من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





تیر 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



رتبه


    تو شیعه نهروانی هستی ...

    توشیعه نهروانی هستی

    سخن در باره انقلابی بودن شد، گفتیم که جنگ از کربلا تا کنون جاری است، و ما همیشه در آرزوهای مان

    می گوییم “یالیتناکنا معک یا حسین” و اکنون هم جنگ جاری است.

    یک وقت بود فرمان رسید که مسلح شوید و به سوی جبهه ها روان گردید.

    در جبهه اگر پیر هستید بارنگ کردن ریش و سر خود را جوان نمایش دهید تا دشمن احساس قدرت نکند.

    اکنون هم دشمن هست، خونریز هم هست، سفاک و بیرحم هم هست،علاوه بر این ها کافر هم هست.

    پس جنگ ما از پیر و جوان گفتن “مرگ بر آمریکا” است، آن هم بعد از نماز فریضه.

    همه مسجد یک صدا فریاد کشیدند مرگ بر آمریکا!

    پیری که همیشه در صف اول نماز جماعت است، آمدجلو ،گفت عرضی دارم، مگر شما نمی گویید

    غیبت حرام است؛

    پس چگونه مرگ بر آمریکا را توصیه می کنید؟!

    در پاسخش گفت: تو به معاویه و یزید و عمر سعد و شمر لعنت می کنی یا نمی کنی؟!

    گفت : بله لعنت می کنم!

    گفتم آنها که مسلمان بودند، پس چرا غیبت نمی دانی، و قاتلانی چون ترامپ و امثال او را که کافر هستند

    سزاوار مرگ نمی دانی؟!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1397-04-30] [ 03:40:00 ب.ظ ]

    قلب عروس با شکستن آینه شکست ...

    خرافات، چشم هم چشمی، آبروی شیشه ای

    ناجی استخر آمد و دستی  به آب جکوزی زد و گفت :شنیدم اگر هر جا آب دیدی باید خودت را

    با هاش خیس کنی و گرنه بدیومی داره!

    ####

     

    آمده بود دنبالم قرار بود باهم بریم بازار، عطسه کرد؛ گفتم یغفرکِ الله، گفت برای اینکه

    نحوستش رد بشه گفتی!؟

    گفتم این ذکر ی است که مستحب موقع عطسه گفته بشه و شما هم باید می گفتی، یرحمکِ الله.

    علاوه بر آن عطسه برای سلامتی مفیده و فقط باید جلوی دهان را گرفت تا ترشحاتش

    به بیرون پرتاب نشه.  

    گفت عجب ما  هم هر وقت عطسه کنیم اگر تک باشه، کار ا انجام نمی دهیم

    و معتقد هستیم که بد یومی داره!

     ####

     

    بله برون عروس بود، کلاغ سرحالی روی درختان سپیدار حیاطشان که قدمتی

    150 ساله داشت غار غار کرد، گویی او هم برای عروس سپید بختی را آرزو کرده بود.

    همه مهمانها لب به دندان گزیدن و زیر لب  وردی خواندند که از نحوست غار غار کلاغ بکاهند.

    کلاغ بیچاره گفته بود غار غار به زبان ترکی یعنی برف، برف هم سفید است و برکت دارد.

    ####

    اتاق عقد را با آینه و شمعدانی تزیین کرده بودند، بی سلیقگی کرده بودند، به جای اینکه آینه

    را جایی بگذارند که پشتش دیوار باشد، صندلی عروس را آنجا گذاشته بودند.

    افراد هم دائما در حال رفت و آمد بودند و از کنار آینه تردد می کردند، که ناگاه

    دامن مهمانی به گیره آینه گیر کرد و آینه افتاد و شکست.

    عروس با دیدن این شکست قلبش شکست، و مادر عروس گریان شد

    که دیدی دختر بدبخت شد.

    ####

     

    شب عروسی بود، طایفه داماد آمدند تا عروس ببرند.

    یکی از جمع نسوان پیشنهاد داد  عروس چادر توری سفید  سرکند که شگون دارد!

    و  آن دیگری گفت: اگر چادر نازک باشد خوب است که موهای سرش هم خراب نمی شود!

    خود عروس مشکل را حل کرد، چادر مشکی را مانند عبا بر دوش گذاشت و با سنجاق

    محکم کرد، بعد پارچه مربع شکل بزرگی مثل روسری بر روی سر و صورتش انداخت،

    گفت آماده ام؛ این طوری هیچ کس متوجه نمی شود که عروس کدام است!

    پچ پچ زنها شروع شد ، رنگ سیاه بدیمنی دارد بد شگون است!

    ####

    مهر برون بود، گفتند اگر مهریه کم باشد آبرویمان می رود.

    چاره ای نیست هر چند در وسع امکانات داماد نیست، برای حفظ آبرو

    به تعداد سال تولد عروس سکه می کنیم!

    ####

    در حالی که خداوند در قرآن کریم، سفارش دیگری دارد،  منشا نحوست

    و بدیمنی ها را در غافل شدن از یاد پروردگار معرفی کرده است.

    وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰطه 124

    هرکسی در دنیا از یاد پروردگار  دوری کند، زندگی برایش سخت و ظاقت فرسا خواهد شد

    و در قیامت هم کور دل محشور می شود.

    گناه هانی مثل بی حجابی، موسیقی های لهوی، اسراف در مراسمات

    و سایر گناهان را که منشا بدیمنی است فراموش کرده ایم.

    در سوره یس آیه19  می فرماید  قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُم ۚ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ

    ،رسولان گفتند: آن فال بد که می‌گویید اگر بفهمید و متذکر شوید (آن جهلی است که)

    با خود شماست، بلکه شما مردم مسرف (و پر هوا و هوس) هستید.ْ

    در رویات داریم که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:إنَّ مِن بَرکة المَرأةِ قِلَّةَ مَهرِها وَ مِن شُؤمِها

    کَثرةِمَهرِها؛وسائل الشیعه

    از برکت زن، کم بودن مهریه اش و از بدیُمنی او زیادی در مهریه اش است.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 12:12:00 ق.ظ ]

    شیوه رفتاری ممتاز امام رضا علیه السلام 2 ...

    در خصوص تواضع‏ بى‏ اندازه آن حضرت نيز نقل است كه شخصى به‏ قصد ديدار امام رضاعلیه السلام

    مسي طولانى‏ اى را طى كرد.

    صبح زود به مقصد رسيد. با خود گفت: به حمام بروم و غبار سفر از تن بشويم و پاك و مطهر به

    زيارت امام بروم.

    لحظاتى در آن‏جا درنگ كرد. شخصى آن‏جا بود. از او خواست كه در شستن بدن به او كمك كند.

    بعضى از مردم كه وارد حمام مى‏ شدند احترام عجيبى به او مى ‏نهادند و اظهار ارادت و ادب مى‏ نمودند.

    مرد مسافر اندك‏ اندك امام را شناخت به‏ سرعت كنار كشيد و به ‏شدت شرمنده شد و عذر خواهى كرد.

    اما امام رضاعلیه السلام به او دلدارى دادند و همچنان مشغول كار خود شدند و فرمودند:

    «شما اين‏همه راه را با پاى پياده براى زيارت ما آمدى من هم اينجا منتظرت بودم!» (در رواق نور، ص‏27)

    آن امام بزرگوار با اين شيوه و سلوك اخلاقى و دينى خود، حقيقتاً مصداق عينى توصيفى بودند كه

    خود از بركات وجود امام در ميان مردم بيان داشته‏ اند كه مى ‏فرمايند: «امام مهربان دوست، امين و

    دل سوز امت است و همانند مادرى است كه عاشقانه به خردسال خود عشق مى‏ورزد.»

    (حسينى قزوينى،در حريم طوس، ص‏247)

    اين شيوه رفتارى آن امام بزرگوار بود كه باعث شد محبت و عشق مردم به‏ وجود ايشان بيشتر و بيشتر شود.

    چنان‏كه نمونه بارز اين ارادت و عشق و علاقه در مسير سفر ايشان در شهر نيشابور تجلّى كرد كه

    مورّخان نوشته‏ اند عدّه‏ بى‏ شمارى براى نوشتن حديث از آن حضرت خواستند كه حديثى بفرمايند،

    و آن بزرگوار حديث«سلسله الذهب» را كه مضمون آن توحيد يعنى دعوت تمامى انبياء

    از آدم تا خاتم است فرمودند، و سپس با عبارت «وأنا من شروطها» آن‏ را ختم به ولايت و امامت كردند.

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1397-04-28] [ 09:28:00 ق.ظ ]

    امام رضا مدفن خود را خرید ...

     مدفن امام رضا

    وقتی کاروان حکومتی مامون به سرکردگی رجاءبن ابی ضحاک  با حضور نورانی امام رضا به سناباد توس رسید،

    در باغ حاکم خرسان به نام حُمید بن قحتبه اسکان یافت.

    روزی امام رضاعلیه السلام در حال قرائت قرآنی بود که با قلم خود نگاشته بود.

    حمید از امام رضا علیه السلام سئوال کرد این قرآن به خط کیست؟ حضرت فرمود خودم نگاشته ام.

    حمید عرض کرد قرآن را به من می فروشید؟ امام پاسخ داد در مقابل باغ می فروشم.

    حمید پذیرفت و قرآن را تحویل گرفت. بعد از رفتن حمید امام دستور داد تمام درختان باغ را بریدند.

    فردا حمید آمد و  عرض کرد از فروش باغ پشیمان شده ام، امام فرمود نگاه کن  اگر باغی وجود دارد آن را تحویل

    بگیر.و قرآن را برگردان.

    با این وصف زمین به ملکیت امام رضا علیه السلام درآمد و در سال 203 هجری قمری در آن دفن گردید.

    موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
    [دوشنبه 1397-04-25] [ 11:10:00 ب.ظ ]

    امام خامنه ای و حج ابراهیمی ...

    فرصت تحقق همدلى مسلمانان در مراسم حج‏


    اجتماع مسلمانان در حج، یك فرصت بزرگ است؛ این فرصت را نباید از دست داد؛ از این فرصت بهترین استفاده‏اى كه مى ‏شود كرد، همدل كردن مسلمانان با یكدیگر است؛ در اجتماعات، همه ‏باهم شركت كنند؛ در مراسم

    معنوى، عبادى، نماز، همه‏ باهم شركت كنند؛ همه‏ باهم به خداى متعال سجده كنند؛ در مقابل خانه‏ ى خدا، خدا را

    عبادت بكنند. (16/6/1393)


    حج فرصتى براى بیان عقاید و خواسته‏ هاى امت اسلام‏


    در مراسم حج، امّت اسلامى مى‏ تواند مواضع صحیح و مورد اتّفاق و قبول خود را بیان كند؛ …

    ملّت‏ها، شعوب. دولت‏ ها ممكن است جور دیگرى فكر كنند، جور دیگرى عمل بكنند -كه مى‏ بینیم خیلى از دولت‏

    هاى مسلمان متأسّفانه راهى غیر از خواست ملّت ‏هایشان در پیش مى‏ گیرند و حركت مى ‏كنند- امّا دل ملّت‏ها

    چیز دیگر است. اینجا جایى است كه ملّت‏ ها مى‏ توانند موضع خود را در قضایاى مختلف ابراز كنند. (8/5/1396)

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 01:32:00 ب.ظ ]

    هرکسی روایتی مبنی بر فضیلت نقاره زنی در حرم امام رضا یافت جایزه بگیرد ...


     معرفت امام با زیارت جامعه یا کبوتر و نقاره

    روز تولد امام هشتم روزی ما شد که در حرم باشیم.

    خیلی برای غربت امام رضا علیه السلام بوسیله دوستانش غمگین شدم!

    در زمان مامون ملعون که می خواست با مناظره های آنچنانی از محبوبیت ایشان بکاهد.

    و اکنون که امام در حلقه شیعیان است باید با کبوتر و نقاره و پرچم برای امام محبوبت افزایی نماییم !!

    کبوتران علاوه بر شناخت عوامانه به زوار، ریزپرهاشان باعث آسم و بیماری می گردد، که جدیدا یاکریم ها هم در حرم جاخوش کرده اند!

    هزینه تمیز کردن مدفوعشان یک کار بیهوده ای بر دوش افراد می گذارد بلکه باعث می شود زوار عوام کم کم

    به این قضیه اعتقاد پیدا کنند که پر و مدفوع کبوتران حرم هم شفاست و یا شنیدن نقاره یک معجزه است!

    اصل کاربرد نقاره به زمان های گذشته برمی گردد که به علت نبود وسایل ارتباطی برای خبر رسانی وقت

    سحر و یا افطار یا تحویل سال استفاده می شده است،

    در کدام حدیث یا روایت دیده و یا شندیده اید که معنای نقاره یعنی سلام به امام رضا! 

    و اینها بس نبوده جدیدا با پرچم گردانی به شهر های دیگر می خواهیم امام را به مردم معرفی کنیم!!!

    که متاسفانه بعضی از مدارس علمیه هم به استقبال پرچم رفته اند!

    این کار هم روزی مثل قمه زنی می شود یک بدعت جدید، بعد هم فرافکنی می کنیم کار انگلیسی هاست!!!

    این کار ها باعث شده که شاعر هم دوست دارد که کبوتر حرم باشد و یکی دیگر دلش می خواهد آهو شود

    در حالیکه امام رضا علیه السلام آدم می خواهد نه حیوان!!

    اگر بخواهید دل زائر عوام را شاد کنید باید چندین آهو هم در حرم نگهداری نمایید !

    ما در روایت خوانده ایم که روزی مامون امام را وارد  قفس درندگان کرد و این درندگان در برابر امام خاضع شدند

    پس از درندگان هم می توان به حرم وارد کرد!!!این تذهبون ….

    روزی شخصی آمد خدمت امام صادق علیه السلام در حالیکه نسبت به امام رفتار خوبی نداشت، امام به

    آن شخص فرمود :این عصای مرا می بینی می دانی مال چه کسی بوده است ؟

    آن شخص گفت نه نمی دانم ، امام فرمود این عصای پیامبر صلی الله علیه وآله است، آن شخص با شنیدن

    این سخن به طرف عصا دوید و آن را به عنوان تبرک بوسید!

    امام فرمود : من فرزند رسول خدا هستم و ارادت تو نسبت به این چوب بیشتر از من است!!

    ما دیگر با چه زبانی به خانم جلسه ای ها بگوییم که کاری که شما می کنید باعث وهن به اسلام است، چون آنها

    هم یه گهواره دارند که به نام علی اصغر، خانه به خانه می گرداند! و مردم نذوراتشان را در گهواره می ریزند.

    و شبیه خوانها هم یک پرچم دارند به نام حضرت ابولفضل و روز عاشورا در جلوی دسته راه می اندازند و مردم به

    پرچم اسکناس می چسبانند!!

     یک خانم جلسه ای شمشیری را بالای سرش به دیوار نصب کرده بود به نام شمشیر امام زمان و خانم های جلسه

    می رفتند شمشیر را می بوسیدند!

    موضوعات: فرهنگی, آموزنده  لینک ثابت
    [یکشنبه 1397-04-24] [ 10:40:00 ق.ظ ]

    وقتی که به تو ظلم شود بدهکارتر می شوی ...

    اگر کظم غیظ کنی وعفو کنی واحسان کنی گلی هستی در کنار تیغ

    یه فامیل بهم ریخته بودند، همه با هم قهر کرده بودند.

    سرموضوعات بی اهمیت دنیایی، حالا اگر موضوع اعتقادی بود، ارزش داشت که

    بگویند نتونستیم با هم کنار بیاییم!

    اما مسائلی مثل اینکه تو نیامدی دیدن من  که بیمار  بودم یا عید را تبریک نگفتی و از از این حرف و نقلها؛

    که از طرف خانم ها به آقایون هم منتقل می شود و کم کم یک گلاف صد تا گره را می بافند که هیچ رمال

    و حکیمی هم قدرت باز کردن ندارد.

    همه این مشکلات به خاطر دوری از قرآن و اهل بیت است.

    خداوند می فرماید:  وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ آل عمران 134

    در این آیه به کسی که از طرف فامیل و همسایه دینی دچار ظلم شده است سه دستور می دهد که بدهکارتر

    می شوی و مسئولیت بیشتری پیدا می کنی.

    اول اینکه چون به تو ظلم شده باید الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ کنی غضبت را کنترل کنی، با تغییر محل و

    نوشیدن آب خنک و یاد خدا کردن مثل ذکر و نشستن روی زمین، اگر فامیل محرم است لمس کردن

    و بغل کردن.

    دوم باید او را ببخشی و کینه ای از او در دلت نگه نداری، الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ باشی با دعا در حق او

    که خدایا اورا ببخش.

    سوم باید به او احسان کنی، با هدیه ای و یا دعوت از او به خانه ات. وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ

    یه روز همسایه با من برخورد بدی کرد و در ادامه قهر کرد، پدر شوهرم از ولایت آمده بود با سوغات فراوان.

    از سوغاتی ها توی یه سینی بزرگ گذاشتم از همه چیز ،کره محلی و کشک و ماست کیسه ای و نان تنوری…. غیره

    بردم در خانه همسایه، وقتی من را با سینی سوغاتی دید خیلی خوشحال شد و از آن تاریخ به بعد دوستی و

    همسایگی مان تداوم پیدا کرد.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1397-04-23] [ 04:35:00 ب.ظ ]

    قدمگاه امام رضا در ترکمنستان ...

    قدمگاه خانه امام رضا مرو ترکمنستان

    مرو از شهرهای خراسان قدیم بود که در سال 22 هجری قمری توسط «احنف بن قیس» فتح شد، مرو در دوره خلفای اموی به دلیل اسلام ستیزی و سیاست‌های نژاد پرستانه به پایگاهی علیه امویان تبدیل شد و قیام بنی عباس از مرو آغاز شد تا اینکه با روی کار آمدن مأمون  ملعون مرکز خلافت عباسی به مرور منتقل شد.

    ادامه »

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:35:00 ق.ظ ]

    کرامت بانوی کریمه ...

     

    یا حضرت معصومه دستم به دامانت

    طلبه شده بود در بین فامیل و دوستان برای ازدواج هم شان نداشت، در قم هم غریب بود.مهر دختر ترشیده به

    پیشانی اش هک شده بود .

    یک روز که با جمعی گفت گو می کردند،پیشنهاد دادند که تو باید با مرد متاهل ازدواج کنی!

    این حرف مانند تیشه ای قلبش  را شکست.

    رفت حرم بی بی و حسابی گریه کرد و گفت خانم جان یا میل به ازدواج را از ذهنم پاک کن یا برایم همسری

    مناسب انتخاب کن.

    در حال گریه بود که خانمی به او می گوید لطفا شماره تلفن تان رابدهید،با بی میلی و گراهت شماره دوستش را

    می دهد.فردا ی آن روز به دوستش تلفن می زنند و شماره دختر خانم را می خواهند.

     

    طرف یه خواستگار پر و پا قرص بود، که هرچه دختر رد می کرده او بیشتر اصرار می کرده.تلفنی گفته من زیبا

    نیستم و از شما بزرگترم ،

    خواستگار گفته من مشتاق همسر طلبه هستم.

    خلاصه بی بی فی المجلس همسرهم کفو را  معرفی می کند.


    بابی انت وامی یا فاطمه معصومه


    به نقل از: م.ج

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
    [جمعه 1397-04-22] [ 04:44:00 ب.ظ ]

    کرامت حضرت معصومه ...

     

    در پستی که در باره «دستم به دامانت یا فاطمه معصومه» ماجرای تهیه زمین برای حوزه را گفتم. بعد از این که

    زمین تهیه شد چند سالی زمین راکد ماند.


    چون پولی برای ساخت و ساز نداشتیم. طبق قرار داد باید ساختمان به سقف می رسید تا از اعتبارات مرکز

    برخوردار می شدیم.


    دوباره راهی قم شدم، با نامه سربرگ دار و مهر مدرسه، رفتم حرم نامه را نوشتم با این بیان:

    که خانم جان تشکرمی کنم از تهیه زمین ولی قربونت شکل ماهت برم زمین بدون پول را چکنم؟


    وقتی برگشتم مؤسس گفت مدیر کل منطقه آزاد 50 تن میلگرد ساختمان را فرستاد. از طرف دیگر یک کاندیدای

    نمایندگی مجلس 10میلیون تومان اهدا کرد.


    ساختمان ساخته شد. برای مخارج مدرسه نیاز مند منابع پایدار بودیم.


    که باز هم الطاف بانوی کریمه اهل بیت دست مان را گرفت، پارکینگ منطقه ای به نام آسیاب خرابه که آبشار

    زیبایی دارد و هر روز گردشگران زیادی را جذب می کند؛ به مدت چهل سال در اختیار مدرسه قرار گرفت.

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
     [ 04:41:00 ب.ظ ]

    سمفونی زیبایی که شنیدم ...

    سمفونی تسبیح خدا

    وقتی که از عمق وجودت ذکر خدا را زمزمه  میکنی، تمامی کائنات با تو هم صدا می شوند، و یک سمفونی زیبا را

    می نوازند.

    یک نفر که طعم و مزه این سمفونی را شنیده بود می گفت:از پنجره اتاقم حیاط را نگاه می کردم، کاشی های کف

    حیاط، چمن های باغچه، برگ درختان همه باهم موسیقی زیبایی را می سرودند که هرگز در عالم بیداری

    نشنیده ام و نمی توانم توصیفش کنم!

    از خواب بیدار شدم، نیمه شب بود، با خودم گفتم؛ چقدر در غفلتی که جماد و نبات و گیاهان در حال تسبیح

    هستند و تو درخواب غفلت هستی!

    به یاد این آیه افتادم که خداوند به داوود می گوید: وَلَقَدْ آتَینَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیرَ ...سبا10

    و همانا داوود را از سوی خود فضیلتی دادیم (و گفتیم:) ای کوه‌ها! با او (در تسبیح خدا) هم نوا شوید و

    (ای) پرندگان! (همراهی کنید)

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1397-04-21] [ 09:01:00 ب.ظ ]

    تو برای ما چه کار کردی ...

    هر رفتاری با دیگران داشته باشی همان را خواهی دید

    خیلی ناراحت بود، از رفتار فامیلش شاکی بود؛ می گفت خیلی براشون زحمت کشیدم .

    اما ناسپاسی می کنند، زحمات من را فراموش کرده اند و می گویند: تو برای ما چه کار کردی؟

    گفتم کمی به رفتار خودت مراجعه کن، ببین تو در برابر کسانی که بهت خدمت کردند ناسپاسی نکردی؟

    او فراموش کرده بود، ولی من به یاد داشتم که در برابر خدماتی که براش انجام داده بودم، ناسپاسی کرده و گفته بود:تو برای من چه کار کردی؟

    اگر دوست داری که رفتار خوبی با تو داشته باشند با دیگران رفتار خوب داشته باش!

    این دنیا دار مکافات عمل است، به قول قدیمی ها می گفتند از هر دستی بدهی از همان دست می گیری!

    خداوند می فرماید:وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ 30 شوری

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1397-04-20] [ 04:16:00 ب.ظ ]

    تدبیر منزل با کاربری جدید ...

     تولید صد در صد ایرانی

    تغییر کاربری لباسهایی که به تنمان تنگ شده یا از مد خارج شده یکی از طرفند های

    بنده از روزگاران گذشته بوده است.

    به عنوان مثال لباس هایی که گران قیمت بودند و بعد از تنگ شدن تبدیل به لباسی با دو رنگ که

    بخشی از یک تیکه پارچه ای که به لباس اصلی نزدیک باشد تهیه می کردم و باز از لباس با مدل دیگری

    استفاده می کردم .

    شاید یک لباس به مدت دهسال یا بیشتر در مجالس عروسی یا مهمانی های مفصل قابل استفاده بوده است.

    یا از لباس بابا برای پسرم لباسی جدید می دوختم.

    و از لباسی که برای خودم تنگ شده بود برای دخترم می دوختم.

    و تازگی از چادر مشکی هایی که قابل استفاده نیست شلوار بیرون دوختم، که در تابستان خنک تر است.

    این روش در بین دخترانم هم ادامه دارد، آنها هم از لباسهای مستعمل شوهرش برای فرزندش لباس

    تهیه می کند.

    با این روش هم در زندگی قناعت می شود ،هم از اسراف دوری می کنیم، و به اقتصاد

    خانواده کمک می شود، البته با افتخار!

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1397-04-17] [ 08:27:00 ق.ظ ]

    بدون بیهوشی جراحی شدم ...

    رشد پزشکان زن بعد از انقلاب

    خلاصه ما بدون بیهوشی جراحی شدیم و حسرت یه آخ گفتن را به دل دکتر بیهوشی گذاشتیم!

    فهمیدم وقتی انسان به هدف مقدسی اعتقاد داشته باشد، خداوند تحملش را هم می دهد.

    درحالیکه درد بقدری شدت داشت که احساس می کردم در حال کندن قلبم است.

    با این جراحی بدون بیهوشی بیاد داستانهایی از بزرگان عارف افتادم که در هنگام جراحی به علت خطری که

    به جهت سن بالایی که داشتند، به دکترشان می گفتند شما جراحی کن من چشمم را بدون حرکت نگه می

    دارم؛

    موقع رفتن روی برانکار خانم دکتر خودش کمکم کرد و با دست روی کتفم زد گفت این خودش یک مرد هست، با

    اینکه مذهبش هندو بود ولی از مقاومت من در برابر نامحرم و تحملم خیلی سپاسگذار بود.

    موقع عمل به من گفت چون مدت طولانی برای عمل منظر شده ای دیگر بچه دار نخواهی شد، واتفاقا بعدا باز

    هم بچه دار شدم!

    نتیجه اینکه آن وضع پزشکی ما در سال 63 بود وما پزشک زن نداشتیم باید از هند  و جاهای دیگر قرض می

    کردیم آنهم به تعداد انگشتان دست!

     یک خانم دکتر مجبور بود در یک شیفت کاری 30 نفر بیمار را جراحی کند!

    الحمد الله به حرمت خون شهدا  توانستیم آنقدر پزشک زن و جراح خانم پرورش دهیم که

    اکنون؛ می توانیم صادر کنیم،

     

    موضوعات: خاطرات, دلنوشته  لینک ثابت
    [جمعه 1397-04-15] [ 10:40:00 ق.ظ ]

    از تخت عمل پریدم پائین ...

    ماجرای های اتاق عمل

    با ناراحتی  منتظر بودم که چه اتفاقی خواهد افتاد، که یک گروه پرستار وارد اتاق عمل شدند،

    وسط جمعیت  پرستاران چشمم افتاد به یک نفر که خیلی شبیه زنها بود، نه ریش داشت، موهای سرش هم مثل

    زنها بود؛ بادقت و تعجب نگاهش کردم که چرا روسری یا مقنعه پرستاری نداره متوجه شدم که ای دل غافل این که آقاست!

    باعصبانیت از روی تخت عمل که خیلی هم بلند بود، پریدم پائین رفتم توی سالن انتظار نشستم.

    تازه فهمیدم چون آن روز  شلوغ بوده، خانم دکتر از آقای دکتر خواهش کرده تا به او کمک کند.

    خیلی ناراحت شدم، به چهارده معصوم متوسل شدم که چهارده هزار صلوات می فرستم که موقع عمل من مرد

    نباشه.

    در همین حال و احوال بودم که از بلندگو همون آقا دکتر را صدا زدند و بردنش.

    بلافاصله رفتم سراغ خانم دکتر هندی، گفتم میشه اول من را عمل کنی؟

    خانم دکتر با لهجه هندی گفت “چطور شد حالا حاضر شد”

    من هم بی اختیار با همون لهجه هندی در حالیکه سرم را مثل هندی ها تکان می دادم گفتم:"آقای دکتر بالاشد”

    آماده عمل شدم پرستار مسئول بیهوشی خواست که با آمپول بیهوشم کنه، گفتم نمی خواهم بیهوش باشم؛ می

    خواهم مطمئن باشم در هنگام عمل مردی وارد نشده است!

    پرستار قبول کرد به شرط اینکه جیغ و فریاد نکشم، خدا هم به ما قدرتی داد که حتی نفس بلندی هم نکشیدم ؛

    پرستار هم بالای سرم با سرنگش ایستاده بود.

    ادامه دارد

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1397-04-14] [ 07:11:00 ب.ظ ]

    چشمتون روز بد نبینه ...

    زنهای زائو سی نفر

    سریع برگشتم تا همسرم نرفته، باهاش برگردم.

    آمدم پیش همون خانم پرستاری که چادر و لباسهایم را تحویل داده بودم، گفتم لباسهام کجاست؟

    گفت : می دونستم که حاضر نمیشی مرد عملت کنه، برای همین لباسهات را به شوهرت ندادم تا منتظرت بمونه.

    خلاصه بعد از بیست روز قرار شد خانم دکتر هندی عملم کنه.سرانجام روز عملم رسید.

    چشمتون روز بد نبینه، وقتی سوار آسانسور شدیم 30 نفر بودیم که همگی قرار بود کورتاژ بشیم.

    زمانی بود که صدام ملعون قم را بمباران می کرد ، و این زنهای بینوا از ترس، جنین شان سقط شده بود.

    وقتی وارد اتاق عمل شدیم، دیدم زنی لخت مادر زاد بیهوش بدون هیچ ملحفه ای کنار اتاق روی تخت

    دراز به دراز افتاده!

    وسط اتاق عمل هم سه تا تخت عمل گذاشته بودند، گفتند بروید بالای تخت ها، من که چشمم ترسیده بود؛

    از خانم پرستار پرسیدم مرد که اینجا نمیاد؟ گفت نمیاد.

    پ ن

    ادامه دارد

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1397-04-13] [ 08:53:00 ب.ظ ]

    از نوجوانی جنایت کار بود ...

    نهروانیان زمان معاصر

    ماجرای شهادت 17000 شهید ترور را مطالعه می کردم، که یاد چندتا از بچه های محل افتادم

    که بعد ها از عضو گروهک منافقین شدند.

    وقتی خصوصیات زندگی آنها را در حافظه ام مرور می کنم، می بینم که خیلی دگم و خشک مقدس بودند

    یعنی قدرت تحلیل مسائل را نداشتند.

    وقتی که نوجوان ده یازده ساله بودند، وقت اذان که می شد روی پشت بامشان اذان می گفتند.

    از دیوار خانه همسایه و فامیلشان بالا می رفتند وارد حیاط آنها می شدند و چشمشان به زن و دختر آنها 

    که می افتاد، اعتراض می کردند، که خجالت نمی کشید که بی حجاب هستید!

    و قتی مادرش می خواست از پسرش تعریف کند، می گفت : یه روز  یک شعر یا ترانه ای را زمزمه می کردم

    که پسرم به من حمله کرد گلوی مرا گرفت به حدی فشار داد که نزدیک بود خفه شوم!

    اعتراضش به خاطر این بود که تو غنا می خوانی و حرام است!

    این رفتار شان مرا به یاد خوارج نهروان می اندازد که وقتی از کنار باغی عبور می کردند،

    از خوردن خرما هایی که در بیرون باغ ریخته بود خود داری می کردند و خوردن آن را حرام می دانستند

    درحالیکه صحابی پیامبر و همسر باردارش را با قساوت به شهادت رساندند.

     پ ن

    خواندن ترانه حرام و لی خفه کردن مادر ثواب بوده

    بی اجازه از دیوار خانه بالا رفتن را مجاز دانسته  و امر به معروف و نهی ازمنکر میکردن

    موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
    [سه شنبه 1397-04-12] [ 10:46:00 ب.ظ ]

    ماما با عصبانیت گفت برو شکایت کن ...

    زنهای بینوا

    وقتی من را دید گفت برو روی تخت تا معاینه ات کنم، درِ اتاقی که زنها جمعی در حال زایمان بودند باز بود و قبل از ورود به اتاق منظره زایمان یک زنی که با دستگاه در حال زایمان  دیده بودم؛ و آقای دکتری در حال آموزش دادن به دو نفر ماما بود!

    همه این کار ها در یک اتاق جمعی زایمان انجام می شد!

    گفتم : در بازه، مرد که وارد نمی شه؟

    ماما با عصباینت جواب داد تو را آقای دکتر کورتاژ میکنه!

    با سرعت از روی تخت بلند شدم گفتم من نمی خواهم مرد عملم کنه.

    گفت برو هرجا می خواهی شکایت کنی برو!

     

     ادامه دارد

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
     [ 04:28:00 ب.ظ ]

    نگاتیو های من از اتاق زایمان ...

    سال 63

    کودکم سقط شده بود، و باید برای رفع مشکل کورتاژ می شدم.

    به بیمارستان مخصوص زنان مراجعه کردم،خانم پرستار لباس بلندی که تا روی پاهایم بود

    به من داد و گفت مقنعه ات را بده و یک روسری کوچیک داد تا  سر کنم!

    قبول نکردم با همان مقنعه وارد بخش زنان شدم.

    چند نفر پرستار  از لای در داخل یک اتاق را نگاه می کردند!

    من هم از پشت سر آنها به داخل سرک کشیدم، که از  ترس دنبال یک جایی برای مخفی شدن بودم!

    زن بی نوایی روی یک برانکار در حالیکه لخت مادر زاد بود، توسط دو ماما زیر نظر پزشک آقا، با دستگاه

    در حال زایمان بود!

    توی یک اتاقک پنهان شدم، ذهنم پر از سوال شده بود ،چرا باید برای زایمان زائو همه بدنش عریان باشد!

    بعد از رفتن آقای پزشک جرات کردم و از مخفی گاهم خارج شدم، وارد اتاق بزرگی شدم

    که زنهای زیادی در حال زایمان بودند، طوری که هیچ پرده ای ما بین آنها نبود،

    و همه یکدیگر را می دیدند!

    در ان وضعیت نمی دانستم به کدام سو نگاه کنم که آن مناظر را نبینم!

    یک خانم جوانی در گوشه سالن جلوی یک آینه کوچک  که به انداز کف دست بود، مشغول خط و ریمل کشیدن چشمهایش بود !

    پ ن

     پست های بعدی را دنبال کنید.

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
     [ 05:00:00 ق.ظ ]

    شیطان از میقات تا هتل آمده بود ...

    شیطان منیت غرور

    برای محرم شدن عازم میقات شدیم.

    قرارمان بود تا به رب الکعبه لبیک بگوییم.یعنی دعوتمان کرده بود.

    بعد از شستشو و غسل احرام و پوشیدن لباس بیرنگ، از دنیا ومافیهایش دل بکنیم.

    در سفر اول عمره مستحبی از روحانی کاروان شنیده بودم که در حج شیطان بسیار نزدیکتر است،

    و نباید به وسوسه هایش اعتنا کنید.

    همه سوار اتوبوس ها شدیم تا به وادی ایمن برویم و دور خدا بگردیم که خانه اش نمادی از یاد

    خودش باشد برای چشمان مادی نگر بندگان.

    کم کم به ذهنم خطور کرد خدا را شکر که چهارمین بار است این سفر مبارک را تجربه می کنم.

    حتما این بار اعمالم را کاملتر بجا میاورم!

    مثلا به آینه نگاه نمی کنم،….

    به هتل رسیدیم، هرکسی کلید اتاقش را گرفت تا کمی استراحت کنیم و بعد از نماز صبح برای طواف بریم.

    درب اتاق را باز کردم، وارد اتاق شدم، با باز شدن درب، لامپ هم روشن شد، روبروی خودم آینه شفاف را دیدم،

    فوری خودم را جلوی آینه رساندم، و به  پوشش مقنعه ام دقت کردم!

    ناگهان یادم افتاد که نباید به آینه نگاه می کردم!

    با ناراحتی به آینه پشت کردم، چشمم به مگس سیاهی که روی ملحفه سفید تخت خواب

    خود نمایی می کرد افتاد، با عصبانیت مقنعه را از سرم برداشتم و مانند تازیانه محکم

    روی مگس کوبیدم که مگس پرواز کرد و ریشخند مگس را می دیدم که به من می گوید

    هیچ وقت فکر می کردی که مگسی وسیله امتحان تو باشد!

    درحالیکه وقتی سوار آسانسور شدم مواظب بودم که با آینه قهر باشم.

    حتی وقتی سوار اتوبوس بودم به همسرم  گفتم باید خدا را شکر کنیم که

    از پشه های شهرمون در مکه خبری نیست و گرنه من بی اختیار پشه کشی می کردم!

    متوجه شدم که شیطان با من به میقات آمده و هنگام غسل هم با من غسل کرده

    و زیر احرامم پنهان شده و با من همراه است.

    در کار خود اندیشیدم، اگر انسان خودش را مستقل بداند، از شیطان و نفسانیات،

    یک لحظه غافل شود؛ کارش با کرام الکاتبین است.

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [شنبه 1397-04-09] [ 06:39:00 ب.ظ ]

    خواستم عربی حرف بزنم ترکی شد ...

    مکالمه عربی ترکی فرانسه یا انگلیسی

     

    یه همسایه ی لبنانی  داشتیم، همسرش طلبه بود و در قم تحصیل می کرد.

    یه روز برای آشنایی و از باب غریب نوازی، رفتم سری بهش بزنم.

    بعد از سلام علیک، با لهجه غلیظ عربی از من پرسید «شما فرانسه بلد هست»؟

    من دستپاچه شدم و با همان لهجه غلیظ عربی گفتم«من انگلیسی بلد هست»!

    _چون در زمان کنکور رشته مورد علاقه ام را زبان انگلیسی نوشته بودم، در آن لحظه هم به زبانم آمد._

    فقط خدا بهم رحم کرد که همسایه از میان زبانهای خارجی، فرانسوی بلد بود،

    آن هم به خاطر اینکه یک زمانی لبنان مستعمره فرانسه بوده .

    خلاصه آن روز به هر زبانی بود باهم تبادل اطلاعات کردیم.

    تا اینکه یک روز آمد دم در ما و از من خواست تا همراهش به زایشگاه برم.

    بچه های من هم سه تا شون رفته بودند مدرسه و کوچیک تره هم چهار ساله بود  نمی تونستم تنها بذارم و باید

    صبر می کردم تا بقیه از مدرسه بیاند .

    گفتم اگر من بیام باید بچه ها از مدرسه برسند بعد با شما بیام ،بنده خدا گفت باشه صبر می کنم!

    وقتی رفت پیش خودم فکر کردم مگر بچه منتظر می شه تا من برنامه هام را تنظیم کنم!

    بهر حال بچه ها آمدند  و من آماده شدم بروم زایشگاه، آنها هم با چهار تا بچه قدو نیم قد که نمی توانست توی خانه تنها بذاره، مجبور بود همه را با خودش بیاره.

    سوار ماشین شدیم ، فریاد بلندی کشید، فهمیدم که خیلی دیر کردیم. همسر ش بازبان عربی گفت: بگو یا زهرا، من فقط  از یا زهراش می فهمیدم که چی میگه.

    رسیدیم زایشگاه تا اونجا دهها بار جیغ کشید. هنوز تاکسی توقف نکرده بود که من در ماشین را باز کردم عین پلیس ها که در حال حرکت در ماشین را باز می کنند.

    دستش را گرفتم دوان دوان به طرف درب زایشگاه می کشیدمش، وارد که شدیم خدا روز بد نده کف سالن تا مچ پایمان توی آب بود، .

    دوان دوان بطرف تابلویی که نوشته شده بود اتاق عمل می بردمش که صدای فریاد یه  خانم که بعد فهمیدم ماما بود ما  را صد وهشتاد درجه به پشت سرمان برگردوند.

    خانم کجا میرید؟!

    برگشتیم به طرف ماما، باز یک جیغ بلندی کشید، گفتم درد زایمان داره پرسید شکم چندمشه گفت پنجمی! پرسید طبیعی بوده یا سزارین؟

    همسایه لبنانی به من نگاه کرد که چی میگه؟

    به زبان عربی پرسیدم “هل بَطنکِ “ که بقیه اش را پیدا نکردم بی اختیار گفتم “تیکیب لر” ترکی شد، یعنی شکمت را دوخته اند! که باز زائو  جیغ بلندی کشید و ماما دستش را گرفت و همانجا به اتاق معاینه برد، تا رفت روی تخت معاینه، با صدای گریه کودک من هم بغضم ترکید و های های گریه می کردم نمی دونستم گریه شوق  بود یا گریه ترس،  خلاصه با لطف حضرت زهرا سلام الله علیها به خیر شد.

     

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [جمعه 1397-04-08] [ 09:22:00 ق.ظ ]

    فریب مشاورین دانشگاه و تحصیلات را نخورید مواظب غیرت و شرف خواستگار تان باشید ...

    ناموس غیرت شرف وجدان سرمایه یک مرد است

    از بنیاد شهید دعوت کردند برای راهنمایی فرزند شهید به منزلشان بروم، بامسئول بسیج خواهران که اوهم خواهر شهید بود رفتیم .

    همسر شهید از اتفاقی که برای دخترش افتاده بود حرف زد.

    گفت: دخترم که فوق لیسانس دارد با اجازه مشاورین دانشگاه برای آشنایی قبل از ازدواج، با جوانی که دکتری می خواند، ارتباط برقرار می کند.

    منتها زمان این آشنایی و ارتباط طولانی شد و من به دخترم اعتراض کردم، یا بیاد خواستگاری یا قطع کن.

    دخترم پیام من را به آقای دانشجو رساند، در پاسخ گفت من هنوز آمادگی ازدواج ندارم!

    وقتی دخترم این حرف را زد گفتم معلومه که لات و اوباش است.

    دخترم این حرف من را به پسره خبر داد.

    حالا پسره از من شاکی شده و دخترم هم بسیار ناراحت است که تو باعث شدی که او از ازدواج با من منصرف

    شود.

    در همان لحظه که ما آنجا حضور داشتیم، آن آقای دانشجو زنگ زد و هرچه دلش می خواست به همسر شهید

    گفت : مسئول بسیج خواهران گوشی را از همسر شهید گرفت گفت همین الآن بیا بنیاد شهید ماهم میاییم.

    چهار نفری رفتیم بنیاد شهید، مشاور و رئیس بنیاد وما دورهم نشستیم.

    آقای باصطلاح دانشجوی دکتری شروع کرد، این خانم باید ثابت کند که من لات و اوباش هستم!

    همسر شهید و دخترش هم آرام آرام گریه می کردند.

    مشاور بنیاد هم التماس حقیرانه می کرد، خانمها احساساتی هستند و این خانم طی دوسال به شما وابسته شده

    است و از این حرف های ذلیلانه آور که در شان یک خانم نیست.

    بنده هم ساکت نشسته ام و با این حرف ها ضربان قلبم تند شد و از این همه بی غیرتی عصبانی شدم.

    گفتم: آقای محترم من ثابت می کنم که شما طبق دستور خدا و ائمه معصومین و عقلا، لات هستید.

    در کجای دین اسلام چنین مجوزی داده شده است که یک مرد نامحرم با یک خانم مدت دوسال ارتباط داشته 

    باشد تا ازدواج کنند!

    شما اگر خواهری داشتید و پسری با او دوسال ارتباط داشت و همگان هم متوجه ارتباط آن دو باشند و بعد

    بگوید من قصد ازدواج ندارم، شما چه می کردی، اگر بی تفات باشی، شما بی ناموس هستی!

    اگر شما پدر باشی و پسری این رفتار را به سر دختر شما بیاورد، و شما بی تفاوت باشی، شما بیشرف هستی!

    و اکنون که بعد از دوسال آشنایی می گویی آمادگی ازدواج نداری شما بی غیرت هستی.

    همه این صفات که شمردم در فرهنگ اسلامی معرف خصوصیات یک لات و اوباش است.

    من متاسفم از اینکه آینده سازان کشورم، در حد دکتری هستند؛ و به قصد  ازدواج ارتباط برقرار می کند و بعد از

    دوسال می گوید که قصد ازدواج ندارم!

    کسی که شرم نمی کند از خون پدر این دختر که برای حفظ ناموس ای مملکت، که دیگر سایه اش روی سر

    خانواده اش نیست تا در لحظات این چنینی از خانواده محافظت کند، شما خودت بگو چه نامی بهتر از لات

    شایسته اوست.

    سکوتی سنگین بر افراد حاضر در جلسه حاکم شد.

     رئیس راننده را صدا کرد گفت: بیا حاج خانم را برسان منزل.

    بعد از دوماه مادر دختر از من تشکر کرد که دخترم نجات دادی و او با فرزند شهیدی که دکتر بود ازدواج کرد.

    موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1397-04-06] [ 02:37:00 ب.ظ ]

    دختری که از ترس دایی به کوچه پناهنده می شد ...

    مادران غافل دختران بی پناه

    گوشیم زنگ زنگ زد:صدای یک دختر خانم بود.

    -      سلام، خانم می تونم یک سوال بپرسم؟

    -      سلام عزیزم بپرس

    -      خانم دایی چقدر محرمه؟

    -      اگر شما جوان هستی و دایی هم جوان است در حد دست دادن.

    -      دایی من وقتی کنارم می نشیند بعض از قسمت های بدنم را لمس می کند!

    -      عزیزم چرا به مادرت نمی گویی؟

    -      دایی ام تحصیل کرده است  و مادرم باور نمی کند!

    -      شماره مادرت را بده من بهش بگویم.

    -      می فهمه من به شما گفتم با من دعوا می کند!

    -      شماره دایی را بده به اداره آگاهی بدهم تا تنبیه شود.

    -      نه نمی تونم شماره اش را بدهم.

    -      مادرت اهل شرکت در مراسمات ماه محرم و زیارت عاشورا هست، من در منازل سخنرانی دارم ، آنجا مطرح کنم مادرت بشنود.

    -      نه، اهل مراسم این جور جاها نیست.

    -       پس از من چکاری ساخته است که زنگ زدی؟

    -      مادرم جلسه انجمن اولیاء مدرسه شرکت کی کند.

    -      من به مشاور مدرسه می گویم تا به مادران تذکر و آگاهی بدهد.

    -      دخترم مواظب خودت باش.

    -      هروقت دایی ام میاد خانه ما و مادرم می رود بیرون، میروم توی حیاط و درب کوچه را باز می گذارم، اگر دایی به سراغم آمد فرار کنم توی کوچه!

    -      بغض راه گلویم را بسته بود ، بدون خداحافظی گوشی را قطع کردم.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1397-04-05] [ 05:22:00 ب.ظ ]

    گریه ی دختر فریب خورده امانش نمی داد ...

    دوستی های حرام حسرت پاکدامنی

    پشت خط صدای لرزان یک دختر خانمی بود، گریه امانش نمی داد تا حرفش را بگوید.

    گفت یک سوال دارم.

    دوستم من را به یک جوان معرفی کرد تا با هم آشنا شویم که ازدواج کنیم.

    باز گریه اش شروع شد.

    تو را به خدا به کسی نگویی ،آبرویم میره.

    گفتم من که شما را نمی شناسم که آبرویت بره.

    گفت: من همراه دوست پسرم رفتم، وحالا یک سوال دارم آیا با یک بار معاشرت ممکن است باردار شده باشم!؟

    و  اگر اتفاق افتاد می توانم سقط کنم گناه داره یا نه!؟

    گفتم بیا حضوری صحبت کنیم، خلاصه قرار شد در یک مکان مخفی با هم حرف بزنیم.

    آمد خیلی با ترس از شناخته شدن، معلوم شد که از روستا برای کار به شهر آمده است و در یک منزل اجاره ای بایک دختر دیگر مثل خودش هم اتاقی هستند.

    هم اتاقی که خودش از اون هفت خط ها بوده و مرتکب فحشا، این دختر بدبخت را به یکی از همون دوست پسر هایش معرفی می کند.

    در ادامه گفت:پیامکی برایم آمد که می خواهم با تو آشنا شوم، ومن اعتنا نکردم، متوجه شدم برایم 5هزارتومان شارژ فرستاد و دوباره درخواستش را تکرار کرد.

    بعد از اینکه تصویرم را فرستادم خواست که ارتباط زنده باشد، قرار گذاشتیم، گفت باید بیایی به خانه، تا مادرم شما را ببیند و بپسندد.

    منهم رفتم و  زنی را دیدم، گفت: مادرم است ، بعد آن زن از خانه خارج شد و من با او تنها شدم، وقتی متوجه فاجعه شدم می خواستم از پنجره طبقه دوم خانه خودم را به پایین پرتاب کنم که نگذاشت و گفت به خواستگاریت می آیم و ازدواج می کنیم،و حالا حتی جواب تلفنم را هم نمی دهد.

    حالا من مانده ام نه جرات دارم که به خانواده ام بگویم نه می توانم ازدواج کنم، چون نگران هستم که از عکس و تصاویر من به همسر آینده ام اطلاع دهد و اگر به او بگویم چه اتفاقی برایم افتاده آیا حاضر به پذیرش من خواهد بود.

    در نمازهایم از خدا می خواهم که مرا ببخشد، دوستم می گوید باگناه بزرگی که مرتکب شده ای نمازهایت فایده ای ندارد، و من را بی بی نمازی تشویق می کند.

    پ.ن

    با توجه به نقش  زن در قران كريم و دين  اسلام ، و سفارش معصومین علیهم السلام، متاسفانه اين شان و منزلت نزد برخي زنان ناديده گرفته شده و به دوستيابي هاي مخفییانه گرايش پيدا مي كنند، اين مساله نه تنها در دختران جوان و مجرد كه در ميان برخي از زنان متاهل نيز باكمال تاسف به چشم مي خورد. 

     تصمیم گرفتیم با نشاندادان یک مصداق  که نمونه ای از خروار است به برخي از عوامل و عواقب اين فاجعه پنهان بپردازیم.

    اگر متدین به دستورات قرآن  و اهل بیت باشیم، مانند یک مشاور دلسوز  و مهربانتر از مادر   راه را  از چاه به انسان نشان می دهند و هدایت می کنند.

    خداوند از دوستی های زنان و مردان که مخفیانه و نامشروع باشد هشدار می دهد و آن را مساوی حبط اعمال معرفی کرده است.

    وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ ۚ 25 نساء

    و…. نه زناکار و رفیق و دوست‌باز،

    وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ ۗ … مائده 5

    ….نه زناکار و رفیق‌باز. ….

    امام علی علیه السلام در انتخاب دوست هشدار داده و همنشینی با دوستان بد وگمراه را پاره ای از آتش دانسته است.

    امام علی عليه السلام:صاحِبُ السُّوءِ قِطْعَةٌ مِنَ النّارِ،همنشين بد پاره اى از آتش است

    .منبع:غرر الحكم :  5824

    وباز برای زنان سه صفت را فضیلت دانسته که یکی ترس است، ترسیذن از تنهارفتن به مکانهای ناشناس و با نامحرمان تنها شدن و ….

    طبق روایت سه چیز است که برای مردان بد است اما برای زنان فضیلت می باشد. این سه چیز عبارتند از تکبر، ترس، بخل که هر سه از صفات رزیله است.

    شهید مطهری تحلیل این روایت را این طور بیان کرده است که صفات رزیله بد است ولی رفتار متکبرانه و رفتار ناشی از ترس و رفتار بخیلانه برای زنان فضیلت است.

    این دختر خانم به هیچکدام هشدار ها عمل نکرده بود، تنهایی به به شهر آمده و ساکن منزلی شده و که همنشینش دوستی بد اندیش شده بود که او را به دوستی باپسر نامحرم تشویق کرد و باز جرات  کرد و پنهانی با نامحرم دوستی کرد  و جسارت رفتن با نامحرم به مکانی ناشناس را تحربه کرد ، همه این کارهای او برخلاف دستورات و راهنمایی های خدا و ائمه بوده است.

    ####

    نظر شما برای راهنمای او چیست؟

    مشکلات پیش آمده او از چه چیز های نشات گرفته است؟

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1397-04-04] [ 10:39:00 ق.ظ ]

    یک طلبه اگر با مبانی دین آشنا نباشد چگونه تبلیغ کند ...

     تبلیغ هنرمندانه دین وظیفه طلبه کاربر فضای مجازی است

    تبلیغ در دنیای امروز با سالهای دهه قبل از انقلاب و حتی دهه 60 متفاوت شده است.

    امروز در سایه تکنولوژی و به بیانی گرفتار انفجار اطلاعات شده ایم، تبلیغ منبری و کتابی و مقاله ای باید با تغییرات هنرمندانه مطرح و ارائه شود تا مخاطب علاقمند به پیگیری شود.

    یک مبلغ باید به مبانی دینی کاملا آشنایی داشته باشد، وقتی سخنی می گوید یا می نویسد مخاطب را قانع کند.

    بنابراین باید با علوم حوزوی به طور قوی آشنا باشد. وقتی یک طلبه که یک کاربر فضای مجازی است و در ادامه تحصیلش در دروس حوزوی دچار تردید شده است، یعنی که خود او با علوم حوزوی به طور عمیق آشنا نیست و فلسفه آموختن درس اصول و فقه و عقاید را متوجه نشده است.

    و با حفظ کردن و کسب نمره بیست و در نهایت دریافت مدرک، خود را دانش آموخته حوزوی می داند ولی قدرت حل ساده ترین مسئله اعتقادی را ندارد.

    مثلا خانم طلبه ای که همیشه نمره هایش بیست بود و به غیر از بیست رضایت نمی داد، معتقد بود نباید دعا کنیم برای فرج، چون همینکه امام زمان ظهور کند، قیامت خواهد شد و من خیلی کار دارم که باید انجام دهم ،لذا آمادگی ندارم برای ظهورش!

    خب مشکل اینجاست که دروس را برای نمره خوانده است نه برای یاد گیری و استفاده کاربردی در زندگی، بنابراین طلبه علاوه بر مباحثه دروس باید مطالعه غیر درسی هم داشته باشد، یعنی برای دل خودش کتاب هایی را انتخاب کند و بخواند.

    حالا مقام ولایت توقع دارد که مبلغین در فضای مجازی وارد شوند و شبهات را پاسخ دهند، مسلم کسی که مخاطب ایشان است طلاب هستند که باید با انگیزه، اول پاسخ شبهه خود را هضم کنند و بعد در اختیار دیگران قرار دهند.

    ####

    فعاليت سايت هاي اينترنتي‏ با هدف تهاجم به تفكرات اسلامى و شيعى

    امروز دشمن از همه‏ روش ها استفاده مى ‏كند. من ديروز در جمع جوان ها مى‏ گفتم كه امروز صدها سايت اصلى و هزاران سايت فرعى در اينترنت‏ وجود دارد كه هدف عمده ‏شان اين است كه تفكرات اسلامى و به خصوص تفكرات شيعى را مورد تهاجم قرار دهند. تهاجم هم تهاجم استدلالى نيست؛ از روش هاى تخريبى و از روش هاى روان‏شناسانه و غيره استفاده مى ‏كنند. همه‏ اينها پاسخ دارد؛ پاسخ هايش هم مشكل نيست؛ بايستى از اين وسايل استفاده كرد. بايد از آنچه در اختيار داريم، حداكثر استفاده را بكنيم. ما نه از صداوسيمايمان، نه از مطبوعاتمان و نه از بسيارى از منابر عظيم عمومى‏مان، چنان‏كه بايد و شايد، استفاده نمى ‏كنيم. اين ضعف هاى ماست؛ اين ضعف ها را بايستى كم كنيم. بايد روز به روز نقاط ضعف را كم و نقاط قوت را زياد كرد و اين ممكن است.[1]

                                                              



    [1]   بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، (27/ 11/ 1379).

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1397-04-02] [ 08:20:00 ب.ظ ]

    اگر طلبه علومی را که می خواند کاربردی نباشد چه باید کرد ...

    طلبه باید بامباحثه دروسش را تثبیت کند

    http://blog101.kowsarblog.ir/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF

    اگر پست قبلی را دیده باشید دانشجوی نخبه سه تاپرسش از من کرده بود.

    که اولیش این بود که بشر با توجه به پیشرفت علم و عقل چه نیازی به دین دارد؟

    گفتم : اول اینکه عقل و علم بشر همه چیز را نمی تواند کشف کند ،چون علم چیزهایی را که قابل حس هست را می تواند تجربه کند.

    بشر با علم و عقل نمی تواند به زندگی پس از مرگ، و تاثیر معنویات بر زندگی پی ببرد!

    مثلا تاثیر صله رحم بر عمر طولانی را با علم نمی فهمد، و از تاثیر ایثار بر عظمت روح فهمی ندارد.

    دوم اینکه دین آمده تا به بشر کمک کند که مجبور نباشد هر کاری را بوسیله تجربه به درستی و اشتباه آن پی ببرد، مگر انسان چه مدت عمر می کند تا مدتی را با تجربه و علم آموزی بتواند فرصت سوزی کند!

    این تجربه کردن ها چه بسا به هلاکت انسان منجر می شود و یا باعث تغییر ژن و خوی انسانی می شود.

    مثلا خوردن غذا های حرام انسان را به موجوددرنده خویی تبدیل می کند .

    قساوت افرادی که در شکنجه گری ها دست دارند نشان دهنده همین بی دینی است که علم نتواسته آنها را نجات دهد.

    و کسی که بمب اتم را روی ژاپن انداخت و انسانهای بیگناهی در یک لحظه نابود کرد بیسواد نبود وحتما علومی را آموخته بود و که این ماموریت را به عهده گرفت ولی متوجه زشتی کارش نشد.

    برای همین دین آمده تا به بشر بگوید خدایی که شما را آفریده نسخه زندگی را هم به شما معرفی کرده تا در مسیر زندگی در چاه وچاله نیفتید.

    خداوند علاوه برعقل درونی بشر یک عقل بیرونی را هم برای انسان معرفی کرده است، آنهم وجود مقدس پیامبران هستند که مکمل تکامل فکری بشر هستند.

    و این مختصری از جواب بود که نوشتم بعد از او پرسیدم که قانع شدید یانه چون جوابش مثبت بود رفتیم سر بحث دوم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:03:00 ق.ظ ]

    چرا طلاب انگیزه درس خواندن ندارند ...

     مدرک گرایی حفظ دروس بدون مباحثه

     

    قرار شده بود هفته ای یک روز برای مشاوره دینی برویم دانشگاه،

    روزی که بنده رفتم، آقای روحانی که مسئول فرهنگی دانشگاه بود؛ یک دانشجوی آقا را آورد و  دانشجو را  معرفی کرد.

    گفت : این آقا دانشجوی نخبه ماست که همزمان در دو رشته فنی درحال تحصیل است و کتاب تالیف کرده است و اختراع هم دارد.

    درحالیکه من با این پیش فرض که برای دانشجویان دختر مشاوره خواهم داد، آنهم در مسائل ارتباط دختر و پسر.

    حالا شما فکر کنید که من طلبه فقط احکام خوانده باشم و دعا و ذکر بلد باشم، آیا می توانم پاسخگوی یک دانشجوی نخبه به قول خودشان باشم آنهم بدون اطلاع قبلی از سوالات.

    وقتی با سوالات دانشجو مواجهه شدم، متوجه شدم که عمدا این سوالات را مطرح کرده اند تا از یک سو توانایی یک طلبه را بسنجند، از طرفی گمان می کردند که یک خانم طلبه حتما از پاسخ گویی به یک آقا خود داری خواهد کرد!

    گفتم: بنده آماده هستم تا سوالات شما را پاسخ بدهم.

    جوان گفت: هر سوالی داشته باشم می توانم بپرسم گفتم بله تا جاییکه پاسخ آن را می دانم جواب شما را می دهم و آنجاییکه ندانم موکول می کنم به یافتن پاسخ در فرصتی دیگر خواهم گفت.سوالات دانشجو عبارت بود از:

    1-با توجه به پیشرفت علم بشر و رشد عقلی انسان چرا باید به دین اعتقاد داشته باشیم؟

    2- چرا باید بانوان حجاب داشته باشند، در حالیکه من بیشتر اوقات به خارج کشور سفر می کنم  و با زنان بی حجاب ارتباط دارم برایم مشکلی پیش نیامده است؟

    3- چرا خود ارضایی کار بدی است؟

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1397-04-01] [ 11:10:00 ب.ظ ]

    طلابی که فکر می کنند دروس حوزوی نمی تواند پاسخ گوی شبهات باشد ...

    ایادروس حوزوی می تواند پاسخ گو باشد

    عضو انجمن اولیا بودم، رفته بودم مدرسه تا به اوضاع احوال دخترم و سایر بچه ها سری بزنم.

    مدیر سوالش را این چنین شروع کرد، با یک قیافه حق به جانبی گفت : چندتا از بچه ها سوال اعتراضی به قوانین اسلام داشتند، منهم جوابشون را دادم حالا شما گوش بده ببین درست گفته ام؟

    پرسیدم سوالشان چه بود؟

    گفت: می گویند چرا در اسلام ارث زن  و دیه زن نصف مرد است؟

    و این ظلم به زنان است برای همین ما دیگر نماز نمی خوانیم!

    مدیر گفت: من در جوابشان گفتم ، خداوند هرکسی را چیزی خلق کرده است کسی حق ندارد اعتراض کند یکی سنگ، یا چوب، و حیوان آفریده شده است. شما اگر بخواهید نماز نخوانید باید بروید مسیحی یا یهودی شوید آن وقت مشکلی نخواهید داشت!

    گفتم: چه کسی می گوید برای مسیحی و یهودی نماز واجب نیست؟!

    با تعجب پرسید مگر برای آنهاهم نماز واجب است؟

    گفتم بله که واجب است مگر در قرآن نخوانده های” یا مریم اقنتی لربّك و اسجدی و اركعی مع الراكعین” آل عمران(43)

    در استمرار گفت‏ و گوی ملائكه با مریم(علیهاالسلام) فرشتگان با ابلاغ پیام الهی به گونه ‏های كه عظمت مطلب را مى ‏رساند از آن حضرت خواستند كه در برابر آن سه فضیلت و بشارت (اصطفای نفسى، تطهیر نفسی و اصطفای نسبی) سه حق‏شناسی به جا آورد و در خضوع دائم و سجده و ركوع و دارای آیین نمازگزاران باشد كه سجده و ركوع از اجزای مهم نمازند و سجده برترین جزء نماز است.

    حضرت مریم وقتی در معبد بود به دین حضرت موسی علیه السلام بود که باید نماز می خواند و بعدا هم که حضرت عیسی متولد می شود باز هم نماز وجود دارد.

    اینکه اکنون مسیحیان و یهودیان نسبت به نماز و حجاب و سایر مناسک دین بی خبر هستند دلیل نبودن نماز و حجاب در این دینها نیست.

    بعد براش توضیح دادم مگر حدیث معراج را نشنیده ای که حضرت رسول در معراج،  روایتی است که شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود ؛« زمانی که پیامبر به معراج رفت ، خداوند پنجاه نماز را واجب کرد ، پیامبر پس از گرفتن این دستور از پیامبران عبور می کرد و هیچ کس به او چیزی نگفت تا آنکه به موسی بن عمران رسید و او سوال کرد که خداوند چه چیزی را به تو امر کرد ؟ پیامبر پاسخ داد خواندن پنجاه نماز ، موسی گفت برو از خدایت تخفیف بخواه زیرا امت تو توان خواندن این تعداد نماز را ندارند ، پیامبر از خداوند تخفیف خواست و خداوند ده نماز را کم کرد …باز موسی گفت از خدایت تخفیف بخواه زیرا امت تو توان به جا آوردن ندارند ، پیامبر نیز تخفیف خواست و خداوند ده نماز دیگر کم کرد، …باز با موسی ملاقات کرد و موسی گفت برو از خدایت تخفیف بخواه که امت تو توان به جا آوردن ندارند ، پیامبر نیز چنین کرد و خداوند ده نماز دیگر کم کرد و مجموعا بیست نماز واجب شد ، موسی باز گفت از خدایت تخفیف بخواه که امت تو توان بجا آوردن ندارند ، پیامبر نیز تخفیف خواست و خداوند ده نماز کم کرد ، موسی باز گفت از خدایت تخفیف بخواه، خداوند پس از آن پنج نماز کم کرد و تنها خواندن پنج نماز در روز را واجب کرد …موسی باز گفت برو از خدایت تخفیف بخواه .

    پیامبر در این مرحله پاسخ داد که من دیگر از خداوند حیا می کنم که از او این درخواست را کنم و این شد که پیامبر با وجوب خواندن پنج نماز بازگشت …»الفقیه ج۱ ص۱۹۷

     باید یک طلبه حد اقل هرماه یک کتاب غیر درسی را مطالعه کند وبعضی مطالب آن را یاداشت کند تا با نوشتن مطلب در ذهنش ماندگار شود.

    اگر طلبه دروس حوزوی که مبانی هستند را نخوانده باشد هرگز نمی تواند بصورت متقن جواب گوی شبهات باشد.

    حالا شما فکر می کنید که اگر بنده دروس حوزوی را نخوانده بودم بداهه می توانستم این مطالب را بگویم!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:55:00 ق.ظ ]