من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





دی 1398
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30        



رتبه


    مرثیه‌ایی برای حاج قاسم سلیمانی ...

    مرثیه ام برای حاج قاسم سلیمانی

    چه تماشاییِ دورهمیِ حاج قاسم سلیمانی

    با شهیدان،  بادپا و یوسف اللهی

    در جمع ارواح شهیدان کرمانی

    کاش مارا هم راهی بود به آن مهمانی

    خصوصا وقتی که عباس علمدار کند میزبانی

    ###

    قاسم زنده تر از قبل است

    قاسم پر خطر تر از قبل است

    بدانند کابوس قاسم شهید تا نابودی دشمن

    در سنگر مقاومت فرمانده تر از قبل است

    ####

    عشق یعنی خاطر خواه آسمان

    چهل سال جهاد کردن با جان

    عشق یعنی نفوذ در قلب مردمان

    عشق یعنی شناور در آسمان

    عشق یعنی رشد سلیمانیها در جهان

    عشق یعنی حاج قاسم سلیمانی شدن

    عشق یعنی فاتح فتنه داعشی شدن

    عشق یعنی بودن در کنار رهبری

    عشق یعنی برتر از این عالمی

    عشق یعنی زنده بودن در آسمان

    عشق یعنی ربودن دلها از جهان

    عشق یعنی دست هایت چون عباس

    عشق یعنی ماندن در ولایت  مولا….

    ###

    تا زنده بود باجسم خاکی قاسم

    کوتاه بود دستم از دامن قاسم

    اینک دستم به دامان اوست

    (فلک زده) منتظر جواب قاسم

    ###

     

     

     

    موضوعات: شعر  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-10-17] [ 10:29:00 ق.ظ ]

    همسایه بهشتی شهید سردار قاسم سلیمانی ...

    همسایه بهشتی شهید قاسم سلیمانی
    علت مشخص کردن سردار شهید سلیمانی برای دفن در کنار شهید یوسف اللهی‌، شهید «محمّد حسین یوسف الهی» عارفی است که در در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله، مراتب کمال الی‌الله را طی کرد و کمتر رزمنده‌ای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد اما خاطره‌ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد.

    محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روح‌الله رحمت‌الله‌علیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند.

    خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرو می کنیم:

    * به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.

    نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه.

    بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی.

    با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.

    در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود!(شهید مدافع حرم بادپا)

    * با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.

    وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت …امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد …

    * پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.

    ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم.

    نمی‌دانستیم کجا برویم.

    جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّد حسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!

    جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!

    وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند.

    اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟

    لب¬خندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!

    محمّد حسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و … را گفت!

    * دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم.

    محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.

    حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود.

    امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم.

    صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟

    گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!

    مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟

    گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟

    اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.

    اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم.»

    پرسیدم: چه طور؟!

    گفت: شهید شده‌اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.

    من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.

    وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!

    *** زمستان 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.

    بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.حسین به همه اشاره کرد به جز من!

    چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!

    از این ماجراها در سینة بچّه‌های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد …

    منبع: کتاب نسل سوخته


    شهید محمد حسین یوسف الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.

    علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.

    آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.
    #همسایه_ابدی_سردارسلیمانی

    «حسین یوسف‌اللهی» را همه بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستاره‌ای می‌دانستند که درخشان‌تر از ستاره‌های کویر کرمان است. او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکی‌اش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. از زندگی این جوان بزرگ، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است.
    #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
    #شهید_حسین_یوسف_الهی

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-10-16] [ 11:51:00 ق.ظ ]

    #سردار سلیمانی برگرد ...

    آن دختر کم حجاب هم دختر من است

    ⭕️ نامه ی مادر شهید مدافع حرم به سردار سلیمانی
    .
    ?سردار سلیمانی برگرد! ?
    .
    این جماعت امنیت نمیخواهند، آرامش زیر دلشان زده، سردار از سوریه برگرد و #مدافعان_حرم را هم با خودت بیاور!
    .
    بگذار در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم، مگر کودک سوری گناه کرده که تاوان حفظ امنیت ایران را بدهد، آنهم امنیت جاده چالوس-کرج، که در روز شهادت امام صادق زدند و رقصیدند.
    بگذار ناله کودکان ایرانی هم بلند شود، مگر خون آنها رنگین‌تر از خون کودکان یمن است؟
    .
    ?سردار سلیمانی برگرد ?
    .
    بگذار جنگ شود، برجام اصلا برای جنگ است. بگذار موشکهای آمریکایی آرامش تهران را بهم زنند و زنانی را که در بغلشان سگ خانگی خوابیده از زیر آوار بیرون آورند. بگذار مردم ایران در صف طولانی یک قرص نان بایستند. این جماعت فقط تلگرام میخواهند. آزادی میخواهند. استادیوم آزادی مختلط میخواهند!
    .
    ?سردار سلیمانی برگرد ?
    .
    بگذار جنگ وارد خاک ایران شود. تا جوانانی که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، بروند از ایران دفاع کنند. چرا فقط سپاه بسیج وارتش باید خون بدهند. بگذار آقازاده‌ها هم کشته بدهند. بگذار جوانی که شعار میدهد رضاخان روحت شاد، روحش شاد شود.
    .
    ?سردار سلیمانی برگرد ?
    .
    امنیت زیاد هم خوب نیست. اصلا هر چیزی زیادش خوب نیست. قدرش را نمیدانند. بگذار صدای هواپیمای جنگی آرامش تهران را بهم بزند. بگذار دختران بزک کرده و بی حجاب دنبال پناهگاه باشند و فرصت آرایش و پیرایش نداشته باشند. بگذار جنگ شود تا مرد از نامرد جدا شود!
    .
    ?سردار سلیمانی برگرد ?
    .
    نمایندگان مجلس در خوابند، دست و گردنشان از چادر که نماد عصمت حضرت زهرا(س) است درد گرفته! فقط روزی که داعش به مجلس حمله کرد بیدار شدند، بگذار از خواب گران برخیزند.
    .
    ?سردار سلیمانی برگرد ?
    .
    امنیت برای این جماعت مهم نیست. این نمایندگان، قدرت میخواهند و ثروت. صندلی مجلس برایشان شیرین است. بگذار از زیر آوار مجلس بیرونشان بیاوریم. بگذار برجام جلوی موشکهای اسراییل را بگیرد، اگر میتواند! امنیت زیاد شده، دزدان بیت المال با خیال راحت دزدی می‌کنند. مؤسسه مالی و اعتباری بنام امام معصوم میزنند و ربا میدهند و ربا میخورند. بگذار آرامش آنها بهم بخورد. بگذار پولهای حرامی که با افزایش سکه و دلار جمع شد خرج آواربرداری شود.
    .
    ?سردار سلیمانی برگرد…
    شهادتت مبارک??

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-10-15] [ 08:01:00 ق.ظ ]

    #روضه_سردار_دلها_برای_کودکان ...

    نابود کننده داعش، سردار دلها

    برای اینکه کودکان هم با اندیشه شهید حاج قاسم سلیمانی بیشتر آشنا شوند به نظر شما باید چکار کرد؟

    با سلام و عرض تسلیت به تمامی دوستان در یکی از گروه‌ها عزیزی گفته بود هر کس به طریقی مراسم عزاداری برای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی برپا کند.من هم فرزندم در کلاس ششم درس می‌خواند، برای همین تصمیم گرفتیم در کلاس او مراسمی بگیریم . یک پوستر از عکس سردار با لبخند و ۴۰ تا جاکلیدی با عکس این شهید عزیز سفارش دادیم. گفتیم پوستر را به دیوار کلاس بزن و از مدیر و ناظم هم دعوت کن تا به کلاس بیایند.یک جعبه خرما هم به او دادیم تا به مدرسه ببرد و بین همکلاسی‌ها و کادر مدرسه و همکلاسی ها پخش کند تا بچه‌ها نیز یاد این شهید ماندگار شود . و متنی هم نوشتیم تا برای آنها بخواند.

    بسم الله الرحمن الرحیم
    همکلاسی‌های  عزیز سلام
    ۷، ۸ قرن پیش وقتی چنگیزخان مغول به ایران حمله کرد هیچ کس نتوانست در مقابل او بایستد و از کشور دفاع کند . نه سلطان خوارزم و نه سپاه وی ! لشکر مغول سال‌ها در ایران تاخت و تاز و کشتار کردند .
    هنگامی که شورشی افغان قصد حمله و براندازی سلسله ی صفویه را داشت ، شاه صفوی فقط توانست یک دیگ آش نذری بپزد تا از جنگ خلاص شود.
    قسمت‌های بزرگی از ایران نیز توسط شاهان قاجار به تاراج رفت و هرات، باکو، نخجوان و … از ایران جدا شدند .
    رضا شاه پهلوی وقتی داشت سرچشمه های پر آب کوه آرارات را به ترکیه می‌داد، در فکر دزدی و غارت زمین های ملی بود و سند آن‌ها را به نام خاندان پهلوی می‌زد .
    محمدرضا شاه پهلوی وقتی با فشار انگلیس و آمریکا، بحرین را از ایران جدا کرد، تنها کاری که توانست بکند فقط این بود که بگوید بحرین بزرگ شده بود باید شوهرش می‌دادیم !
    صدام با توجه به سابقه‌ی ذهنی خود، خیال می‌کرد در عرض سه روز ایران و تهران را فتح خواهد کرد اما نمی‌دانست که این بار فرق می‌کند !
    تربیت یافتگان مکتب امام خمینی که جوانان و دانش آموزان این سرزمین بودند، با مقاومتی بی‌نظیر در مقابل صدام و اربابانش ایستادند و حتی یک وجب از خاک ایران را به دشمن ندادند .
    دشمن همیشه درصدد حمله و غارت ایران است .
    این بار هم می‌خواست با گروه های وحشی خود به نام (داعش )جنایت‌های خود را ادامه دهد و آرزوی بزرگش را عملی کند . قرار بود در عرض چند ماه داعش ایران را بگیرد و از سرهای بریده‌ی بچه‌ها و جوانان این سرزمین کوهی بسازد ، اما نمی‌دانست که ایران جوانان و مردان مومن و شجاعی دارد . سردارانی مانند شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوه بر اینکه اجاز نداد داعش به کشور ایران برسد، رفت به قلب منطقه داعش و آنها را در همه لانه خودشان زمین‌گیر کرد؛ و کشور عراق و سوریه را هم نجات داد و تازه اگر این داعشی‌ها که از همه کشور‌ها جمع شده بودند، برای اروپایی‌ها هم خطر آفرین بودند؛ آنها را هم نجات داد؛ یعنی جامعه جهانی را از شر آنها رها کرد.همان آمریکا و انگلیسی‌هایی که خودشان داعش را ساخته بودند، و سرانجام سازنندگان داعش سردار شجاع را با ددمنشی به شهادت رسانند . اللهم صلّ علی محمد وآل محمد


    موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
    [شنبه 1398-10-14] [ 10:03:00 ب.ظ ]

    سرداری که راه آسمان می‌شناخت ...

    حاج قاسم آسمانی شد

    پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او

    در پی شهادت سردار پرافتخار اسلام حاج قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس رهبر انقلاب پیامی صادر کردند.

    بسم الله الرحمن الرحیم
    ملّت عزیز ایران!
    سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبه‌ی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّة‌الله‌ ارواحناه‌ فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونه‌ی برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّه‌ی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ی دوستان -‌ و نیز همه‌ی دشمنان - بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه‌ی مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.
    ملّت ایران یاد و نام شهید عالی‌مقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
    سیدعلی خامنه‌ای
    ۱۳دی‌ماه ۱۳۹۸

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-10-13] [ 09:17:00 ق.ظ ]

    یک حسین دوم است در پوشش یک زن ...

    در منظومه فکری رهبر معظم انقلاب، شخصیت والا و حماسه‌آفرینی حضرت زینب‌کبری(س) نیز که به تصریح امام سجاد(ع) «عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة»(بحارالانوار/ ج۴۵/ ص۱۹۹) است، در ساحت نظریه انسان ۲۵۰ ساله بهتر شناخته می‌شود. * ‌موضع‌گیری و حرکت بر اساس تکلیف الهی، علت عظمت وجودی حضرت زینب(س)«زینب کبری یک زن بزرگ است. عظمتی که این زن بزرگ در چشم ملت‌های اسلامی دارد فقط به خاطر این نیست که دختر علی‌بن‌ابیطالب(ع) یا خواهر حسنین(ع) است. نسبت‌ها هرگز نمی‌توانند چنین عظمتی را خلق کنند. ارزش و عظمت زینب کبری(س)، به خاطر موضع و حرکت عظیمِ انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است و هرکس چنین کاری کند ولو دختر امیرالمؤمنین(ع) هم نباشد، عظمت پیدا می‌کند. بخش عمده‌ی این عظمت از اینجاست که اولاً زینب کبری(ع) موقعیت را شناخت و ثانیاً طبق آن موقعیت، انتخابی صحیح و به هنگام داشت. این موقعیت آگاهی و انتخاب، زینب(ع) را ساخت. قبل از حرکت به کربلا، بزرگانی مثل ابن عباس و ابن جعفر و چهره‌های نامدار صدر اسلام، که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال این‌ها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چه کار باید بکنند. ولی زینب کبری(س) گیج نشد و فهمید نباید امام خود را تنها بگذارد و در این راه سخت قدم گذاشت. نه اینکه نمی‌فهمید راه سخت است، او بهتر از دیگران حس می‌کرد که حادثه چقدر سخت و سنگین است. در آن موقعیت بحرانی که قویترین انسان‌ها نمیتوانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد. بعد از کربلا هم که دنیا ظلمانی شد و دل‌ها و جان‌ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ، نوری شد و درخشید. زینب(س) به جایی رسید که فقط بالاترین انسانهای تاریخ بشریت-یعنی پیامبران- میتوانند به آنجا برسند»(نک: ۲۲/ ۰۸/ ۱۳۷۰). ‌زینب‌کبری(ع) عامل پیروزی خون بر شمشیر«اینکه گفته می‌شود در حادثه کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد -که واقعاً پیروز شد- عامل این پیروزی حضرت زینب(س) بود و الا خون در کربلا تمام شد. آن چیزی که موجب شد این شکست نظامیِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعیِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری(س)؛ نقشی که حضرت زینب(س) به عهده گرفت، خیلی مهم و خطیر است». * ‌نقش‌آفرینی زینب‌کبری(س)، نشان دهنده اینکه زن در حاشیه تاریخ نیست«حادثه کربلا نشان داد که زن در حاشیه تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. او کاری کرد که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزارِ نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزی تکیه زده است، در مقرر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغِ ننگ ابدی را بر پیشانی‌اش بخورد و پیروزی او به یک شکست تبدیل شود؛ این کار زینب کبری است. حضرت زینب نشان داد که می‌توان حُجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ. زینب‌کبری(س) زن تاریخ است، زنی که الگو برای همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم است». * ‌خطبه‌های زینب‌کبری(س)، تحلیلی عظیم از وضع جامعه اسلامی«آنچه که از بیانات زینب‌کبری(س) باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب‌کبری(س) را نشان می‌دهد. خطبه‌های فراموش نشدنیِ زینب‌کبری(س)، یک حرفْ زدن معمولی نیست، یک تحلیل عظیم از وضع جامعه اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق ترین و غنی ترین مفاهیم در آن شرایط بیان شده است. قوّت شخصیت آن حضرت را در این خطبه‌ها را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوی است(نک: ۰۱/ ۰۲/ ۱۳۸۹). در بازار كوفه، در حال اسارت، آن خطبه‌ی شگفت آور را ایراد كرد: «یا اَهلَالكوفَةِ یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ… اِنَّما مَثَلُكُم كَمَثَلِ «التِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنكاثاً»(نحل/ ۹۲)…»(اللهوف/ ص ۱۴۶)؛ لفظ، مثل پولادْ محكم، معنا، مثل آبِ روان تا اعماق جان‌ها می‌نشیند. در آنچنان وضعیّتی زینب كبری(س) مثل خود امیرالمؤمنین(ع) حرف زد؛ تكان داد دل‌ها را، جان‌ها را و تاریخ را؛ این سخن ماند در تاریخ(۲۹/ ۰۸/ ۱۳۹۲)؛ فرمود: ای اهل کوفه! شما مثل آن کسی شدید که پَشمی را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌کند، بعد نخ‌ها را دوباره باز می‌کند و به همان پشم نرسیده تبدیل می‌نماید. یعنی با بی‌بصیرتی، نشناختن فضا و تشخیص ندادند حق و باطل، عمل گذشته خودتان را باطل کردید. ظاهرتان، ظاهری ایمانی و دهانتان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطنی پوک و بی‌مقاومت در مقابل بادهای مخالف. این آسیب شناسی است؛ انقلاب نبوی(ص) و انقلاب علوی(ع) را آسیب شناسی می‌کند؛ می‌فرماید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه پیغمبر(ص) سرش بر روی نیزه رفت. عظمت زینب(س) را اینجا می‌شود فهمید»(نک: ۰۱/ ۰۲/ ۱۳۸۹). * ‌نگاه متفاوت زینب‌کبری(ع) به حوادث، مبنای كارِ بزرگِ حماسه‌ی زینبی«مجسّمه‌ی عزّت است زینب‌كبری(س)، هم چنانكه حسین‌بن‌علی(ع) در كربلا، در روز عاشورا مجسّمه‌ی عزّت بود. نگاه او به حوادث با نگاه دیگران فرق دارد؛ با آن همه مصیبت، وقتی دشمن می‌خواهد او را شماتت كند، می‌گوید: «ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلاً»(اللهوف/ ص ۱۶۰) آنچه دیدم زیبا بود؛ شهادت بود، داغ بود، امّا در راه خدا بود، برای حفظ اسلام بود، ایجاد یك جریانی بود در طول تاریخ تا امّت اسلام بفهمند كه چه كار باید بكنند، چگونه باید حركت كنند، چگونه باید بایستند. این كارِ بزرگِ حماسه‌ی زینبی است». * ‌حماسه زینب‌کبری(س)؛ احیاکننده و نگهدارنده حماسه عاشورا
    «حماسه‌ی زینب كبری(س) است كه مكمّل حماسه‌ی عاشورا است؛ بلكه به یك معنا حماسه‌ای كه بیبی زینب كبری(س) به وجود آورد، احیاكننده و نگهدارنده‌ی حماسه‌ی عاشورا شد. عظمت كار زینب كبری(س) را نمی‌شود در مقایسه‌ی با بقیّه‌ی حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسه‌ی با خود حادثه‌ی عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو، عِدل یكدیگرند. این انسان باعظمت، این بانوی بزرگ اسلام بلكه بشریّت بلکه كوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگهدارد؛ حتّی لرزشی هم در صدای این بانوی بزرگ از این همه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجهه‌ی با دشمنان، هم در مواجهه‌ی با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یك قلّه‌ی سرافراز استواری ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد(۲۹/ ۰۸/ ۱۳۹۲). واقعاً کربلا بدون زینب کربلا نبود؛ عاشورا بدون زینب کبری، آن حادثه تاریخیِ ماندنی نمی‌شد. آن چنان شخصیت زینب کبری از اول تا آخر حادثه کربلا بارز و آشکار شد که انسان احساس می‌کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن»

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-10-05] [ 07:26:00 ب.ظ ]

    وحدت حوزه و دانشگاه به سبک اسلامی ...

    آمده بودند برای وحدت حوزه و دانشگاه، رو کرد به دانشجویان و مسؤولین گفت: می‌دانید وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟

    دانشگاه باید برای رشد اقتصادی و تامین معاش جامعه تلاش کند، با اختراع و خلاقیت و ابتکار با افزایش تولید و ثروت برای رفاه مردم، کشور را به استقلال اقتصادی برسانند؛ تا هرگز دشمن نتواند به بهانه اقتصاد  از دولت مردان سواری بگیرد و آنان را با زنجیر دلار و تحریم فریب دهد.

    وظیفه حوزویان هم تامین روانی و معنویت جامعه است، تا با آشناکردن مردم با خداوند و اهلبیت آرامش و نشاط را در افراد زنده کند و به حیات طیبه برساند.

    این یعنی وحدت حوزه ودانشگاه، که در آسایش مادی و معنوی افراد نقش آفرینی کنند.

    اما اگر دانشجو برعکس عمل کند و با آشوب برپا کردن و سوزاندن پرچم که نماد استقلال یک ملت است بخواهد پای دشمن را به کشور باز کند و حوزوی هم بشود آخوند لندنی و دین فروشی کند؛ اینجا دیگر خبری از وحدت حوزه و دانشگاه نخواهد بود، بلکه مصداق مثلهم کمثل الحمار یحمل اسفارا، عالمان بی‌عمل مانند زنبور بی‌عسل خواهند شد که جز ذلت فایده‌ای نخواهند داشت.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-10-01] [ 08:33:00 ب.ظ ]