من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 7
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

سوتی دادن خودم ...

سوتی های خودممشهد بودیم، در صحن رضوی آقای میانسال آذری‌زبان از ما پرسید: «باغشیلین نوار بهداشتی هارداده؟» «ببخشید نوار بهداشتی کجاست؟» یک لحظه کپ کردیم که این آقا از مردان تقاضای نوار بهداشتی برای چی!متوجه شدیم منظورش سرویس بهداشتی است! بعد از دادن آدرس ما هم خندیدیم، یکی گفت:راست می گویند ترک‌ها سوتی می‌دهند!
آمدیم هتل، توی لابی بودم، جلوی آسانسور، دکمه‌های آسانسور را بی وقفه فشار می دادم؟!
یکی علامت لابی را نشان می‌داد و آن دیگری طبقه دوم را نشان می‌داد. من همچنان دکمه‌ها را فشار می‌دادم تا آسانسور پایین بیاد.
بعد چند دقیقه‌، از تصویر افراد پذیرش که روی در آسانسور منعکس شده بود، متوجه شدم که دونفر ایستاده‌اند مرا تماشا می‌کنند!پیش خودشان فکر می‌کردند این خانم با آسانسور چکار دارد؟
برگشتم و پرسیدم ببخشید آسانسور خراب است؟ چرا پایین نمی‌یاد؟

آقای مسئول پذیرش گفت: در آسانسور باز است!
خجالت کشیدم گفتم: هم درش مثل آئینه است هم داخلش .
به اتاق که رسیدم گفتم تنها ترک‌ها سوتی نمی‌دهند، فارس‌ها هم سوتی می‌دهند.
بعد یاد ماجرای شیخ رجب علی خیاط افتادم.
آن بنده خدا، بعد از فکر مکروه از عالم معنا خبردار شد! ولی ما بلافاصله در عالم ظاهر فهمیدیم که خطای خنده بی‌مورد ما، به اشتباه لپی آن زائر محترم، در مدت 15 دقیقه جواب داد که خنده‌اش خیلی بیشتر بود.
همه رفتار‌های ما در عالم هستی پاسخ مخصوص به خود را دارد، بعضی خیلی وحشناک و غیر قابل جبران است و بعضی براحتی می‌گذرد.
همه چیز به عهده خودمان است ، «بما کسبت ایدیهم»

###

روزی برای انجام کاری روانه بازار شدم، اندیشه مکروهی در مغزم گذشت، ولی بلافاصله استغفار کردم. در ادامه راه، شترهایی که از بیرون شهر هیزم می‌آوردند، قطاروار از کنارم گذشتند، ناگاه یکی از شترها لگدی به سوی من انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم آسیب می‌دیدم. به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه امری سرچشمه می‌گیرد و با اضطراب عرض کردم: خدایا این چه بود؟

در عالم معنا به من گفتند: این نتیجه آن فکری بود که کردی.

گفتم: گناهی که انجام ندادم.

گفتند: لگد آن شتر هم که به تو نخورد! »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1401-12-05] [ 12:09:00 ب.ظ ]

حجاب سوتی ...

پلیس مکزیک برای امنیت زنان از آزار جنسی، به آنان سوت می‌دهد تا هروقت مورد تجاوز قرار گرفتند با سوت زدن پلیس را خبر کنند!

 

انگلستان برای حفظ زنان از مزاحمت‌های مردان، در نقلیه‌های عمومی مثل مترو و اتوبوس جای مردان و زنان را جدا کرده است.

البته بعد از اینکه در ایران برای اینکه خانم‌ها با نامحرم در تماس بدنی نباشند اقدام شد، آلمان هم همین کار را انجام داده است .

سال‌های گذشته از اخبار شنیدم، در یکی از کشورها که نام آن را فراموش کرده‌ام، برای امنیت خانم‌ها لباسی تهیه شده است که روی آن نقاشی شده است وقتی خانمی در خیابان متوجه حضور مرد مزاحم می‌شود، در کناری می‌ایستد و پارچه نقاشی شده را که از کمرش آویزان شده است جلوی صورتش می‌گیرد؛ افراد ناظر گمان می‌کنند که او یک تابلو است!

در این موضوع چند سوال پیش می‌آید حالا اگر یک زن مکزیکی در کوچه پس کوچه‌های شهرش بود صدای سوت را چگونه به پلیس می‌رساند.

یا آن زنی که با تابلو کردن خود می‌خواهد از شر مزاحم خلاص شود، اگر فرد مزاحم از پشت به او نزدیک شد او چگونه متوجه می‌شود!

کسانی که معتقد هستند اگر  زنان از حجاب نداشته باشند، مردان نسبت به زنان حریص نخواهند بود، پس چرا در این کشور های اروپایی و غیر مسلمان، مردان به زنان حریص هستند.

اگر در دسترس بودن زنان از حرص مردان می‌کاهد، چرا در هر لحظه به نوشیدن آب نیازمندیم ؟!

چرا هیچگاه از نوشیدن و خوردن نان که هرروز می‌خوریم بی‌نیاز نشده‌ایم؟!

باید اضافه کنم، زنانی که در کارخانه‌ها و مراکز خرید و سایر مکان‌ها با مردان مزاحم روبرو می‌شوند دایم باید تابلو شوند یا سوت بزنند!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 12:04:00 ب.ظ ]

جبهه‌ام کجا است ...

جهادتبیینجبهه‌سازی تربیتی موضوع زیر ساخت همه مجاهدت‌ها است که ضرورت دارد در برابر دشمن ایجاد شود.این ایده طبق فرمایش امام‌خامنه‌ای مطرح شده است که باید در برابر دشمن جبهه‌های متنوعی ایجاد کنیم. جبهه اقتصادی، جبهه فرهنگی، جبهه اجتماعی؛ چون دشمن در مقابل ما جبهه‌های گوناگونی ایجاد کرده است.

الا و لابد باید جبهه‌ای که در مقابل دشمن ایجاد می‌کنیم نیاز به روح، هویت و حقیقت دارد .

جبهه یک پیکره و سازه است. یک خاکریز است.یک مجموعه انسان‌هایی که در این پیکره و سازه در مقابل دشمن عمل می‌کنند.این پیکره نیاز به روح دارد . روح جبهه جنگی، ایثار و از خود گذشتگی، تلاش‌ها و همت‌ها است. شجاعت‌هایی که انجام‌می‌شود.حالا هر سازه و پیکره‌ای در مقابل دشمن ایجادکنیم،

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-12-03] [ 05:40:00 ب.ظ ]

چگونه بیدار باشیم ...

ادامه بحث گذشته

19)گام اول بیداری، تنبه و تفکر است. گام دوم از تفکر تذکر است. اینکه علی‌الدوام متذکر باشیم به اینکه ما الم یعلم بان الله یری گام سوم بحث عزم است که ما بر سه چیز عزم می‌کنیم؛ عزم بر انجام واجبات، عزم بر ترک محرمات، عزم بر جبران مافات می‌کنیم. عزم هم غیر از اراده است. یعنی عزم مرز عمل است.گام چهارم مشارطه است که قوتی می‌خواهد که از خودسازی دورنی و شریعت بیرونی و عوامل طبیعی مانند زمان و مکان ناشی می‌شود. گام پنجم مراقبه و عدم اخلال شیطان و حسن انجام کار است. گام ششم محاسبه‌ی کمیت و کیفیت انجام مورد مشارطه است. گام هفتم معاتبه و عتاب به نفس و یافتن دلیل خطاهاست. گام هشتم مجازات سلبی و ایجابی قوه یا عضو خطا کار است. گام نهم نیز اعاده با خوف و رجا است.

بحث ادامه دارد…

پست قبلی

https://blog101.kowsarblog.ir/%D9%85%D8%B1%D8%B2-%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AA-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ق.ظ ]

مرز عدالت کجاست ...

 سه قوه در نظام عدالت تبدیل به امامت می شود

 

 13) شما هم به مبدا ادراک و هم به مبدا اقدام نیاز دارید؛ زیرا مبدئی که شما می‌خواهید از آن اقدام کنید؛ بعد منجر به برنامه‌ریزی، عمل، اقدام و… شود؛ آن عقل عملی است که منشا این عقل نظری و گواهی است که پشتوانه این کار هستند.

14) دو وحدت در اینجا وجود دارد یک وحدت طولی و یک وحدت عرضی؛ وحدت عرضی وحدت است که می‌خواهیم یک قوه را به وحدت برسانیم. وحدت طولی نیز یعنی می‌خواهیم خود این قوا را به همدیگر نزدیک کنیم، خود این قوا بایستی با همدیگر آن تفرق، تشتت و دوری شان از همدیگر گرفته شود و به همدیگر نزدیک شوند؛ قوه‌ی‌ عاقله نیز تحت سیطره‌ی آن قوه عاقله و نفس عادله قرار می‌گیرد.

15) در جهاداکبر از یک طرف داریم با مصادیق می‌جنگیم و از طرف دیگر با مفاهیم(وجودات) می‌جنگیم؛ داریم با مصادیق متشتته‌ی آن قوه می‌جنگیم؛ بعد حالا به جنبه نابش که رسیدیم؛ جنبه نابش را هم باید به همدیگر متصل کنیم. یک فرد حکیم شجاع عفیف؛ یعنی نباید سه بعد یا سه قوه بشود؛ به تعبیردیگر ما می‌خواهیم به وحدت قوا برسیم.

16) قوا اولا به عدالت درونی خودشان اقتدا کنند؛ یعنی در درون هر قوه‌ای یک نظام امامت وجود دارد؛ چون یک نظام عدالت در درون آن قوه وجود دارد؛ آن قوه باید در درون خویش تمرین وحدت و امامت ‌کند؛ این قوه وقتی که به اینجا برسد و به امام خودش اقتدا کند و به مرز عدالت می‌رسد؛ به مرز عدالت که می‌رسد آمادگی وصل شدن به قوه دیگر را دارد؛ اگر این قوه به مرز عدالت نرسد آمادگی اتصال به آن قوه‌ی بالاتر وپائین تر خودش را ندارد.

17) گاهی اوقات جنبه کثرتی قوای مختلف با یک دیگر ترکیب می شود که در این مورد واقعا جهاداکبر تبدیل به جنگ ترکیبی می‌شود. سخت ترین مرتبه‌ی جهاداکبر آنجایی است که قوا ترکیب می‌شوند با همدیگر. در  چنین  شرایطی، آن فطرت درونی به کمک شما می آید،  و آن نقطه مرکزی قوه هم وجود دارد، یعنی خود آن نقطه‌ی مرکزی قوه، بخش تعادلی آن قوه هم است به عنوان یک فرصت. یک فرصت فطرت است، یک فرصت آن نقطه‌ی مرکزی آن قوه است.یک فرصت شریعت است که به کمک شما می‌آید.

18) برای منظومه‌ی اقدام در جهاد اکبر ابتدا سه مرحله کلی را از حضرت امام نقل می‌کنیم. ایشان می‌فرماید: برای هر تحول اخلاقی و تربیتی ابتدا ناگزیر به این هستید که التزام و تقید به ظواهر شرع بکنید؛ یعنی ارتباط با شریعت  ایجاد بکنید. اصطلاحا در علم اخلاق به آن تحلیه می‌گویند، سپس می‌گوید: این ارتباط با شریعت وقتی به دل می‌نشیند و رسوخ می‌کند که شما بروید در مرتبه اینکه خودتان را از اشکالات و ضعف‌ها خالی کنید.بروید به مرتبه تخلیه، بعد برای اینکه این به معنای واقعی کلمه در اعماق جان شما بنشیند باید به مرحله‌ی تجلیه بروید و آن رابطه یعنی اعتقاد دورنی مثل اعتقاد بیرونی، یعنی اعتقادات برای شما کاملا درونی سازی بشود. سه تا مرحله کلی را می گویم بعد یک مقدار جزئی تر و میدانی تر می‌آیند این را تطبیق می‌دهند. نزدیک به هشت گام، نه گام این ها را بیان می‌کنند.

بحث همچنان ادامه دارد

مطالب گذشته این بحث

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-11-30] [ 11:21:00 ق.ظ ]

کودک انقلابی ...

تربیت سیاسی

روزهای سخت و خفقان آوری سال 1356 بود.ایادی شاه با کشتار می‌خواستند مردم را بترسانند تا از اعتراض و راهپیمایی دست بردارند.

مردم هم خدا حفظشان کند، علاوه بر اینکه نمی‌ترسیدند، روزها در خیابان‌ها شعار می‌دادند و با جنگ و گریز خیابانی روزگار می‌گذراندند؛ از شبهایش هم نمی‌گذشتند. مرگ بر شاه گویی‌های شبانه تبدیل به مناسک شده بود. در ساعت مخصوصی بعد از نماز و شام، روی پشت بام اذان مرگ بر شاه از ماذنه گلوی مردم به فریاد بلند می‌شد.

دخترم که چهار ساله بود زبان گویا و سلیسی داشت. رهبری مرگ بر شاه گویی را به عهده داشت. همه همسایه‌ها منتظر فریادش بودند تا بگوید: “بگو مرگ برشاه” غریو مرگ بر شاه سر تا سر کوچه را پر می‌کرد. با شلیک تیراندازی گاردی‌های شاه همه فرار می‌کردیم توی اتاق؛ چون تیر‌های هوایی به طرف پشت بام‌ها می‌زدند. ما می‌دویدیم توی اتاق راه پله، هرچه به دخترم می‌گفتم بیا تو، تنهایی فریاد میزد “بگو مرگ بر شاه”اکنون علاوه خودش فرزندانش هم انقلابی هستند .خط قرمزشان امام خامنه‌ای است.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-11-18] [ 06:05:00 ب.ظ ]

بچه‌های انقلابی ...

کودکان بزرگ سربازان در گهواره امام خمینی

سال 1357بود بری خریدن سبزی آمدم سر کوچه بچه‌های محله دور هم جمع شده بودن و معلوم بود که  نقشه‌ای  داشتند، یک تایر ماشین آورده بودند سر کوچه آتش زده بودند و داخل کوچه مرگ برشاه می‌گفتند،  گاردی‌ها هم نمی‌توانستند با ماشین وارد کوچه بشوند؛ بچه‌ها تا گاردی‌ها را می دیدند تو پس کوچه‌ها قایم می‌شدند. دلشان می‌خواست تظاهراتشان را به خیابان بکشند از ترس گاردیها نمی‌توانستند از کوچه خارج بشوند.

از صبح چند بار بچه‌ها به سر خیابان سرک کشیده بودند، ولی هنوز ماشین گاردی‌های شاه با مامورای مسلح ایستاده بودند. بچه‌ها دیگر حوصلشان سر رفته بود.سرانجام به فکر شان افتاد با یک نقشه گاردی‌هارا به ترسانند!

یکی رفت از بقالی محله که ته کوچه بود چندتا قنبیت(نوعی کلم) که به اندازه نارنجک بود گرفت آمد، یکی یک قوطی رنگ بنفش آورد، سریعا رنگش کردن.هرکسی می‌دید خیال می کرد نارنجک است!

یکی از بچه ها کلم را برداشت رفت به نزدیکترین کوچه که به سر خیابون می‌رسید، از کنار کوچه یکی از کلم هارا به طرف گاردی‌ها پرتاب کرد، پرتاب کردن کلم همان، رو زمین خوابیدن گاردی‌ها همان!!

کلم  چرخید و افتاد توی جوی کنار خیابون و همراه فشار آبی که توی جوی آب بود رفت زیر پل و از دید ماموران گم شد.گاردی‌ها که خیلی ترسیده بودند سریعا سوار ماشین‌ها یشان شدند و فرار و برقرار ترجیح دادند .

بچه‌ها نفس راحتی کشیدند و آماده مرگ برشاه بازی شدند. من هم برای سبزی خریدن  از کوچه خارج شدم و به سبزی فروشی رفتم.

بچه ها از 6-7-8-9 ساله

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
 [ 05:19:00 ب.ظ ]

شاهد کشتار ...

 انتظار فرج از نیمه خردادکشم

 

بچه‌ها صبح پانزده خرداد رفتن بیرون، بعد سر و صدای شعار مردم« یا مرگ یا خمینی »و بعد هم صدای تیر و گلوله میامد حتی چند تا تیر هم می‌خورد به دیوار حیاطمان، خواهرم برای اینکه گلوله به ما نخورد ما را برد توی اطاق و بعد از تمام شدن سر صدای تیرخودش رفت از پنجره که به کوچه بود سرک کشید تا خبری از بچه ها پیدا کند، که یک گلوله از کنار دماغش رد شد!!!

خانه ما درست روبروی مدرسه فیضیه بود، یعنی این طرف رودخانه بود، برای همین هر سخنرانی که می‌شد ما صدایش می‌شنیدیم؛ خوب یادم میاد وقتی امام 13 خرداد به شاه گفت کاری نکن که مردم بیرونت کنند.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 05:08:00 ب.ظ ]

حکمت، شجاعت و عفت جمعی ...

تعادل قوای نفس با جهاد اکبر

7)فضیلت‌ها (حکمت، شجاعت و عفت) دو منشا دارند؛ یا قوت نفس یا شرافت نفس.این از ابتکارات ملاصدرا است که می‌گوید تولید و تثبیت فضایل دو منشا دارد که مثلا شما یک قدرتی تولید می‌کنید که با تولید این علمتان، این قوه را برمدار تعادل می‌رسانید. یا وقتی در موضع ضعف می‌افتید در موضع ضعف یک معیار گذاشتند که اگر شما از آن معیار خارج شدید جنبه سلبی و نا مطلوب پیدا می‌کند، معیار آن را شرافت گذاشته‌اند.

8) اطراف افراط و تفریط و فضیلت هر سه قوه از روی اینفوگرافیک جلسه دوم بر اساس همین تحلیل.

9) ما با شهوت انسانی نمی‌جنگیم ما شهوت انسانی را تثبیت و تعدیل می‌کنیم.آنچه ما با آن می‌جنگیم شهوت حیوانی است. ما با حیوانیت خود می‌جنگیم.

10)یک انسان برای اینکه آزاد باشد کافی نیست که زیر سلطه یک انسان دیگر یا یک حکومت جبار نباشد بلکه برای آزادی یک انسان لازم است که زیر سلطه آن جنبه افراط و تفریط قوه غضبیه و شهویه خودش هم نباشد.

11) اساس مجاهدتی که انجام می‌دهیم برای ادراک و برای کشف آن حقایق عالم است. ما می‌خواهیم کشف کنیم و برسیم به یک هستی شناسی صحیح و درست. این جنبه حکمت نظری این مجاهدت است.

 12)ما وقتی که هستی، شناخت، وجود، عدم و اصالت‌ها را شناختیم و حقایق عالم را درک کردیم، سپس جایگاه ارزش و هویت خود را به درستی شناختیم، حالا به سمت مجموعه‌ای از ارزش هایمان می‌رویم. یکسری حقوق و تکالیفی وجود دارد؛ منظومه‌ی حقوق(حقوق نفس، حقوق خدا، حقوق دیگران، حقوق طبیعت، حقوق بدن) در اینجا بوجود می‌آید.

بحث همچنان ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:40:00 ب.ظ ]

تبدیل غضب به شجاعت با جهاداکبر ...

 

جهاد اکبر ظرف جهاد کبیر و اصغر)فضیلت‌ها (حکمت، شجاعت و عفت) دو منشا دارند؛ یا قوت نفس یا شرافت نفس.این از ابتکارات ملاصدرا است که می‌گوید تولید و تثبیت فضایل دو منشا دارد که مثلا شما یک قدرتی تولید می‌کنید که با تولید این علمتان، این قوه را بر مدار تعادل می‌رسانید. یا وقتی در موضع ضعف می‌افتید در موضع ضعف یک معیار گذاشتند که اگر شما ازآن معیار خارج شدید جنبه سلبی و نا مطلوب پیدا می‌کند، معیار آن را شرافت گذاشته‌اند.

8) اطراف افراط و تفریط و فضیلت هر سه قوه از روی اینفوگرافیک جلسه دوم بر اساس همین تحلیل.

9) ما با شهوت انسانی نمی‌جنگیم ما شهوت انسانی را تثبیت و تعدیل می‌کنیم.آنچه ما با آن می‌جنگیم شهوت حیوانی است. ما با حیوانیت خود می‌جنگیم.

10)یک انسان برای اینکه آزاد باشد کافی نیست که زیر سلطه یک انسان دیگر یا یک حکومت جبار نباشد بلکه برای آزادی یک انسان لازم است که زیر سلطه آن جنبه افراط و تفریط قوه غضبیه و شهویه خودش هم نباشد.

11) اساس مجاهدتی که انجام می‌دهیم برای ادراک و برای کشف آن حقایق عالم است. ما می‌خواهیم کشف کنیم و برسیم به یک هستی شناسی صحیح و درست. این جنبه حکمت نظری این مجاهدت است.

 12)ما وقتی که هستی، شناخت، وجود، عدم و اصالت‌ها را شناختیم و حقایق عالم را درک کردیم، سپس جایگاه ارزش و هویت خود را به درستی شناختیم، حالا به سمت مجموعه‌ای از ارزش هایمان می‌رویم. یکسری حقوق و تکالیفی وجود دارد؛ منظومه‌ی حقوق(حقوق نفس، حقوق خدا، حقوق دیگران، حقوق طبیعت، حقوق بدن) در اینجا بوجود می‌آید.

ادامه داردد این بحث

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-11-13] [ 03:42:00 ب.ظ ]

تبدیل شهوت به عفت با جهاداکبر ...

 

تعادل قوه شهویه عفت است

جلسه دوم

1)  سخت ترین عرصه‌ی جهاد، جهاداکبر است. موضوع این جهاد انسان است.

2)  ) در درون انسان تمامی عالم غیبیه و شهادت و ظاهر و باطن نهفته شده است.

3)  قوای نفس سلسله مراتب نفس انسانی هستند. آن‌ها به یک اشتدادی می‌رسد می‌شود قوه غضبیه؛ یک مرتبه از نفس انسانی به یک اشتدادی می‌رسد می‌شود قوه شهویه.

4) وقتی از جهاداکبر و مبارزه با نفس صحبت می‌کنیم همه‌ی ذهن‌ها می‌رود به سمتی که می‌خواهیم با قوه شهویه بجنگیم؛ اما به تعبیری با هرسه قوه‌ی نفس در حال جنگیم.

5) جهاداکبر بدین صورت است که ما با بخشی از آن قوه می‌جنگیم برای یک بخش دیگری؛ مثلا ما با جنبه‌ی افراط و تفریط قوه عاقله می‌جنگیم برای تثبیت بخش قوه‌ی عادله.

6) اگر می‌گوییم مبارزه با نفس می‌کنیم، ما با این ابعاد افراطی و تفریطی از مبارزه می‌کنیم. خود اساس قوه عادله آن نقطه‌ی اعتدال است که وحدت است.

همچنان این بحث ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-11-11] [ 03:34:00 ب.ظ ]

جهاداکبر یا امامت قوه عادله ...

جهاد اکبر یا امامت قوه عادله

جبهه ظرف تحقق آرمان‌گرایی و مجاهدت است که دو نشانه از علائم حیات انسانی‌اند. در میدان جبهه‌های مختلفی که پیش روی ماست اگر بخواهیم موثر واقع شویم، چاره‌ای نداریم جز اینکه از سنت‌های الهی استفاده کنیم. اولین میدان مجاهدت، میدان جهاداکبر است. نبی‌مکرم اسلام می‌فرمایند : المومن وحده حجه والمومن وحده جماعه. حضرت امام خمینی «ره» این حدیث را چنین تفسیر می‌کنند که امامت قوه عادله در وجود انسان باعث پیدایش عدالت می‌شود و اگر وجود انسان بر اساس موازین عدل شکل بگیرد، همه قوا به نهایت رشد و کمال خویش خواهند رسید. در این مدار نهایت کمال قوه عاقله، پیدایش فضیلت حکمت در وجود انسان است. همچنین نهایت رشد قوه‌ی غضبیه، اتصاف انسان به فضلیت شجاعت خواهد بود. نهایت تعالی قوه شهویه نیزپیدایش فضیلت عفت در انسان خواهد شد. بنابراین مربی در اولین مواجهه‌ی با متربی خود باید دنبال تحقق نظام عدل در وجود او باشد و عقل او را به سر حد حکمت، وغضب او را به مرز شجاعت و غیرت و شهوت او را به آستانه عفت نزدیک کند.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1401-11-07] [ 11:55:00 ق.ظ ]

مادری که داشتم ...

برای مادرم می‌نویسم. مادرم همیشه در تمام فصول از صبح زود بیدار بود. با اینکه هردوسال و نیم یک بار وقتی صبح بیدار می‌شدم. دنبالش می‌گشتم،  توی اتاق دم‌دری خوابیده  با نوزادش بود.

خانم همسایه از بی‌شیری نوزادش در رنج بود. برای اینکه محرمیت رضایی بوجود نیاید؛ هر روز با یک لیوان از شیر مادرم برای تغذیه کودکش می‌برد.

پسرش بزرگ شد، همیشه مادرش می‌گفت: این پسرم با بقیه پسرانم خیلی متفاوت است. بخاطر شیری که خورده است. همان ابتدای جنگ پسرش در جبهه به شهادت رسید.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-10-21] [ 10:45:00 ب.ظ ]

برای مادرم ...

 مادر گلواژه زندگی

مادر دریا بود

من ماهی  غوطه ور در دریا!

مادر باران رحمت بود

من شاداب!

مادر ابر بود 

من درخنکای سایه اش خوشحال!

مادر گهواره بود

من در آغوشش در رویای شیرین!

مادر منبع تغذیه بود

من تا گلو سرشار از شیر ناب!

مادر ستونی بود 

با گلواژه های دعا!

مادر نشانه ای زرین 

از مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها!

مادر همه خوبی هارا با نشانه اش بخشید!

مادرم معلم من بود

برای حجاب، نماز….!

من با تمام تلاشم قدم در جای قدم او می گذارم تا شاگر اول کلاسش باشم!

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ب.ظ ]

به وقت 19 دی ماه ...

روز19 دی ماه سال 56 13بود همسرم بعد از اینکه وصیت‌هاش کرد گفت: یک وسیله‌ای می‌خواهم تا از خودم دفاع کنم، رفتم تو زیر زمین هرچه گشتم چیزی پیدا نکردم، جز یک ساطور سبزی خوردکنی، آوردم  بهش دادم، گذاشت تو جیبش، گفتم جیب قبایت بدرد خورد .وقتی رفت وسوسه شدم که منهم بروم مسجد اعظم؛ قرار بود مردم اعتراض کنند، آن روز برای شهادت آقا مصطفی مجلس ختم گرفته بودند، و آن یک بهانه بود تا به شاه و ایادیش اعتراض کنند. چون روز 17 دی ماه به بهانه روز کشف حجاب توی روزنامه به امام خمینی توهین شده بود. شاه فکر می‌کرد که مردم بعد از 15 سال تبعید امام؛ دیگر فراموش کردند و ترسیدن.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-10-19] [ 02:12:00 ب.ظ ]

ارزش امنیت ...

مهمترین نعمت ودارایی امنیت است

نق می‌زند، در حالیکه بیشترین ثروت را دارد. ثروتی که در هیچ کجای دنیا وجودندارد تا با میلیاردها دلار بتواند تهیه کند.
این ثروت چیست که فقط در ایران می‌توان رایگان یافت؟!

البته رایگان برای کسانی که نق می‌زنند. چون این ثروت با خون هزاران شهید وطن بوجود آمده است.
آن امنیت است که در کوی و برزن وجود دارد. چه مادرهایی که بی‌پسر شدند و چه همسرانی که بی‌شوهر شدند. و چه فرزندانی که بی‌پدر شدند.
شب را برای ملت ایران به آسایشی دلچسب بوجود آوردند.
روز را برای فعالیت در کمال راحتی روزگار می‌گذرانیم.
درس می‌خوانیم، مسافرت می‌رویم، ازدواج می‌کنیم و تفریح داریم.
اخیرا دیدیم که یک مدت کوتاه دشمن چگونه شب و روز ملت را حرام کردند. به هیچ یک از اقشار این مرزو بوم رحم نکردند.
از زن و کودک گرفته تا لکوموتیو ران و پلیس و پاسدار و روحانی و بیمارستان و خانه را در آتش کینه نفاق سوزاندند.
بیایید این نعمت را قدردان باشیم که شهیدان با فرمانده‌ی بزرگشان حاج قاسم، سردار دلها، این امنیت سازان باشیم و راهشان را ادامه دهیم.

حاج قاسم و شهدا نعمت شجاعتشان را تبدیل به رزق کردند تا برکت خونشان سبب رشد ملت‌های آزاده شود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1401-10-16] [ 10:38:00 ب.ظ ]

چرا نق نق زدن ...

قدر دارایی‌هایمان را بدانیم

إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا [الإسراء:36].

چرا نق می‌زنم؟

اگر هیچ چیزی از مال دارایی مادی نداشتم؛ اعضاء بدن دارم.

زنده هستم. نفس می‌کشم. می‌بینم. می‌شنوم. می‌خورم و می‌نوشم. اول از ثروت نوشیدن شروع می‌کنم.اگر آب نبود که بنوشم و اگر راه ورود نوشیدن آب و خروج آن وجود نداشت؛ از تشنگی هلاک می‌شدیم و از فشار مثانه منفجر می‌شدیم. چندین دارایی فقط در این بند شمارش شد.

اگر هوا نبود یا راه تنفس آن را نداشتیم؛ باید خفه می‌شدیم.

با چشمانی که خدا داده می‌بینم، چرا دارایی‌هایم را نمی‌بینم.چرا با دیدن مناظر حرام نابودش می کنم!؟

چرا با گوش‌هایم که ثروت هنگفتی است، از نغمه خوش اذان موذن زاده لذت نمی‌برم!گوش‌هایی که صدای پر از محبت مادرم، پدرم و عزیزم گفتن‌های همسرم، چرا این ثروت را با شنیدن غیبت و موسیقی مبتذل ضایع می‌کنم

بقیه شمارش دارایی‌هایم برای پست بعدی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-10-12] [ 06:54:00 ب.ظ ]

آسیب نق زدن‌ها ...

شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند

طرف خیلی گله می‌کرد، که خدا من را نمی‌بینه ! این چه روزگاری است که دارم. به هردری می‌زنم جواب نمی‌گیرم.حتما این جور حرف‌ها و گله‌گذاری‌ها برای شما هم آشناست.خصوصا یک مدتی زیادتر هم شده است.

طرف هم زیبایی دارد، هم حقوق بگیر خوبی‌ هم هست.بازهم بگویم که چه چیزهایی دیگری دارد؟

دست و پایش سالم هست. از زبانش که چه بگویم ؟! یک لحظه آرام نمی‌نشیند در کامش. چشم‌هایش بسیار زیبا و قوی بدون عینک. از جهت گوارش سالم، .خانه و ماشین بقیه الزامات زندگی را هم دارد. فرزندان سالم و باهوش.همسرش مهربان و خانوادهای همراه. به نظر شما چه چیزی کم دارد؟!

با این توصیفات همه جوره خداوند نعمتش را به او داده است. پس چرا این همه نق می زند!؟

سخن از نعمت آمد. خداوند فرموده است لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ7 ابراهیم

اگر شکر گذار نعمت‌ها باشید افزایش می‌دهم اما اگر کفران نعمت کنید عذاب شدیدی در انتظار شماست. باتوجه به این آیه شاعر هم زیبا سروده است:

شکر نعمت نعمتت افزون کند،                          کفر نعمت از کفت بیرون کند.

اولین کاری که باید انجام دهیم تا دچار وسوسه های روزمره شیطانی نشویم. باید دارایی هایمان را شمارش کنیم.

دارایی! ذهنتان منحرف نشود. دسته چک و حساب بانکی و خانه ویلا و… را نمی‌گویم. هرچند آن‌هاهم در ردیف دارایی‌ها هستند. همان نعمت‌های خداوند که اندکی از آن ها در بالا شمارش کردم.

ما هرچه داریم از خداوند است. باید بدانیم که خداوند اتفاقی به ما نداده است. بلکه با آگاهی این موهبت به ما رسیده است.

منتها تا زمانی که از این موهبت درست استفاده نکنیم بصورت نعمت باقی می‌ماند.حتما می‌پرسید پس باید چه گونه باشد؟!

نعمت‌ها  و دارایی‌های ما سه معیار و ملاک دارند. نعمت، رزق  و برکت

تا زمانی که نزد ماست و استفاده درست و بجا نکردیم نعمت باقی می‌ماند. اما اگر درست استفاده شد می‌شود رزق ما. در مرحله بعد باید بشود برکت.

متاسفانه ما علاوه بر اینکه نعمت را به رزق تبدیل نمی‌کنیم برکت هم ندارد. بلکه ضایع می‌کنیم و از نعمتمان علیه منعم استفاده می‌کنیم.

وقتی نعمتی داریم باید فطری شاکر باشیم. سطحی‌ترین مرحله شکر زبانی است که می‌گوییم خدایا شکرت. اما شکر واقعی آن است که نعمت را ضایع نکنیم و بر ضد پروردگار استفاده نکنیم.

اول از نعمت زیبایی شروع می‌کنم. خداوند بنده‌اش را زیبا آفریده است تا خانواده را خوشحال و دلگرم کند. همسران از یکدیگر لذت ببرند. همسر چشمش دنبال ناموس دیگران نباشد. اینجا نعمت زیبایی می‌شود رزق.

اما وقتی این زیبایی را  به حراج می‌گذارد تا چشمان نامحرمان ببینند .مردان چشم چران با دیدن آن از همسرشان دلسرد شوند یا اینکه مجردها نتوانند همسر انتخاب کنند و گرفتار شهوت بی جواب شوند.

اینجاست که هم ضایع کرده هم علیه خداوند استفاده کرده است. و کفران نعمت شده است.این نکته سر دراز دارد بقیه بحث که چگونه نعمت به برکت تبدیل می‌شود بماند برای پست بعدی.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-10-06] [ 11:54:00 ق.ظ ]

بوسیدن چادرم ...

خبر نگار با یکی از همرزمان شهید کشوری در باره مبارزات شهید مصاحبه می‌کرد همرزمش از خاطراتش با ایشان می گفت.

طبق عهدی که با شهدا دارم، همینکه نام هرشهیدی را بشنوم یا ببینم،  با ذکر صلوات  از او یاد می‌کنم.

 خلبان شهید کشوری را با سر باند پیچی شده خونی و خاکی دیدم، همراه گروهی آماده رفتن بود. فهمیدم که شهید شده، گریان دنبالش دویدم، ایستاد. لب زدم از خدا بخواه شهادت قسمت من هم بشه؛ دستش آورد جلو، گمان کردم که می‌خواهد با من دست بدهد.ولی گوشه چادرم را برد به لبانش و بوسید.سفارش کرد. از خواب پریدم. سخنانش را فراموش کردم.
فهمیدم که می‌خواهد بگوید حفظ حجاب بانوان تداوم حفظ ارزش‌های شهید است.

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-09-30] [ 02:37:00 ب.ظ ]

زمانی که خیلی دیر شد ...

ننگ بر تساهل و تسامح

وقتی می‌بینیم که دختران شیعه از خانواده‌های مسلمان، نه به حجاب اجباری سر می‌دهند. از سال 96چهارشنبه‌های سفید را برای مصی بدکاره می‌فرستند؛ من یاد آن روزی می‌افتم که سال 1378، از مدرسه دخترم برایم دعوت نامه جلسه اولیا دانش آموز آمد.

با خوشحالی برای شرکت در جلسه برنامه ریزی کردم. با خودم فکر می‌کردم، تا حالا بدون شنیدن روش تربیتی، دخترانم را بزرگ کردم.با اشتیاق رفتم تا یاد بگیرم بهترین روش تربیت را!

کارشناس شروع کرد، «خانما از آرایش کردن دخترهاتون نگران نباشید. اقتضای سن دختران هست.» چشمهام گرد شد. تپش قلبم زیاد شد. این چه می‌گوید. اینجا چه خبرهست.من چه فکری می‌کردم! کارشناس ادامه داد.« خانما مراقب دختراتون باشید که با پسرای بیرون دوست نشوند ولی با پسرخاله، پسرعمو، پسردایی و همه پسرای فامیل هیچ ایرادی نداره!»

با شنیدن مزخرف گویی‌های آقای کارشناس حالم بدتر شد.

یک باره فریادم مثل بمب منفجر شد. این حرف‌ها را بر چه مبنایی می‌گویی؟ براساس دین اسلام هست. از قرآن هست. از نظر دانشمندان مسلمان هست؟

اگر دختران در این سن و سال با آرایش خودشان را در انظار نامحرمان قرار دهند، وقتی پیر و فرتوت شدند از حجاب استفاده کنند.

اگر این دختران با پسرهای نامحرم فامیل رابطه آزاد داشته باشند، این مادران از کجا بدانند که نطفه کدام پسر فامیل را در رحم دارد!؟ کارشناس که متوجه شد معترض در جلسه وجود دارد از سخنانش اعراض کرد و مفصل در باره حجاب و تربیت اسلامی دختران گفت.

بعد شنیدم که این آیین نامه را دولت اصلاحات در تمام مدارس کشور اجرا می‌کردند.

شد این داستان، وقتی دزد با طبل بالای بام بود از او پرسیدند چکار می‌کنی؟ گفت فردا صدای  طبل را خواهید شنید.فردا خانه را دزد برده بود.

صدای طبل تسامح و تساهل دولت اصلاحات چندین سال است که بگوش می‌رسد.اگر رضا شاه ملعون در گناه بی‌حجابان شریک است دولت اصلاحات هم در بی‌حجاب کردن دختران بعد از انقلاب شریک است.

تلاش من در این شهر خنثی سازی مزخرفات کارشناس بود، او اذهان مادران را با سخنان شیطانیش مسموم می‌کرد و من باید به تنهایی در مجالس و مساجد و مدارس روشنگری می‌کردم.

تا جاییکه در مدارس آموزش و پرورش ممنوع الدعوت شدم.ولی از پا ننشستم و همچنان ادامه دارد جهاد تبین.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-09-27] [ 05:38:00 ب.ظ ]

وطنم بخشی از ایمانم ...

حب الوطن من الایمان

وطن یعنی رحم، یعنی مادر، یعنی خانه، یعنی غیرت؛ خصوصا اگر وطن آدم علاوه بر اینکه ریشه و مادر و خانه اوست، دین و ناموس اوهم باشد. چگونه یک ایرانی می‌تواند نسبت به خانه خود بی‌تفاوت باشد و اجازه‌دهد که دشمن خانه را برسرش ویران کند. خانه‌ای که در آن مادرش او را زاده است.پدرش سنگ سنگ خانه را با عشق ساخته است. او در کوچه پس کوچه‌های وطن رشد کرده و بالیده و چون درختی تناور سر به فلک کشیده است.

کوچه‌هایی که هرروز صبح بوی داغ‌نان که شاطر همسایشان بعد از نماز صبح روی پیشخوان نانوایی آماده گذاشته است. پدر هر روز نان داغ را بر سفره گذاشته و مادر با دم‌کردن چای، بوی زندگی را در خانه پر کرده است. غیرت هیچ وطن دوستی اجازه نمی‌دهد، که خانه و نانوایی محله شان ویران شود. مگر بی‌وطن باشی و بخواهی خانه را به دشمن واگذار کنی. تا کودکانی که صبح با خوشحالی به مدرسه می‌روند، زیر چکمه و سنگ له شوند. کیف و کتاب و دفتر نقاشی‌شان باخونشان رنگین شود. همان مدرسه‌ای که وقتی کودک بودی در آن مدرسه معلمت با عشق به تو آن مرد در باران آمد را آموخت. چطور می‌توان به پلیس چاقو بزنی، همان که در کودکی راه خانه را گم کرده بودی، به تو کمک کرد تا به آغوش مادرت برگردی نمی‌توان فرزند این مادر و این خانه باشی، و به عمامه طلبه توهین کنی، همان که هنگام ازدواج پدر مادرت عقدشان را خواند تا محرم شدند و تو را در رحمش بدنیا آورد.

چگونه بهار، تابستان، پائیز و زمستان‌های  زیبای وطن که در روزهای زندگیت تجربه کردی از یاد بردی؟

وطنی که گهواره عشق هست، و برای حفظش از اول تاریخ خونهای پاک آن را آبیاری کرده و ریشه در اعماق قلب ملت ایران دارد؛ چشم دشمنان را کور کرده و باعث روشنی چشم دوستانش شده است.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1401-09-11] [ 08:17:00 ب.ظ ]

گم‌هدفی یا گمراهی ...

گمراهی متفاوت است با گم ‌هدفی باید مراقب باشیم تا گرفتار گم‌هدفی نشویم. در گمراهی احتمال هدایت هست.برای همین در نمازهای هفدهگانه از خداوند تقاضا می‌کنیم، که ما از ضالین قرار ندهد.

شخص گمراه مغرور نیست؛ چون اعمال نیک ندارد. از واجبات بدور افتاده است.غرق در شهوات است.

اما گم‌هدف که همان غوایه است. به واجبات عمل می‌کند، تا جاییکه در مستحبات جز السابقون است. مغرور به اعمالش، خود را در عرش می‌بیند.

بنابراین هدایت شدن شخص گم‌هدف غیر ممکن است.

با چند تا مصداق می‌توانیم متوجه شویم . وقتی فضیل عیاض که دزد خطرناکی بود؛ نیمه شب بالای دیوار خانه‌ای شنید که قاری:أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذکْرِ اللّهِ را تلاوت می‌کند.تلنگری عمیق قلبش را لرزاند، که من چرا نباید با ذکر خداوند دلم خاشع شود.از دیوار پرید پایین، رفت تا توحید را در وجودش لبریز کرد.

این گمراه بود، که توانست نجات یابد. اینگونه مصادیق در گذشته و زمان حال زیاد داریم. مثل شهید ضرغام.

اما با تاسف گم‌هدفان چه در گذشته و چه حال هیچگاه راه را نیافتند. چه آنهایی که تمام سال را روزه بودند و حافظ قرآن و شب‌ها را تا صبح عبادت می‌کردند. مثل خوارج،  که امیرالمومنین در جنگ نهروان برای کشتن آنها اشک می‌ریخت.

گذشته از برصیصاها و بلعم باعورها در زمان خودمان علمایی را دیدیم که برای قتل امام خمینی با دشمنان در نقشه بودند. و از آن نزدیکتر آن شخص که به قائم مقامی رهبری انتخاب شده بود. هرچه حضرت امام او را نصیحت کرد، براه نیامد.

باید به خدا پناه برد از گم‌هدفی، که انسان را به تخیلاات می‌برد که در حال ثواب است.

در اطرافمان زیاد کسانی هستند که در مسند امامت جمعه یا مدیریت حوزه و یا اشتغالات دیگری هستند که هدفشان را گم کرده‌اند.در همین اغتشاشات عده ای از همین گم‌هدفان، خود را آماده می‌کردند؛ تا در نظام جدید تطبیق دهند.

آنوقت پسر بچه 15 ساله در مدرسه به همکلاسیش که می‌پرسد اگر نظام عوض شد، به مدرسه می‌آیی؟ چون می‌دانست که او اهل نماز خواندن هست. پسربچه به او پاسخ می‌دهد که اولا نظام عوض نمی‌شود؛ دوما اگر عوض شد دوباره انقلاب می‌کنیم.

 

 

 

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-09-06] [ 01:01:00 ب.ظ ]

سفارش دوست ...

وادی توحید

یکی از علما در نجف همسرش دچار بیماری ناعلاجی می‌شود.تا اینکه همسرش به کما می‌رود.عالم خود را به نزد سید علی قاضی می‌رساند. با عجز و لابه از آقای قاضی تقاضای شفای همسرش را می‌کند.با این بیان که در این شهر غریبم و جز همسرم کسی را ندارم.

قاضی سرش را پایین انداخت، چشمانش را بست و زیر لب شروع کرد به دعا خواندن. قطره‌های اشک از گوشه چشمش جاری شد. دستش را بلند و اشکش را پاک کرد و با آرامش به من گفت:شما بفرمایید منزل، خداوند همسرت را به شما برگرداند.

من چون ازته قلب به سخن ایشان باور داشتم، با حیرت به منزل رفتم. انتظار مرده همسرم در داشتم. که او را در آشپزخانه مشغول چای درست کردن مشاهده کردم.

همسرم با لبخند گفت: آقا خیلی ممنونم که پیش آقای قاضی رفتی و شفای من را طلب کردی.با تعجب گفتم تو از کجا خبر داری؟گفت: بعد از رفتن تو فرشته مرگ جانم را از بدنم بیرون کشید. تو را در محضر قاضی دیدم. روحم جدا شد احساس آزادی و رهایی می‌کردم.

در آسمان‌ها عجایبی دیدم که اگر بخواهم بگویم هزار صفحه کتاب می‌شود.در کنار فرشته مرگ از آسمان اول عبور کردیم.وارد آسمان دوم شدیم. به همین ترتیب از آسمان سوم را هم گذر کردیم. تا رسیدیم به آسمان چهارم. اوضاع تفاوت داشت. من مشغول تماشای آن عوالم بودم ، ناگهان صدایی شنیدم که در فضای آسمان چهارم طنین افکند: این زن را به بدنش در دنیا برگردانید، سیدعلی قاضی در خواست تمدید حیات ایشان را داده است! تا این صدا را شنیدم به بدنم بازگشتم.

منبع کتاب کهشان نیستی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1401-09-04] [ 04:22:00 ب.ظ ]

رزقی به نام هوش اجتماعی ...

هوش اجتماعی یا ارتباط گیری خوب

همیشه سلام پاسخ داشته که واجب است. در بحث فضای مجازی وارد نمی‌شوم که جواب سلام چه حکمی دارد. ولی ارتباط با دیگران از هوش اجتماعی نشات می‌گیرد. چگونگی ارتباط با دیگران را یاد می‌گیریم. این خصوصیات خیلی مهم است خصوصا در دین اسلام بسیار سفارش شده است.

وقتی می‌فرماید:وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره: ۸۳)، با مردم نیکو و زیبا سخن بگویید.

البته هوش اجتماعی از کودکی باید آموزش داده شود. مادری با فرزند 5 ساله‌اش در کوچه می‌رفتند. رسیدند به رفتگر محله کودک به او سلام کرد. بعد رسیدند به برق کشی که بالای دستگاه در حال تعمیر بود، به او هم سلام کرد. پاسخ همه اینها بسیار شنیدنی بود! بقدری استقبال کردند، که من نگران شدم تعمیر کار برق از آن بالا سقوط کند.

اتفاقا به مغازه ای وارد شدند که من هم وارد شدم. کودک به مغازه دار سلام کرد. مرد فرشنده از جایش بلند شد و با احترام چندین جمله قربان صدقه‌ برایش نثار کرد. بعد محترمانه و دودستی جنسی که خریده بودند به مادر کودک داد.

از دیگران شاید خیلی توقع نباشد، اما از طلبه بعید است.خصوصا در کوثرنت که از یک خانواده هستیم.با یک مثال روشن می‌کنم که منظورم چیست.

گاهی دوستان از بنده دعوت می‌کنند برای هم بحث شدن؛ خیلی خوشحال می‌شوم و پاسخ مهربانیشان را می‌دهم. گاه‌گاهی از بعضی طلاب چنین پیامی دریافت می‌کنم. وقتی پاسخ می‎دهم، پیام می‌دهد من کی از شما خواستم که هم بحثم شوی! متاسفانه این دوستان از جهت سواد رسانه، بی‌سواد هستند. حتی بلد نیست نگاه کند و پیام خودش را که ابتدا فرستاده ببیند. ممکن است دستش خورده پیام ارسال شده است. ولی اینگونه برخورد شایسته طلاب نیست.

کوثرنت اینستاگرام و تویتر نیست، که همه جور افراد در آن حضور دارند. مملو از بی‌ادبان و البته دوستان خردمند و باادب هم هستند. ولی در مقابل اوباش اینتستاگرامی اندک هستند.

یادم هست یکی از طلاب تا جایی پیشرفت که حال شکایت و دعوا داشت که چرا به من سلام کردی!!!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-08-30] [ 11:42:00 ق.ظ ]

فتنه خواص ...

بعضی‌ها برای اغتشاشات جوان و نوجوان ایرانی دنبال آسمان ریسمان بافتن هستند که ایهالناس این جوان‌ها هیجاناتشان در دوره کرونا، درونشان گیرکرده بود، ناچار برای تخلیه به خیابان ریختند و آتش زدند و کشتند.

هیچ کس نگفت که این‌ها به خاطر نبود تقوا و نداشتن ایمان گرفتار این همه زشتی پلشتی شدند.

بعضی که معتقد به انباشت هیجان در نوجوان  و جوانان بودند، شهدا و رزمندگان را متهم کردند که در زمان جنگ برای تخلیه هیجان به جنگ رفتند تا جاییکه فلسفه جهاد را تخلیه هیجان دانستند.

فراموش کردند بگویند که علت اصلی جهادشان تقوا و ایمان درست بود.

اصلا تعجب ندارد، کار اغتشاشگران. برای فتنه‌گری مصی و روح‌الله‌زم لازم نیست.هیجان هم انباشته نمی‌شود.بلکه حب مقام و حسادت انباشته می‌شود.وقتی که از ایمان واقعی برخوردار نباشی و گوش به حرف‌های مصی و آن طرف آبی‌ها باشی؛ اغتشاش و کشتن انسان‌های بیگناه و پلیس امنیت و آتش زدن بیمارستان، کشتن کودک و کور کردن مردم و غیره فوریترین عملکرد این افراد است.

وقتی یک طلبه و استاد دانشگاه با لباس روحانیت در خیابان توسط اغتشاشگر روی زمین پرتاب می‌شود، من تعجب نمی‌کنم.اصلا از این قماش آدم‌ها توقع بیشتری نداریم. این بدبخت‌ها ادعای دین داری و تقوا ندارند.روز و شبشان پای ماهواره و شبکه های من و تو  و بی بی سی است.

جوانان اغتشاشگر اصلا با مسؤلین از نزدیک دوستی نداشتند و هم نمک نبودند.

مشکل خیلی عمیقتر است! وقتی مدیر سطح چهار ماموریت داشته باشد، با موسس و امام جمعه‌ای که چهل و اندی سال در جایگاه امامت جمعه باشد و چهل سال موسس حوزه‌های مرند و جلفا و هادیشهر را در بیلان کاری خود داشته باشد؛ دربیفتد و در کوی و برزن مدعی باشد که آمده‌ایم تا او را از حوزه بیرون کنیم!

به نظر شما چند سال دیگر طلاب اغتشاشگر از این حوزه بیرون نمی‌آید؟!

وقتی جرات کند به نماینده ولی فقیه اینگونه جسارت کند، طلابش چگونه خواهند بود. این یعنی تهذیب طلاب!

مدتی است که مدیری با همسرش در حوزه فاطمیه جلفا با دعوت خودمان و پشتیبانی از او مشغول کار هستند. از ابتدا هم همگی همکاری لازم را انجام دادیم. اما این مدیر چندین سال طلبه خودم بوده است و سال‌ها باهم نان و نمک خوردیم.

وقتی که خرش از پل گذشت شروع کرد به لگد پرانی.وقتی موتورخانه حوزه می‌ترکد و رادیاتور‌ها سرد می‌شود، به طلاب می‌گوید:موسس خاموش کرده است تا شما سرما بخورید! تعجب می‌کنید که چرا اینگونه سخن می‌گویم در باره یک مدیر حوزه و همسرش.

همسرش در شهر به هرکسی می‌رسد می‌گوید ما دستور داریم این موسس را از شهر بیرون کنیم!

همسرش هروقت من را که دبیر رهپویان کوثر فاطمیه جلفا هستم. در دفتر کارم که مسجد حوزه هست می‌بیند، وارد مسجد می‌شود، تا می‌تواند فحش می‌دهد و توهین می‌کند.نتوانستم برای دستگیریش به 110 خبر بدهم؛ چون آبروی حوزه درمیان بود. حوزه‌ای که در مرز سال‌ها طول کشید تا جایگاهش را معرفی کنیم.

در ساختمان اساتید که ساکن هستیم خدا نکند که با هم در راه پله‌ها باشیم .مرا می‌بیند شروع به فحاشی می‌کند.

در راه پله ساختمان عربده جویی می‌کند و به موسس حوزه فحش‌های ناموسی می‌دهد.

به درخانه استاد حوزه با مشت می‌کوبد که همسرش از ترس دچار اضطراب می‌شود.

همسر مدیر چنان افسار گسیخته شده است، که به سرایدار حوزه که جای پدرش بود کتک زد.  از ترس سرایداری را قبول نمی‌کند.

به نظر شما این‌ها از امثال مصی‌ها و آن ور آبی‌ها دستور می‌گیرند. خیر اینگونه نیست. این زن و شوهر از این ور آبی‌ها دستور گرفتند، که نامشان را نمی‌گویم؛ ولی اگر قدری فکر کنید به نتیجه می‌رسید.

من از بیگانگان دیگر ننالم                             هرآنچه کرد با من آن آشنا کرد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-08-11] [ 01:46:00 ب.ظ ]

تفاوت نسلی را بشناسیم ...


ادب داشتن با وجود EQ یعنی هوش اجتماعی بوجود میاید
ادب یعنی چه؟ یعنی کنترل رفتار خود و تنظیم آن

ادب از اخلاق مهمتراست، بعضی آداب غلط هستند

بعصی سلیقه‌ای هستند

آداب هر منطقه را باید رعایت کرد

دین هم ادب دارد، مثل ذکر خدا که باید بصورت مودبانه باشد

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-07-27] [ 01:11:00 ب.ظ ]

مشکلات تفاوت نسلی ...

مشکلات تفاوت نسلی

چرا تفاوت نسلی بین والدین و فرزندان وجود دارد؟


تعریف :در روانشناسی هر ۲۰ سال تا ۲۳ یا ۲۵ سال یک نسل است


مثلا دهه ۵۰ و ۶۰ ها نسل قدیم هستند


دهه ۷۰ نسل میانه و ۸۰ و ۹۰ ها نسل جدید


تفاوت در IQ یا ضریب هوشی تحلیلی است


با جهشIQ , به علت تکنولوژی ، سواد پدر و مادر، امکانات، تغذیه، آگاهی جامعه، بهداشت، آب و هوا،…..


متوسط IQ در نسل جدید ۱۲۷ هست، اما در نسل قدیم115 بود


باید چکار کنیم؟


آیا نسل امروز را به خاطرضریب هوش تحلیلی سرکوب کنیم؟


باید مسیر را به نشان بدهیم. چگونه؟


انسان یک مساله رو سه جور یاد می گیره،طبق استعدادش زود یا دیر یاد می گیره


آموزش می بینه، مثلا با نرم افزار یا سرکلاس با استاد


یا با تجربه کردن ،خودش نرم افزار رو انقدر باهاش کار می کنه با آزمون و خطا تا یاد می گیره،منتها بهش زمان میدیم، در طی یک هفته باید یادبگیری.


با تحلیل کردن، نه زمان میدهیم نه یاد میدهیم، میگوییم چه جورکار می کنه؟


یا حدس می زنی و درست جواب میدهی=IQ


این هوش تحلیلیIQموهبتی ژنتیکی است ،حدس اولی درست در اولین مواجهه


این IQاکتسابی نیست.بدون آموزش تجربه باشد.


با نوجوان این دو دهه و نیمی از دهه۷۰ چگونه رفتار کنیم


باید ما نسل دهه ۵۰ و۶۰ یاد بگیریم، که چگونه رفتار کنیم و چگونه حرف بزنیم.


این نوجوانان امروزی فقط جواب عقلی را می پذیرند، از نقل مثل حدیث وآیات نورانی قرآن بی بهره اند


دونشانه داردIQ، بسیار کنجکاو هستند
اول :از همه چیز سوال می پرسند ،گویا به جای سلول های مغزشان ، علامت سوال پرشده است
دوم ریسک پذیرند ،خطر می خواهد.


تکلیفمان با اینها چیست؟ باید مدیریت کنیم


این گروه دهه ۸۰ و ۹۰ ها هوش اجتماعی - هیجانیEQ پایینی دارند.


در باره هوش اجتماعی جلسه بعد بحث می کنیم


مشکل اصلی EQ= قدرت کنترل و‌ مدیریت هیجانات و احساسات و عواطف خود و دیگران که به روابط اجتماعی می انجامد


به همون میزان که IQ جهش یافته،EQ یا ثابته یا کاهش یافته


نسل قدیم EQ بالایی داشت، و IQ پایین تقابل نسل جدید EQ پایین و IQ بالا به علت کاهش هوش اجتماعی سلام کردن بلد نیست، حرمت والدین و بزرگتر ها مثل معلم و استاد را نگه نمیدارد


توی کلاس هنگام درس معلم حرف میزند ، خوراکی می خورد، وسط حرف استاد می پرد.جلوی پدر پایش را دراز می کند ، در خانه به مادرش کمک نمی کند، با پدر و مادر مانند مستخدم ونوکربرخورد می کند.


از پدر برای خریدلباس جدید و خرید روزانه تشکر نمی کند


از مادرش برای غذای مورد علاقه اش تشکر نمی کند


از معلم برای درسی که بهش داده تشکر نمی کند

با ما باشید، ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-07-06] [ 10:43:00 ق.ظ ]

طنز مکالمه عربی ...

 laughing

در مسیر به روستایی رسیدیم. میزبان اتاقش را به ما اختصاص داد. وارد اتاق شدیم همسرم یک دانه پشه که از سرمای کولر گازی داشت سقوط می‌کرد را به من نشان داد. گفت «وای آقا اینجا پشه داره باید بریم پشه کش بخریم» من که نمی‌خواستم جدال بکنم. گفتم که یک دانه است  با مگس کش میکشیم

 گفت پشه زیاده و باید حتماًتار و مار بخریم. چاره‌ای نبود، آمدیم بیرون تا حشره‌کش بخریم. توی روستا دنبال یک دارو خانه یا دکانی گشتم پیدا نشد. وارد کوچه‌های اطراف شدم. به ما گفته بودند که فروشنده‌های عرب، فارسی، عربی و ترکی همه زبان‌ها را بلدند و مشتریان را از همه جای دنیا پاسخگو هستند. خیالمان راحت بود، نگو که مغازه داره محله اینطور نیست بلکه آنها فقط عربی بلدند.

 وارد مغازه شدیم ابتدا به زبان شیرین فارسی گفتم «حشره کش داری؟» ولی مغازه دار به من زل زده بود سپس به زبان آذری فصیح پرسیدم « حشره‌کش واریزدی؟» و همچنان بدون پلک به من خیره شده بود.

  مجبور شدم از زبان اشاره استفاده کنم و با انگشتم فشار دادن اسپری را نشان دادم و گفتم «پیس پیس» مغازه دار زل زده گفت «الرائحه» منظورش خوش‌بو کننده بود گفتم «لا» . چکار می‌توانستیم بکنیم مجبور بودم وسیله را نشان بدهم و بگویم از اینها می خواهم. جالبه هر چی توی قفسه‌ها گشتیم تا یک حشره‌کش پیدا کنیم نشد.

مجبور شدم هنر مکالمه عربی‌ام را رو کنم و با خودم فکر کردم که خب حشره جمعش حشرات می‌شود. پس عربی هست و مردن هم که می‌شود موت و پرسیدم «حشره الموت؟» چشمهای مغازه دار گردشد. گفتم خب «موت الحشره» چشمانش گردتر شد. نهایت عربی صحبت کردنم بود، داشت عربیم تمام می‌شد.

گفتم نگاه کن «الموجودات صغیره فی الهوا موجود»  نمیدانستم نیش زدن چی میشود. گفتم «دیز»  گفت «آهان » و  حشره کش از بالای قفسه آورد پایین به من داد.laughing

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-06-31] [ 05:44:00 ب.ظ ]

طنز بیجا ...


هر موضوعی جنس و محتوای خودش را لازم دارد، مثلا برای ساختمان چهل طبقه باید از ابزار مخصوص بهخودش استفاده کرد.نمی توان با خشت وگل و کاهگل و طاقهای گنبدی چنین ساختمانی را ساخت.
این مثال را برای نوشتن طنز آوردم.
از طنز در مقدسات نمی توان استفاده کرد. مثلا برای پیاده روی اربعین چگونه می توان طنز نوشت!
اربعین یعنی یاد آوری روزهایی که اهل بیت پیامبر در غمبارترین سفر بعد چهل روز از آن حادثه به کربلا می رسند، و در طی هزار و اندی سال شیعیان و دوست داران امام حسین برای یادآوری آن روز در سفر اربعین پیاده روی می‌کنند، تا درد و غم حضرت زینب را کمی بچشند.
در حالیکه طنز بیان عدم تناسبات در عرصه مختلف اجتماعی است.که در ظاهر متناسب به نظر می‌رسد.
ریشه طنز به معنای طعنه زدن است،که با شوخی استفاده می‌شود.

یا برای طنز نویسی نمی‌توان شخصیت‌های مقدس که در تاریخ ما کارهای بزرگی برای جلوگیری از تجاوز دشمنانی مثل انگلیس و روسیه جانشان را در کف اخلاص گذاشتند، موضوع طنز قرار داد! اگر بنویسیم یعنی مقدساتمان را زیر سوال بردیم و الگو بودن قهرمانانمان را نابود کردیم.
به عنوان مثال ما حق نداریم در باره ریش بلند میرزا کوچک خان طنز بنویسیم. طنزمثل شمشیر دولبه تیز است که باید مراقب باشیم. به نظرم اگر کسی چنین طنزی بنویسد از تاریخ بی‌خبر است و یا خدایی نکرده حریم شهدا را به سخره گرفتن است.

در طنز اربعین فقط می‌توانیم از ناتوانی زبان زوار بنویسیم.  گاهی اوقات عربی سخن گفتن مان بسیار خنده دار است .

نباید در طنز  قیافه افراد را به سخره گرفت، این با فرهنگ دینی در تضاد است. باتوجه به استقبال اکثریت مردم از طنز این گونه تمسخرها چه در باب مقدسات چه در خلقت انسانها سبب بی‌حرمتی به افراد می‌شود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-06-27] [ 01:03:00 ب.ظ ]

ردپای شهیدان ...

در تمامی سالهای متمادی دنبال یک چیز هستم

در کوچه کوچه شهر!

در میدان‌های شهر!

در سردر نام کوچه‌ها!

در بهشت شهرها!

دنبال رد پای شهیدان!

همه جا و هرکجا در رهگذر جاده‌ها و روستاها می‌گذرم برای هر نام شهید می‌فرستم صلوات!

چشم در چشم شهیدان دخیل می ‌بندم به قامت استوارشان.

تا فراموشم نشود که این رد پاها تا قیامت و بهشت رهسپارند!

میخواهم که مرا با خود ببرند.

موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
[شنبه 1401-06-12] [ 06:54:00 ب.ظ ]

گریستن برای امام حسین تا قیامت ...

گریه بر شهادت حسین

سپیده دم یکمین سالگرد تولد حسین علیه السلام بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله تازه از مسجد به خانه بازگشته و مشغول عبادت بود .صدای بالهای فرشتگان، حضرت معطوف خود کرد و آماده پذیرش آن ها شد.
دوازده فرشته سرخ رنگ در حالی که همه چشمانی اشکبار داشتند، پس از تعظیم و سجده بر حضرت، یکی از آن ها عرض کرد: ما ماموریت یافته‌ایم تو را از چگونگی به شهادت رسیدن فرزندت آگاه سازیم.
خداوند قصد آن دارد که بعثت شما را به فرجام جهان گیرش نائل فرماید.

از این رو حادثه عاشورا، آخرین مرحله از قیام شما و برادران و پدران پیش از شماست.

خداوند، به واسطه قیام این فرزند نورانی شما، سلسله ادیان گذشته و راه همه پیامبران را به پایان می رساند.
به همین جهت است که حسین علیه السلام را دردانه خود و او را وارث آدم علیه السلام، نوح علیه السلام، ابراهیم علیه السلام، موسی علیه السلام، عیسی علیه السلام، شما، علی علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها ، حسن علیه السلام و دیگران دانسته است.1

وقتی فرشتگان گریان  به نزد حضرت خاتم الانبیا میایند این یعنی باید برای امام حسین تا قیامت گریست.

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-05-27] [ 09:55:00 ق.ظ ]

عشق خدا یا خون خدا ...

 

میلادش مبارک

 

 

«باید در جامعه عواملى را ایجاد كرد تا احساسات و عواطف دینى مردم را تحریك كند و آن‏ها را برانگیزاند تا كارى مشابه كار سیدالشهداء (علیه السلام) انجام دهند؛ راه او را ادامه دهند و نسبت به این امر مهم علاقه پیدا كنند. اما موضوع دیگرى كه در این جا مطرح مى‏شود این است كه یگانه راه برانگیختن احساسات و عواطف عزادارى گریه نیست. عواطف انسان ممكن است با مراسم جشن و سرور هم تحریك شود. مى‏دانیم كه در ولادت‏هاى مبارك، در میلاد خود سیدالشهداء (علیه السلام)، وقتى مراسم جشن برگزار مى‏شود، مدح‏ها خوانده مى‏شود و مردم از طریق آن‏ها شور و نشاطى مى‏یابند.

 

چرا باید گریه كرد؟ چرا باید به خود زد؟ چرا باید زنجیر بزنیم؟ بیاییم به جاى این كارها جشن بگیریم، نقل و نبات پخش كنیم، شیرینى بدهیم، مدح و سرود بخوانیم، تا احساسات مردم تحریك شود.

 

جواب این است كه احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد. تحریك هر نوع احساسات و عواطف، باید با حادثه مربوط متناسب باشد. حادثه‌‏اى كه بزرگترین نقش را در تاریخ اسلام ایفا كرد، حادثه شهادت ابى عبدالله بود. او بود كه مسیر تاریخ اسلام را عوض كرد. او بود كه درسى براى حركت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان‏ها داد. براى آن كه آن خاطره تجدید شود، فقط مجلس جشن و شادى كافى نیست. باید كارى متناسب با آن حادثه انجام داد یعنى باید كارى كرد كه حزن مردم برانگیخته شود، اشك از دیده‏ها جارى شود، شور و عشق در دل‏ها پدید آید. و در این حادثه چیزى كه مى‏تواند چنین نقشى را بیافریند، همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است؛ در حالى كه خندیدن و شادى كردن هیچ وقت نمى‏تواند این نقش را ایفا كند. خندیدن هیچ وقت آدم را شهادت طلب نمى‏كند.
هیچ وقت انسان را به شلمچه نمى‏‌كشاند. هیچ وقت نمى‌‏توانست سختى‏ها مصیبت‌‏هاى هشت سال جنگ را بر این مردم هموار كند. این قبیل مسائل عشق دیگرى مى‏خواهد كه از سوز و اشك و شور پدید مى‏آید. راه آن هم همین عزادارى‏ها است. این سؤال سوم كه چرا ما باید براى زنده نگه داشتن خاطره سیدالشهداء (علیه السلام) عزادارى و گریه كنیم.2»

 

 

2منبع:آذرخشی دیگر از آسمان کربلا مولف : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]

خون گلوی اصغر در آسمان ...

 

شتر آب نخورد نعره زد، با خودم گفتم، امروز تو آب را به روی حسین و خاندانش بستی، امروز عاشورا است و تو شتر غنیمتی را از خیام حسین با خود می‌بری، این همان خون گلوی علی اصغر است که رود را خونین کرده است!

مرد به شترش هی زد، شتر تشنه بود. مرد هم تشنه بود. رسید به دره ای که همیشه آب گوارایی از آن عبور می کرد. شتر به طرف دره روان شد. قرظه بن عبیدالله از دور برق خورشید را در آب می دید، وقتی به آب رسید، دیگر آب نبود، خون بود!!!

 

این سزای مردمی بود که با دشمنان اهلبیت همگام شده بودند.

منبع: مقتل سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]

دیگهای پر از خون ...

 ashuraکربلا

 

بر اساس روایتی که گزارش شده است:« صبح روزی پس از قتل امام حسین علیه السلام، هر دیگی که در آن غذا پختند، همه خونین شد.»این حادثه برای آن دسته از مردمی اتفاق افتاد که در غارت خیام امام حسین علیه السلام شرکت داشتند. منبع: مقتل جامع سید الشهدامرد در تاریکی شب با خوشحالی افسار شتر را کشان کشان به خانه برد.

زن وقتی مرد را با غنائم دید خوشحال شد، گفت: مرد اگر همسایه‌ها شتر را ببینند، خواهند پرسید که این شتر را از کجا آورده‌اید؟

آنگاه در جوابشان چه بگویم؟ اگر همسایه‌ها بفهمند از ما روگردان می‌شوند. خواهند گفت: شویش به غارت خیمه‌های  حسین رفته و غنیمت آورده است.

مرد گفت: برای شتر فکری دارم، او را نحر می‌کنیم و گوشتش را قورمه و ذخیره می کنیم.

زن خوشحال شد، در تاریکی کوچه نگاهی به هر سو انداخت؛ کسی را ندید خیالش راحت شد.

مرد تا طلوع فجر، شتر را نحر کرد و گوشت آن را به مطبخ برد تا زن آن‌ها را طبخ کند. گوشت‌ها را داخل دیگ ریخت، و در درش را محکم کرد که بوی گوشت به در و همسایه نرسد.

ظهر شده بود و مرد گرسنه سر سفره نشسته بود و بچه‌ها هم دور سفره بودند.

زن دیگ را آورد، در دیگ را باز کرد. چشمش به خون داخل دیگ افتاد، فریادی کشید و از سر سفره بلند شد. مرد از جیغ زن مضطرب شد به سر دیگ دوید، با شگفتی خون را داخل دیگ دید.

 

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-05-26] [ 06:47:00 ب.ظ ]

سقایی می کرد ...

اخلاص عباس

کاری که حضرت ابوالفضل کرد، سر آب رفت و آب نخورد. اخلاص عملش تا قیامت زبانزد ایثار گران شد. اگر آب می‌خورد چه کسی می‌دانست جز پروردگار!مشک آبش را دشمن پاره کرد. مشک برای شرمندگی عباس گریست. حالا از آن تاریخ هرکسی به نیت سیراب کردن زائر حسین آبی بدهد، فورا در گروه سقایان نامش ثبت می شود.

بیخود نیست در اربعین عراقی ها خودشان را به آب و آتش می‌زنند تا از زائر حسین پذیرایی کنند.

چون هرکسی که برای زوار کاری می‌کند، فورا نتیجه عملش را می‌بیند.رفتیم حرم، در مسیر دکان‌هایی بود، که سوقات برای فروش داشتند. مشک حضرت ابولفضل در ابعاد کوچک از بندی آویزان کرده بود.تا چشمم بهش افتاد، یاد خوابم افتادم.پسرم را دیدم که مشک بردوشش به مردم آب میداد! رو کردم بهش:
-دیشب توی خواب داشتی به مردم از مشک آب میدادی ؟! آهسته کنار گوشم لب زد:
-دیروز به میزبان پول دادم تا برای زوارش آب معدنی بخرد.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 10:27:00 ق.ظ ]

عین ایثار ...

از سال 92‌ که پیاده روی اربعین شروع شد، آرزو داشتم در این سفر شرکت کنم.منتها امکان پیاده روی نداشتم سه باردیسک کمرم عمل شده بود. هر سال اربعین بغضی در گلو داشتم. با اشک و التماس دوستان را بدرقه می‌کردم. با مراقبت توانستم سال 97حج تمتع را بجا بیارم. اما نتوانستم برای رمی جمرات بروم، ناچار شدم نائب بگیرم.

کمرم خوب شده بود ولی نه برای پیاده روی. زانو درد هم بر درد هایم افزوده شد. منیسک زانویم ترک برداشته بود. چند وقتی می‌شد که درد جدیدی را موقع سوار شدن به ماشین احساس می‌کردم.درد درست بعد از گذشت بعد از یک ساعت نشستن روی صندلی ماشین، از پشت کتف درست مقابل قلبم شروع می‌شد. تحملش برایم سخت بود! نوار قلب دادم هیچ مشکلی را نشان نداد.

اربعین رسید و من هوایی شدم که آخر آرزوی پیاده روی اربعین قسمتم نمی‌شود. دست به دامن شهدای گمنام جلفا شدم.شهدای گمنام همیشه آخرین چاره من بودند. نذر کردم کمرم خوب شود، بتوانم پیاده روی اربعین شرکت کنم. با شهدای گمنام قرار گذاشتم کمک کنند بروم پیاده روی و توی راه هم زانو و درد کتف اذیتم نکند به نیت شان درکربلا زیارت عاشورا با صد سلام و صلوات بخوانم. از دم در خانه سوار پراید شدم. دو روز تا مرز شلمچه توی راه بودیم.از مرز هم تا نجف با ماشین‌های مسیر در حرکت بودیم.از نجف تا کربلا پیاده‌روی و همه مسیر را برگشتم اثری از کمر درد و زانو و درد‌کتفم نبود. زیارت عاشورا را هم روی پشت بام خانه‌ای که موکب بود، روبروی حرم حضرت اباعبدالله خواندم!
اما چه زیارتی بود! چقدر زیبایی داشت! همدلی، و همیاری مردمی، انسانیت، محبت در گرو دوستی با امام حسین علیه السلام را در پوست و خون عراقی می‌دیدی! بغض گلویم را می فشرد از حسرت نبودنمان در عاشورا! از تنهایی امام حسین ! از غربت حضرت زینب سلام الله علیها! انسان می‌ماند که عشق امام حسین با این مردم چه کرده است! با التماس ساکمان را برداشت جلو جلو با شتاب از کوچه پس کوچه های تنگ با شیب تندی که گاه باید از پله ها بالا می‌رفتیم، گاهی پایین می‌آمدیم.از کوچه و محله معلوم بود که خانه‌اش در منطقه فقیر نشین است.وقتی وارد شدیم خانه در نهایت کوچک و دوتا اتاق تنگ و کوچک ولی انباشته از تشک و پتو برای استراحت زائر!کاملا مشخص بود که زیر خط فقر زندگی می‌کند! تا رسیدیم تمام چادر و لباس‌هایمان گرفت. یک ماشین رختشویی دوقلوی بزرگ داشت تا لباس‌های زائر را بشوید. لوله کشی آب خانه با یک تانکر روی بام توالت تغذیه می‌شد. خانم خانه زن جوانی که دوتا فرزند داشت، آخرین روزهای بارداری سومین فرزند را می گذراند. تمام قد در خدمت ما بود! میزبان باید برای رفع تشنگی ما آب معدنی تهیه می‌کرد.برای صبحانه نیمرو و خامه و عسل تهیه می‌کرد.از این همه محبت شرمنده شدیم. یک چیز عجیبی در اربعین وجود دارد. هرکسی که برای زوار کاری می‌کند، فورا نتیجه عملش را می‌بیند.رفتیم حرم، در مسیر دکان‌هایی بود، که سوقات برای فروش داشتند. مشک حضرت ابولفضل در ابعاد کوچک از بندی آویزان کرده بود.تا چشمم بهش افتاد، یاد خوابم افتادم.پسرم را دیدم که مشک بردوشش به مردم آب میداد! رو کردم بهش:
-دیشب توی خواب داشتی به مردم از مشک آب میدادی ؟! آهسته کنار گوشم لب زد:
-دیروز به میزبان پول دادم تا برای زوارش آب معدنی بخرد.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]

تا بهشت باهم باشیم ...

هسران عاشورایی شهدا

عبدالله بن عمیر کلبی ساکن کوفه بود. جوانی دلاور و حماسی از شیعیان کوفه بود. به کوفه آمده ودر نزدیکی بئر العبد خانه ای گرفت و با همسرش به آنجا نقل مکان کرد.وقتی  دید عمر سعد برای جنگ با حسین، لشکر آماده می کند تا از نخیله به کربلا بروند، پیش خود گفت: به خدا سوگند دوست داشتم با مشرکان بجنگم. امیدوارم جنگ با اینها که به نبرد فرزند پیامبر می روند، نزد خدا کم ثواب تر از جنگ با مشرکان نباشد.

این موضوع را با همسرش مطرح کرد، همسر عبدالله بن عمیر، وقتی که  از قصد عبدالله اطلاع یافت، به همسرش گفت: قرارمان هنگام ازدواج این گونه بود که تا بهشت با هم باشیم.از این رو کوله بار همسر را آماده کرد و خودش با او همراه شد.او در روز عاشورا، با تشویق همسرش به نبرد، به یاری او شتافت . و آن گاه که بر سر پیکر پاک همسرش حاضر گشت تا گرد غبار از سر ورویش پاک کند، توسط سپاه دشمن به شهادت رسید . او تنها زن شهید در میدان کربلا بود .
پی نوشت ها:
۱ – شهید مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج ۱، ص ۲۸۹ .

زن انقلابی همچون ام وهب به همسرش گفت: همه می روند جبهه ، تو چرا نشسته ای؟ مردجواب داد: من کار رزمی بلد نیستم. راست می گفت از کودکی در کار کشاورزی کمک کار پدرش بود. واز روستایشان هم بیرون نرفته بود.

زن گفت: بعدا که جنگ تمام می شود همه از خاطراتشان خواهند گفت : و تو افسوس می خوری که چرا به ندای هل من ناصر حسینی لبیک نگفته ای!

و این جنگ ادامه همان جنگ کربلا است، واکنون فرمانده جنگ نائب امام حسین علیه السلام ، امام خمینی است!

مرد گفت : بروم جبهه چه کاری انجام دهم؟ زن گفت برو برای رزمنده ها غذا بپز و چکمه هایشان را واکس بزن و لباسهایشان را بشوی!

مرد تصمیمش را گرفت و با پدرش در میان گذاشت. پدر و مادر وقتی شنیدند ناراحت شدند و گفتند اگر بروی مخارج همسرت به عهده خودت می باشد.

او تا آن زمان برای پدر کار کرده بود و سر سفره پدر می نشست ، از خود سرمایه ای نداشت. و اکنون باید همسر و سه کودک که یک پسر معلول ذهنی بود را بدون آذوقه با تحریم پدر و مادر که از میان شش پسر او را بیشتر دوست می داشتند تنها می گذاشت و می رفت.

با این همه مشکلات مرد عازم شد ورفت و مدت سه ماه برای مرخصی نیامد و این شد شروع رزمندگی او و مردی برای مبارزه با صدامیان.

 

موضوعات: داستانک  لینک ثابت
 [ 10:07:00 ق.ظ ]

خانه تکانی آگاهی ...

??? استاد خانم مهجده انتظاری:

گفتیم گاهی لازمه آگاهیامونو زیرورو کنیم و خاکی ازشون بتکونیم

گاهی همین بازخوانی ساده میتونه خیلی چیزارو حل کنه

از اصل بدنیا اومدنمووووون تااااا اینکه اصلا چی هستیم و کی هستیم

میدونین چیه؟!

من فک میکنم مشکل وقتی شروع میشه که یادمون میره واقعا کی هستیم!؟

و گاهی هم سعی می‌کنیم بفراموشانیم که کی بودیم و هستیم!

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-05-17] [ 01:25:00 ب.ظ ]

ایمان زیبا عمل معطر ...

  چرا دانسته ها با عملکرد ها مساوی نیست

???استاد خانم مهجده انتظاری:

و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

بعضی از راه‌هایی که میتونه بهمون کمک کنه تا بیشتر به دونسته هامون عمل کنیم، در جلسه قبل مطرح کردیم

اونایی که مطرح شد فیزیکی و جسمی محسوب می‌شدن و اینایی که قراره مطرح شن، معنوی و روحی

???استاد خانم مهجده انتظاری:

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1401-05-08] [ 09:49:00 ق.ظ ]

ایمان خوشگل، عمل خوشمزه ...

ایمان خوشگل عمل خوشمزه

???استاد

بنده ترجیح دادم کمی از دونسته‌های خودمون رو واکاوی کنیم

یعنی بشینیم ببینیم چرا خیلی می‌دونیم ولی کم عمل می‌کنیم

یا بهتره بگم چرا حوصله یا انگیزه ی عمل به دونسته‌هامونو نداریم

 

???استاد

 

بودن یا نبودن…

مساله واقعا این نیست!

مساله چگونه بودن است!!

اگر باشیم و از صحنه ای که پیش رومون هست و می‌دونیم که نباید نگاهش کنیم،نتونیم و یا نخوایم که چشم برداریم…

 

و یا وقتی که صبح زود یه چشمی،خیلی حرفه ای ،طوری که خوابمون نپره،یه نگاه به ساعت میندازیم و می‌بینیم که فقط کمی تا قضا شدن نماز صبحمون فرصت باقیه، ولی بازم نمی‌تونیم از جامون کنده شیم…

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-05-03] [ 01:08:00 ب.ظ ]

چرا علی تنها ماند ...

علی عدل قرآن
?بخش سیزدهم
تطبیق شخصیت های قرآن با مردم
تاریخ را به قرآن عرضه کنیم.
عرضه به قرآن به چه معناست؟
مراجع برای تشخیص احکام، از روایات و قرآن استنباط می کنند.
برای راستی آزمایی روایت یک راهش مطابقت دادن با قرآن است.
اگر با آیه قرآن همخوانی داشت از آن روایت حکم شرعی را استنباط می کنند.


?در مورد تاریخ هم باید همین اتفاق بیفتد

تا گرفتار تحلیل غلط تاریخ نشویم.

یا در تله مورخین دروغگو گیر نکنیم

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1401-04-25] [ 10:00:00 ق.ظ ]

بادکنک شخص متکبر ...

 

?بخش دوازدهم

#مراقبت_بعد_از_عمل

#تکبر_مهلک_ترین_آفت وقتی انسان به درجات علمی میرسه، شیطان، بهش القا می کنه که تو بالاتر از همه هستی!

?سقوط انسان شروع می شود. 

?پیامبر می فرماید اکثر اهل جهنم متکبرین هستند، پناه بر خدا 

?اکثر اهل جهنم المتکبرون

?وقتی انسان در نظر خودش بزرگ شد، دیگه خدا را بنده نیست. 

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 01:00:00 ب.ظ ]

توپیش چشم مایی ...

فانک باعیننا
#بخش_یازدهم

?مراقبت از عمل

وقتی کار خیر یا نیکی را انجام می دهیم،

یکی از خطراتی که باعث حبط عمل می شود،

کبر و خود بزرگ بینی است


?امام صادق علیه السلام سفارشی به اصحابش فرموده:

و ایاکم و العظمه و الکبر، فان الکبر رداء الله عزوجل،

فمن منازعه نازع ردائه قسمه الله و اذله الیوم القیامه


?هشدار به شما از تکبر ورزیدن،

که کبر و عظمت بلندپوش پرودگار است

هرکسی خود را بزرگ انگارد

با خداوند منازعه کرده است

خداوند به جلالش قسم خورده است

که او را درقیامت درهم می شکند.


?از امام جعفر صادق روایت شده است،

فرمود: موی پیشانی هر کسی در دست ملکی است،

اگر بنده تکبر ورزد اورا به پایین می کشد،

اگر تواضع داشته باشد او را به بالا می برد.


?سؤال اینجاست، ایا اعتماد به نفس، باعث کبر نمیشود؟

اول اعتماد به نفس از نظر علامه طباطبایی معنا کنیم.


?اعتماد به نفس، یا باید اعتماد به نفس اماره بالسوء باشد

که نتیجه اش جهنم است.


?اعتماد به نفس، یا باید، اعتماد به نفس لوامه باشد،

که دائم سرزنش می کند


?اعتماد به نفس، یا باید ،اعتماد به نفس مطمئنه باشد

که خداوند است،


? نفس اماره بالسوء است

که منجر به کبر و خود بزرگ بینی میشود.


?بعد از انجام کاری انسان را تحریک می کند که کار خوبی،

بزرگی،….انجام دادی، شخص مهمی هستی


?این باور به خود که مستقل است

و می تواند کارهای بزرگی را

انجام دهد، ریشه کبر و خود بزرگ بینی

را در او تقویت می کند


?منم منم ها شروع می شود،

همین جاست که ملک مامور موی پیشانی او را میکشد


سر او را پائین می آورد، خواری او شروع می شود.


?انسان با تفکر توحیدی،

با تمام سلولهای بدنش توحید را حس می کند

که همه افعالش با قدرت پروردگار انجام شده است،

اگر اذن خداوند نبود نمی توانست، انجام دهد


?چنین شخصی را ملک موکلش موی سرش را به بالا می برد

و اورا رشد می دهد، کارش را از خدا می داند


?شهید احمد کاظمی در آزادی خرمشهر،

پشت بیسیم فریاد می زد خدا خرمشهر را آزاد کرد


?در جنگ بدر هم خداوند مسلمانان را پیروز کرد

متاسفانه گمان کردند که قدرت خودشان بوده ،

لذا در جنگ احد شکست خوردند.


?پس اعتماد به نفسی مقام رهبری سفارش می کنند،

به چه معناست؟

اعتماد به نفس بین توانایی خود انسان و

اعتماد به داشته های خود

است، که فریب توانایی دشمن را نخورد

و مقهور و مجذوب داشته های دشمن نشود.


?سؤال بعدی؟ اعتماد به نفسی که روان شناسان غربی

سفارش می کنند، به چه معنا است؟


?اعتماد به نفسی که انسان را وا میدارد

تا برای کارهای شخصی خود تلاش کند،

در حد نرمال لازم است، اگر کسی ،

نتواند تلاش کند، این یک اختلال است

که بر اثر نبود معنویت بوجود آمده است


?خداوند برای تلاش انسان همه ابزار های لازم را داده است

چشم، گوش وعقل و دست وپا و بدن سالم

انسان بیعار که از این امکاناتش بهره نمی برد

گرفتار ناسپاسی شده است که ریشه اش کبر است.


?متاسفانه در غرب تکبر را آموزش می دهند،

اگر استاد شدی یا مهندس یا هر شغلی

باید خود را خیلی بزرگ بشماری

وگرنه قانون غربی تورا پس می زند


?شبکه های اجتماعی غرب زده هم،

افراد را به اعتماد به نفس کاذب هدایت می کنند

که باعث سقوط می شود


?قرآن نمونه های مهمی را

مثل فرعون و قارون و نمرود

را که سلطان تکبر و اعتماد به نفس بودند معرفی کرده است.

خودشان را مستقل و غیر نیازمند به خدا فرض می کردند

قارون گفت ثروتم نتیجه زحمات خودم هست!

فانک باعیننا
?ماهم گرفتار چنین تفکر شرک آلودی می شویم،

پایان نامه را نوشتم، فلان نمره و امتیاز را گرفتم،

نقشه مهمی را کشیدم، فلان اختراع خودم بود،


اینها را اگر برای خود بداند، هم کبر است هم شرک

اما اگر بگوید با لطف خداوند توانستم. نگاه توحیدی است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-04-06] [ 09:28:00 ق.ظ ]

وقتی دکتر دزد اعتقاد می شود ...

این روزهای شگفتانه هایی از پزشکان بی‌سواد غربزده بگوش می‌رسد، که از در آمدن شاخ نگران می‌شویم.

وقتی برای دیسک کمر به پزشک مراجعه می‌کنی ، تشخیص پزشک نرسیدن نور خورشید را علت دیسک کمر می‌داند.درحالیکه بیماران بی حجاب دچار دیسک کمر  و کشاورزانی که تمام روزهای سال را در آفتاب مشغول کارند و دیسک کمر دارند را نمی بیند!

جدیدا تلوزیون که امام خمینی آن را دانشگاه عمومی می‌دانست، در شبکه سه پزشک اعلام کرد علت بیماری آرتروز را در ایران  و کشورهای اسلامی، نماز خواندن است!

پ ن

این پزشکان غرب زده بی سواد، چون از جهت عقلی دچار آلزایمیر بی اعتقادی شده اند.

 به فروع دین و بنیانهای اعتقادی دینی مردم دستبرد می‌زنند.

چون توان علت یابی و معالجه بیمار را ندارند، برای شیطان سواری می‌دهند، تا وجدانشان را که از  بی نماز ی و بی حجابی رنج می برد ، آرام کنند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-03-29] [ 03:03:00 ب.ظ ]

دهانم را کی باز کنم ...

انت رقیب
#بخش_دهم
موضوع_مراقبت_پس_از_دوره_پاکسازی_روح

?خطراتی که بعد از یک دوره، محدودیت

برای پاک سازی روحمون انجام می دهیم،

باید مراقبت کنیم.


?مثل یک ماه روزه رمضان

یا انجام مناسک حج، عمره یا تمتع

یا عزاداری برای امام حسین علیه السلام

یا هر کار خیر دیگر…..

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-03-22] [ 12:49:00 ب.ظ ]

اعمال گذشتگان طوقی بر گردن آیندگان ...

اعمال گذشتگان مارا به سعادت یا شقاوت می برد
?بخش_ نهم

#تاثیر_محیط_اجتماعی_بر_تربیت تأثیرگذشتگان
«انسان از نظر محیط اجتماعی تنها تحت تأثیر زمان حال نیست؛


?زمان گذشته و وقایع و حوادثی که

در گذشته رخ داده است

نیز در ساختن او تأثیر به سزایی دارند،


?به طور کلی میان گذشته و آینده هر موجودی

رابطه قطعی و مسلم بر قرار است.

گذشته و آینده مانند دو نقطه جدا از یکدیگر نیستند.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-03-19] [ 07:12:00 ب.ظ ]

باد آورده را باد میبرد ...

وقتی آرزویت فقط پول باشه

برای معرفی حوزه تازه تاسیس، با بهانه‌های گوناگون توی حوزه مراسم می‌گذاشتم و دعوتشون می‌کردم. اکثرا مادرانی که مدعی دین داری بودند و دختر 16 _ا7 ساله داشتند. از باب فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين، تا از هر خانواده ای یک نفر مناسب برای طلبگی جذب حوزه شوند. اتفاقا همیشه این مادران خودشان شرکت می‌کردند، اگر شام، یا افطاری بود نوش جان می‌کردند و سخنرانی ها را گوش می‌دادند. در این میان یکی که خیلی ادعا داشت، دخترش را فرستاد دانشگاه. با چه عشوه و طنازی توانست پسر خرپولی را عاشق خود کند.

بیشتر افراد جامعه گمان می‌کنند اگر پول باشد همه مشکلات حل خواهد شد!حال آنکه خدا سخن دیگری دارد. وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ بنده خدا خوشحال از اینکه دخترش را به شوهری داده است که تا خرخره اش پول دارد. تمام مغازه های کنار خیابان شهر بنام پدر شوهرش بود.

اکثرا جایی که پول فراوان هست فساد عصیان هم هست. إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى. داماد پول دار با مشروب خواری و دوستان ناباب که همیشه مگسانند گرد شیرینی خوش گذرانی می‌کرد. نیمه شبی از شب‌ها، از دوستان شرور مست، هوس دیدار با رفیق دیرین خود کردند. با عربده کشی به خانه اش هجوم آوردند، که کجایی چرا نیستی؟! داماد پولدار برای حفظ آبرو پیش در و همسایه با شلیک چند گلوله خواست فراریشان دهد که یک شرور مست قالب تهی کرد. نتیجه‌اش قصاص قاتل شد.

بیشترین هزینه را به وکیل و غیره دادند، باد آورده را باد می برد. همسرش با دوتا فرزند یتیم حسرت به دل ماند.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-03-12] [ 11:19:00 ق.ظ ]

تبر ابراهیم یا گوساله سامری ...

تبر ابراهیمی یا عصای موسی
?#بخش_هشتم
#تاثیر_مظاهر_فساد_بر_تربیت

بنی‌اسرائیل در غیبت حضرت موسی «علیه السلام »که به کوه طور

رفته بود گرفتار فتنه سامری شدند و به گوساله‌پرستی رو آوردند???

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1401-02-31] [ 07:37:00 ب.ظ ]

لباس تغییر هویت ...

مریم مقدس بعد از رنسانسمریم مقدس قبل از رنسانس      
?#بخش_هفتم
#تاثیر_تشبه_به_کفار_در_تربیت

از تأثیرات آشکار لباس بیگانگان و دشمنان، که به تدریج باعث

می‌شود هویت و فرهنگ زنان و مردان مسلمان را تغییر دهد.

همین مبنا،حکم شرع بر حرام بودن پوشیدن لباس کفار است.


?فرهنگ برهنگی از زمان عریان کردن زنان شروع شد

به دنبال خود فرهنگ پوچی

و هوسرانی را به ارمغان آورد.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-02-21] [ 03:10:00 ب.ظ ]

غیرت مردان ضامن عفاف زنان ...


?ششمین بخش

تاثیر محیط بر تربیت

نقش امر به معروف و نهی از منکر در تربیت

از جمله روش‌های تربیتی، امر به معروف و نهی از منکر است


?آثار بسیار مثبتی در جامعه دارد، کارایی این روش

به حدی است که در اسلام حتی شهروندان نیز وظیفه دارند

حاکمان و امیران خود را نصیحت کنند.


?تعبیر «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ…»

شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ‏ايد: به كار

پسنديده فرمان مى‏دهيد، و از كار ناپسند بازمى‏داريد، و به خدا ايمان

داريد.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-01-30] [ 12:58:00 ب.ظ ]