من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 7
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

قصه طلبگی و راه پیامبری ...

راه انبیا طلبگی
چرا طلبه شدم؟
اوايل روح پاکی داشتم و گاهي گريه مي كردم كه چرا من پيامبر نشدم اما مثل بسياري از فرزندان اين مرز و بوم تربيت من صحيح و متعادل و كامل نبود با اين حال وقتي پا به سنين نوجواني گذاشتم طوفان شك و ترديد و پرستش تمام وجود مرا فرا گرفت ابتدا مهمترين مشکل من وجود خدا بود. براي حل اين مسئله به كتاب هاي بسياري پناه بردم وكتاب هاي مختلفي را مطالعه كردم برخي از اين كتابها تاثيراتي داشت و مدتي مايه ي تسلي خاطر وآرامش روحم بودند ، ولي بعد از مدتي همان سوالات با شدت بيشتري برمن هجوم مي آورد و دل وجان مرا فرا مي گرفت در دوره ي نوجواني چندان پايبندي عملي به اسلام نداشتم وهيچ وقت هم آن را انكار هم نكردم در واقع طوفان شك وترديد وسوال خانه ي قلبم را كه همان خانه ي ايمان من بود احاطه كرده بود ولي هيچ وقت نگذاشتم ايمان خانه ي دلم را ترك كند وهمواره سعي مي كردم كه نور ايمان حقيقي را در دلم طنين انداز كنم. بلاخره از تحقيق خود به نتيجه اي نرسيدم اما نا اميد هم نبودم سرانجام از جست و جوي خسته و دل شكسته وسرگشته شدم .مانند كسي كه در بيابان دنبال گمشده ي خود باشد به هر سو مي دويدم ولي نشانه اي از او نميافتم تا اينكه روزي از روزها رو به آسمان كردم و به خداي خود گفتم اي خداي من اگه هستي خودت رو به من نشان بده در اوايل به خودم مي گفتم آيا از خدايي كه نميداني هست يا نه كمك مي خواهي سر سجاده نماز خيلي گريه كردم نمي دانم كي خوابم گرفت در عالم خواب و بيداري بودم كه يكي از شهدا را در خواب ديدم به من گفت به كتاب خانه من برو درون يكي از كتاب هايم كه جلد سبز رنگي دارد براي تو ياداشتي قرار دادم آن را بخوان و به آن عمل كن با صداي اذان از خواب پريدم حس عجيبي داشتم نمي دانستم چكار كنم تا اينكه به همسر خواهرم كه روحاني بود زنگ زدم و او مرا راهنمايي كرد به بنياد شهيد شهرمان سرزذم و اسم شهيد را گفتم و شهيد كه در خواب ديده بودم از اهالي شهر د?گر? بود با خواهر شهيد تماس گرفتم وموضوع را مطرح كردم خواهرش به من قول داد كه دنبالش بگرده بعد از چند روز بهم زنگ زد گفت كه ياداشتي داخل كتاب برادرم هست كه براي شما نوشته و در آن از خدا ومعاد و آخرت چيزهايي نوشته ولي پسرش نامه رو نمي دهد. من هم گفتم اشكال نداره اگه مال من باشه به دستم مي رسد. ناراحت بودم كه دوباره شهيد را در خواب ديدم من را با خود به صحرايي بود گويي اردوگاه بود همه لباس نظامي بر تن داشتن وكتابي با عنوان نماز و روزه مطالعه مي كردن به يكي از سرداران گفت اين خواهر رو تربيت كن من مي رم به موقع اش مي آ?م خودم اورا مي برم. نام آن سردار علي بود دوباره به بنياد شهيد رفتم آن سردار هم ازشهدا بود. دنبال خانوادش گشتم بعد از جستجو دختر شهيد رو پيدا كردم واز ويژگي هاي پدرش سوال كردم، گفت: پدرم به واجبات عمل مي كرد و از محرمات دوري مي كرد به ياد خوابم افتادم که همه داشتن به واجبات عمل مي كردن در عالم خواب بيدار? براي آخرين بار شهيد رو ديدم دست مرا گرفت درون چاهي پرتاب كرد و از بالاي چاه به من گفت: اگه مي خوايي عزيز بشي بايد قعر چاه را تجربه كني تا مانند حضرت يوسف به عزت برسي خودت رو درست كن مات ومبهود از خواب بيدار شدم، انگار سوال هاي حل نشده ي من حل شده بود. بعد از مدتي دلم روشن شد. وشك وترديد هاوسوالات حل نشده من ازبين رفت وخداي خود را شناختم بعد از اين چيز ديگري ذهن مرا به خودمشغول کرد. وبه اين فكر مي كردم كه اگر من در كشورهاي ديگر مثل اروپا وآمريكا واستراليا و…متولد مي شدم باز هم مسلمان بودم .براي همين مدتي به مطالعه اديان آسماني پرداختم و در دانشگاه وقت خود را با اديان ملل مختلف سپري كردم براي همين دوستان وآشنايان ونزديكان مرا آدمي امل به حساب مي آوردن ومرا مسخره مي کردن . نمي توانستم بدون دليل دين خودم را انكار كنم از اين رو شروع كردم به خواندن شرح حال كساني كه به اسلام گرويدن وتفسير سوره ها . در دانشگاه چهار سال به مطالعه پرداختم و بلاخره مقاله خود را در مورد نقش دين در هويت ملي ايرانيان را به پايان رساندم وكمي اقناع شدم و بلاخره با اسلام تجديد عهد كردم ودوباره مسلمان شدم بعد از اين كه در درون خود فرو رفته و به حقانيت اسلام راي مثبت دادم حال بايد دوباره پوست مي انداختم و متولد مي شدم من همواره به دين اسلام معتقد بودم وازآن جدا نشدم ولي برخي اوقات به خاطر سرگشتگي وعدم تربيت صحيح، تقيد عملي به اسلام نداشتم از وقتي هم كه با اسلام تجديدعهد كردم همواره سعي كردم همه ي برنامه هاي خود را باآن سازگار كنم هرچند موفق نمي شوم در واقع زنده نگه داشتن ديني كه در اين زمان حتي با آن ستيزه مي شود كار آساني نيست .من طلبه شدم كه تا به اهدافم كه زنده نگه داشتن دين اسلام است .طلبه شدم تا از حقانيت دينم دفاع كنم تا دينم را بهتر وبهترتر از قبل بشناسم و نسل بعد را با دينم كه سرچشمه ي رحمت الهي است آشنا كنم.من از بي خدايي به خدا رسيدم وقدم در راه پیامبری گذاشتم.
فريبا يعقوبي

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-08-11] [ 04:40:00 ب.ظ ]

#چی_شد_طلبه_شدم ...

 

چرا طلبه شدم؟

من طلبه شدم چون ميخواهم رشد معنوي و اخلاقي خود رابا طلبگی تقويت كنم مي خواهم در صراط مستقيم، كم و كاستي که در ايمانم دارم كامل كنم و باشناخت احكام ،معارف الهي را در خودم بيشتر كنم. اي كاش زود تر از اين وارد حوزه شده بودم چندين سال عمر خود را بيهوده هدر نمي دادم حدود يازده دوازده سال پيش تصميم داشتم وارد حوزه شوم يعني قبل از كارمند بودم و موقعيت برايم جور نبود شرايط طوري بود زمان كلاس ها،من مجبور بودم سركار باشم بعد از آن كه تصميم گرفتم و چندان هم آشنايي با شرايط حوزه نداشتم يكي از آشنايان كه وارد حوزه شده بود از ايشان پرس و جو كردم و مطلع شدم كه اشتباهی گفتند بايد به حوزه تبريز بروم و با وجود خانوده و بچه باز موفق نشدم تا اينكه توسط يكي از خواهران  حوزه شهرمان اطمينان پيدا كردم كه من هم ميتوانم وارد حوزه جلفا شوم. از روزي هم كه وارد اينجا شدم خيلي تغييرات در خودم ايجاد كردم وتلاش می کنم آنچه كه در اين مسير نوراني مي آموزم به ديگران نيز انتقال دهم تا براي آنهايي كه بر خلاف اين مسير حركت مي كنند يه تكاني شايد داده باشم. من خوش حالم از اين كه يك مسير خدا پسندانه را در پيش گرفتم و خواهم داشت ناگفته نماند بزرگترين مشوق من همسر عزيزم بود دوست دارم فرزندانم همچون خودم در چنين مسيري قدم گذاشته و طي كنند اين مسير انسان ها را به بهترين عشق حقيقي مي

ر ساند.

معصومه فتاح  زاده طلبه پاره وقت

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-08-07] [ 03:43:00 ب.ظ ]

چی_شد_طلبه_شدم### ...

چراطلبه شدم…

گرچه موضویمان درباره ی چرایی طلبه شدنمان است ولی من می خواهم اول از چگونگی طلبه شدنم برایتان بگویم،بعدبرسم به چرایی طلبه شدنم…

طلبه شدن من قصه ی طولانی دارد…شاید دوستانم قصه هایی طولانی و فراتر از من را تجربه کرده باشند…

من درسال 1395مدرک دیپلم را گرفتم وارد کلاس پیش دانشگاهی شدم علاقه شدیدی به شغل معلمی داشتم همیشه به جایگاه معلمان و آنهایی که از دانشگاه فرهنگیان قبول می شدند غبطه می خوردم.و از طریق آشنا شدن با یک معلم مهربان و دلسوز(خانوم ملاآقایی که خود طلبه بود) جرقه ای در زندگی من رخ داد و این آشنایی باعث شد نظرمن به شغل معلمی تغیرکند ،مرا به دنیایی معرفی کردکه پراز معنویت و درآخر رسیدن به قرب الهی …

این دنیای معنوی همان دنیای طلبگی است. من طلبه شدم تا اول خودم را بسازم تا بعد به اصلاح  جامعه بپردازم ،اما حالا به انگیزه ی فراتر از آن رسیدم،وقتی از یکی از طلبه ها پرسیدم انگیزت از طلبه شدن چیه ؟

گفت: اول خودم را اصلاح کنم بعد می خواهم کل دنیا را اصلاح کنم،تازه معنای(همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیدند)را فهمیدم…حال می خواهم با عزمی راسخ و با توکل بر خدا به اصلاح کل جامعه بپردازم…

شبنم آرمون

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 03:31:00 ب.ظ ]

#تجارب_طلبگی ...



بالای کوه ایستاده بودم، همه جا سفید بود،جفت پاهام توی برف فرو رفته بود؛، جوراب ها و قسمتی از پاچه شلوارم خیس شده بود باد و بوران، برف را مانند شلاق به صورتم می زد،احساس می کردم که باد به گوشم فرو می رود و از گوش دیگرم بیرون می آید! صدای زوزه باد من رابه یاد زوزه گرگ در فیلم ها می انداخت .تردید می کردم صدای باد است یا گرگ! چادر و به خود می پیچیدم که باد نبره. آن زمان تلفن همراه نداشتم شاید هم هنوز نبود که به همسرم خبر بدم تا ماشینی برای بردنم بفرسته. سال1377 هجرتمان از زنوز به جلفا بود، - بچه قم هستم و از سال 60 از قم به زنوز هجرت کرده بودیم- .ماه رمضان بود، بهار تبلیغ داغ بود. صبح از خانه بیرون می رفتم بعد از افطار برمی گشتم.مخاطبان اولین باری بود که مبلغ خانم را تجربه می کردند، خیلی مشتاق بودند! هر روز راننده جهاد کشاورزی می آمد و مرا به روستا ی زاویه می رساند.آن روز هم مثل همه روزها حرکت کردیم، هوای جلفا با اطرافش تفاوت دمایی زیادی دارد، لذا لازم به پوشیدن لباس گرم و چکمه نبود. اما وقتی رسیدیم به نزدیکی روستا کم کم بارش برف شروع شد.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-08-04] [ 06:55:00 ب.ظ ]

در این عرصه رسالت امام حسین «علیه السلام »را تکمیل می کند. ...

 


زن در میدان کربلا نقش مرد را کامل می کند و جهاد او را به اتمام می رساند.                    


اودر برابر یزید که می رسد…یزید حاکمی پیروز است و حضرت زینب «سلام الله علیها»اسیر است

 

که به نقل کتب سیره، خفت بارترین لباس ها را برتن داشت.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
 [ 06:45:00 ب.ظ ]

مناجاتم ...

ای که آفریده مرا از جنس خاک
سجده می کنم به سوی تو بر خاک
ای که قبله گاه من از روشنی راه توست
هنگام صلاة سو به سوی توست
با صدای گوش نوازی چشمانم را باز کردم: خدایا چه نوازشی !
آیا مرا می خوانی؟ دستی بر چشمانم کشیدم. پتو را کنار زدم به سمت پنجره رفتم مناره های مسجد را دیدم هنوز اذان می گفت.
بار اللهی! آهی کشیدم… دعایی کردم وضو گرفته و چادر گلدار سفیدم را به سر کردم و شروع به نماز خواندن کردم.
چه آرامشی دارد نماز خواندن آن هم نماز صبح. دعایی خوانده و بعد از نماز با خدا سخن گفتم . این چنین زیبایی همه یک جا به هنگامه صلاة.
زهرا عمرانی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-08-03] [ 09:36:00 ق.ظ ]

نوجوانان در دام نهنگ آبی ...

همین دوهفته پیش بود یک دختر بچه 15 ساله خودش را کشت! و این آخرین 15 -16 ساله هایی نیستند که خودکشی می کنند! این دخترکان سیه بخت گرفتار والدین غرب زده خود شده اند. مادره با دوتا دختر 10- 12 ساله اش آمده بود استخر ، مسئول استخر گوشی هاشون را گرفت و با تعجب گفت : سه نفری هرکدام با گوشی آمده اید!؟ خب با یک گوشی کافی بود که خبر بدهید تا دنبالتان بیایند! خب این کودکان و نوجوانان که هنوز دهانشا بوی شیر میده گوشی موبایل را می خواهند چه کنند!؟ نوجوانی که هیچ اطلاعی از بازی ها و نتایج آن ندارن شاید والدینشان هم بیخبر هستند ! با نوجوان همکاری هم می کنند تا آن بازی را دانلود کند و مشغول باشد ،بعد هم یک روز با جنازه فرزندشان که یا از پل خود را پرتاب کرده  ویا از پشت بام…

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%87%D9%86%DA%AF_%D8%A2%D8%A8%DB%8C_(%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-30] [ 06:49:00 ب.ظ ]

#چی_شد_طلبه_شدم ...


اون روزا با خودم درگیری ذهنی داشتم…نمیدونستم شروع کنم برای کنکور یا نه ولی این راخو ب می دونستم که اون چیزایی که من از زندگی می خوام توی دانشگاه به دست نمیان… از قضا چند روز بعد رفتیم مشهد… من همیشه عاشق حرم امام رضاعلیه السلام و خادمی توی حرم بودم… تو حس و حال معنوی و مذهبی مشهد و با دیدن خادمای امام رضا علیه السلام یه جرقه ای تو ذهنم خورد. طی مدتی که تو مشهد بودیم از آقا خواستم تو انتخاب راه زندگیم کمکم کنه…
یه روز مثل همیشه داشتم شبکه خبر نگاه می کردم.. یه خانومی داشت درمورد ثبت نام حوزه های علمیه خواهران حرف می زد … بابام گفت فاطمه چرا نمی روی حوزه؟ برای آینده ات چه برنامه ای داری؟ رفتم تو فکر…  از اینترنت درمورد حوزه و طلبه شدن تحقیق کردم… داشتم تصمیم میگرفتم برای ثبت نام که یه شب خواب دیدم تو حرم امام رضاعلیه السلام لباس خادمی پوشیدم و تو رواق امام خمینی(ره) ایستادم… دیگه تصمیمم رو گرفتم. صبح به بابام گفتم می خوام ثبت نام کنم… بابام خیلی استقبال کرد و موافق بود ولی مامانم به شدت مخالف بود دلیلش هم این بود که مردم چی میگن… میگن حتما درسش خوب نبوده … من واقعا درسم خوب بود معدلم همیشه بالای 18 بود و اگر کنکور می دادم حتما رشته های پیراپزشکی قبول می شدم اما خب با علاقه ای که به حوزه پیدا کرده بودم دیگه نمی تونستم به دانشگاه فکر کنم … مامانم تا آخرین لحظه مخالفت می کرد ولی وقتی برای ثبت نام آمدیم حوزه نظرش عوض شد…
و این شد که من طلبه شدم.

فاطمه جوادی طلبه پایه اول فاطمیه جلفا

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 03:22:00 ب.ظ ]

زیبایی حججی ...

بسم رب الشهدا والصدیقین
من المومنین رجال صدقواما عاهد والله علیه فمنهم من قضی نحبه منهم ینظروا ما بدلوا تبدیلا
از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بسته بودند وفا کردند ،پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر را انتظار هستند و تغییر رای و عهد نداند
بی شک شما هستید که یاد کربلا را در دلها زنده می کنید با دگر یاد بین النهرین را با فدای جان و مالتان زنده کردید مرحبا بر دلاوران مثل شما که به عهد خویش وفا کردید و از هر چیزی که گذشتن از آن سخت بود شما گذشتید و در صحنه کربلای این زمان رشادت حسینی و عباسی خود را نشان دادید.
برادر عزیز،محسن حججی در میان داعشیان کفار چه خوش درخشیدی و راه شهادت را هموار کردی ،امام حسین به وجود یاران مثل شما افتخار خواهد کرد، آری افتخار خواهد کرد که یاد اسلام را زنده نگه داشتید و کفار داعش را رو سیاه کردید انتقام خونین کربلا وسیلی مادرمان حضرت زهرا را گرفتید شماها سرچشمه عشق هستید و این عشق سرشار را از سرورتان به ارث بردید، عشق یعنی صبر هنگام سختی، عشق یعنی طاعت جان آفرین، رد خون سینه بر روی زمین.
شهید حججی و خیلی های دیگه زیبایی و جوانیشون را فدای خدا و اهل بیت کردند و حال نوبت من و توست که عمر خویبش را فدای اسلام کنیم.
از تنگای قطره ی هستی چو رستند رفتند و بر دریایی از معنا نشستند
زهرا عمرانی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[شنبه 1396-07-29] [ 03:20:00 ب.ظ ]

دلتنگی هایم ...

بسمه تعالی
وقتی به خودم فکر می کنم من که قرار است تا بی نهایت باشم ،من که لحظه لحظه زندگی ام ترسیم روزهای ابدی من است هزار سوال سر راهم سبز می شود ، من باید جواب سوال هایم را از که بپرسم ، چگونه جواب سوال های مرا بدهند، سوال هایی که زندگی ام را وابسته به یافتن پاسخ هایش می بینم پاسخی که عین حق و حقیقت باشد. اما من که تو را نمی بینم تا سبد سوالاتم را به نزد تو آورم ، نکند راه را گم کنم من چقدر با اعمالم خودم را بد کرده ام حالا من ماندم و تنهایی و اعمال سیاهم.
جمعه ها را به راحتی پشت سر گذاشته ام بدون اینکه برای ظهور آقا دعا کنم .آقا شرمنده ام به خاطر غفلت هایم که نسبت به تو کرده ام و تو به خاطر اعمال من با دل خون گریه کرده ای. من در این مانده ام که جوابت را چگونه بدهم منصفانه بگویم؛ این حرف ها بهانه اند بازی و شیطنت است؛
هرگاه به دانسته هایم عمل کرده ام پاسخ نیازم را جوری گرفته ام من هرگاه پاسخم را را از زبان استاد، گاه از زبان کودکی در کوچه، و گاه از روزنامه پاره ای گرفتم .
سزای هر گناه من  هر نگاه خطای من ، هر قدم اشتباه من و هر اندیشه ی ناپاک من نه دوزخ ، نه محرومیت از سیب و باغ که بدتر ، یک قدم دور شدن از توست و من فرسنگ ها این سزا را دیدم و این باعث دوری من از تو شده است کاش لحظه هایم با تو پر می شد.
کبری تقی زاده

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[جمعه 1396-07-28] [ 08:07:00 ب.ظ ]

دلش...معجزه می خواهد....انسان ...

حتی وقتی …. باور ندارد….خدای معجزه اش را…..

اما باز ….دلش…معجزه می خواهد….انسان

بی آنکه…بداند….یا بخواهد بداند…..

که بدون باور….بزرگترین معجزه ها…نیز

اتفاقند…تنها “اتفاق”

حتی اگر…دلش…معجزه بخواهد….انسان

به قلم ح ر

موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-07-26] [ 11:15:00 ق.ظ ]

سخنی با زنان در عاشورا ...

به نام حق
سخن مابازنان بی حجاب درایام عاشورا.
چادرمادرمن فاطمه،حرمت دارد
قاعده،رسم،شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست…
نیت خودراپاک وخالص کن وخالصانه برای خدا قدم بردار،قدمی ازجنس مروارید…
باهمتی بلندوتصمیمی قاطع،الگوی خودراانتخاب کن.
الگوی توبایدبانویی همچون زهرا(س)باشد…
زهرایی که بانوی پاکی هابودوپاکیزگی ها..
بانوتوبایدپاکی وپاکیزگی راازیگانه بانوی دوعالم وسروربانوان جهان بیاموزی …
دامن خودراحفظ کنی ازهرپلیدی وناپاکی..
باشیطان افکارت مبارزه کنی وبه یادآوری بانوان عاشورا را…
بانونکندیادت برودپیام عاشورا را…
نانجیب هابرای کشیدن چادرزینب (س)می جنگیدند..
پس،بانویی که تاحالا بی حجاب بودی وپرسه می زدی درخیابان ها..
به یادبیاور…پیام شهیدان را،پیام عاشورا را..
بااصالت باشوبانجابت…
شهداباحجاب وعفاف تو آرام می شوند..
بدان چادرتو نه تنهاآرامش توست بلکه مایه ی آرامش شهداست…
به روح شهیدان قسمت میدهم ازاین به بعد چادر را سر کن…

عاطفه محمدی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-07-25] [ 07:25:00 ب.ظ ]

“حدیث سربریده” ...


حججی,حججی نبود…اگرکربلانبود…
یااباعبدالله الحسین روحی لک الفداه
توچه سرّی هستی هرکه تورا دارد خدادارد.
توکدامین نقطه ی وصلی که درامتدادعشقی.
توکدامین بزرگراه شهادتی.
محسن ‘وحسین’
باتفاوت “م “و “ی”
اوسرجدا امامش سرجدا هردو حسن را دارند هردومظلومند.
خودمانیم محسن چه شوقی داشته به شهیدکربلا چه شوقی داشته به اسارت دریک زمین شبیه عاشورا.
اوبه اسارت کشید دلبستگی هایش را تابرسد به حقیقت ومقام والای شهادت.
چقدرلحظه ی اسارتش برایم آشناست چقدراین صحنه خلاصه شده ی عصرعاشوراست…امام سرجدا رامیبینم باآغوشی بازبه استقبال یکی ازیارانش امده.میگویم محسن چرا انقدرباصلابت مینگرد وغمی نداارد..خم به ابراونش هم نمی آید میدانی چرا؟چون امامش راباور داردباعلم یقین.
چه صحنه ی ناگریزوماندگاری شد.. “حق"درمقابل باطل,!
توچه بودی محسن.که اینچنین یادوخاطره عاشورا رادرقلبها زنده کردی و"هیهات من الذلّه"را به یزیدیان زمان تفسیرنمودی.
درودبربصیرتت.
یادت فراموش نمی شود تاعاشورا عاشوراست.
(کدام مرد اسیرچنین به بنددشمن اینچنین نگاه باصلابتی دارد؟/غلامی حسین وزینب به مادادند.خوشاهرآنکه به ایشان ارادتی دارد )
زهرامحمدی 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-23] [ 12:17:00 ب.ظ ]

بازبان ساده تبلیغ کنیم ...

قرآن تبلیغ ساده کاربردی

 

جزءبیست وپنجم سوره دخان آیه 58
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
در حقيقت [قرآن] را بر زبان تو آسان گردانيديم اميد كه پند پذيرند
یکی از راه های ارتباط با مردم و جذب ایشان ساده گویی است.

از قلبنگویی برای نشان دادن برتری علمی وداری کنیم.

همینکه آیه ای از قرآن را با لحن زیبا تلاوت کنیم و بعد معنای آن را  با زبانی ساده بیان کنیم و در همین راستا یک حدیث هم بخوانیم ومعنای آن را بگوییم و آن را بصورت کاربردی درآوریم ، باعث می شود که افراد جذب اخلاقیات قرآن شوند.

مثلا درباره آیه ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر ، نماز انسان را از کارهای زشت باز می دارد! و در ادامه کاربرد آن در زندگی وبهرمندی ازاین حدیث که اگر می خواهی بدانی که خداوند ازتو راضی هست یانه؟! پس بدان اگر موفق به خواندن نماز شدی بدان که این خواست ورضایت اوبوده است. واگر کار گناهی مرتکب شدی خداوند از تو راضی نیست.و چون هر روز پنج مرتبه تکرار می شود و این تفکر که نمازی که می خوانم خدا مرا وادار کرده است. این تشویق موتور محرکی است برای پیشرفت در خوبی ها!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1396-07-21] [ 10:47:00 ق.ظ ]

#چی_شد_طلبه_شدم ...


پنج ساله بودم،که با توصیه مدیر مدرسه محله که با مادرم دوست بود ، ثبت نام شدم.سال 1339 بود. مادرم بدون اطلاع پدر که مخالف مدرسه رفتن دختر به مدارس زمان طاغوت بود، در فاصله زمانی که پدر در تبلیغ بود، به صورت مستمع آزاد به مدرسه فرستاد.همکلاسی هایم از من بزرگتر بودن!! از هشت سال تا دوازده سال!!هرروز قبل از شروع کلاس دختری با دامن کوتاه و جورابی تا مچ پا، بالای ایوان ترانه می خواند و همه از آموزگاران و دانش آموزان باید گوش می دادن! اون زمان باید یقه سفیدی به گردن گره می زدیم و روبان سفید هم سرروی سرمان می زدیم این علامت دانش آموزیمان بود و هرکسی با هر لباسی به مدرسه می رفت!!!
البته من از سن پنجسالگی با چادر به مدرسه می رفتم و مدیر به مادرم قول داده بود که هنگام حضور بازرسان، اجازه می دهم که دخترت چادر سر کنه.

من در آن سن می فهمیدم ترانه خوانی آن دختر کار زشتی است ولی به علت علاقه زیادی که به مدرسه رفتن داشتم هیچوقت از این موضوع با مادرم حرفی نزدم.البته کسی هم در باره مدرسه ازم چیزی نمی پرسید! تا اینکه پدر از مسافرت تبلیغی برگشت و متوجه مدرسه رفتنم شد اجازه نداد.برم،دلیلش هم پرورش بی دینی مدارس بود .از مدرسه به مکتب خانه منتقل شدم بعد از مدتی پدر متوجه شد که معلم مکتب خانه هم نمی تواند قرآن بیاموزد،بنابراین قرار شد نزد پدر درس بخوانم.باید اول قرآن را فرا می گرفتم بعد دروس دیگر را آموزش می دیدم. بعد از قرآن، کتاب جامع المقدمات را شروع کردم در حالیکه هشت ساله بودم!ولی من به شدت به کتاب های ابتدایی که در مدارس رواج داشت علاقه داشتم.؛به عکس ها و مطالب آسان برای یادگیری مثل «سارا انار دارد و آن مرد در باران آمد»و از موضوعاتی مثل مفرد و صیغه و عین الفعل . مفتوح و …چیزی نمی فهمیدم و جرات پرسیدن آن را هم نداشتم که مفتوح یعنی چه؟!
و همیشه در درونم این حس مرا آزار می داد که حتما کند ذهنم !
شنیده بودم که بانو امین در اصفهان برای دختران متدین مدرسه ای تاسیس کرده است، همیشه در دعاهای کودکانه ام از خدا می خواستم که مراجع عظام هم در قم مدرسه ای برای دخترای خانواده های مذهبی تاسیس کنند تا منهم به مدرسه برم.
تا اینکه به سن دهسالگی رسیدم در جلسات هفتگی محلمان شرکت کردم و قرار شد هفته ای یک روز نزد خانم نور الحاجیه درس صرف و نحو آقای انصاری را بخوانیم . وقتی کتاب را مطالعه کردم، از خوشحالی می خواستم پرواز کنم، چون فهمیدم فتحه ،کسره و ضمه همان زبر، زیر و پیشی بود که به آن_َ____ِ_____ُ_می گفتن!!

با شناختن اسم این سه علامت به صرف و نحو علاقمند شدم. درس را ادامه دادم تا سن 16 سالگی آخرین استادم سرکار خانم زهره صفاتی بود.با تولد اولین فرزند درسم تعطیل شد.تا اینکه انقلاب شکوه مند اسلامی پیروز شد.. با دو فرزند تصمیم گرفتم درس خواندن را به صورت کلاسیک ادامه بدم. برای این هدف به مکتب توحید ،آن زمان که بعدها جامعه الزهرا نام گرفت، مراجعه کردم. گفتن باید گواهی دیپلم داشته باشی،با شنیدن این حرف آه از نهادم برآمد!
من حتی گواهی اول ابتدایی هم نداشتم!!!!مدتی گذشت تا اینکه شنیدم یکی از همدوره ای های مکتب خانه، که با هم بودیم در کلاسهای نهضت که آن زمان تازه تاسیس شده بود درس می خونه. دوباره علاقه به خواندن در وجودم شعله ور شد.به اداره آموزش و پرورش مراجعه کردم، گفتم می خوام در پایه سوم راهنمایی ثبت نام کنم و امتحان بدهم. مسئول آموزش گفت :باید از پنجم ابتدایی شروع کنی.
گفت :که به کلاسهای نهضت سواد آموزی مراجعه کنم تا بوسیله مربی نهضت برای امتحانات نهایی معرفی شوم..فردای آن روز رفتم دنبال مدارسی که کلاس نهضت دارن. .خلاصه بعد از چند روزپیدا کردم.رفتم دفتر ، آدرس ته سالن را داد! دیدم بیست نفر روی زمین نشسته اند و خانم معلم هم در حال درس دادنه. گفتم اومدم ثبت نام کنم؛ خانم معلم گفت :برو تو اون کلاس ثبت نام کن. فهمیدم که فرستاده دنبال نخود سیاه. رفتم به کلاسی که اشاره کرده بود، اجازه گرفتم برای ثبت نام، گفت ای بابا بعد از چهار ماه آمدی ثبت نام!من برای این ها چهار ماه زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدن.گفتم شما اجازه بده دو سه روز بیام اگر خوشتون نیومد میرم.،اصلا یادم نبود بگم مبتدی نیستم ،.خانم معلم قبول کرد. با کودکم رفتم کنار خانمها روی زمین نشستم؛کلاسشون نیمکت نداشت!خانم معلم گفت: آماده بشید برای امتحان علوم.به خانم ها گفتم:یه خودکار و برگه بدید امتحان بدم.با این حرف ،پچ پچ خانمها شروع شد، این نیومده میخواد امتحان بده!خلاصه راضی شدن یه خودکار سبز با یه ورق که از دفتر کنده شده بود بهم داد وقتی ورقه امتحان را گرفت و خطم را دید گفت از همین امروز میتونی ثبت نام می شوی ، بعد از یکهفته کلاس را به من سپرد و خودش دنبال کارهاش می رفت و من شده بودم معلم. خلاصه بعد از اینکه گواهی کلاس پنجم را گرفتم تا سال چهارم دبیرستان در رشته تجربی به صورت متفرقه خواندم ، بدون معلم . سال 1372 درجامعه الزهرا شرکت کردم تا سطح سه را تمام کردم.و هم زمان دانشگاه را در رشته ادبیات فارسی تا کارشناسی خواندم. در طول طلبگی و دانشجویی بچه داری خانه داری تبلیغ، مدیریت حوزه؛تدریس ، همه را به نحو احسن پیش بردم، فرزندانم که اول دوتا بود به چهار تا رساندم سه نفرشان طلبه شدند دونفرشان از دخترها در رشته فلسفه سطح سه را تمام کردند و پسرم هم در رشته فقه و اصول و علوم سیاسی تحصیل کرد و اکنون استاد حوزه ودانشگاه است. و اینهاهمه از لطف پروردگارم بود.

ارزش طلبگی, بچه داری, تربیت فرزند بهتر, درس دینی, کاردر منزل

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ق.ظ ]

چادر مادرم ... ...

بانو یادت نرود پیام عاشوراییان ،پیام شهدا…همانان که خونشان رابرای حفظ سیاهی چادر من و تو ریختن…
همان شهدایی که می گفتند:استعمارازسیاهی چادرتومی ترسد تا سرخی خون من…
همان حججی هایی که سرشان را برای حفظ سیاهی چادرمن تو معامله کردند…
حجاب همان چادری بود که پشت در خانه سوخت ولی از سر حضرت زهرا(س)نیافتاد…
خواهرم چادرما،حجاب مایادگاری ازهمان چادرسوخته است،همان چادری که درصحرای کربلابرای پایین انداختنش له له می زدند…
دارم ازحجابی برایت می گویم که برای از میان بردنش جنگی به عنوان جنگ نرم آغاز گشته و با سلاحی همچون ماهواره واردعمل شده اند…که نتیجه اش بستگی به غیرت وشرف ماست..
اصلالت زن مسلمان عفت اوست که حجاب مهمترین رکن آن است…

آرمون

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-07-20] [ 04:02:00 ب.ظ ]

زنان کوچه و بازار ...


محرم همان ماهی است که اهل بیت ما جان خود را بخاطر حفظ اسلام از دست دادند… در عجبم که بعد از چندین قرن از زنانی که لباس نو پوشیده و ارایش میکنند و به نیت عزاداری به بیرون می روند و به کشته شدن حسین و عباس نگاه میکنند آیا فکر نمیکنند که برای چه آمده اند؟ برای چه کسی آمده اند؟ آیا اگر عزاداری فرزندان خود بود همانگونه میرفتند که در عاشورا می روند؟
امام ما بخاطر ما جان خود را از دست دادند و آنوقت زنان بی حجاب آرایش کرده و لباس نو میپوشند و به شهید شدن حسین مینگرند واقعا شرم نمیکنند از مادر سادات حضرت زهرا که برای عزاداری جگر گوشه زهرا چنین می آیند؟ اگر جگر گوشه های خود نیز چنین شهید میشد همان گونه میرفتند که در عاشورا میروند؟

یوسف زاده

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-16] [ 10:11:00 ب.ظ ]

زنان کوچه و بازار ...


محرم همان ماهی است که اهل بیت ما جان خود را بخاطر حفظ اسلام از دست دادند… در عجبم که بعد از چندین قرن از زنانی که لباس نو پوشیده و ارایش میکنند و به نیت عزاداری به بیرون می روند و به کشته شدن حسین و عباس نگاه میکنند آیا فکر نمیکنند که برای چه آمده اند؟ برای چه کسی آمده اند؟ آیا اگر عزاداری فرزندان خود بود همانگونه میرفتند که در عاشورا می روند؟
امام ما بخاطر ما جان خود را از دست دادند و آنوقت زنان بی حجاب آرایش کرده و لباس نو میپوشند و به شهید شدن حسین مینگرند واقعا شرم نمیکنند از مادر سادات حضرت زهرا که برای عزاداری جگر گوشه زهرا چنین می آیند؟ اگر جگر گوشه های خود نیز چنین شهید میشد همان گونه میرفتند که در عاشورا میروند؟

یوسف زاده

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:11:00 ب.ظ ]

سخن ما با زنان کوچه بازار درعاشورا ...


:
این روزها همه جا سخن از شور حسینی است اما من میخواهم از شعور حسینی بگویم از معرفت و شناخت…
قیام امام حسین علیه السلام سه اصل داشت … اصل اول مقدس بودن این نهضت است که منظور و هدف آن شخصی نبود… اصل دوم قیام امام حسین با یک بینش عمیق توام بود… اصل سوم اینکه این نهضت برقی بود که در ظلمت کامل درخشید و ندایی بود که سکوت ها را شکست …
عاشورا برای زنان جامعه من درسهای زیادی دارد و الگوی عاشورایی ما حضرت زینب سلام الله علیها است حتی در روضه ها می شنویم که حضرت ابالفضل علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیهامی گویند ما جان خود را میدهیم ولی حاضر نیستیم حجاب زنان ما از بین برود… امروز در کشور اسلامی ما زنان بد حجاب جلوه بدی به جامعه داده اند اما این زنان در قلب خود محبت به اهل بیت و امام حسین علیه السلام را دارند… اینان معتقدند تنها دل پاک باشد کافی است اما آیا فراموش کرده اند که قیام امام عاشورا ، جنگ هشت سال دفاع مقدس و حضور مدافعان حرم در جبهه جنگ با تکفیر بخاطر این است که از ناموس کشور اسلام محافظت شود… عزاداری امام حسین علیه السلام حرمت دارد و باید این حرمت حفظ شود …
باید چاره ای اندیشید…
و این وظیفه به عهده ما طلبه هاست.

جوادی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1396-07-15] [ 05:06:00 ب.ظ ]

یعنی که خدا هم عزادار حسین است… ...

 

دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟

چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است…

دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟

بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است…

دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟

شرمنده زلعل لب عطشان حسین است…

دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش؟

یعنی که خدا هم عزادار حسین است…

 #لبیک_یا_حسین

عزای حسینی تسلیت

زهرا محمدی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-09] [ 07:47:00 ب.ظ ]

شوخی رزمندگان هم شبیه عاشوریان ...

شوخی شهیدان

رضا دادپور، رزمنده گردان بهداری لشکر 25 کربلا بیان می‌کند: بذله‌گویی و شوخی‌های علیرضا کوهستانی نظیر نداشت، طوری که آن شوخی‌ها هیچ‌وقت از ذهن آدم پاک نمی‌شود، یک روز ما در فاو نشسته بودیم، در همان اورژانس خط اول، با علیرضا چای می‌خوردیم، یک لحظه هر دوی‎مان متوجه شدیم که یک مگس روی لبه لیوان چای علیرضا نشست، همین طور خیره به مگس بودیم، مگس روی لبه لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یک‌دفعه مثل این که سُر خورده باشد، افتاد توی لیوان علیرضا، علیرضا هم برگشت و گفت: «ببین نگاه کن! می‌رود روی جنازه عراقی‌ها می‌نشیند و غسلش را می‌آید توی لیوان چای ما می‌کند.»

  صبح عاشورا بریر بر خلاف همیشه بسیار بذله‌گو و شوخ شده بود. نقل شده او در صبح عاشورا با عبدالرحمن بن عبد رب انصاری مزاح و شوخی می‌کرد. عبدالرحمن به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذله گویی نیست. بریر در پاسخ گفت:«‌ای برادر! اقوام و خویشان من می‌دانند که زمانی که جوان بوده‌ام اهل بذله گویی نبوده‌ام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آن چه که به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین، حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد».

 

 

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1396-07-08] [ 08:57:00 ب.ظ ]

جاماندگی از انقلاب Ashoora ...

عاسورا عبرت

اگر خواص انقلاب  که واقعا انقلابی نیستند و ریاکاذانه بر سر کار آمده اند و برای پست و مقام خود را انقلابی معرفی کرده اند کار را بدست گیرند ، به فکر دنیا طلبی و زیاده خواهی و پرورش آقا زادگان خود باشند. دیگر عدالتی در جامعه نخواهد بود و این نشان از عدم روح عبودیت است ، وقتی هویت روسای جامعه با این شکل در ذهن مردم عوام ترسیم شد . جامعه تهی می شود ، زیرا الناس علی دین ملوکهم،دیگر ارزشها رنگ می بازند. وهر روز شاهد بی تقوا شدن مردم بیشتری خواهیم بود!

نمونه های بسیاری را می شناسم که از اول انقلاب با پوشش چادر معلمی می کرد و در زمان دولت اصلاحات چادر را کنار گذاشت، وقتی علت را پرسیدن گفت در اداره به خانم های بی چادر بیشتر حرمت می گذارند!

اول اینکه این خانم فلسفه چادر را نشناخته بود و نگاهش به چادر و حجاب توحیدی نبوده و.

دوم اینکه مسئولان بی تقوا و با رفتار ضد دینی او را به بی تقوایی تشویق کردند.

این گونه بی تقوایی ها در تمام سطوح زندگی تک تک افراد جامعه اثر گذار است.

در بعضی از شدت بیشتری و بعضی دیگر کمتر اثر می گذارد.یکی می شود ریگی و قاتل همشهریانش و سر می برد و آن یکی با گرفتن حقوق نجومی از بیت المال و بخشیدن پست و مقام به هزار فامیل خود همان راه را می رود که خلیفه سوم رفت.

کربلا هم همین گزینه ها را داشت. بعد از رسول خدا دیگرانی که تازه وارد اسلام شده بودند وقتی مسئولان دنیا دوست را دیدند گمان کردن که اسلام و دین همان است که آنها عمل می کنند.و شد آنچه که نباید می شد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:17:00 ب.ظ ]

پیوند عاشورا با انتظار ...

عاشورا انتظار انتقام خون حسین

1-امام حسین علیه السلام به فرزندش امام سجادعلیه السلام فرمود: «ای  فرزندم! به خدا سوگند خون من از جوشش نخواهد افتاد تا آن كه خداوند مهدی(عج) را برانگیزد و انتقام خونم را بگیرد.»

-2در دعای ندبه و شـــرح میزان غم وهجران حضرت  مهدی موعود(عج)، از میان صدها شـــهید از عترت پیامبرصلی الله علیه و آله، تنها از شـــهید كربلا (امام حسین علیه السلام نام برده می شود.

3-شعار قیام جهانی حضرت امام مهدی(عج) و یارانش،یا لثارات الحسین علیه السلام» خواهد بود. « -بیش از دویست روایت، به این مسأله اشاره دارند كه حضرت ولی عصر(عج)، فرزند و از نسل امام حسین علیه السلام است و خود این نكته، گویای رمز عمیق این ارتباط است.

4پیامبر عزیزاســـلام صلی الله علیه وآله به حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها فرمود: «قســـم به خدایی كه جز او معبودی نیست، مهدی این امت كه عیسی بن مریم، پشت سر او نماز می خواند، از ما می باشد.» و آن گاه با دست مبارک بر شـــانه امام حسین علیه السلام زد و سه مرتبه فرمود: «او از حسین علیه السلام است.»

-5هم چنین آن حضرت، به ســـلمان و ام سلمه فرمود:  «مهدی(عج) از فرزندان حســـین علیه السلام است، پس خوشا به حال آن كه از دوستان حسین علیه السلام باشد كه به خدا قسم، شیعیان و پیروان او در روز قیامت رستگارند.» امام علی علیه السلام نیز خطاب به امام حسین علیه السلام می فرمایند: «ای حســـین نهمین فرزند تو، كسی است كه بر اســـاس حق قیام می كند، دیـــن را ظاهر و حاكم می نماید و عدالت را گسترش می دهد.» آن گاه كه امام حسین علیه السلام از ایشان می پرسد: «آیا این امر واقع خواهد شد؟» ادامه می دهند: «آری قسم به خدایـــی كه محمد(ص) را به پیامبری برگزید و او نیز مرا بر همه آدمیان مبعوث كرد لیكن این امر، بعد از غیبت و دوره حیرت خواهد بود.»

-6در آیـــات و روایات متعـــددی، حضرت مهدی(عج)  به عنوان انتقام گیرنده قیام عاشورا و خون به ناحق ریخته شده امام حســـین علیه السلام، معرفی شده است كه این مســـأله به وضوح رابطه تنگاتنگ انقلاب امام عصر(عج) را با ماجرای كربلا بیان می كند. به عنوان مثال، در تفسیر آیه «و من قتل مظلوما فقد ، جعلنا لوليه سلطانا…»؛ روایاتی از پیامبراعظم صلی الله علیه و آله حضرت امام علی علیه السلام و امام محمد باقرعلیه السلام نقل شـــده است كه مقتول را امام حســـین علیه السلام و ولی او را امام قائم(عج)، معرفی كرده اند. هم چنین امام صادق علیه السلام می فرمایند: «بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، فرشتگان نالیدند و گریستند و گفتند: خدایا! آیا قاتلین فرزند پیامبر و برگزیده ات را به حال خود وا می گذاری؟ پس خداوند، سایه امام قائم(عج) را بر آنان نمایاند و فرمود: به وسیله این قائم از ظالمین و قاتلین حسین(علیه السلام) انتقام می گیرم.»

7-توصیه و ســـفارش به زیارت حضـــرت اباعبدالله  الحسین علیه السلام در شب میلاد امام عصر(عج)، افضل اعمال آن شـــب و موجب آمرزش گناهان و ثواب فراوان می باشد و این، خود، پیوند دیگری میان این دو امام بزرگوار است.

8-طبق احادیث وارده، قیام حضرت مهدی(عج) در سال فرد  (مانند قیام عاشـــورا كه درسال61 ه ق واقع شد) و در روز عاشـــورا اتفاق خواهد افتاد؛ چنان كه امام باقرعلیه السلام فرموده اند: «گویا می بینم امام قائم(عج) در روز عاشورا قیام نموده و بین ركن و مقام ایستاده و » جبرئیل اعلام می كند: البيعة لله

9-گویاتر از همه در پیوســـتگی این دو رخداد عظیم  بی نظیـــر تاریخ، كلام مولایمان حضرت ولی عصر (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) اســـت كه بعد از ظهور، بین ركن و مقام می ایســـتد و ندا می دهد: «ای جهانیان! آگاه باشید و بدانید كه من امام قائم و شمشـــیر انتقام گیرنده هستم. ای اهل عالم! آگاه باشـــید كه جدم حســـین(ع) را تشنه كام كشتند و عریان روی زمین افكندند.» -

10در زمـــان رجعت كه پس از ظهور امام عصر(عج) به  وقوع خواهد پیوســـت و اعتقاد به آن، جزء عقاید مسلم دینی شیعه اســـت، امام حسین علیه السلام، نخستین امامی خواهد بود كه به دنیا باز می گردد و هم ایشان خواهند بود كه امام قائم(عج) را غسل و كفن نموده و به خاک می سپارد. شـــواهد مذكور و موارد متعدد دیگر، گویای پیوند و ارتباط عمیق میان قیام عاشوراو قیام جهانی حضرت مهدی(عج) اســـت كه توجه به این حقیقت، رسالت و مسؤولیت منتظران را در دوران غیبت، تبیین می كند و یاران و اصحاب وفادار و فداكار امام حســـین علیه السلام را به عنوان الگوی حســـینی بودن و زینبی ماندن، به منتظـــران واقعی معرفی می كند تا مبادا از ولایت و امام زمان خود باز بمانند و درشـــب تاریک و غیبت طولانی آن خورشید عالم تاب، گرفتار گرداب گناه و توطئه های شـــیاطین درون و بیرون شوند چراكه حضرت امام مهدی(عج) درزمان قیام، یارانی پاكباز، مخلص، خدایی و عاشورایی را می طلبند.

یارانی چون شـــهیدان مدافع حرم، همچون شهید حججی هـــا كه حتی در غربـــت و چنگ یزیدیان زمان، رســـاترین و عاشقانه ترین لبیک را به فرمان سیدالشهدا(علیه السلام) - در صبحدم عاشورا كه در ضمن خطبه ای فرمود : «عليکم بالصبر و الجهاد»، برشما باد به ایســـتادگی و مقاومت و جهاد و پیكار بی امان - گفتند و راست قامت و استوار در مقابل بدسیرتان حرامی جلوه ای از رشادت و شجاعت عاشورایی را به رخ جهانیان كشیدند و باری دیگر «موت فی عز خير من حيات فی ذل» را تفســـیر نمودند؛ راهشان پرنور و پررهرو باد.

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت
[جمعه 1396-07-07] [ 08:12:00 ق.ظ ]

َچند اشتباه در باره عاشورا ...

?4 اشتباه رایج در روایت وقایع عاشورا?

??استاد شهید مرتضی مطهری??

❶?اشتباه اول:
➖اوج عزاداری امام حسین(ع) ده روز اول ماه محرم الحرام است. بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری می کنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص می دهند. همین قرار داد بین مداحان و منبری ها باعث شده است که عده ای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان می کنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است.

➖اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و حضرات اباالفضل، علی اکبر و علی اصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمر سعد کشته شده اند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است.

❷?اشتباه دوم:
➖باور عمومی این است که حضرت حسین بن علی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمروبن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار شریعه فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمه ها نبوده است.

➖در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب…دست بر گریبان برده…و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و…» این نقل معتبر نشان می دهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمه ها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است.

➖شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال می گوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.»

❸?اشتباه سوم:
➖یکی از معروف ترین تحریف ها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) است وچه روضه ها که در این زمینه خوانده نمی شود؛ در روضه ها ذکر می شود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی می کرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمه ها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علی اکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیه ها نیز شده است.

➖اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضور آن حضرت در کربلا و روز عاشورا گواهی نمی دهد. (به نقل از حماسه حسینی،جلد۱،مرتضی مطهری)

❹?اشتباه چهارم:
➖مطلب بعدی مربوط به حضرت علی اکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان نداده اند و مثلاً فرموده اند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چه اشعار و تعزیه ها که پیرامون آن نساخته ایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشته اند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اگر می شد حضرت برایشان عذری می آورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفته اند: «فاستأذن اباه،فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو.
———————-
?منبع: حماسه حسینی، جلد۱، استاد شهید مرتضی مطهری.

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-07-06] [ 06:54:00 ب.ظ ]

محسن جان قدمت مبارک ...

شهید حججی
به پا خیز ای ایران آماده شو برای تشییع یک شهید بی سر که از میدان جنگ می آید… میدان جنگ، خیمه، آتش، اسارت همه و همه و یک صحرا و یک شهید بی سر… کربلا و تن بی سر امام حسین علیه السلام …
میدان جنگ و حججی و استقبال امام حسین علیه السلام از او… سرت سلامت ای شهید خوشا که این چنین از شاخه جستی و قید پیکر بی سر را زدی این قفس دنیا را شکستی و بی سر پر کشیدی به سوی شهید کربلا… امام حسین یارت از کربلا بگو محسن جان بگو چه شد آن پیکر بی سرت بگو چه حسی داشت همانند امام حسین سر بر تن نداشتن… خوش آمدی مقدمت به دیده…
عاشورای دگری در راه است
عاشق معتبری در راه است
او سرش رفته که قولش نرودبسم رب الشهدا و الصدیقین
به پا خیز ای ایران آماده شو برای تشییع یک شهید بی سر که از میدان جنگ می آید… میدان جنگ، خیمه، آتش، اسارت همه و همه و یک صحرا و یک شهید بی سر… کربلا و تن بی سر امام حسین علیه السلام…
میدان جنگ و حججی و استقبال امام حسین علیه السلام از او… سرت سلامت ای شهید خوشا که این چنین از شاخه جستی و قید پیکر بی سر را زدی این قفس دنیا را شکستی و بی سر پر کشیدی به سوی شهید کربلا… امام حسین علیه السلام یارت از کربلا بگو محسن جان بگو چه شد آن پیکر بی سرت بگو چه حسی داشت همانند امام حسین علیه السلام سر بر تن نداشتن… خوش آمدی مقدمت به دیده…
عاشورای دگری در راه است
عاشق معتبری در راه است
او سرش رفته که قولش نرود

شبنم آرمون

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-02] [ 10:49:00 ق.ظ ]

نفر هفتاد وسوم ...

شهید هفتاد وسومی

هفتادوسومومین تن
دوستان صمیمی بودند، خیلی صمیمی دوستانی که هیچ وقت همدیگرراندیدند،هیچ وقت صدای یکدیگررانشنیدند،فقط می شودگفت همدیگرراحس کردند.

دوستانی که هزاران سال بایکدیگرفاصله داشتند،یکی دردنیاصدایش می کرد،یکی درفردوس…
کسی بودکه شبیه هیچ کس نبود،اماخودش بود،کسی که آخربه حضرت زینب سلام الله علیهالبیک کفت:آخه عمه سادات داشت دوباره به اسارت درمی آمد،امارفت،رفت تاکربلایی دیگربیافریند،رفت که از ناموس دینش دفاع کند،تا بود فدای فرزندحسین (امام خامنه ای) رفت تامدافع حرم خواهرحسین علیه السلام باشد.

اما آخرهم فرزندحسین (امام زمان (عج)) انتقامش را از خبیثان شیطان صفت مسلمان کش خواهدگرفت.

مانند وهب رفت آخر سالها بودکه از کاروان حسین بازمانده بود .

و باحسین بیعت کرد،بیعتش راهم باسرش تضمین کرد،حسین علیه السلام هم بیعتش را پذیرفت .

مانندبانوی کربلا به اسارت درآمد!با لبی تشنه و مقتدر وعزتمند!مانندقمربنی هاشم،بدون این که بتواندبادست ازخوددفاع کند.مانندحضرت علی اکبرجوان! ومانندسرورشهیدان تنها،درحالی که شمرزمان برروی سینه ستبرپربارجهادگرانه اش نشسته و باخنجری ازجنس سفیانی که ازشمرملعون به ارث داشت، برگلوی مردی زدکه فریاد یا امام مظلوم سرمی داد.

چون بردن نام حسین علیه السلام وقت عطش و اسارت ودادن سرمی چسبد!شایدکه امام علیه السلام خودآنجاحضورداشت و شهیدا او رامی دید،شایدشهدای کربلابربالین اوحاضرشده بودند.حتماشمر زمان ندای درون خبیثش را سرمیداد و می گفت:سربی تنت را چه کسی خواهدگریست …
امانه تنهاملت ایران،بلکه جهان از شنیدن، نه تنها اشک بلکه اشک داغ خونین سرازیرمی کردند.صحنه ی عجیب آشنایی بود،شمرباخنجری،لبی خشکیده،خنجرخونین دخترسه ساله چشم انتظارپدر،کربلای فرزندان خامنه ای است…..

معصومه نوری زاده

موضوعات: دلنوشته, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]

آسمان سوگوار ...

شهید حججی

 

السلام علیک یا ابا عبدالله …
درود بر تو یا ابا عبدالله…
و بر روان هایی که بر آستانت سر تعظیم فرود آوردند از سوی من درود خدا باد درود بر حسین و علی بن الحسین و فرزندان حسین و یاران حسین علیه السلام و درود بر یارانی که بار دیگر برای اسلام جنگیدند و جان خود را از دست دادند.
خداوندا نخستین ستمگر را به لعن من اختصاص ده و نخست با وی آغاز کن و آنگاه دومی و سومی و چهارمی و اما آخرین نفرین من بر آخرین ظالمانی که باز داغ کربلا را بر دل ما گذاشتند بزرگتر از این مصیبت نتوان یافت که هنوز آثار آن در اسلام پابرجاست و زمین و آسمانها گویی سوگوار این مصیبت.

هستند آنها فکر کرده اند که محسن را کشته اند ولی نمی دانند که روح و روان شهدا همیشه زنده است و زنده می ماند و ما با ادامه دادن را آنها روح آنها را شاد می کنیم.

رقیه یوسف زاده

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-06-28] [ 05:23:00 ب.ظ ]

یک شهید اسوه ...

شهید بی سرخنجر

خون… خاک… خنجر…سربریده…کربلایی که تکرار شد و عاشورایی که مصور شد…با همان نشانه ها… اسارت و دستهای بسته ی زینب علیها سلام سر بریده ی اباعبدالله علیه السلام…دستهای بریده ی ابالفضل العباس و حتی پهلوی زخمی حضرت مادرعلیها سلام …
شهید مدافع حرم بی بی زینب علیها سلام ، محسن حججی که این روزها نه تنها در کشورهای اسلامی که در اکثر رسانه های بین المللی ، به عنوان یک شهید اسوه، شخصی که یادآور کربلای امام حسین علیه السلام است، معرفی شد.

فاطمه جوادی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-06-27] [ 05:09:00 ب.ظ ]

فهمیدم ته کیسه ها بهانه است ... ...

روز عید غدیر بود اتاق ها پرمی شد و تا غروب جمعیت می آمدند و با مادرم که از سادات بود مصافحه می کردند و دعای روز غدیر ،

«الحمد لله الذی جعلنا من متمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه »را می خواندند و شیرینی می خوردند  و

سکه می گرفتند. دیدم مادرم بر روی ایوان خانه مان ایستاده و برای جمعیتی که در حیاط جمع شده اند سکه میریزد ولی کسی سکه هارا برنمی دارد، بعد مادرم برگه های سبزی که رویش نوشته بود ولایت امیرالمومنین ،برای جمعیت پخش کرد، همه جمعیت مشغول جمع کردن برگه ها شدند، از خواب پریدم .فهمیدم ته کیسه ها بهانه است ؛هدف همان تمسک به ولایت امیرالمومنین است .این جشن غدیر

مدت پنجاه سال ادامه داشت تا اینکه مادرم به رحمت خدا رفت.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-06-12] [ 09:14:00 ب.ظ ]

پیوسته در تلاش و کار وپشتیبانی با عبادت ...

عمل به طلبگی و حفظ شان لباس

جزءسیم سوره انشراح آیه 7-8

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ  

پس چون فراغت‏ يافتى به طاعت دركوش  و با اشتياق به سوى پروردگارت روى آور

پ ن

به همسرش گفت: تو وقتی آمدی خواستگاری ، به من گفتی طلبه هستی!اما تو هیچ نشانه ای از طلبگی نداری!نه لباس و نه شغلت هیچکدام در مسیر طلبگی نیست.لباست کت و شلوار و شغلت اداره ای هستی.

اگر این گونه باشد من حاضر به ادامه زندگی نیستم.آقای محترم ملبس به لباس طلبگی شد و در محضر خدا به خدمت رسانی به طلاب شد و اکنون از بهترین معاونان آموزش حوزه می باشد.

هیچ وقت از کار و تلاش و کوشش وعبادت فاصله نگیریم پیوسته در تلاش و کار وپشتیبانی با عبادت باشیم.

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-06-08] [ 03:51:00 ب.ظ ]

تکرار معروف عامل غفلت زدایی ...

پوشش مناسب

جزءبیستم سوره قصص آیه 51
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
ما آيات قرآن را يكى پس از ديگرى براى آنان آورديم شايد متذكر شوند!
پ ن

بهش گفتم موهاتو بذار زیر روسری، گفت: چند بار میگی!؟ شنیدم ! گفتم: شاید یادت رفته باشه،ناراحتی از اینکه یادت آوردم؟!گفت آره آدم خسته میشه هی یه چیزو بهش تکرار کنند! گفتم اگر پشت سرت یه چاه باشه وهر لحظه احتمال سقوط داشته باشی ومن ببینم وبهت نگم ، وقتی خودت متوجه شدی که من دیدم و بهت نگفتم از من دلخور نمیشی!؟ گفت چرا دلخور میشدم! گفتم: چرا موهای سرت را میگم ناراحت میش؟! گفت :مگر این چاهه؟ گفتم گناه یه چاهه!
هرتکرای بد نیست،بلکه تکرار انسان را از غفلت خارج می کند خصوصا تکرار معروف ها مثل نماز ،حجاب ، امر به معروف ،اذان ،تا فراموش نشود.

 

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
 [ 10:31:00 ق.ظ ]

پدر،برادر،پسر،همسر بیکار ...

 

وقتی خداوند قول می ده که فرزندانتون رو نکشید روزی آنها به عهده من هست «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا» و از بیم تنگدستى فرزندان خود را نکشید .ماهستیم که به آنها و شما روزى مى بخشیم .آرى ، کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است.اسراء﴿ 31 ) باورمان نمی شود، هی اما و اگر میاوریم،می دانی چرا چون خیال می کنیم روزی آنها بدست خودمانه و این ما هستیم که رازق بچه ها هستیم. در حالیکه خداوند برای یک میلیارد کافر چینی روزی می رساند، بوسیله ما مسلمانها؛ باور نداری ؟! قطارشون از چهار تا کشور بعد از چهارده روز به ایران وارد شده با 32 تا کانتینر کالا که با خریدن کالاها، روزی کارگر های چینی بوسیله ایرانی ها به دستشون می رسد و کارخونه هاشون تعطیل نمی شود و زن وبچه هاشون خوشحال میشوند، سفره کارگرای چینی  خالی نمی ماند!!! نمی بینی خداوند به قول خودش عمل کرده حتی کفار را بدون روزی نمی گذارد؟!!! تازه سنت امداد خداوند در مورد چینی ها محقق میشود !!!مزد اقتصاد مقاومتیشون رامی گیرند.

موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-06-05] [ 11:55:00 ب.ظ ]

ازدواج مناسب ...

رفتم خواستگاری برای پسرم، پرسیدند پسرتون چند ساله است؟ گفتم 17 ساله است.از شغل و تحصیلاتش پرسیدند. گفتم وقتی پسرم 15ساله شد،همسرم گفت :باید پسرمان ازدواج کند.


با همه مردای فامیل مشورت کردم، بالاتفاق گفتند کار بسیار مناسبی است. ولی زنان فامیل نصیحتم کردند که این کار اشتباه است!به این علت که کار تو باعث می شود پسران ماهم متقاضی ازدواج بشوند!


پسرم درس طلبگی می خوند. البته وقتی سوم راهنمای را تمام کرد به قرآن تفعل زدیم که او را در حوزه ثبت نام کنیم. آیه 169 بقره آمد!«یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوا الالباب».خدای متعال حکمت را برای کسی که بخواهد می دهد و کسی را که خداوند حکمت می دهد، قطعا خیر کثیری داده است و این حقیقت را متذکر نشوند مگر کسانی که صاحب فهم و درک و درایتند.
به پسرم گفتم هر وقت احساس کردی که آماده ازدواج هستی بگو تا اقدام کنیم.وقتی 17 ساله شد خودمان اقدام کردیم.به خانواده دختر گفتیم ما سه دختر داریم دختر شماهم می شه دختر چهارم، تازمانی که پسرمان در شهری که ماهستیم مشغول تحصیله با ما زندگی کنه و درسش را ادامه بده.اوهم 16 ساله بود، آمد منزل ما و با دخترانم به دبیرستان می رفت.ما به کمک خرجیشون ادامه دادیم تا این دو جوان مستقل بشند.با ازدواجی آسان یک کانون خانواده تشکیل دادیم.اکنون پسرم داماد دارد!

_________________________________________________________________________
«به فرموده‌ی امام خمینی- اسلام ناب محمدی، نه اسلام آمریکائی.

اسلام ناب، همان است که نبی اکرم اجرا می‌فرمودند. مگر نخوانده و نشنیده‌ایم که: پیامبر بزرگوار در یک جلسه و در عرض چند دقیقه،

تمام مراحل یک ازدواج را –از قبیل: خواستگاری، تعین مهریه، خواندن عقد و…- اجرا می‌فرمودند و دست زن و شوهر را به هم داده و روانه‌ی منزلشان می‌کردند!؟ این‌ها که افسانه نیست، معجزه هم نیست. الآن هم اسلام ناب، همان اسلام است و همان توان و خاصیت را دارد؛

اما این ماییم که مسلمان ناب نیستیم (هر عیب که هست، از مسلمانی ماست)» تبیان

 

 

__________________________________________________________________________________________________

وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ «مردان و زنان بی همسر خود را

همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می‌سازد؛

خداوند گشایش دهنده و آگاه است. نور / 32.»

 

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-06-02] [ 05:09:00 ب.ظ ]

بیاد حوزه مشغول باشه ...

 علم بی فایده فقط وزر وبال است

گفت:دوست نداره درس بخونه البته درس حوزوی،پدرش می گفت: بمونه توی خونه می خواد دایما بخوابه وچاق بشه. بیاد اونجا مشغول باشه!دختره می گفت می روم دانشگاه، اونجا  شوهر پیدا می کنم، بعدش هم می روم سرکار!

این چه علمی است، نمی تواند دنیا و آخرت انسان را بهشتی  کند. 

پ ن

 قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.#
ترجمه :
علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش می دانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.

#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.

 

 

قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.#
ترجمه :
علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش میدانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.

#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.

 

 

قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.#
ترجمه :
علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش میدانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.

#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.

 

موضوعات: کوتاه نوشت, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-05-30] [ 04:45:00 ب.ظ ]

نوعروس افسرده ...

نوعروس افسرده گفت:خدا سرنوشتم اینگونه نوشت!

 همسرش با یک زن شوهر دار بوده، توسط زن وشوهرش کشته شد!

 گفتم توخود سرنوشت را ساختی! با این آرایش و لباس جیغ بیرون می آیی، طبیعی است، مردی با رفتار جیغ سراغت بیاد، و زن دیگربا رفتار جیغ سراغ همسرت!این دور ادامه دارد.

پ ن

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي‏ جُيُوبِهِنَّ ….وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(31نوز)

 و به زنان مؤمن نیز بگو چشمان خود را از شرمگاه هاى دیگران فروبندند و شرمگاه هاى خود را نیز از دید دیگران بپوشانند و زیبایى هایشان را جز آنچه خود نمایان است آشکار نسازند و اطراف مقنعه خود را بر سینه خویش بیندازند تا سینه شان را بپوشاند …..و زنان نباید پاهایشان را بر زمین بکوبند تا زیورهایى که پنهان مى دارند معلوم شود. اى مؤمنان، همگى با پیمودن راه خدا به سوى او باز گردید، باشد که سعادتمند شوید.

موضوعات: کوتاه نوشت, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ق.ظ ]

سجاده پرستی ...

خاک سجده مهرتربت

همسفر بودیم.سرصحبت باز شد.گفت: شما باسجده روی خاک بت می پرسید!

گفتم:شما هم سجاده پرستید، خداوند، فرموده روی خاک تمیز سجده کنید.فلسفه اش  این است که با قرار دادن بهترین جا روی خاک در برابر خدا خاضع باشیم. اما سجاده  زربفت تکبر می آورد. تا آخر سفرسکوت کرد شاید فکر!!

پ ن

قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِيَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَي‌ قَدْرِ عُقُولِهِمْ.

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرموده‌ است‌: بدرستيكه‌ ما جماعت‌ پيغمبران‌ مأموريم‌ كه‌ با مردم‌ به‌ ميزان‌ عقل‌ها و ادراكات‌ خودشان‌ سخن‌ گوئيم‌.»)  

«اصول‌ كافي‌» ج‌ 1، ص‌ 23؛

 

 

 

موضوعات: کوتاه نوشت, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-05-29] [ 08:44:00 ب.ظ ]

می ترسم جا بمانم ...

نماز سبک شمردن شفاعت

قطار ایستاد، آماده نماز شدم. دختره گفت: می ترسم جابمانم،

گفتم: اینجا بخوان،قبله مشخصه. خانمی جواب داد، امام کاظم گفته یک ساعت تفکر، مساوی 70 عبادت است!

گفتم: فکرعظمت پروردگار!نتیجه اش نمازه، بندگیه!

پ ن

- :امام صادق علیه السلام فرموده: شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.

 لاینال شفاعتنا من استخف الصلاه و پیامد های سبک شمردن نماز چه می باشد؟

حکمت عبادت، آیت الله جوادی آملی، انتشارات: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

موضوعات: کوتاه نوشت, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
 [ 07:13:00 ب.ظ ]

مواظب داعش درونی باشیم ...

خانه خالی بیرون کردن 

 

خدا از جهت نعمت براش کم نذاشته، ولی متاسفانه سپاس گذار نیست!فقط یه پسر داره!پسری که در روستا بزرگ شده، خودش تونسته درس بخونه بدون کمک کسی چون پدر مادرش بیسوادن،برخلاف بچه های این دور زمونه که معلم ها برای مادر ها هم تکلیف درس مشق میدن!کوتاه کنم دانشگاهش هم تموم کرد وبرای کار هم وارد نیروی انتظامی شد ودر حین کار فوقش را هم گرفت، پسری مودب و نهایت احترام. واکنون از مرزهای کشور پاسداری می کند.هر آن ممکنه داعش در آن مرزها حمله کنه مثل همیشه و سر از تنش جدا کنه.

برای ازدواج دختر عمویش را انتخاب کرد، هر دو سالم بدون رفتار های پرخطر و ارتباط های ناپسند!

مادر شروع کرد به داد و فریاد  که نباید با دختر عموت ازدواج کنی بدون هیچ دلیلی و نشانه بدی که دختر عموداشته باشه با وساطت فامیل ازدواج سر گرفت.

از جهت مسکن سوییت خالی در خانه پدر موجود ولی این زوج جوان حق زندگی در آن  را ندارند و حق اجاره منزل در جای دیگرهم ندارند.فکر می کنم اگر رحم نکنیم یه داعشی در درونمان به مرور در حال رشده!

باید به این پدر و مادر چه گفت؟

نگاه حضرت عزرائیل به جوان خیره ماند،حضرت داود علیه السلام پرسید چرا اینگونه به او  می نگری؟! عزرائیل گفت: قرار تا پایان هفته جان او را بگیرم.

حضرت داوود علیه السلام دلش سوخت،ازجوان پرسید همسر داری؟جوان گفت ندارم و مالی هم ندارم تا ازدواج کنم.حضرت داوود علیه السلام اورا به نزد تاجر معروفی فرستاد تا از دخترش خواستگاری کند وخود نیز اموال زندگی را به او عطا کرد.تاجر به حرمت حضرت داود علیه السلام دختر را به همسری جوان درآورد.هفته به سر رسید و جوان هم چنان طبق دستور حضرت داوود علیه السلام هرهفته به دیدن ایشان میرفت!

بعد از سه هفته عزرائیل به حضور داوود علیه السلام رسید، و بشارت داد چون تو به جوان رحم کردی، خداوند هم برعمر جوان تا سی سال افزود.

يا داوُود! اءنّ اللهَ تعالى رَحِمَهُ بِرَحمَتِكَ لَهُ فاَخَّرَ فِى اجَلِهِ ثَلاثينَ سَنَة؛

اى داوود! همانا خداوند متعال به خاطر مرحمت تو به اين جوان، به او لطف كرد، و مرگش را سى سال به تاخير انداخت.

قصه‏ هاى قرآن به قلم روان‏ - محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه

 

 

 

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-05-26] [ 08:07:00 ق.ظ ]

جرقه های شهوت در قلبش شعله ور شد ...

جرقه شهوت در قلبش

فراموش کرد که هنگام مواجهه با نامحرم نباید به او خیره بشه، هیزم های شهوت در قلبش آتش گرفت ، ویروس گناه به سرعت در خونش منتشر شد و به زبانش رسید؛ نفس اماره امر کرد، برای شفای خواهرتان به وقت بیشتری نیاز دارم، او را همین جا بگذارید بروید.
باز هم فراموش کرد که نباید با یه زن نامحرم تنها بماند!
مستجاب الدعوه بود ، همه به او اعتماد داشتن حتی از چشم خودشان بیشتر!
وقتی به آخر جنایتش رسید، او را برای اعدام حلق آویز کردند، مستاصل شده بود، و برای نجات خود دست و پا می زد؛ که شیطان حاضر شد گفت: برصیصای عابد به چه چیز نیاز داری؟ گفت: نجاتم بده، گفت فقط اشاره کن که مرا سجده می کنی!

پ ن

قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکي‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ(نور30)
به مردان باایمان بگو که چشمان خود را ( از آنچه دیدنش حرام است مانند عورت دیگران و بدن زن اجنبی ) فرو بندند ، و عورت های خود را ( از اینکه در معرض دید قرار گیرد ) حفظ کنند ، این برای آنها پاکیزه تر است. همانا خداوند از آنچه انجام می دهند آگاه است.

امام صادق علیه السلام فرمود: «النّظرة سهمٌ من سهام ابلیس مسمومٌ من ترکها للّه لا لغیره اعقبه اللّه ایماناً یجد طعمه؛ نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلوده‏ای از تیرهای شیطان است. هر کس آن را برای خدا ترک کند نه بخاطر غیر او، خدا ایمانی به او می‏دهد که مزّه آن را می‏چشد.»

امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید : نظر و نگاه یکی از تیرهای زهر آگین شیطان است، و چه بسا یک نگاه سبب حسرت و ندامت طولانی بشود.[i]

- [i] عقاب الاعمال ، ص 604 .

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-05-24] [ 01:29:00 ب.ظ ]

نقشه بلعم هابرای نمایندگان مجلس ...


زبانزد بنی اسرائیل شده بود، همه به نامش قسم می خوردند، کلید حل مشکلات مردم بود، بخاطر عبادتی که کرده بود، جایگاهش برتر شده بود.

تا اینکه یک روز فرعون با او روبرو شد، و از مشکلاتش با حضرت موسی گفت: و از اینکه در شکست دادن موسی حیران درمانده شده بود.

اول شروع کرد به تعریف کردن و اینکه او خود به تنهایی یک موسا است، چه چیز تو کمتر از موسی است! مستجاب الدعوه نیستی که هستی! در میان مردم جایگاه نداری که داری! خداهم از  تو راضی است!

بیا باهم کار موسی را یک سره کنیم و توموسای مصر باش!
بلعم باعورا از فرعون جدا شد و پیش خود گفت با همسرم مشورت می کنم اگر اوهم قبول کرد معلوم است که کار درست است!
همسرش هم اورا تشویق کرد، در نتیجه شد آنچه که نباید می شد!


بلعم که به دانستن اسم اعظم خداوند مغرور بود ،سوار بر الاغش به طرف کوهی که محل عبادتش بود حرکت کرد تا برای شکست حضرت موسی به پیشگاه خدا نفرین کند!.


حیوان قدم از قدم برنداشت تا می توانست به قصد کشت، با چوب بر سر حیوان کوبید ،حیوان به سخن آمد که تو می خواهی برای شکست حضرت موسی به کوه بروی من تو را همراهی نمی کنم!

در همان لحظه اسم اعظم خدا ازذهنش پاک شد! تفسیر المیزان،  ص 440
به فکر فرورفت تا برای شکست حضرت موسی نقشه ای طراحی کند که شیطان درونش به اوگفت: با استفاده از زنان و شراب، سربازان حضرت موسی را منحرف کند، سرانجام توانست به وسیله زنان فرماندهان حضرتش را گمراه کند.


قرآن نتیجه کلی از سرگذشت بلعم و علمای دنیا پرست را این‌گونه بیان می‌کند:

«سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَ أَنفُسَهُمْ کاَنُواْ یَظْلِمُونَ» ؛ چه بد مَثَلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و آن‌ها تنها به خودشان ستم می نمودند.». اعراف/177

حالا فرعون زمان ماهم برای شکست جمهوری اسلامی ایران ، موگرینی را در مراسم تحلیف ریاست جمهوری ایران که نتیجه خون های پاک شهدا وخون دل خوردن های امام خمینی بزرگ و زحمات رهبری های امام خامنه ای است، می فرستد تا بلعم های زمانه ما او را در سلفی حقیرانه خود طواف کنند! وبرای خوشحالی فراعنه جفتک اندازی کنند!

نفرین برچنین نمایندگانی که شهیدانی چون تیموری برای حراست از جان بی مقدار اینها به دست داعشی ملعون شهید شد.

 

قرآن سرانجام این عابد مستجاب الدعوة را چنین بازگو می‌کند:

«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» (176 اعراف؛) و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش‌ها) بالا می‌بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد. مَثَل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کندگویی (چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود) این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان‌ها را (برای آن‌ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند.

«بلعم باعوراها» و «بو راهب ها» و «امیة بن ابی الصلت ها» و همه دانشمندانی که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جباران عصر خود قرار می دهند و در اثر هوا پرستی و تمایل به زرق و برق جهان ماده یا به خاطر انگیزه حسد، همه سرمایه‌های فکری خود را در اختیار طاغوت‌ها می گذارند و آن‌ها نیز برای تحمیق مردم عوام، از وجود این‌گونه افراد حداکثر استفاده را می‌کنند، در حقیقت در حق خویش ظلم می‌کنند و عاقبت شومی در انتظار آن‌هاست و رهایی از این لغزش تنها در سایه هدایت الهی امکان پذیر است

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-05-22] [ 02:00:00 ب.ظ ]

هرچه بگنند نمکش میزنند ...

مردم غیور دین دار ابهر کجا هستند ؟!

طلاب منتظر امام زمان عجل الله کجا هستند؟!

به وصیت امام راحل عمل کنند که فرمود : عمامه های آخوندهای درباری را از سرشان وردارند تا کسی جرات نکند زیارت نامه امام عصر را به هر…

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-05-16] [ 12:01:00 ق.ظ ]

شهیدان زنده ...

شهدای گمنام هادیشهر

دیروز رفته بودیم برای استقبال از شهدای گمنام، مردانی که مرد بودن شاید که هنوز موهای پشت لبشان سبز نشده بود . مردانی که بعد از 30یا 38 سال برای ماموریتی جدید برگشته اند، تا شبه مردانی را که در خواب خرگوشی هستند بیدار کنند وبه عبارتی زنده کنند! با خودم عاجزانه زمزمه کردم که ای شهدا اگر شما بودید دیگر وزیرانی با حقوق نجومی نداشتیم! اگر شما بودید مسئولین کاسب کار نداشتیم! اگر شما بودید مثل زمان جنگ آمریکا خواب راحت نداشت که البته به علت همان شاهکارهایی که در زمان جنگ آفریدید هنوز از کابوس های شبانه خلاصی نیافته است!

ولی به خاطر بعضی چراغ سبز های نامردان صدر کار، گاه گاهی قللک می شود و آرزو های خامش را نشخوار می کند و طمع تغییر نظام را در رویا های ابلهانه راحت طلبان داخلی سایه می افکند!

اگر شما بودید گرفتار روسای جمهور منتظر نوازش دستهای چدنی آنور آب نمی شدیم!

هرچند که خون پاک و اخلاص بی شائبه شما انقلابمان را بیمه کرده است و دشمنان را برای همیشه نا امید!

وقتی بعضی خیابونها رو میبینم که اسم شهید رو هم از روی تابلوش عوض کردن و بجاش اسم اشکبوس رو که در شاهنامه که دشمن ایرانیان بوده گذاشتن قلبم آتیش می گیره.

با خودم گفتم مردان مرد شما تابلو شدید وسط بلوارها شمایی که ایران ثبات امنیت را در ایرا به ارمغان آوردید!

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-05-08] [ 03:39:00 ب.ظ ]

آتش به اختیاری دختر ده ساله ...

دخترم که ده سالشه رفته بود استخر دیده بود یه باند موسیقی درحال نواختنه می ره به خانم مسئول می گه این موسیقی حرامه خاموشش کنید! اون مسئوله هم میگه نمیتونم خاموشش کنم! دختر کوچولو ما هم که همراه زن عموش رفته بود، با فریاد بلند داد میزنه زن عمو بیا بریم اینها موسیقی را خاموش نمیکنند! خانمه هم فورا موسیقی را خاموش می کنه!

وقتی ماجرا رابرام تعریف کرد ازش پرسیدم ازکجا به این نتیجه رسیدی؟!

گفت ازقصه استخر خودت!

وقتی دخترم ازم می خواست که براش قصه بگم ،همیشه  ازنهی منکرام که کرده بودم به عنوان قصه های واقعی می گفتم. تااین که یه روز براش قصه ماجرای امر به معروف کردن توی استخر شنا را برش گفتم! اون قصه از این قرار بود که وقتی وارد استخر شدم از تعجب شاخ در نیاورد شانس آوردم!چند تا باند گذاشته بودن با یه صدای سرسام آور توی استخر چند برابر شده شده بود! ناجی ها هم مشغول رقصیدن دور استخر بودن! در حالیکه گوشهامو گرفته بودم رفتم طرفش اوهم با خوشحالی دستهاشو به طرفتم باز کرده بود و دعوتم می کرد برای رقصیدن! گفتم خانم این صدایی راه انداختید من اومدم برای آب درمانی!؟ گفت خب این بهترین درمانه! گفتم خاموشش نمی کنید؟! گفت همه می خوان برای یه نفر که نمی تونیم خاموش کنیم گفتم: پس برم گزارش استخر و بدم! پرسید به کی گزارش میدی ؟!گفتم این دیگه گفتنی نیست! رفتم به مومسئولی که موبایل هار تحویل گرفته بود،گفتم خانم گوشیمو بده میخام گزارش بدم این چه وضعیه صداش اعصابم را می خراشه! اوهم گفت خب خانم همه می خوان برای یه نفر که نمی تونیم خاموش کنیم! گفتم اینجا هرکسی هرچی بخواد براش مهیا میکنید ؟!مثلا یکی بخواد فیلم برداری کنه ،یکی بخواد شراب بخوره و یکی بخواد شوهرش را بیاره اجازه میدید؟! وقتی حرفهام گوش کرد، من رفتم یه گوشه تا به دخترم که برام کارت استخر را تهیه کرده بود اعتراض می کردم که این چه استخری من را فرستادی؟! شنیدم مسئول استخر با اشاره به همکاراش دستور داد برید همه چیز و جمع کنید! گوشی رو تحویل دادمم برگشتم دیدم باند هارو جمع کردن مث بچه آدم نشستند سرجاشون!

.امام صادق علیه ‏السلام :
بَادِرُوا اَحدَاثَکُم بِالحَدِیثِ قَبلَ اَن تَسبِقَکُم اِلَیهِم المُرجِئَة
فرزندانتان را با کلام [ما] آشنا کنید پیش از آن که مرجئه (و دیگر فرقه‏ هاى منحرف عقیدتى) بر شما سبقت بگیرند [ و آنان را منحرف سازند].
فروع کافى، ج2، ص94.

 

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[جمعه 1396-05-06] [ 11:41:00 ق.ظ ]

امر به معروف یه دختر کوچولو ...

  زهرا و زینب

 سه ساله بود توی اتوبوس روی پای باباش نشسته بود.

یه آقایی که دوست باباش بود داشت با باباش صحبت می کرد.

این دختر کوچولو که  مقنعه سرش بود کمی از موهاش از مقنعه بیرون بود.

در حالیکه موهاشو می کرد زیر مقنعه، به اون آقا گفت: کاشکی مامانم موهام رو می تراشید!

اون آقاپرسید: برای چی بتراشه؟!

دختر کوچولو گفت: آخه پیداست!

اون آقا گفت خب پیدا بشه!

دختر کوچولو گفت:آخه نامحرم ها می بینند!

اون آقا گفت اینجا نامحرها همه پشتشون به طرف شما است!

دختر کوچولو گفت : مگر تو نامحرم نیستی همش من را نگاه میکنی!

اون آقا تا آخر سفر دیگه به طرفش نگاه نکرد یعنی دیگه با باباش هم نتونست صحبت کنه!

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-05-05] [ 08:37:00 ق.ظ ]

دختر چهار ساله در نظارت اجتماعی ورود می کنه ...

زهرا زینب

هنوزچهار سالش تموم نشده بود فرستادمش مهد کودک بعد از یه هفته گفت :خانم معلمم رو دست ندارم!

پرسیدم :چرا گفت:موهاش و میزاره بیرون ،گفتم دخترم شماها همه دخترید نامحرم نیستید!گفت: بابا آمده بود دفترش، پیش بابا موهاش بیرون بود!گفتم خب بابات که بهش نگاه نمی کنه برا همین موهاش بیرون بوده!

گفت بابا نگاه نکنه اون باید موهاش و می پوشوند!

گفتم من میام مهد بهش میگم که موهاشو بپوشونه!

گفت خودم بهش میگم!

باورم نشد که جدی میگه!

بعد از مدتی رفتم مهد کودک تا از وضعش پرس وجو کنم، دیدم معلمش مقنعه شو کشیده پایین ابروهاش، منهم فکر کردم حتما نامحرمی اون دور برهاس ولی متوجه شدم که از نامحرم خبری نیست!

خانم معلمش گفت: چه دختر بی تربیتی داری؟!

با تعجب پرسیدم مگر چکار کرده؟!

گفت: اومده راست راست توی چشم من نگاه می کنه میگه خانم معلم من تورا دوست ندارم چون تو موهات رو پیش نامحرم بیرون میزاری!!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-05-04] [ 11:59:00 ب.ظ ]

نامه ای به دخترانم ...

زهر،زینب،دخترای،باحجاب،نوه های گلم

دخترم نامه را با تذکرات پدرانه آقام ،رهبرم،تاج سرملتها ی آزاده جهان مزین می کنم و برایت می نویسم.

«رهبرانقلاب: دختران عزیزم! آگاهی‌هایتان را بیشترکنید. مطالعه،تحقیق،ورود به مسائل روز و اهتمام به کارهای دینی،جزو وظایف مسلمی است که زنان بایدخود را موظف به انجام آنها بدانند.

رهبر انقلاب: زن‌ها می‌توانند مانع پرت شدن شوهرهایشان به پرتگاه جهنم شوند! در محیط زندگی ممکن است مردها دچار لغزش هایی شوند که آنها را به لبه‌ی پرتگاه ببرد.»

دخترم،یادت باشد امروز که دختری، در آینده مادر دختر دیگری هستی، و روزی می‌آید که مادربزرگ میشوی؛ پس جدا از همه ناپاکی‌ها، تو پاک بمان!

دختر به شیوه بانوان معصوم زندگی کن، وقتی از حال هوای جوانی خارج شدی و به گذشته خود نگاهی کردی به خودت افتخار کنی!

الگوی تو دخت امام ،عمه امام و خواهر امام است،پس باید برخود ببالی که توفیق چنین رهبرانی از جنس خودت داری، و با وجود این دختر آسمانی که هنوز پدر بزرگوارش قدم به جهان نگذارده بود نوید آمدنش  به قم داده شد و زیارت اورا برای زوارش شفاعت بهشت به ارمغان می آورد.

دخترم این بانو هرگز ازدواج نکرد واگر می کرد حتما به شیوه مادر گرامیش حضرت زهرا  حرکت می کرد. مانند او در اقتصاد خانواده بدون تجمل بود، هرگز اسراف نکرد.

دخترم اگر حضرت معصومه ازدواج می کرد همانند مادر کریمه اش همگام با همسر در تمام لحظه ای زندگی می شد،چطور حضرت زهرا در غیبت مولا امیرالمومنین علیه السلام زندگی را می چرخاند.

دخترم در زندگی چشم هم چشمی نداشته باش و به داشته ای خودت راضی باش و برای نداشته هایت حسرت نخور.

دخترم داشته های خودت را بزرگ بدان و نداشته های دیگران بزرگ بدان!

 

موضوعات: فرهنگی, مباحث فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-05-03] [ 08:21:00 ق.ظ ]

یه داماد خوب برای دختر مسلمان ...

نامه ای به دخترم

دخترم شوهر خوب را برات معرفی می کنم البته از تعریف های قرآنی، من هم هر چه بلدم از نتایج سفارشات قرآنه!

دخترم معیارت برای ازدواج تقوا باشه نه قیافه و پول و ثروت!

وقتی برای حضرت زهرا سلام الل علیها افراد ثروتمند آمدند رو برگرداند ولی وقتی حضرت علی علیه السلام به خاستگاری آمد رضایت داد چون ایشان دنبال تقوی بود.

دخترم اگر معیار ازدواجت تقوی باشه خداوند بقیه را هم برایت هموار میکنه،سیرت زیبای مرد صورتش را هم زیبا می کند.

پسر قرانی
صفت اول داماد قرانی بُعد جوانمردی اوست.کسی که دارای روحیه جوانمردی باشد اولا خودش ظلم نمی کند ثانیا در مقابل ظلم دیگران ساکت نمی نشیند
از طرف دیگر یکی از مصادیق ظلم ،ظلم در حق دیگران است و همسر انسان هم جزئی از صاحبان حقوق است.زمانی که داماد دارای روحیه جوانمردی باشد دیگر به خود اجازه نمی دهد در مورد حقوق همسرش بی تفاوت باشد.دلیل این مطلب سوره قصص است «وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ : و داخل شهر شد بى‏ آنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت‏يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش بود آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او يارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمنى گمراه ‏كننده و آشكار است »قصص/15
همان طوری که از آیه مشخص است موسی علیه السلام به جهت داشتن روحیه جوانمردی در مقابل ظلمی که صورت گرفته بود ،عکس العمل نشان می دهد.کسی که در برابر ضایع شدن حقوق دیگران چنین باشد ،قطعا در برابر حق همسرش حساس تر خواهد بود.امروزه بسیاری از خانواده های جامعه ما به خاطر عدم وجود روحیه جوانمردی با مشکلات فراوانی روبه رو هستند. و گاهی شوهران چنان در مورد حقوق همسرانشان کوتاهی هایی می کنند که قلم از نوشتن عاجز است. مانند بی تفاوت بودن در مقابل هزینه ی خانواده، خوش گذرانی با دوستان و اوقات تلخی با خانواده و قس علی هذا .
صفت دوم داماد قرانی روحیه امانت داری اوست. زمانی که داماد دارای این روحیه باشد، به همسر خود به عنوان امانت الهی نگاه می کند که روزی باید در برابرحقوق او پاسخگو باشد. قطعا کسی که دارای چنین روحیه ای باشد با تمام توان خود در جهت انجام وظایفش تلاش خواهد کرد. دلیل این مطلب « قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ: يكى از آن دو دختر گفت اى پدر او را استخدام كن چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى‏ كنى هم نيرومند و هم در خور اعتماد است»قصص/26 همانطور که در آیه مشخص است دختر شعیب به صورت تلویحی به پدرش متذکر می شود که امین بودن موسی علیه السلام نشانه ی مسئولیت پذیری اوست. صفت بعدی داماد قرانی کاری بودن اوست. یعنی در پذیرش کارها متناسب با شرایط حال خود تصمیم میگیرد.زمانی که شعیب علیه السلام به موسی علیه السلام پیشنهاد اجیر شدن برای نگهداری گوسفندانش را داد، موسی علیه السلام پیشنهاد را پذیرفت بدون آن که جایگاه شاهزادگی قبلیش او را از پذیرش پیشنهاد مذکور باز دارد.این درحالی است که بسیاری از جوان های ما وقتی با پیشنهادهای کاری مواجه می شوند اولین اقدام آن ها لحاظ یک سری مواردی است که اصلا قابلیت لحاظ شدن ندارند در نتیجه هر وقت بهشان پیشنهاد ازدواج داده می شود عنوان می کنند که کار نداریم! اگر مانند موسی علیه السلام در مقابل پیشنهاد های کاری برخورد کنند، قطعا شاهد ازدواج های فراوانی در میان جوان ها خواهیم بود
.صفت سوم داماد، مرد زندگی باید اهل منطق باشد.
صفت چهارم داماد نسبت به ناموس دیگران با غیرت بودن، باشد.
صفت پنجم داماد روحیه ایثار داشته باشد.
صفت ششم داماد در استفاده ی از توانائی های خدادادی توانمند باشد
صفت هفتم داماد روحیه شکر گزاری داشته باشد و نق زن نباشد.
صفت هشتم داماد  امید وار و روحیه توکل به خدا و … داشته باشد.

که ما برای پرهیز از اطاله کلام از توضیح بیشتر این موارد خودداری می کنیم. در صورت تمایل به سوره قصص مراجعه کنید که بهترین منبع در این زمینه است.

رامیان - حیدری

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-05-02] [ 10:48:00 ق.ظ ]

نامه ای به دخترم ...

 زهرا،دخترم،حضرت فاطمه،الگوی،پوشش

دختر عزیزم تو مایه روشنی چشم منی، خصوصا وقتی یه دختر نمونه باشی!

حتما می پرسی چه جوری نمونه باشم؟!

برات یه الگو معرفی می کنم!

حتما بازم می پرسی کدام الگو؟!

برات می نویسم یه الگوی جاودانه برای تمامی لحظه های زندگیت،بدون هیچ اشتباهی در زندگیش، الگویی که خداوند برای ما و دختران امتش آفریده !

دختری که نامش زهرای مرضیه علیها السلام است، و حضرت معصومه سلام الله علیهاهم از او الگوگرفته وروزدختر را به خاطر این بانو نامیدند!

اگر از نمازش پیروی کنی نمونه میشی، چون وقتی به نماز میایستاد خداوند به همه فرشتگان مباحات می کرد که ببینید فاطمه ام چگونه خاضعانه و موادبانه با من به رازو نیاز ایستاده و نور او تمام آسمانها را روشن کرده است!

دخترم توهم می توانی نمازی این چنینی داشته باشی، خداوند وقتی زهرا که نامش از همان نور نمازش وصف شده به ما معرفی می کند،یعنی می توانید این چنین باشید!

چنانکه معصومه بانوی سپیده قدم در جای پای مادرش زهرا گذاشت!

دخترم برای حجابت می توانی از این بانوان نمونه حضرت زهرا وحضرت معصومه وحضرت زینب سلام الله علیهن الگو بگیری !

وقتی پدربزرگوارش صلی الله علیه و آله با مهمان کور به منزل دختر آسمانیش وارد شد ، دختر اجازه خواست تا پوشش بر خود بیفکند،پدر پرسید دخترم این مرد نابینا است ؛ دختر آسمانیش گفت : پدر چشم او نمی بیند ولی حس بویایی او مرا استشمام می کند!

دخترم این یعنی یه بانو بوی خاصی از خود منتشر می کند که مردان این بو را حس می کنند و باید با یه پوشش خود را بپوشاند.

دخترم عزیز دلم! اگر همین دونکته را  آویزه گوشت کنی به نظرم بقیه راه را براحتی عبور خواهی کرد.                                                دعاگویی لحظه به لحظه زندگیت مادر

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:32:00 ق.ظ ]

طلبه مجازی ...

فضای مجازی
در قدیم ارتباطات به گونه ای بود که چیزی به نام فضای مجازی نبود اما امروزه با توجه به پیشرفت هایی که مردم جهان داشته اند این نیاز احساس می شود که هر فردی با فضای مجازی آشنایی داشته باشد و از آن بهره ببرد و در  استفادهاز این ابزار به نکته هایی توجه داشته باشد که باعث ضرر و زیان خود و جامعه نباشد..ما نباید با نا اگاهی وارد فضای مجازی بشیم، ممکن است تاثیرات مخربی برای ما در پی داشته باشد. ناشناخته بودن هویت ما موجب این نشود که ارزش های انسانی و رفتاری خود را به فراموشی بسپاریم و از خداوند غافل نشویم همیشه این را بدانیم که یک نفر بالای سر ماست و او حاضر و ناظر بر اعمالمان بدانیم و اگر کسی با ما ارتباط برقرار کرد ما باید با آوردن کلامی درست از زندگی و تقوای کلام با او حرف بزنیم … فضای مجازی در اصل همان فضای حقیقی است که همیشه برای ما روزانه اتفاق می افتد و گفته های خود را بر اساس منطق و عقل بیان کنیم. فضای مجازی به خودی خود بد نیست بلکه بعضی از افراد در مواردی بدون رعایت موازین اسلامی باعث تاثیرات منفی ان می شود.

معصومه تقی نژاد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1396-04-31] [ 07:42:00 ب.ظ ]

نتیجه شل حجابی، قتل آتنا اصلانی ...

آتنا اصلانی، کودک کشته شده بدحجابها،چهارشنبه سفید

«بای ذنب قتلت» فکر می کنیم این آیه فقط در باره کودکان سقط جنینی بوده!؟

هرکاری که باعث بشه امنیت اجتماع را برهم بزنه و قاتلانی که زورشان به باعثین این کار مثل بدحجا ب ها ،بی حیاها نرسه بعد برن سراغ کودکان معصوم!!!

وقتی که از حجاب حرف میزنیم ،میگن غرب به کرات سفر می کنه شما در قید چند تار موی خانمها گیر کرده اید. مشکل جامعه فقط چندتا تار مو و تنگی لباس خانمهاست و اگر این حل بشه دیگه مشکلی نداریم!؟
بله مشکل این چند تار مو به خیلی از مسائل مربوطه:اولیش ومهمترینش که باعث میشه جوونی که امکان ازدواج نداره تحریک بشه و برای تخلیه انرژی های خودش راه عقلانی و شرعی پیدا نکنه بعد بره سراغ یه دختر بچه بی گناه و معصوم!! بعد اسمشو میزارن بیماریی فلان وبهمان،این بیماریها از همین گناهان تولید میشود!!!
و گناه قتل و تجاوز به این کودک بسیاری از افرا د جامعه شریک هستند!!
کسانیکه در بد حجابی خانمها همکاری دارن و حاضر نیستند در ادارات و مراکز آموزشی و سایر نهادها از قانون پوشش اسلامی که در قانون اساسی آمده پیروی کنند واین قانون را اجرا کنند!!!
و کسانیکه خودشان را نیمه عریان در کوچه و خیا بان به نمایش می گزارند!!!
کسانیکه از ماهواره استفاده می کنند و مسئولینی که اجازه می دهند!!!

شوهران ،پدران، برادرانی که غیرت ندارند!!!
وبزرگترین اشتباه به رئیس جمهور می رسد که می گوید ما مسئول بهشت بردن زورکی مردم نیستیم!!!!!

ولی نگفت ما زندگی این دنیای مردم را جهنم می کنیم!!!

کاش مردانی که به تشیع پیکر این کودک مظلوم آمده بودن یه نیم نگاهی به پوشش زنان ودختران خود می کردن و از خشمی که بر قاتل داشتند بخشی را هم به خود می گفتند!!

نتیجه «بما کسبت ایدیهم» همین است واین پایان این قتل ها نیست وبا این وضع بدحجابی ادامه خواهد داشت از این به بعد باید به جای حجاب کودک زن و همسر را در قفس حفظ کنیم!!!

توی این قضیه ترو خشک باهم می سوزن قاتل نه باحجاب میفهمه نه بی حجاب وحشی شده است!!!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1396-04-23] [ 10:55:00 ق.ظ ]