|
من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا مینویسم
|
|
|
دغدغه بیماری کرونا، این روزها مرا به خاطرات گذشته میبرد.دائما هرلحظه این کلمه در ذهنمان علامت سوال بود، “کی جنگ تمام می شه” یک ماه گذشت تمام نشد، دوماه، سه ماه، یک سال، دوسال گذشت تمام نشد.
جوانان رشید برای دفاع به جبههها اعزام شدند، تا جایئکه در یک روز در اصفهان 300 نفر جوان شهید رشید روی دوش مردم تشیع شد.
کار خانمها هم دعاکردن و پشت جبهه یاری رساندن بود.زندگی طوری بود که هیچ آرزویی جز شکست دشمن در ذهنمان وجود نداشت.
عدهای از آب گلآلود استفاده میکردند با احتکار، گران فروشی زندگی را بر مردم جنگ زده سخت میکردند.
در آن روزگار سخت عدهای که اندیشهای جز راحتی خود نداشتند فرار را بر قرار ترجیح دادند و به کشورهای دور از جنگ گریختند، گفتند آسمان آن طرف آب، آبی تر است.
امابر اثر ناسپاسی گروهی امتحانات هر دوره سخت تر میشود.
باز قرار است گروهی در این آزمون رد شوند؛ کسانی که به حقوق مردم تجاوز میکنند ، با احتکار و گران کردن مواد بهداشتی ،جان مردم را هدف قرار میدهند؛ اما خداوند جلوی این تقلب کردن ها را گرفته است،وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ 54 آلعمران، و مکر خداوند بهترین مکرهاست. این بار آسمان آنطرف آب بسیار سیاه و دودی رنگ است. جایی برای فرار وجود ندارد. و چه زود باز سازی خیلی کم رنگ قیامت را خداوند برای همه به تصویر کشید، که هرکسی باخود میگوید: جای فرار کجاست؟يَقُولُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ١٠.قیامه.
حالا جهان با همه وسعتش یک زندان بزرگ است برای همه مخلوقاتش.باید همه توبه کنیم از ناسپاسیها تا راه نجاتی باز شود.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-09] [ 03:28:00 ب.ظ ]
|
|
کلاس پاسخ به شبهات کودکان ابتدایی
پرسید: خدا که اینقدر مهربونه، ماهارا آفریده، برای چند تا تار مو ماهارو میبره جهنم؟
بعد خودش جواب داد، نه نمیبره! آخه خانم معلم میگفت: مثل اینه که بریم از مغازه عروسک بخریم بعد بیاریم توی خونه آتیش بزنیم!
گفتم: این چند تا تار مو مثل اینه که بریم لب پرتگاه حرکت کنیم، بعد با یه لرزش کوچک بیفتیم ته دره!چون کم کم عادت میکنی که در بقیه واجبات و دستورات خداوند، کوتاهی کنی. بزرگتر که شدی آستین کوتاه بپوشی و پاچه شلوارت را کوتاه کنی تانامحرمان بیشتر نگاه کنند. گناه برایت عادی می شود.
پرسیدم قانع نشدی؟ یه مثال دیگه، یه دانه چوب کبریت می تونه مقدار کمی برگ خشک را روشن کنه، و آتش برگ خشک یه جنگل را آتش بکشه. در ادامه گفتم: جهنم را هم ما با اعمال حرام و گناهان خودمون درست می کنیم. در حالیکه خداوند ما را برای بهشت آفریده است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1399-01-08] [ 07:22:00 ب.ظ ]
|
|
“15 روز تا نیمه ی شعبان مانده 15 تا صلوات به نیت ظهور آقا بفرست و این پیامک رو برای 15 نفر هم ارسال کن” ارسال پیامک هایی با مضمون فوق چند سالیست که در نزدیکی های نیمهی شعبان در بین قشر ارزشی رواج یافته. کسی منکر فضیلت صلوات و نیت خیر عاملان چنین طرح هایی که گاها طرح چندین میلیونی صلوات را سازماندهی و عملی میکنند نیست. اما یک سوال؟!
آیا تعجیل در فرج مولا با بالارفتن آمار صلوات محقق می شود؟یعنی ما منتظر صلواتی هستیم!
اگر این چنین است چرا علما اعلام در طول قرون این امر مهم را اعلان نفرمودهاند؟
آیا مقدور نبود که مثلا حضرت امام خمینی “ره “با آن نفوذ و اقتدار و محبوبیتی که داشتند، روزی را تعیین مینمودند و همهی مسلمین را ملزم مینمودند با فرستادن چندین هزار صلوات، طرح عظیم و میلیاردی صلوات جهت تعجیل در فرج آقا را اجرا نمایند؟
به نظر میرسد پرداختن به امور مستحبی و تقدم مفاتیح الجنان بر قرآن در نزد برخی از ما شیعیان عامل مهجوریت قرآن و بازماندن از وظایف اصلی گردیده. وظیفهی جامعهی منتظر مصلح؛ پرورش عقول و بالابردن معرفت مردم است زیرا وقتی حضرت حجت ظهور نمایند پیش از هر امری عقول مردم را کامل مینمایند و سپس اقدامات اصلاحی خود را آغاز مینمایند و تا عقول مردم به مرحلهای از پختگی نرسد و برخی نقائص برطرف نشود ظهور غیر ممکن مینماید.
آسیب های فراوانی که به خاطر غفلت علما در تبیین درست فرهنگ انتظار و جریان قوی دشمنان به مهدویت ضربه زده نیاز به توجه و رسیدگی ویژه دارد. غلبهی مسائل احساسی بر مسائل معرفتی، تقدم مسائل فرعی بر مسائل اصلی(مانند این که آیا حضرت مهدی عج همسر و فرزندانی دارند ؟حضرت در کجا زندگی میکنند؟و…) ملاقات گرایی و ارتباط با امام زمان «عج »تطبیق مصداقی شخصیت های آخرالزمان(مثل دجال و سفیانی و سید خراسانی و…)توقیت و تعیین وقت ظهور و افراط در نشان دادن چهرهی خشن و یا پر مهر حضرت و…همگی مباحث انحرافی و غیر ضروری هستند که متاسفانه در بین مردم جا افتاده!
پایین بودن سطح فکری عموم مردم و عدم شناخت جایگاه والای حضرت حجت عامل تشدید این انحراف گردیده. با مروری دراحادیث مختلف مهدویت متوجه دوری جامعهی امروزی از فرهنگ انتظار میشویم.به عنوان مثال در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است”فإن أحب الأعمال إلى الله عزوجل انتظار الفرج“{منبع: الخصال :ج 2 ص 610} تعمق در این حدیث نشان میدهد، انتظاری که محبوبترین اعمال شمرده شده، با دست روی دست گذاشتن و دعا کردن محقق نمیشود بلکه انتظار امریست فعلی{توجه بفرمایید که در حدیث گفته شده:احب الاعمال} یعنی فرد منتظر باید مرد عمل باشد! منتظر یعنی معترض.زیرا منتظر به شرایط موجود معترض است و خواهان تغییر شرایط و آماده کردن زمینهی ظهور حضرت حجت میباشد.اما در جامعهی ما عملگرایی تا چه حد مقبول است؟
کمک به اصلاح وضعیت فکری و فرهنگی جامعه چقدر مورد توجه است؟
آیا جامعه ی ما نشانه های جامعهی منتظر را دارد؟ مسئلهی منجی آخرالزمان در همهی ادیان پذیرفته شده و مختص عقاید شیعه نیست ولی فرق منجی شیعه با منجی دیگر ادیان دراین است که منجی شیعه با اعمال و رفتار مردم ارتباط دارد و ظهورش منوط به اعمال مردم است که همین امر انگیزهای را در بین منتظران ایجاد میکند که با تصحیح اعمال خود زمینهی ظهور حضرتش را فراهم نمایند؛ اما منجی دیگر ادیان جمود گرفته و ارتباطی با دنیای موجود ندارد. دشمنان شیعه با علم به این مسئله کوشش مینمایند تا با ترویج عقاید انحرافی و در حاشیه قرار دادن حضرت ولیعصر«عج »، مهدی موهوم را جایگزین مهدی موعود«عج «نمایند.
از آنجایی که معرفت عموم جامعه نسبت به حضرت، نسبتا سطحی است، لذا سریع در دام توطئههای دشمنان میافتند.در این بین عدهای سود جو با ادعای مهدویت اعتقادات مردم را به بازی میگیرند و با سوء استفادههای مالی و اخلاقی و … باعث وهن مهدویت میشوند. عدهای با ترویج مسائل خرافی و چله نشینی و مشغول کردن مردم بر مداومت بر اوراد و اذکار خاص فرصت اندیشیدن و مطالعه و آگاهی را از مردم میگیرند و عدهای با خرق عادت و انجام کارهای محیر العقول ذهن گروهی را مسحور خود میکنند و بساط مراد و مریدی راه می اندازند و…
و این گونه میشود که می بینیم در حدیث آمده در آخرالزمان حفظ ایمان سخت تر از نگه داشتن ذغال داغ بر دست،خواهد بود! در پایان باری دگر یادآوری می شود که دعا و صلوات جهت تعجیل فرج امری پسندیده و مقبول میباشد اما زمانی این امور زیباتر میشوند که با اصلاح اعمال و زمینه سازی عملی در جامعه برای امر فرج توام گردند. خداوندا در عصری هستیم که نبی نداریم، دشمنان زیاد، فتنهها زیادتر و یاران اندک! ولی فقیه زمانمان چون علی علیه السلام مظلوم است.اَللهُم اکشِف هذِه الغُمّةَ عَن هذه الاُمّة بِظُهورِه وَ عَجِّل لَنا ظُهورَه اِنَّهُم یَرَونَه بَعیدا وَ نَراهُ قَریبا بِرَحمَتِکَ یَا اَرحَم الراحِمین…
باید گفت: امروز مهدی آل محمد همچون جد شهیدش امام حسین علیه السلام که فرمود آیا کسی هست مرا یاری کند، یارانی از نسل قاسم سلیمانی، حججیها میطلبد.کسانی مانند مدافعان سلامت می خواهد، تولید کنندگان ملی می خواهد، مسئولین خدا ترس می خواهد.
رامیان
پ.ن.1: همگی بنابراین توصیه راس ساعت 11 شب نیمه ی شعبان دعای فرج بخوانیم و از خداوند مهربان ظهوراین وجود نازنین را بخواهیم. پ.ن.۲: کاش دوستان وبلاگ نویس دراین ایام بیشتر از مهدویت بنویسند و در حد وسع خود روشنگری نمایند!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
غرب شارلاتان و اروپای دورگرد و وابستگان بیمغزشان، اکنون با یک ویروسی که دستپخت خودشان بود، گرفتار شدهاند؛ که هرلحظه سقوطشان را نوید میدهد. اروپایی که یک روزی بمبهای شیمیایی را به صدام میداد تا بر سر رزمندگان بریزد و مردم بینوای سردشت و حلبچه را به شهادت رساندند و بسیاری هم اکنون درد شیمیایی شدن را با خس خس ریه هایشان روزگار میگذرانند.
کشورهایی که از همان قرون وسطی در فلاکت و بدبختی دست و پنجه نرم میکردند، بر اثر فلاکت همچون دزدان سرگردنه به قاره آمریکا تجاوز کردند و نامش را کشف آمریکا گذاشتند. درحالیکه قبل از تهاجم اروپائیان وحشی به آمریکا، بومیان آن منطقه در کنار مسلمانان در آرامش زندگی میکردند.
ویلدورانت آن دوره را در تاریخ خود، از منارههایی که در آمریکا وجود داشت گزارش کرده است.
هژمونی آمریکا که از بدبختی به ثروت بادآورده سرخپوستان رسیده بودند، هیچ وقت برای راحتی و آرامش هموطنان خود تلاش نکردند؛ بلکه همیشه با تجاوز به سرزمینهای دیگر و استثمار کشیدن ملتهای دیگر که گرفتار شاهان و رؤسای بیمقدار بودند؛ از ثروت آنها استفاده کردند. ثروت های بدست آورده را هزینه مهمات و تسلیحات جنگ افروزی کردند و هرگز به این موضوع فکر نکردند که برای راحتی و آرامش مردم هم امکاناتی را فراهم کنند.
بهمین سبب هروقت سیل یا طوفانی در آن مناطق بوجود آمده است مردمش در سرگردانی خود دنبال حل مشکلات رفتهاند.اکنون که گرفتار کرونای خودساخته شدهاند، بجای معالجه بیماران؛ از تانگ و جریمه و زندان برای مقابله با آن استفاده میکنند، هیچوقت توانایی حل مشکلات مردم را ندارند.
در حالیکه ایران با همه تحریمها و کمکاریهای دولت ناتوان، اقدام به مرخصی موقتی زندانیان کرد، تا در کنار خانواده خود برای سلامتی تلاش کنند با توجه به حرف نشنوی عدهای از مردم، علاوه بر اینکه مردم را رایگان معالجه میکند، توانسته است تا حد بسیار زیادی جلوی این ویروس را بگیرد.این عدالت نسیم ظهور را بشارت میدهد که به ظهور نزدیک میشویم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1399-01-05] [ 06:34:00 ب.ظ ]
|
|
یقینی ترین موضوع در زندگی هر فرد مرگ است و در عین حال مغفول ترین موضوع زندگی اکثریت مردم است. به عبارت دیگر از مرگ میهراسیم و تا آنجا که در توان داریم از مرگ فرار میکنیم. ولی در مقایسه با این یقین به شدت از این موضوع غافل هستیم.و در تکوین کمترین سهم از یقین به مردم داده شده است، فقط مومنین خالص بیشترین سهم از یقین را دریافت کردهاند.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ الْنَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ آیا ندیدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانههاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت: بمیرید (و آنها مردند،) سپس آنان را زنده كرد (تا درس عبرتى براى آیندگان باشند؟) همانا خداوند نسبت به مردم احسان مىكند، ولى بیشتر مردم سپاس نمىگذارند.بقره 243 این آیه گویی برای مردم امروز نازل شده است،
چندتا چیز است که مال همسایه است منتها بعضی بهترین ها که مرغ همسایه غاز است، و یکی هم بدترینها که مرگ است؛ همیشه گمان داریم که همسایهها هستند که میمیرند، و ما برای تشیع و مجالس ختم و پروسه آنها میرویم.تا جایی که این غفلت انسان را به مرگی که از آن هراس داریم میکشاند و در دالان مرگ غیرحتمی وارد میسازد.
مثل آتش و ترقه بازی در شب چهار شنبه آخر سال که همه ساله عدهای یا جان خودشان را از دست میدهند و یا جان عده دیگری را میگیرند.
یا رعایت نکردن سرعت در رانندگی که همه روزه عدهای را سایر مسائلی که با رعایت نکردن افراد را بسوی مرگ زودرس میکشاند مثل اعتیاد و رعایت نکردن مسائل بهداشتی یا خوردن الکل برای نجات از کرونا .
این روزها که جهان گرفتار بیماری کرونا شده است. هرچه از سوی مسئولین بهداشت سفارش میکنند تا آنجا که امکان دارد از منازل خارج نشوید به سفر نروید، ولی کو گوش شنوا! در این گیر و دار کرونایی عدهای با این همه سفارش بار سفر بستهاند، از ترس مرگ به جای اینکه به دستورهای بهداشتی عمل کنند، فرار میکنند؛ چه بسا مرگ را هم برای خود و دیگران فراهم میکنند.
درست عین تمثیل مولوی در ماجرای مردی که از عزرائیل ترسید و از حضرت سلیمان خواست تا او را با باد به مصر بفرستد، که در مصر عزرائیل منتظر او بود چون خداوند فرشته مرگ دستور داده بود جان او را در مصر بگیرد.مردم در یک پارادکس قرار گفتهاند، هم به مرگ یقین دارند و هم ازآن غافلند!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1399-01-04] [ 11:49:00 ق.ظ ]
|
|
پیشگویی شاه نعمت الله ولي حدود ۸۰۰ سال قبل درمورد کشور ایران تاظهور حضرت مهدی .عج. ?. ?. ? آنچه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن میشناسند پیشگوییهای بسیار دقیقی است که تمام آنچه تاکنون بر ما گذشته محقق گشته؛ از ظهور صفویه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خواهد شد. جالب آنکه جناب شاه نعمت الله مدح و ثنای خود را نثار رهبر انقلاب ایران و حکومت برپا شدهی او میکند و از این رو است که عدهای دست به تحریف اشعار آن بزرگ مرد عارف زده، غافل از اینکه نسخهی خطی دیوان او که در 1274 هجری قمری استنساخ شده، در سازمان اسناد و کتابخانه ملی به شماره بازیابی 5-16921 قابل ملاحظه است. به انضمام اینکه قدیمی ترین نسخهی خطی دیوان شاه نعمت الله ولی مربوط به دوره صفویه بوده و در ماهان کرمان نگهداری میشود که ابیات ذیل برگرفته از آن و دریافت شده از سایت دکتر سید حمید رضا طالقانی است: ?????????????? *قدرت کردگار میبینم- حالت روزگار میبینم* *از نجوم این سخن نمیگویم-بلکه از کردگار میبینم* *از سلاطین گردش دوران-یک به یک را سوار میبینم* *هر یکی را به مثل ذره نور- پرتوی آشکار میبینم* *از بزرگی و رفعت ایشان- صفوی برقرار میبینم (…)* *آخر پادشاهی صفوی- یک حسینی به کار میبینم* [آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین بود] *نادری در جهان شود پیدا- قامتش استوار میبینم* [اشاره به نادر شاه افشار شاه مقتدر و مؤسس سلسله افشاریه] *آخر عهد نوجوانی او- قتل او آشکار میبینم* [احتمالا اشاره به شاهرخ میرزا نوه نادر شاه و آخرین پادشاه افشاریه دارد که در نوجوانی به شاهی رسید و نهایتا در کهنسالی توسط آغا محمد خان قاجار کشته شد] *شهر تبریز را چو کوفه کنند- شهر طهران قرار میبینم* [اشاره به انتقال پایتخت از تبریز به تهران در زمان آغا محمد خان قاجار] *بعد از آن دیگری فنا گردد-شاه دیگر به کار میبینم* *که محمد به نام او باشد- تیغ او آبدار میبینم* [بنا بر ویژگیهایی که از او میگوید، مرادش محمد شاه قاجار است، نه آغا محمد خان قاجار] *چارده سال پادشاهی او- دولتش کامکار میبینم* [محمد شاه چهارده سال پادشاهی کرد] *سال کز مرغ میشود پیدا-مرگ او آشکار میبینم (…)* *ناصر الدین به نصرت دوران-چار ده هشت سال میبینم (…)* [چار ده هشت، به معنای 48 است که دقیقا منطبق بر مدت پادشاهی ناصرالدین شاه است] *از شهنشاه ناصر الدین شاه-شیونی بیم دار میبینم* [اشاره به ترور ناصرالدین شاه] *روز جمعه ز شهر ذیقعده-تن او در مزار میبینم* [روز مرگ ناصرالدین شاه 12 اردیبهشت 1275شمسی، مصادف با جمعه، 18 ذی القعده 1313قمری] *بعد از آن شه مظفر الدین را-شاهیِش ناگوار میبینم* *چارشنبه ز شهر ذیقعده-مرگ او آشکار میبینم* [روز مرگ مظفرالدین شاه 18 دی 1285شمسی، مصادف با چهارشنبه، 24 ذی القعده 1324قمری] *از الف تا به دال میگویم-شاه و شاهی فکار میبینم* [اشاره به نهضت مشروطیت ایران و تهدید پایه های سلطنت قاجاریه است] *در خراسان و مصر و شام و عراق-فتنه و کارزار میبینم* *جنگ و آشوب و فتنهی بسیار-در یمین و یسار میبینم* [آغاز جنگ جهانی اول، مصادف با آخرین روزهای عمر مشروطیت ایران] *غارت و قتل لشکر بسیار-در میان و کنار میبینم* *شه چو بیرون رود ز جاگاهش-شاه دیگر بکار میبینم* [به کودتای رضا خان علیه احمد شاه قاجار اشاره دارد، جالب آنکه به خروج او از کشور اشاره میکند و نه مرگ او] *چون فریدون به تخت بنشیند-نوکرانش قطار میبینم* *متصف بر صفات سلطان است-لیک من گرگ وار میبینم* *دائم اسبش به زیر زین طلا-کمتر آن را سوار میبینم* *عدل و انصاف در زمانهی او-همچو هیمه به نار میبینم* *علمای زمان او دائم-همه را تار و مار میبینم* [تقابل دولت با دین و روحانیت هیچ گاه در تاریخ ایران به اندازه دوران حکومت رضا شاه نبوده است. او کوشش کرد تا لباس روحانیت را از بین برده و به کلی سازمان روحانیت را فرو بپاشد] *هست فصل الحجاب در عهدش- فضل، بی اعتبارمیبینم* [مهم ترین اقدام ضد دینی رضاشاه کشف حجاب زنان بود. در اینجافصل الحجاب یعنی برداشتن حجاب زنان وفضل یعنی فضیلت وحیا وشرف. *جنگ سختی شود تمام جهان-کوه و صحرا فکار میبینم* [اشاره به آغاز جنگ جهانی دوم] *کار و بار زمانه وارونه-قحط و هم ننگ و عار میبینم* [اشاره به نابسامانی شدید اقتصادی در ایران و گسترش قحطی، همچنین اشغال کشور توسط متفقین و خیانت رجال سیاسی در همکاری با بیگانگان] *چون دو ده سال پادشاهی کرد-شهیش برکنار میبینم* [رضا شاه عملاً از سوم اسفند 1299 تا شهریور 1320، قدرت را در اختیار داشت و پس از آن برکنار و تبعید شد که دو ده سال یعنی ۲۰ سال می شود]*پسرش چون به تخت بنشیند-بوالعجب روزگار میبینم* *نوجوانی به سان سرو بلند-رستمش بنده وار میبینم* *در امور شهی است بی تدبیر-لیکنش بخت یار میبینم* [خود محمد رضا پهلوی نیز معتقد بود که در کار پایداری سلطنتش، علیرغم حوادث سهمگین که میتوانست طومار حکومت او را در هم بپیچد، همواره بخت یار او بوده تا جایی که مدعی بود که خداوند حامی اوست] *بس فرومایگان بی حاصل-حامل کار و بار میبینم* *مذهب و دین ضعیف مییابم-مُبتدع افتخارمیبینم* *ظلم پنهان، خیانت و تزویر-بر اعاظم شعار میبینم* *ظلمت ظلم ظالمان دیار-بی حد و بی شمار میبینم* *ماه را رو سیاه مییابم-مهر را دل فکار میبینم* *دولت مرد و زن رود به فنا-حال مردم فکار میبینم* *غارت و قتل مردم ایران-دست خارج به کار میبینم* *کهنه رندی به کار اهرمنی-اندر این روزگار میبینم* [ابتدا دخالت خارجی را در غارت و قتل مردم ایران مورد اشاره قرار میدهد، سپس آن قدرت خارجی را شیطانی قلمداد میکند. اشاره به آمریکا، شیطان بزرگ] *دور او هم تمام خواهد شد-لشکری را سوار میبینم* *شور و غوغای دین شود پیدا-سر به سر کارزار میبینم* [اشاره به وقوع انقلاب اسلامیایران و مبارزات گسترده مردمیاز یک سو و۷ کشتار مردم به دست جلادان رژیم شاه، از سوی دیگر] *قصه ای بس غریب میشنوم-غصه ای در دیار میبینم* *جنگ و آشوب و فتنهی بسیار-نام او زشت و خوار میبینم* [محمد رضا پهلوی، تنها شاهی است که تمام مردم مستقیماً او را مورد خطاب قرار داده و مرگ بر او گفتند بنابراین وی خوارترین شاه در سلسله پادشاهی ایران است] *کم ز چل چون که پادشاهی کرد-سلطه اش تار و مار میبینم* [اشاره به 37 سال حکومت محمدرضا پهلوی] *غم مخور زانکه من در این تشویش-خرمیوصل یار میبینم* *بعد از او شاهی از میان برود-عالمیچون نگار میبینم* *سیدی را ز نسل آل رسول-نام او، برقرار میبینم* [اولاً سیادت امام خمینی(ره) را تصریح میکند، ثانیاً نام او را نیز تعیین مینماید زیرا عدد واژه «برقرار» به حروف ابجد، 710 و عدد واژه «خمینی» نیز همان میباشد] *نایب مهدی آشکار شود-سروری را سوار میبینم* [نیابت عام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه از پایان غیبت صغری آغاز شده است اما هیچگاه نیایت عام فقها آشکار و علنی و عملیاتی نبوده است تا اینکه با وقوع انقلاب اسلامیایران، نیابت عام فقها، فعلیت یافت و حکومت ولایت فقیه با تکیه بر نیابت عام حضرت حجت عجل الله فرجه تأسیس گردید] *پیشوای تمام دانایی-رهبری با وقار میبینم* *متصف بر صفات سلطانیست-لیک درویش وار میبینم* *رهنما و امام هفت اقلیم-نام او را شعار میبینم* [اشاره به استفاده مکرر از نام امام خمینی در شعارهای قبل و بعد از انقلاب] *همچو مولا جلال الدین مولا-شمس تبریز وار میبینم* [اشاره به عشق و ارادت آیت الله خامنه ای به امام خمینی] *بندگان جناب حضرت او-سر بسر تاجدار میبینم* *گوهر شب چراغ بهر کمال-آن دُرِ شاهوار میبینم* *هر کجا رو نهد به فضل اله-دشمنش خاکسار میبینم* [اشاره به غلبه بر فتنه های داخلی و موفقیت های نظامی ایران در منطقه] *با کرامات و جامع آداب-آصف روزگار میبینم* [تشبیه مقام معظم رهبری به آصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان و عالم قوم] *تا چهل سال ای برادر من-دورهی شهریار میبینم* [نمیگوید «دوره آن شهریار میبینم» بلکه میگوید «دوره شهریار میبینم» زیرا در صورت اول حکومت شخص خمینی کبیر باید ادامه مییافت و توسط او به صاحب اصلیش تسلیم میشد اما در مصراع تصریح میکند که طول حیات جمهوری اسلامی، دوره شهریاری خمینی کبیر است و حکومت از اندیشه ها و آرمانهای او منحرف نمیشود] ???☔️???? *بعد از آن خود امام خواهد بود-که جهان را مدار میبینم* *صورت و سیرتش چو پیغمبر-علم و حلمش شعار میبینم* *قائم شرع آل پیغمبر-به جهان آشکار میبینم* ? *میم و حاء، میم و دال*? *میخوانند-نام آن نامدار میبینم* *از کمربند آن سپهر وقار-تیغ چون ذوالفقار میبینم* *جنگ سختی شود تمام جهان-کوه و صحرا فکار میبینم* [جنگ فراگیر منطقه ای و یا جنگ جهانی سوم] *مردمان جهان ز انس و پری- همه را در فرار میبینم* *مر مسیح از سما فرود آید- گور دجال زار میبینم* *رنگ یک چشم او به رنگ کبود-خری بر خر سوار میبینم* *هر قدم از خرش بود میلی- دور گردون غبار میبینم* *آل سفیان تمام کشته شوند- با هزاران سوار میبینم* *مهدی وقت و عیسی دوران- هر دو را شهسوار میبینم* *دین و دنیا از او شود معمور-خلق از او، بخت یار میبینم* *مسکنش شهر کوفه خواهد بود- دولتش پایدار میبینم* *هفت باشد وزیر سلطانم- همه را کامکار میبینم* *زینت شرع و رونق اسلام- محکم و استوارمی بینم* ???????????????? ? كانال بولتن
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-03] [ 11:08:00 ق.ظ ]
|
|
همه این ماجرا خواندهاند و یا شنیدهاند، گاهی با نام لقمان حکیم گزارش شده است، گاهی با نام بهلول عاقل.
ماجرا از این قرار است که روزی حضرت لقمان حکیم یا بهلول عاقل چندان تفاوتی ندارد که ابتکار این عمل از کدام یک بزرگوار است.
مهم خود اتفاق و انتقادت بی مورد است که بسیار عبرت انگیز است. حالا لقمان یا بهلول با مرکبی که می گویند الاغ بوده به سفری میرفتند.
ابتدای سفر لقمان که جایگاه پدری داشته است بر مرکب سوار میشود و پسر به حرمت پدر در کنارش راه میرفته است. افرادی که از کنارشان عبور میکردند، زبان به شماتت باز کردند که عجب پدر بی رحمی سوار شده است و پسر را پیاده می برد.
لقمان پسرش را هم سوار کرد، هنوز چند قدمی حیوان نرفته بود که عده دیگری آنها را مشاهده کردند و گفتن: چقدر بیرحم هستند این پدر پسر! هردو بر حیوان بیچاره سوار شده اند.
لقمان حکیم پیاده شد و پسر را سواره میبرد. که گروهی دیدند و گفتند عجب پسر بی ادبی با آن جوانی وقوت سوار مرکب شده است و پدر پیر را پیاده می برد!
لقمان مجبور شد وضعیت دیگری را امتحان کند، هر دو پیاده حرکت کردند و حیوان را بدون سوار با خود می بردند، که مورد مسخره مردم قرار گرفتند و متهم به سفاهت شدند!
آخرالامر لقمان از ریشخندها و عیب جویی ها خسته شد؛ پسر پیاده کرد و گفت بیا حیوانرا بر دوش بگیریم ببینیم مردم چه قضاوتی دارند!!!؟؟؟
حالا این ماجرا صحت داشته باشد یا تمثیلی از قضاوتهای دیگران را نشان می دهد، ماجرای مطلب نوشتن بنده است. وقتی پست هایم را در بلاگفا منتشر می کردم، از مسئولین محترم کوثرنت پیام دریافت کردم که در کوثرنت منتشر کنم. بنده هم خوشحال از اینکه فضایی برای طلاب که همه همفکر هستیم آماده شده است، از بلاگفا خداحافظی کردم.
بعد مدتی مسئول کوثرنت پیام داد که اگر مطالب نوشته های خودت است و از جایی کپی پیس نکردهای با هشتک به قلم خودم منتشر کن. وقتی این اتفاق افتاد بنده بی خبر از اینکه این هشتک رتبه پست هارا بالا می برد ، متوجه شدم پست هایم رتبه گرفته است. بعد متاسفانه از طرف بعضی دوستان کوثر نتی مورد تهمت قرار گرفتم که شما این مطلب از فلان جا کپی کرده ای و به دروغ نوشته ای به قلم خودم! ناچار ثابت کردم که از کتاب تالیفی خودم بوده است. ولی دیگر از هشتک به قلم خودم خود داری کردم که در موضع تهمت قرار نگیرم و هم دیگران دچار سوءظن نشوند.
و اخیرا از هشتک از کپی متنفرم استفاده کردم که باز هم مورد اعترض بزرگواران قرار گرفتم که تو اگر با تحقیق مطالب را نوشتهای و با خبر نگاری تصویری انتخاب کردهای یعنی کپی کردهای و این هشتک دروغ است. و در نهایت از هشتک تولید محتوا استفاده کردم باز هم مورد اعتراض قرار گرفتم که شما محتوا را از نظر دیگران استفاده کردهای زیرا باید خودت صاحب نظر باشی! دیدم ماجرای لقمان حکیم اگر در واقع اتفاق نیفتاده باشد ولی می تواند حقیقت را نشان دهد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-02] [ 03:34:00 ب.ظ ]
|
|
باید برای کرونا گرفتن و مردن هم خداوند را سپاسگزار باشیم، چون این روزها کسانی که همیشه غرب و اروپا را شیرین ترین آرزوهایشان بوده میبیند که کسی که در غرب واروپا کرونا میگیره باید برای از صفر تا صد بیماری کرونا هزینه گزافی را بپردازد.
درحالیکه تنها کشوری که برای کرونا از بیماران کرونایی هزینهای دریافت نمیکند و رایگان درمان میکند و علاوه بر آن نیروهای مخلصی که رایگان به عنوان همراه بیمار کنارش به تیمار او میپردازند؛ کاری که حتی نزدیکان بیمار از انجام آن هراس دارند.
مردن از کرونا هم با تمام احکامش توسط گمنامان فرشته صفت اعمال میگردد.در حالیکه در اروپا و غرب متمدن به گمان غربزدگان، جنازه بیمار را میسوزانند.خلاصه تفاوت زیادی در کرونایی ایرانی با غربی و اروپایی است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
نوروزهای زیادی را با اندوه سپری کردیم، که اکثر نسل امروزی و حتی دهه شصتیها آن روزها را درک نکردهاند. اولین نوروزی که خوب بخاطر دارم نوروز سال 1342 بود که در اوج خفقان پهلوی خائن با سختی روزگار میگذراندیم، در آن ایام شاه به روحانیت به شکل زنندهای تاخت، نوروز آن سال مصادف با شهادت امام صادق علیه السلام و رحلت جانگداز پیامبر صلی الله علیه و آله اکرم بود.امام خمینی«ره» فرمود: جشن نوروز نداریم. شاه ملعون هم خواست که انتقام بگیرد نیرویها گارد را فرستاد و از مراسم عزاداری جلوگیری کرد و افتادند به جان طلاب فیضیه و قتل عام کردند.
نوروزهای بعد از پیروزی انقلاب هم با شروع سال پنجاه هشت جنگ ظالمانه صدام با پشتیبانی هژمونی آمریکا و ایادی آن شروع شد؛ تقریبا تمام نوروز های دفاع مقدس بدون جشن گذشت. چه روزهایی که صف تابوت شهدا بر دوش مردم تشیع میشد.
نوروز امسال هم خدا دوست نداشت بدون سردار شهیدش سپهبد حاج قاسم سلیمانی با شادیهای بعضا گناهآلود برگزار شود. سفره هفت سین امسال بوی بهشت میدهد، بوی شهادت میدهد چون هشتمین سین به آن اضافه شده است. #سین_هشتم_سلیمانی، ما سین های زیادی داشتیم که از آن ها غافل شدیم #سین_سلامت#سین_سعادت از طرفی مصیبت کرونا نعمت شادی را برهم زده است و از سویی مصادف شدن با شهادت امام کاظم علیه السلام، انشاءلله از این روز های مصیبت بار عبرت بگیریم و بسوی معنویت باز گردیم تا اسرافیل در صور فرج بدمد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1399-01-01] [ 10:20:00 ق.ظ ]
|
|
https://hawzahnews.com/news/891766
یک عده مشغول خانه تکانی و شست و شوی فرش و پتو هستند. یک عده هم بار سفر بستهاند راهی ویلاهای خود در مناطق خوش آب هوا هستند. و عدهای هم مشغول تکمیل سینهای سفره هفت سینشان هستند که مبادا یکی از قلم بیفتد. عدهای هم تیرهای شان را در این بحران سلامت مردم را نشانه گرفته است.
در این گذرگاه زندگی کسانی هم هستند که اجاره مغازه را نمیگیرند تا مستاجر بیکار شب عیدی نگران نباشد. و گروهی هم به تهیه ماسک و وسائل بهداشتی مشغول هستند. و گروه کادر بیمارستانی از دکتر و پرستار و بقیه کارمندان خدماتی برای نجات بیماران شب و روز را بر خود حرام کردهاند.
و در این میانه خواهران طلبه در غسال خانه معصومیه قم مشغول تغسیل بانوان مرحوم هستند، واقعا نامشان بچه های بهشت است.
همیشه امتحان بدون خبرسر زده می رسد، عده ای ممتاز و روسفید می شوند و عده ای هم روسیاه.
از دیو دد ملولم و انسانم آرزوست.
خداوند بر سر کمینگاه است هم برای خوبان روزگار تا امتیاز هایشان را ثبت کند و هم برای خائنین و بی خبران !! إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-29] [ 09:40:00 ب.ظ ]
|
|
برایقانعکردندانشآموزانپنجموششمیکهدرپستقبلی. «https://blog101.kowsarblog.ir/%D8%B4%D8%A8%D9%87%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86» معتقد بودند که مقدار کم شراب حلال است. ناچار با دلیل عقلی توضیح دادم: حالا من یک ماجرا میگویم شما فکر کنید و جواب بدهید. «امام علی از کنار عدهای رد می شد دید در حال خوردن ادرار و مدفوع هستند بهشان گفت نوش جانتان و در هنگام بازگشت دوباره آنها را دید و بهشون گفت زهر مارتان باشد. شما باور می کنید که امام علی این حرف را زده باشد؟
پاسخ دادند نه! پرسیدم چرا؟ گفتند چون ادرار و مدفوع نجس است و اگر کسی بخورد حتی کم آن را هم هرگز امام علی نمیگوید نوش جانتان. پرسیدم مگر شراب از نجاسات نیست؟ پاسخ دادند آری! پرسیدم فرق نجس با نجس چیست؟
هم شراب نجس است هم ادرار نجس است. نجس بودن این مواد هم به خاطر زیانهایی است که در آنها وجود دارد.پس نتیجه میگیریم: اولا که امامعلی چنین حرفی نزده است و دوم: اینکه مقدار کم نجس چه شراب باشد یا چیز دیگر خوردنش حرام است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-28] [ 09:24:00 ب.ظ ]
|
|
همیشه در طول بیست سال گذشته طلاب را برای نماز جماعت به مدارس اعزام میکردم. بعد از بازنشستگی، وقتی رفتم جلسه اولیاء، مدیر گفت وقت داری بیا نماز جماعت دانشآموزان را راه بینداز.
با تردید رفتم نمیدونستم که دانشآموزان چه برخوردی خواهند داشت. چون تا آن زمان همیشه طلاب جوان را فرستاده بودم که با بچهها از جهت سنی نزدیکتر هستند.
حالا من که جای مادر بزرگ آنها بودم باید هم به کلاسهای بیکاری و هم نمازشان میرفتم.
اولین بار کلاس رفتم، اولین ارتباطمان خیلی صمیمی و با نشاط بود. و تقاضای دختران ابتدایی پنجم و ششم زیادشد که باز دوباره بروم کلاسشان.
سؤالات زیادی داشتند انگار تا آن روز در دلشان تلنبار شده بود و همه باهم میخواستند پرسش هاشون را جواب بگیرند.
یکی شون پرسید چرا شراب حرام است؟ خلاصه بعد پاسخ گویی به این سوالشان؛ گفتند: که اگر مقدار کم شراب خورده شود گناه ندارد، دلیلشان هم این بود که روزی امام علی از کنار عدهای که شراب میخوردند رد میشد به آنها گفت نوش جانتان باشد. و هنگام عصر باز از کنار آنها باز میگشت اینبار به آنها گفت زهرمارتان باشد! و نتیجه گرفتند که بار اول آنها شراب کمی خورده بودند پس حلال بوده و بار دوم در خوردن شراب زیاده روی کرده بودند، حرام بوده است! و دلیل دیگری هم داشتند که همسر امام حسن سم را در کوزه شراب ایشان ریخته و به شهادت رسانده است!
متاسفانه همه نگران کرونا هستیم، و غافل از کرونای خطرناکی چون ماهواره و شراب. اتفاقا دانشآموزان را به اردو برده بودند، آنها از نوشیدنیهای یخچال خانه برداشته بودند که بعد از خوردن مست شدهبودند!
به نظر شما این بچه ها را با این سن کم در حد ابتدایی که همیشه پای ماهواره هستند و به احتمال زیاد در یخچال خانه هایشان هم مشروب هست، چگونه باید قانع کرد؟
منتظر نظرات نخبگان هستم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-27] [ 10:23:00 ق.ظ ]
|
|
توی ورودی فرودگاه مهراباد منتظر بودیم تا نوبت مابشه، جمعیت ما زیاد بود و همه طلبه خانم بودیم که قرار بود برای سفر عمره به خانه خدا مشرف بشیم. خسته بودم لب پله نشسته بودم، صدای گله دو نفر که از افراد غیر طلبه که آنها هم عازم سفر عمره بودند را شنیدم؛ میگفت این ملاها یه لباس دراز میپوشند و برای اون لباس حقوق میگیرند! یه نگاهی به اطراف انداختم اصلا ملایی با لباس دراز به قول اون طرف ندیدم همه طلاب خانم با چادر مشکی بودند. بله این ملاها با همون لباس درازشون همیشه توی همه عرصهها هستند. در دورانی که حال کشور به شادی میگذره در دور ترین نقاط روستایی و محروم کشور مثل بشاگرد و امثال آن برای مردم مدرسه و مسجد و حمام می سازند با همون لباس درازش.
وقتی زلزله میشه براشون فرقی نداره که جزء کدام فرقه هستند، اهل حق، یا اهل سنت، کرد، یا بلوچ هستند. وقتی سیل میاد تا آرنج دستش را توی چاله توالت میکنه که گل ولای را بیرون بیاره که مرد لرستانی شرمنده این کار او میشه. و حالا که مردم در بیماری کرونا گرفتارند باز این طلبه با لباس درازش در بیمارستانها و سایر مراکز مشغول گندزدایی است. این طلبه نسل جدید ادامه دهندهی همان طلبههای نسل قدیم است که تفنگ بر دوش در میان سنگرهای جنوب کشور از مرزهای این سرزمین دفاع کردند و به شهادت رسیدند. او ادامه دهنده راه طلبههای جوانی چون شهید رنجبر است که برای کمک به مردم کردستان از دست گروهگهای کومله راهی کردستان شدند و پیکر شکنجه شده و قطعه قطعه شدهشان برگشت. او از تبار همان روحانیونی است که در شکنجه گاه ساواک پاهایشان را در روغن داغ سوزاندند تا از آزادگی و حق گویی دست بردارند اما نتوانستند. آری او از نسل شهیدغفاری ها و شهید سعیدیها است.
و هنوز با لباس درازش که عزادار نوعروس و دو فرزند پرپر شدهاش است، باز هم ایستاده در بحران است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-25] [ 02:31:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی سرنوشت بد سامری را در آیه 97طه میخوانیم قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ ۖموسی گفت: از میان ما برو که تو در زندگانی دنیا (به ویروسی معذب خواهی شد که همه از تو متنفر شوند و) دایم گویی کسی مرا نزدیک نشود، هیچوقت نمیتوانستیم اینگونه مشکلش را احساس کنیم، که این روزها با تهاجم کرونا با تمام وجود حس کردیم!
تقریبا با سامری همگروهیم، سامری به خاطر اینکه بدعت گوساله پرستی که در دین حضرت موسی علیه السلام گذاشت، خداوند در کیفر سخت او تخفیف داد؛ چون یک کار خوبی انجام میداد و آن صفت دست و دلبازی سامری بود.
برای همین به دردی مبتلا شد که هرکسی به او نزدیک میشد دچار تب میشد، بنابراین از مردم فراری بود.
حالا مردم دنیا گرفتار این مشکل شدهایم، هرکسی با یک بدعتی که داشتیم باید از دوست و فامیل و اقوام خود فراری باشیم، شدهایم سامری!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1398-12-24] [ 09:29:00 ق.ظ ]
|
|
حضرت موسی علیه السلام به فرعونیان و ساحران گفت : هرچه دارید آماده کنید .آنها هم با اطمینان هرچه در کیسه داشتند بیرون آوردند. طنابها چوب ها را همه را به روی داریره ریختند همه آنجا بودند . همه ترسیدند حتی خود موسای پیامبر علیه السلام هم کمی ترسید «فاوجس فی نفسه خیفةً موسی، قلنا لا تَخَف اِنّكَ انت الاعلی» موسی ترس خفیفی در دل احساس كرد، گفتیم نترس تو مسلماً (پیروز) و برتری. موسای نبی از این بیم داشت كه نكند مردم تحت تأثیر این صحنه واقع شوند ولی بعد از چند هزار سال موسای ما علاوه نترسید بلکه فراعنه جهان امروز را هم ترساند پنج شنبه 23 خرداد را در خاطره تاریخی ملتهای آزاده ثبت شد. همه می فهمند ،حتی عضو سابق پارلمان کویت، که در توییتش نوشت: دیروز عبیدالله به امام حسین علیه السلام در کربلا نامه نوشت و داد به عمرسعد تا امام جوابش را بدهد ولی امام علیه السلام فرمود جوابی به او نمیدهم! حادثهها تکرار می شوند. و حالا تاریخ تکرار شد و امام خامنهای فرزند خلف امام حسین فرمود: من ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمی دانم!
غرور شکسته امت را بعد از برجام نافرجام ترسوهای فریفته شده به گندم ری را ترمیم کرد و امیدها را به دلهای شکسته جوانان پر غرور و لبریز از غیرت جاری ساخت و دل خانواده شهدا بلکه دلهای آزادگان جهان را شاد ساخت.
کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا وامام خامنه ای نایب امام عصر در دوران غیبت کبری!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-23] [ 04:47:00 ب.ظ ]
|
|
میگویند بیماری کرونا از دستها سرایت میکند، از ترشحات آب دهان سرایت میکند، میکروب کرونا به ته کفش میچسبد.
فاصلهها را در گفتگو با دیگران از یک متری رعایت کنید.
اگر از وضو گرفتنمان بگذریم، اهل نماز باشیم؛ صبحها برای اینکه خوابمان نپرد چشمهایمان را محکم میبندیم که آب وضو داخل چشم نشود، دیگر مستحبات مثل استنشاق در بینی و مضمضه دهان بماند.
دست شستن هنگام غذا و خوراکی های دیگر هم داستان خودش را دارد. در میهمانی ها هم با کفش وارد میشویم!
بعد ما چه میکنیم هر جا رسیدیم آب دهان و اخلاط سینه را بر روی چمن و آسفالت خیابان میاندازیم.
دین اسلام برای ما چه دستوری داده است؟
زندگی ما با چینیها وژاپنیها متفاوت است . آنها از حیوانات نجس مثل خوک، سگ و حرام گوشت استفاده میکنند.
از زمان بعثت حضرت رسول که احکام پنجگانه را به عنوان دستور العمل زندگی از سوی خداوند برای بشر تبیین کرد، به تمام بایدها و نبایدها و کمی بهتر است و نباشد بهتر است در اندازه فهم انسانها در ساحتهای گوناگون واجبات و حرامها و مستحبات و مکروهات و مباحات را توضیح دادهاند.
از احکام عبادات گرفته تا زندگی روزمره از نحوه شستشوی بدن تا دست و صورت و حتی چگونه توالت رفتن و خارج شدن سفارش کردهاند.
در احادیث چقدر از انداختن آب دهان«تف» کردن بر روی زمین نهی کردهاند و همینطور برای شستن دستها هنگام خوردن سفارش کردهاند.
حتی گفتهاند در نماز فاصله یک متر مانع جماعت نمیشود . فرمودهاند: بهتر است در تمام روز با وضو باشیم و در هر بار وضو آب را در بینی بالا بکشیم و آب را در دهان بچرخانیم.
سفارش کردهاند از خوردن غذای مانده پرهیز کنیم و میوهها را بعد از شستشو میل نماییم.حتی سفارش شده است که بعد از غذا دندانها را خلال کنید و غذای لای دندان را نبلعید و مسواک را در هر نوبه نماز استفاده کنید.
درسی که از کرونا میگیریم، و رعایت بهداشتی که در جلو گیری از بیماری کرونا سفارش میشود همه نکاتی است که از هزار چهار سال و اندی پیش در دین اسلام سفارش شده است.باید به دین اسلام رجعت کنیم و از نو به مسایل آن توجه کنیم.بیایید به داشته های دینی خود افتخار کنیم و در بازیابی آنها به دیگران کمک کنیم و آموزش دهیم.
ماجرای مسلمانان همان است که زیبا گفته شده است، آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-21] [ 12:43:00 ب.ظ ]
|
|
اگر به جای ساختن زیارتگاهها و طلاکاری گنبدها، بیمارستان ساخته بودند، اکنون با کمبود بیمارستان و تخت روبرو نبودیم. خندهدار است که مردم از زیارتگاهها فرار کرده، به دامن بیمارستانها پناه میبرند. همان زیارتگاههایی که پولهای فراوانی برای شفای دردهایشان نذر آنها کردند. به امید روزی که ویروس کرونا و ویروس جهل و نادانی باهم از کشور عزیزمان رخت بربندند. پ ن پس باید بگوییم برای هر شهری هزینه کردند و ورزشگاه ساختند، کار اشتباهی بود. تا ورزشگاهها دایر بود، جوانان در آنجا انواع ناسزا و دعوا و بی اخلاقی را یاد میگرفتند و حالا هم که درشان بسته شده و مردم به بیمارستانها پناه بردهاند و ورزشگاهها نه به درد روح مردم خوردند و نه به درد جسم آنها .
لااقل مساجد و زیارتگاهها تا درشان باز بود، مردم با آرامش روحی و با آموزش اخلاق خوب از آنجا میآمدند. چون کسانی که این حرفها را مطرح میکنند هر چقدر هم که برایشان استدلال میکنیم نمی پذیرند. پس بهترین راه استفاده از روش خودشان است. معمولا با آوردن دلایل عاقلانه، حرف حق را نمیپذیرند چون از همان ابتدا با طرح چنین سوالات بیربطی تصمیم خوشان را گرفتهاند که هر قدر برایشان حجت بیاوریم باز هم قبول نمیکنند؛ پس فقط باید مچشان را بگیریم . مثلا در مورد مثال بالا حتی پیشرفتهترین کشورهای دنیا هم بودجه کشورشان را صرف ساختن بیمارستان اضافه نمیکنند و میلیاردها پول را صرف هزینه نگهداری و تجهیز و حقوق برای کارکنان بیمارستانی نمیکنند که قرار است بیشتر تختهایش در مواقع عادی سال خالی بماند و فقط در زمان شیوع یک بیماری به درد بخورد بلکه در زمان لزوم اقدام به ساخت بیمارستان صحرایی میکنند مانند چین که به محض کم شدن بیماران سریعاً بتوانند آنرا جمع آوری کنند . در همه جای دنیا بودجه را تقسیم میکنند . مقداری برای راهها، مدارس، پارکها، برق رسانی، … و همچنین ساخت عبادتگاهها و برای آنها کلیسا و برای مسلمانان مسجدها، فقط با این فرق که در کشور ما مساجد و حرمها با بودجه کشوری ساخته نمیشوند و با پول خیرین و وقف کنندگان ساخته می شوند . ولی شبهه افکنان اصلا گوش به این حرفها نمیدهند پس باید رسواشون کرد.
اگر شما به زیارت بروید اشکال میگیرند که پولتان را صدقه بدهید . اما خودشان خیلی راحت سفر خارج کشور میروند . اگر شما صدقه بدهید میگویند باید مدرسه ساخت اگر شما نذری بدهید می گویند این غذاها به فقرا نمی رسد ولی خودشان نه به فقیری کمک میکنند، و نه هیچ کاری در مواقع سیل و زلزله .تمامی کمکها را همین کسانی میکنند که اهل زیارتند و اهل احسان . چندی پیش در متروی تهران عدهای در هنگام اذان اقدام به خواندن نماز اول وقت کردند، مردی وارد ایستگاه شد و با بی ادبی فریاد زد اگر راست میگویید بروید به مناطق سیل زده کمک کنید به جای نماز خواندن. در حالی که خودش راست راست راه میرفت و کاری به سیل نداشت . امداد به سیل زدگان را هم جوانهای بسیجی و حاج قاسم و یاران نمازگزارش انجام میدادند . پس هر وقت ایراد گرفتند شما هم به سینما و استادیوم و سفر خارج و هزینه های پارتی و سگ داری و خرج آرایش و هزینه مد و تولد و کنسرت و… ایراد بگیرید .
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-20] [ 02:18:00 ب.ظ ]
|
|
از ابتدای خلقت حضرتآدم علیهالسلام که خداوند به تقاضای او بنای کعبه را اجازه داد چون او که قبل از هبوط هر روز بیت المعمور را طواف میکرد، و در زمین احساس اندوه میکرد و دوست داشت تا یاد و خاطره آن طواف را در روی زمین هم تجربه کند و نشانهای باشد از عشقبازی با پروردگارش.
کعبه همچنان یک سنگ و نشانه بود و با نبودن معلم، خانه توحید پر شد از بتهای گوناگون. ولی سنگ که نمیتوانست به عشاقش معرفت صاحب خانه را بدهد. بنابراین خداوند با تولد امیرالمومنین علیهالسلام به کعبه معنا و مفهوم داد.
وقتی وقت بدنیا آمدن این نوزاد رسید که قرار بود با قدومش و نسل پاکش جهان را دگرگون کند، خداوند به مادر بزرگوارش نگفت اینجا مسجد است خارج شو ؛همانگونه که به مریم پاک دستور داد از بیت المقدس خارج شو برای وضع حمل فرزندت؛ یا کمی آنسوتر درب کعبه را باز میکنم، برو داخل، بلکه دیوار را شکافت و از او دعوت کرد تا سه روز مهمان خدا باشد.
همگان تا قیامت بدانند که معلم کعبه حضرت علی علیه السلام است. و هر بار به نماز می ایستند بدانند قبله شان همان کعبه ایست که محل بدنیا آمدن علی علیه السلام بوده است.بدانند اگر خدایی را میشناسند و عبادتی و نمازی که می خوانند و مناسک و شریعت و احکامش توسط او فرزندان پاک مطهرش به دنیا مخابره شده است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-18] [ 03:47:00 ب.ظ ]
|
|
این روزها خیلی ها استرس دارند، بیمار هستند، فضای مجازی هم از طرف دوست و دشمن شایعه پراکنی میکند. و از در و همسایه میشنویم که “اِه"فلانی هم از کرونا مرد!
این باعث میشود که امیدواری کم شود. البته عدهی زیادی هم که از ماهواره استفاده میکنند هیچ اطلاعی از وضعیت بهداشتی ندارند، بارو بنه را بستند و روانه سفر و خوشگذرانی شدهاند . با خودشان ویروس کرونا منتقل میکنند.
برای نجات از این وضعیت و سایر حاجات میتوانیم به اهل بیت متوسل شویم که همیشه حلال مشکلات بودهاند.
ختم زیارت عاشورا دستور العمل آیت الله حق شناس، خیلی مجرب است. با توسل به این ختم شگفت آورترین مشکلات را حل می شود. با یقین و باور قلبی این ختم را شروع کنید.معجزه میکند.https://www.yjc.ir/fa/news/6066615
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1398-12-17] [ 02:52:00 ب.ظ ]
|
|
مرحوم حاج اسماعیل دولابی نقل میکند: روزی شهید مطهری به ملاقات من آمد و این موضوع را تعریف کرد که ما در منزل خودمان ایام عاشورا روضه داشتیم. در همسایگی ما خانوادهای بودند که حجاب خود را رعایت نمیکردند. چون روضه حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) بود. خانمها با حجاب کامل در مجلس شرکت میکردند اما خانم آن خانواده در کوچه و بازار بیحجاب بود و وقتی که به روضه میآمد یک چادر نازک بدننمایی به احترام روضه روی سرش میانداخت. گرچه روضه زنانه بود و مردی در آنجا نبود، اما خانمهای دیگر از وضع چادر پوشیدن او ناراحت بودند. روزی خانمم به من گفت: میخواهم به این خانم بگویم به روضهی ما نیاید، من در جواب گفتم: روضه مال امام حسین(علیهالسلام) است به ما چه ربطی دارد که بگوییم بیاید یا نیاید؟! آن خانم با همان نوع حجاب آمد، تا ده روز روضه تمام شد. آن سال عاشورا نزدیک عید نوروز بود و آن سال به دلیل بارندگی شدید در شمال، این خانواده برای گذراندن تعطیلات تصمیم میگیرند به مشهد بروند. وقتی که میخواستند به سمت مشهد حرکت کنند آن خانم، بدون حجاب، برای خداحافظی به منزل ما میآید و به خانمم میگوید: ما عازم مشهد هستیم. خانم من التماس دعا میگوید: آنها روانه مشهد میشوند، دو سه روزی در مشهد از مکانهای دیدنی بازدید میکنند. روزی که فردای آن قصد بازگشت به تهران داشتهاند، به شوهرش میگوید: ما به حرم نرفتیم، برگردیم همسایهها زیارت قبول میگویند، چه بگوییم؟ بگوییم به حرم نرفتیم!! این خیلی بد است. لااقل به مسجد گوهرشاد برویم و از دور سلامی عرض کنیم. تصمیم میگیرند به مسجد گوهرشاد بروند. از در مسجد که وارد میشوند، به امام رضا(علیهالسلام) سلام میدهند، اما داخل حرم نمیشوند، از ایوان مقصوره بازدید کرده و برمیگردند و برای فردا صبح اول وقت بلیط بازگشت میگیرند. طلوع فجر، خانم در عالم رؤیا میبیند که همه مردم از خانهها بیرون آمده و به حالت انتظار ایستادهاند، میپرسد چه خبر است؟ میگویند: امام رضا(علیهالسلام) از سمت قبله دارند میآیند. گفته بود: من هم به آسمان نگاه کردم دیدم امام(علیهالسلام) از فراز آسمان رو به حرم میآیند و نور ایشان تمام فضا را پر کرده است. امام(علیهالسلام) کتابی زیر بغل داشتند و وقتی که به نزدیک من رسیدند، فرمودند: اگر دعای «یا مَنْ تُحَلُ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ…» را از حفظ بخوانید، این کتاب را به شما جایزه میدهم! من دعا را تماماً از حفظ خواندم و کتاب را جایزه گرفتم و در همان حال از خواب بیدار شدم، گریهام گرفت، شوهرم بیدار شد، پرسید چرا گریه میکنی؟! ماجرا را برایش تعریف کردم از این که به حرم نرفته بودیم خجالت زده شدیم، دیگر وقتی نداشتیم که به حرم برویم و به تهران بازگشتیم. وقتی که به تهران میرسد به خانه ما تلفن میزند و میپرسد که آیا ما دعایی به این اسم داریم. خانم من میگوید: آری در مفاتیح این دعا هست. میپرسد که اگر حاج آقای مطهری در منزل است من میخواهم خدمتشان برسم، او بعداً با حجاب کامل نزد من آمد. موضوع را چنان که گفتم، کامل تعریف کرد و دعای «یا مَنْ تُحَلُ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ…» را از حفظ خواند. خانمی که اصولاً با قرآن و دعا سر و کاری نداشت، امام رضا(علیهالسلام) با نظر کیمیا اثر خود با یک نگاه، هم او را اهل حجاب نمودند و هم آشنای با دعا و حافظ آن(یادداشتهاى استاد مطهرى، ج۴، ص۵۴۶).(منبع: کتاب ذره و آفتاب، ص۲۱- ۲۳؛ انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی؛
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-16] [ 02:20:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی از دوران مدرسه دانشگاه و حوزه فارغ میشویم یک نفس راحت میکشیم که دیگر از امتحان دادن خلاص شدیم. درحالیکه سراسر عمرمان در حال امتحان دادن و بروز رسانی شدن هستیم و غافل از درس خواندن و حفظ نکات مخفی امتحانات. بنابراین ما هر روز در یک امتحان هستیم. البته امتحانات دو نوع است .امتحانات عمومی و خصوصی. در امتحان عمومی که همه ملتها با آن درگیر میشوند، امتحانها متفاوت است یک زمان در جنگ است و زمانی درصلح است و روز دیگر سیل است و زلزله و بیماری های همهگیر و گاهی قحطی اینها همه برای امتحان بشر است که چگونه از میدان بزرگ پیروز و سربلند بدرخشد. خدای متعال می فرماید «و لنبلونکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین»، آیه 155 تا 157 سوره بقره . ترجمه: امتحان کنیم شما را قطعا به اندازه کمی که «بشئ» یعنی به مقدار اندکی از خوف و جوع و نقص اموال و انفس و ثمرات، این امتحان که به عمل آمد، «بشر الصابرین» مژده بدهید صابران را، آن ها که در برابر این امتحان که در حقیقت نوعی از بلاهاست، منحرف نشود و خودش را حفظ کند. صابران چه کسانی هستند؟ اوصاف صابرین را بیان می کند، «الذین اذا اصابتهم مصیبه» آن ها که اگر مصیبتی بر آن ها برسند این ذکر را دارند«انا لله و انا الیه راجعون» که معنای این ذکر و اثر این ذکر و برکات این ذکر، یکی از اذکار معجزه آسا است البته تنها در برابر مصیبت فوت بستگان که به اصطلاح نقص انفس باشد، نیست بلکه گرفتاری های دنیا و مصائب دنیا. شاید و حتما ما زمان جنگ جهانی که با ترفند انگلیس و روس قحطی عمدی را در ایران بوجود آوردند در خاطرمان نباشد ، باید به تاریخ مراجعه کنیم و آن روزها را بخوانیم و عبرت بگیریم هرچند بوجود آورندگان آن قحطی هرگز اجازه ندادند در تاریخ ثبت شود؛ بلکه این لکه ننگشان سینه به سینه نقل شده است. در آن روزها هم شیطانهایی در بین مردم بودند که با احتکار به قحطی دامن میزدند. در زمان دفاع مقدس هم این اتفاقات دیده میشد عدهی بسیاری از مردم از سهمیه نفت خود چشم پوشی میکردند تا دیگران در سرما نمانند و برعکس کسانی بودند که با حرص و طمع بسیار این امکانات را احتکار میکردند تا به پول بیشتری برسند. درحالیکه جوانان کم سن و سال با دستکاری در شناسنامه خود را چند سال بزرگتر معرفی میکردند تا برای دفاع از ناموس مملکت به جبهه بروند. امروز هم در امتحانی دیگر قرار داریم که ممتازان و مردودی ها مشخص میشوند. ممتازان این امتحان پزشکان و پرستاران هستند که در گود میدان مشغول حفظ جان بیماران کرونایی هستند، البته این گروه همیشه در همه ادوار درخشیده است در زمان دفاع مقدس در بیمارستانهای سیار صحرایی در جبههها برای نجات رزمندهها تا شهادت هم پیش رفتند. و گروه های اندک منافق که ستون پنجم دشمن هستند، با احتکار یا پراکنده کردن شایعه در همه ادوار بودهاند اکنون هم همان نسل حرام خور آن ها باقی مانده و راه اسلاف خود را ادامه میدهند.لقمهای که در چند پشت قبلی شان با احتکار در زمان قحطی و یا دفاع مقدس در انعقاد نطفه آنها اثر گذاشته است، اکنون بروز کرده است و با عناوین گوناگون مردم را آزار میدهند. در همین جلفا گروهی با عنوان فرهنگیان با شایعه پراکنی باعث استرس و اضطراب مردم شدند. شایعه ساختند که طلاب کرونایی قم را در جلفا در حوزه مستقر کردهاند، که با زیرکی پلیس فتا دستگیر شدند.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 11:11:00 ق.ظ ]
|
|
خداوند به دنیا خصوصا به مسلمانان ترسو که از جنگ با آمریکا و اسرائیل، نشان داد که مرگ فقط در مبارزه و جهاد نیست. کسانی که از دفاع در برابر داعش نق میزدند. کسانیکه اعتراض داشتند چرا باید بریم در سوریه و عراق از مظلومان دفاع کنیم. کسانیکه میترسیدند و میگفتند با برجام سایه جنگ را از سرملت برداشتیم. کسانی که از ترس مرگ میگفتند باید با آمریکا مذاکره کنیم. أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗهر کجا باشید اگر چه در کاخهای بسیار محکم، شما را مرگ فرا رسد. نسا 78 حالا تماشا کنند جناب حضرت عزارئیل چراغ قوه بدست گرفته دنبال تک تک مردم در کنج پستوهای خانههایشان میگرده تا مزه مردن در رختخواب را بچشونه. دیگر حتی نمیتواند سرکار برود نمیتواند مدرسه و دانشگاه برود نمیتواند مجلس عروسی بگیرد نمیتواند مجلس عزا بگیرد نمیتواند به سفر برود.
افرادی که برای رفتن زنان به ورزشگاهها یقه جر میدادند، فریاد نه غزه نه لبنانشان گوش فلک را کر میکرد. و دم از خوب بودن زندگی در زمان شاه را و سوسه میکردند. کلیپهای بیحجابی برای مسیح علینژاد ارسال میکردند.کسانی که مدافعان حرم را متهم میکردن که برای پول به سوریه رفتند. حالا سیلی خدا را تماشا کنند. وقتی قدر نعمت عزت و قدرت استقلال را با ناسپاسی عدهای زیر سوال میبرند اینگونه رو دست میخورند.
اینگونه گرفتار سنت تاریخ شدند، باید عبرت بگیرند و به دامان خداوند پناه ببرند.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-14] [ 08:52:00 ب.ظ ]
|
|
چشم اندازتون برای آینده چیست؟ چه آینده ای را برای خودتون تصور کرده اید؟ اصلا چگونه آینده را برای خودمان به تصویر بکشیم؟ یک راه کار جذاب برای ترسیم آینده خودمان می توانیم تمرین کنیم!! مثلا تصور کنیم که از دنیا رفتهایم، خصوصا این روز ها که کرونا نسخه عده ای برای مرگ شده است .حتما خیلی سخت است این گونه تصور کردن! ولی باید تصور کرد همینطور که در احادیث سفارش شده است که به قبرستان زیاد بروید و مستحب است چون باعث یاد مرگ می شود و انسان را غفلت خارج می کند.چون سرنوشت محتوم هر موجودی مرگ است، تنها موجود حی پرودگار است.خداوند در این باره می فرماید:(کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَینا تُرجَعونَ):سورۀ عنکبوت: آیۀ57.هر کسی چشندۀ مرگ است و سپس به سوی ما بازگردانده میشوید.
. امام علی در نهجالبلاغه میفرماید:يا بُنَىَّ اَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَذِكْرَ ماتَهْجُمُ عَلَيْهِ وَتُفْضِى بَعْدَ الْمَوْتِ اِلَيْهِ، وَاجْعَلْهُ اَمامَكَ حَتّى يَأْتِيَكَ وَقَدْ اَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَشَدَدْتَ لَهُ اَزْرَكَ وَ لا يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ وَ لا يَأْخُذْكَ عَلى غَرَّتِكَ وَ اَكْثِرْ ذِكْرَ الاخِرَةِ وَ ما فيِها مِنَ النَّعيمِ وَالْعَذابِ الاَليِمِ فَاِنَّ ذلِكَ يُزَهِّدُكَ فِى الدُّنْيا وَ يُصَغِّرُها عِنْدَكَ؛[2] پسركم! فراوان به ياد مردن و به ياد پيشامدهاى بعد از مرگ كه ناگاه به آن درآيى، باش و مرگ را جلوى چشمان خود تصور كن تا آنگاه كه نزد تو مىآيد، خود را آراسته و آماده نموده و كمر خود را بسته باشى كه مبادا ناگهان بيايد و تو را مغلوب سازد و در حالى كه فريفته شدهاى تو را دريابد. فراوان به ياد آخرت و نعمتها و عذاب دردناك آن باش كه همانا ياد آخرت زهدورزى در دنيا را به تو مىآموزد و دنيا را در نزد تو كوچك و خوار مىسازد. . نهج البلاغه: خطبۀ 156. حالا ما می خواهیم این حدیث را تحلیل کنیم که چگونه می توان از تصور مرگ برای آینده چشم انداز مفیدی داشته باشیم؛ یک راه برای موفقیت وپیروزی باشد. خب فرض میکنیم که مردهایم، اول میرویم سراغ قضاوت نزدیکان، چه خواهند گفت همسر، پدر، مادر، همسایگان، دوستان، فرزندان، مادرشوهر….و ما دوست داریم آنها چه قضاوتی در باره ما داشته باشند. اگر قضاوتهای بدی داشتند، مثلا فلانی کینهتوز و دروغگو و دنیاپرست و حسود بود.خب هنوز دیر نشده میتوانیم، آنگونه که دوست داریم برای خودمان چشم اندازی بسازیم که در آینده در باره ما قضاوت کنند. که بعد از ما بگویند بسیار صبور و بخشنده و دوست دار مردم و اهل ایثار بود.پس باید تلاش کنیم این اوصاف را در خودمان تولید و تقویت کنیم ، شاید زحمت داشته باشد ولی میوه آن شیرین و ماندگار خواهد بود.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
هرروز تاریخ جلوی چشمان مان به تصویر کشیده میشود. تاریخ صدر اسلام، تاریخ مظلومیتهای ائمه و یاران بزرگورارش. اگر طبق فرمایش امامعلی علیهالسلام که به امام حسن علیه السلام فرمود: پسرم من تاریخ را می خوانم تا آنجا که گویی در میان آنها زندگی کردهام و از تجربیات آنها پند میگیرم.
روزیکه امیرالمومنین قیسبنسعد را برای استانداری مصر فرستاد او توانست از مردم مصر برای امیر المومنین بیعت بگیرد. همین امر باعث نگرانی معاویه شد. با خدعههای عمرعاص و نامه نگاری های دروغین شایعه کرد که قیص با معاویه بیعت کرده است. این شایعات در روحیه یاران حضرت تاثیر گذاشت و به امیرالمومنین فشار آوردند که که قیس صلاحیت استانداری مصر را ندارد و حضرت برخلاف میل و باورش نسبت به قیس، استاندار دیگری را منصوب کرد؛ در نتیجه مصر به دست معاویه افتاد.
باید یک سازمان اطلاعاتش بر پایه عینیتها باشد نه بر اساس ذهنیت. متاسفانه ما نظاره گر اطلاعات برخی سازمانها بر اساس ذهنیت هستیم که با چند دست نوشته بدون نام نشان قضاوت میکنند و بر اساس آن تصمیم میگیرند. باید کسی که گزارش میدهد نامش مشخص باشد و تا اگر خلاف واقع گزارش داده است پاسخ گو باشد. وقتی یاران مومن امامعلی علیهالسلام فریب شایعات را خوردند و باعث شکست حضرت شدند چگونه میتوان به اطلاعات چند نفر طلبه که خاک کف پای یاران حضرت هم نمیشوند اعتماد کرد و با باور های سطحی آنها بر دیگران قضاوت کرد!
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1398-12-12] [ 12:01:00 ب.ظ ]
|
|
رسول مکرم اسلام فرموده است
صاحب قلم را روز قیامت در تابوتی آتشین که با قفل های آتش بسته شده است می آورند سپس به نوشتههایش نگاه می کنند، نوشته هایش را که در جهت معصیت خدا بکار برده باشد، میخوانند؛ آنگاه او را هفتاد خریف که مسافت چهل سال راه است ، پرتاب میکنند
چه قدر وحشتناک است که انسان از نعمت نوشتن برخوردار شود و از نعمت دیگری چون طلبگی بهرمند گردد، علاوه بر اینکه این شکر این نعمات را بجا نمی آورد بلکه از این نعمت سوءاستفاده کرده و با گزارش دادن دروغ و متهم کردن همکلاسی هایش با نسبت دادن این تهمت که همه “هم"… “جنس"…."بازند” خود را در تابوتی از آتش قرار میدهد. چنین فردی باید از طرف قانون حد بخورد و از هم اکنون در تابوت آتش خوابیده است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-11] [ 08:51:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی کسانی هستن که ناسپاسی میکنند. از نعمتهایی که خدا بهشون عطا کرده درست استفاده نمی کنند.و علاوه بر این که متشکر نیستند دائما غر میزنند و از کاه کوه میسازند. به یک عده از کسانی که شب و روز برایشان زحمت میکشند تهمت میزنند و دروغ گزارش مینویسند. به همکلاسی هایشان خیانت میکنند و متاسفانه طلبه هم هستند در خانه امام زمان میخورند و میخوابند و از بیت المال استفاده میکنند.
و همین طور هرکسی که در جامعه قدر نعمت خداوند را نمیداند در این قضیه گرفتار میشود. اگر طلبه است دیگر از حوزه رفتن خبری نیست ،اگر استاد است تدریس ندارد باید در خانه بماند از حقوق خبری نیست. به این چه میگویند در معارف قرآنی میگویند سنت تاریخ و در ضرب المثل میگویند از ماست که برماست.
باید توبه کرد از اشتباهاتی که مرتکب شدهایم و از دوروغهایی که بافتیم و از تهمتهایی که زدیم تا به بلایی دیگر مبتلا نشدهایم.
این گونه گناهان باعث میشود ابرار و اولیاء خدا هم در این سنت تاریخ مبتلا شوند. مثلا برنامه اعتکاف هم حذف میشود و نماز جمعهها هم تعطیل میشود. مکانهایی که دعا مستجاب میشد.
قابل توجه بعضی از طلاب .
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-09] [ 06:39:00 ب.ظ ]
|
|
بازهم شب لیله الرغائب رسید، یک سالی از لیله الرغائب سال 97 میگذرد و آرزوهایی که در آن شب از خداوند خواستیم، و مهمترین آرزوهایمان که نابودی داعش بود با نفس پاک معجزگر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی چشیدیم.
البته شب لیله الرغائب یعنی شبی که باید قلبها را پاک کرد.قلب باید از حسادتها کینه ها پاک باشد تا آماده شود برای بروز رسانی آرزوها، با ظرفیتی بالایی که امتیاز دریافت برکات سه ماه پر برکت را داشته باشد.ماه رجب امت و ماه شعبان ماه پیامبر در نهایت ماه رمضان ماه خدا تا قابلیت شرکت در مهمانی را داشته باشیم.
خداوند با نظمی مرتب برای همه لحظههای انسان زمینههای برداشت معنوی را فراهم کرده است.
حالا امشب چگونه قلبهایمان را نسبت به سال گذشته پاکتر کنیم تا میل هایمان معنوی گردد و به نفس پاکتبدیل شود و یک معجزگر دیگر از حاج قاسمهایی که ناشناسند، شبی را برایمان رقم بزند که سال آینده شاهد رجعت سردارشهیدمان در کنار صاحب عصر (عج) باشیم.
وقتی امام خامنهای به دختر سردار دلها حاج قاسم سلیمانی که برای پدر بیقراری میکند، نوید رجعت حاج قاسم را میدهد؛ بیایید در این شب دلمان را از بدی های حسادت و کینه پاک کنیم تا دعاها به استجابت برسد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-08] [ 09:17:00 ب.ظ ]
|
|
هرچه امربه معروف کردیم و هرچه نهی از منکر به گوششون نرفت که نرفت.گفتیم این گونه با آرایش در کوچه بازار حرکت کردن شایسته زن مسلمان نیست. از بهداشت گفتیم این مواد آرایشی کلی سرب و ضرر داره فایده ای نداشت بلکه روز بروز بدتر شدند. تا این که دست قدرت پروردگار برای انتقام باز شد و کرونا نازل شد. حالا این کرونا که خودش قابل معالجه است بماند اکثر مردم چین به خاطر ترس از کرونا مردند.شاید مرگ سفید همین باشد که قبل از ظهور عده زیادی را به کام مرگ می کشد! راست گفته اند ترس برادر مرگ است.وقتی در شهر حرکت میکردم دیگر از زنان رژ مالیده خبری نبود هیچ لب و لوچه سرخی دیده نمی شد نه اینکه زنی در کوچه خیابان نباشه، بودند بلکه همه زنها از چانه گرفته تا بینی های عمل کرده را با ماسک پوشانده بودند حتی شال سرشان را هم روی ماسک بسته بودند. دستهایشان هم دستکش داشت برای همین ناخن های لاکی هم دیده نمیشد. با خودم گفتم حتما یک روز هم مجبور می شوند با بلایی دیگر موهایشان را پنهان کنند تا از بلا محفوظ بماند.
گفتم خدایا چرا گنهکاران باور نمی کنند بلا را و چرا تماشاچیان، این گناهان باور نمیکنند بلا تر و خشک را می سوزاند، حالا این بلا به نام هرکسی می خواهد باشد. .
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-07] [ 10:14:00 ب.ظ ]
|
|
حاشیه های انتخابات
جوان با چند نفر از دوستانش وارد شعبه اخذ رای شد، یکی شون با صدای بلند گفت: بچه ها اسلحه هاتون را در بیارید: همه کسانی که در شعبه بودند جا خوردند و با چشمهای گرد شده نگاهشون کردند؛ که جوونها انگشتهای اشاره را بالا گرفتند و بعد گفتند ما انقلابیها با این انگشت ها چشمهای ترامپ را در میآوریم. همه کسانی که در شعبه بودند نفس های حبس شده را رها کردند و متوجه شدند که سرداردلها با نابودی داعش و ایجاد امنیت چه آرامشی را برایشان ذخیره کرده است. دوباره یادشان افتاد که جای سردار شجاع شهید حاج قاسم سلیمانی در شعبه رای گیری چقدر خالی است.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-06] [ 03:54:00 ب.ظ ]
|
|
که ده ماه او را ندیده و با ترس و وحشت منتظرش بوده بسیار تلخ و دردناک بود. هنگامیکه لیلا را دیدند شوکه شدند، امعایشه، فوزیه و عایشه لیلا را به آغوش گرفتند و های های گریه میکردند . مادر بود و دختری که قدرت تکلم خود را از دست داده، وقتی نگاه به لیلا میکردم از سوز دل گریه میکردم. امعایشه گفت ابوبشیر چرا لیلایم حرف نمیزند؟! چرا لیلایم پیر شده ؟! آنقدر فضا هیجانی و احساسی شدهبود که لیلا از حال رفت . سراسیمه او را به بیمارستان رساندیم. در بین راه ماجرای لیلا و توصیه های پزشک را به خانواده گفتم.?
⚡️ پیدا کردن لیلا برای خانواده ما اتفاق بسیار مهم و خوشحال کنندهای بود، از طرفی وضعیت جسمی و روحی لیلا هم دل هر انسانی را آتش میزد. اما چاره چه بود؟! باید میسوختیم و تحمل میکردیم. بعد از مرخصی از بیمارستان جلسات روانپزشکی و گفتار درمانی لیلا را شروع کردیم . هر چند پیشرفت کار بسیار کم بود ، اما ناامید نبودیم.
⚡️ بعد از شش ماه استراحت در منزل و جلسات متعدد پزشکی، حال لیلا رو به بهبود بود. او حالا آرام آرام و شمرده حرف میزد ، وضعیت روحیش بهتر شده بود، اما بشدت از نام داعش و پرچم آنها متنفر بود و ما هیچکدام جرأت نداشتیم در خانه حرفی از آنها بزنیم چون دچار تشنج و لرز شدید میشد. نمیدانم چه بلایی بر سر دختر نازنینم آورده بودند . لعنتی ها ……
⚡️ با خانواده تصمیم گرفتیم که به دمشق برگردیم، از حلب خاطره خوبی نداشتم . در حلب تنها فرزند پسرم را از دست دادم و دختر نازنینم هم پژمرده شد. از داعش لعنتی و همه تروریستهای وحشی بیزار شده بودیم . ما اکنون فقط آرامش و امنیت میخواستیم. چیزی که قبلا آن را داشتیم و قدرش را ندانسته بودیم !!!
⚡️ برای آخرین بار به دیدار ابویعقوب رفتم و با او خداحافظی کردم ، حلب را با خاطرات تلخش ترک کردیم و عازم دمشق شدیم . وقتی به دمشق رسیدیم به محله ای رفتیم که خانه قبلی ما آنجا بود . در جنوب دمشق. آن محله ویران شده بود. کوچهها، منازل، مغازه ها پر از ترکش خمپاره بود و ویران گشته بود. این خرابیها نتیجه شورش مردم سوریه علیه حکومت قانونی بشار اسد بود !!!! چقدر راحت داشته های خودمان را به باد فنا دادیم !!!!
⚡️ تجربه تلخ زندگی من، میتواند برای هر مسلمانی عبرت آموز باشد . خصوصا برای مردم کشورهای منطقه. برای مردم ایران و عراق، برای مردم پاکستان و افغانستان، برای همه مفید و عبرت آموز است. هرچند عراق و افغانستان هم طعم تلخ تروریسم داعش و تکفیریها چشیده اند. زندگی من برای ایرانیها که در امنیت زندگی می کنند درس بزرگی است. بخوانید و عبرت بگیرید.
⚡️ بالاترین نعمت خداوند امنیت و آرامش است، قدر آن را بدانید، آن را بزرگ بشمارید. عاقل و زیرک باشید. هر حرفی را که شنیدید فکر کنید، ببینید دشمن شما چه میگوید ؟! فریب دشمن را نخورید. ما مردم سوریه دشمن شناس نبودیم . ما فکر میکردیم داعش برای نجات مردم سوریه آمده است !!!! ما اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدیم و تاوان سخت آن را دادیم .
⚡️ من تاوان اشتباه خودم را با از دست دادن بشیر، و پرپر شدن دخترم لیلا دادم . و بقیه مردم سوریه هم همینطور !!! ما با دست خودمان کشورمان را نابود کردیم، سوریه همه چیز داشت، سوریه و دمشق عروس کشورهای عربی بود، حلب قطب بزرگ اقتصادی منطقه بود، ما بهترین آثار باستانی و گردشگری را داشتیم، داعش و تروریستها همه چیز را نابود کردند و ما اکنون بر خاکستر آنها نشستهایم !!!
⚡️ از همه مجاهدانی که بفریاد ما رسیدند تشکر و سپاس دارم، اجر همه آنها با خداوند متعال است، ما از ایرانیها و افغانیها و پاکستانیها که برای مبارزه با داعش و تکفیریها به سوریه آمدند کمال تشکر را داریم، آنها حق برادری خود را ادا کردند. امیدوارم سرگذشت تلخ مردم سوریه برای هیچ ملتی تکرار نشود.
⚡️ در پایان اعلام میکنم اکنون عکس بشار اسد در خانه من است. من از حامیان بشار اسد هستم، من از عملکرد گذشته خود پشیمانم و درس زندگیم و سرگذشتم را گفتم تا درس عبرتی برای همگان باشد. قدر امنیت و آرامش زندگی خود را بدانید و برای حفظ آن عاقل و هشیار باشید. دشمن را بطور کامل بشناسید. دشمن شما را فریب میدهد و پس از تسلط با نهایت بیرحمی با شما برخورد می کند پایان عبرت آموز یک خانواده اهل سوریه
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1398-12-05] [ 09:22:00 ق.ظ ]
|
|
قانونهای ناکار آمد.
نمایندگانی که برای کاندیدا شدن رد صلاحیت شدند، ولی با این حال در مجلس تا سه چهار ماه حضور خواهند داشت.البته تعداد شون هم کم نیست، 70 نفر نماینده. یعنی این گروه که اکنون زخم خوره شورای نگهبان هم هستند بیکار مینشینند.
از کجا معلوم بعد از ضربه زدن و کارشکنی در تصویب قوانین مجلس از راههای مخفی به خارج از کشور فرار نکنند؛ با توجه به اینکه حتما با نفوذ در مراکزی پارتی هم دارند، چون مطمئن هستند که حسابشان با جناب آقای رئیسی خواهد بود.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-04] [ 02:15:00 ب.ظ ]
|
|
با ناامیدی به آنجا رفتیم خبری ما را تکان داد. ظاهرا دختری با مشخصات ظاهری شبیه لیلا توسط نیروهای ارتش سوریه در بندر لاذقیه شناسایی شده است. خیلی خوشحال شدیم . یعنی لیلای ما پیدا شده است!!!
⚡️ باید به بندر لاذقیه میرفتیم . آیا این دختر همان لیلای ما هست یا شخص دیگری است. ….. آیا شانس با ما همراه شده و دوباره لیلا را خواهیم دید. ؟!!! باید هرچه سریعتر به لاذقیه میرفتم . خودم را آماده رفتن کردم …..
⚡️ برای رفتن به لاذقیه لحظه شماری میکردم. نظامیها میگفتند راه زمینی ناامن است و فعلا بهتر است صبر کنم تا با یکی از هواپیماهای ترابری ارتش از حلب به لاذقیه بروم. امکان بردن امعایشه نبود و فقط خودم باید برای دیدن لیلا و شناسایی آن به لاذقیه میرفتم . چند روز گذشت تا فرصت حرکت بسمت بندر لاذقیه فراهم شد. سوار بر هواپیما شدیم و حرکت کردیم!!
⚡️ به بندر لاذقیه که رسیدم بلافاصله به آدرس کمیته جستجوی مفقودین رفتم، چقدر شلوغ بود. از خیلی از شهرهای سوریه آمده بودند، هرکسی گمشدهای داشت، من مشخصات خودم و لیلا را به مأمور کمیته دادم و منتظر ماندم. چه صحنه هایی آنجا دیدم که هرگز فراموش نمیکنم . گریهها ، خندهها ، شادی و غم در بین گمشدگان و خانوادههای آنها موج میزد. و من هم منتظر لیلایم بودم !!
⚡️ بعد از یکساعت مرا صدا زدند و به اتاق ملاقات رفتم . ضربان قلبم را با تمام وجود حس میکردم ، پاهایم قدرت راه رفتن نداشت، خدایا چگونه با لیلا برخورد کنم ؟! اصلا آیا این دختر لیلای من است یا نه؟! تمام صورتم پر از اشک شادی و غم بود. هم خوشحال بودم و هم نگران . تا اینکه در باز شد و دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد بهمراه مأمور وارد اتاق شد!!!
⚡️ با دیدنش شوکه شدم . جلو رفتم خوب بصورتش نگاه کردم . خدای من این لیلاست؟!! او تا مرا دید شروع به گریه کردن کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. او را در بغل گرفتم و خوب نگاهش کردم ، چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر میرسید. لیلا حرف نمیزد فقط گریه و ناله میکرد . ??
⚡️ نیم ساعت در بغلم بود و هر دو گریه میکردیم ، مأمور کمیته برگهای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست ، او تاکنون با ما صحبت نکرده و ظاهرا قادر به تکلم نیست . او سرگذشت اسارت و چگونگی رهایی اش را اینجا نوشته، آن را بخوان و امضا کن. خدایا چه میشنوم ؟!!! لیلا قادر به حرف زدن نیست ؟!!! چرا ؟!!!!??
⚡️ او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در حلب منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . ?? اما هیچپاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرفهای پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود.
⚡️ آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه آن: لیلا پس از حلب توسط تروریستها به ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریستهای وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار میکند و به خانواده ای پناه میبرد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی میکند تا برایش گذرنامه آماده میکنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند . آنها زمینه خروج او از ادلب و گشت و بازرسی داعش را فراهم میکنند. لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت بسمت لاذقیه حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل دادهاند. ??
⚡️ پایین برگه سرگذشت لیلا، اظهار نظر پزشک کمیته مفقودین نوشته بود: این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب دوران اسارت و تحمل سختی و شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید، قدرت تکلم خود را از دست داده است ، بیمار نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. باید تحت مراقبت ویژه باشد تا به حالت قبل برگردد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید.و از او در اینمورد سؤال نکنید. امضای پزشک.
⚡️ خدایا این چه بلایی بود بر سر دختر نازنینم لیلا افتاد ؟!!! اگر امعایشه، لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟!! چگونه لیلا را با این وضعیت به خانه ببرم، چگونه فوزیه و عایشه لیلا را با این وضعیت ببینند ؟!!! دنیا بر سرم خراب شده بود. از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحی او بودم.??
⚡️ یک روز در لاذقیه ماندیم تا فرصت برگشت به حلب برایمان آماده شد. با پرواز هواپیمای ترابری ارتش، بسمت حلب رفتیم . من با خودم فکر میکردم موضوع را چگونه با خانواده در میان بگذارم . در هواپیما لیلا سرش را روی پاهایم گذاشته بود و بخواب رفته بود. و من نگاهش میکردم و گریه میکردم .
⚡️ هواپیما در فرودگاه حلب بزمین نشست، امعایشه به همراه دخترانم در فرودگاه منتظر بودند، صحنه دیدار مادر با دختری ….ادامه دارد
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
همیشه ظالمها ظاهرا پیروز میشوند.تا تاریخ بوده همین طور بوده است. همانطور که امام حسین علیه السلام توسط متجاوزان به شهادت رسید.هرچند پیروز در هر دو روزگار بود ولی باشهادت. همین طور هم شهدا و اولیای خدا منجمله شهید بلند قامت روزگار ما سردار حاج قاسم سلیمانی که طبق فرمایش رهبری به کلتیالحسنیین رسید. اما با شهادت. چون همیشه افرادی در همه روزگاران وجود دارند که از جهت بصیرت دچار نقصان عقلی هستندو دنباله روی منحرفان هستند.
اکنون مدت بیش از بیست چهارسال سال از تاسیس مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران میگذرد. و از آن زمان تا کنون برای کشف حقیقت در حوزهها کارشناسانی را میفرستند، که یک برگه به هر طلبه میدهند که مشکلات مدرسه را از مدیر و معاونان بنویسید. طلاب خودشان میگفتند تا حالا هرچه نوشتیم اثری ندیدیم بنابراین برگهها را طلاب دیگر میگرفتند و روی هرکدام خواسته هایشان را مینوشتند تا تعداد زیاد باشد و اثر کند. اگر این خواسته ها منطقی و مفید بود چه بهتر اما خدای نکرده این برگه ها دست یک شیطانکی که در بیشتر حوزهها وجود دارد بیفتد، شما تصور کنید که چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟!
مثلا این طلبه شیطان روی یک برگه بنویسد که در این حوزه همه ه م ج ن س ..ب..ا ! مرکزیهای ساده انگار هم بر این باور باشند که هرکسی که اسمش طلبه شد صادق ترین فرد است! روی برگه دیگر بنویسد همه درد معده دارند، روی برگه دیگر بنویسد مارا بزور به نماز جمعه میبرند…..، همین طور دروغها را به بافد؛ از دروغ گو نباید انتظار یک دروغ داشت.
کار مرکز با تعویض مدیر و کادر و معاونان شروع میشود. یا مجوز خوابگاه را حذف میکند.حالا این گونه گذارشگیری چه طبعات زشت و گناه آلودی دارد.
و کمترین نتایج خطر ناک گزارش گیری دنیایی عبارت است از:
1) همه طلاب به ه م ج ن..س …ب ا متهم میشوند.
2) مدیر و معاون به کم کاری متهم میشوند.
3) مجوز خوابگاه حذف میشود.کسانی که می خواستند وارد حوزه شوند چون خوابگاه نبود نمی توانند طلبه شوند.
4)مسؤلین مرکزگرفتار سوءظن میشوند.
5) این خبر کذب کافی است که از حوزه به بیرون درز کند، همه طلاب متهم هستند حتی خود شخص نویسنده، چگونه میتواند ازدواج کند چون طلبه حوزهای با این وصف است.
6)و دیگرانیکه دوست داشتند به حوزه وارد شوندمنصرف میشوند.
7) از اول به طلاب آموزش داده میشود که هرچه دلشان میخواهد به مدیران مدارس نسبت بدهند، در حالیکه زمانی آداب متعلمین آموزش داده میشد تا حق بزرگتر و استاد را یاد بگیرند.
مطالب زیر کمترین نتایج اخروی این گونه گزارش گیری است.
1) در قیامت همه آن طلاب از نویسنده گزارش دروغ بازخواست خواهندکرد.
2) همه طلاب از کسانی که در مرکز این دروغ را باور کردند باز خواست خواهندکرد.
3) همه کسانی که دچار سوظن شدند بازخواست خواهندشد.
4) کسی که این سخن را در حالیکه با چشم خود ندیده تهمت زده ایمان در قلبش ذوب شده است.
5) کسانی که به خاطر این دروغ متهم به کم کاری شدند روز قیامت از نویسنده باز خواست خواهندکرد.
6) کسانی که به خاطر بدبین شدن نتواستند به حوزه وارد شوند طلبه شوند بازخواست خواهندکرد.
واقعا نوبره در یک مرکز علمی اسلامی اینگونه بیفکری شود مانند قرون وسطا عمل کنند تا زمینه برای رشد “روح الله های زم” در حوزهها شود. وقتی برگهای بدون نام و مشخصات به طلبه تازه وارد که هنوز هیچ کلمهای از ادبیات دین یاد نگرفته است بدهی و بگویی بنویس و مسؤلین مرکز با استناد به آن نوشتهها روی افراد متدین قضاوت کنند!!! یعنی خداوند آنها را از روی عدالت قضاوت نخواهد کرد؟!
با یک طرفه به قاضی رفتند و نه از تفهیم اتهام خبری هست نه از شاکی! و متاسفانه این گونه تربیت از ابتدا باعث میشود وقتی طلبه به مقام استادی و یا معاونت هم میرسد، این رفتار جزء شخصیت او میشود. لذا از استاد و کادر هم میخواهند که به همان روش مدیر را قضاوت کن!!! پناه برخدا!!!
فقط صرفا با یک تکه کاغذی که نه نامی دارد و فامیلی افراد مورد قضاوت قرار میگیرند! درست عین ساواک زمان طاغوت.
و طلبه شیطان دروغگو هم به تماشای کار شیطانیاش مینشیند و به ریش همه مسؤلین مرکز و حوزهها میخندد؛ با خیال راحت که هیچ اثری از تهمت و دوروغ بر جا نگذاشته است و عقل جن هم به او نمیرسد.
در حالیکه امروز دنیای ارتباطات است همه از هر راهی میتوانند اعتراضشان را به مسؤولین برسانند . تازه باید هرکسی حرفی گزارشی میدهد بتوانداثبات کند صرفا دهان باز کند هرچه دلش خواست بگوید درست نیست، باید در قیامت همه این کسانی که این راه را پیشنهاد میکنند جواب گو باشند.
بحث ما این بود که افراد دروغگو و کجروندگان و منحرفان به ظاهر پیروز میدان هستند و طبق ستنت های پروردگار مدتی را با همین منوال به ظاهر خوش میگذرانند. و کسانی که به آنها تهمت زده شده هم ظاهرا شکست میخورند ولی وضع به همین منوال نمیماند و خداوند در کمینگاه منتظر است.خواه بازرس، یا طلبه، یا معاونت مرکز باشد إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ.
شما چه راهی را برای بازرسی از حوزهها پیشنهاد میدهید که این آسیبها را نداشته باشد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-12-02] [ 06:43:00 ب.ظ ]
|
|
⚡️ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان بشار اسد به خیابانها آمدیم . ما احمق شدیم و فکر میکردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان میشود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت میکرد……
⚡️ حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر میشد. خبرهایی میرسید که ارتش سوریه برای تصرف شهر حلب آماده میشود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند . وقتی به خیابان میرفتم ، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهرههای آنها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریستها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت.
⚡️ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد، نگرانیام بیشتر شده بود . به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم . او هم خبری نداشت . با خود میگفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!! یا شاید برایش اتفاقی افتاده !! ذهنم مشغول بود.
⚡️ ام عایشه بیتاب لیلا بود . هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم می نشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم . یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشینهای داعش و فرماندهان آنها در رفت و آمد بودند . دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم !!!
⚡️ سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم . گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم !! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده ، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم!!! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم . خدایا گرفتار چه وحشیهایی شدهام !!!!
⚡️با ناامیدی به خانه آمدم . ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت می گشت ، برو ببینم چکارت داشت؟!!! به منزل ابویعقوب رفتم ، گفت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!! گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چه میشنوم ؟!!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!!!?
⚡️ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم ؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم . یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حلب حالت جنگی به خود گرفته بود . صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم . با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی داعش هم وجود نداشت!!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت!!! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟!!!
⚡️ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم ، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!!!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد!!!! دلشوره ام بیشتر شد ، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!!!
⚡️ لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. ?? خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم ، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم !!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت.
⚡️ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بشار اسد بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم . کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود ، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم !!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم ، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم !!!
⚡️ داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد . زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد . آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود می دیدند . لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند.
⚡️ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد
⚡️ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!?
⚡️ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند.
⚡️ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!!
⚡️ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .
⚡️ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید بخدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد.
⚡️ فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به رقه و ادلب فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!! هر لحظه از آن روزها از تلخترین لحظات عمرم محسوب میشد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظار خیلی سخت و کشنده بود.
⚡️ سه ماه از آزادی حلب گذشته بود و من و ام عایشه هر روز به کمیته مفقودین جنگ میرفتیم و جویای خبر پیداشدگان بودیم. یک روز که …ادامه دارد
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
یکی از علما در هنگام مرگ گریهمیکرد و میگفت من که در راه اسلام یک سیلی هم نخوردهام چگونه در قیامت در محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآله حاضر شوم، در تمام مدت عمرم هرکجا رفتم مورد احترام بودم.بعد از خواندن سخن آن عالم دچار غم و اندوه شدم که چرا از مادرم حضرت زهرا سلام اللهعلیها هیچ نشانی از مظلومیت ندارم. خب طبیعیه در دورهای زندگی میکنم که حکومت اسلامی بوده است. درسته که بیست یک سال از عمرم در زمان طاغوت سپری شد ولی پیش نیامد کسی به من اهانت کند چون در جامعه فعالیت مخفی داشتیم لذا مورد غضب مسؤلین طاغوت قرارنگرفتم.
اما این غم روی دلم تلنبار شدهبود که فردای قیامت چگونه نزد حضرت زهرا سلاماللهعلیها در محضر ایشان خود را از ذریهاش بدانم، در حالیکه هیچ توهینی و آسیبی برای اسلام ندیدهام. تا اینکه سرانجام بعد از بیست سال خدمت در حوزه علمیه و تربیت طلاب نخبهای که در اکثر مدارس علمیه مشغول تدریس و فعالیت هستند و رسیدن به بازنشستگی که معمولا در همه دنیا مرسوم است از تجربیات بازنشستگان به عنوان اتاق فکر و مشورت استفاده میکنند، متهم به دخالت در مدرسهای شدم که از آجر روی آجر گذاشتن آن کمر همت بسته بودم.
دعوت شدم که بیا مرکز، در فرصتی که بعد از دیدار امام خامنهای «روحی فداه» پیش آمد عازم قم شدم و بعد از زیارت حضرت معصومه سلام اللهعلیها در حالیکه مست زیارت رهبری و بانوی کریمه بودم به مرکز و اتاق معاون امور حوزهها رفتم.
امام رضا علیه السلام: وَقِّرُوا کِبارَکُمْ … به بزرگترها احترام بگذارید …عیون اخبار الرضا، ج. ۲، ص. ۲۶۵ـ
«پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:اِنَّ حُرمَةَ عِرض المُؤمِنِ كَحُرمَةِ دمِهِ و مالِهِ.حرمتِ حیثیت و آبروی مؤمن همانند حرمتِ جان و مال اوست.(لئالی الاخبار، ج ٥، ص ٢٢٦)
ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
اَلله اَلله فیالضَّیف، لایَنصَرِفَنَّ اِلاّ شاكِراً لَكُم.
خدا را ! خدا را ! در نظر بگیرید و حُرمت مهمان را رعایت کنید! مهمان جز اینکه خشنود و سپاسگزار شما باشد نباید از نزد شما خارج شود. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٤١)
با اینکه مهمان بودم از جهت سنی بزرگتر از معاون محترم امور حوزهها هستم و سابقه عبادتم از ایشان بیشتر است و از جهت خانوادگی رتبه بیشتری دارم . هم پدر بزرگم از علمای مبارز زمان رضا شاه و هم پدرم از علمای نویسنده صاحب سی جلد کتاب بود و خودم سابقه 50 سال تبلیغ دارم و نویسنده دو جلد کتاب و مادر سه طلبه موفق و همسر امام جمعهای که از دست امامخمینی«ره»حکم امامت جمعهاش را گرفته بود، هستم.شما فکر میکنید که چگونه تقدیر شدم؟!
ابتدا معاون محترم از اینکه تنها فرزند خانواده است که شرف طلبگی دارد و چون به شرف سیادت مفتخر است هیچ وقت حاضر نیست دست غیرسید را حتی اگر مرجع تقلیدش باشد ببوسد! و زن برادری دارد چون طلبه است حرمت زیادی برای او قائل است، خود را ستود!
بعد خانم همکارش شروع کرد از اتهامات طلاب مدرسه گزارش شده بود، گفت. اجازه خواستم که از طلاب دفاع کنم که این گزارشات واقعیت ندارد. معاون محترم با تشر گفت شما ادب نداری چرا توی حرف ایشان افتادی! خطاب به خانم …گفتم شما بگید. باز معاون محترم گفت: تو چقدر بیادبی این چه نحو حرف زدن است. شما میدانی با چه کسی حرف میزنی ؟این خانم دکترا دارد و در دانشگاه مدرس است و در حوزه سطح سه تدریس دارد! پرسیدم مگر من چه گفتم؟ گفت باید بگویی بفرمایید یا فرمودند!!! بعد رو کرد به من گفت شما فتنهگر هستید و رگباری توهینها از جنس عقده به طرفم رها میشد، در نهایت تحریم شدم، منتها نه از طرف ترامپ بلکه از طرف مرکز مدیریت حوزه علمیه قم در جمهوری اسلامی که به تازگی سردار دلها، سپهبد شهیدش را تشیع کرده است که وصیت کرده روی سنگ قبرش بنویسند سرباز اسلام!!!بعد از آشنایی با سردار، مسئولین را در ترازوی حاج قاسم عزیز مقایسه میکنم.در تمامی مدت 17 - 19 سال گذشته شخصیتی این گونه در مرکز ندیده بودم. همیشه بزرگوارانی مودب که رفتاری برادرانه و پدرانه داشتند. هروقت مشکلات سنگینی میکرد با سخنان دلگرم کننده آرامش خاصی را برای ادامه کار به مدیران میبخشیدند.از رفتار ایشان نتیجه گرفتم الناس علی دین ملوکهم شدهاند. مسئولین جدیدی که جای قبلی هارا گرفته اند ویژگی شخصیتی یکسانی دارند.
با حالت خلسهای که سومین مستی در وجودم احساس میکردم، و دلخوش از این که مانند مظلومیت مادرم برایم پیش آمده بود و به آرزویم رسیده بودم؛ دوباره به حرم کریمه اهل بیت رفتم و سجده کردم و خدا را سپاس گفتم که همه فعالیتم در مدت بیست سال فقط برای خدا بوده است چون اگر غیر این بود باتوجه به سنم که بالای 60 سال دارم و وضعیت جسمیم هنگام توهینهای معاون در حضور همکارانش باید سکته میکردم، ولی اصلا انگار نه انگار؛ خیلی بیخیال و سبک بال بودم.و خوشحال که مانند مادرم حضرت زهرا سلام اللهعلیها مظلوم شدم. و گفتم چقدر خداوند حکیم است اگر قیامتی و پل صراطی نبود انسان حق داشت که از ناراحتی قالب تهی کند. گفتم پرودگارا همانگونه که با دروغ و حسادت بعضی در باره من قضاوت کردند سر پل صراط به جد بزرگوارم موسی بن جعفر علیه السلام از این رفتار حرمت شکنانهاش شکایت خواهم کرد.
خوشبختانه نه از تشویق شدن خوشحال میشوم و نه از تنبیه شدن میترسم تنها ترس من از خداست.این خاطرات را نوشتم تا حواستون جمع باشد هرکاری که میکنید برای رضای خدا باشد و گرنه خسران زده می شوید.
موضوعات: خاطرات
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-01] [ 10:20:00 ق.ظ ]
|
|
دعای یا من تحل در دفع شدائد (مفاتیح الجنان) كفعمى در كتاب «مصباح» دعايى نقل كرده و فرموده است: سيّد ابن طاووس اين دعا را براى ايمن شدن از ستم سلطان و نزول بلا و چيرگى دشمنان و ترس و تنگدستى و دلتنگى ذكر كرده، و آن از دعاهاى صحيفه سجّاديه است، پس هرگاه از زيان آنچه ذكر شد در هراس بودى آن را بخوان.و دعا اين است،در ضمن هرکسی این ذکررا چهل روز بخواند برای ازدواج بسیار راه گشا است.
يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ اى آنكه گرفتاريهاى سخت تنها به وسيله او بازگردد،اى آنكه تيزى تيغ دشواري ها به او درهم شكسته شود، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ اى آنكه بيرون آمدن از رنجها و راه يافتن به سوى عرصه گشايش تنها از او درخواست گردد،در برابر توانايىات سختيها رام شد، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدْرَتِكَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ و به لطف اسباب و وسائل فراهم گشت، و به نيرويت قضا جارى شد،و امور براساس اراده ات گذرد، فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ پس اشياء تنها نه به گفتارت بلكه به ارادهات فرمان پذيرند، و تنها به ارادهات قبل از نهى كردنت باز داشته اند، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ لا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلا مَا دَفَعْتَ وَ لا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلا مَا كَشَفْتَ تنها تو براى رفع گرفتاريها خوانده شدى،و در بلاهاى سخت پناهگاهى، چيزى از آن بلاهاى سخت دفع نگردد جز آنچه تو دفع كردى، و چيزى از آن گشوده نشود مگر آنچه تو گشودى وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ پروردگارم مشكلى به من رسيده كه سنگينى اش مرا به زحمت انداخته است، و دشوارى بر من فرود آمده كه به دوش كشيدنش مرا گرانبار نموده است آرى آن را تو به قدرت خويش بر من فرود آوردى، وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ فَلا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ و با نيرويت متوجّه من ساختى، پس از آنچه مرا در آن وارد كردى بيرون كننده اى نيست و از آنچه متوجه من نمودى بازگرداننده اى وجود ندارد و از آنچه تو بستى گشاينده اى نمى باشد وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ و از آنچه تو گشودى كسى را ياراى بستن نيست و بر آنچه تو سخت گرفتى آسان كننده اى وجود ندارد و براى آنكه تو از يارى اش دريغ ورزيدى ياورى نيست،بر محمّد و خاندانش درود فرست، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ ،وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ و در گشايش را پروردگارا به كرم و فضلت به روى من بگشا، و چيرگى اندوه را به نيروت از من برگير، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ وَ أَذِقْنِي حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً و مرا در آنچه از آن به تو شكايت نمودم خوشبينى عطا فرما،و شيرينى رفتارت را نسبت به آنچه از تو خواستم به من بچشان، و از پيشگاه خود مهر و گشايش گوارايى به من ببخش، وَ فَرَجا هَنِيئا وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجا وَحِيّا وَ لا تَشْغَلْنِي بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ از نزد خود راه نجات فورى برايم قرار ده، و از محافظت در انجام واجبات، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَنِكَ [سُنَّتِكَ] فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي و به كار گرفتن احكامت در زندگى مرا غافل مساز يَا رَبِّ ذَرْعا وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّا وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ پروردگارا از مشكلى كه بر من فرود آمده سخت به تنگ آمدم، و وجودم را به خاطر حادثهاى كه برايم رخ داده اندوه فرا گرفته است، تنها تو توانايى براى برطرف ساختن آنچه به آن دچار شدم وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ و دفع آنچه در آن افتادم،پس به فضل خويش آن را برايم به انجام برسان،هرچند خود را سزاوار آن از سوى تو نمى دانم،اى صاحب عرش بزرگ، [وَ ذَا الْمَنِّ الْكَرِيمِ فَأَنْتَ قَادِرٌ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ] و داراى نعمت كريمانه،تنها تو نيرومندى،اى مهربانترين مهربانان،دعايم را اجابت كن اى پروردگار جهانيان.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-11-25] [ 04:29:00 ب.ظ ]
|
|
….کرد
که اهل حلب بود و با داعش همکاری خوبی داشت.شاید آن جوان بتواند مرا به لیلایم برساند این تنها آرزوی من در این دنیا بود!!
⚡️ قرار ملاقات را ابویعقوب در منزل خود گذاشت، شب بود و رفتم آنجا، جوانی با ریش بلند و ظاهر تمام داعشی جلویم نشسته بود. خودم را معرفی کردم و خواسته خودم را مطرح کردم . آن جوان لبخندی به ابویعقوب زد و گفت خرجش زیاد است . آدرس فرمانده ابونصر را میخواهد ، این آدرس محرمانه است.
⚡️ به پایش افتادم . گفت فرمانده سربازان گشت بازار ابونصر است و او لیلا را برده است. اگر آدرس خانه اش را میخواهی باید خرج کنی. گفتم حاضرم . چقدر ؟!!! گفت : سه هزار دلار نقد!!!! گفتم خیلی زیاد هست ، من یک کشاورز ساده هستم ندارم .? ابویعقوب وساطت کرد و تخفیف خواست . جوان داعشی عاقبت به ۲۵۰۰ دلار راضی شد.
⚡️ به خانه آمدم . موضوع را به خانه گفتم . آنها حاضر شدند پول را جمع کنند. فردای آن روز قسمتی از طلا و جواهرات ام عایشه و دختران، را به بازار بردم و فروختم. اندکی هم پول در خانه داشتم همه را دلار کردم و ۲۵۰۰ دلار را آماده کردم. به ابویعقوب گفتم آن جوان را خبر کن، پول آماده است.
⚡️ سه شب بعد دوباره قرار من با آن جوان در منزل ابویعقوب بود. دلارها را به او دادم . وقتی خیالش راحت شد . آدرس منزل ابونصر را به من داد . منطقه صلاح الدین …..خیابان ….. کوچه ….. . در پوست خودم نمیگنجیدم. اما جوان حرفی زد که نگرانم کرد. گفت آنجا محل خانه فرماندهان داعش است. محافظت میشود. رفتن آنجا سخت است. ممکن است کشته شوی !!!! خیلی مراقب باش.
⚡️ گفتم چه کنم ؟! جگر گوشهام آنجاست. هر خطری باشد باید بروم. از او کمک خواستم. بر خلاف داعشی ها او کمی رحم و مروت داشت. گفت ابتدا تو آنجا نرو . بگذار من بروم و خبری از لیلا برایت بیاورم . بعد به تو میگویم که چه باید انجام دهی. اگر همینطور آنجا بروی کشته خواهی شد.
⚡️ خیلی خوشحال شدم . پیشانی آن جوان را بوسیدم. گفتم خدا خیرت بدهد این لطف تو را هرگز فراموش نخواهم کرد. هر چه زودتر باشد بهتر است . من نگران لیلا هستم . آن جوان گفت عملیات بزرگی در راه است و همه نیروها فراخوان زده شده اند. قطعا ابونصر هم در این عملیات خواهد بود . این بهترین فرصت است تا لیلا را ببینم و خبری برایت بیاورم.
⚡️ شماره موبایلم را ذخیره کرد و رفت. من و اهل خانه منتظر تماس آن جوان بودیم . نمیدانم شب و روز چگونه بر ما گذشت. مرگ بشیر را کلا فراموش کرده بودم . تمام فکرم پیش لیلا و نجات دخترم بود. خدایا این چه بلایی بود که بر سرمان آمد. ??
⚡️ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ……ادامه دارد
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
حکومت داعش سرار خشونت بود. آنها دختری را در میدان شهر گردن زدند ، من از مردمی که در میدان شهر جمع شده بودند پرسیدم جرم این دختر چه بوده ؟! گفتند در اینترنت و فیس بوک فعالیت داشته و این کار از نظر داعش حرام است!!!
⚡️ داعش دین اسلام را وارونه کرده بود، ما مردم سوریه گرفتار کسانی شده بودیم که بنام اسلام، کارهای خلاف اسلام میکردند و چاره ای جز تحمل کردن نداشتیم . آنها مخالفان خود را بشدت سرکوب و اعدام میکردند. اوضاع زندگی در رقه و حلب سخت بود. نیروهای داعش بظاهر هم مسلمان نبودند. فرماندهان آنها نماز نمیخواندند و چنین جواب میدادند که جهاد کردن بالاتر از نماز خواندن است!!!
⚡️ مردم سوریه برای نجات از دست حکومت بشار اسد قیام کردند، اما گرفتار حکومتی بسیار خشن تر و بی منطقتر مانند حکومت داعش شدند. من بشدت پشیمان بودم و پسرم را هم در این راه باطل از دست دادم ، میخواستم به دمشق برگردم ، اما اجازه نمیدادند.
⚡️ یادم هست بشیر درباره فرماندهان نظامی داعش برایم تعریف میکرد که آنها عرب نیستند. از چچن و اسراییل آمدهاند و ما را آموزش نظامی میدهند. بشیر تنها فرزند پسرم بود و مرگ او برایم سخت و جانکاه بود. با خودم میگفتم این چه بلایی بود که بر سر مردم سوریه آمد؟!! چرا وضعمان اینطوری شد. ما که در رفاه و آسایش بودیم . امنیت داشتیم ، چرا خودمان همه اینها را نابود کردیم . چرا فریب مخالفان بشار اسد را خوردیم ، بشار اسد کجا ، داعش کجا !!!
⚡️ نارضایتی مردم در شهرهای تحت تسلط داعش هر روز بیشتر میشد. اهل تسنن که روزی فکر میکردند داعش کاری با آنها ندارد و فقط شیعیان و حامیان دولت بشار اسد مجازات میشوند بشدت پشیمان بودند ، اما کار از پشیمانی گذشته و زیر سلطه حکومت خشن و غیر منطقی داعش بودیم . !!!!
⚡️ یک روز در مغازه ابویعقوب بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد، همسرم بود. با اضطراب و ناراحتی و صدای پر از گریه گفت ابوبشیر کجایی ؟! سریع بیا خونه !!!! وحشت سراپایم را گرفته بود ، هرچه گفتم چه شده ؟!!!! جواب نداد تلفن قطع شد. سریع رفتم خونه و پر از اضطراب و ناراحتی بودم.
⚡️ وقتی به منزل رسیدم دیدم همسر و فوزیه و عایشه بشدت گریه میکنند، قلبم ایستاده بود، گفتم امعایشه بگو ببینم چه شده ؟!!! همسرم فریاد میزد: لیلا را بردند!!! داعش داعش .?? پاهایم سست شد. لیلا دختر آخرم بود. فقط پانزده سال داشت. گفتم چه شده ؟!! بگویید کجا بردند ؟!!! برای چه بردند؟!!!
⚡️ عایشه دختر بزرگم گفت : امروز صبح همراه مادر و لیلا رفته بودیم بازار تا پارچه بخریم. در بازار میگشتیم که یک گروه از سربازان داعش را دیدیم. آنها مردم را بازدید میکردند. یک نفر از آنها که رییس بود دست روی سر لیلا گذاشت و گفت زوجه من هست صیغه را خواندم.!!!! با تعجب گفتیم این دختر ابوبشیر است و ازدواج نکرده فقط ۱۵ سال دارد. یکی از سربازان داعش با خشونت ما را زد و گفت هر کسی که ما بپسندیم دست روی سرش میگذاریم و زن ما میشود. ??
⚡️ لیلا آنقدر ترسیده بود که از حال رفت ، هر چه فریاد زدیم و مردم جمع شدند فایده نداشت ، آنها لیلا را بردند و فرمانده آنها گفت به پدرش بگویید اگر دوست دارد سرش در میدان شهر زده شود اعتراض کند !!!! امعایشه از حال رفته بود و من هم مثل یک انسان داغ دیده روی زمین نشستم . دنیا بر سرم خراب شده بود. لیلای نازنینم را کجا بردند ؟!!! لیلا عزیز زندگیم بود . دختری زیبا و با محبت. دوست داشتنی ….?❤️❤️
⚡️ سراسیمه از خانه بیرون آمدم ، به بازار رفتم و ماجرا را به ابویعقوب گفتم . او تنها رفیق من در حلب بود. ابویعقوب دلداریم داد. گفت صبر کن ببینم چه باید کرد. گفت آشنایی دارم شاید بتواند کاری کند. گفت شب بیا تا پیش او برویم تا ببینیم کاری از دستش بر می آید یا نه !!!!
⚡️ شب شد و با ابویعقوب به منزل آشنای او رفتیم . ماجرا را برایش گفتیم . سری تکان داد و گفت بعید است بتوانم کاری کنم. گفتم چرا ؟!! مگر میشود یک دختر را بدون اجازه پدرش به همسری گرفت؟!! گفت طبق فتوای علمای داعش بله!!!!! آنها فتوا دادهاند اگر مجاهدان داعش از دختری خوششان بیاید، دست روی سرش بگذارند و بگویند این زن من است و تمام !!!! او دختر شما را عقد کرده و برده و کار سخت است. حالم دگرگون شد و با ناراحتی بر سرو صورت خودم میزدم . ? داغ بشیر کم بود ، حالا لیلا را هم از دست داده بودم . مرگ خودم را از خدا خواستم …….
⚡️ بعد از ربوده شدن دخترم لیلا آرام و قرار نداشتم . نه خواب به چشمانم میرفت و نه میل به غذایی داشتم . هر لحظه قیافه معصومانه لیلا جلوی چشمانم ظاهر میشد. خدایا او الان کجاست؟! چه بر سرش آمده ؟! دختر نازنینم دست چه کسانی افتاد؟!!!!?? نمیتوانستم آرام بگیرم . باید هر طور شده نشانی از او پیدا میکردم.
⚡️ دوباره به سراغ ابویعقوب رفتم و از او خواستم اگر با داعشی ها رفاقت یا آشنایی دارد که مطمئن هست به من معرفی کند. او جوانی را به من معرفی کرد…ادامه دارد
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-11-23] [ 11:27:00 ق.ظ ]
|
|
خداوند مهربان حاج قاسم مظلوم مخلصش را دوست داشت، چون او همیشه بدون سر و صدا انجام وظیفه می کرد و فقط به خاطر خدا کار می کرد و از جوانی تا میان سالی در صف مقدم خطر ثابت قدم مانده بود؛ بدون لحظهای تردید و حب دنیا از مقام و مال دل برید، از دین و ولایت وناموس مملکت دفاع کرد.
خداوند خواست که علاوه بر پاداش اخروی سردار پاداش دنیوی او را بپردازد.بنابراین شهادت او را به گونه ای برگزید تا در چشم جهانیان قرار گیرد و همگان متوجه روش و منش او شوند و راه او را ادامه دهند.
خون حاج قاسم شهید، جان دوبارهای بر پیکر انقلاب بخشید. و انقلاب را در چهل یکمین سال عمر با برکتش بروز رسانی کرد. هرچند اشتباهات مسؤولین باعث دلسردی مردم از نظام شده بود؛ اما شهادت مظلومانه سردار با اخلاص که تمام هم وغمش رشد و شکوفایی ملت ایران و آزادی ملتهای مستضعف بود، به موقع به میدان فرماندهی آمد و جان تازهای به ملت بخشید. وترس و ناامیدی بزرگی را به جان دشمنان انداخت و امروز واژه"انتقام سخت” کابوسی شده است برای خواب دشمنان.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-11-22] [ 04:36:00 ب.ظ ]
|
|
?⛔️⛔️ واقعاً ارزش خوندن و تفکر داره ??
*داستان عبرت آموز ابوبشیر از سوریه*
⚡️ ابوبشیر ساکن دمشق سوریه است ، کشاورز است و سه دختر و یک پسر دارد ، شصت ساله هست و خاطرات خودش را درباره اوضاع سوریه قبل و بعد از داعش برای ما بازگو می کند ، حرفهای شنیدنی دارد که پیشنهاد میکنم حتما بخونید!!
? ابوبشیر می گوید : ⚡️ مردم سوریه و از جمله خودم قبل از پیدایش داعش دچار یک توهم شده بودیم و بر اثر تبلیغات فراوان مخالفان بشار اسد در خارج و داخل سوریه ، به این نتیجه رسیده بودیم که عامل تمام بدبختیهای مردم سوریه شخص بشار اسد و دولتش هست و هر طور شده باید بشار اسد برود !!!!!
⛔️ در آن زمان پیامهای زیادی بین مردم سوریه پخش میشد که بشار اسد یک دیکتاتور است و باید حتما برود ، نجات سوریه یعنی رفتن بشار اسد و هر روز مخالفان نظام بشار اسد بیشتر میشدند و راهپیمایی و تحصن انجام میشد ، من هم در برخی از راهپیمایی ها شرکت میکردم و فرزندانم را هم تحریک میکردم که علیه بشار اسد تبلیغ کنید و همه جا بگویید دیکتاتور سوریه باید برود !!!!
⚡️ زمان گذشت تا اینکه تحصنها و اعتراضات بیشتر شد و یادم هست در شهر حمص جرقه اعتراضات خشونت بار علیه سوریه و بشار اسد زده شد. مردم حمص به خیابانها آمدند و نیروهای نظامی بشار اسد هم برای کنترل آنها جمع شده بودند که تیراندازی شد و عده ای کشته و زخمی شدند و از آن روز اعتراضات مردم سوریه و مخالفان بشار اسد رنگ و بوی خون گرفت ، اما کسی نمیدانست که آینده حامل چه خبرها و حوادثی است!!!!
⚡️ مردم متحصن عصبانی بودند و جنازه های کشته شدگان را باشور و هیجان خاصی تشییع کردند و در همین اوضاع و احوال بود که سروکله مخالفان نظام سوریه و بشار اسد پیدا شد : گروه.داعش !!!!? گروهی که با پرچم« محمد رسول الله » و شعارهای اسلامی آمدند و میخواستند مردم سوریه را از چنگال بشار اسد و حکومت دیکتاتوریش نجات دهند!!!!
⛔️ ما ابتدا از آمدن داعش خوشحال شدیم ، چون تنها خواسته ما سرنگونی حکومت بشار اسد و ایجاد یک دولت جدید بود و داعش چنین وعده ای را به مردم سوریه میداد ، شهرهای سوریه روز بروز شاهد درگیریها و کشتار بود و داعش با همراهی مردم و مخالفان بشار اسد ، شهرها و روستاهای سوریه را یک به یک اشغال میکرد و پیش میرفت!!! ما هم خوشحال بودیم. ?
⚡️ داعش پس از اشغال شهرها ، حکومت نظامی خشکی را اجرا میکرد ، موافقان بشار اسد را شناسایی و دستگیر میکردند و در میدان شهر گردن میزدند ، مخالفان بشار اسد هم خوشحال بودند و میزدند و می رقصیدند ، در این ایام بود که من هم دست زن و بچه خودم را گرفتم و به شهر حلب رفتیم و در حکومت اسلامی داعش زندگی خود را شروع کردیم!!!
⚡️ داعش دختران و زنان سوری زیادی را به بهانه های مختلف اسیر میکرد و آنها را در بازار بفروش میرساند ، ثروتمندان و سرمایه داران عربستانی ، اماراتی ، و حتی اروپایی می آمدند و دختران زیبا و کم سن و سال را جدا میکردند و میخریدند ، من این صحنه ها را در بازار حلب دیدم و چون خودم دختر داشتم بشدت ناراحت میشدم ، گریه های آن دختران در هنگام اسارت در قفس و موقع خرید و فروش آزارم میداد !!!!
⚡️ مبلغین وهابی داعش روی ذهن پسرم بشیر خیلی کار کردند تا او را عضو داعش کنند . پسرم بشیر جوان ۲۰ ساله ای بیش نبود و اطلاعات کمی درباره دین داشت. شخصی بنام ابوجهاد با او دوست شده بود و روی ذهن بشیر خیلی اثر گذاشته بود.
⚡️ یک روز بشیر کنارم آمد و از من اجازه خواست تا در یکی از عملیاتهای نظامی داعش شرکت کند . من بشدت مخالف بودم چون از طرز تفکر وهابیت خوشم نمی آمد و آن را قبول نداشتم ، اما بشیر دیگر حرف مرا گوش نمیکرد ، تمام فکر و ذکرش ابوجهاد بود. ابوجهاد او را عضو داعش کرده بود و ماهیانه هزار دلار به بشیر میدادند!!
⚡️ به بشیر گفتم چرا میخواهی برای داعش بجنگی؟! مگر آنها را میشناسی ؟! عقایدشان را میدانی!؟ حرفهای عجیبی میزد ، میگفت شیعه مشرک است و ما باید آنها را بکشیم !!!! بشیر میگفت وظیفه داعش ابتدا کشتن مشرکین
( شیعیان) هست و سپس نبرد با کافرین !! میگفت با کشتن شیعیان ما به بهشت میرویم !!! این چرندیات را ابوجهاد در مغزش کرده بود.?
⚡️ با مادرش صحبت کردم تا بشیر را منصرف کند ، اما صحبتها و نصیحتهای من و مادرش فایده نداشت و بشیر دیگر یک داعشی تمام عیار شده بود . او بعد از چند ماه تمرین نظامی ، وارد عملیاتهای داعش شد و بعد از یکسال جنگ با نیروهای سوری ، عاقبت کشته شد. جنازهاش هم برایمان نیاوردند ، فقط خبر کشته شدنش را ابوجهاد به من داد و تمام!!! جنگ داخلی سوریه تنها پسرم را از من گرفت و بشیر در راه باطل تفکر داعش و وهابیت خونش را هدر داد!!
⚡️ وضعیت شهرهای تحت تسلط داعش هر روز سخت تر میشد. داعش ابتدا گفته بود که کاری به مسلمانان اهل سنت سوریه ندارد و فقط با شیعیان میجنگد ، اما کم کم خشونتهای داعش دامن اهل سنت را هم گرفت. حکومت داعش سراسر…. ادامه دارد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1398-11-21] [ 10:27:00 ق.ظ ]
|
|
وقتی شعار می دهیم که “من-قاسم-سلیمانی-هستم” ادعای بزرگی است. باید با تک تک واژهها فکر کرد تا به حقیقت و کنه این شعار پی برد. چگونه می توان قاسم سلیمانی شد. به این آسانی ها هم که شعار میدهیم نیست. قاسم سلیمانی چهل سال در مکتب ولایت شاگردی کرد تا تبدیل به مکتب شد.
از روزی که در دامنه محراب ولایت اقامه بست و چهل سال سجده گاهش تمکین ولی بود، لحظهای در این خلسه دچار شک نشد. او همچنان در راهش بسوی قله افسار نفس اماره را تبدیل به نفس مطمئنه کرد؛ تا به مرحله یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً رسید و وارد فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى شد.چرا توانست به این مرحله برسد؟ چون عقربه عقل و احساسش را بر مدار مقناطیس ولایت تنظیم کرد. وقتی بعد مدتها تلاش توانست با حیلههای پلیسی یکی از اشرار مرزهای شرقی را که 52 بار اعدام داشت دستگیر کند، برای گزارش به محضر مقتدایش رسید و بعد از گزارش، مولایش دستور داد بگو آزادش کنند! سردار بلافاصله فرمان داد او را آزاد کنید.
بعد از فرمان از امامش پرسید: چرا باید آزاد میکردیم؟ ایشان فرمودند شما او را دعوت به مذاکره کردید و او با اعتماد به قول شما آمده بود، نباید به قول شیعیان خدشه ای وارد شود. حالا بروید او را دستگیر کنید. نکته اینجاست قاسم شهید سلیمانی ذوب در ولایت بود، قبل از آزادی شرور نپرسید چرا آزادش کنیم؛ بلکه فورا اطاعت کرد. یعنی او به ولایت اعتقاد صددرصدی داشت که هر چه میگوید درست است. اینگونه بود که قاسم سلیمانی یک مکتب شد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-11-16] [ 11:02:00 ق.ظ ]
|
|
به نظرم دلخوشی را نباید کوچک فرض کرد. همه دلخوشی هایمان به عنوان نعمت الهی از بزرگترین ها است، حتی کوچکترین شادی. شاید بعضی دلخوشی ها بعد از گذر زمان و رشد عقلانیت انسان تبدیل به شادی مضحکی شود. باید دلخوشی هایمان معیاری داشته باشد. دلخوشی می تواند شامل معیار معنوی و مادی باشد. معیار مادی در طول زمان ارزش مادی خود را از دست میدهد. اما دلخوشی معنوی همزمان با رشد عقلانیت انسان نمو میکند .دلخوشی مثل دریافت یک جایزه مادی که به مرور زمان ارزش مادی آن کاسته می شود، ابتدا آن جایزه را در کمد و کیف پنهان میکنیم ولی بعد از چند ده سال میشود اسباب بازی کودکمان . شروع اولین دلخوشی های من که هنوز طعم شیرینی آن را می توانم احساس کنم، البته برای دوستان کوثرنتی به حسب سن و سالشان قابل احساس نیست. دلخوشی که بعد از سالهای خفقان قبل از انقلاب در 26 دی ماه 1357 در شهر پیچید که “شاه با فرحش در رفت” این دلخوشی شروعی بود برای دلخوشی های پیدرپی که در 12بهمن فریاد “امام آمد” قلبمان را پر شعف کرد.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-11-13] [ 02:57:00 ب.ظ ]
|
|
چگونه از حاج قاسم بنویسم. باید مانند حاج قاسم روحی بزرگ داشته باشی تا بتوانی از محبتش به مردم، خصوصا مظلومان جهان بنویسی. اگر بخواهی از ولایت پذیری او بنویسی باید مانند او در ولایت ذوب شده باشی تا حال او را بتوانی درک کنی. اگر بخواهی از بی میلی او به پست و مقام بنویسی، باید در این وادی طی طریق کرده باشی. حتی اگر بخواهی از دیده نشدنش بنویسی، خیلی سخت است برای منی که می خواهم دیده شوم.
این واژه ها را بسطر کشیدن هم سخت است. کسی که در دوره چهل ساله عمر انقلابیش یک روز هم بدون فکر و عمل برای پیشرفت انقلاب را از دست نداده است.با توجه به مشکلاتی که در جنگ برایش حادث شده بود، از ترکش هایی که مهمان بدنش بودند و ناراحتی هایی که از مواد شیمیایی سلامتی او را به مخاطره انداخته بود. هرگز نخواست کسی از او تقدیر کند. سردار کسی بود که برای ماموریتهایش حقوقی دریافت نمی کرد و گذران زندگی را با سختی می چرخاند، اینگونه بود که وقتی روزی از فرودگاه سوار تاکسی شد جوان تاکسیچی با تعجب پرسید شما با سردار نسبتی دارید؟ سردار گفت من خود سلیمانیم! راننده گفت قسم بخور! سردار قسم خورد. وقتی باورش کرد، از او پرسید: زندگی را چگونه میگذرانی؟ جوان گفت وقتی شما سردار سلیمانی هستی من هم مشکلی با سختی زندگی ندارم.سردار سلیمانی یعنی انقلابی .
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[شنبه 1398-11-12] [ 07:39:00 ب.ظ ]
|
|
وقتی در باره سنتهای لایتغیر خداوند فکر میکردم، بعضی برایم کاملا قابل هضم بود ولی بعضی را نمیتوانستم هضم کنم. مثلا سنت املا و یا استدراج را در مورد کنهکاران و کفار متوجه میشدم و مصادیق آن را در تاریخ میافتم؛ خداوند با فرصت دادن به آنان تمام ظریفتشان پر میکند تا در قیامت حجتی برای خلاصی از جهنم نداشته باشند.
یا سنت امداد را کاملا حس میکردم که اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری خواهد کرد.در دوره معاصر هم این سنت امداد را بارها با چشم خود نظاره کردیم. پیروزی های پیدرپی در انقلاب و دفاع مقدس… و اما سنتی که میخواهم مطرح کنم سنت تاریخ است که مقداری برایم قابل هضم نبود. در این سنت خداوند مقرر کرده است، جوامعی که از حق پشتیبانی نکنند آن جوامع را دردنیا گرفتار کیفر میکند، منتها در این ابتلا مومنین هم گرفتار میشوند؛ با اینکه در این حوادث هیچگونه کوتاهی نداشتهاند، بلکه بسیار زحمت هم کشیدهاند تا مردم در مسیر حق قرار بگیرند.
شهيد صدر با استشهاد به برخي آيات معتقد است جوامع در همين دنيا عذاب ميشوند و اين عذاب تنها شامل کساني که مرتکب اعمال ظالمانه شدهاند، نميشود؛ بلکه حتي بيگناهان را نيز دربرميگيرد.
مثلا قوم موسی وقتی از پیامبر الهی خود فرمان نبردند، به مدت چهل سال در بیابان سرگردان شدند. در این سرگردانی حضرت موسی هم با آنها بود.بیاییم نزدیکتر در زمان ائمه معصوم علیهم السلام، مردم آنان را تنها گذاشتند در نتیجه گرفتار ظالمان شدند و امامان معصوم علیهم السلام هم بوسیله حکام غاصب به شهادت رسیدند.
اکنون سی اندی سال است که عدهای از مردم با بی بصیرتی در انتخاب غیر اصلحِ دولت و مجلس باعث گرفتار شدن خود و دیگران شدهاند. اگر گرانی، بیکاری، فساد، بی فرهنگی هست همه در آن گیر افتادهاند.اعم از کسانی که با بصیرت بودند در انتخاب ولی رای بی بصیرتان غلبه داشت که از اول تاریخ اینگونه بوده است.طرفداران حق اندک هستند. این همان سنت تاریخ است که قرآن هشدار داده است که مراقب باشید .
بیایید نگذاریم سنت تاریخ مارا در گردونه بیبصیرتان گرفتار کند با تفکر و جستجو بهترین انتخاب را انجام دهیم بلکه از این وضع نجات یابیم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-11-10] [ 03:37:00 ق.ظ ]
|
|
این انگشت رای پیکرهایی است که بدنشان قطعه و قطعه و ریز ریز شد تا ما پشت ولایت را خالی نکنیم…
این اثر انگشت دست قطع شده شهید قاسم سلیمانی است که من رای خواهم داد، به کسی که خون خواه او باشد.
من رای میدهم به یاد انگشتان دست های بسته شهدا غواص…
من رای میدهم تا چشم کوردلان دشمن ولایت کورتر شود.
این انگشت رای شهید احمدی روشن، شهید علیمحمدی، شهید شهریاری، شهید رضایی نژاد و شهید قشقائی است…
این انگشت رای ملتی است که میخواهد روی پاهای خودش بایستد و در این راه از هیچ جانفشانی دریغ نمی کند…
این انگشت، خار چشم دشمنان این مرز و بوم است…
این انگشت، کبریت به آتش کشیدن آرزوهای دشمنان ایران و ایرانی است…
این انگشت، ندای لبیک یا خامنه ای است.
به کوری چشم همه ی دشمنان دفاع ما همچنان باقیست…
بیایید تا با شرکت در انتخابات حماسه ای دیگر بیافرینیم . من رای می دهم زیرا هستم ، وجود دارم و حق دارم در تصمیمات سیاسی کشورم سهیم باشم من رای می دهم زیرا سرنوشت خودم و هموطنانم برایم مهم است من رای می دهم زیرا می دانم سرنوشت کشورم به دست دولت تعیین می شود من رای می دهم زیرا با رای خود به انقلاب ، امام راحل ،رهبر معظم انقلاب و ارمان های آن اعلام وفاداری می کنم. من رای می دهم زیرا ضامن پایمال نشدن خون شهدا را در رای دادن می دانم. من رای می دهم زیرا نمی خواهم امنیت کشورم به مخاطره بیوفتد و دشمنان این مرز و بوم طمع برهم زدن امنیت کشورم را در سر بپرورانند. من رای می دهم زیرا….امنیت کشورم را دوست دارم و می خواهم کشورم در امنیت بسر ببرد. من رای می دهم زیرا نمی خواهم بیگانگان برای کشورم تصمیم گیری کنند.
من رای می دهم زیرا می دانم هر برگ رای یک گام برای نزدیک شدن به ایرانی آباد و سالم خواهد بود. من رای می دهم زیرا با رای من دشمنان ایران و اسلام مایوس و نومید می شوند. من رای می دهم زیرا داشتن یک مجلس با پشتوانه قوی مردمی ضامن حرکت کشورم بسوی آبادانی ، توسعه و ترقی هست.
من رای می دهم تا زمینه ظهور را با انتخاب بهترینها فراهم کنم.
من رای می دهم چون صدای خورد شدن ساکنان کاخ سفید را می شنوم. من به اصلح ترین افراد رای خواهم داد!
به نقل از حماسه سازان تاریخ
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-11-08] [ 01:53:00 ب.ظ ]
|
|
متاسفانه از بصیرت سهم کمی داریم، تلاش های معصومانه فاطمی را بدون شناخت، با تحلیلهای دنیایی خود بررسی می کنیم. گریههای سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها را، گریهای با پس زمینه عاطفی، اندوه غم جانکاه رحلت پدر معرفی می کنند. در حالیکه سراسر زندگی حضرت زهراسلام الله علیها مملو از حرکت ها، حضور سیاسی است .جریان سقیفه و برخورد زهرای مرضیه سلام الله علیها به دو بعد از ابعاد سیاسی اشاره دارد. در سبک زندگی اسلامی این گونه تدبیر شده است، تا زمانی که مرد خانواده در منزل حضور دارد؛ اگر مردی در خانه را بزند، زن نباید برای باز کردن در برود یا گوشی تلفن را بردارد وبا نامحرم ارتباط داشته باشد. اما در ماجرای سقیفه، با اینکه امیرالمومنین(ع) در خانه حضور دارد، زهرای مرضیه سه بار برای پاسخ گویی به پشت در می رود، و با رهبران سقیفه گفتگومی کند. و آنگونه که از شخصیت یگانه بانوی دوعالم شنیدهایم، در زمان حیات پدر بزرگوار از حضور در برابر مرد نابینا هم خود داری کرده بود.
آن چه در جریان سقیفه اتفاق افتاده است، رابطه فاطمه(س) و علی(ع) از نوع رابطه زن وشوهری نیست حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه(س) رابطه امام و ماموم است.مولا علی(ع) امام اوست تا زمانی که مامون حضور دارد اجازه نمیدهد امام با دشمنش درگیر شود. امام خمینی«ره» در وصیت نامه سیاسی خود نوشتند که گریه ما برای اهلبیت (ع)گریه سیاسی است، بنیان گذار این گریه حضرت زهراسلام الله علیها است؛ متاسفانه جامعه شیعه و سیاسی ما از این بعد غافل مانده است. کسی که پدر از دست داده یا در خانه می گرید یا سر قبر او می گرید. اگر گریه حضرت زهرا سلام الله علیها برای غم ازدست دادن پدر بود، چه جریانی از گریه او ناراحت می شوند، و اعتراض می کنند که به زهرا بگویید یا روز ها گریه کند یا شب ها!
زهرا آمد به بیت الاحزان در کنار بزرگراه مدینه گریه می کند، که درخت را هم بریدند.از این اعتراض ها مشخص میشود، که گریههای حضرت فاطمه سلام الله علیهاسیاسی بوده است. باید گریه هامان را سامان دهی کنیم، و در ایام فاطمیه با تمسک و پیروی از زهرای مرضیه سلام الله علیها، اشکهایمان را سیاسی کنیم.
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
چه تماشاییِ دورهمیِ حاج قاسم سلیمانی
با شهیدان، بادپا و یوسف اللهی
در جمع ارواح شهیدان کرمانی
کاش مارا هم راهی بود به آن مهمانی
خصوصا وقتی که عباس علمدار کند میزبانی
###
قاسم زنده تر از قبل است
قاسم پر خطر تر از قبل است
بدانند کابوس قاسم شهید تا نابودی دشمن
در سنگر مقاومت فرمانده تر از قبل است
####
عشق یعنی خاطر خواه آسمان
چهل سال جهاد کردن با جان
عشق یعنی نفوذ در قلب مردمان
عشق یعنی شناور در آسمان
عشق یعنی رشد سلیمانیها در جهان
عشق یعنی حاج قاسم سلیمانی شدن
عشق یعنی فاتح فتنه داعشی شدن
عشق یعنی بودن در کنار رهبری
عشق یعنی برتر از این عالمی
عشق یعنی زنده بودن در آسمان
عشق یعنی ربودن دلها از جهان
عشق یعنی دست هایت چون عباس
عشق یعنی ماندن در ولایت مولا….
###
تا زنده بود باجسم خاکی قاسم
کوتاه بود دستم از دامن قاسم
اینک دستم به دامان اوست
(فلک زده) منتظر جواب قاسم
###
موضوعات: شعر
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-10-17] [ 10:29:00 ق.ظ ]
|
|
علت مشخص کردن سردار شهید سلیمانی برای دفن در کنار شهید یوسف اللهی، شهید «محمّد حسین یوسف الهی» عارفی است که در در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله، مراتب کمال الیالله را طی کرد و کمتر رزمندهای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد اما خاطرهای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد.
محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روحالله رحمتاللهعلیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند.
خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرو می کنیم:
* به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه.
بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی.
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود!(شهید مدافع حرم بادپا)
* با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت …امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد …
* پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.
ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم.
نمیدانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّد حسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟
لب¬خندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّد حسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و … را گفت!
* دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم.
محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.»
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شدهاند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
*** زمستان 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!
از این ماجراها در سینة بچّههای اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد …
منبع: کتاب نسل سوخته
شهید محمد حسین یوسف الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.
آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید. #همسایه_ابدی_سردارسلیمانی
«حسین یوسفاللهی» را همه بر و بچههای لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستارهای میدانستند که درخشانتر از ستارههای کویر کرمان است. او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکیاش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. از زندگی این جوان بزرگ، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است. #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی #شهید_حسین_یوسف_الهی
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[دوشنبه 1398-10-16] [ 11:51:00 ق.ظ ]
|
|
⭕️ نامه ی مادر شهید مدافع حرم به سردار سلیمانی . ?سردار سلیمانی برگرد! ? . این جماعت امنیت نمیخواهند، آرامش زیر دلشان زده، سردار از سوریه برگرد و #مدافعان_حرم را هم با خودت بیاور! . بگذار در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم، مگر کودک سوری گناه کرده که تاوان حفظ امنیت ایران را بدهد، آنهم امنیت جاده چالوس-کرج، که در روز شهادت امام صادق زدند و رقصیدند. بگذار ناله کودکان ایرانی هم بلند شود، مگر خون آنها رنگینتر از خون کودکان یمن است؟ . ?سردار سلیمانی برگرد ? . بگذار جنگ شود، برجام اصلا برای جنگ است. بگذار موشکهای آمریکایی آرامش تهران را بهم زنند و زنانی را که در بغلشان سگ خانگی خوابیده از زیر آوار بیرون آورند. بگذار مردم ایران در صف طولانی یک قرص نان بایستند. این جماعت فقط تلگرام میخواهند. آزادی میخواهند. استادیوم آزادی مختلط میخواهند! . ?سردار سلیمانی برگرد ? . بگذار جنگ وارد خاک ایران شود. تا جوانانی که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، بروند از ایران دفاع کنند. چرا فقط سپاه بسیج وارتش باید خون بدهند. بگذار آقازادهها هم کشته بدهند. بگذار جوانی که شعار میدهد رضاخان روحت شاد، روحش شاد شود. . ?سردار سلیمانی برگرد ? . امنیت زیاد هم خوب نیست. اصلا هر چیزی زیادش خوب نیست. قدرش را نمیدانند. بگذار صدای هواپیمای جنگی آرامش تهران را بهم بزند. بگذار دختران بزک کرده و بی حجاب دنبال پناهگاه باشند و فرصت آرایش و پیرایش نداشته باشند. بگذار جنگ شود تا مرد از نامرد جدا شود! . ?سردار سلیمانی برگرد ? . نمایندگان مجلس در خوابند، دست و گردنشان از چادر که نماد عصمت حضرت زهرا(س) است درد گرفته! فقط روزی که داعش به مجلس حمله کرد بیدار شدند، بگذار از خواب گران برخیزند. . ?سردار سلیمانی برگرد ? . امنیت برای این جماعت مهم نیست. این نمایندگان، قدرت میخواهند و ثروت. صندلی مجلس برایشان شیرین است. بگذار از زیر آوار مجلس بیرونشان بیاوریم. بگذار برجام جلوی موشکهای اسراییل را بگیرد، اگر میتواند! امنیت زیاد شده، دزدان بیت المال با خیال راحت دزدی میکنند. مؤسسه مالی و اعتباری بنام امام معصوم میزنند و ربا میدهند و ربا میخورند. بگذار آرامش آنها بهم بخورد. بگذار پولهای حرامی که با افزایش سکه و دلار جمع شد خرج آواربرداری شود. . ?سردار سلیمانی برگرد… شهادتت مبارک??
موضوعات: فرهنگی
لینک ثابت
[یکشنبه 1398-10-15] [ 08:01:00 ق.ظ ]
|
|
برای اینکه کودکان هم با اندیشه شهید حاج قاسم سلیمانی بیشتر آشنا شوند به نظر شما باید چکار کرد؟
با سلام و عرض تسلیت به تمامی دوستان در یکی از گروهها عزیزی گفته بود هر کس به طریقی مراسم عزاداری برای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی برپا کند.من هم فرزندم در کلاس ششم درس میخواند، برای همین تصمیم گرفتیم در کلاس او مراسمی بگیریم . یک پوستر از عکس سردار با لبخند و ۴۰ تا جاکلیدی با عکس این شهید عزیز سفارش دادیم. گفتیم پوستر را به دیوار کلاس بزن و از مدیر و ناظم هم دعوت کن تا به کلاس بیایند.یک جعبه خرما هم به او دادیم تا به مدرسه ببرد و بین همکلاسیها و کادر مدرسه و همکلاسی ها پخش کند تا بچهها نیز یاد این شهید ماندگار شود . و متنی هم نوشتیم تا برای آنها بخواند.
بسم الله الرحمن الرحیم همکلاسیهای عزیز سلام ۷، ۸ قرن پیش وقتی چنگیزخان مغول به ایران حمله کرد هیچ کس نتوانست در مقابل او بایستد و از کشور دفاع کند . نه سلطان خوارزم و نه سپاه وی ! لشکر مغول سالها در ایران تاخت و تاز و کشتار کردند . هنگامی که شورشی افغان قصد حمله و براندازی سلسله ی صفویه را داشت ، شاه صفوی فقط توانست یک دیگ آش نذری بپزد تا از جنگ خلاص شود. قسمتهای بزرگی از ایران نیز توسط شاهان قاجار به تاراج رفت و هرات، باکو، نخجوان و … از ایران جدا شدند . رضا شاه پهلوی وقتی داشت سرچشمه های پر آب کوه آرارات را به ترکیه میداد، در فکر دزدی و غارت زمین های ملی بود و سند آنها را به نام خاندان پهلوی میزد . محمدرضا شاه پهلوی وقتی با فشار انگلیس و آمریکا، بحرین را از ایران جدا کرد، تنها کاری که توانست بکند فقط این بود که بگوید بحرین بزرگ شده بود باید شوهرش میدادیم ! صدام با توجه به سابقهی ذهنی خود، خیال میکرد در عرض سه روز ایران و تهران را فتح خواهد کرد اما نمیدانست که این بار فرق میکند ! تربیت یافتگان مکتب امام خمینی که جوانان و دانش آموزان این سرزمین بودند، با مقاومتی بینظیر در مقابل صدام و اربابانش ایستادند و حتی یک وجب از خاک ایران را به دشمن ندادند . دشمن همیشه درصدد حمله و غارت ایران است . این بار هم میخواست با گروه های وحشی خود به نام (داعش )جنایتهای خود را ادامه دهد و آرزوی بزرگش را عملی کند . قرار بود در عرض چند ماه داعش ایران را بگیرد و از سرهای بریدهی بچهها و جوانان این سرزمین کوهی بسازد ، اما نمیدانست که ایران جوانان و مردان مومن و شجاعی دارد . سردارانی مانند شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوه بر اینکه اجاز نداد داعش به کشور ایران برسد، رفت به قلب منطقه داعش و آنها را در همه لانه خودشان زمینگیر کرد؛ و کشور عراق و سوریه را هم نجات داد و تازه اگر این داعشیها که از همه کشورها جمع شده بودند، برای اروپاییها هم خطر آفرین بودند؛ آنها را هم نجات داد؛ یعنی جامعه جهانی را از شر آنها رها کرد.همان آمریکا و انگلیسیهایی که خودشان داعش را ساخته بودند، و سرانجام سازنندگان داعش سردار شجاع را با ددمنشی به شهادت رسانند . اللهم صلّ علی محمد وآل محمد
موضوعات: فرهنگی, دلنوشته
لینک ثابت
[شنبه 1398-10-14] [ 10:03:00 ب.ظ ]
|
|
|
|
|
|