پیامبر اکرم (ص): المُومِنُ مِرآتُ المُومِن.
شعر زیر برگرفته از مضمون حدیث فوق است در راستای اهمیت نقش امر به معروف و نهی از منکر در زندگی اجتماعی
شهر آینه ها
شهری از آینه ها روی زمین روزی بود

بر نتابید به زیبایی آن چشم حسود
در دل شهر، محبت قدم بر می داشت

روی هر آینه ای بذر نصیحت می کاشت
که اگر ذره ای از شب به رخی می افتاد

به یقین مومن دیگر خبرش را می داد
ولی از بخت بد آرام ،غروبی سر زد

مهربانی و صفا از دل آدم پرزد
همه ی شهر به یک خواب زمستانی رفت

دست تقدیر سراغ می شیطانی رفت
جام این آینه ها پر ز هوسرانی کرد

همه ی شهر به بزم کینه ،مهمانی کرد
به شبیخون به دل آینه ها چنگ زدو

هر چه معروف در آن بود به آن سنگ زدو
همه رفتند کناری و گذشتنداز آن آیه

خشکیدونزد هیچ کسی آب بر آن
آیه این بود که چون آینه باشید

به هم نگذارید بگیرد دلتان گرد ز هم
ولی این آیه ی معروف تمسخر شده بود

دل آدم فقط از واژه ی خود پر شده بود
قبل آن رسم بر این بود به هم دُربدهند

گر پلیدی به کسی بود تذکر بدهند
صحبت عادی این آینه ها غیبت شد

هر کس از غیر نصیبش باده ی غفلت شد
عفت از واژه ی خود، شرم به دامن بردو

غیرت از درد ،به کنج قفسی پژمردو
امر معروف،دگر خاک شد

از حیله ی خواب نهی منکر، شد آن،

گم شده ی نهر سراب
چهره ی آینه ها را علف هرز گرفت و

زمین زین هم ظلمت، به خود لرز گرفت
ولی از پشت همین ابر سیاهی،

خورشید پرتو افکنده به هر آینه ای می تابید
یک تلنگر زدو مردم همه بیدار شدند

و به خال لب آن دوست گرفتار شدند
که تواتر خبری آمده از غیب چنین می شود

زنده به قائم، همه ی آیه ی دین
ولی تا آن گل نرگس رخ خود باز کند

مومن از خویش عمل را باید آغاز کند


سولماز مساوات

 

موضوعات: سروده های طلاب  لینک ثابت