من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 8
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

مردی با باران آمد ...

مردی از جنس نور

خداوند مهربان حاج قاسم مظلوم مخلصش را دوست داشت، چون او همیشه بدون سر و صدا انجام وظیفه می کرد و فقط به خاطر خدا کار می کرد و از جوانی تا میان سالی در صف مقدم خطر ثابت قدم مانده بود؛ بدون لحظه‌ای تردید و حب دنیا از مقام و مال دل برید، از دین و ولایت وناموس مملکت دفاع کرد.

خداوند خواست که علاوه بر پاداش اخروی سردار پاداش دنیوی او را بپردازد.بنابراین شهادت او را به گونه ای برگزید تا در چشم جهانیان قرار گیرد و همگان متوجه روش و منش او شوند و راه او را ادامه دهند.

خون حاج قاسم شهید، جان دوباره‌ای بر پیکر انقلاب بخشید. و انقلاب را در چهل یکمین سال عمر با برکتش بروز رسانی کرد. هرچند اشتباهات مسؤولین باعث دلسردی مردم از نظام شده بود؛ اما شهادت مظلومانه سردار با اخلاص که تمام هم وغمش رشد و شکوفایی ملت ایران و آزادی ملت‌های مستضعف بود، به موقع به میدان فرماندهی آمد و جان تازه‌ای به ملت بخشید. وترس و ناامیدی بزرگی را به جان دشمنان انداخت و امروز واژه"انتقام سخت” کابوسی شده است برای خواب دشمنان.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-11-22] [ 04:36:00 ب.ظ ]

باشكوه‏تر از همیشه! ...

رمز ماندگاری انقلاب

جشن پیروزى انقلاب اسلامى و راهپیمایى ده‏ها میلیونى مردم در هزاران شهر و روستا در اقصى نقاط ایران اسلامى به باشكوه‏ترین شكل ممكن برگزار شد و از این بابت باید شكرگزار خداوند منان و قدردان ملت فهیم و بصیر ایران بود.
حضور كم نظیر ملت ایران در راهپیمایى امسال آنهم در شرایطى كه مقامات آمریكایى با گزافه گویى، سخن از پایان عمر انقلاب اسلامى ملت ایران سر مى‏‌دادند بسیار حائز اهمیت بود و مى‌‏توان گفت كه ملت با بصیرت ایران چشم دشمن را با این حضور خود كور كرد و همه نقشه‌‏هاى آن‏ها را نقش برآب نمود.

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1397-11-26] [ 10:31:00 ق.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب ، در جشن ولایت ...

حضور مردم در راهپیمایى ۲۲بهمن دشمنان را شگفت‏‌زده مى‌‏كند
* ۲۲ بهمن؛ روز پیروزى حق بر باطل‏
در چنین روز فرخنده‌‏اى (۲۲بهمن) حق بر باطل و جنود رحمانى بر اولیاى شیطان و حزب اللَّه بر طاغوت و طاغوتیان غلبه نمود و حكومت عدل اسلامى مستقر گردید و دست انتقام حق از آستین ملت رزمنده ایران بیرون آمد و نصرت اعجازآمیز اسلام بر كفر تحقق یافت. (صحیفه امام، ج‏۱۲، ص‏۴۶)
* ۲۲ بهمن؛ روز رهایى از استكبار
در چنین روز مسعودى، همبستگى قشرهاى ملت دلیر روزافزون و ارتش و سایر قواى انتظامى وفادارى خود را به اسلام و ایران نشان دادند و میهن خود را از شرّ طاغوت‏‌هاى زمان كه در رأس آنان دولت آمریكاست رهایى بخشیدند. (صحیفه امام، ج‏۱۲، ص‏۱۴۶)
* بزرگداشت روز ۲۲ بهمن براى تمامى نسل‏‌ها
در۲۲ بهمن ثابت شد كه ملت یكپارچه [است‏] ملتى كه مقصدشان یك مقصد الهى است، نه مقصدشان یك مقصد مادى صرفاً، و همه‌‏شان با هم یكصدا هستند، یك مقصد هستند- [قدرت‌‏هاى حامى شاه‏] نمى‌‏توانند كه بر این ملت غلبه كنند، و دیدند كه ملت غلبه كرد بر همه آن‏ها. و آن كسى را كه آن‏ها همه قدرت‏‌هاى خارجى-

چه ابرقدرت‏‌ها، چه وابستگان به ابرقدرت‏‌ها- مى‏‌خواستند او را نگاه دارند نتوانستند نگاه دارند. وقتى دیدند ملت همه مى‌‏گویند كه ما رژیم فاسد طاغوتى را نمى‏‌خواهیم، آن‌‏ها تسلیم شدند و آن آدم را از این‌جا بردند. و شما بیرونش كردید از این‌جا. این یك درسى است براى ما در طول تاریخ كه اگر ما بخواهیم مقاصد خودمان را، كشور خودمان را به آن‌‏طورى كه مى‏‌خواهیم برسانیم؛ یعنى به ثمر برسانیم نتیجه این همه خون و این همه علیل و این همه رزمنده، باید همه با هم باشیم. این یك درسى است كه ما از ۲۲ بهمن فرا گرفتیم. و باید این درس را با تمام قوا دریابیم؛ و با تمام قوا حفظ كنیم این‏را. ۲۲ بهمن باید سرمشق ما باشد در طول زندگى؛ و براى نسل‏‌هاى آینده كه همه آن‏ها ۲۲ بهمن را، كه غلبه ایمان بر كفر و اللَّه بر طاغوت و اسلام بر كفر بود، باید حفظ كنند و بزرگ بشمارند. بزرگ بشمارند روزى را كه خداى تبارك و تعالى بر ملت ما منّت گذاشت و این ملت را یكپارچه كرد، و ملت را غلبه داد. (صحیفه‏امام، ج‏۱۴، ص‏۸۶)
* 22 بهمن صحنه اعلام آمادگى ملت به دشمنان‏
اطمینان كامل دارم كه تمامى مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامى خود هستند كه علاوه بر ده‌‏ها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگى خود، امسال نیز در راهپیمایى‏۲۲ بهمن، حقیقت آمادگى كامل خویش را به جهانیان نشان داد (ه) و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت‌‏زده (مى‏‌كند) كه تا كجا حاضر به فداكارى‏اند. من در این‌جا خود را شرمنده و كوچكتر از آن مى‏‌دانم كه زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم این همه اخلاص و رشد و بندگى را خواهد داد، ولى به آنان كه ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانى از اصول و انقلاب و روحانیت مى‏‌كنند، سفارش و نصیحت مى‌‏كنم كه در گفتار و كلمات و نوشته‏‌ها با دقت و مطالعه عمل كنند و برداشت‏‌ها و تصورات نابجاى خود را به‌‏حساب انقلاب و مردم نگذارند. (صحیفه امام، ج‏۲۱، ص‏۲۸۶) 2مقام معظم رهبری‏(مدظله‌‏العالی):
پیروزى انقلاب پایان تحقیر ملت ایران بود* ۲۲ بهمن؛ نماد اقتدار حقیقى‏
در ایران، سالروز پیروزى انقلاب - یعنى بیست و دوى بهمن - به‏‌وسیله میلیون‏‌ها مردم در سرتاسر كشور با شوق و ذوقِ فراوان انجام مى‏گیرد؛ هر سال هم از سال قبل شورانگیزتر و مهم‏تر و بزرگتر؛ این نشان‏دهنده زنده‌‏بودن این ملت و پیشرفت این ملت در اهداف انقلابى است. (۱۴/۳/۱۳۹۱)
* ۲۲ بهمن؛ تجلى بخش عید ولایت‏
بیست و دوم بهمن، در حكم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود كه نعمت ولایت، اتمام نعمت و تكمیل نعمت الهى، براى ملت ایران صورت عملى و تحقق خارجى گرفت. (۴/۱۱/۱۳۶۸)
* ۲۲ بهمن؛ یادآور ایثار و شهادت‏
هر گاه و هرجا كه از پیروزى ۲۲ بهمن یادى و نامى آورده مى‏شود، چهره شهید و نقش خونین شهادت، در برابر چشم‌‏ها پدیدار مى‏‌گردد. (۱۹/۱۱/۱۳۶۸)
* پیام راهپیمایى ۲۲بهمن؛ وحدت و استقامت‏
پیام این جشن چیست؟ نگاه كنید به شعارهاى مردم، پیام را از شعارهاى مردم باید گرفت. آن‏طورى كه بنده نگاه مى‏كنم، دو پیام در این‏راهپیمایى‌‏هاى بیست‏‌ودوم بهمن وجود داشته است؛ یكى پیام استقامت، یكى پیام وحدت. (۲۸/۱۱/۱۳۹۲)
راهپیمایى بیست‏‌ودوم بهمن مظهر اقتدار ملى است؛ نشان‏دهنده عزم عمومى ملت ایران است؛ مظهر همان چیزى است كه هر دشمنى را در هر حد و اندازه‏یى از اقتدار نظامى و توانایى‏‌هاى تبلیغاتى و سیاسى، مرعوب مى‏‌كند. (۱۹/۱۱/۱۳۸۳)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-11-18] [ 02:46:00 ب.ظ ]

#راز_ماندگاری_انقلاب، الهی بودن انقلاب ...

رمز و راز ماندگارى و چهل سالگى انقلاب اسلامى‏
* درحالى كه ملت مسلمان و انقلابى ایران اسلامى تلاش مى‏‌كنند تا جشن‏‌هاى بزرگداشت ۴۰ سالگى انقلاب خود را با شكوه هرچه تمام برگزار كنند، عده‌‏اى معتقدند تفاوت چندانى میان چهل‌مین سالگرد انقلاب اسلامى با سنوات گذشته و آینده وجود ندارد.
* اولین وجه متمایزكننده ۴۰ سالگى انقلاب اسلامى به جنبه الهى آن مربوط مى‏‌شود چراكه رسیدن به این انقلاب به سن ۴۰ سالگى در مقایسه با سایر انقلابات آسمانى و زمینى چیزى شبیه معجزه است. اعجازى كه‏‌بى‏‌شك بدون اراده او و عنایات و امدادهایش امكان وقوع نداشت. بزرگداشت هرچه با شكوهتر جشن ۴۰ سالگى انقلاب اسلامى در درجه اول تشكر و سپاس از خداوند منان مى‌‏باشد كه چنین منتى را بر مردم مسلمان ایران نهاد.
* از دیگر دلایل تفاوت چهل سالگى انقلاب اسلامى با دیگر سنوات در این است كه برخى از نیروهاى خودى درون نظام به بهانه این‏كه ماموریت انقلاب تمام شده، دچار انفعال و وادادگى شده‌‏اند. بدیهى است در این مقطع، هنر نیروهاى مدافع انقلاب باید اثبات توانایى انقلاب و تداوم قدرتمندانه آن و تعریف ماموریت‏‌هاى بزرگ در آینده باشد. رسیدن انقلاب به سن چهل سالگى به‏‌طور طبیعى این فرصت را ایجاد مى‏‌كند تا ضمن آسیب‌‏شناسى از عملكرد گذشته و احصاء نقاط قوت خود، راهبرد آینده انقلاب را ترسیم كنند. چهار دهه كشور دارى در شرایط سخت و عبور از بحران‌‏هاى متعدد، تجارب ارزنده‏اى را فراروى مدیران كشور قرار داده كه لازم است به نسل جوان منتقل گردد.
* یكى دیگر از تفاوت‏‌هاى چهل‌مین سال پیروزى انقلاب اسلامى ، به تاثیر آن بر استمرار انقلاب اسلامى و ماندگارى آن باز می‏‌گردد. این اهمیت زمانى افزایش مى‌‏یابد كه ماندگارى و تداوم انقلاب اسلامى براى غرب غیرقابل باور بوده و به‏‌شدت از این جهت ناخرسند و عصبانى هستند. زیرا هر سال بقاى جمهورى اسلامى به‌‏معناى شكست برنامه‌‏ها و نقشه‏‌هاى آنان براى براندازى نظام اسلامى مى‏‌باشد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 01:46:00 ب.ظ ]

راز ماندگار انقلاب و ظلم ...

 


از انگیزه ارتشی شدنش گفت:«خواهرم 15 ساله بود هر وقت می‌خواست بیرون برود باید یکی از برادرن او را همراهی می کرد آن روز قرار شد من باهاش بروم نزدیک پارک شهر که رسیدیم، دو نفر از ماشین بنز پیاده شدن که یکی آمریکایی بود از لباسش معلوم می شد، آخه آمریکایی ها توی شهر با شلوارک لی بالای زانو رفت و آمد می کردند! یک پاسبان هم از او محافظت می کرد، همینکه به ما رسیدند به طرف خواهرم حمله کرد و به طرف ماشین می کشید خواهرم جیغ کشید من خواهرم را می کشیدم تا از دستش نجات بدهم، چادرش از سرش افتاد با مشت به جون آمریکایی افتادم پاسبان با باتومش به جان من افتاد تا اونجایی که می توانست کتکم زد خواهرم از دست آمریکایی فرار کرد، آمریکایی مست کرده بود .
مردم هم با این نا امنی ها عادت کرده بودند و جرات نداشتند اعتراض کنند چون ساواک حسابشون رو می رسید! آمریکایی جسور شده بود می خواست دنبال خواهرم برود که پاسبان دستش را گرفت برد طرف بنز و سوار شدند و رفتند.
آن سال من کلاس ششم طبیعی رو تموم می کردم وهمیشه آرزو داشتم که پزشکی بخوانم ولی از آن روز تصمیمم عوض شد. در ارتش استخدام شدم تا اینکه درجات ارتش رو پشت سر گذاشتم، هدفم از ارتشی شدن این بود جلوی افرادی که به مردم خیانت می کنند را بگیرم.
یک روز باماشین از خیابونی رد می شدم که همان پاسبان را دیدم جلوش ترمز کردم در ماشین را باز کردم ازاو خواستم که سوار شود، او هم با خوشحالی سوار شد احساس غرور می کرد که سرهنگ ارتش او را سوار کرده است. رسیدیم روی پل کارون توقف کردم از ماشین پیاده شدم از او خواستم که پیاده بشود، گفتم:هدف تو از شغل پاسبانی چیست؟
- قربان برای حفظ ناموس وطن!
- حقوقت را از کجا می گیری؟
- از مالیات مردم.
- یادت میاد که از مردم حفاظت کرده باشی؟
- بله قربان
- می توانی یکی از آن هارا برایم تعریف کنی؟
- بله.
-کمی فکر کرد.
- اگر یادت نیست من برایت می گویم تا یادت بیاد!
- چند سال پیش یک دختری از کنار پارک رد می شد که آمریکایی مست به او حمله کرد یادت هست؟درحالیکه دچار شک و تردید شده بود که منظورم از این سوال چیست.
- آره یادم هست
- تواز آن دخترچه جوریی دفاع کردی. شروع کرد که بگوید زبانش به من ومن افتاد.
- خوب به چهره من نگاه کن شاید به یاد بیاری؟ حق داشت من را نشناسد آن زمان من جوان 17 ساله بودم؛اما حالا با لباس ارتشی ورشد قد و قیافه نمی توانست من را بشناسد
- آن دختر یک برادرهم داشت توحسابی به او کتک زدی ومی‌خواستی دختر را با آمریکایی ببری من برادر دختره هستم، رنگش پرید، افتاد به پایم که من را ببخش، اگر من از تو خواهرت دفاع می کردم آمریکایی من را می‌کشت، من زن و بچه دارم.
-حتما دختر داری، می دهی به دست آمریکایی مست ؟
- حالا از این پل میاندازمت توی رود کارون تا خوراک کوسه ها بشی؟
-یا اینکه همون کتک هایی که به من زدی بهت بزنم؟
-خودش انتخاب کرد، شروع کردم به کتک زدنش تا می خورد بهش زدم.
-یادت باشه اسم تو پاسبان این مردم است، نه پاسبان آمریکایی!

خاطرات سرهنگ ارتش
سال 1362به عنوان روحانی گروه توپخانه رفته بود اهواز؛ با یک فرمانده ارتشی آشنا شد که بعضی وقت ها که خبری از عملیات و حمله نبود از خاطراتش می گفت و خیلی خدا رو شکر می کرد که در زمان انقلاب خدمت می کند می گفت: اگر همیشه در جبهه باشد هیچ وقت خسته نمی‌شود، برای اینکه مردم از سلطه خارجی و تجاوزات آنها راحت باشند، برای اینکه مردم احساس ذلت نکنند، می گفت از تحقیر شدن در زمان شاه خسته شده بودم و از دوران بد کودکی و نوجوانی اش می گفت: که آمریکایی ها در شهرشان جولان می دادند و بد مستی می کردند و هیچ دختر پسر و زنی جرات نداشت تنهایی در روز روشن در کوچه خیابانهای خرمشهر رفت و آمد کند! هرچه که خوب بود مال آمریکایها بود! خانه خوب با کولرهای مجهز، سربازای ایرانی هم یا گماشته آدم‌های شاه بودند یا محافظ آمریکایی ها! و علاوه بر حقوقشان از مالیات مردم حق توحش می گرفتند!!!!

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
 [ 01:10:00 ب.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب، چگونه انقلاب شد ...

 

 

 

 

 

توی زیر زمین دنبال ساطور سبزی خورد‌کنی می گشتم. باخودم فکر می‌کردم با این ساطور می‌خواهد با کماندو‌های شاه بجنگد! تا بخواهد ساطور را بالا ببره آن ملعون‌ها با تیر به حسابش خواهند رسید.

روز19 دی ماه سال‌ 1356بود همسرم بعد از اینکه وصیت هاش را کرد گفت: یه وسیله ای می خواهم تا از خودم دفاع کنم، خلاصه به هر زحمتی بود پیداش کردم. آوردم  بهش دادم، گذاشت تو جیب قبایش . وقتی رفت وسوسه شدم که منهم بروم مسجد اعظم؛ قرار بود مردم اعتراض کنند، آن روز برای شهادت آقا مصطفی مجلس ختم گرفته بودند، و یک بهانه شده بود تا به شاه و ایادیش اعتراض کنند، چون روز 17 دی ماه به بهانه روز کشف حجاب توی روزنامه به امام خمینی توهین شده بود، شاه فکر می کرد که مردم بعد از 15 سال تبعید بودن امام خمینی؛ دیگه فراموشش کردن و ترسیدن، توخونه‌ها نشسته اند.

 

بچه هارا شال و کلاه کردم مادر شوهرم پرسید: (بالا هارا گدیرسن )کجا می‌روی گفتم می‌روم مسجد اعظم گفت: (بیز ده گلیریخ)ماهم میاییم گفتم زود باش بریم؛ از خانه که بیرون آمدیم یکی از مردای همسایه مان مارا دید گفت همشیره این روزها بهتره از خونه بیرون نروید خطرناکه، خدا رحمتش کنه بعد از انقلاب امام جمعه شبستر شد، کمی این پا و آن پا کردیم تا اینکه رفت، آمدیم سر خیابون تا یک ماشین بگیریم آن زمان نیروگاه  قم تاکسی نداشت چون خیابان شنی بود !!سوار یک وانت شدیم ما عقب نشستیم مادر شوهرم جلو نشست، رسیدیم جلوی پل آهنچی که درگیری شروع شده بود تظاهرکنندگان به طرف بانک صادرات سنگ می زدند و شعار می دادند، کماندوهاهم به آنها گاز اشک آور می زدند راننده وانت همین که درگیری را دید از ترسش وسط خیابون ترمز کرد، گفت :زود پیاده شین هرچه مادر شوهرم گفت: مارا ببر جلوتر پیاده کن قبول نکرد و اصلا فرصت کرایه گرفتن هم نکرد من با یه دست بچه رو بغل کرده بودم و با دست دیگه دخترم را می کشیدم و با دندانهایم چادرم را گرفته بودم می دویدم وقتی رسیدم سر کوچه آبشار برگشتم دیدم مادر شوهرم عقب مانده فریاد زدم بیا الان می کُشَنِت آن بیچاره چند روز بود که از ده آمده بود قم که مثلا زیارت کند ؛ به من که رسید گفتم همراه من بدو. منزل پدرم توی خیابون آبشار بود دویدیم همینکه نزدیک کوچه رسیدیم از ته خیابون آبشار کماندوها دنبال یه عده تظاهر کننده می دویدند که ماهم مجبور شدیم به طرف خیابون برگردیم خلاصه اون روز ما چندین بار از سرخیابون به ته خیابون دویدیم و در تعقیب و گریز بودیم و مخصوصا که مادر شوهرم می ایستاد و به آنها نفرین می کرد، من باید او را صدا می زدم که بیا می کشنت!! من جواب بچه هات روچی بگم. بعد از کلی فرار و گریز به خانه پدرم پناه بردیم. مادرم بعد از نیم ساعت رسید او هم به مسجد اعظم برای شنیدن سخنرانی رفته بود .در جمع تظاهرکنندگان گرفتار کماندوها شده بود .به زحمت فرار کرده بود، به من گفت دختر برای چه بیرون آمدی؟ گفتم به همان دلیلی که شما بیرون رفتی. صدای گلوله ها و فریادها به گوش می رسید چون خانه ما نزدیکترین محل به مسجد اعظم بود در همان لحظه همسرم هم آمد با تعجب دید ماهم آنجا هستیم. گفت: برویم خانه ما مجبور شدیم از بیراهه به نیروگاه برگردیم همینکه رسیدیم همسرم رفت، به من سفارش کرد در خانه را نبند تا هرکسی خواست بتواند پنهان شود. آن روزها همه در خانه‌ها را باز می گذاشتند. شیر آب را با شلنگ داخل کوچه می گذاشتیم تا کسانی که گرفتار گاز اشک آور شدند بتوانند خود شان رو نجات بدهند. نتوانستم توی خانه آرام بگیرم بچه ها رو به مادرشوهرم سپردم، از خونه بیرون آمدم که بروم به خیابان تا از تظاهرات خبری بگیرم که همسایه دیوار به دیوارمان دم در ایستاده بود تا من را دید پرسید: همشیره کجا می روی ؟گفتم میروم تا از همسرم خبری بگیرم، گفت: شما برگرد؛ من می روم دنبالش. من برگشتم و توی حیاط ایستادم بعد از 5 دقیقه دوباره رفتم بیرون باز او را دم در ایستاده دیدم. دوباره همان سوال و پاسخ تکرار شد.  هربار خواستم به خیابون بروم آن همسایه از رفتنم جلوگیری کرد نه خودش رفت نه گذاشت من بروم تا اینکه غروب شد، دیدم مادر شوهرم نیست دنبالش گشتم دیدم از پشت بام صدای فریادش می آید. رفتم روی بالکن دیدم از نردبان رفته بالا با ناله و نفرین به خدا، از شاه از و کشتارها ی او شکایت می کند، گفتم مگر نمی دانی که با تیر هوایی می زنند، بیا پایین آن روزها هرکس شب‌ها از پشت بام‌ها مرگ برشاه می گفت با تیر می زدنش، آخرای شب بود که همسرم خسته و زخمی آمد و از شهادت تظاهر کنندگان خبر آورد و فردای آن روز به خانه ها هجوم بردند تا زخمی ها رو دستگیر کنند، هرکسی که دنبال شهدا به بیمارستان می رفت جسدش را نمی دادند می گفتند پول گلوله ها را باید بدهید. همان روز حسین خزعلی تو کوچه آبشار شهید شد.

و 19دی قم جرقه ای شد برای پیروزی انقلاب.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 01:08:00 ب.ظ ]

راز ماندگار انقلاب و مردم ...


بسم الله الرحمن الرحیم

 

بابام می گفت: قرار بود فردا امام رحمت الله به ایران بیایند.در شهرهای بزرگ خبر از درگیری های شدید خیابانی بود اما در شهر ما که شهر کوچکی بود درگیری به آن معنا وجود نداشت. البته تب و تاب انقلاب و راهپیمایی در شهر ماهم مشهود بود حتی چندی پیش مردم به صورت خود جوش خانه ی یکی از ساواکی های شهر را به آتش کشیده بودند. اما درگیری رسمی وجود نداشت و خلاصه شهر ما نیز حال و هوای انقلابی به خود گرفته بود.

بعضی ها می گفتند قرار است با آمدن امام خمینی رحمت الله ارتش وارد شهرها بشه و نبرد خونینی بین مردم و ارتش صورت بگیرد حتی در شهرهای کوچک.

در نیمه های شب دوازدهم بهمن با جمعی از دوستان که جزو انقلابیون شهر بودند جمع شدیم و یک بمب دست سازی که خودم با سه راه شیرآب و دینامیت درست کرده بودم را در یکی از محله ها به صورت آزمایشی منفجر کردیم! می خواستیم اگر از عملکردش مطمئن شدیم برای مقابله با ارتش به تولید انبوه برسانیمش! خلاصه چشمتان روز بد نبیند از موج انفجارش ظرف و ظروف اهل محل همگی شکسته بودند!

جالب اینجاست که فردا صبح شنیدیم که توده ای ها و کمونیست های شهرمان مدعی شده بودند انفجار دیشبی کار آن ها بوده برای مقابله با ورود امام!

خاله ام می گفت: به یمن ورود حضرت امام خمینی رحمت الله خیلی از کسانی که توان مالی مناسبی داشتند می خواستند گوسفندی و یا گاوی را قربانی کنند. وضع مالی پدرم تعریفی نداشت و من خیلی غصه می خوردم که چرا ما نمیتوانیم گوسفندی را برای امام رحمت الله قربانی کنیم. آنقدر عاشق حضرت امام خمینی رحمت الله بودم که دلم می‌خواست خودم قربانیشان شوم. تصمیم گرفتم هرطور که شده خودم را به تهران برسانم و هنگام ورود امام رسما قربانیشان شوم!

اما شنیدم که ایشان مردم را از قربانی کردن گاو و گوسفند نهی کرده اند و همین نهی ایشان باعث شد اندکی دلم آرام بگیرد و قید رفتن به تهران را بزنم!

رامیان

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[جمعه 1397-11-12] [ 10:26:00 ق.ظ ]

راز ماندگاری انقلاب در ایمان مردم ...

تحول روحى در مردم و تحقق وحدت كلمه‏

مسلّماً مادامى كه نیت ما خالص است و براى خداست، خداى تبارك و تعالى با ماست و پیروز خواهیم شد. چنان‏چه در این ‏راه قدرت بزرگى كه در مقابل ما بود و پشتیبان او تمام قدرت ‏ها، اعم از اَبَرقدرت‏‌ها و غیره بودند، لكن چون حُسن نیت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمى كه در صدر اسلام بود. . . از این جهت، این پیروزى ما مرهون یك همچو تحول روحى است كه در مردم پیدا شد. و الاّ ما كه نه اسلحه داشتیم و نه نظام بود در كار و نه یك كارهایى داشتیم كه مطابق اصول جنگى و این‌‏ها باشد. فقط چیزى كه بود ایمان در مردم بود، و بحمداللّه وحدت كلمه.

(صحیفه امام، ج‏۱۰، ص‏۸۰)V            

غلبه قدرت ایمان بر قدرت شیطان

شما دیدید كه یك ملتى كه عددش كم و هیچ اسلحه نداشت و هیچ ابزار جنگى نداشت و هیچ نظامیگرى نداشت [ولى‏] ابزار ایمان داشت، با ابزار ایمان غلبه كرد بر یك قدرت شیطانى كه همه‏‌ى قدرت‏‌ها دنبال او بودند. نه همان ابرقدرت‏‌ها، همه‏‌ى قدرت‏‌ها دنبال او بودند. این‏ قدرت ایمان بود كه یك مشت مردم را كه هیچ نداشتند غلبه داد. این همان قدرتى بود كه در صدر اسلام با یك ابزار كم و یك عدد كم غلبه كردند بر روم با آن بساط و بر امپراتورى ایران با آن همه ابزار. آن‌‏ها تهى بودند از ایمان؛ و این‏‌ها دست پر بودند در ایمان، غلبه كردند.

(صحیفه امام، ج‏۱۱، ص‏۱۹۷)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1397-11-05] [ 11:02:00 ق.ظ ]