من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه


    خندها و گریه هایم در اعتکاف ...

    امسال که کلاس پنجمی هستم ،رفتم نماز جمعه که یکی از همکلاسی هایم گفت برای اعتکاف ثبت نام می کنند.
    باهم ثبت نام کردیم که یکی ار دوستان دیگرمون هم اضافه شد.
    گوشی یه نفر را گرفتم به مادرم زنگ زدم و اجازه گرفتم، مامانم خیلی خوشحال شد.
    پرسیدم من میرم اعتکاف شما چرا خوشحالی می کنی؟!
    گفت برای اینکه توی این سن کم موفق شدی بری اعتکاف، زمانیکه من رفتم اعتکاف طلبه پایه اول بودم!


    همون روز اول دوستم آمد و در گوشم گفت که دچار یه مشکل شرعی شده که اولین بارش بود ،نمی دوست چه اتفاقی براش افتاده و ترسیده بود!
    من که قبلا مامان طلبه ام برام یه چیز هایی را گفته بود بهش دلداری دادم و گفتم الان از مامانم می پرسم که تکلیف توچیه و باید چکار کنی.
    خلاصه  همکلاسیمون جول و پلاسشو جمع کرد و با غصه رفت.
    ما  دونفری ماندیم ، که شبها بیداری داشتیم و روز هاهم تا اذان ظهر در خواب سپری می کردیم با این بهانه که در حال اعتکاف خواب هم عبادت است.


    بعد از ظهر ها هم بعد حفظ قرآن و خواندن چند رکعت نماز قضا های صبح که داشتم و از قبل یاداشت کرده بودم مشغول می شدم،برای رفع دلتنگی سرگرمی داشتیم، مثل بازی پانتومییم، که یه خانم مسنی من را در حال پانتومیم دید ،گفت دوربین های خدا عکستون را می گیره روز قیامت آبروتون میره، بلافاصله در جوابش گفتم ،دوربین ها الآن خاموشه!


    روز آخر بعد از گوش دادن به دعای ام داوود، خانم ها رفتند به سجده و با گریه دعا هاشون را می کردند که بعضی با صدا و بعضی از حرکت بدنشون معلوم می شد که گریه می کنند.


    من هم که مامانم یه لیست بلند بالایی بهم داده بود که دعا کنم.
    در سجده دعاها را کردم و از خدا خواستم که هرچه سریعتر مستجابشون کنه ولی گریه ام نمی گرفت با دوستم که در کنار هم در سجده بودیم تصمیم گرفتیم که بدنمان را حرکت بدهیم که حالت گریه داشته باشد! شروع کردیم به تکان دادن خودمان در سجده همینطور که ادامه دادیم اولش کمی باخنده بود ولی بعدش تبدیل به گریه شد و حالا گریه تمامی نداشت!

    دستمالی هم در کنارم نداشتم ، اشکهایم همراه با آب بینی  مثل چشمه سرازیر شده بود و جانمازم خیس شده بود آخرش مجبور شدم همانطور که چادر روی صورتم بود به طرف سرویس بهداشتی بروم.


    بعد از افطار که به خانه برگشتم،وارد پذیرایی که شدم، لامپ خانه خاموش بود، تعجب کردم بعد با صدای جیغ برادر کوچولوی یک سال ونیمه ام در فضا پیچید! یه لحظه ترسیدم که چی شده ؟

    که معلوم شد برای جذابیت برنامه لامپ هارو خاموش می کنند که داداش کوچولوم از تاریکی می ترسه و جیغ می کشه، چراغ ها روشن شد، دیدم پذیرایی پر از میهمان است همه جا آذین بندی شده و ریسه های چشمک زن و تخم مرغ های رنگین به سقف می خوره و کاغذ های رنگینش روی سرم می ریزه و همه با صلوات از من استقبال کردند.
    بعدش هم هر کدام نفری بیست هزار تومان بهم کادو دادند.

    واین خاطره اولین اعتکافم است.

    خاطرات  دختر م موحده انتظاری

     

    موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1397-01-16] [ 11:19:00 ق.ظ ]

    طلبه معتکف ...


    ماه رجب
    ماه رجب ماه سلوک و زدودن زنگار های شیطانی از ایینه دل است.ماه ولایت و بر افروختن چراغ معرفت در شبستان وجود است ماو رجب ماه اعتکاف است.اعتکاف فرصت مناسبی است تا انسان که در پیچ و خم های مادیات غرق شده خود را باز یابد و از خدا بخواهد او را در راه راست ثابت قدم نگه دارد تا به دریای بی کران انس و مهر خداوند بپیوندد که سراسر مغفرت و رحمت است .در اعتکاف باید زمان دل و جان را به دست خدا سپرد و همه اعضا و جوارح را در حصار اراده حق به بند کشید،به خویشتن پرداخت و معایب ،کاستی ها و درد های خود را شناخت و در جست و جوی درمان بود. باید نامه ی اعمال را مرور کرد و به فکر تدارک و جبران فرصت های از دست رفته بود در اعتکاف می توان به مرگ اندیشید و خود را برای حضور در پیشگاه خدای مهربان اماده کرد.در فضیلت اعتکاف همین بس که معادل طواف کعبه و همتای رکوع و سجود است چنان که خدای منان در ایه 125سوره بقره می فرماید :ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگانو معتکفان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان از هر گونه الودگی تطهیر کند.اری اعتکاف میثاقی است دوباره عهدیست صد باره نگاهیست یک باره به عمق ناپیدایی عشق. سه روز خود را برای او مخلص کردن عشق را در سحر معنا کردن و روزه را اغاز وصال دانستن .اعتکاف حج کوچکیست در دل ،عمره بزرگیست در نفس ،فربانگاه زیبایست در قلب،سه شب بیداری از سوز عشق و بیزاری از دنیا و خود را در زمزم معرفت شستشو دادن.
    خدایا از من در گذر انچه را از من بدان داناتری و اگر بار دیگر به ان باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد .خدایا انچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای .خدایا ببخشای انچه را با زبان به تو نزدیک شدم ولی با قلب ان را ترک کردم .خدایا ببخشای گناهانم و سخنان بی فایده و خواسته هاب بی مورد دلم و لغزش های زبانم را.امین…..
    منبع:نوشته برداشت از دعاهای حضرت علی…

    معصومه تقی نژاد

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [جمعه 1396-02-01] [ 10:04:00 ب.ظ ]