من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 21
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

ماجرای احیای نیمه شعبان ...

احیای نیمه شعبان

اوایل تاسیس حوزه بود که در خانه‌ای کنار مصلی دو کلاس داشتیم.با آن وضع کم امکانات می‌خواستیم مردم شهر را با حوزه آشنا کنیم.

قرار شد شب نیمه شعبان را احیا بگیریم و مهمانان را هم دعوت کردیم.  شام  و سحری هم آماده کردیم منتها خودمان امکانات آشپزی نداشتیم و حوزه هم روزانه بود. طلاب سبزی قرمه‌سبزی را خوردکردند فرستادند به آشپز حوزه برادران تا خورشت را آماده‌کند.

هنگام خوردن شام متوجه مشکلی در خورشت نشدیم، اما خدا روز بد نشونتون نده  وقت سحری خوردن بود که موقع خوردن غذا دیدم شن زیر دندانهایم خش خش می‌کنه؛ ناچار شدم غذا را خوردم؛ در طول عمرم اونقدر گل وشن نخورده بودم! نگاهی به بشقابهای مهمانها انداختم دیدم خورش هایشان را کنارزده‌اند و فقط برنج خالی می خورند، اما من تا دوماه درد معده گرفتم!

معلوم شد که آشپز حوزه برادران سبزی های خوردشده را شسته فرض کرده و توی خورش ریخته بود. موقع شام شن ها ته‌نشین شده بوده و معلوم نشد اما وقت سحری خورش به ته دیک رسیده بود آمد رو و آبروی مان را برد.

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-01-20] [ 09:42:00 ب.ظ ]

مرده شور چاردت ببره!!! ...


دم مدرسه منتظر بود، تا مادر ش بیاد دنبالش یکی از همکلاسی ها ش هم منتظر مادرش بود،منتها با ابن تفاوت که این با پوشش کامل

و او با بد حجابی کامل ! کلاس پنجمی بودند.

وقتی مادر دوستش آمد دنبال دخترش؛و او را با چادر دید به چادر ش توهین کرد،گفت:مرده شور  چادرت ببره.

دختر چادری  گفت: تو به چادر حضرت زهرا توهین کردی، فقط همین را گفت!!!

فردا وقتی منتظر مادرش بود؛ اون خانم هم آمد که دخترش ببرد چادر سر کرده بود ،در حالیکه اشک تو چشماش بود آمد گفت :دختر

جان معذرت می خواهم ، تا صبح نتوانستم بخوابم ، از حرفی که زدی موبه تنم سیخ شد.

منو حلال کن.


موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-04-22] [ 07:58:00 ب.ظ ]

آیاپیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله )کمتر از خلفا می دانست؟؟؟؟!!!!!! ...


از همسفر سنی پرسیدم عقل خلفا از پیامبر (ص) بیشتربود؟!
با تعجب توأم با عصبانیت گفت: کی چنیین مزخرفاتی رو گفته؟
گفتم: چرا عصبانی میشی؟ سؤالم را عوض می کنم.

پیامبر(ص) برای اینکه امتش گرفتار انحراف نشوند، جانشین معرفی کرده یا نه؟
گفت نه!!!
پرسیدم: خلیفه اول جانشین معرفی کرده؟ گفت بله!!
گفتم پس جناب ابوبکر از پیامبر بیشتر می دانست!!!
گفت:خلیفه می دونست که از دنیا میرود برا همین جانشین معرفی کرد!!!
گفتم:پس نتیجه این میشه که عقل جناب ابو بکر بیشتر از پیامبر(ص) بوده،ذا پیامبر(ص) نمی دونست که از دنیا میره وجانشین معرفی نکرد!!!
با ناراحتی گفت : شما تهمت می زنید.
گفتم نتیجه اعتقادی شما این تفکر روثابت می کنه.

گفت:باید چه جوری فکر کنم که اینجوری نشه؟

گفتم : باید معتقد باشی که پیامبر(ص) هم به فکر امتش بوده وبرای بعد از خودش جانشین معرفی کرده،همانطوری که جناب ابوبکر جانشین معرفی کرد.
همسفر خوبم دوباره سکوت کرد شایدم فکر…

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1392-05-22] [ 05:30:00 ب.ظ ]

خلاصه همسفر سنی خوبم از حال سکوت وفکر در اومد ... ...

فلسفه سجده بر مهر


خلاصه همسفر سنی خوبم از حال سکوت وفکر در اومد بعد از خوردن تنقلاتی که همراهمون بود،پرسید حالا

فلسفه سجده روی مهر چیه؟

گفتم برای خضوع به درگاه خدا باید بهترین جای صورت که جایگاه غرور انسان بر پست ترین چیز که خاک است

ساییده بشه که اگر غیر ازاین بود ثروتمندان بر روطلا وجواهرات سجده می کردند؛!!!

که آیه قرآن می گه رو چی سجده کنید ،در صحیح ترمذی ج.1،ص354 آورده«جعلت لی الارض مسجدا

وطهورا»زمین پاک را برای سجده قرار داد؛

ودر تاریخ هم می خوانیم که پیامبر (ص)در جنگها سنگ را در دست می گرفت تا در آفتاب داغ نشه.و فلسفه تربت

هم اینه که ما امام حسین وشهادتش را جزء زندگی مون بدونیم وبا ظالم آشتی نکنیم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1392-05-20] [ 01:50:00 ب.ظ ]