جمعیت خیلی زیاد بود. از همه جای کشور دبیران کمسیون بانوان را جمع کرده بودند. به خاطر اتفاقات ضد ارزشی و سنت شکنی که در دولت اصلاحات دیده بود، دبیر کمسیون جلفا دوست نداشت شرکت کند. با اصرار همسرش و تشویق بنده، که با این مبنا شرکت کن و هر چه را شنیدی فقط گوش کن.

اولین سخنران خانم اشراقی، همسر محمد رضا خاتمی(نوه دختری امام خمینی«ره») بود.

البته با پوشش چادر نصف و نیمه، هرچه دلش خواست علیه مراجع سخن گفت: خانم‌ها تمام ظلم‌هایی که به شما می شود، تقصیر مجتهدها است!

با شنیدن این سخنان ضد دین، آن‌هم از سوی نوه بنیان گزار جمهوری اسلامی نزدیک بود خفه شوم، بغضی مانند توپ راه گلویم را بسته بود.

بعد از سم پاشی هایش، نُک پیکان حمله را از مجتهدان به سوی دبیران کمسیون برگرداند.

گفت: حواستان جمع باشد، قرار نیست کسی شما را استخدام کند، بیچاره‌هایی که به امید استخدام شدن در فرمانداری‌ها مشغول شده بودند، انگار آب سردی را رویشان ریخته باشند؛ روحیه شان را باختند.

بعد نوبت سید محمد خاتمی شد که قرار بود برای دور دوم انتخابتش سخنرانی کند، وقتی آمد پشت تریبون، جمعیت  چنان در سکوت بود؛ که گمان می‌کردی همه خواب هستند.

کسی تشویقش نکرد، تا اینکه یک یا دونفر صدا بلند کردند، خاتمی خاتمی حمایتت می کنیم!

در همین کش و قوس‌ها بودیم که رئیس جمهور از همان راهی که آمده بود، برگشت رفت!

بی اختیار آیه مکروا و مکر اللَّه واللَّه خیر الماکرین« 54 آلعمران »بغض گلویم را باز کرد.

آهی از ته دل کشیدم و با خودم گفتم: پروردگارا شکرت که نقشه‌های شومشان را خنثی کردی!

در حاشیه اجلاس، مشاور استانداری تبریز دست مرا گرفت تا برای چای سر میز مشاور استاندار قم با هم باشیم.

بعد از معرفی من، مشغول صحبت با خانم عباسقلی زاده که او هم حوزوی بود، شد.از او پرسید: شما در چه حالی هستید؟

او گفت: ما نزدیک است، عمامه ملاها را بپیچیم دور گردنشان و از گردونه خارج شان کنیم.

دوباره بغض گلویم را بست، اشکم می خواست سرازیر شود، با زحمت بغضم را فروخوردم، تا اشک خشک شود.

وقتی از تهران برگشت، ماجرا را تعریف کرد، ماهم بقیه ماموریت را به عهده گرفتیم و به مسئولین اداره اطلاعات خبر دادیم؛ تا به حساب مشاور استانمان رسیدگی شود.

بعدها دانستیم که خانم عباسقلی زاده بعد ازدستگیری، به خارج فرار کرده است و درمستند خارج از دید او را دربرنامه شبکه‌های دشمن دیدم که می گفت مشکل زنهای ایران غیرت مردان است!  

پ ن

این گونه بود که بعد از سی سال از گذشت انقلاب از جهت فرهنگی روز بروز رنگ وبوی جامعه تغییر کرد،که اکثر مادران چادری در کنارشان دختر بی حجاب دارند!

 

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت