پشت خط یه خانومی بود، وقت مشاوره می خواست.

قرار شد بیاد دفتر، موعد مقرر آمدند، مادر با پسرش آمده بود! من متعجب شده بودم! چون همیشه برای خانوم ها مشاوره می دادم.

اما حالا جنس مُراجع تغییر کرده بود! پذیرفتم، وارد گفتگو شدیم. پرسیدم مشکل چیه؟ مادرش گفت: پسرم میگه همسر می خوام،

با خوشحالی گفتم: به به چه پسر خوبی آفرین! مادرخانومی گفت: خانوم این چه حرفیه! من آوردمش پیش شما تا بهش نصیحت کنی که از ازدواج منصرف بشه!

پرسیدم چرا؟! گفت نه شغل داره نه سربازی رفته.

پرسیدم چندتا دختر داری ؟!گفت دوتا. گفتم یه عروس بگیر تا دخترات بشه سه تا! به دختری که انتخاب می کنی بگو تا زمانی که پسرم دستش تو جیبش بره مثل دخترای من با ما زندگی کن.

آقای پسر گفت: اصلا نیازی به خرجی دادن بابام نیست! بابام چند دهنه مغازه داره و چند تا حیاط داره!

یه مغازه با دو دستگاه کامپیوتربه من بده من خودم کار کامپیوتری راه می اندازم.

مادر خانومی گفت :پیشنهادمن اینه که پسرم فعلا با یه دختر دوست بشه و نیازش را برطرف کنه، هروقت رفت سربازی و شاغل شد و خونه خرید براش همسری که می خوام انتخاب می کنم.

درحالیکه چشام گرد شده بود، با تعجب گفتم شما برای اینکه برای پسرت هزینه نکنی، او را به آتش جهنم روانه می کنی!؟

وقتی فرزند دار می شدی ، فکر نکردی که پسرت همانطور که شیر می خواد ،غذا می خواد، لباس می خواد، به سن بلوغ می رسد وهمسر می خواد.

یا باید فرزندت را طوری تربیت می کردی که بتواند غریزه جنسی اش را کنترل کند وتا زمانی که به استقلال برسد صبوری کند و تقوا را رعایت کند.

 

موضوعات: آموزشی  لینک ثابت