ای برتر از خیال و قیاس و وهم وز هر چه دیده ایم و شنیده ایم و خوانده ایم

هر انکه تورا گم کرد چه یافت؟

و هر انکه تو را یافت چه گمشده ای داشت؟
باز هم نوای ازلی در گوشم نواخته شد، الله اکبر، به دور از توهمات و تمنیات و اغیار به سوی چشمه ی پاکی ها شتافتم و با سر خوشی دست ها و چهره را به آب پاکی الایش دادم و سر و پا ها را با نم نم عطر پاکی مسح کردم، بار الها چه خوش حسی است در پیشگاه خالق ابدییت ،حاضر شدن، دل به دریای کرم و بخشش سپردم.

ساعاتی را از خود بی خود در پیشگاه ارحم الراحمین، سپری کردم، دیدگانم را فرو بستم و الطافی که بر من ارزانی داشته را شمردم، موجودی صاحب اختیار، اشرف مخلوقات، دارای قوه ی تفکر و تعقل و … شمارش کردم.

و در دل گفتم :هر انچه از دوست رسد نکوست حتی وقایع و دشواری های زندگی…ناگهان جرقه ی شمعی در ذهنم روشن شد((هر که در این بزم مقرب تر است ×جام بلا بیشترش میدهیم))
بار الها دلم از برد و باخت های زندگی به ستوه آمده است، الهی دلم شکسته تو یاورم باش.


خداوندا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری

شکسته قلب من، جانا به عهد خود وفا کن

پریسا تقی نژاد

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت