تورا در کوچه های بی کسی چه ها گذشت
تو را پشت در سوخته چه ها گذشت
وقتی که سقط شد محسنت تو را چه ها گذشت

در سوگ پدر دگر نماند قرار
زهرا برفت و علی تنها ماند دگر
در غریبانه ترین کوچه های آشنا جای پای زهراست.

در شهر بی وفایی علی تنها ماند.
 زهرا چون به گل پرپر شده

در پی حق اش شده .
ناکسین شهر مدینه ریختند

بر سر علی و فاطمه

بی تاب شدند طفلان فاطمه.
سیلی به بانو زدند درندگان مدینه

مرگ بر عدو که در پی تبو ک و سلطنت
دریدند اهالی آیه تطهیر را
به آتش کشاندند خانه معرفت را

در این هنگام آه زهرا ستون های عرش الهی را به لرزه درآورد.
سالیان سال است که زهرا برفت و شیعه سینه سوخته در فراقش می گرید .
بافته شد به هم دین و سیاست در آن روز نفس گیر گیتی .
شب است و آسمان می گرید و علی با دیدن پهلو ی شکسته و صورت جای دست مانده و میخ بر سینه همچو ابر بهاری می گرید.
با همه ی این ها اسلام زنده است نفس می کشد، ولی طاغوت هنو ز در پی مقصد شومش است.
زهرا نعمت الهی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت