من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 10
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 6
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

مظلومیت غدیر با حسادت ...

 وقتی حسود مستجاب الدعوم میشه

 

وقتی حسادت و لجبازی انسان را مستجاب الدعوه می‌کند، تا از خدا تقاضا می کند فورا جواب می‌گیرد.

بعد از معرفی حضرت علی علیه السلام به جانشینی خود، توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «هرکه من مولای اویم علی مولای اوست.» این خبر توسط حاجیانی که در غدیر تجمع داشتند به همه نقاط عربستان رسید. نعمان بن حارث فهری با شنیدن این خبر برافروخته شد، برای اعتراض حرکت کرد و آمد نزد رسول خدا و گفت: «به دستور دادی که به لااله الا الله اعتراف کنیم و به پیامبری تو شهادت دهیم و دستور جهاد دادی، حج و روزه و نماز را انجام دهید و… انجام دادیم. آیا راضی نشدی تا اینکه این پسر را به خلافت نصب نموده و گفتی هرکه من مولای اویم علی مولای اوست.؟ حالا بگو این سخن از خودت است یا خدا امر کرده است؟ رسول الله فرمود به خدا سوگند که جز او معبودی نیست، این دستور پروردگارم بود .نعمان برگشت در حالی که می گفت:.«بارلها، اگر اگر این سخن حق است و از طرف تو است پس سنگی از آسمان بر سر ما ببار.» همینکه سخنش تمام شد خداوند با سنگ آسمانی بر سرش کوبید و او را در جا کُشت و آیه

                 «سأل سائل بعذاب واقع» را نازل فرمود.سوره معارج آیه اول

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1399-05-06] [ 01:08:00 ب.ظ ]

قیافه ورفتارش کپی وردان بود ...

از رستوران هتل که برگشت، گفت: امروز یک حاجیی سرمیز غذا بود، خیلی با حرص ولع غذا می خورد! تند تند همه چیز را جلوی خودش جمع می کرد. قیافه اش خیلی به نظرم آشنا بود. بعد از مدتی گفت یادم آمد که چرا قیافه اش آشنا بوده!  قدبلند و هیکل دار، با سبیل های برکشیده، ریش تراشیده و سرش را هم برای تقصیر تیغ زده بود شبیه عاشق قطام بود، اسمش چی بود ؟
یادم نیامد، بعد از ده دقیقه گفت :عین وردان بود!
این قصه گذشت، تا اینکه در مراسم جشن غدیر در نماز خانه هتل شرکت کردم. بیشتر اهل کاروان آمده بودند،  نزدیک در ورودی نشسته بودم که یک حاجی وارد شد تا چشمم بهش افتاد دیدم چقدر آشناست، یاد وردان افتادم.
سخنران برنامه حجت الاسلام آقای عابدی استاد حوزه و دانشگاه بود.
ایشان در باره انسان کامل سخن گفت و در تقسیم افراد انسان، که یک دسته مثل حیوان هستند؛ حیوان از اینکه حیوان دیگری گرسنه باشد یا اینکه بار سنگینی را حیوانی حمل کند و این بدون بار باشد ناراحت نمی شود.
بعضی از افراد هم از حیوان هم پست تر هستند. ولی انسان کامل کسی است می گوید من گرسنه باشم تا دیگری سیر باشد.من سردم باشد ولی دیگری سردش نشود.
تا بحث به اینجا رسید ، این حاجی شبیه وردان ما بلند شد و از جلسه خارج شد هنوز برنامه های دیگر جشن غدیر ادامه داشت.

خیلی عجیب بود که چقدر شکل و رفتار تناسب داشته باشد!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[جمعه 1397-07-06] [ 05:22:00 ب.ظ ]