وقتی قدم در راه می گذاری، همه واقعیت ها در ذهنت مرور می گردد.
حس عجیبی در سر داری، هوای آن دشت، در عصر عاشورا؛ که غوغا بود.
گویی همین دیروز بود، خیلی تازه است، و روزبروز تازه ترمی شود..
غم حادثه تلخ عاشورا را می گویم، با اینکه 1440 سال از آن بیرحمی و مظلومیت می گذرد، ولی هر روز چشم اندازی جدید از آن جنگ نابرابر در افق اندیشه جهانیان کشف می شود.
نتیجه آن شکوه پیاده روی اربعین است، که به ندای هل من ناصر حسینی لبیک می گویند.
و هنوز حسین علیه السلام یار گیری می کند و کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا را یاد آوری می کند.
چه عظمتی دارد حسین، چه روح بزرگی دارد حسین، کاش آن روز در کربلا بودم و یاریش می کردم؛ نمی دانم آیا موفق می شدم که آرزویم را به واقعیت تبدیل کنم، و کمترین آرزویم که از حادثه عاشورا فرار نمی کردم!

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت