من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 21
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

زنان کوچه و بازار ...


محرم همان ماهی است که اهل بیت ما جان خود را بخاطر حفظ اسلام از دست دادند… در عجبم که بعد از چندین قرن از زنانی که لباس نو پوشیده و ارایش میکنند و به نیت عزاداری به بیرون می روند و به کشته شدن حسین و عباس نگاه میکنند آیا فکر نمیکنند که برای چه آمده اند؟ برای چه کسی آمده اند؟ آیا اگر عزاداری فرزندان خود بود همانگونه میرفتند که در عاشورا می روند؟
امام ما بخاطر ما جان خود را از دست دادند و آنوقت زنان بی حجاب آرایش کرده و لباس نو میپوشند و به شهید شدن حسین مینگرند واقعا شرم نمیکنند از مادر سادات حضرت زهرا که برای عزاداری جگر گوشه زهرا چنین می آیند؟ اگر جگر گوشه های خود نیز چنین شهید میشد همان گونه میرفتند که در عاشورا میروند؟

یوسف زاده

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-16] [ 10:11:00 ب.ظ ]

اکثر ماها امام حسین رو دوست داریم.... ...


اکثر ماها امام حسین رو دوست داریم….

خیلیامون حداقل توو محرم سعی می کنیم کمتر گناه کنیم…

خیلیامون اصن طوری توو عزاداریا

منقلب می شیم که می گیم خداجون اگه بعد این آدم نشدم..

اسممو عوض می کنم…

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1392-08-18] [ 11:39:00 ب.ظ ]

أین الطّالب بدم المقتول بکربلا ...

 

 

محرم در راه است، آه ای دلم آماده ای؟

 

از چشم ابر آسمان، خون می چکد چشم ترم آماده ای؟

 

زینب به میدان خلافت می رود، پای دلم آماده ای؟

 

آه زینب برده هوش آسمان، بهر همراهی دخت بوتراب آماده ای؟

 

ظرف آب خالی اندر دست زهرای سه ساله است، پر آبش کنید.

 

چشم او اندر غم عمش ابوالفضل اشکبار است، پاکش کنید.

 

آه ای علی اکبر، کجایی، خواهرت غمگین شده است. ضربه ی دست زمان، بر صورتش سنگین شده است. یاد تو بر سینه اش، زخمی شده است. ناز تو بر گونه اش اشکی شده است.

 

پس کجایی ای عموی قافله؟ قوت قلب حسین و فاطمه. خیمه ها در انتظار مشک توست.

 

با خبر باش، بال ملائک فرش پای اسب توست. ریشه قلب حسین، قامت رعنای توست.

 

پس بیا ای منجی شهر بلا، با آب نه، با دست و با پایت بیا.

 

اکنون دگر، خون خدا بر صحنه ی خون می رود. دخترش بر پای اسبش با چشم پرخون می رود.

 

خیمه ها بر دست و بر پا می زنند. زان خبر دارند بر خیمه آتش می زنند.

 

یا حسین، اندکی صبر کن، من هم بیایم سوی تو.

 

بار سفر را بسته ام تا پا نهم بر کوی تو.

 

جان پاک فاطمه درکم بکن، در نخستین شام قبرم ترکم مکن.

 

أدرکنی یا ثار الله

به قلم مصطفی زاده

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[جمعه 1390-09-04] [ 11:56:00 ب.ظ ]