وقتی موسس که همسرم بود پیشنهاد داد که مدیر حوزه شوم گفت :«حقوقت هم هر ماه بیست و پنج هزارتومان میشه،» سال 1378 بود.پذیرفتم.در ضمن تعدادی از درس ها را تدریس می کردم. بعد از اینکه دوهفته ای از حقوق گرفتنم گذشت، وقتی لیست ارزاق منزل را دید گفت:« کمی پول بده تا برم خرید! »این قضیه گذشت تا ماه بعد همین اتفاق تکرار شد! و ماه سوم رسید، و باز همین صحنه و تقاضای پول! دیگر نتواستم خودم را کنترل کنم، گفتم : این کار شما مرا به یاد شکایت خانم هایی که به شما مراجعه می کنند و از گرفتن حقوقشان، توسط شوهران گله دارند، می اندازه!و شما به آنها  توصیه می کنید ، نفقه خانم هر چند که خودش مالی داشته باشد؛ به عهده شوهر است. حالا شماهم!!! فقط خندید، وقتی اصرار کردم گفت: حقوقِ منِ امام جمعه پنجاه هزار تومانه که نصف آن را به شما حقوق دادم تا تشویق بشی!!!
گفتم این که شد از این دیگ به آن دیگ. کی از شما حقوق خواسته .

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت