من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه


    امام حسین شلوارک را قبول نکرد ...

    لباس امام حسین هنگام شهادتهمه یاران باوفایش کشته شده بودند. پیاده نظام لشکر عمر سعد همچون گرگ های گرسنه از سمت چپ و راست بر باقی مانده سپاه امام حسین علیه السلام حمله کردند و آنان را به شهادت رساندند، تا آنکه جز سه یا چهار نفر از یارانش باقی نمانده بود.
    وقتی امام متوجه شد که دیگر فرصتی نمانده است، فرمود: لباسی غیر از لباس خودم بیاورید که برای غارت کردن رغبتی به آن نباشد، من آن را بپوشم تا بعد از کشته شدندم عریان نمانم؛ زیرا من کشته ای هستم که لباسهایش را نیز غارت می کنند؛ یاران برای ایشان شلوارکی آوردند، امام آن را نپوشید و فرمود: این لباس اهل ذمه است. یاران لباس دیگری آوردند که شلوار کوتاهتر و از شلوارک بلند تر بود، امام آن را پوشید.
    پ ن

    ما کجای عاشورا هستیم؟

    عزاداری های عاشورا، چه درسی به ما می دهد؟

    ما چگونه خود را به امام حسین و اهل بیتش شبیه کنیم؟
    قابل توجه دختر و پسرای شیعه که شلوار های کوتاه می پوشند و خود را شبیه کفار می کنند.
    قابل توجه فروشندگان لباس در یک کشور شیعه که متعلق به امام عصر«عج» است، لباس هایی را که مخصوص کفار است تبلیغ نکنند؛ لباس تقوا زیبا ترین لباس است.
    منبع: تاریخ مقتل جامع سیدالشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-06-17] [ 10:37:00 ق.ظ ]

    قطره اشکی آب روی آتش گناه ...

    قطره اشک وخاموشی آتش گناهان

     در مشهد مقدس رضوي با جمعی از مؤمنین مجاور بودند تا اینکه روز عاشورا شد، یکی از رفقا کتاب مقتل را گرفت و برای آنها می خواند، رسید به این خبر که از حضرت باقر (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند: هر کس چشم او بر مصیبت حسین (علیهالسلام) بگرید اگر چه به قدر بال مگسی باشد خداوند گناهان او را بیامرزد، حتی اگر  به اندازه کف دریا ها باشد، شخصی در مجلس بود این روایت را باور نکرد، و گفت: این با عقل جور نمیاید، و در باره این موضوع بحث زیاد شد، همه از مجلس خارج شدیم، گفت:قیامت شده بود و من تشنه بودم و هرچه دنبال آب گشتم نیافتم. تا اینکه به حوضی بسیار بزرگ پر از آب  که از برف سردتر بود، که دونفر مرد و یک زن که سیاهپوش بود کنار آن ایستاده بودند. پرسیدم ایشان کیستند؟ گفتند: محمد (صلی الله علیه و آله) و علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) هستند،

    با عجله نزدیک حضرت فاطمه (علیهاالسلام) رفتم و آب خواستم، حضرت نظر تندي به من نمود و فرمود: تو منکر فضلیت گریه بر حسین من هستی، و از خواب بیدار شدم و از گفته ‌ي خود استغفار نمودم.

    بنابراین نباید مقدار اشک معیار باشد. بلکه عظمت مقام امام حسین و ظلم و بی حرمتی که بر او شده، معیار است.

    مثلا هر گاه قلب تو از تصور اینکه آن حضرت را از وطن آواره نمودند، متأثر شود و اشک از چشمت جاري شود،  اَجري که به تو می رسد، در حقیقت اجر آن اشک نیست، تا به نظر بسیار آید، بلکه  اجر آواره گی آن سرور است، و مخصوص او بوده است، زیرا که او را از همه شهرها، و مکانها منع نمودند، حتی  جایی نگذاشتند  براي سربریده اش، آیا آن اجرها  براي این مصیبت زیاد است؟

    همچنین اگر براي عطش آن جناب متأثر شوي، و اشک تو جاري شود،آن اجر اشکست نیست، و نه اجر عطش او تنها، بلکه اجر کباب شدن جگر آن سرور است، و مجروح شدن زبانش، و خشکیدن لب و دهانش، و تاریکی چشمانش، و سوختگی دلش از شماتت دشمنان، «که آب به تو نخواهیم داد تا اینکه از حمیم جهنم بیاشامی»، پس این اشک اگر در جهنم بیفتد، و سبب خاموشی آن شود اجر آن سوختن قلب فرزند پیامبر است، نه اجر یک قطره اشک.

    چون قلبت براي زخمهاي او متأثر شود، و اشک در چشم حلقه زند، اجر آن  براي تحمل ایشان است که زخم روی زخم، بر آن بدن شریف وارد گردید، زیرا که بدنی که هفت شبر طول او باشد، از پیش رو چهار هزار زخم تیر، و هفتاد و اندي زخم شمشیر، و به همان اندازه زخم نیزه داشته باشد، نمی شود مگر آنکه بعضی روی بعضی وارد گردد، پس باید اشک باید بر آن خون  گریست  .

    هر گاه قلبت  به جهت کشته شدن آن جناب متأثر شود برای  صبر و اشک جاري شود، پس اجر آن نه برای اشک است، و نه به جهت قتل است، و نه به جهت ذبح است به مانند ذبح گوسفند، بلکه به جهت آن است که به ضرب شمشیر او  « وا لهفاه علیک یا مظلوم »[ چه قدر مصیبت تو عظیم است بر اهل آسمانها و زمینها». ، را ذبح نمودند.

    منبع: اشک های روان بر امیر کاروان

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:56:00 ق.ظ ]

    تیر سه شعبه بزرگ ...

    عاشورا سه شعبه
    تصور کنید، در کویر سفر می کنید؛ و راه را گم کرده اید. ماشین هم خراب شده است. آب و نوشیدنی هم تمام شده است. نوزادی هم با شماست، که تشنه شده است.
    مادر هم از شدت گرما و تشنگی دچار استرس شده است، شیری در سینه اش یافت نمی شود. شما حال این مادر را تصور کنید که برای نجات کودک چه باید بکند؟ دشمن هم فقط طبیعت است، یعنی گرما و خرابی ماشین و گم گشتی در کویر. دشمن انسانی وجود ندارد، که مرد را به قتل برساند و آماده حمله به زن باشد!
    ظهر عاشورا است، خورشید بر بالاترین نقطه خویش رسیده، از شدت شرم نمی داند چگونه خود را پنهان کند، در کویر گداخته ابری هم باقی نمانده است. گویا ابرها هم از شدت اندوه سر بکوه و دریا گذاشته اند.
    امام حسین علیه السلام، نگاهی به میدان انداخت، دیگر کسی از مردانش باقی نمانده است، جز دونفر، زین العابدین و علی اصغر شیر خوارش.
    فریاد زد:آیا حمایت کننده ای هست از حرم رسول الله خدا حمایت کند؟

    آیا یگانه پرستی هست که در باره ما از خدا بترسد؟

    آیا فریاد رسی هست که در فریادرسی ما امید به خدا داشته باشد؟

    آیا یاری کننده ای هست که در باره ما به آنچه نزد خداست امیدوار باشد؟
    در همین حال صدای ضجه زنان بلند شد. امام حسین بسوی خیمه آمد متوجه شد کودک تشنه لب که نای نفس کشیدن نداشت، به ناگاه گریه می کند؛ «یعنی صدای پدر را شنید، اعلام موجودیت کرد» امام فرمود: طفل شیرخوارم را بیاورید تا با او وداع کنم.
    امام حسین علیه السلام، لبهای خشکیده و تشنه علی اصغر را دید. طفل شیر خوار را به میدان برد و گفت: ای قوم! اگر بر من رحم نمی کنید، با جرعه ای آب به این کودک رحم کنید.
    کودک از شدت تشنگی بیحال با گردن خمیده روی دستان پدر بود،_ چه آب می دادند و یا نمی دادند علی اصغر زنده نمی ماند_ که امام متوجه حرکت و دست و پا زدن او شد؛ خون گرم او در دست امام پر شد.
    امام تیری سه شعبه را که برای گلوی کوچک علی اصغر خیلی بزرگ بود، گلوی او را دریده بود، راه نفس او را بسته بود؛ خون فواره میزد.
    امام علیه السلام شنید که جبرئیل بشارت داد کودکت را رها کن شیر دهنده ای در بهشت که منتظر شیر دادن به اوست. امام حسین علیه السلام کودک را به حضرت زینب سپرد و با دو دستش خون علی اصغر را به آسمان پاشید، حتی قطره ای از خون علی اصغر به زمین نریخت، فرمود:آنچه برای من پیش آمده است، آسان است؛ چون خدا آن را می بیند.

    منبع : مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-06-16] [ 04:17:00 ب.ظ ]

    لشکریانی از نطفه زنا ...

    عاشورا اسب بدنهای لگد کوب

    عمرسعد ملعون در حالیکه مست رسیدن به حکومت ری بود و خود را بر اریکه حکومت می دید، در میان یارانش فریاد زد: چه کسی حاضر است با اسبش حسین را لگد مال کند(عبیدالله بن زیاد ملعون دستور داده بود بعد از کشتن امام حسین سینه و پهلو و صورت اورا با اسب لگد مال کنند)؟ ده نفر پلید و ددمنش آماده شدند و رفتند تا این جنایت را اجرا کنند و تا آنجا که می توانستند پشت و سینه اش را خرد کردند!
    این ده نفر ملعون برای دریافت پاداش نزد ابن زیاد رفتند، اسد بن مالک یکی از ده نفر، بیتی را با این مضمون خواند:«ما با هر اسب درشت استخوان و نیرومند که به شدت مهار شده بود، پشت(حسین) را پس از سینه اش خرد کردیم. ما این کار را با حسین پاک، خدا، پروردگار امور را نافرمانی کردیم».
    ابن زیاد ملعون پرسید این ده نفر کیستند ؟گفتند ما کسانی هستیم که با اسب هایمان بدن حسین را لگد کوب کرده ایم، تا استخوان های سینه اش را خرد کردیم.
    ابن زیاد پاداشی اندک به آنها داد. ابو عمرو گوید: در احوال این ده نفر تحقیق کردم؛ همه آنان از فرزندان زنا بودند.
    منبع:تاریخ قیام و مقتل سیدالشهدا

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 01:30:00 ب.ظ ]

    خانواده گمنام کربلا ...

    شهیدان گمنام کربلا

    مرد از محل کارش برمی گشت، رفت تا از دکان مقداری آذوقه تهیه کند؛ که از فروشنده شنید که با پچ پچ به دوستش می گوید: امشب قرارمان خانه فلانی است. برای جنگ باحسین آماده می شویم!

    مرد خریدار دستش لرزید آذوقه را سر جایش گذاشت و با سرعت از دکان دور شد.

    وقتی به خانه رسید، همسرش او را آشفته دید. پرسید مرد چه شده این چنین پریشان حال هستی؟ مرد با صدایی که بغض در گلوداشت، گفت: زن خبر داری این کوفیان چند رنگ چه می کنند!

    یک روز به فرزند فاطمه نامه دادند که بیا و مارا از دست بیداد گران نجات بده و اکنون شمشیر هایشان را تیز کرده اند تا با او بجنگند.اشک مجالش نداد، هق هق گریه اش بلند شد، پسر نوجوانش هم از اطاق بیرون آمد، با تعجب به گریه پدر نگاه می کرد!

    زن مرد را دلداری داد، مگر ما مرده ایم که پسر فاطمه تنها بماند و ننگ مهمان کشی را بر کوفیان بماند.

    برخیز با گریه کاری نمی شود کرد، شمشیر و زره ات را بردار برویم بسوی حسین.

    خانواده کوچک با دلهایی بزرگ و مملو از عشق به فرزند فاطمه، شبانه از بیراهه خود را به اردوگاه عشاق رساندند.

    پدر در همان اولین لحظه جنگ به شهادت رسید.مادر لباس و شمشیر پدر بر تن پسر پوشاند، شمشیر برای پسر بزرگ بود و بخشی از شمشیر بر زمین کشیده می شد.

    مادر گفت: فرزندم برو در راه فرزند رسول خدا بجنگ تا در این را کشته شوی. نوجوان گفت : این کار را می کنم.

    به میدان رفت امام حسین علیه السلام فرمود: این نوجوان پدرش کشته شده است شاید مادرش دوست ندارد که او به میدان برود. نوجوان گفت:ای فرزند رسول خدا ، مادرم مرا امر کرده است تا به میدان بروم. او به میدان رفت و رجز می خواند.

    «امیرم حسین است و چه خوب امیری است ،او مایه شادی دل پیامبر بشارت دهنده و انذار کنند است.»

    «پدرش علی و مادرش فاطمه است آیا نضیری برای او سراغ دارید؟»

    سپس جنگید تا به شهادت رسید و دشمن سر از تن او جدا کرد و به طرف خیمه ها پرتاب کرد.مادرش سر را برداشت و گفت آفرین برتو ای نور چشمم وای دلبندم، سر را برداشت و بسوی دشمن پرتاب کرد که به یکی از افراد دشمن اصابت کرد و اورا به هلاکت رساند.آنگاه عمود خیمه را برداشت و با رجز خوانی به سوی دشمن حمله کرد و دو تن از دشمنان را کشت ، امام دستور داد او برگردد و برایش دعا کرد.

     

    مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:46:00 ق.ظ ]

    به شرط عروسی در قیامت ...

     

    وهب نصرانی شهید کربلا

    پیرزن دم خیمه نشسته بود،  و به افق خیره شده بود، منتظر پسر تازه دامادش بود، تا از چرا با گوسفندان بازگردد.
    به نوه هایی که در آینده خواهد داشت فکر می کرد، گاهی هم لبخندی چهره چروکیده اش را نوازش می کرد.
    در همین افکار خوش و رؤیایی بود که سواری نورانی از دور نمایان شد. وقتی نزدیک شد،نسیمی بهشتی را استشمام کرد؛ به زن سلام کرد و احوالش را جویاشد.
    زن از بی آبی صحرا شکایت کرد و گفت تنها پسرم که تازه داماد شده است با عروسش برای چراندن حیوانمان به صحرا رفته اند.
    سوار نورانی مشک آبش را به زن بخشید و گفت:سلام مرا به پسرت برسان و بگو ما در همین نزدیکی اطراق کرده ایم، اگر دوست داشتید نزد ما بیایید.
    بعد از رفتن سوار نورانی، انگار که دل زن را با خودش برد. زن در رؤیایی دیگر غرق شده بود که خیلی شیرین بود و حاضر نبود، با رؤیای نوه هایش عوض کند.
    با خود می گفت: این سوار نورانی عیسی مسیح بود، نه عیسی مسیح قرنها پیش می زیسته است.
    ولی گویا خود مسیح بود، با نگاهی مهربان، پر از نفوذ در قلب آدمی؛ که بایک نگاه دل را به تسخیر میکشد.
    پیرزن مست زلال نگاه سوار بود، که پسر و عروسش از چرا بازگشتند.
    زن دوان دوان بسوی آن دو رفت، و با هیجانی وصف ناپذیر گفت: نمی دانم خیال بود یا واقعیت، امروز مسیح را دیدم!
    او اینجا بود، احوال من و تو را جویا شد و مشک آبش را هدیه داد. و به تو سلام رساند.
    پسرم آنها در همین نزدیکی اطراق کرده اند، او از ما دعوت کرد تا مهمانشان شویم.
    پسر سوار را ندیده عاشق او شد، بلافاصله اندک وسایل را بر روی اسب بستند و راهی را که سوار رفته بود ادامه دادند.
    تازه داماد وقتی به اردوی کوچک سوار رسید، و به خیمه وارد شد، با خود گفت: مادرم درست دیده بود، درست عین مسیحی است که ندیده ایم ولی اوصافش را شنیده ایم.
    آنجا بود که وهب مسیحی با سوار که امام حسین علیه السلام بود آشنا شد، و شیرینی مسلمانیش را بر ماه عسلش افزود.
    وقتی وهب تازه مسلمان خواست به میدان برود، مادر و عروسش او را آماده می کردند.
    مادر یراقش را می بست و عروسش اشک ریزان می گفت: به شرطی اجازه می دهم بروی که در قیامت من عروست باشم.

    ریاحین الشریعه

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-06-15] [ 10:05:00 ق.ظ ]

    اربعین تراوت حسینی ...

    اربعین

    چرا ما از دیگران عقب مانده ایم!

    توی مسیر اربعین می بینی چه زائر چه میزبان از هر دین و مذهب با ما متفاوتند. همه کسانی که تو سفر اربعین هستند با ما از اربعین جا مانده ها از هر جهت اعتقادی ، مادی ، اجتماعی فرق دارند. وقتی صائبی ، مسیحی ، و اهل سنت … برای امام حسین علیه السلام به زائرش رسیدگی می کنه و آرزویی جز تداوم این احسان ندارد، ما کجای این منظومه هستیم؟ این احوال ما که شیعه هستیم و دورکعت نماز می خوانیم و نیمچه اعتقادی داریم ،ما را مغرور کرده است! این حالت مرا به یاد احوال مردم آذربایجان ،نخجوان می اندازد! در حالیکه همه کاری که در دین حرام بود می کردند و با غرور می گفتند ما شیعه هستیم و هفتاد سال در زیر سلطه کمونیستها دین دار مانده ایم!
    وقتی مولایمان از پس پرده غیبت ظهور کند می ترسم که از ما پیشی گیرند و ما بازهم جابمانیم!!

    چرا ما جدب مغناطیس حسین نمی شویم، امام حسین همان امام حسین 1400 سال پیش است، که از هر گروهی و هر طایفه ای را جذب می کرد از زهیر  فراری و از حر گنهکار و وهب مسیحی. مشکل ما چیست؟ فلز قلبمان زنگ زده است که جذب مغناطیس امام نمی شویم. این همان امام مهربان است که هنوز هم جذب می کند.

    امام حسین حتی برای افراد لائیک هم برات می فرسته و جذبشون می کند.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-06-14] [ 04:03:00 ب.ظ ]

    تجربه چهل سالگی انقلاب از کربلا ...

    عاشورا   ashura

     

    •قیام حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در مقابل حکومت جبار اموی، اولا برای تغییر ارزش هایی بود که جد بزرگوارش در بعثت تلاش کرد تا مردم را از جاهلیتی که در آن می زیستند نجات دهد، و در سال 61 هجری دوباره مردم به همان جاهلیت برگشته بودند. همان ارزشهای جاهلی دو باره بر افکار مردم موج می زد، زر و زور  شده بود فخر یک عده  و برده داری شده بود صواب. جاهلیت تنها مخصوص عربستان نبود در همه دنیا بر مردم تازیانه میزد. و امام حسین باید با صاحبان زر و زور مبارزه می کرد.درس مقاومت و ایستادگی را به بشریت می آموخت و راه نجات از ستم زورگویان و زیادخواهی سلطه جویان را برای همه اعصار نشان می داد. انقلاب اسلامی که ملهم از قیام عاشورا صورت گرفته و با شکست استبداد داخلی، نبرد با استکبار جهانی را سرلوحه حرکت خویش قرار داده است، بدون تردید حیات ۴۰ ساله انقلاب خود را مرهون اهل بیت(علیهم السلام) ، سیدالشهداء، محرم، عاشورا، کربلا، عزاداری ها، مساجد، منابر، هیات و دستجات مذهبی می باشد و امتداد این راه بدون تمسک به همین اسطوره ها غیرممکن است. برخی از پیام های عاشورا برای مقاومت کنونی ملت مسلمان و عاشورایی ایران عبارتند از:

    ۱. سازش و تسلیم در برابر حکام ظالم و نالایق، در قاموس اسلام و آل الله جایی ندارد.

    ۲. ایستادگی در برابر دشمنان اسلام هزینه دارد. هزینه هایی که امام سوم شیعیان با جان و مال و فرزند و همه آنچه در دنیا داشت، پرداخت.

    ۳. از دشمن ولو با عِدّه و عُدّه زیاد، نباید هراس داشت. رعب و ترس از خصائل منافقین و افراد سست ایمان است چنانچه شجاعت و شهامت جزء مختصات مومنین و شهادت طلبان است.

    ۴. تحریم اقتصادی و استفاده از هر ابزاری برای وادار کردن جبهه مقاومت به تسلیم جزء خصائل جبهه باطل است.

    ۵. دشمنان اسلام برای رسیدن به اهداف خود از هیچ خیانت و جنایتی فروگذار نکرده و به هیچ اصل انسانی و الهی پای بند نخواهند بود.

    6. در مسیر مقاومت و نبرد با استکبار و مستکبرین، این پیام را باید به دشمن داد که از دادن جان و فرزند ابایی نداریم.

    ۷. مرگ با عزت و شرف بر زندگی زیر بار زور و ذلت ارجحیت دارد.

    ۸. مذاکره حضرت اباعبدالله برای لغو تحریم ها و از روی نیاز نبود. کاری که مولی انجام داد برای اتمام حجت و دعوت به حق و نجات حتی یک انسان فریب خورده در جبهه باطل تا آخرین لحظه ها بود.

    ۹. جبهه مقاومت مقتدر و مظلوم به تکلیف خود عمل کرده ، ولو آنکه در شرایط نابرابر و دشوار باشد.

    ۱۰. سربلندی دنیا و آخرت مومنان و مسلمانان و انسان های آزاده در گروه مقاومت و پایداری است.

    ۱۱. جبهه باطل حتی اگر به ظاهر پیروز میدان باشد ، قطعاً به اهداف خویش دست نیافته و بازنده این دنیا و آخرت است.

    ۱۲. جبهه مقاومت اگر به ظاهر هم شکست بخورد، ناشی از قدرت دشمن نیست. آنچه این جبهه را ضعیف می سازد ، ناشی از خیانت های داخلی و تردید آفرینی عده ای سست ایمان و مرعوب است.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:23:00 ق.ظ ]

    مردی که همسرش او را بهشتی کرد ...

     امروزه ما بسیار با مادران و همسرانی روبرو می شویم که از همسر زهیر هم سبقت گرفته اند، چرا که او در زمان امام معصومش زندگی می کرد و می توانست او را مشاهده کند، و اما این همسران فقط ندای هل من ناصر حسینی را بعد از 14 قرن از زبان عالمان دین شنیدند و از ولی فقیه و نایب امام زمان پیروی کردند.

    در این مسیر پر از سختی همسر خود را تشویق به حضور جبهه های جنگ  و دفاع از حریم حضرت زینب سلام الله علیها کردند.

    تاجر پیشه بود، از طرفداران عثمان، در همان مسیر کاروان کربلا در حرکت بود؛ ولی از روبرو شدن با فرزند رسول خدا فراری بود. به همین خاطر به غلامانش دستور داده بود که هرجا امام حسین اطراق کرد و خیمه زد شما حرکت کنید بدون توقف.

    تا اینکه دست تقدیر او را در یک  وادی وادار به اسکان کرد، زهیر قبول کرد به شرط آب و علوفه دادن به اسبها و خود در خیمه اش در حال خوردن غذا بود.

    زهیر نشسته بود، قاصد حضرت سید الشهدا علیه السلام آمد.عیالش، دخترش، پسرش همه هستند. :همسرش گفت زهیر!آقا با شما کار دارد.لقمه در دستش بود؛ لقمه از دستش افتاد.خشکش زد. عیالش او را می پایید.همه او را زیر نظرداشتند.دُلهم گفت زهیر! مگر از طرف پاره تن زهرا سلام الله علیها نبود؟

    گفت: چرا!گفت: یک لحظه هم تامل نباید بکنی.باید تا اسم امام حسین آمد مثل برق از جا بلندمی شدی.زهیر رفت ولی باتفکر.آقا چه می خواهد بگوید؟ اگر جنگ بخواهد من دیگر حوصله جنگیدن ندارم!

    وقتی برگشت، میخندید! زهیر گفت چشمم که به چشمان حسین فرزند زهرا افتاد تا عمق جانم نفوذ کرد.

    همسرش گفت : مبارکت باشد. دلهم همسر زهیر از زنانی است که با هشدار به همسرش، او را موفق به همراهی امام حسین«علیه السلام» و کسب شهادت نمود.

    هنگامیکه امام سرشکافته شده زهیر را بر زانو گذاشت، و قطرات اشک امام حسین بر روی صورت زهیر جاری شد؛ زهیر چشم هایش را باز کرد، گفت حسین جان اگر هزار بار زنده شوم و قطعه قطعه شوم دست از یاری تو نخواهم کشید.

     (ریاحین الشریعه ج3 ص304)

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-06-13] [ 09:56:00 ب.ظ ]

    شب امتحان مقتل ...

     

    شب امتحان بود وقتی وارد سالن مطالعه شدم، تعجب کردم دیدم بیشتر کسانی که مطالعه می کنند، اشک می ریزند !!!
    خوب که دقت کردم متوجه شدم امتحان سوگنامه «آل محمد صلی الله علیه و آله »دارند. بعد از کمی مطالعه اشعار کتاب از یک نفر پرسیدم :شما اشعار را حفظ می کنی؟
    با تعجب به من نگاهی کرد گفت مگر آیین نامه را ندیدی که اشعار جزو حذفی هاست!!! تازه متوجه شدم که من فقط اشعار را خوانده ام!!! خلاصه آن شب تا صبح متن را با اشک و آه خواندم!!

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
     [ 09:15:00 ب.ظ ]

    گلویی لطیف تیر سه شعبه بزرگ ...

    گلوی پاره پاره

    عمه نیستی که بدانی وقتی برادر زاده ات بزرگ می شود و تو می بینی عجب شباهتی!!

    با پدر بزرگ عزیز تر از جانت مو نمی زند!

    حاضری دست از روزگار بشویی و بنشینی یک دل سیر تماشایش کنی.

    عمه نیستی که بدانی وقتی برادر زاده ‌ات می گوید: عمه فلان چیز را می خواهم، آسمان و زمین را به هم می دوزی تا خواسته اش را برآورده کنی!

    عمه نیستی که بدانی چه لذتی دارد برادرزادی شیرخوارت را محکم  بغل کنی و با ولع زیر گلوی نرمش را ببویی و ببوسی…. انگار دنیا را به تو داده اند.

    اگر عمه باشی می دانی عمه بودن دل می خواهد….

    یک دل بزرگ برای تحمل خیلی چیزها…

    تحمل دیدن قامت تکه تکه برادر زاده جوانت…

    تحمل شنیدن صدای دخترانه ‌ای که می گوید: عمه جان ، بابایم را می خواهم .
    یک دل بزرگ برای بوسیدن گلویی که برای پاره کردنش تیر سه شعبه زیادی بزرگ بود .
    یک دل صبور تا بتوانی تن بی جان و کبود از تازیانه ‌ی دختر کوچک برادرت را در زیر خاک غربت پنهان کنی .
    امان از دل زینب!!!
    تقدیم به صبورترین و بهترین عمه دنیا
    سلام بر زینب کبری…

    نفس المهموم

    مهجده انتظاری

    موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
     [ 08:59:00 ب.ظ ]

    تجربه نگاری مدیر ...


    وقتی موسس که همسرم بود پیشنهاد داد که مدیر حوزه شوم گفت :«حقوقت هم هر ماه بیست و پنج هزارتومان میشه،» سال 1378 بود.پذیرفتم.در ضمن تعدادی از درس ها را تدریس می کردم. بعد از اینکه دوهفته ای از حقوق گرفتنم گذشت، وقتی لیست ارزاق منزل را دید گفت:« کمی پول بده تا برم خرید! »این قضیه گذشت تا ماه بعد همین اتفاق تکرار شد! و ماه سوم رسید، و باز همین صحنه و تقاضای پول! دیگر نتواستم خودم را کنترل کنم، گفتم : این کار شما مرا به یاد شکایت خانم هایی که به شما مراجعه می کنند و از گرفتن حقوقشان، توسط شوهران گله دارند، می اندازه!و شما به آنها  توصیه می کنید ، نفقه خانم هر چند که خودش مالی داشته باشد؛ به عهده شوهر است. حالا شماهم!!! فقط خندید، وقتی اصرار کردم گفت: حقوقِ منِ امام جمعه پنجاه هزار تومانه که نصف آن را به شما حقوق دادم تا تشویق بشی!!!
    گفتم این که شد از این دیگ به آن دیگ. کی از شما حقوق خواسته .

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-06-06] [ 08:55:00 ب.ظ ]

    یاد مدیری بزرگ که با حوزه های علمیه زنده است ...

    مدیری بزرگ

    یاد روزهای طلایی با ریاست حوزه های علمیه خواهران، مرحوم آیت الله شرعی یاد باد
    وقتی به خاطراتم در ایام مدیریت مردی بزرگ در مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران فکر می کنم، شیرینی غرور آن روز ها را هنوز احساس می کنم. روزهای نوپایی مرکز که با مدیریت مردی نستوه سرعت گرفت و خیلی زود توانست جامعه بانوان را در زیر چتر علمی_فقهی_اجتماعی به درختی تناور تبدیل کند. آری در سایه سار تقوا این مرد مبارز بود که علاوه زنان و دختران ایران بلکه دختران سایر کشور های دنیا در دور ترین نقاط هم در زیر این چتر معطر شوند.
    مرکزی که معاونت فرهنگی آن به عهده حجت الاسلام پناهیان بود و آموزش آن به عهده حجت الاسلام حمید محمدی، مردان انقلابی که هم و غم آنها رشد اعتلای طلاب خواهر بود.
    این مرد بزرگ تا بود، قوانین مرکز هرگز تابع روابط نبود فقط ضوابط حاکم بود. به مدد نفس قدسی انقلابی مدارس چنان رشد کردند که برای همگان تعجب آور بود.
    مدیران میانی مرکز هم مانند رئیس انقلابی بودند، متاسفانه این روز ها بعضی از مدیران میانی تکلیف خودشان هم را هم نمی دانند. به عنوان مثال دغدغه رهبری از جهت جمعیت بارها بیان شده است، ولی مدیرانی که متولی فرهنگ حوزه ها هستند خودشان هنوز در خم کوچه تک فرزندی هستند و مدعی هدایت فرهنگی طلاب هستند!
    فقط تا فرصت داشته اند درس خوانده اند و باصطلاح خودشان مدرک دکتری گرفته اند و حالا برای پانصد حوزه کشور طرح می دهند! چه خوب گفته اند هرچه بگنند نمکش میزنند وای بروزی که بگندد نمک.

    برای شادی روح بزرگ آیت الله شرعی صلوات

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-06-04] [ 11:18:00 ق.ظ ]

    مشاوره زورکی ...

    مشاوره کاربردی

    برای مراقبت از مادرم رفته بود قم، که خانم جوانی آمد و از مادرم تقاضای کمک کرد. مادرم گفت: همراه این خانم برو از شوهرش بخواه که او را به خانه راه بده! پرسیدم جریان چیه گفت: این خانم توی این شهر غریبه و هر از گاهی شوهرش او را از خانه بیرون میکنه، همیشه پدرت واسطه می شد تا آشتی کنند.الان که پدرت نیست شما برو!

    بعد در تعریف آن زن، گفت: این خانم خیلی متدین است، هنگام عبور در کوچه مانند پیرزنان راه می رود تا نامحرمان نفهمند که او جوان است،به جای کفش از گالش پیرزنان استفاده می کند.

    جرات سرپیچی از دستور مادرم را نداشتم. و ته دلم راضی نبودم از رفتن و دخالت در کار آنها نگران بودم. وقتی با او می رفتیم تا به منزلشان که یک کوچه با کوچه ما فاصله داشت، هزار جور فکر در ذهنم مشغول بود. با خودم می گفتم وقتی یک مرد همسرش را در یک شهر غریب از خانه بیرون بیندازه، من چگونه و با چه ادبیاتی با او سخن بگویم. دفعات قبل پدرم، یک روحانی که جای پدرش حساب می شد واسطه میشد.

    حالا من یک خانم که سن و سال زیادی هم ندارم ، چه برخوردی با من خواهد داشت. تا آنجا آیت الکرسی خواندم و صلوات برای سلامتی امام زمان که بتوانم مشکل شان را حل کنم. رسیدیم به در خانه، زن. در زد مرد پرسید کیست؟ زن گفت: باز کن . مرد گفت باز نمی کنم. زن گفت : باز کن همسر امام جمعه همراه من آمده. مرد گفت: چرا با همان حاج آقا نیامدی؟
    خلاصه در باز شد، به زن گفتم : برو تو، گفت: شما بیا تا به من کتک نزند، من اجبار ا داخل خانه شدم، باخودم گفتم حالا اگر به من کتک زد جواب شوهرم را چه بگویم، بگوید تو بدون اجازه من آنجا چه می کردی؟
    خلاصه با این افکار توی پذیرایی خانه نشستم ، زن گفت بیا بگو با مشت به شکم من میزنی. زن حامله بود. مرد توی آشپزخانه بود، حاضر نبود جواب زن را بدهد، گفتم آقای محترم من مشکل همسر شما را نمیدانم، لطفا بگویید تا بتوانم او را راهنمایی کنم. با شنیدن این سخن مرد از آشپز خانه خارج شد ، لباس هایش را آورد جای بریده شدن هایش را نشان داد، گفت : من یک طلبه هستم، او هم طلبه است! پدرم آمد خانه ما مهمان بود، وقتی از درس رسیدم دیدم سرکوچه نشسته، گفت: پسرم برایم بلیت بگیر بروم تهران، آمدم خانه فهمیدم که پدرم را از خانه بیرون کرده است.

    وقتی مهمان داریم می گوید چرا از ظروف جهیزیه من استفاده می کنی! تمام روزهای ماه شعبان تا ساعت ۳ بعد از ظهر در مسجد می ماند تا زیارت شعبانیه بخواند، من باید غذا آماده کنم و سفره بیندازم وقتی می آید اعتراض می کند که چرا بشقاب و قاشق جهیزیه مرا برداشتی، به او گفته بودم که مادرم یک جفت قمری دارد، تا حرف می شود، می گوید: برو با اون مادر کفتر بازت .

    زن هم دائما روی یک کتاب می کوبید که به این قرآن قسم، من این کار را نکردم. وقتی دقت کردم دیدم یک کتاب درسی بود، زن گفت: چرا به من کتک میزنی، گفتم: آقای محترم به شکم خانم که حامله است میزنی درست نیست، مرد گفت: به خاطر اینکه هر وقت و پیش هرکسی به صورت من سیلی میزند. مرد گفت: چون در زمان جنگ با برادرش جبهه بودم توفیق حاصل شده بود نماز شب می خواندم، حالا به من گیر میدهد تو چرا نماز شب نمی خوانی! گفت در مهمانی ها به من اعتراض می کند چرا همه غذایت را خوردی یا چرا مقداری از نوشابه‌ را  باقی نگذاشتی، آبروی من را بردی! وقتی از کم و کیف ماجرا با خبر شدم و خانم را مقصر دیدم گفتم: شما طلبه هستی و این همه مشکلات را برای همسرت بوجود می آوری اولا که به فرهنگی جامعه الزهرا رفتارت را خواهم گفت: تا تکلیفشان را با شما روشن کنند دوم: از این به بعد حق نداری مزاحم پدرم بشوی که واسطه شما بشود. شما یک طلبه جانماز آبکش هستی، فقط تظاهر به تقوی می کنی از عمل خبری نیست. به آقا هم گفتم شما با زدن به شکم همسرتان به جنین آسیب میزنی، و از خانه خارج شدم وقتی رسیدم مادرم پرسید چکار کردی گفتم: از این به بعد به حرف او پدر را به خانه آنها نفرست. بعد ها از مادرم پرسیدم از آن خانم چه خبر گفت: دیگر برای شکایت نیامد ، یک روز  که نوزادی در آغوش داشت  آمد تا بچه را من ببینم. خدارا شکر کردم که با لطف خداوند  بامشاوره اجباری مشکلشان حل شده بود.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:30:00 ق.ظ ]

    مباهله واجب رکنی امامت ...

     واجب رکنی ولایت

     مباهله از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی

     مباهله؛شاخص روشنگر تمایز حق و باطل

    روز مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه می‌آورد. نکته‌ی مهم در باب مباهله این است: «و انفسنا و انفسکم» در آن هست؛ «و نسانا و نساکم»در آن هست؛ عزیزترین انسانها را پیغمبر اکرم انتخاب میکند و به صحنه میآورد برای محاجه‌ای که در آن باید تمایز بین حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض دید همه قرار بگیرد.

    هیچ سابقه نداشته است که در راه تبلیغ دین و بیان حقیقت، پیغمبر دست عزیزان خود، فرزندان خود و دختر خود و امیرالمومنین را - که برادر و جانشین خود هست - بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنائی بودن روز مباهله به این شکل است.

    یعنی نشان دهنده‌ی این است که بیان حقیقت، ابلاغ حقیقت، چقدر مهم است؛ میآورد به میدان با این داعیه که میگوید بیائیم مباهله کنیم؛ هر کدام بر حق بودیم، بماند، هر کدام بر خلاف حق بودیم، ریشه‌کن بشود با عذاب الهی.(۲۲آذر ماه۸۸)

     

    مباهله مظهر حقانیت واقتدار ایمانی

    ️ مباهله در واقع مظهر اقتدار ایمانی و تکیه بر حقانیت است و ما همواره نیازمند اقتدار ایمانی و تکیه بر حقانیت نظام اسلامی در مقابل استکبار هستیم و در شرایط کنونی نیز برآیند گرایش های افکار عمومی، اطمینان نسبت به بر حق بودن حرکت و مسیر نظام اسلامی است.(۱۵ شهریور ۹۵)

     محرم؛ ایام مباهله عملی اباعبدالله علیه السلام

    مقام معظم رهبری ، در بیانات زیبایی ،محرم را هنگامه مباهله عملی برای حقانیت اسلام ناب دانسته و فرموده اند:

    ️همین قضیه در محرّم اتفاق افتاده است به شکل عملی؛ یعنی امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) هم برای بیان حقیقت، روشنگری در طول تاریخ، عزیزترین عزیزان خود را برمیدارد میآورد وسط میدان. امام حسین (علیه‌السّلام) که میدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زینب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزیز خود را آورد.

    ️اینجا هم مسئله، مسئله‌ی تبلیغ دین است؛ تبلیغ به معنای حقیقی کلمه؛ رساندن پیام، روشن کردن فضا؛ ابعاد مسئله‌ی تبلیغ را این جوری میشود فهمید که چقدر مهم است. در آن خطبه «من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناکثا لعهداللَّه … و لم‌یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله»؛یعنی وقتی او دارد فضا را به این شکل آلوده میکند، خراب میکند، باید یا با فعل یا با قول آمد روشنگری کرد. و امام حسین (علیه‌السّلام) این کار را انجام میدهد، آن هم با این هزینه‌ی سنگین؛ عیالات خود، همسران خود، عزیزان خود، فرزندان امیرالمؤمنین، زینب کبری، اینها را برمیدارد می‌آید وسط میدان.(۲۲آذر ماه ۸۸)

    بدان امید که در راه تبلیغ و ترویج این روز بزرگ و  عظیم که از مصادیق بارز ایام الله است بیش از پیش  تلاش مجاهدانه خود را تداوم بخشیده و تقویت کنیم. 2

     منبع: ) سایت مقام معظم رهبری .امام خامنه‌ای

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-06-01] [ 11:25:00 ق.ظ ]

    مباهله یا غدیر دوم ...

     مباهلهمباهله

    روز مباهله یعنی روز به چالش کشیدن همه ادیان در زمان برتری دین اسلام و واجب رکنی امامت .

    مباهله را باید از مجهول القدرترین اعیاد و ایام اسلامی دانست که در بین عموم مسلمانان و حتی خواص از ایشان مظلوم و غریب است.حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله در این باره بیان هشدار دهنده و عبرت آموزی دارند: “ازغریب ترین ایام زندگی ما ایام مباهله است.خیلی از ما عالمانه حرف می زنیم و عوامانه فکر می کنیم در نتیجه آن ارکان ولایت را تقریبا از دست می دهیم در حالی که اجزای غیررکنی را خیلی محترم می شماریم.

    مانند اول ذیحجه،که سالروز ازدواج مبارک حضرت امیر بافاطمه زهرا (سلام الله علیهما)است.اینها واجبات غیررکنی است.و حال آنکه ما در نماز یک واجب رکنی داریم و یک واجب غیر رکنی ؛در خصوص امامت و ولایت نیز همین طور است ؛عیدغدیر جزء واجبات رکنی امامت است.”مباهله” جزء واجبات رکنی ولایت است و با سالروز ازدواج فرق می کند.در حالی که نه رسانه ها از او نام می برند و نه در حوزه ها خبری هست!!!آن وقت آن مسائل واجبات غیررکنی را خیلی دامن می زنیم .آنها هم واجب هستند امام مثل اجزای نماز است .لکن حمد و سوره کجا  ورکوع و سجود کجا؟!حمد وسوره واجب غیر رکنی است و رکوع وسجود واجب رکنی است. “

     ️زمان مباهله

    در باره روز مباهله،تقریبا اختلافی بین مورخان مسلمان نیست،اما در باره سال وقوع مباهله اختلاف است.برخی  مباهله را در سال ششم هجری می دانند،گروهی آن واقعه را سال دهم و عده ای هم سال نهم را ذکر کرده اند.اگر چه در بیشتر کتب تاریخ و تفسیر، سال مباهله را دهم آورده اند،لکن به نظر می رسد سال نهم دقیقتر و صحیحتر باشد،چرا که اکثر مورخان بر این باورند که مباهله قبل از واقعه غدیر اتفاق افتاده است.چنانچه قائل به سال دهم باشیم ،باید قبول کنیم مباهله چند روز بعد از واقعه غدیر به وقوع پیوسته است که چندان درست به نظر نمی آید.

     مباهله در لغت

     «مباهله» از ریشه «بَهْل» به معنای لعن است اما راغب اصفهانی معتقد است که «بهل» (بر وزن اهل)، به معناى رها کردن و قید و بند را از چیزى برداشتن است؛ به همین جهت هنگامى که حیوانى را به حال خود واگذارند تا نوزادش بتواند به آزادى شیر بنوشد، به  او«باهل» مى‏ گویند، و« ابتهال» در دعا به معناى تضرع و واگذارى کار به خدا است؛ مانند سخن خداوند که در آیه مباهله می فرماید: «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِین؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». سپس در پایان می گوید: کسی که ابتهال را به لعن و دوری از خدا تعریف کرده، به این جهت است که استرسال و رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود این نتایج را به دنبال مى ‏آورد.

     مباهله در اصطلاح

    با توجه به آیه61 سوره آل عمران، مباهله به معناى نفرین کردن دو نفر نسبت به یکدیگر است بدین ترتیب که افرادى که درباره یک مسئله مهم مذهبى با هم نزاع دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا ساخته و مجازات کند. پس مورد تشریع مباهله، مخصوص اختلافات و منازعات دینی و مذهبى است تا جایى که با گفت و گو حل نشود و کار به انکار و مکابره بکشد. به بیان دیگر مباهله یعنى نفرین کردن یکدیگر تا هر کس بر باطل بوده مورد غضب الاهى قرار گیرد و آن کس که بر حق است شناخته شود و بدین گونه حق از باطل تشخیص داده شود. طبیعی است که طرفین مباهله، باید معتقد به پروردگار باشند تا بتوانند اقدام به چنین کاری نمایند، چون فردی که خداپرست نیست، نمی تواند از خداوند درخواستی داشته باشد.

    مباهله در هر زمان قابل وقوع است.

    با توجه به شأن نزول آیه شریفه ،مباهله که روى سخنش تنها به پیامبر اسلام (ص) است شاید گفته شود که مباهله، مخصوص زمان پیامبر (ص) است، ولی این سخن درستی نیست و نمی توان مباهله را ویژه زمان پیامبر (ص) دانست، بلکه دیگر مؤمنان نیز مى‏ توانند مباهله کنند؛ زیرا اولاً بر اساس قانون مسلم اصولی، شأن نزول آیه موجب تخصیص آیه نمی شود. ثانیاً شکى نیست که آیه مباهله هرچند یک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمى‏ دهد بلکه روى سخن در آن تنها با پیامبر اسلام (ص) است، ولى این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومى باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خدا پرستى کامل برخوردارند هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جایى نرسد، آنها را دعوت به مباهله کنند.ثالثاً: از روایاتى که در منابع اسلامى نقل شده نیز عمومیت این حکم استفاده مى ‏شود: مرحوم کلینی، در کافی حدیثى از امام صادق (ع) نقل کرده که به یکی از اصحاب خویش فرمود: اگر مخالفان سخنان حقّت را نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کن. از این رو می توان معتقد بود که هر کس با حفظ شرایطی که بیان شد برای اثبات حقانیت خویش در مقابل دشمنان ایمانش بتواند مباهله کند.

     مباهله؛ درسها و پیام ها

    ۱)  از آن‌جا که مباهله، به‌عنوان آخرین حربه پیامبر، پس از اثر نکردن منطق و استدلال مورد استفاده قرار گرفته، بنابراین منظور آن ظاهر شدن اثر خارجی نفرین است؛ نه یک نفرین ساده بی‌اثر.

    ۲)  پیشنهاد مباهله را کسی می‌دهد که بر حقانیت خود پافشاری داشته باشد و در این واقعه، پیامبر بود که مباهله را طرح کرد.

    ۳)  آیه مباهله، مقام نبوت و رسالت پیامبر را هم به روشنی اثبات می‌کند؛ زیرا کسانی که حاضر نشدند با او مباهله کنند، یقین کردند که او فرستاده خداست.

    ۴)  مباهله، روشنگر این است که حضرت عیسی علیه‌السلام، رسول و پیامبر خداست؛ نه فرزند خدا؛ عابد است و نه معبود؛ مخلوق است و نه خالق.

    ۵)  زن و مرد، در مسئله دین و دیانت دوشادوش همدیگر هستند (ابناءنا، نساءنا و انفسنا در آیه مباهله اشاره به این مسئله دارد).

    ۶) در دعا کردن آنچه مهم است، انگیزه‌ها و شخصیت‌هاست؛ نه تعداد (گروه مباهله‌کننده پنج نفر )

    ۷)  استدلال منطقی آوردن، اولین راه برای بحث با دیگران است.

    ۸) استدلال را باید پاسخ داد؛ ولی مجادله و لجاجت را باید سرکوب کرد.

    ۹) اگر شما محکم بایستید، دشمن به دلیل باطل بودنش، عقب‌نشینی می‌کند.

    ۱۰)  قوام و اساس دین اسلام به خاطر همین پنج نفر است؛ وگرنه پیامبر می‌توانست شخصاً نفرین کند و اهل بیتش را با خودش نیاورد. ولی این قضیه نشان داد که اهل بیت پیامبر، هم‌گام و همراه او برای رسیدن به حق هستند و همواره آماده استقبال از مرگ‌اند.

    ۱۱) اگر انسان ایمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزدیک‌ ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «من بعد ما جاءک من العلمِ»

    ۱۲) آخرین برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست.«فقل تعالوا ندع»

    ۱۳) در مجالس دعا، کودکان را نیز با خود ببریم. «أَبناءنا»

    ۱۴) استمداد از غیب، پس از بکارگیرى توانایى‌هاى عادّى است"نبتهِل”

    ۱۵) علی ابن ابیطالب جان پیامبر است.(انفسنا)

    ۱۶) در دعا، حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله کننده پنج نفر بیشتر نبودند.«أَبْناءَنا»، «نِساءَنا»، «أَنْفُسَنا».

    ۱۷)  زن و مرد در صحنه‌هاى مختلف دینى، در کنار همدیگر مطرحند.«نساءنا»

    ۱۸) اهل بیت پیامبر، مستجاب الدعوة هستند.«أَبناءنا»، «نساءنا»، «أَنفسنا»

    ۱۹) فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است.«أَبنائنا»، بنا براین امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبرند.

    منابع:

    ۱) تفسیر  نمونه.جلد دوم.صفحه ۴۳۷ تا ۴۳۸

    ۲) تفسیر نور.جلد دوم.صفحه ۸۴ تا ۸۸

    ۳) سایت اسراء .کتاب شمیم ولایت .جلسه درس اخلاق و تفسیر

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:23:00 ق.ظ ]

    تجربه نگاری از نیمه شب ...

     چهره خونی در نیمه شب

    سال 1361 بود،همسرم رفته بود جبهه. من و دو فرزندم در غربت تنها بودیم. تقریبا 26 سال داشتم .خانه ما محل مراجعه مردم بود. همسرم امام جمعه بود و به مشکلات مردم رسیدگی می کرد این مراجعات وقت خاصی نداشت، یکی از اتاقهای خانه دفتر ارباب رجوع بود. شب از نیمه شب گذشته بود که زنگ خانه بصدا در آمد، از خواب پریدم، این موقع شب چه کسی در میزند؟ من که در این غریبستان فامیل و آشنایی ندارم؟ با این افکار چادرم را انداختم روی سرم و با عجله رفتم توی حیاط و از پشت در پرسیدم: کیه؟ صدای یک مرد بود که با زبان ترکی گفت: (قاپون آچ ایشیم وار) در را باز کن کار دارم. گفتم امام جمعه نیست، مرد ادامه داد که در را باز کن من کار دارم! خلاصه با اکراه در را باز کردم، دلم هری ریخت! نیمی از صورت مرد پیدا نبود، خون صورتش را گرفته بود. من هاج و واج مرد را نگاه می کردم،

    گفت: فامیل مرا به این روز انداخته، من چکار کنم دردم را به چه کسی بگویم؟

    گفتم: شما الان برو پاسگاه از کسیکه این بلا را به سر شما آورده شکایت کن، شما را به پزشکی قانونی می فرستند و پرونده شما تشکیل می شود تا امام جمعه برگردد مشکل را پی گیری کند. خیلی دعا کرد، گفت: اگر شما راهنماییم نمی کردی نزدیک بود سکته کنم و رفت.

    نفس راحتی کشیدم آمدم دیدم بچه ها همچنان در خواب هستند. همسرم که از جبهه برگشت گفتم وقتی نیستی خیلی نگران کار مردم نباش من به نیابت از شما به مشکلاتشان رسیدگی می کنم. وقتی ماجرا را شنید گفت زن تو چقدر دل گنده ای و آن موقع شب پشت در رفتی و در را باز کردی!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-05-31] [ 08:52:00 ب.ظ ]

    #فقط_به_عشق_علی ...

     غدیریم

     

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در روز غدیر فرمود:

    لاَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَی الْمُقَصِّرینَ وَالْمعُانِدینَ وَالْمُخالِفینَ وَالْخائِنینَ وَالْآثِمینَ وَالّظَالِمینَ وَالْغاصِبینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ

      «چرا که خداوند عزّوجل ما را دلیل و حجت قرار داده بر کوتاهی کنندگان به عمد، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنه‌کاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان.»

    وقتی کسی وجودش نور باشد، باعث روشنی دیگران می‌شود. چنین کسی شاهد، حجّت، برهان و دلیل می‌شود.

    تمام معاندین، مخالفین، خیانت کنندگان، گناهکاران، ستمگران و غصب کنندگان در همه‌ی جهان و در همه‌ی اجتماعات، باید از معصومین علیهم السّلام نور اقتباس کنند و نور ایشان برای آن‌ها حجّت و دلیل است.

    منبع: خطبه غدیر

    پ ن

    اگر فقط به این سطراز خطبه توجه کنیم، بسیار درس آموز است. یعنی کلاهمان پس معرکه است؛چون با این کلام از همه انسان ها از کفار گرفته تا منافقین و اهل هر فرقه و مذهبی در باره پیامبر و اهلبیت سوال خواهد شد. واگر شیعیان به خاطر عمل نکردن به دستورات مقدسین کیفر می شوند، این گروه های معاند علاوه بر کیفر  عمل نکردن به دستورات ائمه هدا و پیامبر کیفر می شوند، کیفر دومی هم به علت نپذیرفتن ولایت خواهند شد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-05-29] [ 11:20:00 ق.ظ ]

    مژدگانی غدیر،آیه 3 مائده ...

     

    مژده سوره مائده

    الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚامروز کافران از این که به دین شما دستبرد زنند و اختلالی رسانند طمع بریدند، پس شما از آنها بیمناک نگشته و از من بترسید. امروز (به عقیده امامیه و برخی اهل سنّت روز غدیر خم و خلافت علی (ع) است) دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم-مائده3

    مژده هایی که آیه میدهد:
    غدیر یعنی که کفار تا قیامت مایوس شده اند از برتری گرفتن بر دین اسلام.
    غدیر یعنی که هرکسی که با علی نیست در شقاوت است تا قیامت.
    غدیر یعنی که اسلام برترین و کامل ترین دین است برای انسان.
    غدیر یعنی شکست دشمنان دین، مثل داعشی و وهابی و بهائی، همه در سقوط بوده اند از همان روز  غدیر در سر برکه ای که چون با علی همراه شد دریا شده است در طی قرون.
    غدیر یعنی که ظهور نزدیک است از برای لبیک گویی به امام عصر«عج».

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-05-28] [ 10:27:00 ق.ظ ]

    تجربه نگاری از طلبه مودب ...

    فقط به عشق علی

    سال 1381 بود، دو نفر طلبه از سقز آمدند. درخواست انتقال کردند، بدون هیچ پیش شرطی پذیرفتم.
    وقتی مطمئن شدند که قبول کردم گفتند ما اهل سنت هستیم!
    و منتظر عکس العمل من بودند، باز گفتم هیچ مشکلی ندارد، شما می توانید اینجا  ادامه بدهید. پرسیدم چرا انتقال می گیرید، گفتند: کلاس ما منحل شد، یا ازدواج کردند و به مدارس دیگر منتقل شدند.
    باز پرسیدم به مدارس نزدیکتر مراجعه نکردید؟
    پاسخ دادند پذیرش نکردند.
    مدیر محترم سقز نامش یادم نمانده زنگ زد و گفت: تو چه جور مدیری هستی که بدون تایید اخلاقی این دونفر را پذیرش کردی؟
    پرسیدم مشکل اخلاقی دارند؟ گفت نه دخترانی به شدت اخلاقی و محترم هستند.
    پرسیدم چرا تایید اخلاقی نمی دهی؟
    گفت: چون اهل سنت هستند!
    گفتم مگر مرکز خودش پذیرش نکرده است و مدرسه شما در شهر سقز تاسیس نشده است که بیشتر مردمش اهل سنت هستند؛ و هدف حضور اینها هم برای یاد گرفتن معارف اهل بیت است. شما از چه نگران هستی؟ خلاصه خیلی به من اعتراض کرد و کار من را اشتباه دانست.
    گفتم ما مدعی هستیم که باید به دنیا جوابگو باشیم برای همه ملت های جهان راهنما باشیم.
    آمدن این دونفر باعث برنامه های مفید و مستمری شد، مثل دروس امام شناسی در طول سال و درماه رمضان هرشب یک برنامه روایی را بصورت نمایشی از زندگی امیرالمومنین اجرا می شد.
    ولی متاسفانه به تعداد انگشتان دست طلابی بودند که باعث آزار و اذیت این دونفر می شدند.آن زمان سریال امام علی در تلویزیون اجرا می شد، که این دونفر خیلی مشتاق تماشای آن بودند و می گفتند ما در خانه خودمان جرات تماشایش را نداریم؛
    اما کام این ها بعد از تماشا با سخنان ضد اخلاقی طلاب بی ادب تلخ می‌شد .
    موضوع تحقیق پایانی این دو ولایت امیر المومنین بود، وقتی استاد راهنما گفت این موضوع قبلا بهش پرداخته شده است، گفتند ما دوست داریم خودمان این موضوع را پژوهش کنیم!
    خلاصه با همه سختی هایی که بچه شیعه های ما برا این دونفر و من مدیر ایجاد کردند؛ درسشان تمام شد و به سقز برگشتند ولی ارتباطشان را قطع نکردند و همیشه مانند دو دوست مثل یک مادر و دختر رابطه داشتیم. و در خوشی هایشان شریک بودم، تا اینکه یکروز خبر ناگواری شنیدم که یکی از این طلاب به بیماری سرطان مبتلا شد، و در طول دوره درمان همیشه کمک کار درمانش بودیم.
    چون در سقز بود در ایام اربعین خانه آنها موکبی برای زائران حسینی بود. و متاسفانه با دو فرزند بیماری او را از پا انداخت و فوت کرد.
    قم بودیم و منزل مادرم که از سادات بود، و تعدادی از طلاب مشغول تمرین سرود برای امام عصر «عجل» بودند که یکی از اعضای گروه این طلبه مرحوم بود؛ که از خواب پریدم.
    هنگامیکه از حوزه رفتند مفاتیح الجنان و حتی کتاب تحقیق شان را با خود نبردند، و همیشه در تقیه بودند.
    در برنامه سحر که صدای دعای عهد پخش می شد، بصورت اتوماتیک از خواب می پرید و بالای تخت خوابش می ایستاد و دعا را می خواند، این اوقات زمانی بود که عذر شرعی داشتند.
    خداوند غریق رحمتش کند خاطره طلبه مودب را در ذهن من به یادگار گذاشت.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-05-25] [ 11:41:00 ق.ظ ]

    مردی برای دو دنیا ...

    علی صراط مستقیم است

    پدری مهربان، برای فرزندانش امکانات و سرمایه ای گرانبها به ارث باقی گذاشت؛ وسفارش کرد که مبادا فراموش کنید، که بدون این سرمایه نابود خواهید شد.

    ولی اگر از این سرمایه مراقبت کنید و همیشه همراه این سرمایه باشید و همه لحظه ای زندگی را با این نعمت سپری کنید به شما تعهد می دهم که راه نجات پیروزی را با شیرینی هایش در آغوش داشته باشید.

    آه خداوند چقدر منت گذاشت بر سر خلایق، و چه بسیار مهربانی کرد بر این امت!!

    و چه بسیار این امت کوتاهی کرد در برابر نعمت های پرودگارش.

    و ما امت کم ظرفیت وهمچون شاگرد تنبل از همان دوره ابتدایی روفوزه شدیم، بمیرم برایت یا علی پدرو مادرم به بفدایت به خاطر کوتاهی مدعیان دوستیت چه اشتباهات غیر قابل جبران کردیم!


    علی صراط مستقیم

    هان مردمان! صراط مستقیم خداوند منم که شما را به پیروی آن امر فرموده. و پس از من علی است و آن گاه فرزندانم از نسل او، پیشوایان راه راستند که به درستی و راستی راهنمایند و به آن حکم و دعوت کنند.

    سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله سوره حمد را از «بسم الله الرّحمن الرّحیم * الحمدللّه ربّ العالمین * الرّحمن الرّحیم» - تا آخر سوره قرائت نمود و فرمود: «هان! به خدا سوگند این سوره درباره‌ی من نازل شده و شامل امامان می باشد و به آنان اختصاص دارد .»

    مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ الله الْمُسْتَقیمُ الَّذی أَمَرَکُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِی مِنْ بَعْدی. ثُمَّ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدی)، یَهْدونَ إِلَی الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلونَ. ثُمَّ قَرَأَ: «بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ الْعالَمینَ…» إِلی آخِرِها، وَقالَ: فِی نَزَلَتْ وَفیهِمْ (وَالله) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِیَّاهُمْ خَصَّتْ …، (خطبه غدیر خم)


    ای مردم! من راه مستقیم خدا هستم؛ همان راهی که دستور داده، از آن راه بروید.پس از من، امیرالمومنین علی، راه خداست؛و پس از او، فرزندان من که از نسل اویند.

    آنها امام اند؛ مردم را به سوی حق رهنمایی می کنند، و از انحراف باز می دارند.

     

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
     [ 08:50:00 ق.ظ ]

    تجربه نگاری طلبه دهه پنجاه ...


    رفته بود خونه پدرزن تا نامزدش را ببینه،می دونست که وقتی پدر زن خونه نیست، باید به دیدن نازگل بره.
    این از قوانین لایتغیر دهشون بود.
    نازگل سرِ چشمه راپُرت بابا رو داده بود، که امشب بابا میره آبیاری باغ و تا صبح نمیاد.
    مادر نازگل هم براش کوفته آماده کرده بود.
    ننه چراغعلی هم برای عروسش نان گردویی پخته بود و گذاشته بود توی یه دستمال گل دوزی شده که دخترش تازه تموم کرده بود.
    چراغعلی نمی دونست کوچه ‌هارو چه جوری طی کنه که زود تر برسه، چون زمان به سرعت در حال گذر بود و احساسش می گفت همین الآن صبح میرسه و ممنوع الورود میشم.
    نزدیک بود با سر بخوره به درخت کهنسال توت وسط میدون ده و یکی دوبار هم پایش لیز خورد و نزدیک بود بیفته توی نهرآب وسط کوچه.
    به هر زحمتی بود رسید و خوشبختانه ناز گل هم پشت در منتظرش بود.
    مادر زن مهربونش هم با سلام احوال پرسی بخچه نان داغ را گرفت و از چراغعلی تشکر کرد.
    خلاصه سر سفره با خوشی کوفته ها با نان داغ میل شد.
    بعد از شام نوبت شب نشینی، تخمه و چای…. رسید.
    آنهم با خوشدلی گذشت، مادر نازگل به دخترش گفت پاشو رختخواب ها را ولو کن بخوابیم.
    همگی مثل سرباز خونه کنار هم دراز به دراز خوابیدند، خونه نازگل فقط یه اتاق داشت، اکثر خونه های ده یک اتاقه بود.
    تازه مادر نازگل فتیله چراغ گردسوز را پایین کشیده بود، که صدای پای پدر ناز گل که از پله ها بالا می آمد، بگوش چراغعلی رسید.

    ادامه دارد

     

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
     [ 08:41:00 ق.ظ ]

    #فقط_به_عشق_علی_غدیر ...

    غدیر روز نجات

    نا امید بود از گناهانش، می گفت : اشکم خشکیده، چون مطمئنم که خدا مرا نمی بخشد!

    گفتم: این گناهت از همه گناهانی که کرده ای و من بی خبرم بزرگتر است! گناه نا امید بودن از بخشش پروردگار.

    اتفاقا روز عید غدیر بود، و ما در جشن بودیم، گفتم : چه روز خوبی! همین جا عیدی بگیر  و گفتم پس نمی دانی

    خدا در عید غدیر چکار می کند؟!بعداین حدیث را خواندم:

    «فَإِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ ذُنُوبَ سِتِّینَ سَنَةً» خدا گناه شصت سال را می‌بخشد «وَ یُعْتِقُ مِنَ النَّارِ ضِعْفَ مَا أَعْتَقَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ لَیْلَةِ الْفِطْرِ»

    (تهذیب‌الاحکام/6/24)

    و خدا در روز عید غدیر دو برابر شب قدر، دو برابر شب عید فطر، دو برابر ماه مبارک رمضان، از آتش جهنم نجات می‌دهد.

    موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-05-24] [ 04:04:00 ب.ظ ]

    خنده های حلال ...

    طنز لبخندلطیفه واقعیبرای آزادی خرمشهر رفته بود جنوب، توی شهر دوری زده بودند و به رزمندگان سر زده بود، از توی یک سنگر یه قمقمه پیدا کرده بود، یادگاری باخودش برداشته بود! سوار قطار که شدند، یک از پاسدار ها آمده بود، گفته بود هرچی که برداشتید بدهید؛ اینها همه اموال مردم خرمشهره!

    میگه ماهم خیال می کردیم که غنیمت بعثی هاست؛ تازه فهمیدیم که به مال مردم خرمشهر پاتک زده ایم.

    ####
    رفته بودیم مهمونی، میزبان شربت آورد؛ بعد نوشیدن شربت دیدم دخترا پچ پچ می کنند و می خندند.
    گفتم بازم شما خندتون شروع شد، گفتند اگر شما هم باشی از خنده روده بر میشی.
    معلوم شد دوستشون نی شربت خوری را که سرش هم شبیه قاشق بوده فکر کرده یخه و گاز زده شکسته که بخوره دیده شیشه است!
    حالا مونده بودن که چجوری به صاحب خونه بگن!

    ####
    دکتر به یکی از سالمندهای خانواده شیاف داده بود، بنده خدا فکر کرده بود که کپسول خورده بود، وقتی پرسیدیم استفاده کردی گفت خیلی بزرکه قورت دادنش سخته!

    ####
    از مشهد که اومد یه مُهر آورد گفت: بهش میگن مهر امین، همسرش پرسید فایده اش چیه گفت: رکعت شماره!
    حالا این بنده خدا روی مهر خالی را بدون دستگاه سجده می کرد، به هرطرف مهر نگاه می کرد تا تعداد رکعات را ببینه خبری نبود!

    ####
    بنده خدا سواد نداشت رفت دکتر بهش دوتا شیشه دارو داد یکی بخور بود یکی شربت سینه.
    بخور را خورده بود، شربت سرفه را هم بخور داده بود،بعد گفت شربتش خیلی بد مزه است.

    ####
    اولین باری بود که سوار ماشین می شد،کفش هاشو در آورد وقتی به مقصد زسید پیاده شد دنبال کفش هاش می گشت.

    ####
    اولین بارش بود حمام عمومی رفته بود، بجای اینکه لباس هاشو توی کمد مخصوص خودش قرار بده خودش وارد کمد شده بود، فکر می کرد که از اونجا وارد حمام می شوند.

    ####
    اولین بار بود که از رادیو صدا می شنید،کسی که رادیو داشت، کنار رادیو ایستاده بود و خواننده زن هم ترانه می خواند، جمعیتی که تماشا می کردند فکر می کردند که اون آقا با صدای زنانه خوانندگی می کنه!

    ####
    اولین باری که تلوزیون دید، همون لحظه که وارد اتاق می شد، تصویر مردی را دید، که به یک نفر می گفت بفرمایید تو؛ بسرعت به عقب برگشت گفت: من نمی روم توی اتاق، اونجا مرد نامحرم هست.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 03:47:00 ب.ظ ]

    #فقط_به_عشق_علی ...

    فقط به عشق علی

     عید غدیر؛ عیدُ اللهِ‏ الاکبر
    هجدهم ذی ‏الحجه، روز «عیدُ اللهِ‏ الاکبر»، «عید اهل ‏بیت محمد(ص)»، «اشرف الاعیاد» یعنی «عید غدیر» است؛ روزی که در آن مهم‏ترین واقعه تاریخ اسلام و آخرین و مهمترین ماموریت رسول گرامی اسلام(ص) یعنی تعیین «امام و ولی جامعه اسلامی» توسط خاتم پیامبران در آن روز رقم خورد.

    دلیل اهمیت این موضوع که در حقیقت بیانگر هدف اصلی آن است، همان مسئله ای است که در ابلاغ خداوند به شخص پیامبر اسلام(ص)بیان شده است یعنی اتمام و اکمال دین و ارسال پیامبران و رسالت پیامبر خاتم که با تعیین ولی و امام جامعه صورت می پذیرد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس» (۶۷/مائده).اصلی ترین پیام واقعه غدیر ابلاغ مقام حاکمیت جامعه اسلامی است که تنها امام معصوم و برگزیده شده از جانب خداوند شایسته دریافت آن است.

    در حقیقت اصلی‏ترین جایگاه در دین اسلام و تداوم رسالت، مقام حاکمیت و زعامت مسلمین است و تنها فردی که شایسته آن بود و از جانب خداوند به این مقام نائل شده بود، حضرت علی(ع) بود. امامان معصوم(ع) نیز همواره بر محوریت آن در تمام امور تأکید می‏‌کردند تا این موضوع را تبیین نمایند که کمال دین تنها به بیان احکام الهى نیست بلکه این دین به مبیّن و شارح و مجرى معصوم و در حقیقت حاکم و ولی نیاز دارد که هم دین را به‌‏طور صحیح بیان کند و هم از تحریف و ایجاد بدعت در دین جلوگیرى نماید و هم آن را به‏‌طور صحیح و کامل اجرا نماید.
    امام حسن(ع) در ماجرای مصالحه با معاویه برای این‏که به او یادآوری کند که حق با اوست، ماجرای غدیر خم را شاهد گرفت. امام حسین(ع) نیز در مراسم حج، بنی‏ هاشم و دیگران را جمع کرد و ماجرای غدیر را یادآوری نمود. امام عسکری(ع) نیز در جواب سؤال فردی که پرسید: «این سخن پیامبر که فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» یعنی چه؟» حضرت جواب داد: «خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمی باشد تا حزب خدا هنگام اختلاف ها با آن شناخته شود.»

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 03:31:00 ب.ظ ]

    تجربه نگاری تربیتی ...

    موقع خواباندن پسر دوسال و نیمه اش، از قصه گرفته تا مسائل سیاسی برایش می گفت تا بخوابد.
    کودک گفت: من یک پسرآمریکایی هستم!(شاید از بحث خانوادگی که در باره آمریکا شده بود این واژه را شنیده بود و در ذهن داشت و نمی دانست که آمریکا چیست؟)
    مادر پاسخ داد، شما آمریکایی نیستی، شما پسر خوب و ناز من هستی.
    کودک پرسید آمریکا چیست؟ مادر توضیح داد، آمریکا یک آدم بدی است که می‌خواهد اسباب بازیهای شما بگیرد و بابا و مامان ها را بکشد و خانه هایشان را خراب کند.
    برای همین شهیدان با آمریکا می جنگنند تا آمریکای بد نتواند بیاد بچه ها را اذیت کند.
    کودک گفت: من پسر یک شهید هستم!

    پ ن

    دشمنان  از کودکی روی آنها کار می کردند و  آنها را با شخصیت و هویت دلخواه خود تربیت می کردند.

    معاویه ملعون برای اینکه تخم دشمنی امیر المومنین را در دلها بکارد، از همان دوره شروع کرد. مثَل غلط معروف را بنیان گذاری کرد.

    برای هر خانواده یک بره فرستاد و گفت معاویه برای کودکتان هدیه داده است،وقتی کودک با بره انس گرفت، شبانه مامورانش را با نام علی فرستاد و بره ها را برد و شایع کرد که «نعوذ بالله» علی دزدید.

    و بدینگونه کینه  امیرالمومنین را قلب کودکان کاشت و نتیجه اش را در کربلا برداشت کرد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-05-21] [ 09:58:00 ق.ظ ]

    تجربه نگاری طلبه از حج ...

    سفر به سرزمین آرزوها

    سفر به سرزمین آرزوها

    اولین مکانی که باید در آن جا حاضر می شدیم میقات جحفه بود. در مسجد جحفه بعد از غسل احرام، لباس های زیبای ظاهری را از تن کندیم، و با تن پوشی سفید مثل کفن  خود را ملبس کردیم.

    خانه خدا یکی از بهترین مکان ها برای بازسازی انسان است، خداوند ما را از دنیا کَند و در میقات جحفه ملافه‌ای که یادگار کفن است بر تن ما کرد……

    . از پس سالها انتظار، پژواک اذان ابراهيمى در سراپردۀ عالم انسانى: وَ أَذِّنْ فِي النّٰاسِ بِالْحَجِّ ، مرا واله و حيران خود كرده است.

    در اين فراخوان، با شوق لقاءْ به حجاز عشق و ميقات مى‌كشاندم، با احرام به حرم الهى و بلد امن مكّه مى‌برد، به زمزم و صفا مى‌رساند، در عرفان عرفات غرق مى‌كند، در شب روشن مشعرْ روشنایی بدون غروب خورشيد حق را مى‌نماياند، به مُناى عشق مى‌كشاندم و تا در مسلخ آرزوها، دوستىِ غير او را ذبح کنم و شيطان و نفس سركش انسانى را رمى نمایم تا آنگاه كه مرا خالص گرداند و واصل نماید و به درون كعبه بخواندم و آنگاه خداى تعالى خود به كعبۀ دلم درآيد؛ كه «القلب حرم الله» ، و شاید که مرا به محضر احبابْ بار دهد و نهال محبت و مودّت اهل‌بيت نبوت علیهم السلام را در جانم غرس كند، و خسی شوم در میقات.

    ساعت پروازمان ساعت 3 نیمه شب بود، نگران نماز صبح شدیم، که باید نماز را در هواپیما اقامه کنیم، خلاصه دست به دامن شهدای گمنام شدیم که مشکل نمازمان حل شود که خوشبختانه هواپیما از جده با تاخیر به فرودگاه رسید؛ درست بعد ازاقامه نماز حجاج در فرودگاه.

    صفحات: 1 · 2

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
     [ 09:26:00 ق.ظ ]

    تجربه نگاری نهی از منکر طلبگی ...

    با خانواده رفته بودند رستوران، می خواستند یک روز متفاوت را تجربه کنند.
    میز کناریشون هم یک خانواده هفت هشت نفری آمدند نشستند.یکی از خانم ها شالش را انداخته بود روی شانه اش.
    با مشورت از شوهرش رفت تا به آن خانم بی‌حجاب تذکر بدهد.
    به آرامی و مودبانه سلام کرد، طوری که بقیه افراد صدایش را نشنوند، گفت: «میشه لطفا حق_شهروندی من را رعایت کنید »پاسخ داد:« این به حق شهروندی من به شما ربطی نداره، این حق شخصی من است، هرکسی هر جوری دوست داره آزاده».گفت: «پس دیگران هم می‌تونند با تاپ یا نیمه عریان بیرون بیاند و یا روابط جنسی شون را بیارند توی رستوران یا حیونی مثل مار بوا یا خرس با خودش بیاره توی رستوران، این باعث سلب آرامش من میشه». پاسخ داد :«من هم مخالف آن رفتارها هستم قانون اجازه نمیده این کار ها را بکنند،» گفت:قانون به شما هم اجازه نمیده، هرطوری دلت خواست بیرون ظاهر بشی، پوشش افراد تا وقتی یه مسئله خصوصیه که توی حریم خونه‌ی خودشون باشه وقتی میاد توی اجتماع دیگه خصوصی نیست، پرسید: شما از طرف نهادی آمدی؟ گفت: نه خانوادگی آمدیم. پاسخ داد «میدونی امر به معروف جایی واجبه که احتمال بدی که طرف حرفت را گوش بده »گفت :  «توی رساله نوشته میتونید به طرف بارها تذکر بدید».
    پاسخ داد: دیگه بیشتر از این دوست ندارم در این باره حرف بزنیم. باهاش خداحافظی کرد رفت سرمیز خودشان، بعد دید طرف شالش را سرکرده است.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-05-20] [ 09:29:00 ب.ظ ]

    تجربه نگاری جشن عروسی طلبه ...

    جشن عروسی بدون گناه و پر از ثواب

    قرار شد برای عروسی یک جشن بگیریم، عروس گفت: من به شرطی حاضرم که مراسم باشد که برنامه های فرهنگی را اجرا کنم؛ و گرنه حاضر نیستم هزینه سه میلیونی برای عروسی خرج کنیم.

    از دو هفته قبل شروع کرد، کتب احادیث را وسط اتاق ولو کرد، در یک صفحه A4 حدیث های کوچک مربوط به ازدواج و حفظ حریم محرم و نامحرم و احکام رقاصی زنان و شنیدن موسیقی مطرب و کیفر مردانی که اجازه می دهند همسرانشان نیمه برهنه در حضور نامحرمان ظاهر شوند و….تایپ شد.

    اطراف صفحه هم با نقاشی گل و… تزیین گشت.بعد این صفحه را که در یک بروشور سه لایه تنظیم شده بود، لوله کرد، روی آن را کاغذ کادو پیچید و به شکل یک شوکولات در آورد .

    یک سبد  از جنسی الیاف درست کرد و دسته اش را با مروارید تزیین کرد.شوکولات های تبلیغی را ریخت داخل سبد، این مخصوص خانم ها بود.

    برای آقایان هم احادیث مردانه و غیرت مردان را نوشته بود، در یک سینی در وردی تالار به مهمانان مرد داده می شد.

    برای سرور شادی زن ها هم با دوستان طلبه هماهنگ شدند که عروس را دوره کنند و با دست افشانی اشعار شاد بخوانند که اشعار را هم خودش سروده بود.

    یکی از طلاب که ید طولایی در نمایش طنز داشت در مراسم نمایش خواستگاری را اجرا کرد ، و آن دیگری مداحی خواند.

    خلاصه در شروع مراسم مهمانان همه مشغول مطالعه بروشور ها شدند، سالن شبیه کتابخانه شده بود، بعد هم نمایش طنز و مداحی و دست افشانی بود.

    وقت تالار تمام شده بود ولی مهمانان حاضر به ترک سالن نبودند!

    کسانی که اولین بار بود در چنین عروسی شرکت می کردند.

    مادر داماد به من گفته می ترسم مهمان ها با گوشی موبایل رقاصی کنند، گفته بودم نترس خودم جریان را مدیریت می کنم.

    نتیجه جشن این بود که گفتند اگر عروسی ها اینگونه باشد، ما هم استقبال می کنیم.

    موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-05-16] [ 01:14:00 ب.ظ ]

    تجربه نگاری عالم مستجاب الدعوه ...

     بلعم باعورا

    تجربه نگاری عالم مستجاب الدعوه
    وقتی که از اولیاء دین می شنویم که همیشه از خداوند بخواهیم که یک لحظه ما را به خودمان واگذار نکند، خیلی هامون تعجب می کنیم مگر می‌شود که من با این همه علم و عمل و عبادت و خدا شناسی ، راه را کج بروم!
    عارف بزرگوار مرحوم آیت الله بهجت سفارش می کردند که دعای غریق را در قنوت نمازهایتان فراموش نکنید.
    با مطالعه در تاریخ اسلام و قصص قرآن به تجربیات خطرناکی برمی خوریم که یک عمر عبادت طرف در یک لحظه باد هوا شده است ، وَقَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا فرقان 23

    وقتی در دروه معاصر خودمان هم کمی بصیرانه به اتفاق‌های اطرافمان نگاه می کنیم تکرار همین ماجرا را مشاهده می کنیم که وزیر و عالم و مجتهد بر اثر مال پرستی و آقازاده پرستی به هلاکت رسیدند؛ این یک زنگ خطر است که باید دائما مراقب نفس اماره باشیم.
    طلحه و زبیر ها هم بعد از زحمات بسیار در همراهی پیامبر با جدا شدن از ایشان گرفتار وسوسه های آقازاده هایشان شدند.
    بلعم باعورا که از همراهان حضرت موسی علیه السلام بوده و در کلاس موسوی به بالاترین حد علم و عبادت رسیده بود و حضرت موسی علیه السلام او را به عنوان مبلغ دین به کنعان می‌فرستد تا مردم را به دین خدا دعوت کند.
    اولین مشکل بلعم از آنجا شروع شد که همسر و آقازاده‌هایش جذب رفتار پوشش خلقیات مردمی می شوند که قرار بود پدر آنها را هدایت کند.
    دومین مشکل وقتی شروع شد که وسوسه های خانواده اش او را از حضرت موسی علیه السلام جدا کرد.
    سومین مشکل، سردمداران کفر بعد جذب همسر و فرزندانش او را جذب کردند.
    از بلعم تقاضا کردند، که موسی قرار است به کنعان حمله کند و تو بیا و با نفرین او را شکست بده، بعد تو پادشاه ما می‌شوی. بلعم با همسر و فرزندانش مشورت کرد آنها هم او را ترغیب کردند.
    بلعم بیچاره سوار الاغ فهیمش شد تا به کوه برود و با توسل به اسم اعظم پروردگار، سپاه موسی را شکست بدهد!
    الاغ فهیم بلعم حاضر نشد او را به بالای کوه ببرد، به زبان آمد و او را نهی از منکر کرد، که ای بلعم تو با خود چه می‌کنی؟
    بلعم آنقدر به حیوان زد تا جانسپرد و چون برای گفتن حق کشته شده بود از حیواناتی است که به بهشت می رود. وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَثْ اعراف.مثل او همچون سگ [هار] است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند . اینجاست که مثل عالمانی که همچون الاغ هستند را در می یابیم البته به دور از محضر الاغ بلعم!

    مَثَلُ الذینَ حُمِّلوا التّوراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلوهَا کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً(413) کسانی که مکلف به تورات شدند، ولی حق آن را ادا نکردند، مانند الاغی هستند که کتابهایی حمل می کنند.مَثَلُ الذینَ حُمِّلوا التّوراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلوهَا کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً(413)کسانی که مکلف به تورات شدند، ولی حق آن را ادا نکردند، مانند الاغی هستند که کتابهایی حمل می کنند.

    القصه بلعم خود را به بالای کوه رساند و همینکه خواست اسم اعظم را به زبان بیاورد و نفرین کند، زبانش ورم کرد و از دهانش بیرون ماند و قدرت تکلم را از دست داد.
    پایین کوه سردمدان کفر منتظر نتیجه بودند که بلعم با زبان بیرون زده آمد، از او پرسیدند که چه کردی؟ با اشاره فهماند که نشد، ولی به آنها دلداری داد که می‌توان از راه دیگر موسی را شکست داد!
    دستور داد به دختران آموزش رقص بدهند و به عنوان دستفروش در مسیر سپاه موسی بفرستید؛ چون سپاه موسی نقطه ضعف شان غریزه جنسی است.
    بعد که آنها گمراه شدند زنان بیمار به ویروس طاعون را در میانشان رها کنید.
    با این روش بیماری طاعون را به آن ها سرایت دهید و شکست موسی حتمی می باشد.
    با این روش شیطانی، یکی از مهمترین سرداران موسی که دست یکی از این دختران گرفته بود آمد نزد حضرت موسی علیه السلام گفت: خدای تو می‌گوید که با این دختر همخوابگی نکنم، تو نگاه کن که چگونه این کار را خواهم کرد؛ به چادر خود برد.
    براثر بیماری طاعون هفتاد هزار نفر از سپاه موسی بر اثر بیماری نابود شدند.

    پ ن

    قابل توجه مسئولین کشور که فرزندانشان در غرب و اروپا مشغول زندگی و تحصیل هستند، اولین خطر مرعوب روش زندگی غرب می شوند و دومین خطر که جاسوسان سیا به سراغ این‌ها می آیند و با وعده های فریبنده این آقازاده و دختر زاده  و دامادها را جذب می کنند و این گروه مسئول جذب پدران وزیر و وکیل و نماینده و حتی رئیس جمهور می شوند!

    این افرادی که مسئولیت دارند هیچگاه به درجه علم و تقوای بلعم نمی رسند ، پس خطر خیلی نزدیک است.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 12:39:00 ب.ظ ]

    تجربه نگاری همسر طلبه ...

    پشت بام کاهگلی

    سال 1356 بود همسرم رفته بود تبلیغ، زمستان آن سال برف زیادی باریده بود. سقف خانه ها را کاهگل می کردند؛ برای همین باید برف را از بام خالی می کردیم تا آب به داخل اتاق چکه نکند.

    یک نوع اشتغالی هم برای افراد بود، از صبح مردان پارو به دست، با صدای «برف روفی می کنیم» در کوچه ها بلند بود.

    حساب کردم دیدم هزینه برف روبی را ندارم که بدهم، تصمیم گرفتم خودم برف ها را از پشت بام پایین بریزم.چادر را دور کمرم محکم بستم نردبان را به پشت بام تکیه دادم، پارو به دست از نردبان بالا رفتم، به اطراف نگاه می کردم که مردان همسایه مرا نبینند؛ وقتی که به آخرین پله نردبان رسیدم، چشمتان روز بد نبینه، نردبان سر خورد با من از آن بالا افتادیم پایین. من فقط نگران بودم که مبادا مردان همسایه که در حال برف ریزی بودند مرا به ببینند!

    خدا همیشه مهربان بوده و لطف کرده، وقتی می‌گویند خداوند از مادر مهربانتر است یعنی همین؛ یک مادر نمی تواند کسی را که از چهار متری پرتاب می شود حفظ کند هرچند اگر دلش بخواهد.

    القصه یک معاینه سطحی به کمر و سر و دست و پاهایم کردم دیدم هیچ مشکلی پیش نیامده است، پارو را گوشه حیاط گذاشتم، خدا را شکر کردم، گفتم: اگر سقفمان چکه کرد، زیرش تشتی یا لگنی می گذارم بچه هاهم داخل اتاق آب بازی می کنند!

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-05-15] [ 10:40:00 ق.ظ ]

    تجربه نگاری از زندگی امام خامنه ای ...

    زندگی رهبری

    خانه ما طبق معمول اغلب خانه های ایرانی، با قالی مفروش بود؛ دیدم این قالی ها از زوائد است لذا آنها را فروختم. تنها دوقالی در اتاق مهمانی همسرم باقی گذاشتم. به خود گفتم: این دوقالی به جای قالی های جهیزیه همسرم باشد. وقتی تصمیم به فروش قالی ها گرفتم، موضوع را از همسرمم پنهان کردم. برادران و دایی هایش تاجر فرش بودند، میدانستم که آنها نمی گذارند این کار را بکنم. به حاجی صفاریان برادرش که تاجر فرش در مشهد است گفتم بیا این فرش هارا بفروش و بجای آنها چند تا زیر انداز بخر. وقتی همسرم از زیر اندازها را دید گفت چرا این دوتا قالی را نفروختی این هارا هم بفروشید و زیر انداز بگیرید.
    منبع: کتاب خون دلی که لعل شد

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-05-12] [ 12:38:00 ب.ظ ]

    خدا کند که بختها گشوده شود ...

    دعا کلید گنج

    از امام علی (ع) پرسیدند: دلیل خدا را شناختید ولی مستجاب نشدن دعا چیست؟
    فرمودند: دل‌های شما به هشت چیز خیانت کرده است!
    اول- خدا شناختید و لی حقش را ادا نکردید، آنچه برشما واجب بود انجام ندادید، چون شناختتان سطحی بود؛ برایتان مفید نشد.
    دوم- به پیامبر ایمان آوردید، ولی به سنت روش او رفتار نکردید.
    سوم- قرآن را خواندید ولی به توصیه‌هایش عمل نکردید.
    چهارم- گفتید از دوزخ می ترسیم، ولی با اعمال گناه به سوی دوزخ حرکت کردید.
    پنجم- همیشه خود را دوست داربهشت معرفی کردید، ولی با رفتار زشت وگناه از بهشت دور شدید.
    ششم- از نعمت‌های پروردگار استفاده کردید، اما هرگز سپاسگزاری نکردید.
    هفتم- خداوند امر به دشمنی با شیطان کرد، ولی شما با شیطان دوستی کردید.
    هشتم- عیوب مردم را دیدید اما عیوب خودرا فراموش کردید.
    با این اوصاف برای قبول شدن آرزو‌هایمان باید، همیشه دعا کنیم و هرگز نا امید نباشیم.
    دعا خود گونه‌ای از عبادت است، که بیشترین حضور ذهن را داریم. هرگز هنگام دعا حواسمان پرت نمی شود، به گونه ای که در نماز خیال مارا از نزدیکترین تا دورترین نقاط کره زمین سیر می دهد به جز نماز!
    بنابراین، باید در دعا خودمان را کوچکترین قطره در برابر دریای عظمت پروردگار به تماشا بنشینیم.
    غرور ، تکبر و خودپسندی را که سرچمشمه همه زشتی‌ها است از روحمان بزداییم؛ تا محبت خود به خداوند بیشتر کنیم.
    چند تا دعا برای گشایش بخت از کتب ادعیه قدیمی به دستم رسیده است، برای بهره مند شدن دوستان بارگذاری می‌کنم.

    صفحات: 1 · 2

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:01:00 ق.ظ ]

    وظایف زوج در خانه بهشتی ...

    مشاركت زوجین در انجام امور خانواده‏
    از بهترین الگوهاى رفتارى در خانواده حضرت على و حضرت زهراسلام الله علیها، رعایت مشاركت طرفین در انجام كارهاى خانه است. رسول خدا در اولین شب ازدواج على علیه السلام و زهراسلام الله علیهاكارهاى آنان را به این شكل تقسیم نمود: خمیر كردن آرد و پختن نان و تمیز كردن و جارو زدن خانه به‏ عهده فاطمه سلام الله علیها باشد و كارهاى بیرون منزل از قبیل جمع‏ آورى هیزم و مواد غذایى را على علیه السلام انجام دهد. پس ‏ازآن بود كه حضرت زهراسلام الله علیها فرمود: «جز خدا كسى نمى‏ داند كه از این تقسیم‏ كار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خداصلی الله علیه و آله مرا از انجام كارهایى كه مربوط به مردان است، بازداشت.»

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
     [ 10:57:00 ق.ظ ]

    تجربه نگاری از زندگی مولا امیراالمومنین ...

    . همراه و همیار فراز و فرودهای زندگی
    از مهمترین معیارهای انتخاب همسر، همراهی او در شرایط سختی و روزهای راحتی است که اگر همسران در زمانهای مختلف زندگی با شناخت و مدیریت درست بتوانند از تمامی امکانات و تواناییهای خود بهره برده و همدیگر را یاری رسانند، نه تنها مشکلات زندگی به راحتی حل خواهد شد، بلکه زمینه موفقیت‌های بیشتر را فراهم خواهد کرد، بخصوص در ابتدای زندگی که معمولا برای بیشتر زوج ها، شرایط مادی و اقتصادی به خوبی و به طور کامل فراهم نیست، این همیاری و همراهی، بیشتر لازم است.
    در این زمینه، حضرت زهرا(س) بهترین همراه و همیار صبور و شکیبای حضرت علی(ع) در تمامی شرایط سخت و دشوار زندگی بودند. در ابتدای زندگی آن بزرگواران، زندگی فقیرانه‏‌ای را آغاز کردند، زیرانداز آن‏ها پوست گوسفندی بود که شب بر روی آن می‏خوابیدند و در روز به شتر آبکش خود بر روی آن علوفه می‏‏دادند. رواندازشان نیز تکه عبای مندرس یمنی بود که آن‏قدر بزرگ نبود که هم‏زمان هم‏روی سر و هم پایشان را بپوشاند. بالشی از چرم داشتند که درونش با لیف خرما پرشده‏ بود؛ اما علی‏رغم همه این شرایط سخت، هنگامی‏که علی(ع) از جهاد و جبهه جنگ برمی‏‌گشت، فاطمه(س) استقبال گرمی از او می‏کرد، شمشیر او را گرفته و می‏‌شست. در تمام فعالیت‏‌های علی(ع) او را همراهی می‏کرد و نسبت به مسائل او و جامعه حساسیت نشان می‏داد و به این شكل با همراهی، همفكری و رغبتی كه در خود نشان می‏داد خستگی‏‌ها و مرارت‏‌های بیرون را از جسم و روح او دور می‏کرد.
    در شرح این شرایط سخت و میزان همراهی حضرت زهرا(س) در تحمل سختی‏ها و مرارتهای زندگی و درک والای آن حضرت از شرایط همسر خویش نقل شده است: «روزی امام علی(ع) به همسر بزرگوار خود فرمود: فاطمه جان! آیا غذا داری تا رفع گرسنگی کنم؟ آن بانوی بزرگوار پاسخ داد: خیر! سوگند به خدایی که پدرم را به نبوت و شما را به امامت برگزید، دو روز است که در خانه غذای کافی نداریم. امام علی(ع) با تأسف فرمود: فاطمه جان! چرا به من خبر ندادی تا غذا تهیه کنم؟ فاطمه(س) فرمود:‏ای ابوالحسن! من از پروردگار خود حیا می‏کنم که چیزی از تو درخواست کنم که فراهم کردن آن در توانت نیست».
    در مقابل حضرت علی(ع) نیز ایشان را در انجام امور سخت خانه مساعدت و همراهی می‏نمود تا تحمل این سختی‏ها بر آن حضرت آسان باشد. حضرت زهرا(س) این همیاری را این‏گونه برای پدر بزرگوار خویش نقل می‏کند: «یا رسول‏الله هر دو دستم به علت آرد كردن گندم با آسیای دستی ورم‏کرده، ‏زخم شده است. دیشب را تا صبح به آرد کردن گندم مشغول بودم و علی نیز فرزندانم حسن و حسین را نگهداری می‏کرد.»
    به همین دلیل بود که آن بانوی بزرگوار با صبر مثال ‏زدنی‏ای که داشتند بهترین سکینه و مایه آرامش همسر خود محسوب می‏شدند، تا آن اندازه که حضرت امیر نگاه عاشقانه به چهره همسر گرامی خود را مایه زدودن تمامی غم و اندوه‏ها توصیف می‏فرمودند: «سوگند به خدا، من زهرا(س) را تا آن هنگام كه خداوند او را به‏‌سوی خود برد، خشمگین و مجبور به كاری ننمودم، او نیز مرا خشمگین نكرد و هیچ‏گاه موجب ناخشنودی من نشد… من هرگاه به چهره زهرا(س) نگاه می‏کردم هرگونه غم و اندوه از من برطرف می‏شد.» و حضرت فاطمه(س) نیز خطاب به همسرش می‏گفت: «علی جان! جانم فدای تو! جان و روح من سپر بلای جان تو! یا ابوالحسن همواره با تو خواهم بود. چه در خیر و نیكی به سر ببری، چه در سختی‏ها و بلاها گرفتار شوی، همواره با تو خواهم بود.»
    حضرت زهرا(س) به این گفته خود حقیقتاً عمل نمود تا آنجا که وقتی حضرت علی(ع) را با اکراه و اجبار برای گرفتن بیعت به مسجدالنبی می‏بردند، بانوی دوعالم، برای دفاع از علی(ع) تا درب مسجد آمد و در تأکید بر یاری همسرش چنین فرمود: «به خدا سوگند،‏ای سلمان! از درب مسجد مدینه پا بیرون نمی‏گذارم، تا آنکه پسرعموی خود را با چشمان خودم سالم ببینم.»
    مقام معظم رهبری با استعانت از این ویژگیهای زندگی مشترک آن حضرات معصومین(ع) مجموع این ویژگیها را با تعبیر «سازگاری» عنوان نموده و به زوجهای جوان توصیه می‏کنند: «سازگاری در زندگی، اساسِ بقایِ زندگی است و همین است که محبّت می‏آفریند. همین است که موجب برکات الهی می‏شود. همین است که دلها را به هم نزدیک کرده و پیوندها را مستحکم می‏کند.»
    همچنین می‏فرمایند: «قناعت کنید، از قناعت خجالت نکشید. بعضیها خیال می‏کنند که قناعت مال آدمهای تهیدست و فقیر است و اگر آدم داشت، دیگر لازم نیست قناعت کند. نه، قناعت یعنی در حدّ لازم، در حد کفایت، انسان توقّف کند».

    هنر خانه داری و همسر داری
    یکی از وظایف زوجین در خانواده، گرم نگه داشتن این کانون مهربانی است. در خصوص عمل به این معیار مهم، هر یک از زوجین وظایفی دارند که با نگاهی به شیوه و رفتار حضرت علی و زهرا(س) در زندگی بیشتر قابل درک است.
    معیار مهم حضرت زهرا(س) برای گرم نگه داشتن کانون خانواده، عبادت پروردگار به عنوان بهترین زینت باطنی مومن است، موضوعی که باید در حفظ و پایداری آن به عنوان عاملی که زوجین را از افتادن در ورطه بسیاری از خطاها و لغزشها در جامعه امروز حفظ میکند، توجه وافر داشت. چنانکه حضرت حضرت صدیقه طاهره(س) به این موضوع تا آن اندازه توجه داشت که در شب عروسی خود نیز به عبادت پرداخت. نقل است که در شب ازدواج، امام على(ع) فاطمه زهرا(س) را نگران و گریان دید، فرمود: «چرا ناراحتى؟ پاسخ داد: در پیرامون حال و رفتار خویش فكر كردم، به یاد پایان عمر خویش و منزلگاه دیگر به نام قبر افتادم كه امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزى دیگر ازاینجا به‏طرف قبر و قیامت خواهم رفت، در این آغازین لحظه‏های زندگى، تو را به خدا سوگند می‏دهم كه بیا تا به نماز بایستیم تا با هم در این شب خدا را عبادت كنیم.»
    علاوه بر این رفتارِ عملی معنوی، آن حضرت به زینت‏های ظاهری برای جلب رضایت همسر خویش و آرامش بخشی بسیار توجه داشتند. در سیره و منش آن حضرت نقل است که همواره بر آن بود در محیط خانه و خانواده، خوش‏بو و آراسته باشد و موهبت زیبایی و جمال بی‏مانندش را تنها برای همسرش علی(ع) نمایان می‏ساخت و همیشه نزد خود عطر نگه می‏داشت. ام‏سلمه می‏گوید: «از ریحانه پیامبر خدا(ص) عطر خواستم و گفتم: سرورم! آیا عطر و بوی خوشی نزد خویش دارید؟ ایشان فرمود: آری و بی‏درنگ شیشه عطری آورد و اندکی از آن را بر کف دستم ریخت. بوی خوشی از آن برخاست که هرگز به مشامم نرسیده بود.» حتی آن بانوی گرامی اسلام در واپسین لحظه‏های زندگی‏اش به این موضوع توجه داشت و به اسماء فرمود: «عطر مرا که همیشه خود را با آن عطرآگین می‏کردم، بیاور».
    این آموزه‏های رفتاری به خوبی نشان میدهد که برای اینکه کانون عشق و محبت خانواده گرم بماند، علاوه بر اینکه همسر باید خود را در خانواده جذاب و مایه آرامش و سکون قرار دهد، شوهر نیز باید با رعایت تقوا و پاکدامنی، به همسر خویش توجه داشته و از برقراری هرگونه رابطه پرخطری پرهیز کند تا بتواند عشق و علاقه به همسر خویش را همواره گرم و پر نشاط نگه دارد.
    مقام معظم رهبری در این خصوص اینگونه توصیه می‏فرمایند: «اسلام که راجع به حجاب حرف می‏زند، آیات قرآن که راجع به حجاب حرف می‏زند، راجع به حدود زن و مرد با یکدیگر دستور دارد، این به خاطر خود مردم است، به خاطر همین خانواده‏هاست. همین دخترهای جوان که شوهرشان را می‏خواهند از دست ندهند، این پسرهای جوان که زن محبوبشان را می‏خواهند از دست ندهند، این، بدون حجاب و بدون رعایت نمی‏شود، آیاتِ قرآن این طور حکمت آمیز و عمیق است.»

    هنر تقسیم کار در خانواده
    از مهمترین مسائلی که با بروز و ظهور صورتهای جدید زندگی و بخصوص اشتغال همسران در بیرون از خانه، رعایت آن بیشتر در زمانه حاضر احساس میشود، مشارکت در کارهای خانه است. مقام معظه رهبری در این باره راهکار تقسیم کار را ارائه میدهند که حلال بسیاری از نزاعهای خانوادگی است: «وقتی دو نفر در کنار هم قرار می‏گیرند و همسر می‏شوند، بعضی از وظایف وجود دارد که بین اینها مشترک است. مانند کشیدن بارهای خانواده، همکاریهای گوناگونی که در راه بردن خانواده مؤثر است. اینها باید با هم همکاری کنند. این کارها بین زن و مرد مشترک است. حداکثر این است که تقسیم کار شود. گاهی تقسیم کار هم نمی‏کنند امّا بهترش این است که تقسیم کار هم بشود. بخشی از کارها را زن انجام می‏‏دهد، بخشی از کارها را مرد انجام می‏دهد. مثل همه‏‌ی همکاریهایی که وجود دارد؛ مثل همه‌‏ی همسنگریها.»
    عمل به این توصیه با توجه به شیوه رفتار حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در خانواده خویش بیشتر قابل درک است. چراکه با وجود آنکه رسول خدا(ص) در اولین شب ازدواج علی(ع) و زهرا(س) كارهای خانه و بیرون از خانه را میان آنان تقسیم نمود و فرمود: «خمیر كردن آرد و پختن نان و تمیز كردن و جارو زدن خانه به عهده فاطمه(س) باشد و كارهای بیرون منزل از قبیل جمع‏آوری هیزم و مواد غذایی را علی(ع) انجام دهد»، اما با این حال در روایت است که حضرت علی(ع) در کارهای خانه به همسر خویش کمک می‏کرد. امام صادق(ع) در این باره می‏فرماید: «امیرالمؤمنین(ع) برای منزل هیزم می‏آورد، آب تهیه می‏کرد، منزل را جارو می‏کرد، در پاک کردن عدس کمک می‏کرد. فاطمه علیهاسلام هم گندم و جو آرد می‏کرد، خمیر درست می‏‌نمود و نان می‏پخت.»

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:49:00 ق.ظ ]

    ازدواج دختر یک طلبه ...

    همگی وارد اتاق شدیم.خانم ها ایستاده بودند، گفتم: بفرمایید بنشینید، چرخی به دور خود زد گفت:کجا بشینیم!
    پتو های رنگ و رو رفته را نشان دادم گفتم: بفرمایید.
    در این خانه هم سکونت داشتیم، هم یک اتاقش دفتر کار امام جمعه بود.
    اتاقی برای پذیرایی مهمان نداشتیم، زندگی مان متوسط بود. اتاق نشیمن بچه ها با فرش ماشینی بیست سال کار کرده مفروش بود. اتاق کار امام جمعه هم با یک موکت زبر مثل اسکاچ ظرف شویی و پتو های زرد رنگ و رو رفته مفروش شده بود!
    من فکر کردم این خانم ها برای مساله شرعی آمده اند، وقتی نشستیم، پرسیدم بفرمایید: موضوع چیه؟

    که یکی از خانم ها که خواهر داماد بود، گفت: ما برای خواستگاری آمده ایم!
    پرسیدم: چه کسی ما را معرفی کرده است؟ گفت: فلان شخصیت که برایم معتبر بود، بعد شروع کرد به تعریف کردن از داماد که: مهندسه، سیده، رزمنده بوده و… در ادامه اضافه کرد که: من پنج تا دختر دارم اگر یک همچون کسی بیاید روی کف دستم دختر بهش میدهم!
    من از این نکته اش خوشم نیامد، که برای برادرش دختر خودش را که خواهر زاده ی داماد می شد، مثال زد.
    دخترم را صدا زدم. آمد تا خواستگار، او را ببیند. شیرینی را در یک بشقاب ملامین آورد،
    نخوردند. روز میلاد پیامبر صلی الله علیه وآله بود، گفتم: این شیرینی میلاد پیامبر و سالگرد ازدواج خودم و تولد پسرم هست، میل کنید، نخوردند و بلند شدند رفتند. برای بدرقه تا دم در حیاط دنبالشان رفتم، توی حیاط طنابی که بچه ها با آن بازی می کردند افتاده بود ، از پشت به چادر خواستگار گیر کرده بود و با او کشیده می شد، پایم را روی طناب گذاشتم تا همراهشان نبرند!

    با توجه به امتیازات و شخصیت معرف اگر می پسندیدند حتما برای دامادی می پذیرفتم!
    بعد از چهار ماه دوست آن آقا برای خواستگاری از دخترم آمد و توی همان اتاق و همان دکور، ازدواج صورت گرفت.
    بعد ها دخترم گفت: مامان خدا به ما رحم کرد که وضع مارا نپسندیدند!
    با همان خواستگار که دوست داماد ما بود رفت و آمد داشتند. همسرش از خواهر شوهرش و زخم زبان ها و دخالت های او در زندگیش خیلی شکایت داشت، به طوری که اشک میریخت که دل آدم براش کباب می شد.
    آن خواهر شوهر برای زندگی مبلمان و فرش دست باف و دکوراسیون خانه امام جمعه آمده بود، که وضع جگر خراش خانه امام جمعه را دید، فرار را بر قرار ‌ترجیح داد.
    دیدم آیه کریمه چقدر زیبا بیان کرده است: “عَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ"، شاید به علت نداشتن امکانات تجملی زندگی از فرار خواستگار نا امید شویم و آرزوی زندگی با تجمل را داشته باشیم، ولی آن زندگی می توانست برای ما شری باشد که قابل تحمل و باعث خوشبختی نبود. و این زندگی خیلی متوسط که باعث کراهت ما بود، بهترین خیر را برایمان داشت.
    وقتی جهیزیه ای که در حد متوسط بود را به خانه داماد بردند، داماد اعتراض داشت که من یک بسیجی هستم چرا این همه وسایل آورده اید!

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
     [ 09:43:00 ق.ظ ]

    تلخ وشیرین یک طلبه ...

    سال 54 بود، من به شدت بیمار بودم، تازه صاحب یک دختر شده بودیم، در یک خانه 70 متری که نیمه کاره بود زندگی می‌کردیم. البته پیشنهاد خودم بود که اول یک اتاق بسازیم و ساکن شویم تا از شر اجاره خانه خلاص شویم، در ضمن باید بگویم که پول خرید زمین را از مادرم قرض گرفته بودیم. بنا داشتیم که کارگریش را همسرم انجام می‌داد. آنروز یک چهارم جگر خرید تا کمی تقویت شوم!

    وقتی جگر را پختم، آمد گفت: بوی جگر به مشام بنای پیر رسیده مقداری بده تا به او نهار بدهم! همه جگر را که اندکی بیش نبود توی سینی گذاشتم تا به بنا بدهد.

    غروب که بنا رفت متوجه شد که پنجره را کج کار گذاشته است. آنشب تا صبح پنجره را کَند و دوباره خودش پنجره را کار گذاشت. پرسیدم چرا خودت این کار را می‌کنی ؟

    گفت: نمی خواهم صبح که می‌آید بفهمد که کارش ناقص بوده است و شرمنده شود!

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-05-10] [ 01:41:00 ب.ظ ]

    تجربه نگاری یک رهبر ...

    زندگی اسلامی

    حضرت امام خمینی‏(ره):

    نظر اسلام به این است که انسان بسازد معیارهای اسلامی خانواده مطلوب،

    نظر اسلام به این بوده است که بشر بسازد، تمام بشر را. … یعنی آمده است که همه بشر را به این صورتی که می‌خواهد درآورد، به یک صورت عادلانه درآورد. … می‌خواهد یک انسان عادل به تمام معنا که انسان باشد، هم عقلیتش عقلیتِ انسان باشد، هم نفسیتش نفسیتِ انسان باشد، هم ظاهرش ظاهرِ انسان و مؤدَّب به آداب انسانی باشد، می‏‌خواهد این مطلب را اجرا بکند.(صحیفه امام،ج۴، ص۴۵۰و ۴۵۱)
    * توجه به معیارهای اسلامی انتخاب همسر
    اسلام در انسان این نظر را داشته است که آن زوجی که انتخاب می‏‌شود چه جور باشد تا از این زوج یک انسان صحیح پیدا بشود. آن زنی که انتخاب می‏‌کنی چه جور زنی باشد تا از این دو نفر زوجین یک انسان پیدا بشود؛ بعد هم به چه آدابی باید باشد. روی چه ادبی این ازدواج باید باشد، بعد هم در چه حالی باید تلقیح بشود و چه آدابی دارد، بعد هم در ایام حمل چه ادب هایی هست، بعد هم در ایام شیر دادن چه ادب هایی هست؛ همه اینها برای این است که این مکتب‌های توحیدی که بالاترینش اسلام است، آمده اند برای اینکه انسان درست کنند؛ نیامده اند که یک حیوانی منتها دارای ادراکاتی که حدود همان حیوانیت و همان مقصدهای حیوانی باشد، منتها یک قدری زیادتر، نیامده اند این را درست کنند؛ آمده اند انسان درست کنند.(صحیفه امام،ج۸، ص۴۱۴)‏* نقش والای همسران در خانواده
    نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است؛ برای اینکه بانوان علاوه بر اینکه خودشان یک قشر فعّال در همه ابعاد هستند، قشرهای فعّال را در دامن خودشان تربیت می‏‌کنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت معلّم بالاتر است، و از خدمت همه کس بالاتر است. و این امری است که انبیا می‌خواستند؛ می‌خواستند که بانوان قشری باشند که آنها تربیت کنند جامعه را، و شیر زنان و شیر مردانی به جامعه تقدیم کنند.(صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۱۹۷)

    *ساده‏زیستی خانواده علوی؛ الگوی خانواده‏‌های اسلامی حضرت امیر(ع) که خلیفه مسلمین بود، خلیفه یک مملکتی که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، آفریقا، کذا و کذا، یک مقدار هم از اروپا، این خلیفه الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همه ما که نشسته ایم با هم، این هم زیر پایش نبود، همین بود که یک پوست داشتند. به حسب نقل یک پوست داشتند که شب خودش و حضرت فاطمه رویش می‏‌خوابیدند و روز روی همین پوست، علوفه شترش را می‏ریخت، پیغمبر هم همین شیوه را داشت.(صحیفه امام، ج‏۸، ص ۴۲۸)* توجه به معنویات و پرهیز از مادیات
    آن مقداری که برکات از کوخ‌ها در دنیا منتشر شده است هیچ در کاخ‌ها پیدا نمی شود. ما یک کوخ چهار پنج نفری در صدر اسلام داشتیم، و آن کوخ فاطمه زهرا(س) است. از این کوخ‌ها هم محقرتر بوده لکن برکات این چی است؟

    برکات این کوخ چند نفری آن قدر است که عالم را پر کرده است از نورانیت و بسیار راه دارد تا انسان به آن برکات برسد. این کوخ نشینان در کوخ محقر، در ناحیه معنویات آن قدر در مرتبه بالا بودند که دست ملکوتی‌ها هم به آن نمی رسد؛ و در جنبه‌‏های تربیتی آنقدر بوده است که هرچه انسان می‏‌بیند برکات در بلاد مسلمین هست و خصوصاً در مثل بلاد ماها، اینها از برکت آنهاست.(صحیفه امام، ج‏۱۷، ص۳۷۳) 2مقام معظم رهبری‏(مدظله‏‌العالی):

    خانواده، سلول حقیقی مجموعۀ پیکرۀ جامعه اهمیت خانواده از منظر اسلام
    آدم تنها، مرد تنها و زن تنها که همۀ عمر را به تنهایی می‏‌گذرانند، از دید اسلام یک چیز مطلوبی نیست. مثل یک موجود بیگانه است در پیکرۀ انسانی. اسلام اینطور خواسته که خانواده، سلول حقیقی مجموعۀ پیکرۀ جامعه باشد نه فرد تنها.»(خطبه عقد: ۵/دی/۷۵)
    * ملاک انتخاب همسر و کفویت مدنظر اسلام
    در شرع مقدس اسلام آنچه که معین شده است این است که دختر و پسر باید کفو یکدیگر باشند. و عمده مسأله در باب کفو، عبارتست از ایمان؛ یعنی هر دو مومن، هر دو دارای تقوی و پرهیزگاری و هر دو معتقد به مبانی الهی و اسلامی و عامل به آنها باشند، اینکه تأمین شد، بقیه چیزها اهمیتی ندارد… وقتی تقوا و پاکدامنی و طهارت دختر و پسر معلوم شد، سایر چیزها را خدای متعال تأمین می‏فرماید.(خطبه عقد:۱۱/شهریور/۷۲)

    * تقدم تقوا و عفاف بر مال و جمال
    اگر چنانچه کسی به خاطر مال و جمال ازدواج کند، طبق روایت ممکن است خدای متعال مال و جمال را به او بدهد و ممکن هم هست ندهد. اما اگر چنانچه برای تقوا و عفاف قدم بگذارد و ازدواج بکند، خدای متعال به او مال هم خواهد داد، جمال هم خواهد داد. ممکن است کسی بگوید جمال که اعطا کردنی نیست؛ یک کسی یا جمال دارد یا ندارد! معنایش این است که چون جمال در چشم شما و در دل شما و در نگاه شماست، اگر انسان کسی را که خیلی جمیل هم نباشد، دوست داشت او را جمیل می‏بیند. وقتی کسی را دوست نداشت هر چقدر هم جمیل باشد به نظر او جمیل نمی‌‏آید.(خطبه عقد:۱۳/دی/۷۷)
    * پرهیز از تجملات برای رسیدن به خوشبختی حقیقی
    یکی از موجبات سعادت خانواده‏ها و اشخاص، این است که تقیّدات زاید و تجمّلات زیادی و پرداختن بیش از اندازۀ لازم به امور مادی، از زندگی‏‏ها دور شود. لااقل بخش اصلیِ زندگی محسوب نشود. یک‏چیز حاشیه‏ای، یک کنار باشد. زندگی را از اوّل باید ساده برداشت و محیط زندگی را باید محیط قابل تحمّلی کرد.(خطبه عقد:۸/خرداد/۷۲).
    * اهمیت «سازگاری» در زندگی
    اینکه میگویند شما سازگار باشید، یعنی شما با هر وضعیتی که هست و پیش آمده، بسازید. معنای سازگاری این است. یعنی چیزهایی در زندگی پیش می‏آید. خب دو نفرند باهم تا حالا آشنایی نداشتند، زندگی نکردند، ممکن است فرهنگشان دو تا باشد. ممکن است عاداتشان دو تا باشد. اوّل ممکن است یک ناسازگاری‏هایی ببینند، حالا اوّل ازدواج که نه آدم هیچ متوجّه نیست. بعد از (یه) خرده که گذشت، ممکن است یک ناسازگاری‏هایی حس کند، آیا باید اینجا از هم سرد شوند و بگویند: این مرد یا این زن دیگر به درد من نمی‏خورد؟! نه! شما باید خودتان را با این مسأله تطبیق دهید. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید و اگر دیدید نه، کاری‏اش نمی‏شود کرد، خب با او بسازید.(خطبه عقد:۱۶/فروردین/۷۹)

    * نه مردسالاری و نه زن‏سالاری
    این‏طور هم نیست که بگوییم همه‏‌جا خانم باید از آقا تبعیت کند؛ نخیر. چنین چیزی نه در اسلام داریم و نه در شرع الرّجال قوّامون علی النّسا، معنایش این نیست که زن بایستی در همۀ امور تابع شوهر باشد. نه! یا مثل برخی از این اروپا ندیده‏‏های بدتر از اروپا و مقلّد اروپا، بگوییم که زن بایستی همه‏‌کاره باشد و مرد باید تابع باشد. نه این هم غلط است. بالاخره دو تا شریک و دو تا رفیق هستید. یکجا مرد کوتاه بیاید، یکجا زن کوتاه بیاید. یکی اینجا از سلیقه و خواست خود بگذرد، دیگری در جای دیگر، تا بتوانید با یکدیگر زندگی کنید.(خطبه عقد:۱۹/فروردین/۷۷).

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:34:00 ق.ظ ]

    تجربه زندگی طلبگی از کودکی ...

    از بچگی طعم زندگی طلبگی را با تمام وجود و تک تک سلولهای خاکستری مغزمون چشیدیم. من بودم و هفت هشت خواهر برادرای دیگر، با یک پدر طلبه که باید شکم این همه نون خور را سیر می کرد.
    سر کوچه ی ما یک کبابی بود با مهتابی سبز و ریحانهای سبز ترد و نان سنک، که هر ظهر قبل از نهار بوی کبابش اشتها را تحریک می کرد!
    من و هیچ یک از برادرانم هرگز از این میل سخنی بر زبان نیاوردیم، این زمان به سالهای دهه چهل قبل از انقلاب مربوط است. اتفاقا بعد ازدواج، منزلی که اجاره کردیم، کنار مغازه کبابی بود با همان مختصات خانه پدری!
    منتها با این تفاوت که در خانه پدری کودک بودم، ولی در موقعیت جدید من دوران بارداری را می گذراندم، آنهم در سن 17 سالگی.
    این بوی کباب باز هم اشتهای مرا تحریک می کرد و همسرم یک طلبه بود، با شهریه ای شصت تومان و منزلی که کرایه اش نود تومان بود! یعنی علاوه برکسری کرایه باید هزینه آب و برق و مخارج خورد و خوراک راهم تامین می کرد.
    القصه ما همینطور که در کودکی پا روی نفسمان گذاشته بودیم، این هنر در زمان بارداری هم یاری مان کرد نفسمان را لگد کوب کردیم؛ هرگز از بوی کباب سخنی به میان نیاوردیم.
    این سرکوب کردنها در تربیت فرزندان بسیار تاثیر گذار بود، باعث شد که به شدت قدرت نه گفتن داشته باشند.
    وقتی یک مادر باردار گرفتار خرافات می شود که اگر هوس چیزی کرد باید حتما از آن بچشد، اگر نچشد روی بچه اش تاثیر بد می گذارد، برعکس اثر می کند و سبب می شود که کودک و ارضای خواسته هایش کم تحمل شود و نتواند کنترل نفس داشته باشد.

    این مقاومت نفسانی در زمانی که  وسعت مالی هم به لطف خداوند پیش آمد باز هم هرگز برای لذت غذایی را نخوردیم بلکه فقط برای رفع نیاز بدن؛ منظور هیچ وقت به قول خرافاتی ها عقده ای نشدیم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-05-09] [ 11:59:00 ق.ظ ]

    وقتی انگلیسی حرف زد ...

    چند تا مرد هیپی(توریست‌های دهه پنجاه، شلوار جین پاره و موهای بلند ژولیده) آمدند جلوی من و همسرم و شروع کردند با انگلیسی حرف زدند.
    ما هم که انگلیسی بلد نبودیم، نمی فهمیدیم چی می پرسند! که همسرم جوابشون را داد!
    با لهجه انگلیسی، گفت: من فارسی بلد نیستم، درحالیکه داشت فارسی حرف می زد.
    من هم هاج واج کنارش ایستادم با تعجب نگاهش می کنم!
    خلاصه گارسن رستوران به دادمان رسید، آمد با یک کلمه انگلیسی و یک کلمه فارسی جوابشون را داد.
    پ ن
    به طلبه هامون سفارش می کردم که حداقل در کلاس درس ادبیات فارسی، با زبان فارسی حرف بزنید.
    وقتی از شما سؤال می کنند بتوانید جواب درستی بدهید، حالا زبان عربی و انگلیسی بماند که هر کدام برای یک مبلغ یک ابزار مهمی است، تا بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-05-08] [ 01:21:00 ب.ظ ]

    طلاب در المپیک ورزشی یا هتل 5 ستاره ...

     ورزش طلاب

    نرمش در حیاط مدرسه

    دنیای عجیبی است، چشمها حقیقت را نمی بیند و گوشها حق را نمی شنود، علت حسادت است یا بی بصیرتی یا سوء مدیریت!
    هر از چند گاهی برای بازرسی از مرکز به مدارس می آیند، طلاب را جمع می کنند و یک فرمی به آنها می‌دهند؛ تارضایت طلبه از مدیر و کادر بدست آورند.
    یک مدیر  نمی تواند همه را راضی کند، مگر امام علی علیه السلام توانست همه مردمش را راضی کند، (کتاب جاذبه و دافعه علی)، می گویند اهالی یک ده نزد مجتهد شان رفتند و از ملای ده تمجید بسیار کردند که همه اهالی از او رضایت دارند، مجتهد عصبانی شد گفت: بگویید ملای منافقی دارید که توانسته است همه راضی کند. در میان طلاب هستند کسانی که تخلف دارند، مثلا یکی دوست دارد سر جلسه امتحان تقلب کند، و بعضی پیدا می شوند که رفتارهای غیر شرعی دارند و از طرف مدیر تذکر لسانی و بعد کتبی می گیرند.
    این افراد چون هیچوقت به تعالی فکری نمی رسند و اجبارا مدیر آنها را تحمل می کند (چون اخراج نمی شوند)تا دوره تحصیلی آنها تمام شود؛ لذا این افراد در مدرسه برای خود همفکرانی هم از هر پایه جمع می کنند.
    مثالا وقتی امسال برای بازرسی آمده بودند، بعد از دیدار با طلاب، به مدیر گفتند ،که طلاب می گویند ورزش نداریم، در حالیکه وسایل بدنسازی در حیاط مدرسه نصب شده با ان هیکل بزرگشان را نمی دیدند و فقط به گفته طلبه بیمار فکر گوش داده بودند. قرار نیست ما طلاب را برای المپیک جهانی بفرستیم، مهم این است که طلبه صبح که بیدار می شود نرمش کند.
    یکی دیگر گفته بود ما استاد اخلاق نداریم، در حالیکه هر هفته امام جمعه و یکی از علما برای اخلاق در جمع طلاب اخلاق سخن می گوید، همان طلبه که می گوید استاد اخلاق نداریم، او را باید بزور به کلاس اخلاق بیاوریم که همیشه مشغول بازی با موبایل است وقتی هم میگویی موبایل نباید بیاورید به مدرسه از مدیر شاکی می شود و گزارش عکس می دهد.
    یا از غذای مدرسه می پرسند؛ طلبه گمان می کند که به هتل 5 ستاره آمده است و باید هر وعده کباب بختیاری یا شیشلیک و برگ و یا چلو مرغ بخورد، چیزی که در خانه خودشان هم شاید سالها نخورده باشد!

    حوزه مکانی برای ترفیع علوم دینی است نه ایستگاه شکم!
    و این بازرسان خوش باور یا حسود هم همان را نقاط ضعف  بزرگ می کنند و نتیجه اش لغو مجوز خوابگاه می‌شود. چرا می گویم حسود چون مدارسی را می شناسم که یک اتاق را خوابگاه کرده اند نه مسئول خوابگاه دارند و نه امکانات مدرسه مارا ولی مجوزشان لغو نشده است.
    علت دارد که حسود می شناسمشان چون اساتید مدرسه ما همه مجوز تدریس دارند ولی مدرسه ای که نام اساتید مجوز دار حوزه برداران را در سامانه اساتید قرار داده بود ولی از طلاب بدون مجوز استفاده میکرد، با آنکه می دانستند هیچ تذکری نمی دادند ولی دائم به مدرسه ما گیر می دهند!
    چرا این کار را می کنند جون وقتی وارد مدرسه می شوند همه جای مدرسه را پر از کلام امام خمینی و رهبری میبیند، می فهمند که کدام مدرسه انقلابی است و کدام مدرسه انقلابی نیست و یا حتی طرفدار فتنه سبز بوده است لذا ناخود آگاه از آن مدارس حمایت می کنند و مدارسی مثل مدرسه مارا را سنگ اندازی می کنند.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-05-04] [ 10:16:00 ق.ظ ]

    گاندو در حوزه ...

    از طرف سپاه جلسه بود شرکت کنندگان بسیجی های آقا و خانم بودند. سخنران که پاسدار بود اول یک کلیپی از سخنرانی حاج آقا انصاریان پخش کرد که در آن کلیپ حجت الاسلام انصاریان موضوعی را بیان کرد که پاپ 7000 نفر از کشیش هارا دعوت کرد و پرسشی داشت از آنها که چه ایده ای دارید تا دین اسلام را نابود کنیم؟ همه 7000 نفر ایده دادند. از میان 7000 ایده یک ایده بهترین ایده شناخته شد. آن ایده این بود که تلاش کنید که دختران مسلمان بدون پوشش در کوچه خیابان و پارکها ولو شوند تا جوانها با آنها مشغول گردند. تا اینجای قضیه چیز عجیبی نیست؛ این کار سابقه ای در اندلس دارد که منجر به شکست اسلام شد، یعنی غیر از این کار از دشمن توقع نباید داشت؛ او وظیفه ی شیطانیش را به نحو احسن انجام می دهد.
    و ایشان ناله و فریاد می کرد که در قیامت حوزه های علمیه و علما …باید جواب گو باشند.
    تعجب من از بعضی مدیران استانی حوزه‌های علمیه است، که متولیان واقعی فرهنگ اسلامی هستند در این وانفسای تلاش دشمن بر انحراف دختران جامعه، به جای اینکه به تقویت حوزه علمیه به پردازد؛ در مدرسه را تخته می‌کند، مجوز خوابگاهی سطح دیپلم و مجوز پذیرش سیکل که تنها مدرسه در استان است را لغو می کند.مدرسه ای که انقلابی و از هر جهت استاندارد است.
    آیا کار او با پاپ تفاوتی دارد؟ آیا کار او با گاندو هماهنگ نیست؟ آنها هم هدفشان  به انحراف کشیدن زنان مسلمان است.
    فقط گاندو از آمریکا هزینه دریافت می کرد ولی اینها با پول بیت المال در مسیر غیر مسقیم پاپ و آمریکا هستند، چون نتیجه یکی است.رها شدن تعدادی دختر مسلمان که قرار بود وارد حوزه شوند و مسائل دینی را آموزش ببینند.
    وقتی طلبه را جذب حوزه می کنیم به اعتراف خودشان می گویند اگر حوزه نمی آمدیم حتما پوشش مان غیر از چادر می شد.

    این افراد مصداق این آیه نیستند؟، «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَا ۚ أُولَٰئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ ۚ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ » بقره114
    کیست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟! شایسته نیست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد این (کانونهای عبادت) شوند. بهره آنها در دنیا (فقط) رسوایی است و در سرای دیگر، عذاب عظیم (الهی)!!

    ترجمه
    كیست ستمكارتر از آنكه نگذاشت نام خدا در مساجد الهى برده شود و سعى در خرابى آنها داشت؟ آنان جز با ترس و خوف، حقّ ورود به مساجد را ندارند. بهره ‏ى آنان در دنیا، رسوایى و خوارى و در آخرت عذاب بزرگ است.

    آیا کاری که در حوزه علمیه انجام می‌شود با مسجد تفاوت دارد؟ بینشی که طلبه در حوزه دریافت می کند او را  در مسیر مسجد قرار نمی دهد؟نتیجه اینکه وقتی درب حوزه ای را بستند یعنی در مسجد را بستند!

    طلبه‌ای داشتم که از نظر روابط محرم و نامحرم ضعیف بود، تصمیم گرفتم که عذر او را بخواهم، با قرآن استخاره کردم، آیه 114 بقره آمد، متوجه شدم که اخراج او یعنی مانع شدن از ورود به مسجد است؛ لذا منصرف شدم و در تربیت او تلاش وافر کردم.

    حجت الاسلام رئیسی سخن مسئولانه‌ای را فرمود: ایشان فرمودند در هر مجموعه ای فسادی را دیدید باید اقدام کنید، اقدامی که بنده می توانم بکنم همین است که در فضای مجازی منتشر کنم، تا روز قیامت متهم به سکوت و ترس نشوم.

    جناب آقای ازغدی هم پند موثری فرمودند: اگر مدیر تخلف کرد و به شکایت شما اعتنا نکرد بهترین راه برای امر به معروف او فضای مجازی است تا متوجه اشتباهش بشود.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-05-01] [ 10:54:00 ب.ظ ]

    خمینی مشهد ...

     

     خمینی جهان شد

     

     بازجو وارد اتاق شد. بعد ـ چنان که گویی با دیدن من غافلگیر شده ـ گفت: این چیست؟

    این هم در زندان یک نوع سؤال معروف است، چون من هرگز نشنیدم که بازجویی در مورد یک زندانی بگوید: این کیست؟

    بازجو پاسخ داد: این خامنه‌ای است و از مشهد است. مرد تازه‌وارد، مثل اینکه با شنیدن نام من شگفت‌زده شده باشد، گفت: عجیب! این همان است؟ این همان کسی است که می‌خواهد «خمینی مشهد» بشود؟ این هم عبارتی بود که در پرونده‌ی من بارها تکرار شده بود: می‌خواهد خمینیِ مشهد باشد! بعد افزود: دکتر! او مرد خطرناکی است. سپس سرش را تکان داد و خطاب به من گفت: خامنه‌ای! تو از اینجا جان سالم به در نمی‌بری

    پ ن

    با اینکه باز جو های طاغوت اکثرا بیسواد و پر از حماقت بودند ولی این موضوع را بخوبی تشخیص داده بودند که او خمینی خواهد شد.

    وقتی خداوند بخواهد موسی را در بغل فرعون حفظ می‌کند، همانگونه که یوسف را در چاه و زندان بزرگ کرد؛ امام خامنه ای را در زندان های طاغوت نگه می دارد.

    کتاب را حتما بخوانید «دل خونی که لعل شد» خاطرات رهبر معظم انقلاب از روز های کودکی تا زندان و شنکنجه توسط ماموران ساواک.

     

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-04-30] [ 11:49:00 ق.ظ ]

    آموزش بی حجابی ...

    دخترم از مدرسه نامه آورد که در جلسه‌‌ای که برای آموزش اولیا برگزار می شد شرکت کنم. اولین باری بود که به چنین جلسه‌‌‌‌‌‌‌‌ای‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دعوت می شدم، و این آخرین فرزندم که 15 ساله می شد.
    با خودم فکر کردم که حتما باید شرکت کنم، شاید نکته‌‌‌‌‌های مهمی را تذکر بدهند که من تا حالا ازش بی خبر بودم.
    زمانش را یادداشت کردم که فراموش نکنم و به کسی برای سخنرانی وعده ندهم.
    جلسه شروع شد، آقای کارشناس شروع به سخن کرد. از اولین حرفش شخصیت خودش را نشان داد که از آن لیبرال‌های اصلاح طلب تندرو اصلِ اصل!
    گفت و گفت: تیشه به ریشه تربیت دختران زد، اصلا ریشه را سوزاند. خیلی دلم برای خودم می سوخت که با چه خوشبینی آمده بودم که نکته‌‌‌های جدید تربیتی یاد بگیرم.
    ضربان قلبم به شدت تند شد، احساس می‌کردم قلبم از پشت کمرم بیرون زده است.
    تنم داغ شده بود، به سختی خودم را کنترل می‌کردم حرفی نزنم.
    باخودم فکر کردم اگر نگویم این مادران یکی یکی کجا پیدا کنم بگویم، این شیطان است به سخنانش گوش نکنید.
    بی‌غیرت می گفت: شما مادران نباید نگران آرایش دخترانتان باشید، این‌ رفتار‌ها اقتضای سنی فرزندان شما است!
    شما فقط مراقب دخترانتان باشید که با پسران بیرون از خانواده دوستی برقرار نکنند، اما پسرعمو، پسرخاله، پسرعمه، پسردایی‌ها هیچ ایرادی ندارد!
    دیگر طاقت نیاوردم، حرف‌‌هایم مثل گلوله شلیک می شد، بی وقفه حرف می زدم.
    گفتم: مستند سخنان شما چیست؟ قرآن چنین دستوری داده؟ پیامبر چنین فرموده؟ ائمه این چنین راهنمایی کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند؟ عقلا و دانشمندان دین گفته‌‌‌‌‌‌اند: دختران در سن نوجوانی و جوانی آرایش کنند، به نظر شما قانون حجاب برای پیرزنان است، که مایوس از ازدواج هستند.
    طبق نظر شما ماردران دختران را در ارتباط با نامحرمان فامیل آزاد بگذارند و قتی در این آزادی دخترش باردار شد، بین کدام یک از پسرعمو و پسرخاله و پسرعمه‌ها.دنبال پدر بگردد؟
    منافقانه بلافاصله حرف را عوض کرد. که بله تربیت دختر خیلی مهم است باید از قبل از ازدواج به فکر آن بود.
    خصوصا از سن هفت سالگی باید تربیت شود چون وظیفه مادری آینده را به عهده خواهد داشت…و از این حرف‌ها….
    از جلسه آمدم بیرون به مدیر گفتم: این بی دین را از کجا آوردی که این مادران را گمراه کند!
    گفت: کارشناس نداریم، گفتم چون کارشناس ندارید باید هر دزدی را برای گمراهی مردم بیاوری؟
    این ماجرا در زمان دولت خائن خاتمی اتفاق افتاد. همان سال‌ها در اجلاس مدیران شرکت کردم و این ماجرا را برای یکی از مدیرا ن تعریف کردم، با شگفتی گفت: همین حرف‌ها را در در مدرسه شهر ما برای مادران دانش آموز، کارشناس گفته است.
    معلوم شد که به آموزش و پروش ابلاغ کرده‌اند که در همه مدارس جار بزنند و حیا زدایی کنند.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-04-20] [ 12:12:00 ق.ظ ]

    تور گردشگری آنلاین ...

      آبشار آسیاب

    ایرانگردی با قرآن

    من از سرزمین زیبای ارس برایتان گزارش می نویسم.

    همیشه مشتاق بودم تا از نزدیک سرنوشت مناطق جغرافیایی امت هایی را که از طرف خداوند گرفتار عذاب شده اند، ببینم؛ و اکنون سرزمین اصحاب ارس است که قرآن برایمان معرفی می کند.

    گزارشی مستند از قرآن.

    حتما داستان قوم ارس را در آیه 38سوره فرقان وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَٰلِكَ كَثِيرًا با عنوان اصحاب الرس خوانده اید.

    روایت این گردشگری را از زبان امیرالمومنین به تماشا می نشینیم.

    در تفسیر صافی ذیل کلمه رس از امام صادق علیه السلام روایت شده است که وقتی امیرالمومنین در ماه رمضان در بستر استراحت می کرد ،مردی از بنی تمیم از حضرت تقاضا کرد تا در باره اصحاب رس برایش توضیح دهد.

    حضرت فرمود تو از اخباری می پرسی که تا کنون کسی سؤال نکرده است.

     یافث بن نوح بعد از طوفان در کنار نهر «رود شاب» درخت صنوبر کاشته بود. این درخت مورد احترام مردم بود.

    قوم رس مردمی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند،این قوم بعد از عصر سلیمان زندگی می کردند.12 شهر داشتند که در کنار رود ارس در بلاد مشرق واقع شده بود. شهر رود ارس از بزرگترین شهرها بود که گواراترین آب را داشت.آن12 شهر از این آب سیراب می شدند.

    نامهای آن شهر ها عبارت بود از آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت،خرداد، تیر ،مرداد، مهر، شهریور.بزرگترین شهر که مرکز پایتخت آن شهر بود ، شهر اسفندیار بوده است.

    پادشاه آن «ترکوذبن عابود» که فرعون معاصر حضرت ابراهیم بود، چشمه آب ارس و درخت صنوبر در این شهر بود که به سایر شهرها هم کشیده شده بود ودر هر شهر کاشته بودند.

    درخت سر بفلک کشیده مقدس بود که کسی حق نداشت نه از آب چشمه بنوشد نه به درخت نزدیک شود.

    اگر کسی تخلف می کرد به قتل می رسید.هرسال در هر شهر و قریه جشن می گرفتند و قربانی می کردند و به میان اتش می انداختند.

    شیطان هم در این معرکه بازی می کرد ،به میان درخت صنوبر رفته و صدایی شبیه کودکان تولید می کرد و می گفت از شما راضی هستم.

    در این هنگام سجده کنندگان از سجده برمی خواستند، شراب می نوشیدند و شادی می کردند.

    خداوند پیامبری به نام حنظله را براین قوم مبعوث کرد، تا هدایت شوند. قوم ارس نپذیرفتند، به ناچار پیامبرشان از خدا خواست تا درخت را بخشکاند.

    دعای پیامبر مستجاب شد، روز عید، قوم ارس دیدند درختشان خشک شده است عصبانی شدند که خدایمان از ما ناراحت شده است، پس باید این پیامبر را که با سحرش درخت را خشکانده است به قتل برسانیم.

    به نقلی در کف همان چشمه چاهی کندند و او را در آن چاه زنده بگور کردند، پیامبر همچنان راز و نیاز می کرد تا از دنیا رفت.

    خداوند برای این قوم که پیامبرشان را به قتل رسانده بودند، بلا نازل کرد.

    عده ای از این قوم که مومن بودند برای فرار از بلا نزد عالمشان رفتند، او آنها را به پناه بردن به غار هدایت کرد. آنها به آن غار پناه بردند و به عجز ولابه در پیشگاه خداوند مشغول شدند.

    بعد از چند روز بلا آمد و قوم ارس را نابود کرد از غار خارج شدند.

    پ ن

    وجه تسمیه جلفا یعنی بافنده، از قدیم الایام جلفا کانونی برای تولید کرم ابریشم بوده و اکنون در روستاهای این شهر ادامه دارد.سفر های مارکوپلو هم از اروپا به این شهر برای تجارت ابریشم بوده است.

    ساکنی بومی جلفا در دوره صفویه به علت تهاجم عثمانی و قتل و غارت ارامنه به جلفای اصفهان منتقل شده اند، بنابراین ساکنین کنونی این منطقه از روستاهای اطراف به جلفا مهاجرت کرده اند که شیعه هستند.

    رود ارس رود مرزی بین ایران و شوروی سابق است

    از شهرهایی که برای آن قوم مقدس بوده است، آثار باقیمانده خرابه‌ای به نام بهمن در جلفا وجود دارد.

    شهری به نام مغری در کناره روستای دوزال وجود دارد که همان شهر مهر است.

    بخش خروانا همان شهر خرداد بوده است.و اردوباد که آن سوی رود ارس در کشور خودمختار آذر بایجان قرار گرفته است همان شهر اردیبهشت است.

    غاری که مومنان قوم ارس به آن پناه بردند، آن طرف رود ارس در کنار شهر نخجوان با نام غار اصحاب کهف قرار دارد .

    از آن تاریخ بعد از نزول عذاب کناره های رود ارس هیچوقت سبز و خرم نیست، در حالیکه هرجاییکه آب شیرین جریان دارد؛ مردم از برکات آب استفاده می برند ولی کناره ارس چنین چیزی وجود ندارد.در تمامی سواحل رود ارس جز درخچه ها گز خودرو چیزی نمی بینی.

    قبر جرجیس نبی در دره شام واقع شده است که در نقل ها همان حنظله پیامبر است که بدست قوم ارس به قتل رسید.

    کرامتی از کرامات جرجیس نبی

    وارد مقبره شد بعد از کمی استراحت چشمش به در سبز رنگی افتاد که یه کناری به دیوار تکیه داده بود، باخودش فکر کرد این بیخود مانده و موریانه نابودش می کند ؛ بهتر است با خودم به خانه ببرم و استفاده کنم.
    با طناب به کمرش بست و راه افتاد ، نیمه های راه خسته شد خواست که استراحت کند. آهسته طناب را باز کرد و کمرش را به تپه نزیدک کرد که در نیفتد . طناب را رها کرد ولی در از کمرش جدا نشد. وحشت زده شده بود، به پشت به زمین خوابید و هرچه تلاش کرد در جدا نشد. افرادی که از مسیر ده عبور می کردند، خواستند کمکش کنند فایده ای نداشت. آخر فرستادند دنیال پیرمرد مومن  از ده ،آمد کنار گوشش آهسته گفت در را از کجا آورده ای بگو تا راحت شوی .نگفت ،پیرمرد گفت اگر می خواهی ابرویت حفظ شود بگو.
    مرد ناچار در گوش پیرمرد گفت از مقبره جرجیس آورده ام.
    پیرمرد گفت ببر همانجا تا از در جدا شوی. مرد با کمک افراداززمین برخاست راهآمده را بازگشت به مقبره رسید در حالیکه اشگ می ریخت از جرجیس نبی پوزش طلبید و خواست تا اورا ببخشد و در را از اوجدا کند.

    منبع:کتاب جرجیس پیامبر

    شدت آب ارس هم به حدی خطرناک است که ظاهرا آن را آرام می بینی ولی فشار آب در عمق بسیار زیاد است که اگر یک کامیون در آن بیفتد بلافاصله غرق می‌شود.

    مزار شهدای گمنام سال 1320یادمان شهدای شهریور 1320 برای جلوگیری از ورود متفقین و روس هاچهار نفر غیورانه جنگیدن و در نهایت مظلومانه به شهادت رسیدن، عظمت این سربازان باعث شد فرمانده دشمن آنها را با احترام در کنار پل رود ارس دفن کرد.

    قبور شهدا با المانهای آنهاقبور شهدا شهریور در کنار پل آهنی که مرز بین ایران و شوروی سابق است که بر اثر بی عرضگی قاجار از ایران جدا شده است.این ریل از جهت اندازه باریل راه آهن ایران متفاوت است؛ یهنی قطار آنها نمی توانست وارد ریل آنها شود.

    شناسنامه شهدای گمنام شهریور 20

    شناسنامه شهدای شهریور 20 که ماجرای شهادت و دفاع جانانه سربازان وطن است.

     کاروانسرای خواجه نظر که محل اتراق تجار ابریشم

     کاروانسرای خواجه نظر

    کاروان تجار ابریشم

     مجسمه تجار ابریشم

     رود ارس که برای اصحاب ارس مقدس بود

    رودخانه ارس  از ارتفاعات هزار برکه در جنوب ارزروم در کشور ترکیه شروع می‌شود و از نزدیکی دوالو تا قره دونی در مرز ایران جریان دارد. این رودخانه زیبا نزدیک به ۱۰۷۲ کیلومتر طول دارد و از غرب به شرق سرازیر شده و از استان‌های اردبیل، آذربایجان‌غربی و آذربایجان شرقی می‌گذرد و در نهایت به دریای خزر وارد می شود.آب آن شیرین و انواع ماهی آبهای شیرین را دارد.آب رود همیشه شفاف بوده این روز ها به علت بارانی بودن آب و هوا سیلابی شده است.

    آبشار آسیاب خرابه

    آبشار آسیاب خرابه یکی از قشنگ‌ترین نقاط دیدنی طبیعی در آذربایجان‌شرقی است. این آبشار زیبا  حدود 80سال پیش محل آرد کردن گندم های مردم آن اطراف بوده است ،به دلیل آب فراوان یک آسیاب آبی که در آنجا قرار داشته است، به این نام معروف شده است.من دهسال پیش با یک خانم مسنی همسفر بودم ، می گفت وقت دختر بچه بودم همراه پدرم برای آرد کردن گندم به آبشار آسیاب خرابه می رفتم که نامش خرابه نبود.

     برج دوزال مقبره امامزاده شعیب

    روستای زیبای دوزال در کنار رودخانه ارس در مرز کشور ارمنستان در بخش سیه‌رود شهر جلفا جای گرفته است. این روستای بی‌نظیر، امامزاده‌های فراوانی مربوط به دوره سلجوقیان را دارد که در میان آن‌ها امامزاده شعیب که  برادر امام رضا علیه السلام در برج دوزال قرار دارد. مردم دوزال همیشه فکر می کردند که فقط یک برج باستانی روی کوه قرار دارد. تا اینکه یکی از اهالی مومن چندین شب پی در پی در عالم رؤیا دید که شخصی از او می خواهد تا وی را از زیر خاک خارج کند.

    با اهالی تصمیم می گیرند زیر برج را که درخاک مدفون بود کنار بزنند، بعد از برداشتن خاک ها دریچه های مقبره باز شد.

    معلوم شد که در زمان هجوم عثمانی  ها یا افاغنه برای حفاظت از مقبره مردم آن را با پوشاندن خاک مخفی کرده بودند.

     ساخت برج تاریخی دوزال به قرن هفتم هجری قمری و دوره حکومت ایلخانان می‌رسد. عین همین برج در نخجوان وجود دارد که مقبره خانمی از امامزاده ها مدفون است شاید نامش حلیمه خاتون باشد.می گویند معمار هر دو برج را یک نفر انجام داده است.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-04-19] [ 03:14:00 ب.ظ ]

    برات زیارت امام رضا ...

    برات زیارت

    بعد از پایان جنگ همسرم خواست ما را به زیارت ببره. البته تا زمانی که جنگ بود هر وقت زیارت را پیشنهاد کردم، گفت: «هر روز جوانان شهید را تشییع می‌کنیم و بقیه در جبهه ها می‌جنگند و تو می‌خواهی بری زیارت، چه گونه از خدای امام رضا اذن دخول می‌گیری؟»

    ادامه »

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-04-17] [ 09:54:00 ق.ظ ]

    امام رضا و سبک زندگی ...

    .

    معرفى سبك زندگى اسلامى به مردم جامعه‏ آن حضرت با تعاليم مختلفى كه از آموزه ‏ها و تعاليم اصيل اسلامى

    و حقوق و وظايف مسلمانان در دين بيان مى‏ نمودند، سبك زندگى اسلامى و دينى را معرفى نمودند.

    سبكى از زندگى كه انسان مؤمن با عمل به آن به سعادت دنيوى و اخروى مى‏ رسد و اثرات آن‏ را در زندگى

    فردى و اجتماعى خود احساس مى ‏كند.

    در اين زمينه حضرت امام رضاعلیه السلام تعاليمى را در خصوص حفظ حقوق برادران دينى و تكريم شخصيت و

    مقام آنان سفارش نموده ‏اند.

    به‏ عنوان نمونه آن حضرت دراين‏ باره‏‏ می ‏فرمايند: «از حقوقى كه هر مؤمن نسبت به برادر دينى خود دارد

    اين است كه از صميم قلب او را دوست بدارد و از نظر مالى به او كمك و مواسات نمايد و اگر كسى به او

    ظلم كرد او را يارى كند… شخص با ايمان هرگز به برادر دينى خود ستم نمى ‏كند، او را فريب نمى ‏دهد، به

    او خيانت نمى‏ كند، غيبت او را روا نمى‏ دارد، به او دروغ نمى ‏گويد. كسى‏ كه به برادر دينى خود لباسى

    هديه دهد خداوند از لباس‏ هاى بهشتى به او خواهد داد و كسى ‏كه براى رضاى خدا به آن‏ها قرض بدهد در

    پيشگاه خدا ثواب صدقه خواهد داشت. هركسى اندوه برادر دينى خود را برطرف سازد خداوند غمى از غم‏

    هاى آخرتش را خواهد زدود.» (بحارالانوار، ج‏74، ص‏333)

    اين حقوق باعث شكل‏ گيرى روابط اجتماعى عميق ‏تر و مؤمنانه ‏تر در جامعه مى‏ شود و جامعه را تعالى مى

    ‏بخشد.

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
    [شنبه 1398-04-15] [ 10:43:00 ق.ظ ]

    سجاده قلم ...

     

    قلم در میان سه انگشتم بود، مشغول نگارش، وقتی چند سطری نوشتم؛ این سخن شیخ الائمه علیه السلام در ذهنم تداعی شد که فرمود: هیچ گریانی را ندیدم که زیباتر از قلم تبسم کند، چه پارادوگس زیبایی، هم گریان است و می خندد. «ما رأیت باکیا احسن تبسما من القلم» (لطائف و الظرائف)
    به قلم گفتم: واقعا دیروزها و امروز و فرداهای، تو، در سوگند خداوند لحظه‌ها در کلام وحی حاضر است، وقتی که فرمود: ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ، و رسول اعظم فرموده است .به درستی که اولین چیزی که خداوند خلق فرمود، قلم بود؛ پس به او فرمان داد: بنویس! آن گاه که نگاشت آنچه را تا ابد انجام خواهد شد إنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ الْقَلَمُ. فَقَالَ لَهُ: اكْتُبْ! فَجَرَي‌ بِمَا هُوَ كَآئِنٌ إلَي‌الابَدِ.(بحاررالانوار،ج57،ص374) و آنگاه که آوای قلم پرده ها را کنار می‌زند. حجاب ها را می درند و به پیشگاه با عظمت خدا می‌رسند: صدای قلم علما به هنگام نوشتن؛صدای گام‌های مجاهدان در راه خدا؛ و صدای ریسندگی زنان پاکدامن، ثلاث تخرق الحجب، و تنتهی الی ما بین یدی الله: صریر اقلام العلماء،و وطی اقدام المجاهدین، و صوت مغازل المحصنات (الشهاب فی الحکم و الادب ص 22)
    با این شاخص ها، حضور قلم در درخشش افق اندیشه‌ی علما، که راه رشد مجاهدان را در شناخت حق مشخص می کند و زنان پاک دامن را به تولید و اقتصاد مقاومتی رهنمون می سازد؛ باید سلاح قلم را با وضو به دست گرفت تا بتوان تراوشات پاک فکر را در میدان رزم اندیشه به جولان درآورد.چرا که سحر آنگاه جاری است که نیروی جادویی نهان در کلام را  در سحاده اندیشه« ‏إن من البيان لسحرًا »‏ (پیامبر،ص ،تحف العقول، ص46)که نشانگر عقل و دلیل فضیلت محتوای نویسنده است؛ مانند سپری بین او وآتش جهنم حایل می شود. «المومن إذا مات، و ترک ورقه واحده علیها علم تکون تلک الورقه یوم القیامه سترا فیما بینه و بین النار» (بحارالانوار، 2،ص144)
    طوبی لمن، هنگام مرگ قلم بدست، زمانی است که بهترین بازمانده او دوات ها و قلم ها باشند، تا با او وارد بهشت شوند، پیامبر اکرم«من مات و میراثه الدفاتر و المحابر، و جبت له الجنه»؛ .(المستطرف فی کل فن مستظرف ص47)
    ویل للقلم، که من تو را بر صفحه سپید به رقص درآورم، تا تاریخ و حقیقت را تحریف نمایم و به دلهای بیمار و شیطانی آرامش دهی، روزنامه های زنجیره ای را که دشمنان را تغذیه کنم؛ مبادا شامل این هشدار رسول مکرم شوم، آنگاه که صاحب قلم را روز قیامت در تابوتی آتشین_ که با قفل های آتش بسته شده است- بیاورند. سپس نگاه کنند که قلم را در چه جهت به جریان انداخته ااست؛ اگر قلم در راه طاعت الهی به کار گرفته باشد، از تابوت بیرون آورده شود. ولی اگر از قلم در راه معصیت خداوند استفاده کرده باشد ، به اندازه هفتاد« خریف»(مسافت چهل سال راه) پرتاب شود. تؤتی بصاحب القلم… (رسول الله ،میزان الحکمه، ج8، ص265)هیهات، هیهات!

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-04-11] [ 03:28:00 ب.ظ ]

    #نامه_ای-به_حضرت_معصومه«س»2 ...

    بهترین مربیم در غربت هجرت

    بهترین مربی دنیای زیبای دخترانه
    دستهایم را به ضریح دخیل کرده بودم، به پهنای صورت اشک می ریختم، اشک تشکر، از اینکه در هجرت چهل ساله بهترین مربیم بود.
    هروقت در تونل تاریک تنگناها گیری پیش می‌آمد؛ دستگیر و چراغ راهم بود.
    حضرت معصومه علیهاسلام مرا در غربت ناشی از هجرت پرورش داد، هیجده سال در آن شهرماندگار شدیم.با مدد بی بی علیهاسلام، درس طلبگی را غیر حضوری ادامه دادم، از قم که هجرت کردم فقط دو فرزند داشتم یک دختر هفت ساله و پسر چهار ساله.در غربت خداوند دوتای دیگر هم نصیبمان کرد. با حضرت معصومه علیهاسلام قرار گذاشته بودم، من از قم می روم به حرف مردم گوش نمی دهم («تو را کسی نمی شناسد و دخترت را به چه کسی شوهر می دهی!») گفته بودم که خدای قم با خدای غربت یکی است. الحمدالله با سفارش حضرت معصومه علیهاسلام بهترین مردم غریبستان  مارا شناختند به خواستگاری دخترم آمدند.

    بعد از هیجده سال از آن شهر به شهر جلفا هجرت کردیم، در این شهر برنامه های فرهنگی که حضرت معصومه علیها سلام برایم تدارک دیده بود شروع شد. تاسیس و مدیریت حوزه علمیه، رفتم قم خدمت بی بی  علیهاسلام، یک نامه بلند بالا نوشتم، گفتم :خانم بزرگوارم، من را از همسایگیت به غربت فرستادی، و در غربت حمایتم کردی، در طلبگی یاریم کردی، در تربیت فرزندان کمک کردی، در ازدواج دختر و پسرم بالای سرم بودی. در مریضی ها شفای دردهایم بودی.

    حالا که برنامه فرهنگی یک شهر را به عهده ام گذاشتی، حالا که قراره برای هدایت دختران و زنان این شهر مرزی، من آستین بالا بزنم و بخواهم رفتار و سلوک اخت الامام را آموزش دهم، تنهایی از پس این امر مهم بر نمی‌آیم .باید کمکم کنی، ابزار این کار بزرگ را هم در اختیارم بگذار.اولین کار، آماده سازی زیر ساخت های آن است.زمین رایگان، با مساحت زیاد، سر خیابان، چون حوزه‌ها تبلیغات آن چنانی ندارد.زمین بدون اشراف خانه ها و بدون معارض باشد، هر روز وراث علیه حوزه تبلیغ سوء نکنند که زمین آن غصبی است، هزینه ساخت ندارم. دل‌هایی که جذب طلبگی و شناخت راه مادر بزرگوارتان حضرت زهرا سلام الله علیها و شناخت سیره رفتاری اهلبیت علیهم السلام شوند.نامه را امضا کردم و داخل ضریح انداختم. ادامه دارد

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-04-10] [ 06:08:00 ب.ظ ]

    دختری از جنس نور ...

    دختری از بهشت

    اسوه دختران جامعه اسلامى‏
    •اولین روز ماه ذى القعده سال ۱۷۳ه. ق، زادروز كریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(س) است؛ بانویى كه زندگانى سراسر الهى و دینى‏ اش و تربیت در دامان امامت و ولایت، آن حضرت را به الگو و اسوه ایى دینى براى دختران جامعه اسلامى در تمامى دوران‏ها تبدیل نموده است. در این روزگار حساس كه دشمنان، عقیده و تفكر دختران مسلمان و متعهد و عفیف ما را با شبهات و افكار و تبلیغات دروغین و با ابزار تهاجم فرهنگى هدف قرار داده ‏اند،گاه با حربه چهارشنبه سفید، سعی بر تهی نمودن جامعه از زنان مردساز؛ می خواهند به اهداف پلید خود دست یابند.بنابراین تبعیت از آن بانوى گرامى بهترین الگوى تربیتى فرهنگى و دینى براى دختران جامعه اسلامى ما است.
    * حضرت معصومه؛ الگوى پاكدامنى و عفت‏
    حضرت معصومه(س) از مربیانی الهی چون پدر و برادر بزرگوار خویش، والاترین آموزه‌‏هاى اسلامى همچون عفت و حیا و پاكدامنى كه بایسته و شایسته زن مسلمان است را به‏ خوبى فراگرفته و در رفتار و گفتار و كردار خود به حد اعلا رساندند. تجلى این صفات به آن اندازه است كه آن حضرت از زبان ائمه معصومین(ع) بدین القاب نامگذارى و ستایش شده ‏كه حاكى از طهارت روحى و كمالات خاص آن حضرت است. این لقب شریف، یادآور شخصیت والا و ممتاز حضرت زهرا س) است كه حضرت معصومه(س) هم شرافت و نجابت خویش را از آن بانو به ارث برده است.
    * حضرت معصومه عالمه بانوان خاندان عصمت و طهارت‏
    رشد و نمو در كانون وحى و علم و طهارتِ اهل‏بیت(ع)، آن بانوى بزرگوار را به مقامات بلند علمى و معنوى رساند. كه پاسخگوی شیعیانی بودكه مى‏‌خواستند از محضر امام كاظم(ع) بپرسند و ایشان در سفر بود. ازاین‏رو فاطمه معصومه(س) پاسخ آن پرسش‏‌ها را نوشت و به آنان داد. وقتی از مدینه خارج شده و در بیرون شهر امام(ع) را دیدند. هنگامیكه امام(ع) پرسش‏‌هاى آنان و پاسخ‏‌هاى معصومه(س) را مشاهده كرد، سه بار فرمود: «فِداها اَبوها.» (كشف اللئالى)

    این مرتبه و ویژگى علمى، الگویى براى دختران جامعه ما است كه به تحصیل و فراگیرى معارف اهل بیت(ع) پرداخته و در حل شبهات دینى و نیز فراگیرى آموزه‌‏هاى اسلامى كوشش و مجاهدت كنند.
    * حضرت معصومه شفیعه روز جزا
    حضرت معصومه(س) از مقام «شفاعت» نیز برخوردار هستند چنان‏كه مى‏‌توان گفت كه بعد از حضرت فاطمه زهرا(س) از جهت گستردگى شفاعت، هیچ‏كس و حداقل هیچ بانویى به شفیعه محشر، حضرت معصومه دخت موسى بن جعفر(س) نمى‌‏رسد؛ چراكه امام جعفر صادق(ع) در رابطه با این مرتبه از كمال وجودى ایشان مى‏‌فرماید: «تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِى الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِم؛ با شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت‏ شوند.» (بحار الأنوار، ج‏۵۷ ص ۲۲۹)

    به این دلیل است كه زیارت آن بانوى گرامى در شهر مقدس قم، داراى فضیلت و ثواب بسیار دانسته شده ، چنان‏كه حضرت رضا(ع) زیارت ایشان را همانند زیارت خود بیان نموده‌‏اند. هم‏چنین طبق روایاتى كه از امام صادق(ع)، امام كاظم(ع) و امام جواد(ع) نقل‏ شده، بهشت، پاداش كسى است كه او را بامعرفت و شناخت (عارفاً بحقها) زیارت كند. (بحارالانوار، ج‏۹۹، ص‏۲۶۶)
    * وجود مقدس حضرت معصومه(س)؛ كانون مشتاقان علوم اهل بیت(ع)
    وجود بابركت حضرت معصومه(س) در شهر مقدس قم، باعث شده كه در طول تاریخ، شیعیان و علماى بزرگوار شیعه از تمام نقاط عالم همچون پروانه به گرد وجود بابركت ایشان جمع شوند و قم مركز علم و دانش شود و در این مقام یعنى مركزیت علمى جهان تشیع، در عصر حاضر به اوج خود برسد تا آن اندازه كه تاكنون صدها مرجع و عالم دینى در این شهر تربیت ‏یافته و هزاران كتاب درباره اسلام و معارف اسلامى به جامعه بشرى تحویل داده شده است. این هم امرى است كه پیشاپیش توسط امامان معصوم(ع) اعلام گردیده است. چنان‏كه امام صادق(ع) فرمودند: «كوفه به ‏زودى از مؤمنان خالى مى‏ شود، و علم از آن جمع مى ‏شود، همان‏طورى كه مار در لانه ‏اش جمع مى‏ شود، سپس علم و دانش در شهرى كه به آن قم گفته مى‏ شود، ظاهر مى‏ گردد، و آن‏جا مركز علم و فضیلت مى ‏شود، تا جایى كه هیچ‏كس حتى خانم‏ هاى پشت پرده در دین (آگاه شوند) مستضعف باقى نمى‏‌مانند و این نزدیك ظهور قائم ما خواهد بود.»
    مقام معظم رهبرى درخصوص این جایگاه حضرت معصومه مى‌‏فرمایند: «بدون تردید نقش حضرت معصومه(س) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر مذهبىِ تاریخى، یك نقش ما لا كلام فیه است. این بانوى بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت ‏شده دامان اهل‏بیت پیغمبر، با حركت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه(ع) و عبور از شهرهاى مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است كه این شهر به‏ عنوان پایگاه اصلى معارف اهل‏بیت(ع) در آن دوره ‏ى ظلمانى و تاریكِ حكومت جباران بدرخشد و پایگاهى بشود كه انوار علم و انوار معارف اهل‏بیت را به سراسر دنیاى اسلام از شرق و غرب منتقل كند.» (۲۹/۸/۱۳۷۹)
    * حضرت معصومه حلقه وصل منتظران ظهور
    اهمیت شهر مقدس قم با وجود مقدس حضرت معصومه (س)در رابطه با زمینه‏ سازى براى ظهور و قیام حضرت مهدى(عج) قابل توجه است. در روایتى عنوان بصرى مى‏‌گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: «میدانى چرا قم (قم) نامیده شد؟» گفتم خدا و پیامبرش و شما آگاه‏تر هستید؛ حضرت فرمود: «به این علّت قم نامیده شده چون اهل آن با قائم آل محمد(ص) همراه مى‏ شوند با او قیام مى‏ كنند و او را یارى مى‏ كنند و (بر این یارى) استوار خواهند بود.»

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 12:19:00 ق.ظ ]

    انسان دوهزارو پانصدساله ...

    امام صادق،حکومت،علوی،بنی امیه

    امام مرد مبارزه بود…..

    اما مرد مبارزه بودنش را كمتر شنيده ايد. امام صادق علیه السلام مشغول يك مبارزه دامنه دار و پيگير بود. مبارزه براى قبضه كردن حكومت و قدرت و به وجود آوردن حكومت اسلامى و علوى. يعنى امام صادق علیه السلام زمينه را آماده م ىكرد تا بنى اميه را از بين ببرد و به جاى آ نها حكومت علوى را كه همان حكومت راستين اسلامى است بر سر كار بياورد.  وقتى امام باقرعلیه السلام از دنيا مى رود، بر اثر فعاليت هاى بسيارى كه در طول اين مدت خود امام باقرعلیه السلام و امام سجادعلیه السلام انجام داده بودند، اوضاع و احوال به سود خاندان پيغمبرصلی الله علیه و آله بسيار تغيير كرد؛ نقشه امام صادق علیه السلام اين بود كه بعد از رحلت امام باقرعلیه السلام كارها را جمع و جور كند،  قيام علنى به راه بيندازد و حكومت بنى اميه را - كه هر روزى يك دولتى عوض مى شد و حاكى از نهايت ضعف دستگاه بنى اميه - بود واژگون كند و از خراسان و رى و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراكش و همه ى مناطق مسلمان نشين كه در همه اين مناطق شبكه حزبى امام صادق علیه السلام- يعنى شيعه، شيعه يعنى شبكه حزبى امام صادق علیه السلام شبكه امام صادق هم همه جا گسترده بود، از همه آ نها نيرو بيايد مدينه و امام لشكركشى كند به شام، حكومت شام را ساقط كند و خودش پرچم خلافت را بلند كند و بيايد مدينه و حكومت پيغمبرصلی الله علیه و آله را به راه بيندازد؛ اين نقشه امام علیه السلام صادق بود.

    امام علیه السلام شاگردانی تربیت کرد که هر کدام با هزار نفر برابری داشتند.  ابان بن تغلب،  هشام بن حکم، جابربن حیان. مفضل که دین اسلام ومعارف آن را به زمان ما رساندند.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-04-08] [ 11:52:00 ق.ظ ]

    مرد مست و تقاضای برداشتن چادر ...

    بار دومی که برای تبلیغ رفتیم کشور همسایه نخجوان(کشورهای جدا شده از روسیه ).دنبال آدرس بودیم، منزلی را که قرار بود، ساکن شویم. یک نفر از اهالی نخجوان از مادعوت کرد تا لحظه‌ای مهمانشان شویم.مانده بودیم. بپذیریم یک مشکل، نپذیریم مشکل دوم. آن زمان حدود 25 سال پیش که تازه راه باز شده بود و ایرانیان و آذربایجان با هم ارتباط مردمی داشتند و بسیار مشتاق به دیدن ایرانیان بودند. بنابراین اگر دعوتش را نمی پذیرفتیم اثر تبلیغی بدی داشت!
    اگر هم می پذیرفتیم، دونفر روحانی و با دوخانم محجبه وارد منزل کسی بشویم که شناختی از او نداشتیم.
    خلاصه اصرار او ما را به خانه برد. وارد که شدیم دکور منزل از شخصیت او فریاد می زد. انواع بتری های مشروبات الکلی، با لیوان های مخصوص داخل بوفه چیده شده بود. عروس خانواده هم با مو های بلند و دامن کوتاه بالای زانو بدون جوراب به ما خوش آمد گفت!
    کاش درد فقط همین بود! آقای میزبان که از چشم‌هایش معلوم بود که خیلی از زهر مار خورده است، نگاهش را از من و خواهرم بر نمی داشت! تکیه کلامش این بود که «اون پارچه سیاه را کنار بذارید، مثل عروسم راحت باشید!» خوشبختانه خواهر بنده که زبان ترکی بلد نبود، از من می پرسید «این آقا چی میگه» میگفتم خوش آمد می گوید.چون اگر متوجه می شد، از خانه فرار می کرد.سرانجام بعد از سه بار تقاضای میزبان بر کنار گذاشتن چادر، همسرم به سخن آمد و گفت: از شما یک سؤال می کنم اگر توانستی مرا قانع کنی این ها چادرشان را بر می‌دارند در غیر این صورت شما نباید این درخواست را داشته باشی!
    مرد نیمه مست پذیرفت. همسرم، پرسید: شما حضرت محمد صلی الله علیه و آله را می شناسی؟ تا نام پیامبر را شنید با ذکر صلوات دست هایش را برای تبرک به صورتش کشید و گفت: «ما هفتاد سال زیر ظلم کمونیست ها دین را حفظ کردیم، پیامبر را میشناسم».

    همسرم ادامه داد، حضرت علی علیه السلام را می‌شناسی؟مرد باز دست‌هایش را به صورتش کشید، گفت: «بله خیلی خوب می‌شناسم امام اول مونه» و همسرم در ادامه پرسید: حضرت زهرا را می شناسی؟ مرد برای بارسوم دست‌هایش را به علامت تبرک به صورتش کشید، گفت: بله او دختر پیامبر و همسر امام علی ست». همسرم، پرسید: اگر امروز حضرت زهرا زنده شود و در کوچه و خیابان شما راه برود، با چه پوششی می آید مثل عروس تو یا مثل این دوتا خانم؟

    مرد نیمه مست گفت «مثل خانم های شما می آد». همسرم گفت اینها مدعی هستند که از دوستان حضرت زهرا علیه السلام هستند، و تلاش می کنند که مثل او پوشش داشته باشند. مرد که دیگر مستی از سرش پریده بود دو دستش را روی چشمانش گذاشت گفت البته که کار این‌ها درست است. یک استکان چای خوردیم و از آن خانه فرار کردیم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-04-05] [ 12:02:00 ق.ظ ]

    شما که کچل نیستی ...

    قرار تبلیغ داشتیم در کشور روسیه،(بخش خودمختار نخجوان). سال‌هایی که هنوز گورباچف، رئیس جمهور روسیه بود. خیلی غم انگیز بود که بخش‌هایی از کشورایران به علت بی لیاقتی شاهان قاجار از ایران جدا شده بود و این جدایی تنها زمین نبود بلکه با مردمی که هویت ایرانی اسلامی، شیعی داشتند، در اسارت دشمنان بی دین در آمده بودند. از دین  فقط نامش را خوب حفظ کرده بودند.

    از ما بگرمی استقبال کردند، برای ما مهمانی های مفصل راه انداختند و هر روز را مهمان یکی از فامیلشان بودیم . من در میان خانم‌ها بودم همسرم در کنار آقایان. از پوشش ما بسیار متعجب بودند. وقتی لباس رسمی من را که مانتو شلوار بود دیدند با شگفتی به یک دیگر نشان می دادند چون شلوارم زیپ داشت  می گفتن شلوار مردانه پوشیده است.

    وقتی مقنعه ام را برداشتم گفتن شما که کچل نیستی موهای خوبی داری چرا پنهان کرده ای!

    وقتی سخن گفتن من باهمسرم را مشاهده می کردند، با تعجب می گفتند؛ تو زبانت فارسی است و همسرت ترک زبان چگونه با یک دیگر تفاهم دارید؛ مگر ترک ها و فارس‌ها در ایران با یکدیگر نمی جنگند!

    فقط زنان و مردان مسن نماز می خواندند، بقیه افراد خانواده بی نماز بودند. وقتی علت را جویا شدم گفتند، وقتی سایه کمونیست ها بر ما مسلط شد، ما دیگر حق نداشتیم ؛ مذهب خود را آشکار کنیم .

    برای اینکه ماموران ک گ ب از بچه ها  پرس و جو نکنند، ما دور از چشم فرزندان نماز خواندیم و پنهان از فرزندان روزه گرفتیم، با این تصمیم وقتی که به سن تکلیف رسیدند، به آنها آموزش می دهیم.

    متاسفانه چون از کودکی مناسک دینی ما را مشاهده نکرده بودند به سن تکلیف رسیدند حرف ما را نپذیرفتند، در نتیجه نسل های بعدی همه به زبان مسلمان هستند.

    مثلا وقتی همسر خانواده که معلم بوده هنگام رمضان تظاهر به سیگار کشیدن می کرده تا فکر کنند که روزه نیست، دانش آموزان مجبور بودند سر کلاس آب به نوشند، که مبادا روزه باشند، دختران هم باید بدون حجاب در کنار پسران درس می خواندند و تحصیل همه اجباری بود. برای همین از پیران 70 ساله همه سواد داشتند.

    خطشان هم تغیر داده بودند و لذا نمی توانستند الف بای خط فارسی یا عربی را بخوانند، الفبای لاتین داشتند.زبانشان هم مخلوطی از روسی و ترکی بود.

    یعنی دشمن تا آنجا که می توانست تمام راه هایی را که آنها بتواند با آن ارتباط برقرار کند تا دین و آئین و حتی تاریخ و گذشته خود با خبر شود همه را مسدود کرده بودند. با دنیای خارج هم هیچ گونه ارتباطی نداشتند یعنی رادیو های آنها فقط یک موج داشت و تلویزیون ها هم فقط روسیه را می گرفت.

    ما مدت یک هفته در میان آنها بودیم از صبح تا شب در تجمع آنها صحبت و سخنرانی داشتیم. البته آنها از احکام و مسائل اعتقادی سؤالی نداشتند، چون به هیچ یک از مناسک دینی عمل نمی کردند تا شبهه یا سؤالی داشته باشند.

     خوشبختانه تنها موضوعی که آن را خوب می شناختند، ماجرای کربلا بود و تنها در خواستشان روضه خوانی بود. از من خواستند که برایشان روضه بخوانم؛ گفتم من روضه به زبان ترکی بلد نیستم ، گفتن فارسی بخوان ما قبول داریم.

    من که  روضه خوانی ترکی بلد نبودم، فقط بندهایی از  اشعار محتشم را حفظ بودم خواندم آنها هم می گریستند. باز این چه شورش است که در خلق عالم است                           باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

    باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین                                    بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

    این صبح تیره باز دمید از کجا کزو                                           کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

    گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب                                             کاشوب در تمامی ذرات عالم است

    گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست                                       این رستخیز عام که نامش محرم است

    در بارگاه قدس که جای ملال نیست                                          سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

    جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند                                         گویا عزای اشرف اولاد آدم است

    خورشید آسمان و زمین نور مشرقین                                       پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

    کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا                                       در خاک و خون طپیده میدان کربلا

    گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست                                           خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-04-01] [ 11:55:00 ق.ظ ]

    خانم جلسه ای مدعی فقاهت ...

    با نقاب دعا شیطانی بود

    خبر دادند که یک خانم جلسه ای هر روز توی خانه اش مراسم دارد، سخنرانی می کند، نذری میدهد.
    ادعا دارد که با امام زمان ارتباط دارد، تزئینات اتاقش شمشیری است، یعنی مال امام زمان است؛ همه با بوسیدن شمشیر تبرک می جویند.
    روضه خوانی زیبایی دارد، در میان اوج روضه می گوید ای امام زمان اکنون تو در محفل ما حضور داری!
    مدعوین مجلس هر کدام خوابی می بینند که تعبیرش به عهده خانم جلسه ای است. “خواب دیده که خانم فلانی انگشترش را نذر مجلس کرده است” پس باید انگشترش را بدهد تا قربانی بخرند و نذری بدهد!
    مریدانی به نام نهاد های انقلابی بدیدن این خانم می آمدند و اظهار می کردند که قدر این خانم را بدانید، او قادر است پشت دیوار را ببیند!
    این خانم سواد کلاس پنجم داشت، ولی کتابخانه ای داشت با دوره های تفسیر و کتب حدیث عربی.
    اگر مریدانش می خواستند در نماز جمعه شرکت کنند می گفت: مصلی نماز جمعه را در زمین غصبی ساخته اند!
    وقتی اسناد خرید زمین مصلی به افراد نشان دادند ؛ این بار حقه جدیدی را درست کرد گفت: مصالح مصلی را از راه دزدی تهیه کرده اند.
    از من خواستند که برای مریدان او توضیح بده که او کذاب است. موضوع مشکلی بود، چون در هفته یکبار در خانه اش سفره رنگین با لقمه های چرب می داد، مشکل بود که اثر لقمه ها را با یک سخنرانی بتوان شستشو داد.
    به ناچار با یک مقدمه شروع کردم.شیطان هر کسی همشکل خود اوست. اگر کسی طلبه باشد، شیطانش هم طلبه است، اگر با سواد باشد، شیطانش هم باسواد است، اگر فقیه باشد شیطانش هم فقیه است. مثل انسان و سایه اش، کسی که قدش کوتاه باشد سایه اش هم کوتاه است. آدم‌های باهوش هم، شیطانشان باهوش است، این‌طور نیست که آدم باهوش باشد، اما شیطانش ابله باشد.  در ادامه گفتم شیطان  هرگز به من نمی گوید: آرایش کن و بدون پوشش برو توی خیابان بگرد!یا بگوید برو با نامحرمان ارتباط نامشروع برقرار کن!
    شیطان با هویت طلیگی سراغ من می آید، مرا تشویق می کند که ریا کنم، یا گرفتار تکبر شوم، یا حسادت کنم.یا در وادی فتنه گری وارد شوم!
    این خانم برای فریب شما خانم های نماز خوان، وسوسه غصبی بودن مصلی را مطرح می کند؛ بنابراین تلاش می کند با روضه خوانی و چیدن کتب علمی ذهن شمارا پر از تصاویری کند که او را شخصیت دانایی بشناسید، تا سخنان او را باور کنید.

    اول ضربه ای که وارد کردیم عروسش را جذب طلبگی کردیم، بعد هم کارهایش از رونق افتاد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-03-31] [ 11:08:00 ق.ظ ]

    معرفی آخوند در کوپه دانشجویی ...

    قطار

    اتفاقا در کوپه ویژه خواهرانی بودم که با تعدادی  دانشجو های شلوغ همسفر شدم. سفر از تبریز به تهران زمان زیادی را می‌طلبد، آنها پنج نفر، من هم یک آدم اجتماعی، تقریبا پرحرف و بذله گو. ابتدا شروع کردم، بچه کجایید و چه رشته‌ای می‌خوانید. از همین جا وارد گود سخن شدیم و آنها از سواد من سوال کردند. وقتی از تحصیلات حوزوی و دانشگاهی و رشته من اطلاع پیدا کردند، خیلی برایشان عجیب بود که طلبه هستم! و تا آن زمان با یک خانم طلبه از نزدیک آشنایی نداشتند. برای همین از شنیده‌ها و اوهامشان در باره طلبگی می گفتند.
    گفتند” طلبه ها یه لباس دراز می پوشن و برای همین پول می گیرن” آن یکی گفت: “طلبه ها دستشون اصلا پینه نزده فقط مفت می خورن” پرسیدم شما چه رشته‌ای درس می خونی؟ گفت پزشکی.، گفتم تا به حال فکر کردی که چرا هیچکس به دکتر و مهندس نمی‌گوید چرا دست هایش پینه نزده است؟ گفتم: اگر شما درس نخوانی می‌توانی بیماری ها را تشخیص بدهی؟ و به آن یکی گفتم شما که رشته مهندسی می‌خوانی اگر درس نخوانی چگونه می‌توانی وسایل ماشینی را تولید کنی و اگر دکتر و مهندس نباشد بیماران باید با زجر بمیرند و از جهت رفاه و تولید علم به عصر حجر بازگردیم. شما که می‌گویی طلبه‌ها یک لباس دراز می پوشند و پول می‌گیرند، اگر طلبه درس دین را نخواند و کارگری کند تا دست هایش پینه بزند، مردم از کجا دینشان را یاد بگیرند؟ و چه کسی مادر شما را برای پدرت حلال می‌کند تا یک فرزند حلال زاده بدنیا بیایی و حرام زاده نباشی.  این گزافه گویی‌ها برای این است که هیچ گاه برای یاد گرفتن مسائل دینی هزینه نکرده‌اید! دین را بصورت مفت مجانی بدست آورده‌ای! برای همین قدرش را نمی‌دانی! با اینکه هرگز برای آموختن دین پولی نداده‌ای به یک طلبه، ولی او را مفت خور معرفی می‌کنی! در حالیکه شما که پزشکی را انتخاب کرده‌ای چون درآمدش زیاد است و شما که مهندسی می‌خوانی، چون درآمد زیادی دارد  و هیچکدام شما حاضر نخواهید شد که رایگان معالجه یا تعمیر مهندسی کنید.
    اگر طلبگی وجود نداشته باشد مردم دین را فراموش می‌کنند، اگر ما مسلمان هستیم به خاطر دروس طلبگی است که نسل به نسل در این وادی وارد شده‌اند با قرآن و حدیث مختصات دین را به مردم رسانده‌اند. گفتم شما که دانشجو هستید نباید مانند عوام الناس سخن بگویید« پیراهن دراز می‌پوشند و پول می‌گیرند» این سخن شما به این می‌ماند که یک عوام به شما که دکتر می‌شوید بگوید که یک لباس سفید می‌پوشی و برای درمان جراحی مردم پول می‌گیری؟! خلاصه این سخن افتاد و عمل کرد و در پایان سفر خیلی ابراز حوشحالی می‌کردند که با هم همسفر بودیم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:11:00 ق.ظ ]

    شیطان در قطار ...

     نماز کشتی است در دریای ایمان

    در کوپه چهار نفره ویژه خواهران بودم، سه نفر مسافر دیگر هم بودند. غروب شده بود، من منتظر توقف قطار بودم و به ساعتم نگاه می کردم که کی وقت نماز می شود.یک دختر جوان  که تنها بود، گفت:” من می‌ترسم برای نماز پیاده بشم، یه بار پیاده شدم و جاموندم “.همان لحظه مهماندار قطار اعلام کرد نماز، نماز. من فورا پیاده شدم، رفتم نماز خواندم و برگشتم هنوز قطار ایستاده بود. به دختر جوان گفتم ، قبله معلوم است، بیا با این بُتری وضو بگیر و روی این ملافه هم نماز را بخوان. قبل از اینکه دختر جوان حرفی بزند، آن دونفر خانم که باهم بودند، یکی شان گفت: شما به امام هفتم اعتقاد دارید؟ در پاسخ گفتم بله.ادامه داد ” من توی مجله خوندم، امام هفتم گفته یک ساعت فکر کردن مساوی هفتاد سال عبادته، چرا مجبورش می کنی که نماز بخونه اون داره فکر می کنه".

    گفتم اولا: این سخن پیامبر اکرم است«تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سبعینَ سَنَةً» شماهم اعتقاد داری به امام ششم ؟ گفت بله. گفتم: امام صادق علیه السلام فرموده هرکسی به نماز اهمیت ندهد ما او را شفاعت نمی کنیم.  «إِنَّهُ لَا ینَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ».

    دوم: آن فکری مساوی هفتاد سال عبادت است، که در باره شناخت پروردگار و سپاس گزاری از او باشد؛ یعنی وقتی فکر کردی به عظمت خداوند پی بردی، بر ایمانت افزوده شود. ایمان به غیب، مثل خداوند، قیامت، پیامبران، ائمه هدی علیهم السلام، هر فکری ارزش عبادت ندارد، یک دزد و قاتل هم فکر می کند که چگونه دزدی کند یا فردی را به قتل برساند.

    گفت: “کی گفته که ما ایمان نداریم"؟ گفتم اگر ایمان واقعی داشتی نسبت به نماز کاهلی نمی کردی، برای نماز اهمیت قائل می شدی و این دختر جوان را به نخواندن نماز تشویق نمی کردی.

    نماز مانند کشتی است که باید در دریای ایمان جاری شود، کشتی بدون آب در خشکی هرگز حرکت نمی کند. نماز بسان کشتی است که باید در دریای ایمان به غیب قرار گیرد تا  حرکت کند و انسان را به ساحل نجات برساند.

    خلاصه ما اندر بحث بودیم و آن دختر هم تماشا می کرد و قطار هم حرکت کرد و وقت هم گذشته بود، آن سه نفر هم نماز را بجا نیاوردند و سبب رنجش روح ما شدند و لذت سفر را بر ما تلخ کردند، اجبارا فضایی را تنفس می کردم که با بی نمازان هم نفس بودم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-03-27] [ 05:38:00 ب.ظ ]

    قلب بی درِ دختر بدحجاب ...

    نگهبان قلب

    نق می زد چرا سرنوشتم اینگونه شد، گفتم: قلب تو نگهبان داشت؟ با تعجب به من نگاه کرد ، نگاهش، نگاه عاقل اندر سفیه بود! گفت مثلا می خواهم مرا راهنمایی کنی! گفتم: خب به سوال من پاسخ ندادی!

    اگر انسان مواظب ورودی های قلبش نباشد، بادست خودش بر اساس ورودی های قلبش سرنوشتش را رقم می زند. گفت:” ای بابا توهم می خواهی با فلسفه بافی جواب من را بدی! یک کلمه بگو بلد نیستم.” گفتم آدم عاقل تو هر وقت غذا می خوری به غذایت نگاه نمی کنی ؟ هرغذایی را با هر وضعی می خوری، مثلا غذایی که روی آن باز مانده و هر گونه حشره ای روی آن نشسته یا اینکه ته مانده غذای دیگران را می خوری؟ “گفت بسه نگو الان حالم بهم می خوره!” گفتم: تو باید برای قلبت نگهبانی می گذاشتی تا هر سخنی را نشنوی و هر تصویری یا منظره ای را نبینی و زبانت را بند می زدی تا هر سخنی را نگوید.

    از امیر المومنین پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی؟ فرمود:«کنت بَواباً علی باب قلبی» نگهبان قلبم بودم و مراقب بودم که هرچیزی وارد نشود. مگر نشنیده ای که حضرت علی می فرماید قلب مانند قُلک است، که از شکاف آن پول ها را به درون آن می ریزند. هر آنچه وارد آن شود دیگر خارج نمی شود مگر با شکسته شدن.

    چشم و گوش و دهان راه های ورودی قلب است. وارداتی که به قلب انسان می‌رسد روی هویت و شخصیت انسان اثر می گذارد، اگر واردات از جنس حرام باشد، دیگر قلب تو آمادگی پذیرش حق را نخواهد داشت. در نتیجه هرچه نصیحت گر به تو بگوید که از این مسیر حرکت نکن دچار هلاکت می شوی، باور نمی کنی؛ و همین می شود؛ سرنوشتی را برای خود رقم زدی که با افسوس خوردن ترمیم نمی شود. سرمایه هایی را از دست داده ای که جبران نا پذیر است.

    موضوعات: فرهنگی, داستان  لینک ثابت
     [ 02:18:00 ب.ظ ]

    دختر بد حجاب و بغل امامزاده ...

    زیارتگاه توسل

    جاذبه زیارت
    گوشه حرم امام زاده نشسته بودم، زوار را تماشا می کردم؛ که دختر جوانی آمد و سوال داشت. گفت: به نظر شما بوسیدن ضریح امام زاده فایده ای دارد؟ بهش گفتم این سؤال از کجا به ذهنت رسیده است؟حتما توی فضای مجازی دیده ای. تا حالا باآهن ربا آزمایش کرده ای؟ آهن جذب آهن ربا می شود. ولی اگر این آهن زنگ بزند و اکسیده شود و خاصیت خود را از دست بدهد، دیگر آهنربا آن را جذب نمی کند و علت آن پوسیدگی و زنگ زدگی آهن است. گناهان، مانند پرده ای بر روی قلب هستند، مثل اینکه دور سوزن را پارچه و نخ به اندازه ای بپیچید که سوزن دیگر پیدا نباشد، در این حالت، دیگه قیچی آهن ربا آن را نمی رباید، ولی اگر این پارچه ها را از روی آن برداری و عریان شد، سوزن با یک پرتاب جذب آهن ربا می شود و قیچی سوزن را می رباید. مومن نسبت به امامزاده ها مثل آهن و آهنربا، خودش را به سمت آنها پرتاب می کند و خود را به دامان آنها می اندازد، وقتی که احساس می کند در حرم است، همه چیز از یادش می رود، انس پیدا می کند و با آنها صحبت و در دل و گریه می کند و با آنها مأنوس می شود .
    ضریح را از باب احترام و تبرک جستن می بوسیم و آن را دامن امام زاده تصور می کنیم که دست به دامن او می شویم و التماس می کنیم.آرزوهایمان را با امام زاده مطرح می کنیم و امامزاده را وکیل خود می کنیم به خاطر آبرویی که نزد پروردگار دارد، واسطه شود و حاجات ما را از پروردگار بخواهد، دختر زائر که به پهنای صورت اشک می ریخت گفت: با این حرفها دلم آرام شد. رفت تا ضریح را بغل کند و یا اینکه خودش را توی بغل امامزاده بیندازد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-03-24] [ 10:32:00 ق.ظ ]

    نهی از منکر دختر نیمه عریان ...

    بهار از راه رسید، بوی خوش شکوفهای درختان با بوی چمن آمیخته شده بود. مثلا خواستیم گردشی در طبیعت بکنیم. خانواده ها هم آمده بودند. پدری در کنار دخترش که لباس نیمه عریان پوشیده د اشت مشغول تاب بازی بود. نتوانستم سکوت کنم. رفتم کنار پدر و دختر ایستادم، به دختر گفتم؛ اگر شما یک جوجه داشته باشد، و گربه بخواهد جوجه را بگیرد، و یک نفر مانع شود . شما خوشحال می شوید یا ناراحت!
    گفت: خوشحال می شوم. گفتم شما که بزرگ شده ای چرا با این لباس و سر برهنه بیرون آمده ای، این کار شیطان(گربه) است که شمارا با این وضع به خیابان و پارک می آورد. شما هم مثل جوجه هستی. من هم همان کس هستم که گربه فراری می دهم. شما باید از راهنمایی من خوشحال باشی. دختر بدون سخنی مرا تماشا می کرد!به پدر گفتم: شما که مرد هستید و روحیه جنس خودتان را بهتر می شناسید، چطور جرات می کنید دخترتان را با این وضع بیرون میاورید! شیطان همان گربه است که شما را فریب می دهد تا در بی حجابی همسر و دخترت که ناموس (جوجه)شما هستند بی تفاوت باشی. آن یک نفر که مانع بردن جوجه می شود ، من هستم که به شما نهی از منکر می کنم تا همسر و دخترت را شیطان(گربه) از راه نبرد. پدر با این سخن بلافاصله دختر را در میان دو دستان خود بغل کرد و با نگرانی به اطراف نگاه کرد و  تشکر کرد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:10:00 ق.ظ ]

    خطر در کمین دختر ...

    صدای لرزان دختر از تلفن کاملا مشخص بود.گفتم:آروم باش، شمرده حرف بزن تا بفهمم چی میگی؟کمی آروم شد بغضش ترکید وگریه کرد.گفتم:حالا بگو چی شده؟گفت: خانم دایی چقدر به آدم محرمه؟ گفتم: اگر جوان است شما فقط به او دست بده اما اگر پیر و سن سال دار است، پیشانی شمارا ببوسد. گفت: دایی من وقتی کنار من می نشینه بعضی از قسمت هایی از بدن مرا لمس می کنه.گفتم: به مادرت بگو. گفت: مادرم به داییم خیلی اعتماد داره و چون تحصیلکرده است، حتما من را متهم می کنه. گفتم شماره تلفن مادرت را بده من با او حرف بزنم، گفت: می فهمه که من به شما گفتم. گفتم شماره تلفن دایت را بده تا به اداره آگاهی بدیم جلویش را بگیرند. خلاصه هر راهی را گفتم قبول نکرد، مثل مکانهایی که من برای سخنرانی می رفتم، گفت مادرم اهل جلسه این جور مجالس نیست.آخر یادش افتاد که مادرش جلسه انجمن اولیا مدرسه را شرکت می کند. قرار شد من به مشاور مدرسه مشکل را مطرح کنم، او به مادران سفارش کند که مراقب دخترانشان باشند. تنها راه حلی که دختر بفکرش می رسید این بود که هروقت دایی خانه آنها بود، مادرش میرفت بیرون، دختر در حیاط را باز می گذاشت وتوی حیاط می ماند تا مادرش به خانه برگردد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:53:00 ق.ظ ]

    آرایش در نیمه شب ...

    ​نیمه شب بود که همسرم حالش خراب شد، بردیمش  اورژانس. رفتم پیش سوپر وایزر بخش، دختر جوان با آرایشی خفن، که مخصوص مجالس عروسی، گفتم مریضم حالش خرابه دکتر کجاست؟ خانم سوپر وایزر آدرس اتاق دکتر را به من داد و گفت: برو دکتر را صدا کن بیاد! تعجب کردم که من باید بروم و دکتر را صدا کنم! رفتم دم اتاق دکتر، چند تا ضربه زدم خبری نشد، ناچار در را باز کردم اتاق خالی بود، دوباره رفتم سراغ مسؤل بخش، گفت: برو توی اتاق، برای بار دوم رفتم سراغ دکتر وارد اتاق شدم، داخل اتاق یک در با پرده وجود داشت، دکتر را صدا زدم، یک بار، دوبار، صدای نخراشیده ای از پشت پرده شنیدم، گفت الآن میام. خلاصه دکتر برای بار سوم، آمد. تازه فهمیدم که سوپر وایزر جوان با آرایش خفن، چرا خودش دنبال دکتر خواب آلوده نمیره! تعجب من از این بود که در آن نیمه شب برای چه کسی این همه آرایش کرده برای بیماران نیمه هوش، یا دکتری که از ترس برای بیدار کردنش حاضر نیست برود! خیلی متاسف شدم که دختران جوان کشورم دچار گمشدگی هویت شده اند، و خلا‌های شخصیتی دارند. معلوم بود که دختر جوان درونش یک پاکی و حیا دارد ولی گرفتار مد شده و ترس از اینکه به او بگویند امل، خود را چنین آراسته است!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-03-18] [ 06:13:00 ب.ظ ]

    دختر معترض به ضریح ...

    ضریح بوسیدن طلاکاری

    روزجمعه بود من در موقعیت پاسخ به سؤالات و مشاوره نماز جمعه نشسته بودم، یه دختر دانشجو آمد، گفت: وقتی ما اینقدر فقیر توی کشورمون داریم، چرا برای تزئین ضریح ائمه هزینه می کنند؟

    گفتم اولا مردم برای ائمه احترام قائلا و آنها را دوست دارند، با این کار دوستی خود را اعلام  می کنند، آن زمانی که ائمه به شهادت رسیدند، این مردم در آن زمان نبودند تا از آنان دفاع کنند، دوم اینکه برای طلا کاری حرم، خود مردم هزینه می کنن، همان فقیری که شما ادعا داری که به جای حرم برای او هزینه کنند، خودش نذوراتش را به حرم می فرستد.شما در این تحقیقی که می کنی از چند نفر فقیر بپرس، آیا حاضری نذوراتی که به حرم امام رضا می فرستی به فقرا بدهند، ببین چی بهت جواب میدهند.

    سوم طلاکاری حرم از بودجه دولتی نیست، هزینه آن از نذورات و املاک وقفی حرم است که مردم برای امامشان وقف کرده اند.

    چهارم اگر حرم ائمه بدون ضریح باشد سایر مردمی که به دین دیگری هستند شیعیان را مورد تمسخر قرار می دهند، که ببینید این مدعیان دوستی با امام شان چه مرقدی درست کرده اند. همان طور که چهار امام ما در بقیع بدون بارگاه هست! بارگاهی که وجود داشته توسط وهابیت تخریب کردند. گفتم تا به حال حرم امام رضا رفته ای؟ گفت: آری! گفتم اگر ضریح نباشد مردم چگونه از قبر امام رضا تبرک بجویند! تشکر کرد و رفت.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 02:20:00 ب.ظ ]

    نافرمانی های تلخ و گزنده ...

    خدایا مرا ببخش

    خداجونم! می ترسم ماه رمضان دیگری را تجربه نکنم، فرصتم تمام بشه.خودت خوب می دونی که پرونده اعمالم پیچ ها و گره های زیادی داره.هرچند گناهان و نافرمانی هایم از روی علم و آگاهی نبوده است.
    عصیان های تلخم به خاطر جهالتم بوده، اگر درک و فهم اندکی که اکنون دارم، آن زمان داشتم، هرگز گرفتار بی ادبی در پیشگاهت نمی شدم.

    اگر با این معرفت ناچیزی که دارم به آن روز ها برگردانیم هر گز اشتباهاتم تکرار نخواهد شد.
    در ضمن اولین گناهکار و آخرین گناهکار نیستم!
    خدایا به حرمت پیامبرعظیم الشانت که ما را برای به ظهور رسیدن کمال انسان کامل؛ حضرت محمد صلی الله علیه و آله، آفریدی سوگند می دهیم، در این ماه مهمانی بیامرز.
    طبق همان وعده ای که داده ای:
    عن أبى جعفر (ع) قال: يا جابر من دخل عليه شهر رمضان فصام نهاره وقام وردا من ليلته وحفظ فرجه ولسانه، وغض بصره وكف أذاه، خرج من الذنوب كيوم ولدته امه، قال: قلت له: جعلت فداك ما أحسن هذا من حديث؟ قال: ما أشد هذا من شرط؟
    امام باقر علیه السلام به جابر جعفی فرمودند:کسیکه وارد ماه مبارک رمضان شود و روزش را روزه بگیرد و مقداری از شب را به نماز بایستد و شهوت و زبانش را حفظ کند و چشمش را (از حرام )بپوشد واذیتش را(از مردم )باز دارد، از گناهان خارج(پاک )می‌شود مثل روزیکه از مادر متولد شده است.
    جابر می‌گوید عرض کردم :فدایتان شوم چقدر حدیث قشنگ ونیکویی است این حدیث،امام باقر علیه السلام فرمودند:ولی شرایط سختی هم دارد.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:21:00 ق.ظ ]

    دختر بد حجاب گریان در شبستان ...

    دعا کنیم

    گوشه شبستان نشسته بودم، شب احیا بود.دختر جوانی بد حجابی که خیلی مضطرب بود،کنارم نشسته بود.
    من در حال فکر بودم، و شگفت زده . که خدایا این جماعت در طول یازده ماه کجا هستند ؟
    یعنی همه جا هستند جز مسجد. دختر جوان سر سخن را باز کرد، گفت: یعنی دعای همه پذیرفته میشه؟ من که باورم نمیشه خدا حاجت مردم را بده! گفتم: چرا گمان می کنی که خدا دعا را مسجاب نمی کند؟

    خدایی که خودش گفته وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ شما بخواهید من هم میدهم. خداوند علاوه بر همه روزها و لحظه ها که خواسته تا ما ازش بخواهیم شبها و روزها و مکان‌های خاصی را هم برای اجابت دعا و خواسته های مردم قرار داده تا از او بخواهند هرکسی که بیشتر بخواهد، بیشتر می‌دهد. ولی پاسخ گرفتن از دعا هامون شرط داره، باید در طول روز کارهای مثبتی را انجام داده باشی تا صدایت به خدا برسد.

    ممکن است بعضی کارهای منفی ما مانند جِرم و فیلتری شود و مانع رسیدن صدای ما شود.

    دعا مانند این است که شما می خواهید یک چک را به کسی بدهید. باید پولی در حساب بانکی داشته باشید. اگر در حساب بانکی شما پول نباشد چک شما بی اغتبار است
    کارهایی که در طول هفته انجام می دهیم، مانند پولی است که به حسابمان واریز می کنیم. اگر در طول هفته کار های مثبت انجام نداده باشیم چگونه چک میدهیم؟!
    اعتبار چک ما به میزان موجودی ماست. نه به میزان رقمی که روی چک می نویسیم.
    مثل اینکه می گویی: « خدایا! بیماری مادرم را شفا بده» یا بگوییم«خدایا همسر خوب، خانه یا شغل… برایم لطف کن»این خود مانند یک چک است، پس باید عملی در حسابتان باشد تا این چکی را که کشیده اید، برگشت نخورد، خصوصا قرار است امشب که شب قدر است، سرنوشت ها رقم بخورد؛اگر بخواهیم سرنوشت خوبی برایمان مقدر شود، باید زمینه آین تقدیر را خودمان فراهم کنیم. یعنی به واجبات عمل کنیم از حرام ها دوری کنیم تا مستحق دریافت سرنوشت عالی گردیم، اعمال نیک، پشتوانه قبول شدن دعا است.

    من همیطور رگباری موعظه می کردم و دختر جوان به پهنای صورتش اشک می ریخت، گفتم الآن بهترین زمان دعاست. حالا که دلت شکسته هرچه می خواهی از خدا بخواه.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-03-14] [ 03:14:00 ب.ظ ]

    خدا در اتوبوس ...

    سفر آخرت با چمدان خالی

    با هم همسفر بودیم، خیلی ساکت بود. معلوم بود درونگرا است درست برخلاف من که برونگرا هستم. فکر کردم مسیر طولانی 18 ساعته با یک همراهی که ساکته راه چند برابر می شود. وقتی که کمی چرت زدیم و از پنجره بیرون را نگاه کردم، دیگه تحملم برای سکوت تمام شد. کمی تنقلات از کیفم درآوردم و بهش تعارف کردم تا باب سخن باز شود. اول قبول نمی کرد ولی با اصرارم پذیرفت.
    پرسیدم شما هم تنها سفرمی کنید با اشاره سر پاسخ داد. القصه به حرف آوردمش. گفت: آینده را تاریک و سیاه می بینم، از همه چیز می‌ترسم.هیچ امیدی ندارم، از زندگی بیزارم.خلاصه گرم سخن شده بود، صبر کردم تا هرچیزی که او را آزار می‌دهد روی داریره بریزد. گفتم:با یک مثال، مشکلت را بررسی می کنیم.

    ادامه »

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-03-12] [ 10:55:00 ق.ظ ]

    کاش نام یعقوب اسرائیل نبود ...

    مرگ بر اسرائیل

    چکنیم که نام صهیونیسم های قاتل به اسرائیل معروف شده است و ما در هر نماز ذکر مرگ بر اسرائیل را از خداوند متعال درخواست می کنیم، که نام این امت ناسپاس کودک کش غاصب، همنام پیامبری چون حضرت یعقوب  علیه السلام است.

    بعد از هر رمضان بندگی از خداوند عیدی می خواهیم که مرگ بر اسرائیل است.

    کاش حضرت یعقوب فرزندان حسودش را با نفرین سنگ می کرد.همانهایی که باعث رنج چهل ساله این پیامبر شدند.

    همانهایی که یوسف را به قعر چاه انداختند، اکنون سالهاست که ظلمی که یوسف شد را با گوشت و پوست خود حس می کنیم.

    کاش حضرت یوسف برادران گنهکارش را نمی بخشید و در قحطی و فقر به مرگشان می سپرد.

    کاش حضرت موسی برای نجات امت ناسپاس، از ظلم فرعون قیام نمی کرد.

    کاش آنها در دریا همچون فرعون به غرق می سپرد.

    کاش حضرت یعقوب، حضرت یوسف، حضرت موسی علیهم السلام بیایند و ستمگری فرزندان ناخلف و پیمان شکن و عنود و غاصب را به تماشا بنشینند.

    کاش بیایند و تماشا کنند که این ناسپاسان غاصب و قاتلان پیامبران، چگونه چشم فرعون ها و سامری ها را روشن کرده اند .

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-03-10] [ 01:43:00 ب.ظ ]

    یهودیان آتش به اختیار!!! ...

    #آتش_به_اختیار

    از برجسته‏ ترین مولفه‏ هاى نظام فكرى حضرت امام خمینى(ره) را مى ‏توان مبارزه با نظام سلطه و استكبارجهانى و دفاع از مظلومین و مستضعفین در تمامى نقاط جهان به‏ خصوص ملت‏هاى مسلمان عنوان نمود؛ دیدگاهى كه اصول و مبانى متعالى آن، ریشه در اندیشه ‏هاى ناب اسلامى دارد.

    بر مبناى این تفكر، آن رهبر فرزانه و دوراندیش كه خط سیر سیاست‏ها و نقشه‏ هاى دشمنان اسلام و اهداف اسلام ‏ستیزانه آنان را در تشكیل رژیم صهیونیستى با استفاده از حربه استعمار در۱۹۴۸به‏ خوبى شناخته بود، با ابتكارى سیاسى و با بهره ‏گیرى از پشتوانه اعتقادى جهان اسلام، در پیامى تاریخى درسال ۱۳۵۸، آخرین جمعه مبارك رمضان را «روز قدس» نامید تا مسلمین جهان را با اتكا به اعتقادات اسلامى و نه با اتكا به دولت‏ها و سران خود، علیه این رژیم اشغالگر بسیج نماید و آرمان رهایى فلسطین را به آرمانى همگانى و اعتقادى - سیاسى تبدیل كند.

    پ ن
    روزی که امام راحل آن مرد بزرگ روز قدس را انتخاب کرد هیچ کس اهمیت این موضوع را نمی‌دانست !!

    اهمیت روز قدس از مرز ها گذر کرد و در تمام دنیا به عنوان مهمترین تفکرسیاسی الغا شد حتی یهودیان غیر صهیونیست هم در این روز به فرمان امام خمینی (ره )آتش به اختیار هستند!!!
    روز قدس همه جهانیان را برای مبارزه با اسرائیل تا ظهور امام عصر عج پای کار نگه می دارد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-03-09] [ 08:43:00 ب.ظ ]

    رمضان کودکیم ...


    خاطره اولین روزیکه روزه گرفتم
    وقتی که بعد از ظهر شد،خورشید رو دنبال می کردم که کی غروب می کنه؟
    از یه طرف.بوی دود سماور ذغالی از طرف دیگه بوی سنگگ تازه توی فضا پرشده بود ،فکر چایی شیرین با نون داغ گرسنگی مو بیشتر می کرد مادرم وقتی بی طاقتیمو دید برام یه استکان چایی ریخت گفت چایی رو هم بزن تا شکرش حل بشه اما یه وقت نخوری کفاره به گردنت بیاد.صدای قاشق چایخوری هم برام قشنگ شده بود، که صدای اذان از بلندگوهای مناره های حرم بلند شد،از ته دل خوشحال شدم.
    بعضی روزها که آب حوض خونه تازه پر شده بود، برای رفع تشنگی همه صورتم را توی آب زلال می کردم و با چشم های باز و دهان باز شناکردن ماهی هارو تماشا می کردم ولی می دوسنتم که نباید آب و قورت بدهم اون زمان آب لوله کشی نبود؛ باید از چاهی که هفته ای یه بار تو جوی کوچه جاری می شد از راه آب که   بهش گنگ می گفتن، حوض را پر می کردیم. برای همین فقط همون یه لحظه می شد باچشم و دهان بازصورت توآب فرو کنم .
    سحری هم شیرینی خودشو داشت، وقتی می خوابیدم اگر سرمو زیر لحاف کرسی می کردم بوی پلوی دم کرده ایرانی با روغن حیوانی که مادرم برا گرم موندن زیرکرسی گذاشته بود ذائقه مو حساس می کرد وقتی لحاف رو کنار می بردم بوی قرمه سبزیی که رو سه پایه ای که روی چراغ گرد سوز بود و غلغل می کرد برا سحری خوردن خوشحال می شدم.
    صدای طبل مش باقر خدا بیامرزرا هم خیلی دوست داشتم، وقت سحر با صدای طبلش محله را بیدار می کرد.
    مادر خدا بیامرزم توی نور چراغ گرد سوز آهسته قرآن می خواند خلاصه همه اینها برای من خاطره شد .در حالیکه قبل از رمضان بعضی آن اتفاقات بود ولی برام مهم نبود.مثل صدای اذان، چایی شیرین، بوی سنگگ، بوی سماور ذغالی، بوی پلو و قرمه سبزی، صورت توی آب حوض فرو کردن … ولی باروزه گرفتن همه اونها برام معنا پیدا کرد!

    _______________________________________________

     

    حالا وقتی بچه های این زمان را می بینم،  متوجه می شم چقدر شادی هامون ساده و بی آلایش بوده.!!!!

     

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
     [ 11:54:00 ق.ظ ]

    عید فطر، پاداش بندگی ...

     

    ماه رمضان، ویژگی های مهمی دارد که ریشه برکات بزرگ این ماه و پایه نعمت های بی شمار هستند. شکوه ، عظمت و برکات مادی و معنوی ای که از این ماه، نصیب اهل ایمان می شود، از نگاه احادیث اسلامی، قابل توصیف نیستند و اگر مسلمانان شناخت درستی از برکات این ماه بافضیلت داشتند و مواهب و دستاوردهای بزرگ آن را می دانستند، آرزو می کردند که سراسر سال ، رمضان باشد.

    حدیث پیامبر خدا در این مورد ،چنین است: لو یعلم العباد فی رمضان، لتمنت آن یکون رمضان سنه؛ اگر بندگان بدانند که در رمضان، چه نعمت ها و آثاری هست، آرزو می کنند که رمضان، یک سال باشد.

    1-آغاز سال

    آغاز سال در بین ایرانیان باستان اولین روز فروردین است،و در بین اعراب اولین روز ماه محرم است و مسیحیان هم روز میلاد حضرت مسیح علیه السلام آغاز سال می دانندt اما برخی از متون دینی تاکید دارند که ماه رمضان،آغاز سال است؛ برخی از آنها« شب قدر» را آغاز سال می داسته اند؛ و برخی نیز عید فطر را اول سال تعیین کرده اند.

    همچنین که آغاز فروردین، شروع سال طبیعی است(چون زمین جامه نو می پوشد و درختان سبز می شوند)، ماه رمضان هم آغاز سال انسانیت از نگاه اسلام است ،چرا که در این ماه عزیز، حیات معنوی اهل سیر و سلوک، تجدید می شود.

    2- ویژگی میهمانی خدا

    این چه میهمانی است پرهیز از خوردن و نوشیدن و لذت بردن نخستین شرط آن است؟

    پاسخ این سوال: انسان ترکیبی از جسم و جان است همان گونه که جسم نیاز به غذای مادی دارد هویت و حقیقت انسانی او نیز به غذاهای معنوی نیاز دارد.

    منبع : مراقبات ماه رمضان: ری شهری ص 12-16

    موضوعات: فرهنگی, آموزنده  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-03-07] [ 10:41:00 ق.ظ ]

    حضرت علی علیه السلام برتر از انبیا ...

     

    سوال و جواب صعصعه بن صوحان با علی علیه السلام در علت افضل بودن علی علیه السلام برانبیا  هنگامیکه در بستر شهادت بود.

    صعصعه عرض کرد :«مرا خبر دهید ،شما افضل هستید یا آدم علیهاالسلام ؟»

    حضرت فرمودند:«قبیح است که مرد خودرا تعریف و تزکیه بنماید ولکن از باب نعمتهای خداداده خود را بازگوکن می گویم من از آدم افضل هستم».

    صعصعه عرض کرد :«به چه دلیل افضل از آدم علیه السلام هستی؟»

    حضرت فرمودند:«برای آدم علیه السلام همه قسم وسایل رحمت در بهشت فراهم بود،فقط از یک شجره گندم منع گردید ولی او از آن شجره منهیه خورد واز بهشت وجوار رحمت حق خارج شد. ولی خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود ،من به میل واراده خودم  چون دنیارا قابل توجه نمی دانستم از گندم نخوردم.

    صعصعه عرض کرد :«شما افضل هستید یا نوح علیه السلام ؟»

    صعصعه عرض کرد : «به چه دلیل؟»

    حضرت فرمودند:«نوح علیه السلام قوم خود را دعوت کرد ولی آنها اطاعت نکردند وبه او آزار رساندن تا درباره آنان نفرین کرد؛ اما من بعد از خاتم الانبیاصلی الله علیه وآله با آن همه صدمات واذیتهای بسیار فراون که از این امت دیدم، ابدا در باره آنها نفرین نکردم وصبر نمودم.

    صعصعه عرض کرد : «شما افضل هستید یا ابراهیم علیهاالسلام ؟»

    حضرت فرمودند:«من از ابراهیم افضل هستم».

    صعصعه عرض کرد :« به چه دلیل؟» حضرت فرمودند:«ابراهیم علیه السلام عرض کرد«خدایا به من نشان بده که چگونه مرده را زنده می کنی تا قلبم اطمینان پیداکند

    ولی ایمان من به جایی رسید گفتم اگر پرده بالا رود وکشف حجب گردد، یقین من زیاد نخواد شد».

    صعصعه عرض کرد : «شما افضل هستید یا موسی علیهاالسلام ؟»

    حضرت فرمودند:«من از ابراهیم افضل هستم».
        صعصعه عرض کرد : «به چه دلیل؟» حضرت فرمودند:وقتی خداوند اورا مامور کرد تا برای دعوت فرعون به مصر برود،عرض کرد: من یک نفر را کشته ام  می ترسم یک نفر را با من همراه کن،اما وقتی رسول اکرم از جانب  خدا مامورم کرد بروم در مکه بالای بام کعبه وآیات سوره برائت را بر کفار قریش قرائت کنم ،باآنکه کمتر کسی بود که پدر یا برادر و عم و خال او بدست من کشته نشده باشد، ولی نترسیدم و اطاعت کردم و ماموریت را انجام دادم.

     صعصعه عرض کرد :    «شما افضل هستید یا عیسی علیه السلام ؟

    حضرت فرمودند:«من ازعیسی علیه السلام افضل هستم».

    صعصعه عرض کرد : «به چه دلیل؟» حضرت فرمودند: پس ازآنکه مریم«سلام الله علیها» بواسطه دمیدن جبرییل  و به قدرت  خدا حامله شد ، همین که زمان وضع حمل رسیدبه او وحی شد که بیت المقدس محل عبادت است نه خانه ولادت اما من وقتی مادرم را درد زاییدن گرفت در حالتی که وسط مسجد الحرام  بود،به مستجار کعبه متمسک گردید وعرض کرد :الهی به حق این خانه و آن کسی که این خانه را بنا کرده، این درد زاییدن را برمن آسان گردان؛ همان ساعت دیوار شکافته شد، مادرم را با ندای غیبی به داخل خانه دعوت نمودند ومادرم وارد شد ومن در همان خانه کعبه به دنیا آمدم.

    منبع: اللمعة البیضاءص۲۲۰

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-03-06] [ 10:56:00 ق.ظ ]

    یهودیان مشتاق امیرالمومنین علیه السلام ...

    عبدالله بن خالدبن سعید بن عاص نقل کرده:در محضر امیرالمومنین علیه السلام بودم که از کوفه خارج شد و به نخیله رسید و دو فرسخ از کوفه جدا شد.

    آن وقت پنجاه نفر از یهود محضر او آمده و گفتند:تو امام علی بن ابی طالب هستی؟فرمود: من او هستم، گفتند ما سنگی داریم که نام شش نفر از انبیا در آن نوشته شده است واین را در کتابهای خود خوانده ایم،ما آن صخره را گم کرده ایم، اگر امام هستی آن را برای ما پیدا کن.

    حضرت فرمود:پشت سر من بیایید.آنها با امام رفتند،به وسط بیابانی رسید، و در آن تل بزرگ شن بود،امام باد را فرمود: ای باد به حق اسم اعظم خدا، این خاک را از روی صخره زایل کن،دیری نپایید تا باد همه خاک ها را از صخره پراکنده کرد، وسنگ ظاهر شد فرمود: این سنگ شماست که می خواستید.

    گفتند: در آن نوشته ونامی نمی بینیم،فرمود:نام ها در آن طرف سنگ اند که به زمین چسبیده است، آن را برگردانید،خواستند سنگ را برگردانند نتوانستند، تا هزار نفر در آنجا جمع شد و نتوانستند، امام فرمود: کنار بروید،آنگاه دست به سوی سنگ دراز کرد و آن را برگردانید، دیدند نام شش نفر از انبیای صاحب شریعت در آن نوشته شده:آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد علیهم الصلاه و السلام.

    آن پنجاه نفر از یهود گفتند:«نشهد ان لا اله الا الله و محمدا رسول الله و انک امیرالمونین وسید الوصیین و حجه الله فی ارضه»

    هرکه تو را شناخت خوشبخت شد ونجات یافت و هر که تو را مخالفت کرد گمراه شد و بیراهه رفت و به جهنم افتاد.

    بحار ج 41 ص256

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:54:00 ق.ظ ]

    دستگیری خدا در مهمانی ...

    قالَ عليه السلام: يَابْنَ آدَمٍ، لَمْ تَزَلْ في هَدْمِ عُمْرِکَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّکَ، فَخُذْ مِمّا في يَدَيْکَ لِما بَيْنَ يَدَيْکَ .فرمود: اي فرزند آدم از موقعي که به دنيا آمده اي در حال گذراندن عمرت هستي، پس از آنچه داري براي آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما. [کلمه الامام حسن ج۷ص۳۵]

    امام حسن علیه السلام :پیشبینی مهمی را به انسان یاد آور می شود.برای روزهای پیش رو هرچه می توانی ذخیره کن، برای روزهای نداری! روز هایی که امام علی علیه السلام از کمی زاد و توشه به درگاه پروردگار می نالد.

    مانند کفار نباشیم که همه چیز را در دنیا مصرف می کنند برای آخرت ذخیره ای ندارند.

    بهره های فیزیکی و معنوی شاکله انسان را می سازد.
    تزودوا خیر الزاد التقوی،، زاد و توشه برگیرید که بهترین توشه تقوی است .بقره 

    تعجب می کنم از کسی که برای خوردنی هایش فکر می کند، اما در معقولاتش فکر نمی کند، در سلامت جسم فکر می کند در سلامت فکر و شخصیت خود فکر نمی کند. مراقب ورودیهای فکریش نیست؛ گوش و چشم در نشست های خانوادگی و دوستان مثل دروازه باز است.نگران دین و خانواده نیست؛ درحالیکه در یک نشست با دوستان ناجور یک سطل زباله به روح و شخصیت او ریخته می شود
    باید برای وردی هایش برنامه ریزی شخصیتی داشته باشد.

    اصل هدف ماه رمضان  و مهمانی خداوند ذخیره تقوی و برنامه ریزی برای تقرب است.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-02-31] [ 12:20:00 ب.ظ ]

    خاطرات شیرین افطاری ...

    ستاره ها آسمان بهشت

    یاد روز های خوش رمضان طعم نان داغ دارد. یاد شبهایی که روی بام می خوابیدیم و ستاره ها را شماره می کردیم.
    مادر می گفت زود بخوابید که سحر نزدیک است، باید بیدار شوید.
     از مادرم می پرسیدم، مادر خدا کجای آسمان است؟ بهشت توی آسمان است؟ جهنم کجاست؟ حتما روی زمین است. چون آسمان خیلی زیباست نمی تواند جای جهنم باشد. منتظر جواب مادر نمی شدم. سوالاتم پشت هم ردیف می شد. خدا برای چی مارا آفریده؟ حتما خدا می خواهد ما را خوب کند! نه حتما می خواهد که ما کار بد نکنیم.

    صدای خر و پف مادر را می شنیدم، تازه می فهمیدم که برای خودم حرف می زدم. اکنون که به پرسش هایم فکر می کنم، دنبال پاسخ هایش می گردم.

    خلاصه کدام درست است، خدا مارا آفرید تا خوب شویم یا اینکه خطا نکنیم؟

    بعضی وقتها با افرادی روبرو می شویم که همه چیز دارند، همه آن چیز هایی که برای شادی و نشاط زندگی مادی کفایت می کند.پول و مقام و زیبایی، خانواده ولی افسرده است.
    چرا چنین شده است؟ مگر چی کم دارد؟ وقتی به عمق اندوه او توجه می کنیم متوجه می شویم، مهمترین گزینه را در زندگی ندارد.
     وقتی از معنای عاشقی دور می شود به هر گناهی رو می آورد تا شاد شود .
    آن آغوش پروردگار است که باید عبد خداوند باشد تا این حس خوب و عاشقانه را بچشد. انسان فطرتا با خدا رضایت از زندگی را احساس می کند، زندگیش معنا پیدا می کند.مثل نشاط افطار کردن! همه افراد پولدار و بی پول زمان افطار شاد می شوند.

    وقتی طواف می کند لذت می برد با اینکه خسته می شود ،عرق میریزد ولی باز حریص است که دوباره طواف کند. مزه آغوش خدا اینگونه است. نتیجه این که ما آفریده شده ایم که عبد او باشیم این نهایت کمال انسان است.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-02-29] [ 07:20:00 ب.ظ ]

    منفعت طلبی شهیدان ...

    با پوزش از شهیدان خودخواه

    جواب کسانی که دل مادران شهید را با گفتن سخنانی چون «چقدر پول گرفتید و پسرتان را به قتلگاه داعشی ها فرستادید» زخم می زنند، باید چگونه باشد؟

    جواب:
    من و پسرم حیفمان آمد که با بهایی اندک و زود گذر معامله کنیم؛ چون از اول کودکی او را منفعت طلب بار آورده بودیم.طوری که به کمتر از بهشت و رضایت پروردگار راضی نباشد.
    بنابراین به کم راضی نمی شدیم. می خواستیم که بیشترین سود را با جان پسرم بدست آوریم.پسری که باشیره جانم او را پروراندم و پدرش با نان حلال و عرق جبین مخارج خانواده را تهیه می کرد.
    وقتی که خواستیم در این تجارت پر سود وارد شویم، قرار شد به بنگاه تجاری الهی سری بزنیم و مشاوره بگیریم که نرخ و تورم چه اندازه است.
    وقتی با وضو رو به قبله نشستیم و با التماس با خدا حرف زدیم که اولا به ما اجازه می دهی در چنین معامله ای سهام دار شویم.با کمال شگفتی جواب داد.
    ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم وامولهم بان لهم الجنة یقـتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوریة والانجیل والقرءان ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به…(خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به این گونه که: ) در راه خدا پیکار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند؛ این وعده حقی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کرده‌اید؛ و این است آن پیروزی بزرگ! )

    دیدیم عجب مشاوره ای!قیمت این جان بهشت است و سندش هم در کتب آسمانی تورات و انجیل و قرآن قرار داده است. شاهدان هم حضرت موسی و عیسی علیهم السلام و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله است. علاوه بر اینها خود خداوند در معامله به عهدش وفادار است و این مجاهده را پیروزی بزرگی می داند. بنا بر این نتوانستیم از این تجارت کنار بکشیم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-02-28] [ 07:24:00 ب.ظ ]

    خارهای تلخ خاطرات ...

    معنای زندگی منفعت های بهشتی

    وقتی به آن روز ها باز می گردم و از کوچه پس کوچه هایش عبور می کنم، خارهای تلخ و گزنده خاطرت، روحم را می خراشد.
    بسیار احساس خسران می کنم و در زیر شلاق نفس ملامت گر عرق شرم وجودم را می سوزاند، و این نغمه پرودگار، «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ، كه واقعا انسان دستخوش زيان است »در ذهنم موعظه می کند.
    چرا که روزهایی را باید از لحظه به لحظه آن برای خودخواهی های شیرین خودم تلاش می کردم که بارها در قرآن از زبان خدایم شنیده بودم، «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ،
    مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده‏ اند » غفلت کردم و برای منفعت طلبی های دیگران وقت گذاشتم؛ عمر گرانمایه را زکف دادم.

    همچون حشره ای در تار عنکبوت منافع جهنمی دوستان گرفتار شدم این غفلت مرا به بی معنایی کشاند.
    بارها خودم را سرزنش می کنم که تورا چه شد، که برای خنک شدن دل کینه توز آنان آب سردی شدی در توهین کردن به بندگان خدا و چماقی شدی برای خودخواهی های شیطانی آنها.
    خلاصه این بی معنا شدنم در برهه ای مرا به شدت آزار می دهد و رنجورم ساخته است. من همه آن فرصت های طلایی را که می توانستم در ارضای عمل صالح خود گام بردارم و خویشتن را به بهشت نزدیک کنم، با بی معنا شدن و ارضای خود خواهی های خود به جهنم نزدیک گشتم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 08:31:00 ق.ظ ]

    شرک خفی در لایک هایم ...

    اخلاص رهای از شرک

    آفتی که به هر بنی بشری رخنه کرده است، تا او را نکشد رهایش نمی کند. بیشتر مشکلات مدیران ارشد نظام از این جا ناشی می شود، گرفتار این درد مسری هستند. تا زمانی که مردم برایشان کف و سوت می‌کشند، به مردم خدمت می کنند.
    یا فراتر از آن، در دام شرک بین المللی می‌افتند؛ دوست دارند هم خدا را راضی کنند هم آمریکا را!

    نمی دانم عبدالناسم یا عبدالله! نگرانم مبادا مسلمان مشرک باشم! و این شرک خفی مرا به کفر بکشاند.
    خوش خیال باشم که نماز می‌خوانم، روزه می گیرم، حتی حج می روم اما غفلتی شیرین مرا مشغول کند!
    وقتی مدیر هستم از احترام طلابم لذت ببرم، وقتی سخنرانی می‌کنم از تشویق مخاطبانم احساس خوبی در درونم جاری می شود. وقتی پستی می گذارم از انبوه لایکش خوشحال می‌شوم.

    در خوفم از این که یک پایم در پله سعود ایمان باشد و پای دیگرم در پله سقوط شرک! ترسانم از این که تار و پود سطور پست هایم از دیده شدن تنیده شده باشد! می ترسم کلامم در سخنرانی‌ها با سنجاق تحسین مخاطبان تزیین شده باشد!
    چکنم که گرفتار شرک خفی نشوم؟
    نیازمند یک جو اخلاصم، ولی این یک جو بسیار نایاب است، و یافتن آن بسیار سخت است.

    بارها یافته‌ام اما جایگاه مناسبی برای حفاظتش  نداشتم، با یک وزش نفرین شده خود نمایی و دیده شدن از دست داده‌ام!

    گاه از این وضع خسته می‌شوم، تصمیم می‌گیرم که از هر چیزی یا کاری که رشحه‌ای از شرک دارد دوری کنم، فکر می‌کنم که حتما این هم از نتایج گامهای شیطان است؛ زیرا شیطان همیشه کارش در مایوس کردن انسان است.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-02-27] [ 10:46:00 ق.ظ ]

    زنان برجسته نامشان جاودانه شد ...

    بانوان برجسته جهان که جاودانه تاریخ بشر هستند از هر گروه و دین( کمونیست ، مسیحی ، یهودی ، مسلمان )چرا برجسته شدند؟؟؟؟
    آیا کسی از قد و اندام و رنگ و لعاب لطافطشان، جسم ظاهریشان خبردارد؟یا خبرداده است؟
    بلکه ارزش وجودیشان و شخصیت ممتازشان است که در تاریخ ماندگار شدند.امتیازاتی همچون خداجویی ، دینداری، دانش و علم، مبارزه و جهاد است که آنها را مانند خورشید و ستاره کرده است.

    بانوانی همچون :
    حضرت فاطمه سلام الله علیها
    حضرت زینب سلام الله علیها
    حضرت مریم سلام الله علیها

    حضرت آسیه
    حضرت خدیجه سلام الله علیها
    مادام کوری، رابعه عدویه، ژاندارک، جمیله بو پاشا…
    بیایید با رشد ارزش های خدادادی همچون علم و حیا…
    راه جاودانگان را بپوییم.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-02-26] [ 07:11:00 ب.ظ ]

    دوست داشتنی ترین همسر ...

    سلام خداوند به حضرت خدیجه

    آنچه باید درباره ام_المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها بدانیم:
    ۱-به خاطر شدت پاکی وعفت در دوران جاهلیت، به ایشان طاهره و سیده قریش می گفتند.

    (السیره الحلبیه ج۱ ص۲۲۴)


    ۲-خواستگاران بسیار ازبزرگان قریش داشت که با هیچکدام ازدواج نکرد و برای ازدواج،خود،رسول خدا را انتخاب کرد.(همان)
    ۳-ازدواج ایشان درحالی بودکه هم پیامبر وهم حضرت خدیجه هردو در سن۲۵بودند.

    (دلائل النبوه ج۲ ص۷۱ و المستدرک ج۳ ص۱۸۲)
    ۴-همچنین نه پیامبر و نه حضرت_خدیجه تا آن زمان هرگز ازدواج نکرده بودند.

    (مناقب آل ابی طالب ج۱ ص۱۳۸)

    و اقوالی که پیرامون ازدواج قبلی حضرت است حداقل دارای۱۴تناقض آشکار و غیرقابل قبول است.


    ۵-مهریه ازدواجشان معادل۵۰۰درهم بود که همان را هم خود حضرت خدیجه به عهده گرفت.

    (عوالی اللئالی ج۳ ص۲۹۹)
    ۶-ایشان،اولین بانوی #مسلمان است که بلافاصله در همان شب آغاز رسالت اظهار اسلام کرد و پیش از آن نیز هرگز کافر نبود بلکه به دین حنیف معتقد بود.

    (السنن الکبری ج۶ ص۳۶۷)
    ۷-در شهادتین اسلام، پیامبر، اقرار به #ولایت #امیرالمومنین علیه السلام و ابراز #برائت از تیم و عدی(اولی و دومی)را شرط کردند که ایشان بدان اقرار کرد و هم زمان با اسلام دو رکن ولایت و برائت را پذیرفت.

    (بحار الأنوار ج۱۸ ص۲۳۳)
    ۸-حضرت خدیجه نه تنها با مال خود که حتی با به خطر انداختن جان و سلامتی خود همواره و در طول حیات، از پیامبر اکرم دفاع نمود.
    ۹- در اثر حصر در شعب ابی طالب تمام اموالش صرف تهیه آذوقه برای مسلمانان محصور شد و خود نیز در اثر رنج فراوان آن سه سال و بنابر تحلیلی در اثر سم دشمنان از دنیا رفت.


    ۱۰-حضرت خدیجه در میان زنان پیامبر صاحب امتیازاتی منحصر به فرد است:
    ا. ایشان تنها همسر دوشیزه و جوان رسول خداست. سایر زنان پیامبر قبل از ایشان ازدواج کرده(مثل عایشه)و یا در سنین بالا همسر ایشان شدند.(مثل ام سلمه)
    ب. تنها همسر پیامبر که از ابتدا به آیین یکتاپرستی بود ایشان است.
    ج. شدت علاقه پیامبر به ایشان به حدی بود که تا سالها بعد از وفات ایشان همواره یاد و حرمت وی را پاس میداشت.
    د. تنها همسر پیامبر است صاحب فرزند شد و سایر زنان پیامبر یا در سن فرزندآوری نبودند ( مثل ام سلمه ) یا عقیم و نازا بودند ( مثل #عایشه ).
    ه. تنها همسر پیامبر است که در آیات قرآن همواره مورد مدح و تمجید بوده و هرگز هیچ آیه ای در مذمت وی نازل نشده است. نه آیات خانه نشینی ، نه آیات نهی از فحشا نه آیه افک.
    و. تنها همسر پیامبر است که در قیامت هم ردیف پیامبر و #معصومین علیهم السلام بر پل صراط مجوز ورود به بهشت می دهد.
    ###
    صلوات الله وملائکته وانبیائه ورسله وجمیع اولیائه علیها وعلی بنتها وبعلها الرسول الاعظم ص

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 06:59:00 ب.ظ ]

    شامه پر از بوی تعفن گناه ...

    چرا نهی از منکر نمی کنیم؟

    چون خودمان هم مرتکب منکر می‌شویم. بنا براین متوجه منکرات نمی شویم. مثل کسی که لباسش نفتی شده با شد او از بوی نفت لباس دیگران رنج نمی برد. چون احساس بوی نفت نمی کند. شامه اش پر از بوی نفت است.گناه هم بو دارد، منکرات بوی خاص خود را دارد. وقتی ادراک ما پر از منکرات باشد دیگر قوه تشخیص گناه را از دست می دهیم و متوجه آن نمی شویم.

    ممکن است گناه و منکری که من مرتکب می شوم با گناه افراد دیگر متفاوت باشد، مثلا گمان کنم که گناهی که من مرتکب می شوم گناه صغیره است و آن دیگری کبیره است. خلاصه در اصل منکر و گناه بودن، مشترک اند . اشتراکشان هم در نافرمانی پروردگار است.  

    این همان چیزی است که مانع می شود تا بوی گند گناه را در اطرافمان احساس نکنیم و نسبت به آن بی تفاوت باشیم، غیرت دینی مان نجوشد و در معالجه افراد تلاش نکنیم.

    تنها کسانی که سالم هستند و آلوده نیستند بوی تعفن گناه را حس می کنند و اقدام می کنند، چون یک دست صدا ندارد، مورد تعرض گنهکاران واقع می شوند  که یا به شهادت می رسند یا مجروح می گردند.

    پ ن

    متاسفانه اکثر کسانی که در مسئولیت های فرهنگی هستند، گرفتار همین منکرات ریز و درشت هستند لذا بعد از چهل سال از انقلابی که مبنای آن رسیدن به جامعه توحیدی بود، در بیشتر جهات رشد داشتیم به غیر از فرهنگ و سبک زندگی توحیدی، بنابراین هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:06:00 ق.ظ ]

    کمک به رونق ملی یعنی پیروزی ...

    وظایف مردم در راستاى مقابله با طرح آمریكا 

    رهبر معظم انقلاب در فرمایشات به مسئولین، در قالب مواردى مانند؛

    ۱- خرید محصولات داخلى و استمرار حمایت از كالاى ایرانى

    ۲- پرهیز از اسراف

    ‏۳- توجه نكردن به شایعات در فضاى مجازى

    ۴- زیاده ‏روى نكردن در خرید

    ۵- كمك به رونق تولید مورد اشاره قرار دادند

    پ ن

    آثار تربیتی رنجها و مصیبت ها
    حنظل:
    ناکامی ها، شکست ها، مصیبت ها، صبر و ناامنی و ضربه، همه اینها حنظل هایی است که برای جنبه نفسانی انسان دارو و مداواست. هم برای فرد حنظل لازم است و هم برای جامعه، جنگ حنظل است.

    امّا حنظل لازم است. شکست حنظل است. امّا شکست لازم است. ضربه خوردن یک جامعه و آسیب دیدنش لازم است. این حنظلی است که مداوا می کند. جامعه ای را که به غرور افتاده ضربه ی جنگ او را از غرور خارج می کند. جامعه ای که به غفلت افتاده ضربه جنگ بیدارش می کند. جامعه ای که گرفتار تفرقه شده، ضربه جنگ او را متحد می کند. چرا؟ چون تفرقه نتیجه خفتگی و نتیجه توجه به مسایل جزئی است، نتیجه درگیری در مسائلی است که زیاد جای توجه نیست. اینها همه اش نتیجه مدهوش بودن، خواب رفتن و از هوش رفتن است. وقتی که می خواهی کسی را که از هوش رفته؛مثلاٌ بچّه ات را که از هوش رفته بیدار کنی، او را می بوسی یا نیشگون می گیری؟

    آتش سیگار بر پشت لبش می گذاری، یا او را نوازش می کنی؟
    زلزله حنظل است. اما وقتی شما می خواهی کسی را بیدار کنی با او چه می کنی؟ زلزله به جانش می اندازی، متزلزلش می کنی. و اگر نکنی به هوش نمی آید. خدا وقتی می خواهد مرا که در نعمت امنیت از هوش رفته ام، به هوش بیاورد، چه می کند؟ اگر تو به جای او بودی، چه می کردی؟ جامعه از هوش رفته را با چه چیزی می توان به هوش آورد؟ شما چرا برای زلزله نماز آیات می خوانید؟ این معنایش این است که این آیه ای است که از حکیمی صادر شده برای بیداری من و توجه من صادر شده ، برای التفات من، برای این است که بگویی آنجا که زلزله آمد، نشان می داد این زمینی که اینقدر آرام و رام است، در حرکت سریعی است که یک ضربه او، می تواند تمام ویرانی ها را به بار بیاورد. یعنی این زمین که تا این حد آرامش دارد، اگر یک لحظه این آرامش را از او بگیرند، چنین ویرانی به بار می آورد. پس این نعمت و این سکون را فراموش نکن! لحظاتی را که در اضطراب نیستی، در غفلت مباش. این برای این است که بیدار باشی، این حنظل است. اما این حنظل کاری می کند که صد کوزه نبات نمی کند.
    زلزله گاهی به انسان درسی می دهد که رشد اقتصادی نمی دهد. اگر جایی بارانش خوب بارید و از نظر رشد اقتصادی کاملاً تأمین شد اینها همه اش شکر و کوزه های نبات است. اما آیا این کوزه های نبات می تواند یک غافلی را بیدار کند؟ و یا مدهوشی را به هوش بیاورد؟
    ولی می بینیم ضربات یک سیلیِ زلزله که بر جامعه انسان ها می نوازد، جامعه را به هوش می آورد. و اگر آن چنان بنا بود انسان باشیم و همه خودمان را از یک پیکر بدانیم، وقتی سیلی بر جای دیگر می خورد ما درد را حس می کردیم.
    شما می گویید من غفلت می کنم، به او سیلی می زنند؟ از نظر آن کسی که مربی همه انسان هاست، همه شما از یک پیکرید. بنی آدم را اعضاء یک پیکر می داند. از این جهت به یک جا می زند تا جای دیگر درد بگیرد. شما وقتی بچّه ات را تنبیه می کنی، به همان دستی می زنی که با آن خطا کرده یا هر جا را که رسید می زنی؟ یا اینکه با دستش خطا کرده به کف پایش می زنی. با زبانش بد گفته، اما پشت دستش می زنی. چون متحد است و یکی است. فرقی نمی کند. درد را همگان احساس می کنند.
    ما توجه نداریم که یک پیکر باشیم که وقتی به او سیلی می زند، من درد را احساس کنم و بفهمم به من هم می زند و فقط به او نیست. پس صدماتی که در عالم بر انسان وارد می شود، همان حنظل است که این حنظل برای نفسانیّت انسان مداواست، داروی شفابخش است.
    من اگر غرق در نفسانیّت باشم، زلزله می تواند مرا بیدار کند. ضربه و جنگ و آتشفشان و مصیبت می تواند مرا بیدار کند. مَرَض ها و طاعون ها می توانند مرا بیدار کنند. دوای جنبه ی نفسانیِ انسان صدمات، ضررها و رنجهاست. پس این جنبه ای است که رنج، او را بیدار می کند و به هوش می آورد.

    منبع:کتاب تمثیلات آیت الله حائری

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:35:00 ق.ظ ]

    سلام های بودار ...

    ?✨?✨

    ☘سلام هایت بوی نفت می‌داد☘

    ?خدا می فرمايد که رنگ خدايی بگيريد . رنگ خدا بی رنگی است . رنگ خدا خلوص و پاکی است .

    ?انسان وقتی کاری را انجام مي‌دهد برای خدا انجام بدهد او خودش مهر خلوص را می زند .
    ?خدا بايد اين جوری رنگ آميزی بکند . يکی از علما مي‌گفت که حرف‌های يک نفت فروش من را خيلی تکان داد . اوايل که در تهران گاز کشی شده بود ولی هنوز نفت هم بود .
    ?نفت فروش محله با چرخش گالن های نفت را می برد ، به من سلامی کرد و من جوابش را دادم و داشتم   می رفتم توی خانه. گفت : حاجی آقا بيست روز است که سلام و علیک شما با ما عوض شده است .

    ? بيست روزی است که فرق کرده ای، بالاخره محله گاز کشی شده و خانه ی شما هم گاز کشی شده ، شما قبل از گازکشی ها ، وقتي به من سلام می کردی با لبخند همراه بود.

    ?حتی احوال خانواده را هم از من می پرسيدی ولی از وقتی گاز به خانه ات آمده ، ما را تحويل نمی گيری. حاج آقا می دانی که سلام هايت بوی نفت می داد .

    ? شايد آن موقع هم که به قصابی و نانوايی می رفتی، سلام هايت بوي نان و گوشت می داد .

    ?بنده خدا گفت : تکانی خوردم و ياد اين آيه صبغة الله … افتادم به خودم گفتم : وای اگر از پس امروز بود فردايی و در آخرت به من بگويند که عبادات و اعمالت بوي طمع می داد ، بوی خدا نمی داد .

    ? کارهايت رنگ خدايی نداشت و تاييد خدا روی آن نداشت چه چيزی بايد بگويم ⁉ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد .
    وقتی این مطلب را خواندم، متوجه رفتار بعضی از اساتید و کادر افتادم، که سلام هاشون و شرکت خود و اقوامشون در نماز جمعه، در طی سالیان متمادی بوی تدریس و کار در حوزه می‌داده است.

    علامه حسن زاده آملی می فرماید: انسان می تواند، از باطن خود باخبر شود.باطن های پنجگانه.

    باطن بهیمی، باطن سبعی، باطن شیطانی، باطن ملکی، باطن انسانی. وقتی به بعضی از بواطن توجه می کنم، احساس خطر می کنم.
    افسوس خوردم برای یک جو اخلاص!

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-02-24] [ 08:45:00 ب.ظ ]

    می خواست هدایت کند ...

     
    بارها بهش هشدار دادم، وقتی با او همنشینی می کنی باید مراقب نفَس و بزاق دهانش باشی. بیماری او مسری است. اگر مراقب نباشی خودت هم گرفتار می شوی. مقاومت می کرد و اصرار داشت برای من مشکلی ایجاد نخواهد شد. من واکسن زده‌ام، ماسک دارم، بعد از دست دادن با او دستهایم را می شویم.

    ولی با همه این پیش گیری‌ها سرانجام بیمار شد!
    درست عین، دوستی با افراد نااهل، بهش گفتم دوستی با او، دست آخر کار به دستت میده.
    می‌گفت: می خواهم هدایتش کنم. بهش گفتم: یه وقتایی ما علاوه بر اینکه نمی‌تونیم طرف مقابل رو هدایت کنیم خودمون هم توی دامش می افتیم.
    خیلی بهش اعتماد داشت فکر می کرد، او هم می خواهد هدایت شود.برای همین هرچی طرف می گفت باور می کرد، کم کم یادش رفته بود؛ که قرار بوده او را هدایت کنه. یعنی کسی که مشکلات روحی روانی دارد، نباید مثل یک آدم سالم به او باور داشته باشد. او یک مریض روحی بود، هرچه دلش خواست، به سخن چینی ادامه داد در نهایت دوستش را از جایگاهی(مسئولیت فرهنگی) که داشت ساقط کرد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:39:00 ب.ظ ]

    بسم الله نگفت رفت ...

    کار بدون بسم الله ناقص می ماند

    آماده شده بود، خیلی عالی، مدتها بود که در هیچ مهمانی حضور نداشت. همه می دانستن که علت نبودنش برای آمادگی در امتحانات است.
    خیلی دوست داشت که پزشک شود، اما پزشکی پولدار!
    از معلمی انصراف داد، و خلاصه پزشکی دانشگاه آزاد را با تمام هزینه هاش تکمیل کرد.
    وقتی می خواست برود مطب، یادش انداخت بسم الله یادت نرود، گفت بابا مارا کشتی با این بسم الله، گواهی رانندگی دارم و امتیازم هم بیست شده است و چندسال رانندگی می کنم،و حالا قراره توی شهر رانندگی کنم!
    ده دقیقه نشده بود که از بیمارستان زنگ زدند بیا، وقتی رفتم تموم شده انگار که سالها است از این دنیا رفته است.

    «شنیده بودم کار بدون بسم الله ناقص می ماند.روزی یکی از دوستان امام علی علیه السلام آمد به حضور حضرت و نشست روی چهار پایه و چهار پایه کج شد و افتاد زمین و مهمان سرش زخمی شد. حضرت به او فرمود بسم الله نگفتی، کسی که بسم الله نگوید زیان می بیند تا بیدار شود، و این زیان خطای او را از نامه اعمالش پاک می کند.»
    همه چیز در یک لحظه در ذهنم ورق خورد، معلم بود که همسرش شدم، راضی بودم به حقوق معلمی، ولی هی نق میزد با این حقوق که نمی‌شود زندگی کرد. دنبال حقوق و پول زیاد بود برای همین معلمی را رها کرد رفت دنبال پزشکی که پول دار بشود ، از نردبان بیماری مردم بالا برود!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:12:00 ب.ظ ]

    طلبه با مقضیات زمان چکند ...

     حلال بودن حلال پیامبر (ص) تا روز قیامت اشاره به ابدی بودن شریعت پیامبر است و اینکه آن حضرت آخرین پیامبر است و پس از آن حضرت دیگر پیامبری مبعوث نخواهد شد و ارتباطی با نسخ یک حکم توسط خود آن حضرت وقرآن ندارد این مطلب به صراحت در برخی روایات مربوط به حلال محمد حلال الی یوم القیامه آمده است به روایت ذیل دقت کنید :عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِیّاً فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ فَخَتَمَ بِهِ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِیهِ حَلَالَهُ وَ حَرَّمَ فِیهِ حَرَامَهُ فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرامٌ قرار نیست چون ابزار زندگی پیشرفت کرده است احکام شرعی هم تغییرکند.

    برخلاف تصور یک عده بی بصیرت، زن همیشه یک زن است و باید هویت زنانگی خود را حفظ کند و قوانین اسلامی شامل یک طلبه خانم هم می شود، بلکه عمیق تر باید باشد.یعنی وقتی در اجتماع است از نظر انسانی به او توجه شود نه هویت جنسی. وقتی امام عصر ظهور می کند 50 نفر زن از یاران مهم ایشان هستند. این مطلب نشان دهنده حضور زنان در تحولات جهانی، همراه حضرت هستند.

    با تمامی شرایط و مقتضیات زمان و استفاده از همه امکانات و ابزار بروز با حفظ هویت زن مسلمان نقش بسزایی در جامعه مهدوی خواهند داشت.

    همانطور که در زمان حضرت علی زنان در کنار ایشان او را یاری می کردند. امام علی(ع) برای حفظ حرمت عایشه دستور داد چهل زن از قبیله قیس لباس مردانه بپوشند تا بتوانند به عنوان همراهان عایشه از بصره او را به مدینه جایگاه قبلی خودش برسانند. وقتی به مدینه رسیدند، عایشه جلوی مردم گفت که ببینید علی چگونه مرا مفتضح کرده است، مرا همراه با چهل مرد فرستاده است؛ در این هنگام زن ها به ناچار لباس مردانه خود را کنار زدند و معلوم شد که حضرت علی(ع) چه سیاستی را به خرج داده است.حضرت علی(ع) در حقیقت برای حفاظفت عایشه، به ظاهر لباس مردانگی به همراهان عایشه پوشانده بود. این رفتار علی نشان می دهد که حضرت سخن خود را که فرموده بودند حرمت عایشه را نگه خواهیم داشت، عملی کردند. ما به عنوان زن مسلمان الگو داریم، آن بخش زندگی که به اصول و فروع دین مربوط است؛ و همیشه ثابت است؛ از حضرت زهرا پیروی می کنیم. و به این شبهه پاسخ می دهیم:سبک زندگی ایشان مربوط به هزار چهار صدواندی سال پیش بوده است، با زندگی کنونی ما سنخیتی ندارد؟!

    پاسخ: اولا در شیوه و سبک زندگی موضوعاتی ثابت وجود دارند که در گذر زمان تغییر نمی کنند.

    دوم: موضوعاتی در زندگی بشر وجود دارد که با گذر زمان تغییر می کند. بخش مهم الگوگیری از سبک زندگی زهرائی، همان بخشی است که ثابت است. با مثال بخش ثابت سبک زندگی را توضیح می دهیم، از گذشته‌های دور، مردم به سفر می رفته‌اند، هنوز هم سفر رفتن ادامه دارد، منتها ابزار سفر تغییر کرده است که زمانی پیاده  می رفتن و بعد ها باسب اسب و شتر و اکنون ماشین و هواپیما و…. از موثرترین مقتضیات زمان بر زنان تحصیل خانم های طلبه بیشترین تاثیر مثبت و منفی را در زندگی خواهد داشت.

    اگر به آنچه که می آموزد با اعتقاد و برنامه ریزی عمل کند یک نتیجه دارد و اگر فقط برای استفاده ابزاری باشد جز ضرر چیزی نخواهد داشت. همسر داری، پخت و پز یادگار ماندن طعم و بوی خوش غذا در خانواده تربیت کودک مدیریت خانواده شوهر مدیریت اخلاق در محیط اجتماع، غرور مدرک داشتن: ناسپاسی نسبت به کسانی که در این راستا کمک کارشان بوده رفتار مناسب دراجتماع.

    مقتضیات زمان نباید بر اصول ثابت زندگی طلبه تاثیر بگذارد اشتباه بزرگ ما، به زندگی زهرای مرضیه در قبل از 1400سال پیش نگاه می کنیم. در حالیکه مهدی آل محمد(عج) برای نجات بشریت، می فرماید: آنچه برای مردم ارمغان می آورم الگویی از مادرم زهرای مرضیه )س( است.

    بایدبه خود ببالید که در پیشرفته ترین جامعه‌ای که -آرزوی همه ادیان و ملل است-، خواهید دید، زهرا(س)) الگو است.

    از مصادیق تاثیر مقتضیات زمان، خوانندگی زنان در مجالس روضه یا مولودی اگر صدای زنان در کوجه و خیابان پخش شود موجب تحریک مردان باشد. با فرض اینکه موجب مفسده است جایز نیست. (حضرت ایت الله خامنه ای)

    خریدن انگشتر طلا برای مردان حرام است.

    نشستن زنان در کنار نامحرم، مثل تاکسی اگر باعث تماس بدنی باشد وتولید مفسد با شد حرام است.

    بلند کردن ناخن بیش از حد که تشبه به کفار می شود جایز نیست.

    نظر به نامحرم به گردی صورت و دست ها با ریبه جایز نیست و پوشاندن پاها لازم است.

    گذاشتن مانکن زنان در مغازه ها ترویج منکرات است و اشکال دارد.

    تشکیل کلاسهای مختلط در دانشگاه ها جایز نیست.

    بکار گیری آلات لهوی و نوازندگی مطرب در مجالس چه عروسی چه مولودی خوانی که متناسب با مجالس عیش و نوش است حرام است.

    گریم کردن مردان زنان را حرام است.

    نوشتن مقاله و پایان نامه توسط دیگران .

    ورزش  زنان در انظار نامحرمان.

    حضور خانم با همکار نامحرم در یک اتاق ساعتها.

    صحبت کردن غیر ضروری با نامحرم.

     

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:09:00 ب.ظ ]

    همسر مصنوعی ...

    توران خانم از پسرش گله می کرد: «حاج خانم دیگه خسته شدم از دستش، خونم رو کرده توی شیشه، زن می خواد، بهش گفتم: پسر تو نه خدمت رفتی نه سرمایه داری، بابات هم یه گارگره؛ از کجا بیاره برات زن بگیره؟ توی دنیای وانفسا»

    من هم که فقط پنج سال داشتم از حرفهاش سر در نمی آوردم، مدتها ذهنم درگیر بود که چه جوری خون توران خانم را توی شیشه می کرد؟ . سال 1339 بود، اوج بیکاری و فساد، گرانی، بی فرهنگی زمان شاه، مردم برای یک لقمه نان به هر دری میزدند.

    توران خانم برای یک لقمه نان توی عروسیها دایر و دنبک میزد، با ادا اطوار چند ریالی در میاورد.

    می گفت:« پسرم میگه حالا که نمی تونی برام زن بگیری و زن خرج داره، نون می خواد، خونه می خواد؛ زن مصنوعی برام بگیر»

    القصه که باید گفت الغصه شنیده ها حاکی است از این که زن چینی وارد بازار شده است و پشت مرز ها منتظر ورود است!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:08:00 ب.ظ ]

    بیچاره شوهران گرفتار ...

    مقصر کیست؟

    من طلبه، تو یا مسئولین فرهنگی کشور؟

    زن و شوهری که با هم اختلاف داشتند، زن بینوا که از بهم خوردن زندگیش نگران شده است؛ دست به دامن فالگیر و رمال می شود.

    اوهم درمان را نشانش می دهد و هم دارو تجویز می کند.

    دارویش هم خیلی ارزان و دم دست است نه دفترچه بیمه نیاز دارد نه مجبور است به خیابان ناصرخسرو برود و به قیمت گزاف بخرد!

    نحوه ساخت دارو را مقداری نوشابه سیاه و مدفوع خودش معرفی کرده بود که باید به شوهر بدبخت می خوراند!

    تنها چیزی که خانم را از انجام این کار باز داشته بود و به تردید افتاده بود؛ گناه بودن این کار بود.

    به همین خاطر از دوستانش پرسیده بود اوهم از بنده پرسید.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:07:00 ب.ظ ]

    رفتم دنبال شوهر... ...

    غفلت در دنیا
     
    بعد از کلی زحمت و هزینه تونستیم بریم جزیره کیش. تعریف غواصی رو هم شنیده بودیم، گفتیم حالا که این هم خرج کردیم، غواصی رو هم تجربه کنیم و دلی از عزا در بیاریم.
    مسؤل آموزش غواصی توضیح داد: اول باید این سنگ را توی جیب غواصیت بزاری تا سنگین شوی بری ته دریا و این طناب راهم به کمرت گره بزن، رسیدی ته دریا سریعا مروارید ها را جمع کن وقتی که طناب را تکان دادیم سنگ رو بینداز بیا بالا. رفتیم پائین یکی دوتا مروارید برداشتم که عروس دریایی از کنارم رد شد، وسوسه شدم ببینم دامادش کجاست؟! دنبالش شناکنان رفتم، که یه سفره ماهی دیدم، اشتهایم باز شد، گفتم حتما از غذا هم خبری هست، که ستاره دریایی را دیدم. همینطور غفلت زده می رفتم که طناب تکان خورد؛فهمیدم که اکسیژنم به آخر رسیده است. سنگ را از جیبم درآوردم و انداختم کف دریا، شنا کنان رو به بالا آمدم.
    مسؤل گفت چند تا مروارید پیدا کردی؟ تازه یادم افتاد که برای مروارید رفته بودم، مشتم را که باز کردم فقط دو تا بود!
    آقای مسؤل گفت: وقتت را هدر دادی و فرصت سوزی کردی، درست عین رفتار انسانها در دنیا، دنیا مزرعه آخرت است و مروارید ها کارهای نیک و واجب است. سنگ جسم تو بود که باید رهایش می کردی و طناب عزرائیل بود. عروس و ستاره دریایی و سفره ماهی لذت های زود گذر دنیا بود که باعث غفلت تو شد!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-02-17] [ 06:36:00 ب.ظ ]

    نابودی فرزندان ...

    پدر انقلابی، همیشه در بِدر و ساواک دنبالش بود. حتی یکبار که نیمه شب ساواک ریخته بود توی خانه و همه وسایلشون را زیررو کرده بود. من هم همراه مادرم رفتیم تا از احوالش جویا بشویم. بنده خدا بار دار بود از ترس فرزندش سقط شد.

    تعداد فرزندان ده تا بود، سه تا پسر و هفت تا دختر. متاسفانه مادر علاقمند به مجاهدین خلق شد، نمی دانم مادر فرزندان را مرید مجاهدین کرد یا پسران مادر را.

    مادر پنهانی نشریه مجاهدین را توسط همسایه تهیه می کرد، تا جاییکه دخترانش در ابتدای انقلاب در راهپیمایی ها مامور پخش نشریه مجاهدین بودند .چندین بار مردم وسط راهپیمایی به آنها کتک زده بودند.

    پدر پست مهمی در قوه قضاییه داشت.یک روز شنیدیم که پدر خود دستور اعدام مهدی و موسی را داده است.

    پسر اول یعنی مجید در تصادف فوت کرد.  

    بعد از فوت پدر در زندگی نامه اش خواندم که پسران هنگام فرار از مرز توسط مرزبانان کشته شدند.

    پ ن

    تربیت فرزند بیشتر توسط مادر اتفاق می افتد چون بیشترین حضور فرزند با مادر است. البته سهم پدر خیلی مهم است. اما قبل از انقلاب پدر به خاطر ساواک بیشتر فراری بود و نتوانست نقش پدری را ایفا کند .

    مادر هم که از خلقیلاتش غرور و فخر فروشی بود سرنوشت فرزندان را نابود کرد.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-02-14] [ 12:43:00 ب.ظ ]

    مظلومیت مطهر ...


    مظلومیت هم حدی داره
    معمولا وقتی بزرگی از دنیا می‌رود، در سالروز درگذشتش، نوار سیاهی به کنار صفحه نمایش تلوزیون اضافه می‌شود یا در برخی موارد آرم شبکه به رنگ مشکی در میاد یا آهنگهای شاد استفاده نمی‌کنند.
    اما یک نفر هست؛ باینکه حاصل عمر امام خمینی قدس سره بود. ولی هیچ شبکه‌ی تلویزیونی آرمش را آن روز سیاه نمی‌کند. با اینکه تنها غیر معصومیه که امام در عزایش گریه کرد؛ لکن هیچ آهنگ غمی از رسانه‌ها پخش نشد. حتی هیچ روزنامه‌ای نوار سیاه رنگ به گوشه یکی از صفحاتش حتی اضافه نکرد.
    تا اینجای قضیه که خیلی خوبه اگر به همین اندازه باشه. کاش در همین حد بود. خیلی‌ها تو این روز خوشحال هم هستند. (پناه بر خدا) حتما می‌پرسید چه کسانی؟ معلمها. آره چون روز آنهاست و ازگرفتن هدیه خوشحال می‌شوند. این را می‌شود از برق شادی درون چشمهاشان دید. یا از سکوتی که می‌کنند. و موقع تشویقشون اصلا به دانش‌آموزاشون یادآور نمی‌شوند که به جای تشویق آنها باید معلمی را تشویق کرد که به خاطر علم‌اموزیش، خونش را به ناحق ریختند.
    حیف و صد حیف، در این بین دانش‌اموزان هم خوشحال هستند. هر کدام یک هدیه گرفتند. مستضعفهاشون به دسته گل اکتفا کردند. اما سراغ دارم هدیه‌هایی که یک دست بشقاب آرکوپال و یک پلاک طلا. سراغ دارم معلمی را که گفته بود شما چرا گل آوردید؟!.
    گروه نمایش مدرسه هم در پی تدارک اجرای یک نمایش طنز برای شاد کردن معلمین و دانش‌اموزان در این روز هستند. بابا! سراغ دارم مدرسه‌ای را که برای روز معلم، دانش‌اموز آمد جلو و با تعریف کردن لطیفه‌ای (جک) که در آن لطیفه لباس مقدس روحانی به تمسخر گرفته شده بود. روز معلمی که جنش گرفتی بابت ریخته شدن خون یک روحانی بوده. و بدتر از همه سکوت سنگین آن معلمی که وقتی این را می‌شنود هیچ نمی‌گوید و می‌خندند.
    بله برادر من، خواهر من، استاد من، معلم من، اگر روز معلمی هست به خاطر زحمات او بود. او که مطهر بود و مطهر رفت. از کجای مظلومیت بگم شاید به همین خاطر بود که امام خمینی قدس سره الشریف فقط در عزای او گریه کرد. امام خمینی قدس سره در عزای هیچیک از آشناهاش حتی پسرش حاج آقا مصطفی گریه نکرد. اما روز شهادت معلم شهید علامه مرتضی مطهری گریه کرد.

    همه مدارس و معلم‌ها و دانشگاه ها و اساتید اینگونه نیستند. اما با اطمینان می‌گویم که وضعیت غالب اینچنین است.

    برای شادی روحش فاتحة مع الصلوات
    #روز_معلم
    #مرتضی_مطهری
    #مظلومیت

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-02-12] [ 10:59:00 ق.ظ ]

    نسبت همسایگی ...

    قدیما کوچه ها افقی بود، و همه همسایه ها با هم رفت و آمد داشتند. یعنی زندگی دوبخش داشت، یکی خانوادگی و دومی زندگی همسایگی.

    اگر یکی سفره نذری داشت همه باهم توی پخت پز سفره کمک می کردند، برای جهیزیه دوختن و زایمان های پشت سرهم ، حتی تعمیرات جزئی خانه به هم کمک می کردند. مثلا یکی موزائیک کردن بلد بود و کار اندک بود نمی‌شد برای اون بنا آورد، میآمد یک روزه کف تاقچه را موزائیک می کرد.تا جایئکه اگر نوزاد یه همسایه فوت می کرد و پدر نوزاد در تبلیغ یا ماموریت بود، مرد همسایه کفن و دفن نوزاد را به عهده می گرفت.

    تقریبا یک نسبتی به بقیه نسبت ها اضافه شده بود و مشهور به نسبت همسایگی بود.

    خبر بدی بود،مثل بمب توی محل پیچید. همه نگران شدند، چرا این اتفاق افتاد. همین هفته قبل بود که براشون صحبت کرده بود. همسایه ها بیقرار رفتن تا به مادر بینوا تسلیت بگویند. دیدند در خانه بسته است نه از پرچم سیاه خبری هست و نه اطلاعیه برای ختم.

    یکی از همسایه ها که از جهت مالی هم وضعش روبراه بود، چهار تا پسر داشت؛ و سه تا دختر.

    اسم پسر ها محمد و کاظم ومیثم و نبی بود.پدر بعد از یه دوره ابتدایی بهشون گفت: برید خودتون کار کار کنید خرج خودتون رو در بیارید.

    محمد رفت شاگرد خیاط شد و بعد ها خودش خیاطی باز کرد.

    کاظم ومیثم هم رفتند شاگرد نانوایی شدند.

    کاظم از شاگردی نانوایی به تجارت فرش مشغول شد، با اینکه وضع مالی پر و پیمونی داشت، طمع کر دستش داد و گرفتارقاچاق فرش و کتاب خطی شد.

    سرانجام لو رفت و دستگیر شد، یک روز که برای مرخصی به خانه رفته بود، باخوردن قرص خودش را از دست خودش راحت کرد.

    میثم که اهل درس و بحث و دانشجو بود، او هم مرگ خود را جلو انداخت؛ بیچاره پدر، حتی حاضر نشد براشون مجلس ترحیم بگیرد.

    شایع شد که مسئله عشقی داشته است.

    پ ن

    فرزندان رها شده، بدون تربیت نتیحه اش میشود نسل سوخته و ابتر.

     

     

     

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-02-11] [ 08:10:00 ب.ظ ]

    زنان زلیخا صفت ...

    همسایه کوچه های خاطرات

    زکیه خانم زن مومنی بود، همیشه تسبیح به دست در حال ذکر گفتن بود. شوهرش هم مرد متدینی بود. پنج تا فرزند داشتند، سه تا پسر و دوتا دختر.
    سوژه مورد نظر قیافه اروپایی داشت و مجرد بود به نام عاصف که توی دام چند تا زن شیطون افتاد.
    عاصف با یک زن شوهر دار به نام منیژه رابطه دوستی برقرار می کند، به دلایلی نامعلوم ارتباطشون قطع می شود.
    یک روز منیژه با چند تا از زنهای هم تیپ خودش گعده داشتند، از زنها می پرسه که چه کسی حاضره با یک مرد دوست باشه؟
    زلیخا از این پیشنهاد استقبال می کند.
    عاصف هم هر وقت شوهر زلیخا میرفت ماموریت، مهمون زلیخا بود.
    تا اینکه یک روز شوهر زلیخا فهمید که او خیانت کرده است.
    فورا زلیخا را طلاق داد و پسر و دخترش را برداشت از آن شهر کوچ کرد و رفت.
    پدر عاصف وقتی فهمید پسرش با زن شوهر دار ارتباط داشته است هرچه به او گفت این زن برای تو حرام ابد شده است؛ بگوش عاصف نرفت که نرفت.
    عاصف با زلیخا ازدواج کرد و فرزند معلولی حاصل ازدواجشان بود.
    زلیخا عادت کرده بود که هر از چند سالی مرد عوض کند؛ این بار با مرد صاحبخانه ارتباط داشت!
    پ ن
    اشتباه پدران و مادران، وقتی فرزندشان بزرگ می شود؛ به سن بلوغ می رسد، به فکر ازدواج فرزندشان نیستند.
    اگر پدر مادر عاصف به موقع برای او همسر انتخاب می کردند، او هرگز گرفتار زنهای شیطان صفت نمی شد.

     

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-02-10] [ 08:23:00 ب.ظ ]

    نسل سوخته ...

    همسایه های کوچه

    وقتی به روز های گذشته فکر می کنم، گاهی خیلی غصه می خورم؛ بخش اعظم خاطراتم به زمان قبل از انقلاب بر می‌گرده.

    بنده خدا زن همسایه زمیله خانم هر دوسال یه پسر به دنیا میاورد، دل زنهای همسایه غنج می زد که بازهم بچه پسره، و بعضیها هم حسادتشون تحریک می شد.

    زمیله خانم ویار یخ جویدن داشت، برای همین تمام دندانهاش ریخته بود. خلاصه سر جمع هشت تا پسر و چهار تا دختر از مجموع زایمانهایش به ثمر نشست.

    عباس در سن سیزده سالگی مریض شد و بدنش کهیر زد و دکتر ها نتوانستند تشخیص بِدن که چه بیماریی داره و به گفته زمیله خانم بینوا عباسش را کشتند.

    حسن و حسین و سجاد و مقداد هم به بهانه مبارزه با طاغوت عضو مجاهدین خلق (منافقین )شدند که به تدریج تبدیل شدن به طاغوتی جدید، حسن و حسین و سجاد تو ی خانه های تیمی کشته شدند.

    مقداد هم  که با دختر عمویش ازدواج کرده بود، فرار کرد رفت اروپا و نماینده منافقین در یکی از کشور های اروپایی شد، دوری از خانواده باعث افسردگی  او شد.

    احمد و مرتضی و جواد هم که توفیق عضویت در گروه منافقین را نداشتند،آدم های بی هویتی شدند.جواد هم بر اثر تصادف از نعمت فرزند معیوب شد.دختران  این خانواده هم از نظر فکری نیم بند بودند .

     

    خلاصه تنها فرزندی که احتمالا از فساد و بی هویتی نجات یافت و پرونده اش سفید ماندعباس بودکه با بیماری از دنیا رفت.

    خدا مادرشان را رحمت کنه.

    پ ن

    خدا طاغوت و منافقین را لعنت کند که نسلی از جوانان را گمراه کرد و شدن نسل سوخته. بچه دارشدن تنها بدنیا آوردن نیست بلکه تربیت دینی و دعا برای خوش عاقبتی از مهمترین نکته هاست که باید هواسمون بهش باشه.

     

     

     

    موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-02-09] [ 03:47:00 ب.ظ ]

    من، تو و او ... ...

    من در اتوبوس به کودکی که گریه می کند شکلات می دهم

    تو با اخم و تندی می گویی: این بچه مادر ندارد؟!

    او اجازه نمی دهد نوزادی را که در آغوشش ادرار کرد، دعوا کنند…

     

    من زیر بازوی پیرمرد را می گیرم و آرام از خیابان رد می کنم؛ پیرمرد دعا می کند که خدا موسی مرا عوض دهد

    تو غیرخودت را نمی بینی

    او جویای حال همسایه یهودی اش می شود، همسایه ای که هر روز مایه ی آزارش می شد…

     

    من در قنوت وتر نیمه شبم احساس می کنم به خدا بسیار نزدیک شدم

    تو «ترن یو» را بر «ترن هوایی» ترجیح می دهی

    او شبی به معراج رفت…

     

    من مراقبم آدرس را گم نکنم

    تو فقط به لذت راه می اندیشی

    او راه درست را به من و تو نشان داد…

     

    من آه می کشم و بغضم را برای چندمین بار فرو می دهم

    تو از سطح پایین فیلم خنده ات می گیرد

    او نگران من و توست…

     

    من یک مسلمانم

    تو شاید به خدا هم اعتقادی نداشته باشی

    او برگزیده خدا در آسمانها و زمین است…

                                                               مهجده انتظاری

     

     

    موضوعات: فرهنگی, متن ادبی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-02-07] [ 08:29:00 ب.ظ ]

    منتظر ان عملی ظهور ...

    انتظار سبز با خون سرخ

    ضرورت تحقق عینى و عملى فرهنگ انتظار در جامعه اسلامى و در عصر غیبت‏
    فرهنگ «انتظار» اگرچه فرهنگى ارزش آفرین و تعالى بخش است، اما تحقق ارزش‏هاى این فرهنگ متعالى مستلزم تعامل و مشاركت همگانى براى عمل به آموزه‏هاى مهدوى و تحقق عینى ارزش‏هاى دینى و الهى در جامعه اسلامى است، و هیچگاه به‏ معناى نشستن و در انتظار ماندن نخواهد بود. به‏ همین‏ دلیل فرهنگى را شكل مى‏‌دهد كه عامل تغییر و تحول ارزشمند و صحیح است. مقام معظم رهبرى در مورد معنا و مفهوم «انتظار» مى‌‏فرمایند: «انتظار حركت است؛ انتظار سكون نیست؛ انتظار رها كردن و نشستن براى این‏كه كار به خودى خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حركت است. انتظار آمادگى است. این آمادگى را باید در وجود خودمان، در محیط پیرامون خودمان حفظ كنیم. و خداى متعال نعمت داده است به مردم عزیز ما، به ملت ایران، كه توانسته‏‌اند این قدم بزرگ را بردارند و فضاى انتظار را آماده كنند. این معناى انتظار فرج است. انتظار فرج یعنى كمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى كه امام زمان(ع) براى آن هدف قیام خواهد كرد، آماده كردن. آن انقلاب بزرگ تاریخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ایجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى، عبودیت خدا؛ این معناى انتظار فرج است.»
    بنابراین لازم است كه علاوه بر ترویج بزرگداشت عید بزرگ نیمه شعبان كه جایگاه بسیار والایى در اندیشه شیعى دارد، با برنامه ‏ریزى‏‌هاى درست و هدفمند در جهت عملى نمودن فرهنگ انتظار گام برداریم و اقداماتى انجام گیرد كه از یكسو بصیرت و آگاهى همگانى نسبت به شرایط حاكم بر جهان و مظلومیت ملت‏هاى مختلف صورت پذیرد و از سوى دیگر، با ایجاد وحدت همگانى میان ملت‏هاى مسلمان و عمل به تعالیم الهى، زمینه‏سازى مبارزه با طاغوت‏هاى زمان با هدف عدالتگسترى و ظلم ستیزى فراهم گردد.
    با توجه به این معنا و مفهوم از انتظار است كه در روایات اسلامى براى شیعیان در دوران غیبت وظایف و انتظاراتى توصیف شده است تا با رفتار و كردار دینى و اجتماعى خود جامعه‏‌اى مهدوى را سامان دهند و زمینه ظهور آن حضرت را فراهم نمایند. در ادامه به برخى از این ویژگى‏ها اشاره مى‌‏نماییم:
    ۱- ذكر بیان خصوصیات و ویژگى‏هاى امام دوازدهم و ارزش و بركات وجودى آن حضرت كه در روایات اسلامى از آن تعبیر به «خورشید در پس ابر» شده است و گرامى داشتن كرامات و فضائل آن حضرت در نزد محبان و منتظران.
    ۲- توجه به جایگاه والاى معنوى و انسان ‏ساز «نیمه شعبان» در میان شیعیان و ترویج اعمال خاص این مناسب در شب و روز آن همانند احیاى نیمه شعبان و خواندن ادعیه خاص این ماه همچون مناجات شعبانیه؛
    چنان‏كه در سیره اولیاى الهى و در توصیه‏‌هاى آنان به این روز و ماه مبارك توجه خاص شده است. حضرت امام(ره) در سیر و سلوك معنوى خود به این ماه مبارك و ادعیه‏ هاى معرفت بخش آن توجه ویژه داشتند و در این ‏رابطه‏ فرمودند: «ماه رمضان، ماه نبوت است و ماه شعبان، ماه امامت. ماه رمضان، لیله‏القدر دارد و ماه شعبان، شب نیمه شعبان دارد كه تالى لیله ‏القدر است. ماه رمضان مبارك است براى این‏كه لیله ‏القدر دارد و ماه شعبان مبارك است براى این‏كه نیمه شعبان دارد. ماه رمضان، مبارك است كه قرآن بر او وارد شده است و ماه شعبان مبارك است كه ادعیه ائمه(ع) در او وارد شده است. ماه مبارك رمضان كه قرآن‏را وارد كرده است، قرآن مشتمل بر تمام معارف و تمام مایحتاج بشر است و ماه شعبان كه ماه امامان است، ادامه همان حقیقت است و همان معانى در تمام دوره ‏ها.» (صحیفه نور، ج‏۲۰، ص‏۸۲)
    ۳- ترویج فرهنگ معنوى انتظار با اشعار به جایگاه دعا براى تعجیل در فرج حضرت مهدى(ع) به‏ عنوان راهكارى براى ایجاد مطالبه و خواست عمیق عمومى جامعه اسلامى براى آمدن آخرین عدالت گستر حقیقى بشر؛
    باتوجه به این هدف است كه در روایات منقول از ائمه هدى(ع) و نیز خود آن حضرت(ع)، عمده‏ترین وظیفه عصر غیبت «دعا براى تعجیل فرج» عنوان شده است؛ در توقیع «اسحاق بن یعقوب» كه محمدبن عثمان آن‏را دریافت كرده است، حضرت مهدى(عج) فرموده اند: «وَ أَكثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجِیلِ الفَرَجِ، فَإِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم؛ براى تعجیل در گشایش، زیاد دعا كنید زیرا این، گشایش و آسایش شما خواهد بود.»
    ۴- آگاهى‏ بخشى نسبت به حقایق رخ داده در عالم با هدف ایجاد انقطاع و ناامیدى بشر از حكومت‏ها و اقدامات بشرى؛
    چنان‏كه مشخص است دنیاى امروز در چنبره رسانه‏اى حكومت‏هاى مستكبر جهان قرار داشته و آنان به هر وسیله‏ جوامع مختلف را از حقیقت اقدامات خود دور نگه مى‏دارند تا موانع سد راه سیاست‏هاى ظالمانه خود را محو كنند. به‏ همین‏ دلیل از مهم‏ترین اقدامات براى زمینه‏ سازى ظهور حضرت حجت(ع)، اطلاع ‏رسانى همگانى و ارتقاء دانشى و معرفت بخشى عمومى است تا ملت‏هاى مظلوم جهان از حقیقت امر آگاه شده و با ناامیدى از شیوه مدیریت حاكمان خود، به شكل واقعى امیدوار به ظهور مصلح حقیقى شوند. باتوجه به این موضوع است كه امام صادق(ع) از عوامل زمینه ساز ظهور حضرت را اینچنین بیان مى‏فرمایند: «إِنَّ هذَا الأَمرِ لا یَأتیكُم إِلاّ بَعدَ أَیاسٍ؛ این امر [ظهور ]محقّق نخواهد شد، مگر بعد از مأیوس شدن [مردم‏].» هم‏چنین امام رضا(ع) فرمود: «فَإِنَّهُ إِنَّما یَجى‏ءُ الفَرَجُ عَلَى الیَأسِ وَ قَد كانَ الَّذینَ مِن قَبلِكُم أَصبَرَ مِنكُم؛ به درستى كه گشایش، بعد از یأس و ناامیدى خواهد بود و كسانى هم كه قبل از شما بوده‏اند بیش از شما صبر پیشه كرده بودند.»
    5- ارتقاى فكرى و فرهنگى جامعه با اقدامات عملى و تحقق عینى عدالت؛ ازجمله عوامل زمینه ساز ظهور، اقدامات عملى فردفرد جامعه اسلامى در جهت تحقق عینى ارزش‏ها و مبانى اسلامى در جامعه است تا با سامان دادن جامعه‏اى مهدوى و ارزش‏هاى آن، زمینه ظهور فراهم شود و جامعه‏ اى الگو براى جوامع دیگر كه مبتنى بر اندیشه‏ هاى سكولار و لیبرال هستند، شكل گیرد. چنان‏كه در دعاى عهد مى‏ خوانیم: اَللهُمَّ إِنّى أُجَدِّدُ فِى صَبیحَةِ یَومِى هذا وَ ما عِشتُ فِیهِ مِن أَیّامِ حَیاتِى عَهداً و عَقداً وَ بَیعَةً لَهُ فِى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً؛ پروردگارا من در صبحگاه امروز عهد و پیمانى كه برگردنم است، تجدید مى‏كنم كه هرگز آن‏را از گردنم برندارم و از آن جدا نشوم. اگر آمادگى، شرط حضور و ظهور باشد و از سوى دیگر، این امر به دست انسان صورت گیرد، طبیعى است كه او مى‏ تواند در تعجیلِ ظهور ایفاگر نقش مهمّى باشد.

    • مسأله انتظار فرج حضرت مهدى(ع)، تا به امروز امید را در دل مظلومان و مستضعفان جهان زنده نگه داشته و علاوه بر آن، بهترین ‏انگیزه براى قیام و مبارزه حق طلبانه علیه مستكبران جهان بوده و هست. مهم‏ترین تحول شكل ‏گرفته برمبناى این فرهنگ تعالى بخش، انقلاب اسلامى ملت مسلمان ایران است كه با اتكا به این آموزه امید بخش انجام شد و به پیروزى رسید.


     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-01-29] [ 01:20:00 ب.ظ ]

    ظهورت به تماشا بنشینیم ...

    فرهنگ انتظار؛ زمینه ساز مبارزات مردمى و انقلابى جهان با الگوپذیرى انقلاب اسلامى‏
    با امید به وعده حقیقى الهى یعنى برپایى حكومت عدالت گستر مهدوى در جهان، تمامى دل‏هاى امیدوار و مظلومین جهان در تمامى اعصار و دوران‏ها نه تنها از تلاش براى اقامه احكام الهى و شریعت اسلام از پاى ننشسته، بلكه همواره با امید به ظهور حضرت، با هر وسیله و طریق ممكن به‏ دنبال زمینه‏ سازى براى برپایى حكومت عدل و عدالت آن منجى رهایى بخش اقدام نموده‏ اند. بنابراین مسأله انتظار فرج حضرت مهدى(ع)، تا به امروز امید را در دل مظلومان و مستضعفان جهان زنده نگه داشته و علاوه بر آن، بهترین‏ انگیزه براى قیام و مبارزه حق طلبانه علیه مستكبران جهان بوده و هست. مهم‏ترین تحول شكل‏ گرفته برمبناى این فرهنگ تعالى بخش، انقلاب اسلامى ملت مسلمان ایران است كه با اتكا به این آموزه امید بخش انجام شد و به پیروزى رسید و نه تنها رهایى ملت مسلمان ایران از چنگال طاغوتیان زمان را تحقق بخشید بلكه الگوى بسیارى از جریان‏هاى انقلابى و مبارزاتى علیه حكومت‏هاى ظلم و جور خویش گردید و جوانان مومن منطقه و جهان اسلام با دیدن رشادت‏ها و مجاهدت‏هاى جوانان مسلمان و غیور ایرانى در عرصه‏ هاى مختلف جنگ تحمیلى و سال‏هاى پس از آن تا به امروز كه دستاوردهاى مختلفى در عرصه‏ هاى گوناگون به همراه داشته است، امیدى تازه یافته و حركت‏هاى جهادى خود را سامان داده‏اند و حماسه‏ هاى‏بى ‏بدیلى خلق كرده ‏اند كه مثال بارز آن در شكست داعش در عراق با همكارى و مجاهدت نیروى بسیج مردمى عراق و نیز مقاومت شجاعانه و در عین حال مظلومانه ملت مسلمان یمن در مقابل حملات اعتلاف عبرى -عربى مى‏باشد كه به حق باید گفت بهترین تجلى فرهنگ مهدویت و مبارزه با طاغوت با الگوگیرى از انقلاب اسلامى ایران است و امید است كه به پیروزى نهایى منجر گردد.
    مقام معظم رهبرى این حركت عظیم را حاصل حركت پیروزى بخش انقلاب اسلامى مى‏دانند كه بر مبناى فرهنگ انتظار شكل گرفت: «تشكیل نظام جمهورى اسلامى یكى از مقدمات این حركت عظیم تاریخى است. هر اقدامى در جهت استقرار عدالت، یك قدم به سمت آن هدف والاست. انتظار معنایش این است.»
    بنابراین وظیفه ما ملت منتظر ایران این است كه در این زمانه كه انقلاب اسلامى و حركت عظیم مردم ایران با جان نثارى و ایثار و شهادت و مبتنى بر فرهنگ انتظار شكل‏گرفته، همگى مجدانه و ایثارگونه در راستاى تحقق عدالت و ارزش‏هاى اسلامى تلاش كنیم و این انقلاب را به دست صاحب اصلى آن حضرت ولى عصر(ع) برسانیم. انقلابى كه مستضعفین عالم كه گرفتار شر و ظلم ظالمان زمان در نقاط مختلف عالم شده‏اند، بدان چشم امید دوخته‏اند و منتظرند تا با ظهور حضرت به رهایى و آزادى دست یابندو عدالت اجتماعى عینى و واقعى را تجربه كنند.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 01:14:00 ب.ظ ]

    من کجای منظومه ظهور ...

    وظیفه ما در منظومه ظهور

    نیمه شعبان؛ ولادت حضرت قائم(ع) و روز جهانى مستضعفان،‏ امید مستضعفان جهان به حكومت عدل آخرین منجى بشریت است‏
    •هدف از بعثت انبیاء الهى از حضرت آدم تا حضرت خاتم(ص) طبق بیان قرآن كریم، عبادت خداوند و تحقق عدالت و قسط در عالم و مبارزه با ظلم و هواپرستى و دنیاطلبى و هدایت بشر به صراط مستقیم سعادت و رستگارى عنوان شده است. آیه ۳۶ سوره نحل در این ‏رابطه مى‏فرماید: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ؛ همانا در بین هر امتى، رسولى فرستادیم كه خدا را عبادت كنید و از طاغوت بپرهیزید.» آیه ۲۵ سوره حدید نیز مى‏‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان كتاب و میزان را فرو فرستادیم تا زندگى مردم بر پایه قسط استوار گردد.» و نیز آیه ۱۵ سوره شورى كه مى‏فرماید: «وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَكُمُ؛ بگو: به آنچه خدا فرستاده از كتب الهى ایمان دارم و به من امر شده است كه عدل را در میان شما برپا دارم.»
    تحقق این اهداف متعالى مستلزم برپایى حكومتى است كه در آن اصول فرامین الهى در قالب كاملترین نسخه هدایت بشر به سعادت اخروى و دنیوى یعنى دین اسلام به نحو كامل اجرا گردد و با تحقق آن ‏جامعه‌‏اى سراسر دینى شكل گیرد كه بستر و زمینه سعادت بشر را فراهم سازد و نیز با اجراى عدالت و قسط در جامعه و سركوب نمودن ظالمان، حق مظلومان عالم را به آنان اعطا نماید.
    اما این جبهه حق طلبانه و هدایت گرانه در جدال و تقابل همیشگى با دنیاپرستان و هواخواهان و به‏ اصطلاح قرآن، طاغوتیان زمان بوده و این دشمنان، پیامبران و اولیاى الهى و دعوت حق طلبانه آنان را سد راه خواسته ‏ها و تمایلات خود قلمداد نموده و درصدد حذف آنان به هر شكل ممكن بوده‏اند. آنگونه كه شاهد شهادت مظلومانه امامان معصوم (ع) شیعه به‏ عنوان جانشینان برحق پیامبر خاتم و تنها والیان آخرین دین الهى در طى سال‏هاى پس از رحلت حضرت رسول(ص) بوده ایم.
    باتوجه به این موضوع، تقدیر الهى بر آن مقدر گردید كه آخرین ذخیره الهى و چراغ هدایت بشر یعنى امام دوازدهم، حضرت مهدى(ع) بعد از شهادت پدر بزرگوار خویش، در سایه غیبت قرار گرفته و هدایت پیروان خویش را به دور از دیدگان عموم عهده دار شوند. مولودى كه از سال‏ها قبل از ولادت آن حضرت در نیمه شعبان سال ۲۵۵یا ۲۵۶ ه. ق، وجود مقدس حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) بر آن خبر داده بودند تا شیعیان آمادگى پذیرش آن‏را داشته و امید و انتظار خود براى حكومت آخرین عدالت گستر الهى را از دست ندهند و با متابعت حقیقى از دستورات ائمه اطهار(ع) و عمل به شریعت اسلام و مبارزه با ظالمان عالم، زمینه ساز ظهورش گردند. فرزندى كه رسالت نهایى و ناتمام انبیا و امامان را به انجام خواهد رساند كه همانا برپایى حكومت عدل و قسط و برچیدن بساط ظالمان و ستمگران عالم خواهد بود؛ وعده‏اى كه نور و امید را در دل مظلمومان عالم از همان آغاز تا كنون زنده نگه داشته و به انتظارش نشسته‏اند. پیش بینى‏اى كه در بین شیعیان قبل از ولادت آن حضرت، از حضرت رسول(ص) تا پدر بزرگوار ایشان نسل به نسل منتقل و تكرار شد و قلب شیعیان را امیدوارتر كرده و مى‏كند. چنان‏كه در روایتى این‏گونه وعده داده شده است كه: «از امام حسن عسكرى(ع) فرزندى تولد خواهد یافت كه تخت و كاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد كرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود.»
    با توجه به این هدف نهایى غیبت است كه حضرت امام خمینى(ره) در بیانات خود مى‏ فرمودند: «قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمى است كه به ما مسائلى (را) مى‏ فهماند، مِن‏ جمله این‏كه براى یك همچو كار بزرگى كه در تمام دنیا، عدالت به‏معناى واقعى اجرا بشود. در تمام بشر نبوده كسى الا مهدى موعود كه خداى تبارك و تعالى او را ذخیره كرده است براى بشر. هر یك از انبیا كه آمدند، براى اجراى عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود كه عدالت را در همه عالم اجرا بكنند، لكن موفق نشدند، حتى رسول(ص) كه براى اصلاح بشر آمده بود و براى اجراى عدالت آمده بود و براى تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا و آن كسى‏كه به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد كرد، نه آن هم این عدالتى كه مردم عادى مى‏ فهمند كه فقط قضیه عدالت در زمین، براى رفاه مردم باشد، بلكه عدالت در تمام مراتب انسانیت، فقط براى حضرت مهدى موعود است كه عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد.» (صحیفه نور، ج‏۱۲، ص‏۲۰۷)
    مقام معظم رهبرى نیز به همین موضوع اشاره كرده و ویژگى بارز نیمه شعبان را «امید بشریت» عنوان نموده و می‏فرمایند: «روز نیمه شعبان روز امید است. این امید، مخصوص مجموعه شیعیان یا حتّى مخصوص امت مسلمان هم نیست. اصلِ امید به یك آینده روشن براى بشریت و ظهور یك موعود، یك منجى، یك دست عدالت‏ گستر در سرتاسر جهان، تقریباً مورد اتفاق همه ادیانى است كه در عالم سراغ داریم. غیر از حالا دین اسلام و مسیحیت و یهودیت، حتّى ادیان هند، بودایى و ادیانى كه نامى از آن‏ها هم در ذهن اكثر مردم دنیا نیست، در تعلیمات خود یك چنین آینده‏اى را بشارت داده‏اند. این در واقع امید بخشیدن به همه انسان‏ها در طول تاریخ است و پاسخگوئى به نیاز انسان‏ها به این امید، كه حقیقتى هم با آن بیان شده است.»

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 01:11:00 ب.ظ ]

    آماده این شرایط هستی ...

    آمام عصر ارواحنا فداه، بعد از ظهور به313 یاران چنین شرط می کند:

    «هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمی دهم، مگر این که با من هم پیمان شوید که سی خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید، در برابر پیمانی که شما با من می بندید، من هم با شما پیمان می بندم، هشت خصلت را همواره مدنظر داشته باشم.»
    آنان عرض می کنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا! هر شرطی که می خواهی مطرح فرما، پس از آن که یاران اعلان آمادگی کردند، حضرت صاحب الزمان(عج)، به طرف کوه صفا حرکت می کند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت می کنند، در آنجا امام زمان(عج) خطاب به آنان می فرماید: «اما آن سی نکته ای که باید منشور هم پیمانی شما با من باشد، مواردی است که در ذیل می آید:
    1- هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی نکنید.
    2- هرگز دست به دزدی نزنید.
    3- هرگز به زناکاری آلوده نگردید.
    4-هرگز فعل حرام انجام ندهید.
    5- هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.
    6- به ناحق هیچ کس را نزنید.
    7- به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.
    8- به جمع کردن نقره مشغول نشوید.
    9- گندم را احتکار نکنید.
    10- هرگز جو را احتکار نکنید.
    11- هیچ مسجدی را خراب نکنید.
    12- هرگز شهادت باطل ندهید.
    13- هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.
    14- هرگز ربا نخورید.
    15- در سختی ها بردبار باشید.
    16- بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.
    17- هرگز شراب نخورید.
    18- هرگز لباس زربافت (بافته شده از تار و پود طلا) نپوشید.
    19- هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیندازند.
    20- لباسی که از دیباج «پارچه ابریشمی رنگ شده» دوخته شده است را نپوشید.
    21- دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.
    22- هیچ خون ناحقی را نریزید.
    23- با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.
    24- حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.
    25- با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.
    26- هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.
    27- در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.
    28- از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.
    29- امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.
    30- همواره نهی از منکر کنید.
    هرگاه شما نسبت به این 30مورد ذکر شده با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز با شما پیمان بسپارم:
    1- متعهد می شوم، شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.
    2- لباس هایی را که می پوشم، مانند لباس های شما باشد.
    3- غذا و خوراکم مانند غذای شما باشد.
    4- مرکب سواری من همتراز مرکب شما باشد.
    5- در همه حال و هر زمان با شما باشم.
    6- همواره همراه با شما حرکت کنم.
    7- در زندگی به مقدار کم راضی باشم.
    8- زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد کنم.
    پس همگان، خدا را آن گونه که شایسته است، عبادت می کنیم، من به عهدم با شما وفا می کنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید.»

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-01-28] [ 03:34:00 ب.ظ ]

    توهم انتظار ...

    انتظار واقعی

    به ما میگن توهم انتظار داشتن، ما منتنظر خیالی هستیم.
    چون درد انتظار ما درد خصوصی است.
    اگر منتنظر هستیم چون می خواهیم مشکلات خودمان حل شود. چون شنیده ایم که اگر ظهور اتفاق بیفتد دیگر گرسنه ای…. یافت نمی شود. هرچند این سخن درست است اما اینگونه نیست که من فقط برای حل مشکلات خود بخواهم که در ظهور تعجیل شود.
    بلکه باید« برای ایجاد انتظار فرج، باید اعتراض را در دل احیا کرد؛ …کسانی که وضع موجود خود، بدون حضور حضرت راضی هستند… قطعا منتظر موعود محسوب نمی شوند. این ها نه تنها به اینکه دیگر انسان ها خدا را نمی شناسند و یاتحت ستم طاغوتیان به سر می برند، هیچ اعتراضی ندارند، بلکه حتی به محرومیت خویش از مواهب بی حد عالم هم معترض نیستند.» انتظار عامیانه عالمانه عارفانه .پناهیان

    وقتی ذکر مرگ بر آمریکا می‌شنویم، دلمان می گیرد که چه کار دارید تحریکش می کنید میآید با ما می جنگد. امام زمان خودش میآید او را از بین می برد!

    وقتی حرف از کمک به مردم فلسطین می شود، می گوییم مگر ما ضامن دیگران هستیم.

    بله امام زمان زمانی می آید تا مردمی باشند که احساس همدردی و حل مشکلات دیگران از مهمترین کارهایشان باشد.علاوه بر این که اعتراضی به ظلم و فساد فراگیر جهانی نداریم ، آگاهی از نعمات ظهور هم نداریم و اضافه بر این دو، اعتقاد درستی هم به عدل گسترده جهانی پس از ظهور نداریم.
    همین طوری و ذوقی مدعی انتظار هستیم. در حالیکه بارها و بارها خوانده ایم و شنیده ایم که دو سوم شیعیان غربال خواهند شد و اصلا در خیالمان هم خطور نمی کند شاید یکی از غربال شده ها من باشم.
    نشانه‌ی آن آسان است که خودمان را محک بزنیم، وقتی به ما می گویند شما صلاحیت تدریس، معلمی، معاونت، نمایندگی و ریاست جمهوری را نداری با همه چیز و همه کس قهر می کنیم.

    یکی با ولایت فقیه قهر می کند و آن دیگری با امام جمعه قهر می کند خب وقتی امام زمان هم ظهور کند با او قهر می کند و هدایت او را نمی پذیرد!

    مگر قرار نیست امام با ظهورش عدالت را در جامعه گسترش دهد؟ خیلی ساده، کسی که صلاحیت گرفتن پست مدیریتی، یا فرهنگی و غیره را ندارد ، و در آن پست ماندنش یعنی ظلم و برکناریش یعنی عدل.

    ما معنای عدالت را نمی فهمیم، از عدالت آنچه به سودمان است تحلیل می کنیم؛ هی لاف انتظار فرج می زنیم.

    این بهترین نشانه برای غربال شدنمان است.در زمانه ظهور کسانی که توانایی نقد شدن را دارند می توانند در منظومه ظهور رشد و پرواز کنند. در غیر این صورت اگر هزار سال هم شیعه اینگونه انتظار بکشد اتفاقی در عالم نخواهد افتاد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [دوشنبه 1398-01-26] [ 10:42:00 ق.ظ ]

    من خودم شیطانم ...

    من خودم شیطانم

    خدا نیاره روزی که ما رهبر شیطان شویم.

    خیلی خطرناکه که انسان بعد از سالها عبادت و تحصیل علم چنان سقوط کند که شیطان افتخار کند که پیرو اوست. این حرف من نیست این سخن خداوند است که هشدار می دهد . وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ و بخوان بر این مردم (بر قوم یهود) حکایت آن کس (بَلْعَم باعور) را که ما آیات خود را به او عطا کردیم، و او از آن آیات بیرون رفت و شیطان او را (تبعیت )کرد تا از گمراهان عالم گردید.اعراف 175

    چرا ما فکر می کنیم که از ما بهتران هستیم و به خودمان مطمئن هستیم که هرگز چنین اتفاقی برای ما پیش نخواهد آمد.

    چه کسی چنین تضمینی به ما داده است، و خون مان را رنگین تراز دیگران می بینیم.

    خوبه در این دوران معاصر شاهد سقوط افراد بزرگی بودیم که صاحب ادعا بودند؛ لازم نیست در تاریخ غور کنیم و دنبال مصداق بگردیم.

    خدایا در این ماه شعبان و اعیاد مبارکش قسمت می دهیم و مقدسین این ماه مارا از مکر شیطان حفظ کن.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-01-23] [ 07:18:00 ب.ظ ]