اعتکاف

سالی که در اعتکاف شرکت کردم،تازه طلبه پایه اول بودم، خیلی پر انرژی و با حرارت برای اجرای برنامه های فرهنگی در مسجد.
با دوستان دانشجو و بسیجی هماهنگ شدیم که برای روز میلاد امام علی علیه السلام سرود و تواشیح بخوانیم.
بعد از کلی تمرین و زحمت ،  وتزئین جایگاه ،به خانم ها خبر دادیم که در برنامه شرکت کنند .
خانم های معتکف گروه گروه باهم بصورت ده نفری دور یک باسواد جمع شده بودند ودعاهایی که توسط او خوانده می شد گوش می دادند تا سوابی نسیبشان گردد و این کار برایشان خیلی مهم بود.
و حالا همه مجبور شده بودند تا در برنامه ما شرکت کنند.
ماهم با مجری و اجرای همه سین برنامه شروع کردیم و سرودمان هم تواشیح عربی بود که بندگان خدا چیزی از آن برایشان مفهوم نداشت.
برنامه که تمام شد اکثرا با غرولند رفتند سر جاهاشون نشستند و اعتراض داشتند که در خواندن دعا هاشون وقفه ایجاد شد وحسشون را ازدست دادند!


وقت سحری شد و خواستم که رادیو را روشن کنم و باصدای مناجات همه را بیدار باش بدهم،چون عده ای بیدار در حال باز کردن سفره بودن و عده ای که شب را بیدار بودند هنوز از رختخواب کنده نشده بودند.
همین که رادیو را روشن کردم و میکرفن را در کنارش گذاشتم ،صدای اذان پخش شد، بی اختیار با صدای بلند گفتم ای وای اذان شده!
همه کسانی که توی رختخواب بودند مثل اینکه اسرافیل در سور دمیده ،ایستادند و کسانیکه مشغول پذیرایی بودند وسط مسجد خشکشان زد، و آنهایی که لقمه در دهان داشتند متحیر بودند که لقمه را چکار کنند!
با دستپاچگی موج رادیو را می چرخاندم و انواع اذان ها از میکرفن پخش می شد تا اینکه موج رفت روی  رادیوتبریز و صدای مناجات قبل از دعای سحری را پخش کرد.
یه نفس عمیقی کشیدم و گفتم خانم ها اذانی که شنیدید مال مشهد بوده ، باخیال راحت سحری بخورید.
از شب های بعد از مسئولیت کار فرهنگی مسجد در اعتکاف انصراف دادم.

موحده انتظاری طلبه سطح سه رشته فلسفه

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...