موقع اهدای جوایز مسابقات آسیایی کره جنوبی، مسؤولان تشریفات کره جنوبی به من گفتند گرمکن بپوش و روی سکو برو. من همانجا گفتم چادرم را بیاورید؛ من با چادر روی سکو می روم. گفتند نه باید گرمکن بپوشید که من گفتم اصلا برای من مهم نیست روی سکو بروم یا نروم؛ مهم این است که با چادر روی سکو بروم. ۲۰ دقیقه ای طول کشید و در نهایت چون همه منتظر بودند و نگران که چه اتفاقی افتاده، گفتند که هر چی می خواهد به او بدهید که سریع برود روی سکو. البته در نهایت چادرم را آوردند و من با چادر رفتم روی سکو.

وقتی از سکو پایین آمدم و رفتیم هتل، متوجه شدم در هتل جلسه ای تشکیل شده و آقای افشار زاده دبیر کمیته ملی المپیک به مسؤولین فدراسیون جودو اعتراض کردند که چرا فلانی با چادر روی سکو رفته است! مگر با چادر مسابقه داده! برای جمهوری اسلامی خیلی بد شده است! این کار به ضرر ما شده است! بعد در اتاق را زدند و گفتند که این کار شما، برای ما خیلی بد شده است و فدراسیون جودو را زیر سؤال بردید! چرا این کار را کردید؟

من آن موقع خیلی ناراحت شدم و فقط به حضرت زینب(سلام الله علیها) گفتم من فقط به خاطر خودت و به عشق خودت با چادر رفتم روی سکو. چیزی که آن لحظه در ذهنم آمد همین بود. بعد از آن قرار شد در مراسم اختتامیه شرکت کنم که به من گفتند اگر قرار است با چادر بیایی اصلا شرکت نکن!

بعد از این اتفاق و قبل از برگشت خیلی ناراحت بودم و استرس داشتم. به گونه ای با من برخورد کرده بودند که من فکر می کردم خیلی اشتباه کردم. اما وقتی به ایران برگشتم، پدرم بابت این کار خیلی تشویقم کرد و من آن لحظه بود که خیالم یک مقدار راحت شد.

تا اینکه از دفتر حضرت آقا با من تماس گرفتند و پیغام ایشان را به من رساندند و من این قدر هیجان زده شدم که از خوشحالی زیر سِرُم رفتم. اصلا باورم نمی شد. بعد از آن به دیدار آقا رفتم و ایشان گفتند: خیلی کار خوبی کردید که با چادر روی سکو رفتید. باعث افتخار مملکت ایران هستید. من سجده شکر به جا آوردم که شما با چادر روی سکو رفتید.

_________________

برداشت از وب چیزهاییکه برام جالبه

صفحات: · 2

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
نظر از: معین فر [بازدید کننده]

سلام؛متنهامال خودم نیست؛امااحوالم راشرح داده بودبه دلم نشست براتو ن فرستادم
_______________________________
سلام موفق باشی

1394/02/27 @ 16:14
نظر از: معین فر [بازدید کننده]

خدایا!

این را بارها گفته ام…

شرمنده که گنده تر از دهانم حرف میزنم

اما …

من …

دلم شهادت میخواهد …

مُردن را که همه بلدند

من دلمگنده تر از اعمالم از تو میخواهد…

کاش طوری زندگی کنم که لایق باشم

که حتی این آرزو هر روز با من باشد…

اما با این اعمال…

بعید میدانم…

اما میدانم…

تو بزرگی…

ایمان دارم…
___________________
خیلی زیباست

1394/02/27 @ 16:09
نظر از: معین فر [بازدید کننده]

بسم رب الشهدا والصدیقین

اللهم عجل لولیک الفرج

جز تو به کجا وبه که پناه برم

مگر غیر ازاین است که محرم اسرار من تویی؟

مگر غیر این است که نفع وضرر نمیشناسی ومهربانتر از مادری؟

مگر غیر اینست که هیچ بنده ای را بی جواب نمیزاری تا چه برسد به من بنده گنهکارو ناچیز؟

خدایا پرهایم را باز کن برای پرواز


میخواهم گوی سبقت را درآسمان تو از آن من باشد

میخواهم آروزی ساده بودن وساده زیستن را برای خود نگه دارم.

میخواهم همین صداقت وجود را برای درگاه تو هدیه دهم

انتظار را به پایان برسان،میخواهم پرواز کنم آزادانه در آسمان تو

خدایا جسمم را ارام کن،روح سرکشم را تسکین بده

خدایا دیگر افسار این روح بدستم نیست ومیخواهد اوج بگیرد

اوج،اوج،اوج،اوج،اوج

یا زهرا

یا صاحب الزمان ادرکنی
________________
آمین

1394/02/27 @ 16:08


فرم در حال بارگذاری ...