ما بعد از سال ها نذر و نیاز و توسل به حضرت ابالفضل، با لطف خداوند صاحب پسری شدیم . امسال تصمیم گرفتیم به سفر اربعین برویم . در راه با چند نفر از اهالی کرمان دوست شدیم ؛ یک جمع کوچک و صمیمی .  همگی سبکبار بودیم به سرعت حرکت می کردیم و عمودها را پشت سر می گذاشتیم . در قسمتی از مسیر به مادری برخوردیم که بر روی ویلچر بود و دختر نوجوانش به سختی او را هل می داد و هر از چند گاهی می ایستاد و کمرش را می گرفت و دوباره حرکت می کرد . دلمان برایش سوخت .کمی عربی دست و پا شکسته بلدم ، تعارف کردیم که کمکشان کنیم . البته تعارفمان حسابی گرفت و من و دوستانم مجبور شدیم تا خود کربلا آن ویلچر را ببریم . ان شااللّه که خدا قبول کند . ☺
در طول مسیر بقیه ی اعضای خانواده ی آنها نیز به ما پیوستند ولی همه شان زن بودند و هیچ مردی نداشتند که ویلچر را به او بسپاریم . آنها که دیده بودند من کمی عربی بلدم از من سوالاتی در مورد فرهنگ مردم ایران می پرسیدند . از سخنانشان فهمیدم که خیلی به ایران علاقه دارند . همان دختر نوجوان با تعجب از من پرسید چرا مردان ایرانی یک زن می گیرند ولی در عراق مردان بیش از یک زن دارند ؟

او می گفت که در عراق زن اول خود اقدام به زن گرفتن برای شوهرش می کند تا مقام اجتماعیش بالاتر برود و بتواند در خانه سروری کند و به طور مثال در صندلی جلوی ماشین بنشیند و در خانه کمتر کار کند .

من که عربی زیادی بلد نبودم که بتوانم برایش توضیح بدهم که ای بابا در ایران زنها همینطوری هم در خانه سروری می کنند و نیازی ندارند که برای اثبات این موضوع ، برای خودشان هوو بیاورند و خودشان را از هستی ساقط کنند؛ برای همین با عربی دست و پا شکسته گفتم : اللّه واحد، زوجه واحد .?

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...