بقیع غربت مدینه

پس از سال ها آرزو خودرا در بین الحرمین می یابی!
این چه سری است ؟! که بین الحرمین ها همیشه پر از حوادث غمباری هستند که یاد و خاطره پنج تن در آن موج می زند؟!
آری چون کارگردان آن فاطمه و فرزندانش علیهما السلام هستند.
به قدم هایت شتاب می دهی تا از سخنان معین کاروان استفاده کنی، قدرت ایستادن نداری (دیسک کمر اجازه ایستادن را ازت گرفته است، به خودت شکوه می کنی، وقتی قدرت بدنی خوب و سالم داشتی قدرت مالی نداشتی و حالا که امکان سفر به شهر پیامبر صلی الله علیه و آله را قسمتت کرده ….بگذریم ناسپاسی کردم)

#######

می گوید اینجا کوچه بنی هاشم بوده است ولی همه در توسعه مسجد النبی در آغوش آن قرار گرفته اند.
اینجا درب خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها است.
صدای خنده های کودکانه حسنین را می شنوی که بدنبال هم می دوند و صدای مادر ملکوت را که آندو را برای خوردن چاشت فرا می خواند!
درب خانه زهرا را می بویی، بوی چوب سوخته را از پس قرون احساس می کنی و چادر خاکی را در میان کوچه…!
هق هق گریه امانت نمی دهد تا بقیه صدای معین کاروان را بشنوی!

######
همراهانت رفته اند! بلند می شوی با دستی برکمر گرفته از باب علی علیه السلام وارد مسجد می شوی!
مسیر روضه نبی را می پرسی،،هر کشوری در دسته خود منتظر نشسته اند، لبنانی، ترکها، یمنی، بحرینی، باید در گروه ایرانی منتظر باشم!
آخرین گروه هستیم که اجازه زیارت را می دهند!
بازحمت کشان کشان به روضه می رسی که همه در حال بازگشت هستند، خانم ُشرته حتی اجازه خواندن دو رکعت نماز را در کنار ستون توبه نمی دهد!
اشگبار باز می گردی! صدای گریه های حضرت فاطمه را می شنوی، و شکایت مردم بی وفای مدینه که یا علی ، به فاطمه بگو یا شبها بگرید یا روزها!

###########

کنار ستونی از ستون های مسجد النبی می نشینی تا کمر دردت کمی آرام بگیرد و بتوانی دنبال گروه بگردی!

راهی بقیع می شوی ،کنار  خیابان بقیع می نشینی تا زیارت ائمه بقیع را زمزمه کنی ، یک شرطه با ماشینش به سویت می آید حاجی پاشو پاشو!
گریان بلند می شوی تا جایی را پیدا کنی که در خلوت خود اشک بریزی، تابوتی را می بینی که چهار نفر شبانه برای دفن می برند و حسنین و زینب دستی بر دهان گرفته اند تا صدای گریه شان به گوش بی بصیرتان کوچه بنی هاشم نرسد!

########
امروز نوبت زیارت بقیع برای است،در دلت شوری بر پاست که از نزدیک قبور غریب ائمه بقیع را زیارت می کنی، بعد از کلی ایستادن و انتظار نوبتت می رسد ولی تازه متوجه می شوی که از پشت نرده ها باید قبور را از دور  ببینی!
در بین الحرمین حیرانی که قبر فاطمه سلام الله علیها را کجا بجویی؟!

به روضه پیامبر میروی باز می گردی به بقیع!

##########
با مدینه شهر پیامبر صلی الله علیه و آله خدا حافظی می کنی، از کنار نخلستان ها که ابیار مدینه نام دارد می گذری، جاییکه مولا برای دور شدن از شر منافقان به حفر چاه مشغول است.
صدای واگوییه های غربت امیرالمومنین را در چاه می شنوی!
علی  علیه السلام بعد از فاطمه سلام الله علیها با چاه سخن می گوید!
هر چه گریه می کنی چشم هایت همچون قنات های مولا لب ریز از اشک است و تمامی ندارد….

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
5 stars

احسنت

1397/01/03 @ 07:34


فرم در حال بارگذاری ...