نهی از منکر با لنگه کفش

اتوبوس در حرکت بود، از قم به تهران می رفت.
مسافر جلویی که مرد بود دائم برمی گشت پشت سرش را نگاه می کرد. من هم که روی صندلی پشت سر او نشسته بودم معذب بودم از اینکه مرد نامحرم برمی گرده و عقب اتوبوس را نگاه می کند.
سرم را بردم پشت سرش، بدون اینکه کسی بشنود، آهسته گفتم اگر یک بار دیگر به برگردی به پاشنه کفشم می کوبم روی مخت، لطفا به روبرویت نگاه کن!
بنده خدا به قدری ترسیده بود که تا تهران توی صندلیش فرو رفته بود!
این اتفاق در سال 1351 بود، من فقط 18 سال داشتم.
بعدها حدیثی را دیدم که بیان می کرد اگر کسی امر به معروف ونهی از منکر کند خداوند ابهتی برایش قرار می دهد که دیگران از او می ترسند و منکر را ترک می کنند. ولی اگر اهل نهی از منکر نباشد خوفی از سوی گناهکاران در دلش می افتد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...