اربعین نزدیک است با همان شورحسینی، باهمان بغض گرفته در گلو،با همان اشک های جاری شده بر پهنای صورت.
به یاد داری قصه حماسه حسینی را که می گویند حسین قیام کرد. حسین غوغایی در دشت کربلا کرد برای چه و برای چی؟ برای اصلاح امت جدش، برای امر به معروف و نهی از منکر.
آن روز در دشت بی انصاف کربلاخون های پاکی ریخته شد، دل برادری شکسته شد، خواهری اسیر شد؛ دختری دغمرگ شد.
پس می روم با پای پیاده به همان دشتی که دل مرا همچون آیینه در هم می شکند، همچون گلی پژمرده می کند؛ همچون لاله ای واژگون می سازد.
آیا می شنوی صدای پاهای من خسته را، صدای گریه های من در راه مانده را که داغ تو را در دل دارم؟!
می گویند اگر حسین نبود کربلا کربلا نبود، سیاه پوشیدنی نبود، دلم کربلا نمی خواست. اگر عباس نبود فرات ارزش نداشت، تشنگی های آن روزها اینقدر جانسوز نبود.
اگر زینب نبود، دلسوزی ها چندان در چشم نبود.
اکنون چهل می گذرد و هنوز داغ داریم، واین افسوس می سوزاند دلی را هوای کربلا دارد.
کاش در سفر اربعین …..

فرهی پایه اول سیکل

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...