“چادر”
ای همه شعور عشق
ای محجوب ترین نقاب
ای بزرگ یادگار
مطلع جاودان
ای عفت  زنان
ای صدای صبر و قرار
ای ریشه ی عشق و وفا
ای طنین ماندگار
من تورا میخواهم،با عشق، با وفا
چورا دوست دارم ازکودکی،برای وقار
من برای تو، گریه ها کردم
آنقدر، تا که حاجت روا گشتم
آشکار شد حرف تو در سیاهی ات
گویا تورا نامند آسمانی است
در جهان نام تو گشته محدودیت
من، هیچ ندیدم ،جز مصونیت
حکیمه حسن بگلو

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
نظر از: ربیع الانام [عضو] 

سلام زیبا بود فقط این قسمت رو نفهمیدم : من برای تو، گریه ها کردم
آنقدر، تا که حاجت روا گشتم

موفق باشید
http://rabiolanam.womenhc.com/
________________________________
از غصه پاره شدن چادر زنان توسط پهلوی ملعون گریه کرده است.
واکنون که اودر زمانی زندگی می کند که برای چادرسرکردن آزاد است حاجت روا شده است.

1393/07/28 @ 13:35


فرم در حال بارگذاری ...