من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 1
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

کرونا فصلی برای بازگشت ...

کرونا فرصتی برای توبه بازگشت به اسلام

می‌گویند بیماری کرونا از دست‌ها سرایت می‌کند، از ترشحات آب دهان سرایت می‌کند، میکروب کرونا به ته کفش می‌چسبد.

فاصله‌ها را در گفتگو با دیگران از یک متری  رعایت کنید.

اگر از وضو گرفتنمان بگذریم، اهل نماز باشیم؛ صبحها برای اینکه خوابمان نپرد چشمهایمان را محکم می‌بندیم که آب وضو داخل چشم نشود، دیگر مستحبات مثل استنشاق در بینی و مضمضه دهان بماند.

دست شستن هنگام غذا و خوراکی های دیگر هم داستان خودش را دارد. در میهمانی ها هم با کفش وارد می‌شویم!

بعد ما چه می‌کنیم هر جا رسیدیم آب دهان و اخلاط سینه را بر روی چمن و آسفالت خیابان می‌اندازیم.

 دین اسلام برای ما چه دستوری داده است؟

زندگی ما با چینی‌ها وژاپنی‌ها متفاوت است . آنها از حیوانات نجس مثل خوک، سگ و حرام گوشت استفاده می‌کنند.

از زمان بعثت حضرت رسول که احکام پنجگانه را به عنوان دستور العمل زندگی از سوی خداوند برای بشر تبیین کرد، به تمام بایدها و نبایدها و کمی بهتر است و نباشد بهتر است در اندازه فهم انسانها در ساحت‌های گوناگون واجبات و حرام‌ها و مستحبات و مکروهات و مباحات را توضیح داده‌اند.

از احکام عبادات گرفته تا زندگی روزمره از نحوه شستشوی بدن تا دست و صورت و حتی چگونه توالت رفتن و خارج شدن سفارش کرده‌اند.

در احادیث چقدر از انداختن آب دهان«تف» کردن بر روی زمین نهی کرده‌اند و همینطور برای شستن دستها هنگام خوردن سفارش کرده‌اند.

حتی گفته‌اند در نماز فاصله یک متر مانع جماعت نمی‌شود . فرموده‌اند: بهتر است در تمام روز با وضو باشیم و در هر بار وضو آب را در بینی بالا بکشیم و آب را در دهان بچرخانیم.

سفارش کرده‌اند از خوردن غذای مانده پرهیز کنیم و میوه‌ها را بعد از شستشو میل نماییم.حتی سفارش شده است که بعد از غذا دندان‌ها را خلال کنید و غذای لای دندان را نبلعید و مسواک را در هر نوبه نماز استفاده کنید.

درسی که از کرونا می‌گیریم، و رعایت بهداشتی که در جلو گیری از بیماری کرونا  سفارش می‌شود همه نکاتی است که از هزار چهار سال و اندی پیش در دین اسلام سفارش شده است.باید به دین اسلام رجعت کنیم و از نو به مسایل آن توجه کنیم.بیایید به داشته های دینی خود افتخار کنیم و در بازیابی آنها به دیگران کمک کنیم و آموزش دهیم.

ماجرای مسلمانان همان است که زیبا گفته شده است، آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می‌کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-21] [ 12:43:00 ب.ظ ]

شبهه‌های کرونایی ...

دروغ شایعه شبهه دشمن

اگر به جای ساختن زیارتگاه‌ها و طلاکاری گنبدها، بیمارستان ساخته بودند، اکنون با کمبود بیمارستان و تخت روبرو نبودیم.
خنده‌دار است که مردم از زیارتگاه‌ها فرار کرده، به دامن بیمارستان‌ها پناه می‌برند. همان زیارتگاه‌هایی که پول‌های فراوانی برای شفای دردهایشان نذر آنها کردند.
به امید روزی که ویروس کرونا و ویروس جهل و نادانی باهم از کشور عزیزمان رخت بربندند.
پ ن
پس باید بگوییم برای هر شهری هزینه کردند و ورزشگاه ساختند، کار اشتباهی بود. تا ورزشگاه‌ها دایر بود، جوانان در آنجا انواع ناسزا و دعوا و بی اخلاقی را یاد می‌گرفتند و حالا هم که درشان بسته شده و مردم به بیمارستان‌ها پناه برده‌اند و ورزشگاه‌ها نه به درد روح مردم خوردند و نه به درد جسم آنها .

لااقل مساجد و زیارتگاه‌ها تا درشان باز بود، مردم با آرامش روحی و با آموزش اخلاق خوب از آنجا می‌آمدند. چون کسانی که این حرف‌ها را مطرح می‌کنند هر چقدر هم که برایشان استدلال می‌کنیم نمی پذیرند. پس بهترین راه استفاده از روش خودشان است.  معمولا با آوردن دلایل عاقلانه، حرف حق را نمی‌پذیرند چون از همان ابتدا با طرح چنین سوالات بی‌ربطی تصمیم خوشان را گرفته‌اند که هر قدر برایشان حجت بیاوریم باز هم قبول نمی‌کنند؛ پس فقط باید مچشان را بگیریم . مثلا در مورد مثال بالا حتی پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا هم بودجه کشورشان را صرف ساختن بیمارستان اضافه نمی‌کنند و میلیاردها پول را صرف هزینه نگهداری و تجهیز و حقوق برای کارکنان بیمارستانی نمی‌کنند که قرار است بیشتر تخت‌هایش در مواقع عادی سال خالی بماند و فقط در زمان شیوع یک بیماری به درد بخورد بلکه در زمان لزوم اقدام به ساخت بیمارستان صحرایی می‌کنند مانند چین که به محض کم شدن بیماران سریعاً بتوانند آنرا جمع آوری کنند . در همه جای دنیا بودجه را تقسیم می‌کنند . مقداری برای راه‌ها، مدارس، پارک‌ها، برق رسانی، … و همچنین ساخت عبادتگاه‌ها و برای آنها کلیسا و برای مسلمانان مسجدها، فقط با این فرق که در کشور ما مساجد و حرم‌ها با بودجه کشوری ساخته نمی‌شوند و با پول خیرین و وقف کنندگان ساخته می ‌شوند . ولی شبهه افکنان اصلا گوش به این حرف‌ها نمی‌دهند پس باید رسواشون کرد.

اگر شما به زیارت بروید اشکال می‌گیرند که پولتان را صدقه بدهید . اما خودشان خیلی راحت سفر خارج کشور می‌روند . اگر شما صدقه بدهید می‌گویند باید مدرسه ساخت اگر شما نذری بدهید می ‌گویند این غذاها به فقرا نمی ‌رسد ولی خودشان نه به فقیری کمک می‌کنند، و نه هیچ کاری در مواقع سیل و زلزله .تمامی کمک‌ها را همین کسانی می‌کنند که اهل زیارتند و اهل احسان . چندی پیش در متروی تهران عده‌ای در هنگام اذان اقدام به خواندن نماز اول وقت کردند، مردی وارد ایستگاه شد و با بی ادبی فریاد زد اگر راست می‌گویید بروید به مناطق سیل زده کمک کنید به جای نماز خواندن. در حالی که خودش راست راست راه می‌رفت و کاری به سیل نداشت . امداد به سیل زدگان را هم جوان‌های بسیجی و حاج قاسم و یاران نمازگزارش انجام می‌دادند . پس هر وقت ایراد گرفتند شما هم به سینما و استادیوم و سفر خارج و هزینه های پارتی و سگ داری و خرج آرایش و هزینه مد و تولد و کنسرت و… ایراد بگیرید .



موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-20] [ 02:18:00 ب.ظ ]

کعبه‌ای که با مولودش هر روز خدا معرفی میشود ...

شکاف کعبه ارزش کعبه معلم کعبه

از ابتدای خلقت حضرت‌آدم علیه‌السلام که خداوند به تقاضای او بنای کعبه را اجازه داد چون او که قبل از هبوط هر روز بیت المعمور را طواف می‌کرد، و در زمین احساس اندوه می‌کرد و دوست داشت تا یاد و خاطره آن طواف را در روی زمین هم تجربه کند و نشانه‌ای باشد از عشق‌بازی با پروردگارش.

کعبه همچنان یک سنگ و نشانه بود و با نبودن معلم، خانه توحید پر شد از بت‌های گوناگون. ولی سنگ که نمی‌توانست به عشاقش معرفت صاحب خانه را بدهد. بنابراین خداوند با تولد امیرالمومنین علیه‌السلام به کعبه معنا و مفهوم داد.

وقتی وقت بدنیا آمدن این نوزاد رسید که قرار بود با قدومش و نسل پاکش جهان را دگرگون کند،  خداوند به مادر بزرگوارش نگفت اینجا مسجد است  خارج شو ؛همانگونه که به مریم پاک دستور داد از بیت المقدس خارج شو برای وضع حمل فرزندت؛ یا کمی آنسوتر درب کعبه را باز می‌کنم، برو داخل، بلکه دیوار را شکافت و از او دعوت کرد تا سه روز مهمان خدا باشد.

 همگان تا قیامت بدانند که معلم کعبه حضرت علی علیه السلام است. و هر بار به نماز می ایستند بدانند قبله شان همان کعبه ایست که محل بدنیا آمدن علی علیه السلام بوده است.بدانند اگر خدایی را می‌شناسند و عبادتی و نمازی که می خوانند و مناسک و شریعت و احکامش توسط او فرزندان پاک مطهرش به دنیا مخابره شده است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-18] [ 03:47:00 ب.ظ ]

حل کرونا با کلید متافیزیک ...

امیدتوسل زیبایی شفا

این روزها خیلی ها استرس دارند، بیمار هستند، فضای مجازی هم از طرف دوست و دشمن شایعه پراکنی می‌کند. و از در و همسایه می‌شنویم که “اِه"فلانی هم  از کرونا مرد!

این باعث می‌شود که امیدواری کم شود. البته عده‌ی زیادی هم که از ماهواره استفاده می‌کنند هیچ اطلاعی از وضعیت بهداشتی ندارند، بارو بنه را بستند و روانه سفر و خوشگذرانی شده‌اند . با خودشان ویروس کرونا منتقل می‌کنند.

برای نجات از این وضعیت و سایر حاجات می‌توانیم به اهل بیت متوسل شویم که همیشه حلال مشکلات بوده‌اند.

ختم زیارت عاشورا دستور العمل آیت الله حق شناس، خیلی مجرب است. با توسل به این ختم شگفت آورترین  مشکلات را حل می شود. با یقین و باور قلبی این ختم را شروع کنید.معجزه می‌کند.https://www.yjc.ir/fa/news/6066615

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-12-17] [ 02:52:00 ب.ظ ]

کرامت امام رضا(ع) ...

دعا توسل زیارت نجات
مرحوم حاج اسماعیل دولابی نقل می‏‌کند: روزی شهید مطهری به ملاقات من آمد و این موضوع را تعریف کرد که ما در منزل خودمان ایام عاشورا روضه داشتیم. در همسایگی ما خانواده‏‌ای بودند که حجاب خود را رعایت نمی‏‌کردند. چون روضه حضرت سیدالشهدا(علیه‏السلام) بود. خانم‏ها با حجاب کامل در مجلس شرکت می‌‏کردند اما خانم آن خانواده در کوچه و بازار بی‌‏حجاب بود و وقتی که به روضه می‏‌آمد یک چادر نازک بدن‏‌نمایی به احترام روضه روی سرش می‏‌انداخت. گرچه روضه زنانه بود و مردی در آنجا نبود، اما خانم‏‌های دیگر از وضع چادر پوشیدن او ناراحت بودند.
روزی خانمم به من گفت: می‏‌خواهم به این خانم بگویم به روضه‏‌ی ما نیاید، من در جواب گفتم: روضه مال امام حسین(علیه‏السلام) است به ما چه ربطی دارد که بگوییم بیاید یا نیاید؟!
آن خانم با همان نوع حجاب آمد، تا ده روز روضه تمام شد. آن سال عاشورا نزدیک عید نوروز بود و آن سال به دلیل بارندگی شدید در شمال، این خانواده برای گذراندن تعطیلات تصمیم می‏‌گیرند به مشهد بروند. وقتی که می‏‌خواستند به سمت مشهد حرکت کنند آن خانم، بدون حجاب، برای خداحافظی به منزل ما می‌‏آید و به خانمم می‏‌گوید: ما عازم مشهد هستیم. خانم من التماس دعا می‏‌گوید: آنها روانه مشهد می‏‌شوند، دو سه روزی در مشهد از مکان‏‌های دیدنی بازدید می‏‌کنند.
روزی که فردای آن قصد بازگشت به تهران داشته‌‏اند، به شوهرش می‏‌گوید: ما به حرم نرفتیم، برگردیم همسایه‌‏ها زیارت قبول می‏‌گویند، چه بگوییم؟ بگوییم به حرم نرفتیم!! این خیلی بد است. لااقل به مسجد گوهرشاد برویم و از دور سلامی عرض کنیم. تصمیم می‏‌گیرند به مسجد گوهرشاد بروند. از در مسجد که وارد می‏‌شوند، به امام رضا(علیه‏السلام) سلام می‌‏دهند، اما داخل حرم نمی‌‏شوند، از ایوان مقصوره بازدید کرده و برمی‏‌گردند و برای فردا صبح اول وقت بلیط بازگشت می‏‌گیرند.
طلوع فجر، خانم در عالم رؤیا می‏‌بیند که همه مردم از خانه‌‏ها بیرون آمده و به حالت انتظار ایستاده‌‏اند، می‏‌پرسد چه خبر است؟ می‏‌گویند: امام رضا(علیه‏السلام) از سمت قبله دارند می‌‏آیند. گفته بود: من هم به آسمان نگاه کردم دیدم امام(علیه‏السلام) از فراز آسمان رو به حرم می‏‌آیند و نور ایشان تمام فضا را پر کرده است. امام(علیه‏السلام) کتابی زیر بغل داشتند و وقتی که به نزدیک من رسیدند، فرمودند: اگر دعای «یا مَنْ‏ تُحَلُ‏ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ…» را از حفظ بخوانید، این کتاب را به شما جایزه می‏‌دهم!
من دعا را تماماً از حفظ خواندم و کتاب را جایزه گرفتم و در همان حال از خواب بیدار شدم، گریه‏‌ام گرفت، شوهرم بیدار شد، پرسید چرا گریه می‏‌کنی؟! ماجرا را برایش تعریف کردم از این که به حرم نرفته بودیم خجالت زده شدیم، دیگر وقتی نداشتیم که به حرم برویم و به تهران بازگشتیم.
وقتی که به تهران می‏‌رسد به خانه ما تلفن می‏زند و می‏‌پرسد که آیا ما دعایی به این اسم داریم. خانم من می‏‌گوید: آری در مفاتیح این دعا هست. می‏‌پرسد که اگر حاج آقای مطهری در منزل است من می‌‏خواهم خدمتشان برسم، او بعداً با حجاب کامل نزد من آمد. موضوع را چنان که گفتم، کامل تعریف کرد و دعای «یا مَنْ‏ تُحَلُ‏ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ…» را از حفظ خواند.
خانمی که اصولاً با قرآن و دعا سر و کاری نداشت، امام رضا(علیه‏السلام) با نظر کیمیا اثر خود با یک نگاه، هم او را اهل حجاب نمودند و هم آشنای با دعا و حافظ آن(یادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج‏۴، ص۵۴۶).(منبع: کتاب ذره و آفتاب، ص۲۱- ۲۳؛ انتشارات بنیاد پژوهش‏های اسلامی آستان قدس رضوی؛

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-12-16] [ 02:20:00 ب.ظ ]

کرونا امتحان عمومی ...

کرونا امتحانی برای همه

وقتی از دوران مدرسه دانشگاه و حوزه فارغ می‌شویم یک نفس راحت می‌کشیم که دیگر از امتحان دادن خلاص شدیم. درحالیکه سراسر عمرمان در حال امتحان دادن و بروز رسانی شدن هستیم و غافل از درس خواندن و حفظ نکات مخفی امتحانات. بنابراین ما هر روز در یک امتحان هستیم.
البته امتحانات دو نوع است .امتحانات عمومی و خصوصی. در امتحان عمومی که همه ملت‌ها با آن درگیر می‌شوند، امتحان‌ها متفاوت است یک زمان در جنگ است و زمانی درصلح است و روز دیگر سیل است و زلزله و بیماری های همه‌گیر و گاهی قحطی اینها همه برای امتحان بشر است که چگونه از میدان بزرگ پیروز و سربلند بدرخشد. خدای متعال می فرماید «و لنبلونکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین»، آیه 155 تا 157 سوره بقره . ترجمه: امتحان کنیم شما را قطعا به اندازه کمی که «بشئ» یعنی به مقدار اندکی از خوف و جوع و نقص اموال و انفس و ثمرات، این امتحان که به عمل آمد، «بشر الصابرین» مژده بدهید صابران را، آن ها که در برابر این امتحان که در حقیقت نوعی از بلاهاست، منحرف نشود و خودش را حفظ کند. صابران چه کسانی هستند؟ اوصاف صابرین را بیان می کند، «الذین اذا اصابتهم مصیبه» آن ها که اگر مصیبتی بر آن ها برسند این ذکر را دارند«انا لله و انا الیه راجعون» که معنای این ذکر و اثر این ذکر و برکات این ذکر، یکی از اذکار معجزه آسا است البته تنها در برابر مصیبت فوت بستگان که به اصطلاح نقص انفس باشد، نیست بلکه گرفتاری های دنیا و مصائب دنیا.
شاید و حتما ما زمان جنگ جهانی که با ترفند انگلیس و روس قحطی عمدی را در ایران بوجود آوردند در خاطرمان نباشد ، باید به تاریخ مراجعه کنیم و آن روزها را بخوانیم و عبرت بگیریم هرچند بوجود آورندگان آن قحطی هرگز اجازه ندادند در تاریخ ثبت شود؛ بلکه این لکه ننگشان سینه به سینه نقل شده است. در آن روزها هم شیطان‌هایی در بین مردم بودند که با احتکار به قحطی دامن می‌زدند.
در زمان دفاع مقدس هم این اتفاقات دیده می‌شد عده‌ی بسیاری از مردم از سهمیه نفت خود چشم پوشی می‌کردند تا دیگران در سرما نمانند و برعکس کسانی بودند که با حرص و طمع بسیار این امکانات را احتکار می‌کردند تا به پول بیشتری برسند. درحالیکه جوانان کم سن و سال با دستکاری در شناسنامه خود را چند سال بزرگتر معرفی می‌کردند تا برای دفاع از ناموس مملکت به جبهه بروند.
امروز هم در امتحانی دیگر قرار داریم که ممتازان و مردودی ها مشخص می‌شوند.
ممتازان این امتحان پزشکان و پرستاران هستند که در گود میدان مشغول حفظ جان بیماران کرونایی هستند، البته این گروه همیشه در همه ادوار درخشیده است در زمان دفاع مقدس در بیمارستان‌های سیار صحرایی در جبهه‌ها برای نجات رزمنده‌ها تا شهادت هم پیش رفتند.
و گروه های اندک منافق که ستون پنجم دشمن هستند، با احتکار یا پراکنده کردن شایعه در همه ادوار بوده‌اند اکنون هم همان نسل حرام خور آن ها باقی مانده و راه اسلاف خود را ادامه می‌دهند.لقمه‌ای که در چند پشت قبلی شان با احتکار در زمان قحطی و یا دفاع مقدس در انعقاد نطفه آن‌ها اثر گذاشته است، اکنون بروز کرده است و با عناوین گوناگون مردم را آزار می‌دهند. در همین جلفا گروهی با عنوان فرهنگیان با شایعه پراکنی باعث استرس و اضطراب مردم شدند. شایعه ساختند که طلاب کرونایی قم را در جلفا در حوزه مستقر کرده‌اند، که با زیرکی پلیس فتا دستگیر شدند.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 11:11:00 ق.ظ ]

حضرت عزرائیل در ماموریت جدید ...

ترس برادر مرگ است توکل امید

خداوند به دنیا خصوصا به مسلمانان ترسو که از جنگ با آمریکا و اسرائیل، نشان داد که مرگ فقط در مبارزه و جهاد نیست. کسانی‌ که از دفاع در برابر داعش نق می‌زدند. کسانی‌که اعتراض داشتند چرا باید بریم در سوریه و عراق از مظلومان دفاع کنیم. کسانی‌که می‌ترسیدند و می‌گفتند با برجام سایه جنگ را از سرملت برداشتیم. کسانی که از ترس مرگ می‌گفتند باید با آمریکا مذاکره کنیم.
أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗهر کجا باشید اگر چه در کاخ‌های بسیار محکم، شما را مرگ فرا رسد. نسا 78
حالا تماشا کنند جناب حضرت عزارئیل چراغ قوه بدست گرفته دنبال تک تک مردم در کنج پستوهای خانه‌هایشان می‌گرده تا مزه مردن در رختخواب را بچشونه. دیگر حتی نمی‌تواند سرکار برود نمی‌تواند مدرسه و دانشگاه برود نمی‌تواند مجلس عروسی بگیرد نمی‌تواند مجلس عزا بگیرد نمی‌تواند به سفر برود.

افرادی که برای رفتن زنان به ورزشگاه‌ها یقه جر می‌دادند، فریاد نه غزه نه لبنانشان گوش فلک را کر می‌کرد. و دم از خوب بودن زندگی در زمان شاه را و سوسه می‌کردند. کلیپ‌های بی‌حجابی برای مسیح علینژاد ارسال می‌کردند.کسانی که مدافعان حرم را متهم می‌کردن که برای پول به سوریه رفتند. حالا سیلی خدا را تماشا کنند.
وقتی قدر نعمت عزت و قدرت استقلال را با ناسپاسی عده‌ای زیر سوال می‌برند اینگونه رو دست می‌خورند.

اینگونه گرفتار سنت تاریخ شدند، باید عبرت بگیرند و به دامان خداوند پناه ببرند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-14] [ 08:52:00 ب.ظ ]

قضاوت همسرت بعد از مرگ تو ...

چشم اندازتون برای آینده چیست؟
چه آینده ای را برای خودتون تصور کرده اید؟
اصلا چگونه آینده را برای خودمان به تصویر بکشیم؟
یک راه کار جذاب برای ترسیم آینده خودمان می توانیم تمرین کنیم!!
مثلا تصور کنیم که از دنیا رفته‌ایم، خصوصا این روز ها که کرونا نسخه عده ای برای مرگ شده است .حتما خیلی سخت است این گونه تصور کردن! ولی باید تصور کرد همینطور که در احادیث سفارش شده است که به قبرستان زیاد بروید و مستحب است چون باعث یاد مرگ می شود و انسان را غفلت خارج می کند.چون سرنوشت محتوم هر موجودی مرگ است، تنها موجود حی پرودگار است.خداوند در این باره می فرماید:(کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَینا تُرجَعونَ):سورۀ عنکبوت: آیۀ57.هر کسی چشندۀ مرگ است و سپس به سوی ما بازگردانده می‌شوید.

. امام علی در نهج‌البلاغه می‌فرماید:يا بُنَىَّ اَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَذِكْرَ ماتَهْجُمُ عَلَيْهِ وَتُفْضِى بَعْدَ الْمَوْتِ اِلَيْهِ، وَاجْعَلْهُ اَمامَكَ حَتّى يَأْتِيَكَ وَقَدْ اَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَشَدَدْتَ لَهُ اَزْرَكَ وَ لا يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ وَ لا يَأْخُذْكَ عَلى غَرَّتِكَ وَ اَكْثِرْ ذِكْرَ الاخِرَةِ وَ ما فيِها مِنَ النَّعيمِ وَالْعَذابِ الاَليِمِ فَاِنَّ ذلِكَ يُزَهِّدُكَ فِى الدُّنْيا وَ يُصَغِّرُها عِنْدَكَ؛[2] پسركم! فراوان به ياد مردن و به ياد پيشامدهاى بعد از مرگ كه ناگاه به آن درآيى، باش و مرگ را جلوى چشمان خود تصور كن تا آنگاه كه نزد تو مى‌آيد، خود را آراسته و آماده نموده و كمر خود را بسته باشى كه مبادا ناگهان بيايد و تو را مغلوب سازد و در حالى كه فريفته شده‌اى تو را دريابد. فراوان به ياد آخرت و نعمت‌ها و عذاب دردناك آن باش كه همانا ياد آخرت زهدورزى در دنيا را به تو مى‌آموزد و دنيا را در نزد تو كوچك و خوار مى‌سازد.
. نهج البلاغه: خطبۀ 156.
حالا ما می خواهیم این حدیث را تحلیل کنیم که چگونه می توان از تصور مرگ برای آینده چشم انداز مفیدی داشته باشیم؛ یک راه برای موفقیت وپیروزی باشد.
خب فرض می‌کنیم که مرده‌ایم، اول می‌رویم سراغ قضاوت نزدیکان، چه خواهند گفت همسر، پدر، مادر، همسایگان، دوستان، فرزندان، مادرشوهر….و ما دوست داریم آنها چه قضاوتی در باره ما داشته باشند.
اگر قضاوت‌های بدی داشتند، مثلا فلانی کینه‌توز و دروغ‌گو و دنیاپرست و حسود بود.خب هنوز دیر نشده می‌توانیم، آنگونه که دوست داریم برای خودمان چشم اندازی بسازیم که در آینده در باره ما قضاوت کنند. که بعد از ما بگویند بسیار صبور و بخشنده و دوست دار مردم و اهل ایثار بود.پس باید تلاش کنیم این اوصاف را در خودمان تولید و تقویت کنیم ، شاید زحمت داشته باشد ولی میوه آن شیرین و ماندگار خواهد بود.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 12:47:00 ب.ظ ]

طلابی که خاک کف پای یاران مولا نیستند ...

هرروز تاریخ جلوی چشمان مان به تصویر کشیده می‌شود. تاریخ صدر اسلام، تاریخ مظلومیت‌های ائمه و یاران بزرگورارش. اگر طبق فرمایش امام‌علی علیه‌السلام که به امام حسن علیه السلام فرمود: پسرم من تاریخ را می خوانم تا آنجا که گویی در میان آنها زندگی کرده‌ام و از تجربیات آنها پند می‌گیرم.

روزیکه امیرالمومنین قیس‌بن‌سعد را برای استانداری مصر فرستاد او توانست از مردم مصر برای امیر المومنین بیعت بگیرد. همین امر باعث نگرانی معاویه شد. با خدعه‌های عمرعاص و نامه نگاری های دروغین شایعه کرد که قیص با معاویه بیعت کرده است. این شایعات در روحیه یاران حضرت تاثیر گذاشت و به امیرالمومنین فشار آوردند که که قیس صلاحیت استانداری مصر را ندارد و حضرت برخلاف میل و باورش نسبت به قیس، استاندار دیگری را منصوب کرد؛ در نتیجه مصر به دست معاویه افتاد.

باید یک سازمان اطلاعاتش بر پایه عینیت‌ها باشد نه بر اساس ذهنیت. متاسفانه ما نظاره گر اطلاعات برخی سازمانها بر اساس ذهنیت هستیم که با چند دست نوشته بدون نام نشان قضاوت می‌کنند و بر اساس آن تصمیم می‌گیرند. باید کسی که گزارش می‌دهد نامش مشخص باشد و تا اگر خلاف واقع گزارش داده است پاسخ گو باشد. وقتی یاران مومن امام‌علی علیه‌السلام فریب شایعات را خوردند و باعث شکست حضرت شدند چگونه می‌توان به اطلاعات چند نفر طلبه که خاک کف پای یاران حضرت هم نمی‌شوند اعتماد کرد و با باور های سطحی آنها بر دیگران قضاوت کرد!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-12-12] [ 12:01:00 ب.ظ ]

طلبه و تابوت آتشین ...

رسول مکرم اسلام فرموده است

صاحب قلم را روز قیامت در تابوتی آتشین که با قفل های آتش بسته شده است می آورند سپس به نوشته‌هایش نگاه می کنند، نوشته هایش را که در جهت معصیت خدا بکار برده باشد، می‌خوانند؛ آنگاه او را هفتاد خریف که مسافت چهل سال راه است ، پرتاب می‌کنند

چه قدر وحشتناک است که انسان از نعمت نوشتن برخوردار شود و از نعمت دیگری چون طلبگی بهرمند گردد، علاوه بر اینکه این شکر این نعمات را بجا نمی آورد بلکه از این نعمت سوءاستفاده کرده و با گزارش دادن دروغ و متهم کردن همکلاسی هایش با نسبت دادن این تهمت که همه “هم"… “جنس"…."بازند” خود را در تابوتی از آتش قرار می‌دهد. چنین فردی باید از طرف قانون حد بخورد و از هم اکنون در تابوت آتش خوابیده است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-11] [ 08:51:00 ب.ظ ]

گزارش دروغ طلبه ...

وقتی کسانی هستن که ناسپاسی می‌کنند. از نعمت‌هایی که خدا بهشون عطا کرده درست استفاده نمی کنند.و علاوه بر این که متشکر نیستند دائما غر می‌زنند و از کاه کوه می‌سازند. به یک عده از کسانی که شب و روز برایشان زحمت می‌کشند تهمت می‌زنند و دروغ گزارش می‌نویسند. به همکلاسی هایشان خیانت می‌کنند و متاسفانه طلبه هم هستند در خانه امام زمان می‌خورند و می‌خوابند و از بیت المال استفاده می‌کنند.

و همین طور هرکسی که در جامعه قدر نعمت خداوند را نمی‌داند در این قضیه گرفتار می‌شود. اگر طلبه است دیگر از حوزه رفتن خبری نیست ،اگر استاد است تدریس ندارد باید در خانه بماند از حقوق خبری نیست. به این چه می‌گویند در معارف قرآنی می‌گویند سنت تاریخ و در ضرب المثل می‌گویند از ماست که برماست.

باید توبه کرد از اشتباهاتی که مرتکب شده‌ایم و از دوروغ‌هایی که بافتیم و از تهمت‌هایی که زدیم تا به بلایی دیگر مبتلا نشده‌ایم.

این گونه گناهان باعث می‌شود ابرار و اولیاء خدا هم در این سنت تاریخ مبتلا شوند. مثلا برنامه اعتکاف هم حذف می‌شود و نماز جمعه‌ها هم تعطیل می‌شود. مکانهایی که دعا مستجاب می‌شد.

قابل توجه بعضی از طلاب .

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-12-09] [ 06:39:00 ب.ظ ]

شب بروز رسانی آرزوها ...

شب پاک کردن قلبها

بازهم شب لیله الرغائب رسید، یک سالی از لیله الرغائب سال 97 می‌گذرد و آرزوهایی که در آن شب از خداوند خواستیم، و مهمترین آرزوهایمان که نابودی داعش بود با نفس پاک معجزگر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی چشیدیم.

البته شب لیله الرغائب یعنی شبی که باید قلب‌ها را پاک کرد.قلب باید از حسادت‌ها کینه ها پاک باشد تا آماده شود برای بروز رسانی آرزوها، با ظرفیتی بالایی که امتیاز دریافت برکات  سه ماه پر برکت را داشته باشد.ماه رجب امت و ماه شعبان ماه پیامبر در نهایت ماه رمضان ماه خدا تا قابلیت شرکت در مهمانی را داشته باشیم.

خداوند با نظمی مرتب برای همه لحظه‌های انسان زمینه‌های برداشت معنوی را فراهم کرده است.

حالا امشب چگونه قلب‌هایمان را نسبت به سال گذشته پاکتر کنیم تا میل هایمان معنوی گردد و به نفس پاکتبدیل شود و یک معجزگر دیگر از حاج قاسم‌هایی که ناشناسند، شبی را برایمان رقم بزند که سال آینده شاهد رجعت سردارشهیدمان در کنار صاحب عصر (عج) باشیم.

وقتی امام خامنه‌ای به دختر سردار دلها حاج قاسم سلیمانی که برای پدر بیقراری می‌کند، نوید رجعت حاج قاسم را می‌دهد؛ بیایید در این شب دلمان را از بدی های حسادت و کینه پاک کنیم تا دعاها به استجابت برسد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-08] [ 09:17:00 ب.ظ ]

لب و لوچه های سرخ مخفی بود ...

زنان ماسک زده

هرچه امربه معروف کردیم و هرچه نهی از منکر به گوششون نرفت که نرفت.گفتیم این گونه با آرایش در کوچه بازار حرکت کردن شایسته زن مسلمان نیست. از بهداشت گفتیم این مواد آرایشی کلی سرب و ضرر داره فایده ای نداشت بلکه روز بروز بدتر شدند. تا این که دست قدرت پروردگار برای انتقام باز شد و کرونا نازل شد. حالا این کرونا که خودش قابل معالجه است بماند اکثر مردم چین به خاطر ترس از کرونا مردند.شاید مرگ سفید همین باشد که قبل از ظهور عده زیادی را به کام مرگ می کشد! راست گفته اند ترس برادر مرگ است.وقتی در شهر حرکت می‌کردم دیگر از زنان رژ مالیده خبری نبود هیچ لب و لوچه سرخی دیده نمی شد نه اینکه زنی در کوچه خیابان نباشه، بودند بلکه همه زنها از چانه گرفته تا بینی های عمل کرده را با ماسک پوشانده بودند حتی شال سرشان را هم روی ماسک بسته بودند. دست‌هایشان هم دستکش داشت برای همین ناخن های لاکی هم دیده نمی‌شد. با خودم گفتم حتما یک روز هم مجبور می شوند با بلایی دیگر موهایشان را پنهان کنند تا از بلا محفوظ بماند.

گفتم خدایا چرا گنهکاران باور نمی کنند بلا را و  چرا تماشاچیان، این گناهان باور نمی‌کنند بلا تر و خشک را می سوزاند، حالا این بلا به نام هرکسی می خواهد باشد.                                     .

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-12-07] [ 10:14:00 ب.ظ ]

اسلحه هاتون را بیرون بیارید ...

جای سردار در صف رای گیری خال بود

حاشیه های انتخابات

جوان با چند نفر از دوستانش وارد شعبه اخذ رای شد، یکی شون با صدای بلند گفت: بچه ها اسلحه هاتون را در بیارید: همه کسانی که در شعبه بودند جا خوردند و با چشم‌های گرد شده نگاهشون کردند؛ که جوونها انگشت‌های اشاره را بالا گرفتند و بعد گفتند ما انقلابیها با این انگشت ها چشم‌های ترامپ را در می‌آوریم. همه کسانی که در شعبه بودند نفس های حبس شده را رها کردند و متوجه شدند که سرداردلها با نابودی داعش و ایجاد امنیت چه آرامشی را برایشان ذخیره کرده است. دوباره یادشان افتاد که جای سردار شجاع شهید حاج قاسم سلیمانی در شعبه رای گیری چقدر خالی است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-06] [ 03:54:00 ب.ظ ]

دختران قربانی ناسپاسی ...


که ده ماه او را ندیده و با ترس و وحشت منتظرش بوده بسیار تلخ و دردناک بود. هنگامیکه لیلا را دیدند شوکه شدند، ام‌عایشه، فوزیه و عایشه لیلا را به آغوش گرفتند و های های گریه می‌کردند . مادر بود و دختری که قدرت تکلم خود را از دست داده، وقتی نگاه به لیلا می‌کردم از سوز دل گریه می‌کردم. ام‌عایشه گفت ابوبشیر چرا لیلایم حرف نمیزند؟! چرا لیلایم پیر شده ؟! آنقدر فضا هیجانی و احساسی شده‌بود که لیلا از حال رفت . سراسیمه او را به بیمارستان رساندیم. در بین راه ماجرای لیلا و توصیه های پزشک را به خانواده گفتم.?

⚡️ پیدا کردن لیلا برای خانواده ما اتفاق بسیار مهم و خوشحال کننده‌ای بود، از طرفی وضعیت جسمی و روحی لیلا هم دل هر انسانی را آتش میزد. اما چاره چه بود؟! باید می‌سوختیم و تحمل می‌کردیم. بعد از مرخصی از بیمارستان جلسات روانپزشکی و گفتار درمانی لیلا را شروع کردیم . هر چند پیشرفت کار بسیار کم بود ، اما ناامید نبودیم.

⚡️ بعد از شش ماه استراحت در منزل و جلسات متعدد پزشکی، حال لیلا رو به بهبود بود. او حالا آرام آرام و شمرده حرف میزد ، وضعیت روحیش بهتر شده بود، اما بشدت از نام داعش و پرچم آنها متنفر بود و ما هیچکدام جرأت نداشتیم در خانه حرفی از آنها بزنیم چون دچار تشنج و لرز شدید می‌شد. نمیدانم چه بلایی بر سر دختر نازنینم آورده بودند . لعنتی ها ……

⚡️ با خانواده تصمیم گرفتیم که به دمشق برگردیم، از حلب خاطره خوبی نداشتم . در حلب تنها فرزند پسرم را از دست دادم و دختر نازنینم هم پژمرده شد. از داعش لعنتی و همه تروریست‌های وحشی بیزار شده بودیم . ما اکنون فقط آرامش و امنیت می‌خواستیم. چیزی که قبلا آن را داشتیم و قدرش را ندانسته بودیم !!!

⚡️ برای آخرین بار به دیدار ابویعقوب رفتم و با او خداحافظی کردم ، حلب را با خاطرات تلخش ترک کردیم و عازم دمشق شدیم . وقتی به دمشق رسیدیم به محله ای رفتیم که خانه قبلی ما آنجا بود . در جنوب دمشق. آن محله ویران شده بود. کوچه‌ها، منازل، مغازه ها پر از ترکش خمپاره بود و ویران گشته بود. این خرابی‌ها نتیجه شورش مردم سوریه علیه حکومت قانونی بشار اسد بود !!!!
چقدر راحت داشته های خودمان را به باد فنا دادیم !!!!

⚡️ تجربه تلخ زندگی من، می‌تواند برای هر مسلمانی عبرت آموز باشد . خصوصا برای مردم کشورهای منطقه. برای مردم ایران و عراق، برای مردم پاکستان و افغانستان، برای همه مفید و عبرت آموز است. هرچند عراق و افغانستان هم طعم تلخ تروریسم داعش و تکفیری‌ها چشیده اند. زندگی من برای ایرانی‌ها که در امنیت زندگی می کنند درس بزرگی است. بخوانید و عبرت بگیرید.

⚡️ بالاترین نعمت خداوند امنیت و آرامش است، قدر آن را بدانید، آن را بزرگ بشمارید. عاقل و زیرک باشید. هر حرفی را که شنیدید فکر کنید، ببینید دشمن شما چه می‌گوید ؟! فریب دشمن را نخورید. ما مردم سوریه دشمن شناس نبودیم . ما فکر می‌کردیم داعش برای نجات مردم سوریه آمده است !!!! ما اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدیم و تاوان سخت آن را دادیم .

⚡️ من تاوان اشتباه خودم را با از دست دادن بشیر، و پرپر شدن دخترم لیلا دادم . و بقیه مردم سوریه هم همینطور !!! ما با دست خودمان کشورمان را نابود کردیم، سوریه همه چیز داشت، سوریه و دمشق عروس کشورهای عربی بود، حلب قطب بزرگ اقتصادی منطقه بود، ما بهترین آثار باستانی و گردشگری را داشتیم، داعش و تروریست‌ها همه چیز را نابود کردند و ما اکنون بر خاکستر آنها نشسته‌ایم !!!

⚡️ از همه مجاهدانی که بفریاد ما رسیدند تشکر و سپاس دارم، اجر همه آنها با خداوند متعال است، ما از ایرانی‌ها و افغانی‌ها و پاکستانی‌ها که برای مبارزه با داعش و تکفیری‌ها به سوریه آمدند کمال تشکر را داریم، آنها حق برادری خود را ادا کردند. امیدوارم سرگذشت تلخ مردم سوریه برای هیچ ملتی تکرار نشود.

⚡️ در پایان اعلام می‌کنم اکنون عکس بشار اسد در خانه من است. من از حامیان بشار اسد هستم، من از عملکرد گذشته خود پشیمانم و درس زندگیم و سرگذشتم را گفتم تا درس عبرتی برای همگان باشد. قدر امنیت و آرامش زندگی خود را بدانید و برای حفظ آن عاقل و هشیار باشید. دشمن را بطور کامل بشناسید. دشمن شما را فریب می‌دهد و پس از تسلط با نهایت بیرحمی با شما برخورد می کند

پایان عبرت آموز یک خانواده  اهل سوریه

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-12-05] [ 09:22:00 ق.ظ ]

نماینده فراری ...

قانون‌های ناکار آمد.

نمایندگانی که برای کاندیدا شدن رد صلاحیت شدند، ولی با این حال در مجلس تا سه چهار ماه حضور خواهند داشت.البته تعداد شون هم کم نیست، 70 نفر نماینده. یعنی این گروه که اکنون زخم خوره شورای نگهبان هم هستند  بیکار می‌نشینند.

از کجا معلوم بعد از ضربه زدن و کارشکنی در تصویب قوانین مجلس از راه‌های مخفی به خارج از کشور فرار نکنند؛ با توجه  به اینکه حتما با نفوذ در مراکزی پارتی هم دارند، چون مطمئن هستند که حسابشان با جناب آقای رئیسی خواهد بود.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-12-04] [ 02:15:00 ب.ظ ]

سرنوشت دختران اسیر ...

دخترا اسیر ایتالیایی در دست داعش

با ناامیدی به آنجا رفتیم خبری ما را تکان داد. ظاهرا دختری با مشخصات ظاهری شبیه لیلا توسط نیروهای ارتش سوریه در بندر لاذقیه شناسایی شده است. خیلی خوشحال شدیم . یعنی لیلای ما پیدا شده است!!!

⚡️ باید به بندر لاذقیه می‌رفتیم . آیا این دختر همان لیلای ما هست یا شخص دیگری است. ….. آیا شانس با ما همراه شده و دوباره لیلا را خواهیم دید. ؟!!! باید هرچه سریعتر به لاذقیه می‌رفتم . خودم را آماده رفتن کردم …..

⚡️ برای رفتن به لاذقیه لحظه شماری می‌کردم. نظامی‌ها می‌گفتند راه زمینی ناامن است و فعلا بهتر است صبر کنم تا با یکی از هواپیماهای ترابری ارتش از حلب به لاذقیه بروم. امکان بردن ام‌عایشه نبود و فقط خودم باید برای دیدن لیلا و شناسایی آن به لاذقیه می‌رفتم . چند روز گذشت تا فرصت حرکت بسمت بندر لاذقیه فراهم شد. سوار بر هواپیما شدیم و حرکت کردیم!!

⚡️ به بندر لاذقیه که رسیدم بلافاصله به آدرس کمیته جستجوی مفقودین رفتم، چقدر شلوغ بود. از خیلی از شهرهای سوریه آمده بودند، هرکسی گمشده‌ای داشت، من مشخصات خودم و لیلا را به مأمور کمیته دادم و منتظر ماندم. چه صحنه هایی آنجا دیدم که هرگز فراموش نمی‌کنم . گریه‌ها ، خنده‌ها ، شادی و غم در بین گمشدگان و خانواده‌های آنها موج میزد. و من هم منتظر لیلایم بودم !!

⚡️ بعد از یکساعت مرا صدا زدند و به اتاق ملاقات رفتم . ضربان قلبم را با تمام وجود حس می‌کردم ، پاهایم قدرت راه رفتن نداشت، خدایا چگونه با لیلا برخورد کنم ؟! اصلا آیا این دختر لیلای من است یا نه؟! تمام صورتم پر از اشک شادی و غم بود. هم خوشحال بودم و هم نگران . تا اینکه در باز شد و دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد بهمراه مأمور وارد اتاق شد!!!

⚡️ با دیدنش شوکه شدم . جلو رفتم خوب بصورتش نگاه کردم . خدای من این لیلاست؟!! او تا مرا دید شروع به گریه کردن کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. او را در بغل گرفتم و خوب نگاهش کردم ، چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر می‌رسید. لیلا حرف نمی‌زد فقط گریه و ناله می‌کرد . ??

⚡️ نیم ساعت در بغلم بود و هر دو گریه می‌کردیم ، مأمور کمیته برگه‌ای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست ، او تاکنون با ما صحبت نکرده و ظاهرا قادر به تکلم نیست . او سرگذشت اسارت و چگونگی رهایی اش را اینجا نوشته، آن را بخوان و امضا کن. خدایا چه می‌شنوم ؟!!! لیلا قادر به حرف زدن نیست ؟!!! چرا ؟!!!!??

⚡️ او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در حلب منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . ?? اما هیچ‌پاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرف‌های پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود.

⚡️ آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه آن: لیلا پس از حلب توسط تروریست‌ها به ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریست‌های وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار می‌کند و به خانواده ای پناه می‌برد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی می‌کند تا برایش گذرنامه آماده می‌کنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند . آنها زمینه خروج او از ادلب و گشت و بازرسی داعش را فراهم می‌کنند. لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت بسمت لاذقیه حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل داده‌اند. ??

⚡️ پایین برگه سرگذشت لیلا، اظهار نظر پزشک کمیته مفقودین نوشته بود: این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب دوران اسارت و تحمل سختی و شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید، قدرت تکلم خود را از دست داده است ، بیمار نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. باید تحت مراقبت ویژه باشد تا به حالت قبل برگردد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید.و از او در اینمورد سؤال نکنید. امضای پزشک.

⚡️ خدایا این چه بلایی بود بر سر دختر نازنینم لیلا افتاد ؟!!! اگر ام‌عایشه، لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟!! چگونه لیلا را با این وضعیت به خانه ببرم، چگونه فوزیه و عایشه لیلا را با این وضعیت ببینند ؟!!! دنیا بر سرم خراب شده بود. از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحی او بودم.??

⚡️ یک روز در لاذقیه ماندیم تا فرصت برگشت به حلب برایمان آماده شد. با پرواز هواپیمای ترابری ارتش، بسمت حلب رفتیم . من با خودم فکر می‌کردم موضوع را چگونه با خانواده در میان بگذارم . در هواپیما لیلا سرش را روی پاهایم گذاشته بود و بخواب رفته بود. و من نگاهش می‌کردم و گریه می‌کردم .

⚡️ هواپیما در فرودگاه حلب بزمین نشست، ام‌عایشه به همراه دخترانم در فرودگاه منتظر بودند، صحنه دیدار مادر با دختری ….ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ق.ظ ]

آسیب دست نوشته های طلاب ...

همیشه ظالم‌ها ظاهرا پیروز می‌شوند.تا تاریخ بوده همین طور بوده است. همانطور که امام حسین علیه السلام توسط متجاوزان به شهادت رسید.هرچند پیروز در هر دو روزگار بود ولی باشهادت. همین طور هم شهدا و اولیای خدا من‌جمله شهید بلند قامت روزگار ما سردار حاج قاسم سلیمانی که طبق فرمایش رهبری به کلتی‌الحسنیین رسید. اما با شهادت. چون همیشه افرادی در همه روزگاران وجود دارند که از جهت بصیرت دچار نقصان عقلی هستندو دنباله روی منحرفان هستند.

اکنون مدت بیش از بیست چهارسال سال از تاسیس مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران می‌گذرد. و از آن زمان تا کنون برای کشف حقیقت در حوزه‌ها کارشناسانی را می‌فرستند، که یک برگه به هر طلبه می‌دهند که مشکلات مدرسه را از مدیر و معاونان بنویسید. طلاب خودشان می‌گفتند تا حالا هرچه نوشتیم اثری ندیدیم بنابراین برگه‌ها را طلاب دیگر می‌گرفتند و روی هرکدام خواسته هایشان را می‌نوشتند تا تعداد زیاد باشد و اثر کند. اگر این خواسته ها منطقی و مفید بود چه بهتر اما خدای نکرده این برگه ها دست یک شیطانکی که در بیشتر حوزه‌ها وجود دارد بیفتد، شما تصور کنید که چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟!

مثلا این طلبه شیطان روی یک برگه بنویسد که در این حوزه همه ه م ج ن س ..ب..ا ! مرکزی‌های ساده انگار هم بر این باور باشند که هرکسی که اسمش طلبه شد صادق ترین فرد است! روی برگه دیگر بنویسد همه درد معده دارند، روی برگه دیگر بنویسد مارا بزور به نماز جمعه می‌برند…..، همین طور دروغها را به بافد؛ از دروغ گو نباید انتظار یک دروغ داشت.

کار مرکز با تعویض مدیر و کادر و معاونان شروع می‌شود. یا مجوز خوابگاه را حذف می‌کند.حالا این گونه گذارش‌گیری چه طبعات زشت و گناه آلودی دارد.

و کمترین نتایج  خطر ناک گزارش گیری دنیایی عبارت است از:

 1)  همه طلاب  به ه م ج ن..س  …ب  ا متهم می‌شوند.

2)  مدیر و معاون به کم کاری متهم می‌شوند.

3)  مجوز خوابگاه حذف می‌شود.کسانی که می خواستند وارد حوزه شوند چون خوابگاه نبود نمی توانند طلبه شوند.

4)مسؤلین مرکزگرفتار سوءظن می‌شوند.

5) این خبر کذب کافی است که از حوزه به بیرون درز کند، همه طلاب متهم هستند حتی خود شخص نویسنده، چگونه می‌تواند ازدواج کند چون طلبه حوزه‌ای با این وصف است.

6)و دیگرانی‌که دوست داشتند به حوزه وارد شوندمنصرف می‌شوند.

7) از اول به طلاب آموزش داده می‌شود که هرچه دلشان می‌خواهد  به مدیران مدارس نسبت بدهند، در حالیکه زمانی آداب متعلمین آموزش داده می‌شد تا حق بزرگتر و استاد را یاد بگیرند.

مطالب زیر کمترین نتایج اخروی این گونه گزارش گیری است.

1)  در قیامت همه آن طلاب از نویسنده گزارش  دروغ بازخواست خواهندکرد.

2)  همه طلاب از کسانی که در مرکز این دروغ را باور کردند باز خواست خواهندکرد.

3)  همه کسانی که دچار سوظن شدند بازخواست خواهندشد.

4)  کسی که این سخن را در حالیکه با چشم خود ندیده تهمت زده ایمان در قلبش ذوب شده است.

5)  کسانی که به خاطر این دروغ متهم به کم کاری شدند روز قیامت از نویسنده باز خواست خواهندکرد.

6)  کسانی که به خاطر بدبین شدن نتواستند به حوزه وارد شوند طلبه شوند بازخواست خواهندکرد.

واقعا نوبره در یک مرکز علمی اسلامی اینگونه بی‌فکری شود مانند قرون وسطا عمل کنند تا زمینه برای رشد “روح الله های زم” در حوزه‌ها شود. وقتی برگه‌ای بدون نام و مشخصات به طلبه تازه وارد که هنوز هیچ کلمه‌ای از ادبیات دین یاد نگرفته است بدهی و بگویی بنویس و مسؤلین مرکز با استناد به آن نوشته‌ها روی افراد متدین قضاوت کنند!!! یعنی خداوند آنها را از روی عدالت قضاوت نخواهد کرد؟!

با یک طرفه به قاضی رفتند و نه از تفهیم اتهام خبری هست نه از شاکی! و متاسفانه این گونه تربیت از ابتدا باعث می‌شود وقتی طلبه به مقام استادی و یا معاونت هم می‌رسد، این رفتار جزء شخصیت او می‌شود. لذا از استاد و کادر هم می‌خواهند که به همان روش مدیر را قضاوت کن!!! پناه برخدا!!!

فقط صرفا با یک تکه کاغذی که نه نامی دارد و فامیلی افراد مورد قضاوت قرار می‌گیرند! درست عین ساواک زمان طاغوت.

و طلبه شیطان دروغگو هم به تماشای کار شیطانی‌اش می‌نشیند و به ریش همه مسؤلین مرکز و حوزه‌ها می‌خندد؛ با خیال راحت که هیچ اثری  از تهمت و دوروغ  بر جا نگذاشته است و عقل جن هم به او نمی‌رسد.

در حالیکه امروز دنیای ارتباطات است همه از هر راهی می‌توانند اعتراضشان را به مسؤولین برسانند . تازه باید هرکسی حرفی گزارشی می‌دهد بتوانداثبات کند صرفا دهان باز کند هرچه دلش خواست بگوید درست نیست، باید در قیامت همه این کسانی که این راه را پیشنهاد می‌کنند جواب گو باشند.

 بحث ما این بود که افراد دروغگو و کجروندگان و منحرفان به ظاهر پیروز میدان هستند و طبق ستنت های پروردگار مدتی را با همین منوال به ظاهر خوش می‌گذرانند. و کسانی که به آنها تهمت زده شده هم ظاهرا شکست می‌خورند ولی وضع به همین منوال نمی‌ماند و خداوند در کمینگاه منتظر است.خواه بازرس، یا طلبه، یا معاونت مرکز باشد إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ.

شما چه راهی را برای بازرسی از حوزه‌ها پیشنهاد می‌دهید که این آسیب‌ها را نداشته باشد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-12-02] [ 06:43:00 ب.ظ ]

دختران گمشده ...

دختران فروشی سوریه

⚡️ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان بشار اسد به خیابان‌ها آمدیم . ما احمق شدیم و فکر می‌کردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان می‌شود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت می‌کرد……

⚡️ حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر می‌شد. خبرهایی می‌رسید که ارتش سوریه برای تصرف شهر حلب آماده می‌شود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند . وقتی به خیابان می‌رفتم ، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهره‌های آن‌ها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریست‌ها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت.

⚡️ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد، نگرانی‌ام بیشتر شده بود . به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم . او هم خبری نداشت . با خود می‌گفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!!
یا شاید برایش اتفاقی افتاده !! ذهنم مشغول بود.

⚡️ ام عایشه بیتاب لیلا بود . هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم می نشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم . یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشین‌های داعش و فرماندهان آن‌ها در رفت و آمد بودند . دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم !!!

⚡️ سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم . گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم !! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده ، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم!!! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم . خدایا گرفتار چه وحشیهایی شده‌ام !!!!

⚡️با ناامیدی به خانه آمدم . ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت می گشت ، برو ببینم چکارت داشت؟!!! به منزل ابویعقوب رفتم ، گفت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!!
گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چه میشنوم ؟!!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!!!?

⚡️ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم ؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم . یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حلب حالت جنگی به خود گرفته بود . صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم . با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی داعش هم وجود نداشت!!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت!!! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟!!!

⚡️ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم ، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!!!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد!!!!
دلشوره ام بیشتر شد ، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!!!

⚡️ لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. ?? خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم ، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم !!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت.

⚡️ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بشار اسد بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم . کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود ، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم !!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم ، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم !!!

⚡️ داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد . زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد . آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود می دیدند . لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند.

⚡️ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد

⚡️ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!?

⚡️ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند.

⚡️ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!!

⚡️ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .

⚡️ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید بخدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد.

⚡️ فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به رقه و ادلب فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!!
هر لحظه از آن روزها از تلخترین لحظات عمرم محسوب میشد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظار خیلی سخت و کشنده بود.

⚡️ سه ماه از آزادی حلب گذشته بود و من و ام عایشه هر روز به کمیته مفقودین جنگ میرفتیم و جویای خبر پیداشدگان بودیم. یک روز که …ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:17:00 ق.ظ ]

توجه توجه برای مجردان ...

دعای گشایش بخت

دعای یا من تحل در دفع شدائد (مفاتیح الجنان)
كفعمى در كتاب «مصباح» دعايى نقل كرده و فرموده است: سيّد ابن طاووس اين دعا را براى ايمن شدن‏ از ستم سلطان و نزول بلا و چيرگى دشمنان و ترس و تنگدستى و دل‏تنگى ذكر كرده، و آن از دعاهاى صحيفه سجّاديه است، پس هرگاه از زيان آنچه ذكر شد در هراس بودى آن را بخوان.و دعا اين است،در ضمن هرکسی این ذکررا چهل روز بخواند برای ازدواج بسیار راه گشا است.

يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ
اى آن‏كه گرفتاريهاى سخت تنها به وسيله او بازگردد،اى آن‏كه تيزى تيغ دشواري ها به او درهم شكسته شود،
وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ
اى آن‏كه بيرون آمدن از رنجها و راه يافتن به‏ سوى عرصه گشايش تنها از او درخواست گردد،در برابر توانايى‏ات سختيها رام شد،
وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدْرَتِكَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ
و به لطف اسباب و وسائل فراهم گشت، و به نيرويت قضا جارى شد،و امور براساس اراده ‏ات گذرد،
فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ
پس اشياء تنها نه به گفتارت‏ بلكه به اراده‏ات فرمان پذيرند، و تنها به اراده‏ات قبل از نهى كردنت باز داشته ‏اند،
وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ لا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلا مَا دَفَعْتَ وَ لا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلا مَا كَشَفْتَ
تنها تو براى رفع گرفتاريها خوانده شدى،و در بلاهاى سخت پناهگاهى، چيزى از آن بلاهاى سخت دفع نگردد جز آنچه تو دفع كردى، و چيزى از آن گشوده‏ نشود مگر آنچه تو گشودى
وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ
پروردگارم مشكلى به من رسيده كه سنگينى ‏اش مرا به زحمت انداخته است، و دشوارى بر من فرود آمده كه به دوش كشيدنش مرا گرانبار نموده ‏است‏ آرى آن را تو به قدرت خويش بر من فرود آوردى،
وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ فَلا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ
و با نيرويت متوجّه من ساختى، پس از آنچه مرا در آن وارد كردى بيرون كننده ‏اى نيست و از آنچه متوجه من نمودى بازگرداننده ‏اى وجود ندارد و از آنچه تو بستى گشاينده‏ اى نمى ‏باشد
وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
و از آنچه تو گشودى كسى را ياراى بستن نيست و بر آنچه تو سخت گرفتى آسان‏ كننده‏ اى وجود ندارد و براى آن‏كه تو از يارى‏ اش دريغ ورزيدى ياورى نيست،بر محمّد و خاندانش درود فرست،
وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ ،وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ
و در گشايش را پروردگارا به كرم و فضلت‏ به روى من بگشا، و چيرگى اندوه را به نيروت از من برگير،
وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ وَ أَذِقْنِي حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً
و مرا در آنچه از آن به تو شكايت نمودم خوش‏بينى عطا فرما،و شيرينى رفتارت را نسبت به آنچه از تو خواستم به من بچشان، و از پيشگاه خود مهر و گشايش گوارايى به من ببخش،
وَ فَرَجا هَنِيئا وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجا وَحِيّا وَ لا تَشْغَلْنِي بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ
از نزد خود راه نجات فورى برايم قرار ده، و از محافظت در انجام واجبات،
وَ اسْتِعْمَالِ سُنَنِكَ [سُنَّتِكَ‏] فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي
و به كار گرفتن احكامت‏ در زندگى مرا غافل مساز
يَا رَبِّ ذَرْعا وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّا وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ
پروردگارا از مشكلى كه بر من فرود آمده سخت به تنگ آمدم، و وجودم را به خاطر حادثه‏اى كه برايم رخ داده اندوه فرا گرفته است، تنها تو توانايى براى برطرف ساختن آنچه به آن دچار شدم
وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
و دفع آنچه در آن افتادم،پس به فضل خويش‏ آن را برايم به انجام برسان،هرچند خود را سزاوار آن از سوى تو نمى‏ دانم،اى صاحب عرش بزرگ،
[وَ ذَا الْمَنِّ الْكَرِيمِ فَأَنْتَ قَادِرٌ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ‏]
و داراى نعمت‏ كريمانه،تنها تو نيرومندى،اى مهربانترين مهربانان،دعايم را اجابت كن اى پروردگار جهانيان.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-11-25] [ 04:29:00 ب.ظ ]

سرنوشت دختران برده ...

دختران برده سوریتوسط داعش
….کرد

که اهل حلب بود و با داعش همکاری خوبی داشت.شاید آن جوان بتواند مرا به لیلایم برساند این تنها آرزوی من در این دنیا بود!!

⚡️ قرار ملاقات را ابویعقوب در منزل خود گذاشت، شب بود و رفتم آنجا، جوانی با ریش بلند و ظاهر تمام داعشی جلویم نشسته بود. خودم را معرفی کردم و خواسته خودم را مطرح کردم . آن جوان لبخندی به ابویعقوب زد و گفت خرجش زیاد است . آدرس فرمانده ابونصر را می‌خواهد ، این آدرس محرمانه است.

⚡️ به پایش افتادم . گفت فرمانده سربازان گشت بازار ابونصر است و او لیلا را برده است. اگر آدرس خانه اش را می‌خواهی باید خرج کنی. گفتم حاضرم . چقدر ؟!!! گفت : سه هزار دلار نقد!!!!
گفتم خیلی زیاد هست ، من یک کشاورز ساده هستم ندارم .?
ابویعقوب وساطت کرد و تخفیف خواست . جوان داعشی عاقبت به ۲۵۰۰ دلار راضی شد.

⚡️ به خانه آمدم . موضوع را به خانه گفتم . آنها حاضر شدند پول را جمع کنند. فردای آن روز قسمتی از طلا و جواهرات ام عایشه و دختران، را به بازار بردم و فروختم. اندکی هم پول در خانه داشتم همه را دلار کردم و ۲۵۰۰ دلار را آماده کردم. به ابویعقوب گفتم آن جوان را خبر کن، پول آماده است.

⚡️ سه شب بعد دوباره قرار من با آن جوان در منزل ابویعقوب بود. دلارها را به او دادم . وقتی خیالش راحت شد . آدرس منزل ابونصر را به من داد . منطقه صلاح الدین …..خیابان ….. کوچه ….. .
در پوست خودم نمی‌گنجیدم. اما جوان حرفی زد که نگرانم کرد. گفت آنجا محل خانه فرماندهان داعش است. محافظت می‌شود. رفتن آنجا سخت است. ممکن است کشته شوی !!!! خیلی مراقب باش.

⚡️ گفتم چه کنم ؟! جگر گوشه‌ام آنجاست. هر خطری باشد باید بروم. از او کمک خواستم. بر خلاف داعشی ها او کمی رحم و مروت داشت. گفت ابتدا تو آنجا نرو . بگذار من بروم و خبری از لیلا برایت بیاورم . بعد به تو می‌گویم که چه باید انجام دهی. اگر همینطور آنجا بروی کشته خواهی شد.

⚡️ خیلی خوشحال شدم . پیشانی آن جوان را بوسیدم. گفتم خدا خیرت بدهد این لطف تو را هرگز فراموش نخواهم کرد. هر چه زودتر باشد بهتر است . من نگران لیلا هستم . آن جوان گفت عملیات بزرگی در راه است و همه نیروها فراخوان زده شده اند. قطعا ابونصر هم در این عملیات خواهد بود . این بهترین فرصت است تا لیلا را ببینم و خبری برایت بیاورم.

⚡️ شماره موبایلم را ذخیره کرد و رفت. من و اهل خانه منتظر تماس آن جوان بودیم . نمی‌دانم شب و روز چگونه بر ما گذشت. مرگ بشیر را کلا فراموش کرده بودم . تمام فکرم پیش لیلا و نجات دخترم بود.
خدایا این چه بلایی بود که بر سرمان آمد. ??

⚡️ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ……ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ق.ظ ]

دختران قربانی داعش ...

دختران قربانی داعش
حکومت داعش سرار خشونت بود. آنها دختری را در میدان شهر گردن زدند ، من از مردمی که در میدان شهر جمع شده بودند پرسیدم جرم این دختر چه بوده ؟! گفتند در اینترنت و فیس بوک فعالیت داشته و این کار از نظر داعش حرام است!!!

⚡️ داعش دین اسلام را وارونه کرده بود، ما مردم سوریه گرفتار کسانی شده بودیم که بنام اسلام، کارهای خلاف اسلام می‌کردند و چاره ای جز تحمل کردن نداشتیم . آنها مخالفان خود را بشدت سرکوب و اعدام می‌کردند. اوضاع زندگی در رقه و حلب سخت بود. نیروهای داعش بظاهر هم مسلمان نبودند. فرماندهان آنها نماز نمی‌خواندند و چنین جواب می‌دادند که جهاد کردن بالاتر از نماز خواندن است!!!

⚡️ مردم سوریه برای نجات از دست حکومت بشار اسد قیام کردند، اما گرفتار حکومتی بسیار خشن تر و بی منطق‌تر مانند حکومت داعش شدند. من بشدت پشیمان بودم و پسرم را هم در این راه باطل از دست دادم ، می‌خواستم به دمشق برگردم ، اما اجازه نمی‌دادند.

⚡️ یادم هست بشیر درباره فرماندهان نظامی داعش برایم تعریف می‌کرد که آنها عرب نیستند. از چچن و اسراییل آمده‌اند و ما را آموزش نظامی می‌دهند. بشیر تنها فرزند پسرم بود و مرگ او برایم سخت و جانکاه بود. با خودم می‌گفتم این چه بلایی بود که بر سر مردم سوریه آمد؟!! چرا وضعمان اینطوری شد. ما که در رفاه و آسایش بودیم . امنیت داشتیم ، چرا خودمان همه اینها را نابود کردیم . چرا فریب مخالفان بشار اسد را خوردیم ، بشار اسد کجا ، داعش کجا !!!

⚡️ نارضایتی مردم در شهرهای تحت تسلط داعش هر روز بیشتر می‌شد. اهل تسنن که روزی فکر می‌کردند داعش کاری با آنها ندارد و فقط شیعیان و حامیان دولت بشار اسد مجازات می‌شوند بشدت پشیمان بودند ، اما کار از پشیمانی گذشته و زیر سلطه حکومت خشن و غیر منطقی داعش بودیم . !!!!

⚡️ یک روز در مغازه ابویعقوب بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد، همسرم بود. با اضطراب و ناراحتی و صدای پر از گریه گفت ابوبشیر کجایی ؟! سریع بیا خونه !!!! وحشت سراپایم را گرفته بود ، هرچه گفتم چه شده ؟!!!! جواب نداد تلفن قطع شد. سریع رفتم خونه و پر از اضطراب و ناراحتی بودم.

⚡️ وقتی به منزل رسیدم دیدم همسر و فوزیه و عایشه بشدت گریه می‌کنند، قلبم ایستاده بود، گفتم ام‌عایشه بگو ببینم چه شده ؟!!! همسرم فریاد میزد: لیلا را بردند!!! داعش داعش .?? پاهایم سست شد. لیلا دختر آخرم بود. فقط پانزده سال داشت. گفتم چه شده ؟!! بگویید کجا بردند ؟!!! برای چه بردند؟!!!

⚡️ عایشه دختر بزرگم گفت : امروز صبح همراه مادر و لیلا رفته بودیم بازار تا پارچه بخریم. در بازار می‌گشتیم که یک گروه از سربازان داعش را دیدیم. آنها مردم را بازدید می‌کردند. یک نفر از آنها که رییس بود دست روی سر لیلا گذاشت و گفت زوجه من هست صیغه را خواندم.!!!!
با تعجب گفتیم این دختر ابوبشیر است و ازدواج نکرده فقط ۱۵ سال دارد. یکی از سربازان داعش با خشونت ما را زد و گفت هر کسی که ما بپسندیم دست روی سرش می‌گذاریم و زن ما می‌شود. ??

⚡️ لیلا آنقدر ترسیده بود که از حال رفت ، هر چه فریاد زدیم و مردم جمع شدند فایده نداشت ، آنها لیلا را بردند و فرمانده آنها گفت به پدرش بگویید اگر دوست دارد سرش در میدان شهر زده شود اعتراض کند !!!! ام‌عایشه از حال رفته بود و من هم مثل یک انسان داغ دیده روی زمین نشستم . دنیا بر سرم خراب شده بود. لیلای نازنینم را کجا بردند ؟!!! لیلا عزیز زندگیم بود . دختری زیبا و با محبت. دوست داشتنی ….?❤️❤️

⚡️ سراسیمه از خانه بیرون آمدم ، به بازار رفتم و ماجرا را به ابویعقوب گفتم . او تنها رفیق من در حلب بود. ابویعقوب دلداریم داد. گفت صبر کن ببینم چه باید کرد. گفت آشنایی دارم شاید بتواند کاری کند. گفت شب بیا تا پیش او برویم تا ببینیم کاری از دستش بر می آید یا نه !!!!

⚡️ شب شد و با ابویعقوب به منزل آشنای او رفتیم . ماجرا را برایش گفتیم . سری تکان داد و گفت بعید است بتوانم کاری کنم. گفتم چرا ؟!! مگر می‌شود یک دختر را بدون اجازه پدرش به همسری گرفت؟!!
گفت طبق فتوای علمای داعش بله!!!!!
آنها فتوا داده‌اند اگر مجاهدان داعش از دختری خوششان بیاید، دست روی سرش بگذارند و بگویند این زن من است و تمام !!!!
او دختر شما را عقد کرده و برده و کار سخت است.
حالم دگرگون شد و با ناراحتی بر سرو صورت خودم میزدم . ?
داغ بشیر کم بود ، حالا لیلا را هم از دست داده بودم .
مرگ خودم را از خدا خواستم …….

⚡️ بعد از ربوده شدن دخترم لیلا آرام و قرار نداشتم . نه خواب به چشمانم میرفت و نه میل به غذایی داشتم . هر لحظه قیافه معصومانه لیلا جلوی چشمانم ظاهر میشد. خدایا او الان کجاست؟! چه بر سرش آمده ؟! دختر نازنینم دست چه کسانی افتاد؟!!!!??
نمی‌توانستم آرام بگیرم . باید هر طور شده نشانی از او پیدا می‌کردم.

⚡️ دوباره به سراغ ابویعقوب رفتم و از او خواستم اگر با داعشی ها رفاقت یا آشنایی دارد که مطمئن هست به من معرفی کند. او جوانی را به من معرفی کرد…ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-11-23] [ 11:27:00 ق.ظ ]

مردی با باران آمد ...

مردی از جنس نور

خداوند مهربان حاج قاسم مظلوم مخلصش را دوست داشت، چون او همیشه بدون سر و صدا انجام وظیفه می کرد و فقط به خاطر خدا کار می کرد و از جوانی تا میان سالی در صف مقدم خطر ثابت قدم مانده بود؛ بدون لحظه‌ای تردید و حب دنیا از مقام و مال دل برید، از دین و ولایت وناموس مملکت دفاع کرد.

خداوند خواست که علاوه بر پاداش اخروی سردار پاداش دنیوی او را بپردازد.بنابراین شهادت او را به گونه ای برگزید تا در چشم جهانیان قرار گیرد و همگان متوجه روش و منش او شوند و راه او را ادامه دهند.

خون حاج قاسم شهید، جان دوباره‌ای بر پیکر انقلاب بخشید. و انقلاب را در چهل یکمین سال عمر با برکتش بروز رسانی کرد. هرچند اشتباهات مسؤولین باعث دلسردی مردم از نظام شده بود؛ اما شهادت مظلومانه سردار با اخلاص که تمام هم وغمش رشد و شکوفایی ملت ایران و آزادی ملت‌های مستضعف بود، به موقع به میدان فرماندهی آمد و جان تازه‌ای به ملت بخشید. وترس و ناامیدی بزرگی را به جان دشمنان انداخت و امروز واژه"انتقام سخت” کابوسی شده است برای خواب دشمنان.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-11-22] [ 04:36:00 ب.ظ ]

دختران درقفس ...

دختران در قفس سوریه برای فروش
?⛔️⛔️ واقعاً ارزش خوندن و تفکر داره ??

*داستان عبرت آموز ابوبشیر از سوریه*

⚡️ ابوبشیر ساکن دمشق سوریه است ، کشاورز است و سه دختر و یک پسر دارد ، شصت ساله هست و خاطرات خودش را درباره اوضاع سوریه قبل و بعد از داعش برای ما بازگو می کند ، حرفهای شنیدنی دارد که پیشنهاد میکنم حتما بخونید!!

? ابوبشیر می گوید : ⚡️ مردم سوریه و از جمله خودم قبل از پیدایش داعش دچار یک توهم شده بودیم و بر اثر تبلیغات فراوان مخالفان بشار اسد در خارج و داخل سوریه ، به این نتیجه رسیده بودیم که عامل تمام بدبختیهای مردم سوریه شخص بشار اسد و دولتش هست و هر طور شده باید بشار اسد برود !!!!!

⛔️ در آن زمان پیامهای زیادی بین مردم سوریه پخش میشد که بشار اسد یک دیکتاتور است و باید حتما برود ، نجات سوریه یعنی رفتن بشار اسد و هر روز مخالفان نظام بشار اسد بیشتر میشدند و راهپیمایی و تحصن انجام میشد ، من هم در برخی از راهپیمایی ها شرکت میکردم و فرزندانم را هم تحریک میکردم که علیه بشار اسد تبلیغ کنید و همه جا بگویید دیکتاتور سوریه باید برود !!!!

⚡️ زمان گذشت تا اینکه تحصنها و اعتراضات بیشتر شد و یادم هست در شهر حمص جرقه اعتراضات خشونت بار علیه سوریه و بشار اسد زده شد. مردم حمص به خیابانها آمدند و نیروهای نظامی بشار اسد هم برای کنترل آنها جمع شده بودند که تیراندازی شد و عده ای کشته و زخمی شدند و از آن روز اعتراضات مردم سوریه و مخالفان بشار اسد رنگ و بوی خون گرفت ، اما کسی نمیدانست که آینده حامل چه خبرها و حوادثی است!!!!

⚡️ مردم متحصن عصبانی بودند و جنازه های کشته شدگان را باشور و هیجان خاصی تشییع کردند و در همین اوضاع و احوال بود که سروکله مخالفان نظام سوریه و بشار اسد پیدا شد : گروه.داعش !!!!? گروهی که با پرچم« محمد رسول الله » و شعارهای اسلامی آمدند و میخواستند مردم سوریه را از چنگال بشار اسد و حکومت دیکتاتوریش نجات دهند!!!!

⛔️ ما ابتدا از آمدن داعش خوشحال شدیم ، چون تنها خواسته ما سرنگونی حکومت بشار اسد و ایجاد یک دولت جدید بود و داعش چنین وعده ای را به مردم سوریه میداد ، شهرهای سوریه روز بروز شاهد درگیریها و کشتار بود و داعش با همراهی مردم و مخالفان بشار اسد ، شهرها و روستاهای سوریه را یک به یک اشغال میکرد و پیش میرفت!!! ما هم خوشحال بودیم. ?

⚡️ داعش پس از اشغال شهرها ، حکومت نظامی خشکی را اجرا میکرد ، موافقان بشار اسد را شناسایی و دستگیر میکردند و در میدان شهر گردن میزدند ، مخالفان بشار اسد هم خوشحال بودند و میزدند و می رقصیدند ، در این ایام بود که من هم دست زن و بچه خودم را گرفتم و به شهر حلب رفتیم و در حکومت اسلامی داعش زندگی خود را شروع کردیم!!!

⚡️ داعش دختران و زنان سوری زیادی را به بهانه های مختلف اسیر میکرد و آنها را در بازار بفروش میرساند ، ثروتمندان و سرمایه داران عربستانی ، اماراتی ، و حتی اروپایی می آمدند و دختران زیبا و کم سن و سال را جدا می‌کردند و می‌خریدند ، من این صحنه ها را در بازار حلب دیدم و چون خودم دختر داشتم بشدت ناراحت میشدم ، گریه های آن دختران در هنگام اسارت در قفس و موقع خرید و فروش آزارم می‌داد !!!!

⚡️ مبلغین وهابی داعش روی ذهن پسرم بشیر خیلی کار کردند تا او را عضو داعش کنند . پسرم بشیر جوان ۲۰ ساله ای بیش نبود و اطلاعات کمی درباره دین داشت. شخصی بنام ابوجهاد با او دوست شده بود و روی ذهن بشیر خیلی اثر گذاشته بود.

⚡️ یک روز بشیر کنارم آمد و از من اجازه خواست تا در یکی از عملیاتهای نظامی داعش شرکت کند . من بشدت مخالف بودم چون از طرز تفکر وهابیت خوشم نمی آمد و آن را قبول نداشتم ، اما بشیر دیگر حرف مرا گوش نمیکرد ، تمام فکر و ذکرش ابوجهاد بود. ابوجهاد او را عضو داعش کرده بود و ماهیانه هزار دلار به بشیر می‌دادند!!

⚡️ به بشیر گفتم چرا می‌خواهی برای داعش بجنگی؟! مگر آنها را می‌شناسی ؟! عقایدشان را می‌دانی!؟ حرف‌های عجیبی می‌زد ، می‌گفت شیعه مشرک است و ما باید آنها را بکشیم !!!! بشیر می‌گفت وظیفه داعش ابتدا کشتن مشرکین

( شیعیان) هست و سپس نبرد با کافرین !! می‌گفت با کشتن شیعیان ما به بهشت می‌رویم !!! این چرندیات را ابوجهاد در مغزش کرده بود.?

⚡️ با مادرش صحبت کردم تا بشیر را منصرف کند ، اما صحبت‌ها و نصیحت‌های من و مادرش فایده نداشت و بشیر دیگر یک داعشی تمام عیار شده بود . او بعد از چند ماه تمرین نظامی ، وارد عملیات‌های داعش شد و بعد از یکسال جنگ با نیروهای سوری ، عاقبت کشته شد. جنازه‌اش هم برایمان نیاوردند ، فقط خبر کشته شدنش را ابوجهاد به من داد و تمام!!!
جنگ داخلی سوریه تنها پسرم را از من گرفت و بشیر در راه باطل تفکر داعش و وهابیت خونش را هدر داد!!

⚡️ وضعیت شهرهای تحت تسلط داعش هر روز سخت تر میشد. داعش ابتدا گفته بود که کاری به مسلمانان اهل سنت سوریه ندارد و فقط با شیعیان می‌جنگد ، اما کم کم خشونت‌های داعش دامن اهل سنت را هم گرفت. حکومت داعش سراسر…. ادامه دارد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-11-21] [ 10:27:00 ق.ظ ]

مردی بی پایان ...

قاسم سلیمانی مکتب شد

وقتی شعار می دهیم که “من-قاسم-سلیمانی-هستم” ادعای بزرگی است. باید با تک تک واژه‌ها فکر کرد تا به حقیقت و کنه این شعار پی برد. چگونه می توان قاسم سلیمانی شد. به این آسانی ها هم که شعار می‌دهیم نیست. قاسم سلیمانی چهل سال در مکتب ولایت شاگردی کرد تا  تبدیل به مکتب شد.

از روزی که  در دامنه محراب ولایت اقامه بست و چهل سال سجده گاهش تمکین ولی بود، لحظه‌ای در این خلسه دچار شک نشد. او همچنان در راهش بسوی قله افسار نفس اماره را تبدیل به نفس مطمئنه کرد؛ تا به مرحله یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ  ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً رسید و وارد فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى‏  شد.چرا توانست به این مرحله برسد؟ چون عقربه عقل و احساسش را بر مدار مقناطیس ولایت تنظیم کرد. وقتی بعد مدت‌ها تلاش توانست با حیله‌های پلیسی یکی از اشرار مرزهای شرقی را که 52 بار اعدام داشت دستگیر کند، برای گزارش به محضر مقتدایش رسید و بعد از گزارش، مولایش دستور داد بگو آزادش کنند! سردار بلافاصله فرمان داد او را آزاد کنید.

بعد از فرمان از امامش پرسید: چرا باید آزاد می‌کردیم؟ ایشان فرمودند شما او را دعوت به مذاکره کردید و او با اعتماد به قول شما آمده بود، نباید به قول شیعیان خدشه ای وارد شود. حالا بروید او را دستگیر کنید. نکته اینجاست قاسم شهید سلیمانی ذوب در ولایت بود، قبل از آزادی شرور نپرسید چرا آزادش کنیم؛ بلکه فورا اطاعت کرد. یعنی او به ولایت اعتقاد صددرصدی داشت که هر چه می‌گوید درست است. اینگونه بود که قاسم سلیمانی یک مکتب شد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-11-16] [ 11:02:00 ق.ظ ]

دلخوشی های ماندگار ...

شاه با فرحش در رفت

به نظرم دلخوشی را نباید کوچک فرض کرد. همه دلخوشی هایمان به عنوان نعمت الهی از بزرگترین ها است، حتی کوچکترین شادی. شاید بعضی دلخوشی ها بعد از گذر زمان و رشد عقلانیت انسان تبدیل به شادی مضحکی شود. باید دلخوشی هایمان معیاری داشته باشد. دلخوشی می تواند شامل معیار معنوی و مادی باشد. معیار مادی در طول زمان ارزش مادی خود را از دست می‌دهد. اما دلخوشی معنوی همزمان با رشد عقلانیت انسان نمو می‌کند .دلخوشی مثل دریافت یک جایزه مادی که به مرور زمان ارزش مادی آن کاسته می شود، ابتدا آن جایزه را در کمد و کیف پنهان می‌کنیم ولی بعد از چند ده سال می‌شود اسباب بازی کودکمان .  شروع اولین دلخوشی های من که هنوز طعم شیرینی آن را می توانم احساس کنم، البته برای دوستان کوثرنتی به حسب سن و سالشان قابل احساس نیست. دلخوشی که بعد از سال‌های خفقان قبل از انقلاب  در 26 دی ماه 1357 در شهر پیچید که “شاه با فرحش در رفت” این دلخوشی شروعی بود برای دلخوشی های پی‌درپی که در 12بهمن فریاد “امام آمد” قلبمان را پر شعف کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-11-13] [ 02:57:00 ب.ظ ]

#من_انقلابیم ...

قاسم هنوز زنده است

چگونه از حاج قاسم بنویسم. باید مانند حاج قاسم روحی بزرگ داشته باشی تا بتوانی از محبتش به مردم، خصوصا مظلومان جهان بنویسی. اگر بخواهی از ولایت پذیری او بنویسی باید مانند او در ولایت ذوب شده باشی تا حال او را بتوانی درک کنی. اگر بخواهی از بی میلی او به پست و مقام بنویسی، باید در این وادی طی طریق کرده باشی. حتی اگر بخواهی از دیده نشدنش بنویسی، خیلی سخت است برای منی که می خواهم دیده شوم.

این واژه ها را بسطر کشیدن هم سخت است. کسی که در دوره چهل ساله عمر انقلابیش یک روز هم بدون فکر و عمل برای پیشرفت انقلاب را از دست نداده است.با توجه به مشکلاتی که در جنگ برایش حادث شده بود، از ترکش هایی که مهمان بدنش بودند و ناراحتی هایی که از مواد شیمیایی سلامتی او را به مخاطره انداخته بود. هرگز نخواست کسی از او تقدیر کند. سردار کسی بود که برای ماموریت‌هایش حقوقی دریافت نمی کرد و گذران زندگی را با سختی می چرخاند، اینگونه بود که وقتی روزی از فرودگاه سوار تاکسی شد جوان تاکسی‌چی با تعجب پرسید شما با سردار نسبتی دارید؟ سردار گفت من خود سلیمانیم! راننده گفت قسم بخور! سردار قسم خورد. وقتی باورش کرد، از او پرسید: زندگی را چگونه می‌گذرانی؟ جوان گفت وقتی شما سردار سلیمانی هستی من هم مشکلی با سختی زندگی ندارم.سردار سلیمانی یعنی انقلابی .

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-11-12] [ 07:39:00 ب.ظ ]

تساوی رای دزد با دانشمند ...

وقتی در باره سنت‌های لایتغیر خداوند فکر می‌کردم، بعضی برایم کاملا قابل هضم بود ولی بعضی را نمی‌توانستم هضم کنم. مثلا سنت املا و یا استدراج را در مورد کنهکاران و کفار متوجه می‌شدم و مصادیق آن را در تاریخ میافتم؛ خداوند با فرصت دادن به آنان تمام ظریفتشان پر می‌کند تا در قیامت حجتی برای خلاصی از جهنم  نداشته باشند.

یا سنت امداد را کاملا حس می‌کردم که اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری خواهد کرد.در دوره معاصر هم این سنت امداد را بارها با چشم خود نظاره کردیم. پیروزی های پی‌درپی در انقلاب و دفاع مقدس… و اما سنتی که می‌خواهم مطرح کنم سنت تاریخ است که مقداری برایم قابل هضم نبود. در این سنت خداوند مقرر کرده است، جوامعی که از حق پشتیبانی نکنند آن جوامع را دردنیا گرفتار کیفر می‌کند، منتها در این ابتلا مومنین هم گرفتار می‌شوند؛ با اینکه در این حوادث هیچگونه کوتاهی نداشته‌اند، بلکه بسیار زحمت هم کشیده‌اند تا مردم در مسیر حق قرار بگیرند.

شهيد صدر با استشهاد به برخي آيات معتقد است جوامع در همين دنيا عذاب مي‌شوند و اين عذاب تنها شامل کساني که مرتکب اعمال ظالمانه شده‌اند، نمي‌شود؛ بلکه حتي بي‌گناهان را نيز دربرمي‌گيرد.

مثلا قوم موسی وقتی از پیامبر الهی خود فرمان نبردند، به مدت چهل سال در بیابان سرگردان شدند. در این سرگردانی حضرت موسی هم با آنها بود.بیاییم نزدیکتر در زمان ائمه معصوم علیهم السلام، مردم آنان را تنها گذاشتند در نتیجه گرفتار ظالمان شدند و امامان معصوم علیهم السلام هم بوسیله حکام غاصب به شهادت رسیدند.

اکنون سی اندی سال است که عده‌ای از مردم با بی بصیرتی در انتخاب غیر اصلحِ دولت و مجلس باعث گرفتار شدن خود و دیگران شده‌اند. اگر گرانی، بیکاری، فساد، بی فرهنگی هست همه در آن گیر افتاده‌اند.اعم از کسانی که با بصیرت بودند در انتخاب ولی رای بی بصیرتان غلبه داشت که از اول تاریخ اینگونه بوده است.طرفداران حق اندک هستند. این همان سنت تاریخ است که قرآن هشدار داده است که مراقب باشید .

بیایید نگذاریم سنت تاریخ مارا در گردونه بی‌بصیرتان گرفتار کند با تفکر و جستجو بهترین انتخاب را انجام دهیم بلکه از این وضع نجات یابیم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-11-10] [ 03:37:00 ق.ظ ]

#یازده_نودو_هشت قاسم هنوز زنده است ...
 
 من رای می دهم قاسم هنوز زنده است

 این انگشت رای پیکرهایی است که بدنشان قطعه و قطعه و ریز ریز شد تا ما پشت ولایت را خالی نکنیم…

این اثر انگشت دست قطع شده شهید قاسم سلیمانی است که من رای خواهم داد، به کسی که خون خواه او باشد.

من رای می‌دهم به یاد انگشتان دست های بسته شهدا غواص…

من رای می‌دهم تا چشم کوردلان دشمن ولایت کورتر شود.

این انگشت رای شهید احمدی روشن، شهید علیمحمدی، شهید شهریاری، شهید رضایی نژاد و شهید قشقائی است…

این انگشت رای ملتی است که میخواهد روی پاهای خودش بایستد و در این راه از هیچ جانفشانی دریغ نمی کند…

این انگشت، خار چشم دشمنان این مرز و بوم است…

این انگشت، کبریت به آتش کشیدن آرزوهای دشمنان ایران و ایرانی است…

این انگشت، ندای لبیک یا خامنه ای است.

به کوری چشم همه ی دشمنان دفاع ما همچنان باقیست…

بیایید تا با شرکت در انتخابات حماسه ای دیگر بیافرینیم .
من رای می دهم زیرا هستم ، وجود دارم و حق دارم در تصمیمات سیاسی کشورم سهیم باشم
من رای می دهم زیرا سرنوشت خودم و هموطنانم برایم مهم است
من رای می دهم زیرا می دانم سرنوشت کشورم به دست دولت تعیین می شود
من رای می دهم زیرا با رای خود به انقلاب ، امام راحل ،رهبر معظم انقلاب و ارمان های آن اعلام وفاداری می کنم.
من رای می دهم زیرا ضامن پایمال نشدن خون شهدا را در رای دادن می دانم.
من رای می دهم زیرا نمی خواهم امنیت کشورم به مخاطره بیوفتد و دشمنان این مرز و بوم طمع برهم زدن امنیت کشورم را در سر بپرورانند.
من رای می دهم زیرا….امنیت کشورم را دوست دارم و می خواهم کشورم در امنیت بسر ببرد.
من رای می دهم زیرا نمی خواهم بیگانگان برای کشورم تصمیم گیری کنند.

من رای می دهم زیرا می دانم هر برگ رای یک گام برای نزدیک شدن به ایرانی آباد و سالم خواهد بود.
من رای می دهم زیرا با رای من دشمنان ایران و اسلام مایوس و نومید می شوند.
من رای می دهم زیرا داشتن یک مجلس با پشتوانه قوی مردمی ضامن حرکت کشورم بسوی آبادانی ، توسعه و ترقی هست.

من رای می دهم تا زمینه ظهور را با انتخاب بهترین‌ها فراهم کنم.

من رای می دهم چون صدای خورد شدن ساکنان کاخ سفید را می شنوم.
من به اصلح ترین افراد رای خواهم داد!

به نقل از حماسه سازان تاریخ

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-11-08] [ 01:53:00 ب.ظ ]

سِر گریه‌های فاطمه سلام الله علیها ...

راز گریه‌های سیاسی

متاسفانه از بصیرت سهم کمی داریم، تلاش های معصومانه فاطمی را بدون شناخت، با تحلیل‌های دنیایی خود بررسی می کنیم. گریه‌های سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها را، گریه‌ای با پس زمینه عاطفی، اندوه غم جانکاه رحلت پدر معرفی می کنند.
در حالیکه سراسر زندگی حضرت زهراسلام الله علیها مملو از حرکت ها، حضور سیاسی است .جریان سقیفه و برخورد زهرای مرضیه سلام الله علیها به دو بعد از ابعاد سیاسی اشاره دارد.
در سبک زندگی اسلامی این گونه تدبیر شده است، تا زمانی که مرد خانواده در منزل حضور دارد؛ اگر مردی در خانه را بزند، زن نباید برای باز کردن در برود یا گوشی تلفن را بردارد وبا نامحرم ارتباط داشته باشد.
اما در ماجرای سقیفه، با اینکه امیرالمومنین(ع) در خانه حضور دارد، زهرای مرضیه سه بار برای پاسخ گویی به پشت در می رود، و با رهبران سقیفه گفتگومی کند.
و آنگونه که از شخصیت یگانه بانوی دوعالم شنیده‌ایم، در زمان حیات پدر بزرگوار از حضور در برابر مرد نابینا هم خود داری کرده بود.

آن چه در جریان سقیفه اتفاق افتاده است، رابطه فاطمه(س) و علی(ع) از نوع رابطه زن وشوهری نیست حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه(س) رابطه امام و ماموم است.مولا علی(ع) امام اوست تا زمانی که مامون حضور دارد اجازه نمی‌دهد امام با دشمنش درگیر شود.
امام خمینی«ره» در وصیت نامه سیاسی خود نوشتند که گریه ما برای اهلبیت (ع)گریه سیاسی است، بنیان گذار این گریه حضرت زهراسلام الله علیها است؛ متاسفانه جامعه شیعه و سیاسی ما از این بعد غافل مانده است.
کسی که پدر از دست داده یا در خانه می گرید یا سر قبر او می گرید.
اگر گریه حضرت زهرا سلام الله علیها برای غم ازدست دادن پدر بود، چه جریانی از گریه او ناراحت می شوند، و اعتراض می کنند که به زهرا بگویید یا روز ها گریه کند یا شب ها!

زهرا آمد به بیت الاحزان در کنار بزرگراه مدینه گریه می کند، که درخت را هم بریدند.از این اعتراض ها مشخص می‌شود، که گریه‌های حضرت فاطمه سلام الله علیهاسیاسی بوده است.
باید گریه هامان را سامان دهی کنیم، و در ایام فاطمیه با تمسک و پیروی از زهرای مرضیه سلام الله علیها، اشک‌هایمان را سیاسی کنیم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 01:36:00 ب.ظ ]

مرثیه‌ایی برای حاج قاسم سلیمانی ...

مرثیه ام برای حاج قاسم سلیمانی

چه تماشاییِ دورهمیِ حاج قاسم سلیمانی

با شهیدان،  بادپا و یوسف اللهی

در جمع ارواح شهیدان کرمانی

کاش مارا هم راهی بود به آن مهمانی

خصوصا وقتی که عباس علمدار کند میزبانی

###

قاسم زنده تر از قبل است

قاسم پر خطر تر از قبل است

بدانند کابوس قاسم شهید تا نابودی دشمن

در سنگر مقاومت فرمانده تر از قبل است

####

عشق یعنی خاطر خواه آسمان

چهل سال جهاد کردن با جان

عشق یعنی نفوذ در قلب مردمان

عشق یعنی شناور در آسمان

عشق یعنی رشد سلیمانیها در جهان

عشق یعنی حاج قاسم سلیمانی شدن

عشق یعنی فاتح فتنه داعشی شدن

عشق یعنی بودن در کنار رهبری

عشق یعنی برتر از این عالمی

عشق یعنی زنده بودن در آسمان

عشق یعنی ربودن دلها از جهان

عشق یعنی دست هایت چون عباس

عشق یعنی ماندن در ولایت  مولا….

###

تا زنده بود باجسم خاکی قاسم

کوتاه بود دستم از دامن قاسم

اینک دستم به دامان اوست

(فلک زده) منتظر جواب قاسم

###

 

 

 

موضوعات: شعر  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-10-17] [ 10:29:00 ق.ظ ]

همسایه بهشتی شهید سردار قاسم سلیمانی ...

همسایه بهشتی شهید قاسم سلیمانی
علت مشخص کردن سردار شهید سلیمانی برای دفن در کنار شهید یوسف اللهی‌، شهید «محمّد حسین یوسف الهی» عارفی است که در در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله، مراتب کمال الی‌الله را طی کرد و کمتر رزمنده‌ای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد اما خاطره‌ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد.

محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روح‌الله رحمت‌الله‌علیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند.

خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرو می کنیم:

* به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.

نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه.

بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی.

با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.

در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود!(شهید مدافع حرم بادپا)

* با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.

وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت …امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد …

* پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.

ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم.

نمی‌دانستیم کجا برویم.

جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّد حسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!

جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!

وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند.

اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟

لب¬خندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!

محمّد حسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و … را گفت!

* دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم.

محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.

حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود.

امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم.

صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟

گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!

مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟

گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟

اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.

اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم.»

پرسیدم: چه طور؟!

گفت: شهید شده‌اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.

من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.

وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!

*** زمستان 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.

بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.حسین به همه اشاره کرد به جز من!

چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!

از این ماجراها در سینة بچّه‌های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد …

منبع: کتاب نسل سوخته


شهید محمد حسین یوسف الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.

علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.

آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.
#همسایه_ابدی_سردارسلیمانی

«حسین یوسف‌اللهی» را همه بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستاره‌ای می‌دانستند که درخشان‌تر از ستاره‌های کویر کرمان است. او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکی‌اش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. از زندگی این جوان بزرگ، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است.
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_یوسف_الهی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-10-16] [ 11:51:00 ق.ظ ]

#سردار سلیمانی برگرد ...

آن دختر کم حجاب هم دختر من است

⭕️ نامه ی مادر شهید مدافع حرم به سردار سلیمانی
.
?سردار سلیمانی برگرد! ?
.
این جماعت امنیت نمیخواهند، آرامش زیر دلشان زده، سردار از سوریه برگرد و #مدافعان_حرم را هم با خودت بیاور!
.
بگذار در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم، مگر کودک سوری گناه کرده که تاوان حفظ امنیت ایران را بدهد، آنهم امنیت جاده چالوس-کرج، که در روز شهادت امام صادق زدند و رقصیدند.
بگذار ناله کودکان ایرانی هم بلند شود، مگر خون آنها رنگین‌تر از خون کودکان یمن است؟
.
?سردار سلیمانی برگرد ?
.
بگذار جنگ شود، برجام اصلا برای جنگ است. بگذار موشکهای آمریکایی آرامش تهران را بهم زنند و زنانی را که در بغلشان سگ خانگی خوابیده از زیر آوار بیرون آورند. بگذار مردم ایران در صف طولانی یک قرص نان بایستند. این جماعت فقط تلگرام میخواهند. آزادی میخواهند. استادیوم آزادی مختلط میخواهند!
.
?سردار سلیمانی برگرد ?
.
بگذار جنگ وارد خاک ایران شود. تا جوانانی که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، بروند از ایران دفاع کنند. چرا فقط سپاه بسیج وارتش باید خون بدهند. بگذار آقازاده‌ها هم کشته بدهند. بگذار جوانی که شعار میدهد رضاخان روحت شاد، روحش شاد شود.
.
?سردار سلیمانی برگرد ?
.
امنیت زیاد هم خوب نیست. اصلا هر چیزی زیادش خوب نیست. قدرش را نمیدانند. بگذار صدای هواپیمای جنگی آرامش تهران را بهم بزند. بگذار دختران بزک کرده و بی حجاب دنبال پناهگاه باشند و فرصت آرایش و پیرایش نداشته باشند. بگذار جنگ شود تا مرد از نامرد جدا شود!
.
?سردار سلیمانی برگرد ?
.
نمایندگان مجلس در خوابند، دست و گردنشان از چادر که نماد عصمت حضرت زهرا(س) است درد گرفته! فقط روزی که داعش به مجلس حمله کرد بیدار شدند، بگذار از خواب گران برخیزند.
.
?سردار سلیمانی برگرد ?
.
امنیت برای این جماعت مهم نیست. این نمایندگان، قدرت میخواهند و ثروت. صندلی مجلس برایشان شیرین است. بگذار از زیر آوار مجلس بیرونشان بیاوریم. بگذار برجام جلوی موشکهای اسراییل را بگیرد، اگر میتواند! امنیت زیاد شده، دزدان بیت المال با خیال راحت دزدی می‌کنند. مؤسسه مالی و اعتباری بنام امام معصوم میزنند و ربا میدهند و ربا میخورند. بگذار آرامش آنها بهم بخورد. بگذار پولهای حرامی که با افزایش سکه و دلار جمع شد خرج آواربرداری شود.
.
?سردار سلیمانی برگرد…
شهادتت مبارک??

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-10-15] [ 08:01:00 ق.ظ ]

#روضه_سردار_دلها_برای_کودکان ...

نابود کننده داعش، سردار دلها

برای اینکه کودکان هم با اندیشه شهید حاج قاسم سلیمانی بیشتر آشنا شوند به نظر شما باید چکار کرد؟

با سلام و عرض تسلیت به تمامی دوستان در یکی از گروه‌ها عزیزی گفته بود هر کس به طریقی مراسم عزاداری برای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی برپا کند.من هم فرزندم در کلاس ششم درس می‌خواند، برای همین تصمیم گرفتیم در کلاس او مراسمی بگیریم . یک پوستر از عکس سردار با لبخند و ۴۰ تا جاکلیدی با عکس این شهید عزیز سفارش دادیم. گفتیم پوستر را به دیوار کلاس بزن و از مدیر و ناظم هم دعوت کن تا به کلاس بیایند.یک جعبه خرما هم به او دادیم تا به مدرسه ببرد و بین همکلاسی‌ها و کادر مدرسه و همکلاسی ها پخش کند تا بچه‌ها نیز یاد این شهید ماندگار شود . و متنی هم نوشتیم تا برای آنها بخواند.

بسم الله الرحمن الرحیم
همکلاسی‌های  عزیز سلام
۷، ۸ قرن پیش وقتی چنگیزخان مغول به ایران حمله کرد هیچ کس نتوانست در مقابل او بایستد و از کشور دفاع کند . نه سلطان خوارزم و نه سپاه وی ! لشکر مغول سال‌ها در ایران تاخت و تاز و کشتار کردند .
هنگامی که شورشی افغان قصد حمله و براندازی سلسله ی صفویه را داشت ، شاه صفوی فقط توانست یک دیگ آش نذری بپزد تا از جنگ خلاص شود.
قسمت‌های بزرگی از ایران نیز توسط شاهان قاجار به تاراج رفت و هرات، باکو، نخجوان و … از ایران جدا شدند .
رضا شاه پهلوی وقتی داشت سرچشمه های پر آب کوه آرارات را به ترکیه می‌داد، در فکر دزدی و غارت زمین های ملی بود و سند آن‌ها را به نام خاندان پهلوی می‌زد .
محمدرضا شاه پهلوی وقتی با فشار انگلیس و آمریکا، بحرین را از ایران جدا کرد، تنها کاری که توانست بکند فقط این بود که بگوید بحرین بزرگ شده بود باید شوهرش می‌دادیم !
صدام با توجه به سابقه‌ی ذهنی خود، خیال می‌کرد در عرض سه روز ایران و تهران را فتح خواهد کرد اما نمی‌دانست که این بار فرق می‌کند !
تربیت یافتگان مکتب امام خمینی که جوانان و دانش آموزان این سرزمین بودند، با مقاومتی بی‌نظیر در مقابل صدام و اربابانش ایستادند و حتی یک وجب از خاک ایران را به دشمن ندادند .
دشمن همیشه درصدد حمله و غارت ایران است .
این بار هم می‌خواست با گروه های وحشی خود به نام (داعش )جنایت‌های خود را ادامه دهد و آرزوی بزرگش را عملی کند . قرار بود در عرض چند ماه داعش ایران را بگیرد و از سرهای بریده‌ی بچه‌ها و جوانان این سرزمین کوهی بسازد ، اما نمی‌دانست که ایران جوانان و مردان مومن و شجاعی دارد . سردارانی مانند شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوه بر اینکه اجاز نداد داعش به کشور ایران برسد، رفت به قلب منطقه داعش و آنها را در همه لانه خودشان زمین‌گیر کرد؛ و کشور عراق و سوریه را هم نجات داد و تازه اگر این داعشی‌ها که از همه کشور‌ها جمع شده بودند، برای اروپایی‌ها هم خطر آفرین بودند؛ آنها را هم نجات داد؛ یعنی جامعه جهانی را از شر آنها رها کرد.همان آمریکا و انگلیسی‌هایی که خودشان داعش را ساخته بودند، و سرانجام سازنندگان داعش سردار شجاع را با ددمنشی به شهادت رسانند . اللهم صلّ علی محمد وآل محمد


موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
[شنبه 1398-10-14] [ 10:03:00 ب.ظ ]

سرداری که راه آسمان می‌شناخت ...

حاج قاسم آسمانی شد

پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او

در پی شهادت سردار پرافتخار اسلام حاج قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس رهبر انقلاب پیامی صادر کردند.

بسم الله الرحمن الرحیم
ملّت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبه‌ی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّة‌الله‌ ارواحناه‌ فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونه‌ی برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّه‌ی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ی دوستان -‌ و نیز همه‌ی دشمنان - بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه‌ی مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.
ملّت ایران یاد و نام شهید عالی‌مقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
سیدعلی خامنه‌ای
۱۳دی‌ماه ۱۳۹۸

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-10-13] [ 09:17:00 ق.ظ ]

یک حسین دوم است در پوشش یک زن ...

در منظومه فکری رهبر معظم انقلاب، شخصیت والا و حماسه‌آفرینی حضرت زینب‌کبری(س) نیز که به تصریح امام سجاد(ع) «عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة»(بحارالانوار/ ج۴۵/ ص۱۹۹) است، در ساحت نظریه انسان ۲۵۰ ساله بهتر شناخته می‌شود. * ‌موضع‌گیری و حرکت بر اساس تکلیف الهی، علت عظمت وجودی حضرت زینب(س)«زینب کبری یک زن بزرگ است. عظمتی که این زن بزرگ در چشم ملت‌های اسلامی دارد فقط به خاطر این نیست که دختر علی‌بن‌ابیطالب(ع) یا خواهر حسنین(ع) است. نسبت‌ها هرگز نمی‌توانند چنین عظمتی را خلق کنند. ارزش و عظمت زینب کبری(س)، به خاطر موضع و حرکت عظیمِ انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است و هرکس چنین کاری کند ولو دختر امیرالمؤمنین(ع) هم نباشد، عظمت پیدا می‌کند. بخش عمده‌ی این عظمت از اینجاست که اولاً زینب کبری(ع) موقعیت را شناخت و ثانیاً طبق آن موقعیت، انتخابی صحیح و به هنگام داشت. این موقعیت آگاهی و انتخاب، زینب(ع) را ساخت. قبل از حرکت به کربلا، بزرگانی مثل ابن عباس و ابن جعفر و چهره‌های نامدار صدر اسلام، که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال این‌ها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چه کار باید بکنند. ولی زینب کبری(س) گیج نشد و فهمید نباید امام خود را تنها بگذارد و در این راه سخت قدم گذاشت. نه اینکه نمی‌فهمید راه سخت است، او بهتر از دیگران حس می‌کرد که حادثه چقدر سخت و سنگین است. در آن موقعیت بحرانی که قویترین انسان‌ها نمیتوانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد. بعد از کربلا هم که دنیا ظلمانی شد و دل‌ها و جان‌ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ، نوری شد و درخشید. زینب(س) به جایی رسید که فقط بالاترین انسانهای تاریخ بشریت-یعنی پیامبران- میتوانند به آنجا برسند»(نک: ۲۲/ ۰۸/ ۱۳۷۰). ‌زینب‌کبری(ع) عامل پیروزی خون بر شمشیر«اینکه گفته می‌شود در حادثه کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد -که واقعاً پیروز شد- عامل این پیروزی حضرت زینب(س) بود و الا خون در کربلا تمام شد. آن چیزی که موجب شد این شکست نظامیِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعیِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری(س)؛ نقشی که حضرت زینب(س) به عهده گرفت، خیلی مهم و خطیر است». * ‌نقش‌آفرینی زینب‌کبری(س)، نشان دهنده اینکه زن در حاشیه تاریخ نیست«حادثه کربلا نشان داد که زن در حاشیه تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. او کاری کرد که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزارِ نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزی تکیه زده است، در مقرر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغِ ننگ ابدی را بر پیشانی‌اش بخورد و پیروزی او به یک شکست تبدیل شود؛ این کار زینب کبری است. حضرت زینب نشان داد که می‌توان حُجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ. زینب‌کبری(س) زن تاریخ است، زنی که الگو برای همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم است». * ‌خطبه‌های زینب‌کبری(س)، تحلیلی عظیم از وضع جامعه اسلامی«آنچه که از بیانات زینب‌کبری(س) باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب‌کبری(س) را نشان می‌دهد. خطبه‌های فراموش نشدنیِ زینب‌کبری(س)، یک حرفْ زدن معمولی نیست، یک تحلیل عظیم از وضع جامعه اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق ترین و غنی ترین مفاهیم در آن شرایط بیان شده است. قوّت شخصیت آن حضرت را در این خطبه‌ها را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوی است(نک: ۰۱/ ۰۲/ ۱۳۸۹). در بازار كوفه، در حال اسارت، آن خطبه‌ی شگفت آور را ایراد كرد: «یا اَهلَالكوفَةِ یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ… اِنَّما مَثَلُكُم كَمَثَلِ «التِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنكاثاً»(نحل/ ۹۲)…»(اللهوف/ ص ۱۴۶)؛ لفظ، مثل پولادْ محكم، معنا، مثل آبِ روان تا اعماق جان‌ها می‌نشیند. در آنچنان وضعیّتی زینب كبری(س) مثل خود امیرالمؤمنین(ع) حرف زد؛ تكان داد دل‌ها را، جان‌ها را و تاریخ را؛ این سخن ماند در تاریخ(۲۹/ ۰۸/ ۱۳۹۲)؛ فرمود: ای اهل کوفه! شما مثل آن کسی شدید که پَشمی را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌کند، بعد نخ‌ها را دوباره باز می‌کند و به همان پشم نرسیده تبدیل می‌نماید. یعنی با بی‌بصیرتی، نشناختن فضا و تشخیص ندادند حق و باطل، عمل گذشته خودتان را باطل کردید. ظاهرتان، ظاهری ایمانی و دهانتان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطنی پوک و بی‌مقاومت در مقابل بادهای مخالف. این آسیب شناسی است؛ انقلاب نبوی(ص) و انقلاب علوی(ع) را آسیب شناسی می‌کند؛ می‌فرماید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه پیغمبر(ص) سرش بر روی نیزه رفت. عظمت زینب(س) را اینجا می‌شود فهمید»(نک: ۰۱/ ۰۲/ ۱۳۸۹). * ‌نگاه متفاوت زینب‌کبری(ع) به حوادث، مبنای كارِ بزرگِ حماسه‌ی زینبی«مجسّمه‌ی عزّت است زینب‌كبری(س)، هم چنانكه حسین‌بن‌علی(ع) در كربلا، در روز عاشورا مجسّمه‌ی عزّت بود. نگاه او به حوادث با نگاه دیگران فرق دارد؛ با آن همه مصیبت، وقتی دشمن می‌خواهد او را شماتت كند، می‌گوید: «ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلاً»(اللهوف/ ص ۱۶۰) آنچه دیدم زیبا بود؛ شهادت بود، داغ بود، امّا در راه خدا بود، برای حفظ اسلام بود، ایجاد یك جریانی بود در طول تاریخ تا امّت اسلام بفهمند كه چه كار باید بكنند، چگونه باید حركت كنند، چگونه باید بایستند. این كارِ بزرگِ حماسه‌ی زینبی است». * ‌حماسه زینب‌کبری(س)؛ احیاکننده و نگهدارنده حماسه عاشورا
«حماسه‌ی زینب كبری(س) است كه مكمّل حماسه‌ی عاشورا است؛ بلكه به یك معنا حماسه‌ای كه بیبی زینب كبری(س) به وجود آورد، احیاكننده و نگهدارنده‌ی حماسه‌ی عاشورا شد. عظمت كار زینب كبری(س) را نمی‌شود در مقایسه‌ی با بقیّه‌ی حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسه‌ی با خود حادثه‌ی عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو، عِدل یكدیگرند. این انسان باعظمت، این بانوی بزرگ اسلام بلكه بشریّت بلکه كوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگهدارد؛ حتّی لرزشی هم در صدای این بانوی بزرگ از این همه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجهه‌ی با دشمنان، هم در مواجهه‌ی با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یك قلّه‌ی سرافراز استواری ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد(۲۹/ ۰۸/ ۱۳۹۲). واقعاً کربلا بدون زینب کربلا نبود؛ عاشورا بدون زینب کبری، آن حادثه تاریخیِ ماندنی نمی‌شد. آن چنان شخصیت زینب کبری از اول تا آخر حادثه کربلا بارز و آشکار شد که انسان احساس می‌کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن»

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-10-05] [ 07:26:00 ب.ظ ]

وحدت حوزه و دانشگاه به سبک اسلامی ...

آمده بودند برای وحدت حوزه و دانشگاه، رو کرد به دانشجویان و مسؤولین گفت: می‌دانید وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟

دانشگاه باید برای رشد اقتصادی و تامین معاش جامعه تلاش کند، با اختراع و خلاقیت و ابتکار با افزایش تولید و ثروت برای رفاه مردم، کشور را به استقلال اقتصادی برسانند؛ تا هرگز دشمن نتواند به بهانه اقتصاد  از دولت مردان سواری بگیرد و آنان را با زنجیر دلار و تحریم فریب دهد.

وظیفه حوزویان هم تامین روانی و معنویت جامعه است، تا با آشناکردن مردم با خداوند و اهلبیت آرامش و نشاط را در افراد زنده کند و به حیات طیبه برساند.

این یعنی وحدت حوزه ودانشگاه، که در آسایش مادی و معنوی افراد نقش آفرینی کنند.

اما اگر دانشجو برعکس عمل کند و با آشوب برپا کردن و سوزاندن پرچم که نماد استقلال یک ملت است بخواهد پای دشمن را به کشور باز کند و حوزوی هم بشود آخوند لندنی و دین فروشی کند؛ اینجا دیگر خبری از وحدت حوزه و دانشگاه نخواهد بود، بلکه مصداق مثلهم کمثل الحمار یحمل اسفارا، عالمان بی‌عمل مانند زنبور بی‌عسل خواهند شد که جز ذلت فایده‌ای نخواهند داشت.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-10-01] [ 08:33:00 ب.ظ ]

وحدت حوزه با کدام دانشگاه ...

وحدت حوزه دانشگاه کدام دانشجوآزاد

توی شهر کوچیک ما شش باب دانشگاه تاسیس کردند؛ چون منطقه آزاده، رشته هایی که تدریس می‌شه از جنس بازرگانی و مدیریت گمرک و گردشگری است. البته پزشکی هم داشت چون از جنس آزادش بود امام جمعه تحمل آزادی های بی قید و شرط دانشجو هایش را نکرد و دانشگاه رفت به همانجایی که آورده بودند.

رشته انسانی هم دارد مثل فقه و مبانی حقوق، که هر از چند گاهی دانشجویی به حوزه می‌آید و کتاب مکاسب فارسی می‌خواهد، آنهم فقط 10 صفحه از آن را می‌خواهد امتحان بدهد.

قرار شد در هفته وحدت حوزه و دانشگاه با مسئولین فرهنگی دانشگاه جلسه داشته باشیم تا برای این وحدت تلاشی کرده باشیم!چندیدن پیشنهاد را مطرح کردند که اولی آن این بود آنهم با گلایه که چرا شما حوزوی ها وحدت حوزه و دانشگاه را عمل نمی‌کنید.چرا نباید از دانشگاه برای تدریس به حوزه بیایند؛ پرسیدیم چه دروسی را دوست دارید در حوزه اجرا کنید؟ مسؤل که خود طلبه بود؛ گفت هر درسی. پرسیدم مثلا آمار، گمرک، حسابداری…کدام یک از این دروس !اگر استاد برای فقه استدلالی، فلسفه، منطق و ادبیات عرب یا تاریخ اسلام دارید به دیده منت پذیرا هستیم.

یکی دیگر از برنامه های ما دورهمی حوزه و دانشگاه بود. دعوت کردیم که دانشجویان محترم به حوزه بیایند و در جمع طلاب و مدیر هم چند کارشناس حوزوی دعوت کند تا احیانا به سوالاتی که در دورهمی به اذهان نفوذمی کند، پاسخی درخور بدهند.دانشجویان با پوشش های ویژه خود آمدند و دورهمی تشکیل شد.

عده‌ای از همان اول راهی بازار و گردش خیابانی شدند. گروهی هم که ماندند، نق زدند که ما می خواهیم با دانشجویان پسر و طلاب آقا دورهمی داشته باشیم!موقع رفتن گفتن اگر دورهمی با دانشجویان پسر بود می‌آییم.

دفعه بعد خودمان با تعدادی از طلاب و اساتید شب جمعه‌ای را که مصادف با میلاد بود، به خوابگاه رفتیم پذیرایی را هم خودمان تهیه کردیم .

خدا روز بد نده، چشمهایمان از تعجب گرد شده بود. محیطی که ما نشستیم یک سالن پذیرایی بود و کنار آن یک آشپز خانه‌ اپن قرار داشت. دانشجوها با شلوارک و یک تیشرت آستین حلقه و یقه باز پوشیده بودند با موهای افشان. گفتیم خب خانه خودشان است باید راحت باشند؛ عبور و مرور مردی دربین اینها سؤالی در ذهنمان بوجود آورد که این آقا پدر همه این دختران نیمه برهنه است! پرسیدیم که این مرد با شما چه نسبتی دارد ؟ پاسخ دادند که نگهبان ماست!
پرسیدیم شما با این پوشش در حضور نامحرم چگونه احساس راحتی می‌کنید؟ گفتند یک پیرمرد احساسی ندارد!

تنها یک دختر که چادر داشت به این وضع اعتراض داشت که باید همیشه چادر برسر در خوابگاه زندگی کنم!

خلاصه به نگهبان گفتیم ساعتی را از خوابگاه بیرون باش تا ما با دختران راحت باشیم. هنگامی که از خوابگاه خارج می‌شدیم آمد نزد من گفت: من باید از این دختران مثل چشمم مراقبت کنم! پرسیدم خودت دختر و همسر داری؟ گفت آری.پرسیدم اجازه می دهی مردان از دختر و همسرت مانند تو مراقبت کنند ؟ گفت نه اجازه نمی‌دهم.

برنامه دیگر، قرار شد من برای پرسش و پاسخ به دانشگاه بروم. رفتیم همه پسر و دختر در سالن آمفی تئاتر جمع بودند! بعداز کمی سخنرانی که دانشجو یعنی….سوالات آنها شروع شد. اگر دختری از این طرف سالن سؤال می کرد پسرس از آن سوی سالن به او متلک می‌پراند. بعضی سوالات خاص دختران بود که باید در حضور دختران بیان می‌شد . و سوال خاص پسران را هم باید در جمع خودشان بیان می‌کردیم. پیشنهاد دادم که جلسه مخصوص خودتان تشکیل بدهید  می‌آیم جواب می‌دهم . گفتند نه باید در حضور هر دوگروه پاسخ دهید!

یعنی از روزی که نام دانشگاه را آزاد گذاشتند، دانشجوها خود را از همه ارزش‌ها رها دانستند و این کار مانند ویروس در جامعه منتشر شد.خداوند باعث و بانی این روش را نبخشد. دانشگاهی که امام «ره» و مقام معظم رهبری مهندسی کرده بودند و شهدایی مانند مفتح و مطهری در این راه زحمت کشیدند و به شهادت رسیدند.

وقتی دانشگاه را لیبرال ها مهندسی کنند نتیجه اش غیر از این نمی‌شود. و دانشجویان متدین هم باید با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-09-28] [ 11:02:00 ق.ظ ]

یلدای منتظران ...

 

در شب یلدای انتظار دور هم نشسته‌ایم، اندوه دوری از مولا را با بغضی فرو خورده در گلو قورت می‌دهیم. چه شب طولانیی شد این انتظار!

باید چه کارها می‌کردیم که نکردیم، و این صبح طلوع نکرد.

چه بسیار کارها که باید می‌شد که نشد.

وقتی خجالت کشیدیم به خواهرمان بگوییم این رفتار تو در هندسه نظام نیست.

چه بسیار موقعیت ها ترسیدیم بگوییم آهای مسؤل عمل تو ضد ارزش‌های دین است.

و خیلی وقت‌ها دردفاع ازیک شبهه ناتوان بودیم.

ما حتی نتوانستیم خودمان را از آلایش‌های نفسانی پاک نماییم، وقتی همه چیز و کار را خراب کردیم.

بعد گفتیم باید دعا کنیم خودش بیاید همه چیز را درست کند

و در منیت مان باد کردیم، مانند حبابی شدیم که هر لحظه نزدیک است که منفجر شود.

در شب یلدای انتظار هیچ منتظری را ندیدیم!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-09-27] [ 08:38:00 ب.ظ ]

شب یلدای که گذشت ...

چه زود گذشت انگار همین دیروز بود، شب یلدا مصادف بود ایام محرم. عمرما هم همین گونه می گذرد و ما متوجه گذر عمر نمی‌شویم.شش سال از آن روز گذشته است، خیلی از پدر ها و مادرها آن روز در کنار ما بودند که امروز نیستند! بیایید تا هستیم قدر یکدیگر بدانیم.

شب یلدا
چند روزیه که به تو و آمدنت فکر می کنم،

باخودم میگم میلاد زمستون مبارک.

آه یلدا وای یلدا.

می دونم رسم تبریک گفتن با آه نیست!

ولی میخوام ازت خواهش کنم .

ای شب یلدا! ای تولد سرما وبرف! لطفا آهسته بیا !

درومحکم نزن!

هله هله نکن!

بی سرو صدا کنار کرسی گرم مادر بزرگ بنشین!
تو هم مثل ما چله نشین سیدشهدا باش.

توهم ببین رباب غصه دار است .

بنی هاشم داغدار است.

صدای العطش کودکان در گوش زمان پیچیده .

هنوز بدنهای بی کفن در هر گوشه مانده است ؛

توهم چله نشین چهلم امام حسین(علیه السلام) باش ؛

سیه پوش سالار دین باش پس آهسته قدم بردار و آهسته در بزن که همه عزادارند.

موسوی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ب.ظ ]

تقویم یلداهایم ...

یلداهای منتظران مبارک باد

 

 

وقتی تقویم یلداهایم را ورق می‌زنم، در گذر زمان پر از شب‌های تاریک و خفقانی را به یاد می آورم.شب‌های یلدایی که دور کرسی می‌نشستیم و و صدای ضبط صوت را کم می‌کردیم که مبادا از جرز در به حیاط برسد و در کوچه کسی بشنود، و همان نیمه شب ساواک بریزد و مردان خانه را به جرم گوش دادن به سخنان امام خمینی به زندان ببرد.

شب‌های یلدایی که بچه‌ها از اخبار کوچه و محله می‌گفتند: پسر همسایه که سال اول دانشگاه می‌خواند، مدتی است که ناپدید شده است. شب یلدایی که شنیدم برادرم گفت: چند نفر دیده‌اند که چندیدن گونی از هلیکوپتر بالای دریاچه نمک به‌ دریاچه انداخته‌اند؛ که گویا جنازه جوانان مبارزی بوده که ساواک آن‌ها را زیر شکنجه کشته است.

شب‌یلدایی که دور کرسی اعلامیه‌های امام خمینی را رونویسی می‌کردیم و به در و دیوار کوچه‌ها می‌چسباندیم و با سرعت به خانه می‌تپیدیم، که مبادا پاسبان محله ما را رصد کند.خلاصه بیست دوسال یلداهایمان این شکلی گذشت.تازه سال 57 بهار آزادی رسید و خون شهیدان به ثمر نشست، که صدای غول جنگ صدام سقف خانه‌ها را روی کرسی‌ها خراب کرد و کودکان انار به دست از ترس به زیر کرسی پناه بردند و از همانجا به بهشت رهسپار شدند، تا از انار بهشتی سیراب شوند.

یلداهایی که به یاد رزمندگان در سنگر و هور در حال غواصی در آب‌های سرد کارون…گذشت.

از آن زمان همچنان یلداهایمان با ذکر حماسه‌های همسایگان مسلمان؛ نقل شب‌های طولانی است که یاد مبارزات مردان و زنان افغان و بحرین و یمن و فلسطین، سوریه و عراق می‌گذرد، و همچنان ادامه دارد.منتظر یلدایی شیرین هستم که شبش طولانی ترین شب شکرگزاری برای رسیدن به آمادگی مردم برای استقبال از صاحب عصر و زمان باشد. به امید یلدای‌هایی که زیر چتر ولایت بسوی ظهور…

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ب.ظ ]

پایان‌نامه‌ای که کتاب شد ...

پایان نامه نویسی کتاب
اندر خاطرات پژوهش
در پست های قبلی ماجرای طلبه شدنم را گفتم
خلاصه نوبت به پایان نامه رسید که باید می‌نوشتم. دنبال استاد راهنما می‌گشتم ،چون از قم دور بودم دسترسی به استاد برایم مشکل بود. چون مدیر بودم با مرحوم آقای سلطان محمدی که در معاونت پژوهش مرکز بود، آشنایی داشتم؛ از ایشان خواهش کردم استاد راهنما برایم معرفی کند. ایشان گفت خودم استاد مشاورت می‌شوم و از آقای دکتر مریجی ریاست دانشگاه باقر العلوم تقاضا می‌کنم تا استاد راهنمایت بشود. در باره موضوع پیشنهادی پرسید گفتم دغدغه ذهنی من تاثیر محیط بر اجتماع است. قرار شد من چند تا موضوع را پیشنهاد بدهم. خلاصه بعد از پذیرش موضوع از طرف جامعه‌الزهرا و طرح اجمالی، قرار شد طرح تفصیلی و مدارک استاد را بفرستم. مرحوم استاد سلطان محمدی گفت طرح تفصیلی را بفرست، می‌دهم استاد مریجی امضا می‌کند با مدارک می‌فرستم جامعه‌الزهرا.
بعد ماهم دست به قلم شدیم و نوشتیم و نوشتیم و استاد راهنماهم راهنمایی می‌کرد و با زحمات مرحوم سلطان محمدی در رد و بدل پایان نامه بودم، که کار تقریبا به اتمام می‌رسید که متاسفانه در سایت مرکز مدیریت، پیام تسلیت فوت مرحوم سلطان محمدی را دیدم!!!!
آه از نهادم برآمد، با اندوه بسیار به بخش تحصیلات تکمیلی جامعه‌الزهرا زنگ زدم و در باره تکلیف پایان نامه سوال کردم، مدیر بخش گفت: شما جز طرح اجمالی ثبت شده هیچ چیز دیگری در کامپیوتر ندارید!!
از تعجب فقط شاخ در نیاوردم! گفتم استاد راهنما آقای دکتر مریجی، پایان نامه، استاد مشاور آقای سلطان محمدی، گفت هیچ خبری از مطالبی که می‌گویی نیست!!! گفتم: آقای محترم شتر دیدی ندیدی، من از سر خیر پایان نامه نویسی هم گذشتم! مدتی به همین منوال گذشت. پیامکی از جامعه برایم آمد، مبنی بر اینکه طلبه محترم وقت شما برای نوشتن پایان نامه تمام می‌شود.
تلفن زدم جناب آقای محققیان پشت خط بود، گفتم می‌خواهم انصراف بدهم. پرسید چرا؟ ماجرا را توضیح دادم و گفتم قصد من از تحصیلات تکمیلی افزایش اطلاعات بود که کسب کردم و نوشتن پایان نامه هم که باعث دریافت بقیه اطلاعاتم بود کسب کردم، دنبال مدرک هم که نبوده‌ام؛ در نتیجه به هدفم رسیده‌ام.
ایشان گفت: این همه زحمت کشیده‌ای، شاید خواستی ادامه تحصیل بدهی، حیف است. گفتم: من از مرز ایران و جمهوری نخجوان با شما صحبت می‌کنم، با این همه مشغله کاری، تبلیغ، و اکنون هم در بستر استراحت از عمل جراحی دیسک کمر هستم! به چه کسی بگویم استاد راهنمایم شود و راه‌های رفته را دوباره شروع کنم!
خدا حفظشون کند گفت: من خودم استاد راهنمایت می‌شوم، طرح تفصیلی را به من ارسال کن، از روی همان پایان‌نامه که نوشته‌ای طرح تفصیلی را بنویس.
خلاصه سرتان را درد نیاورم، همان‌پایان نامه با کمی جابجایی فصول این دفعه تمام شد. خلاصه بگویم دفاع کردیم و رتبه عالی را هم دریافت نمودیم، چون موضوع بروز بود تبدیل به کتاب شد.این حادثه اتفاقی نبوده است بلکه رزقی بود که باید توسط مرحوم آقای سلطان محمدی حادث می شد. چون وقتی موضوع را به ایشان پیشنهاد دادم از اینکه منبعی برایش نمی یافتم مایوس بودم از انتخابم ، ایشان برایم منابع را معرفی می‌کرد. همین امر باعث دلگرمی بنده می‌شد برای نوشتن. بعدا فهمیدم که لازم نبوده دنبال استاد راهنما بگردم خود جامعه‌الزهرا استاد را معرفی می‌کرده است.
هنوز نمی دانم استاد سلطان محمدی مرحوم مطالب مرا به کجا داده بود، ولی احتمال می،دهم چون ایشان در پژوهش مرکز مدیریت فعالیت داشت اشتباها در آنجا ثبت کرده بوده است. و این باعث شده همیشه هروقت حرفی از پایان‌نامه به میان آید ذکر خیر و رحمت استاد هم در یاد باشد.
خدایش بیامرزد

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1398-09-23] [ 04:35:00 ب.ظ ]

با شهدای گمنام در قطار ...

با شلوار جین پاره به پهنا صورت برای شهدای گمنام اشک می ریخت

بعد از مدتها توی قطار ویژه خوهران بودم. دونفر خانم مانتویی از جنس شلوارجین با سوراخ روی شلوار! موهای زرد بیرون از شال مثلا. ناخن‌های بلند رنگی! وقتی آن دو را دیدم باخودم گفتم یعنی میشه با این‌ها ارتباط برقرار کرد؟

از چه راهی با چه جنس و ادبیاتی؟ راه طولانی باشه و در یک محیط کوچک وروبروی هم ساعت‌ها بیکار در سکوت نشستن سخته.

یکی با هندزفری توی گوشش موسیقی گوش می کرد ! تا اینکه از مراغه یه خانم مسن با کلی سوغاتی محلی از کشک گرفته تا روغن حیوانی و گردو…وارد کوپه شد. حرف از پا درد و مشکلات زد. رشته سخن را گرفتم از سفر اربعین، کمک خواستن از شهدای گمنام و موفق شدن در پیاده روی اربعین و در نهایت شفای درد زانوهایم گفتم. آنکه هنذ فری داشت از گوشش بیرون کشید و با دقت گوش می داد. نفر دوم که در حال مکالمه تلفنی بود، تلفنش تمام شد؛ گفت: از اول تعریف کن. با شنیدن ماجرای شهدا گمنام به پهنای صورت اشک می‌ریخت. و آن یکی می‌گفت مردم اگر بفهمند ماجرای حاجت دهی شهدای گمنام را می ریزند سر قبر شهدا!

وقتی خانم مسن که اهل نماز بود و تسبیح هزار دانه دشت، گفت: وقتی ذکر می گویم به خواننده های قدیمی مثل معین هم گوش می‌دهم! من گفتم: چرا ذکر صلواتت را با موسیقی فاسد می کنی؟ آن دیگری گفت: ما که به هیئت میرویم خانم جلسه ای می گوید: اگر موسیقی شنیدی و تو را به رقص نیاورد اشکالی ندارد!

نمیدانم این گروه افراد خودشان به خویش ظلم می‌کنند و رسانه‌ای جز ماهواره ندارند، یا ما کوتاهی کرده‌ایم و به اینها نزدیک نشدیم! درحالیکه قلب‌هایشان مملو از رقت قلب است.

خلاصه مشاوره و سوالات شروع شد. علی الحساب کتاب ابراهیم هادی را معرفی کردم که تهیه کند و بخواند. وقت خدا حافظی خیلی اظهار خوشحالی می‌کرد و شماره تلفنم را هم گرفت تا هروقت سوالی داشت بپرسد.

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-09-18] [ 06:59:00 ب.ظ ]

کاش دخترم مثل تو بود ...

                                                                   آرزو برای دخترم 

دخترم من هر وقت زندگی حضرت معصومه علیها السلام را می خواندم و می خوانم آرزو می کنم که

کاش تو هم قدم جای پای این بانو بزرگوار بگذاری!

هروقت به حرمش مشرف می شوم از بانو می خواهم نه تنها تو بلکه همه دخترای کشورم را کمک کنه تا

با حیا و تقوا رشد کنند  مایه شادی بانوی سپیده باشند.

دخترم حضر ت معصومه سلام الله علیها کاری کرده و قدم جای پای مادرش حضرت زهرا علیها سلام گذاشته که

امام موسی کاظم فرموده است هرکسی که آرزوی زیارت قبر گمشده فاطمه زهرا سلام الله علیها، در قم به زیارت

دخترم فاطمه معصومه برود .

دخترم هرچند که نمی توانی عین حضرت معصومه علیها السلام باشی ولی می توانی سایه ای از او باشی!

برایت از قرآن اوصاف دختر قرآنی را می نویسم!

کاش دخترم مثل او باشی.

اولین صفتی که برای یک دختر از منظر قران می توان عنوان کرد؛ باحیا و باعفت بودن اوست.حیا گاهی

رفتاری است و گاهی کلامی.

صفت حیای کلامی را در دختران حضرت شعیب علیه السلام می توان یافت.زمانی که موسی علیه السلام از آن ها درباره عدم آب دادن به گوسفندان شان سوال کرد آن ها در جواب به حداقل پاسخ ممکن اکتفا کردند و جالب این که جواب سوالی راکه موسی علیه السلام از آنها نپرسیده بود را هم دادند و آن هم این که پدر ما پیر است . و از این عبارت استفاده می شود که آن ها نخواستند پرسش و پاسخ به درازا بکشد

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-09-10] [ 09:19:00 ق.ظ ]

نماز جماعت صبح را شب خواندند ...

نماز های صبح گوناگون

حتما تاریخ را خوانده‌اید؟ ماجرای نماز جماعت خواندن ولید را هم خوانده‌اید؟

اگر نخوانده باشید در فیلم امام علی علیه السلام دیده‌اید، که ولید مست شراب در محراب کوفه بجای دورکعت نماز صبح چهار رکعت خواند!

ماجرای معاویه را هم خوانده‌اید که روز چهارشنبه نماز جمعه خواند!

این اموی‌ها می خواستند به حضرت علی علیه السلام ثابت کنند که با لشکر عظیمی از این افراد با مغزهای خاکستری به جنگ با ایشان می‍‌‌روند.

عمر عاص به معاویه دلداری می‌داد که نترس تازمانی که این احمق ها در جامعه هستند تو از علی شکست نمی خوری؟

حالا بعد هزار 400 اندی سال ماهم گرفتار چنین موجوداتی هستیم، مدعی پیروی از ولایت هستیم و می‌خواهیم زمینه ظهور را آماده کنیم.

در مسجدی برای فاتحه نشسته بودم که خانمی از من احکام پرسید، گفت: در مسجدمان دیشب نماز جماعت صبح به امامت امام جمعه خواندیم!

حالا نماز درست بود یا نه؟! من که گمان می کردم اشتباهی گفته است و یا من اشتباهی شنیده‌ام! پرسیدم یک بار دیگر مسئله را بگو!

بنده خدا دوباره گفت!! درست شنیده بودم! گفتم چرا؟ گفت: چون فیلم بردار آمده بود، و می خواست فیلم برداری کند و در تلویزیون نشان بدهند، چون صبح ها کسی به نماز نمی رود ناچارا بین مغرب و عشا خواندیم!

خیلی عجیب بود ما در زمانه ای زیستیم و زندگی می کنیم و جوانانی را دیدیم و می بینیم که در میدان های جنگ هم حاضر نشدند با آنها کسی مصاحبه کند و فیلمی از آن ها بگیرد. به عنوان مصداق شهید ابراهیم هادی در جبهه ها هیچ فیلم و مصاحبه ای ندارد، هرچه هست دوستان و کسانی که او را می شناختند گفته‌اند و دوجلد کتاب شده است.

چه روزگاری شده است: رفتند یاران…

بدتر از همه که مدیری بخواهد با دستور گرفتن از چنین شخصی مدارس علمیه را مدیریت کند!!!!

ما با چه کسانی برای ظهور آماده می شویم!!

#نماز_جماعت_صبح_درشب!!!

#نماز_چهار_رکعتی_صبح!!!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-09-07] [ 06:57:00 ب.ظ ]

امامی که هرگز حج نرفت ...

مجاهدت مضاعف انسان ۲۵۰ ساله در عصر امامت امام عسکری(ع)

امام عسکری(ع) در آستانه‏‌ی زمان انتقال از «عصر حضور» به «عصر غیبت»، به سه دلیل مجاهدت مضاعفی داشتند:

الف) مهم و حیاتی بودن این تغییر عصری از جوانب مختلف؛

ب) کوتاه بودن مدت زمان اجرای این کار، کوتاه‏ترین دوران امامت امامان، دوره امامت شش ساله‌‏ی امام عسکری(ع) است.

ج) شرایط حاد سیاسی و اِعمال اختناق شدید و کنترل کامل حکام طاغوت روی حضرت، تا آنجا که ایشان به خوبی می‏‌دیدند که حکومت بنی‏‌عباس برای یافتن حضرت مهدی موعود(ع) -که رسول اکرم(ص) به آمدنش و قیامش به قسط و عدل بشارت داده بود-، سعی وافری داشتند.

برنامه‌‏ریزی امام عسکری(ع) در خصوص مسائل مربوط به حضرت مهدی موعود(ع)

گام اوّل: بیان روایات بشارت دهنده به وجود مبارک حضرت مهدی(ع) قبل از ولادت فرخنده ایشان.

گام دوّم: خبردادن از ولادت آن حضرت و نشر این خبر بین شیعیان به صورت خاص البته بدون دیدن امام(ع).

گام سوم: شهادت گرفتن خواص و برخی از عوام بعد از ولادت و رؤیت شخص امام مهدی(ع).

گام چهارم: زمینه سازی برای دیدار با حضرت مهدی(ع) در طول پنج سال از سوی بعضی خواص شیعه.

گام پنجم: برنامه‌‏ریزی برای ارتباط با امام مهدی(ع) به واسطۀ وکیلان امام عسکری(ع)

گام ششم: بیانات و احادیثی که شیعیان را از آنچه که بعدا برایشان پیش می‌‏آید و آنچه را که در آینده برای امام غایب آن‏‌ها به وقوع خواهد پیوست آگاه می‌‏نمود.

گام هفتم: اجرایی نمودن سازوکار جایگزین سیستم رهبری امامان حاضر تا بتواند پاسخ‏گوی نیازهای شیعیان در طول غیبت باشد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:42:00 ب.ظ ]

آقازاده زنده بگور ...

 آقازاده زنده بگور

حضرت عبدالعظیم(ع)، ستاره‌‏ی درخشان امام‏زادگان انقلابی در بین امام‏زادگان انقلابی عصر ائمه(ع) شخصیت نام‏دار حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و به تعبیر رهبر معظم‏ انقلاب‏ «ستاره‏ای درخشان‏ از خاندان‏ پیامبر (ص)»(۰۵/ ۰۸/ ۱۳۷۳) است که به تصریح امام هادی(ع) «‏زیارت‏ مرقد مطهر حضرت‏ عبدالعظیم‏ به‏ مثابه‏ زیارت‏ مرقد حضرت‏ سیدالشهدا(ع) در کربلا است»(همان)- «لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظیم عِندَكمُ لَكُنتَ كَمَن زارَ الحُسَینَ»(كامل الزیارات/ ۳۲۴)-‏. ویژگی‏‌های برجسته‏‌ی حضرت عبدالعظیم(ع)(۱) جایگاه علمی؛ امام هادى(ع) به حمّاد رازى فرمودند: («هرگاه در محل زندگی خود-شهرری- در كار دین به مشكلى دچار شدى، آن را از عبدالعظیم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان»إذا أشكَلَ عَلَیكَ شَى ءٌ مِن أمرِ دینِكَ بِناحِیَتِكَ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظیمِ بنِ عَبدِاللّه ِ الحَسَنِیِّ و اقرِئهُ مِنِّی السَّلامَ(مستدرك الوسائل/ ۱۷/ ۳۲۱))

ارتباط با امام زمان(ع)؛ جریان عرضه‏‌داشتن اعتقادات به امام هادی(ع)، ارتباط مستمر آن امام زمان خود تا آنجا که حضرت ایشان را چنین خطاب کردند: «یَا أبَاالقاسِمِ أنتَ وَلِیُّنا حَقا»(بحارالأنوار/ ۶۹/ ۲).

جهاد با طاغوت تا شهادت؛ سابقه مبارزاتی خاندان آن بزرگوار از یک سو، و شخصیت علمی و جهادی و ارتباط بسیار نزدیک حضرت عبدالعظیم(ع) با اهل‏بیت(ع) از سوی دیگر، موجب شدند که ایشان در سال‏‌های پایانی زندگی، تحت تعقیب حکومت وقت، قرار گیرد. از این رو، برای ادامه فعالیت‌‏ها با اشاره امام هادی(ع)، مخفیانه به ری هجرت نمود. با لحاظ پیشینه‏‌ی خانوادگی حضرت عبدالعظیم(ع) و قیام علویان در طبرستان، در صورتی که زمامداران فاسد بنی‏‌عباس از مخفیگاه ایشان در ری آگاه می‏‌شدند، قطعاً ایشان را به شهادت می‏‌رساندند، و این امر در اثر کثرت رفت و آمد شیعیان با ایشان در مدت حضورشان در ری، و اطلاع حکومت از محل استقرار ایشان اتفاق افتاد از این جهت در کتاب “الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیة"- صفحه ۶۷- درباره حضرت عبدالعظیم(ع) آمده است: «وَ قُتِلَ بّالرِّی وَ مَشهَدُهُ بِهَا معروفٌ وَ مشهورٌ» و هم‏چنین در کتاب “المنتخب طریحی” آمده: «قِیلَ وَ مِمَّن دُفِنَ حَیَّاً مِنَ الطَّالِبینَ عَبدُ العَظِیمِ الحَسَنِی بِالرِّی»- گفته شده از جمله کسانی که از خاندان علی بن ابی طالب(ع) زنده به گور شده، عبدالعظیم حسنی(ع) در ری است-. به ویژه این‏که تشبیه زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) به زیارت امام حسین(ع) می‏تواند قرینه‌‏ای بر شهادت ایشان باشد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 04:40:00 ب.ظ ]

تفکر بسیج در گام دوم انقلاب ...

گام دوم انقلاب شرط اول بسیجی عمل کردن

ما در کجای گام دوم انقلاب ایستاده‌ایم؟ جزو پیشروان هستیم؟ یا جزو عقب‌مانده‌ها؟ یا خدای نخواسته زبانم لال، جزو آن دسته هستیم که در میان مدیران خود را جاکرده‌ایم و چوب لای چرخ پیشرفت حوزه‌ها می‌گذاریم؟!یا خدای نکرده طلبه‌ای نباشیم قلب نازنین امام عصر ارواحنا فداه را غمگین کنیم! یا برخلاف مسیر شهدا باشیم!

اگر چنین باشد خطرمان از آمریکا و صهیونیست‌ها هم بیشتر است!شرط اول در گام دوم بسیجی عمل کردن است.

بیایید با اکسیر بسیجی بودن، بسیجی شدن، بسیجی ماندن؛ خود را بیمه در گام دوم انقلاب کنیم. با جهادی فکر کردن و مایوس نبودن، انقلاب را برای رسیدن به قله‌های پیشرفت یاری کنیم. درس‌هایمان را هم بیسجی وار بخوانیم. سبک زندگی بسیجی باشد. دوستی هایمان بسیجی باشد.

«گام دوم انقلاب » تجدید مطلعی است خطاب رهبری به ملت ایران و به‌ویژه جوانان که به مثابه منشوری برای

«دومین مرحله‌ی خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن سازی » خواهد بود و «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی » را رقم خواهد زد.این گام دوم، انقلاب را «به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ ارواحنافداه هست » نزدیک خواهد کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-09-04] [ 01:11:00 ب.ظ ]

فتنه‌های آخرالزمان ...

 فتنه اکبر فتنه امریکا

مقابله با فتنه؛ از نگاه امام سجاد علیه السلام دعای چهل و نهم صحیفه ی سجادیه، این دعا را که دعای ” عبور از فتنه‏ ها” نام نهاده‌‏ایم

الف. زمینه‌‏های بروز فتنه‏‌ها
۱. انحراف از هدایت الهی.که موجب جهالت و سرگشتگی و حیرت فرد و جامعه است.

۲. مقاومت در برابر هدایت و سخن حق ؛ که نتیجه دنیاخواهی و خودپرستی و منفعت طلبی است.

۳. ناشکری نعمات زیبا و بیکران الهی؛ چون رسالت و ولایت و حاکمیت دینی

۴. تزلزل و عهدشکنی ؛که نقطه آغاز بروز فتنه هاست.

ب. ویژگی‌های زمانه‌ی ظهور فتنه (تَقَحَّمتُ اَودِیَهَ الهلاک و حَلَلتُ شِعَابَ تَلَفِ و تَعَرَّضتُ فیها لِسَطَوَاتِکَ و بِحُلُولِها عُقُوباتِک )

۱. آمیختگی حق و باطل

۲. غبارآلودگی فضا

3. انسان‌ها به دام دشمن می‌‏افتند و هلاک می‏‌شوند

۴. در زمین خصم در مسیرهای پرآسیب و خطر قرار می‏گیرند

۵. مستوجب قهر و خشم و عقوبت می‏شوند

ج. شگردهای فتنه و دشمنی

۱. چه بسا دشمنی که شمشیر دشمنی‌‏اش را بر من برهنه کرده و لبه ی آن را برای من تیز کرده.

۲. با فریبکاری قصد من نموده است.وزهرهای مرگبارش را با آبِ خوردن من در آمیخته

۳. مرا در برابر تیرهای بی خطایش قرار داده است

۴. چشم نگاهبانش راهیچگاه از من برنداشته و نخفته است

۵. تصمیم دارد به من گزند برساند و زهر کینه ‏اش را در کامم فروریزد

۶. در کمین است مرا در آنچه هرگز بدان فکر نکرده ام گرفتار سازد

۷. در حالی که به من روی خوش نشان می‏دهد وچاپلوسی می‏‌کند ولی با چشمانی پر از کینه به من می‏‌نگرد..

۸. چه بسا حسودی که بهره مندی ام از نعمتها راه گلویش را گرفته و شدت خشم، چون استخوانی در گلوی او گیر کرده است:

الف: با نیش زبانش به من طعنه می‏زند.

ب: با نسبت دادن عیب‏های خود به من، مرا متهم می‏سازد.

ج: آبرویم را آماج تهمت قرار می‏دهد.

د: با خدعه و نیرنگ به من هجوم می‏آورد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-08-30] [ 02:24:00 ب.ظ ]

برقرار باد اینترنت ملی ...

 

خودمان را باورکنیم

همیشه شنیده بودم که با هر سختی یک افق تازه ای بروی انسان باز می شود، ولی با این سرعت باور نمی کردم پنجره باز شود، و قدر تولید ملی را حس کنم. توفیق اجباری شد که پارسی جو را افتتاح کنم؛ باید به جوانان مومن نخبه کشورمان اعتماد کنیم همانطور که در هشت سال دفاع مقدس اعتماد کردیم .  و در سایر بحران‌ها با اعتماد به جوانان دلگرم بودیم و باشیم. باید همانگونه رهبر عزیزمان فرموده است چشم به بیرون از مرزها نداشته باشیم .و از شبکه ملی اطلاعات استفاده کنم.«اِنَ مع العسر یسرا» از این تاریخ به بعد هرگز از اینترت خارجی Google استفاده نخواهم کرد تا نابودی استکبار جهانی.

این که دیگران به اندرز های مقام رهبری عمل می کنند، خیلی خوب است اما وقتی رهبری این توصیه را به مسئولین کرد، پوتین این حرف را شنید و  در روسیه اینترنت ملی درست کرد و گوگل را قطع کرد این که مسئولین ما اینترنت ملی را نمی پسندند بخاطر این است که نگاهشان به بیرون است.ولی تا استقبال عمومی از اینترنت ملی نشود مسئولین بی کفایت مثل وزیر ارتباطات به فکر تقویت نمی افتد.افسوس که دیگران بیانات رهبری استفاده می کنند مسئولین دولت نامیدی و بی تدبیری منتنظر خارجی هاست!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-08-28] [ 05:39:00 ب.ظ ]

نان و کتاب ...

آشتی با کتاب

اولین مخلوق پروردگار قلم بود پس به او دستور داد بنویس! و آنگاه نگاشت آنچه را تا ابد انجام خواهد شد.

این قلم استعاره از صاحب فکری است که پس از مطالعه می نویسد، از معارف قرآن و حدیث برای سبک زندگی مطلوب؛ همین نوشته ها است که تا قیامت ماندگار می ماند.

و اولین دستور به پیامبر رحمت خواندن بود، راستی این خواندن و نوشتن چیست که خداوند تمدن ساز از بشر خواسته است.

آن همه سفارشات در پی توصیف قلم برای نویسندگان که پیامبر مهربان، می فرماید: آوای قلم یکی سه چیزی است که پرده های حجاب را می درد و به پیشگاه با عظمت خداوند می رسد.یعنی صاحب قلم به پیشگاه خدا می رود نه اینکه قلم خودش به تنهایی.

 این همه سفارشات رهبر معظم انقلاب برای خواندن کتاب، نشان از یک حقیقت بزرگی است که در پس خواندن و نوشتن برای یک ملت و رساندن به فرهنگی با ثبات منجر می شود.آیا این یک فریضه برای ما نیست، که کتاب بخوانیم.

تا جاییکه نان و کتاب دو مقوله برای سلامت جسم و روح جامعه معرفی شده است.در دنیای امروز، مردم ما از جهت فکر گرسنه اند، بر همین اساس ذهن ها گرفتار فقر نداری است، در حالیکه از جهت سیری نان شکم ها بیمار است؛ این بیماری پرخوری کار را به جایی رسانده که میلیون‌ها تومان هزینه برای بیرون کشیدن چربی های اضافه از شکم پرداخت می شود؛ قفسه های دکور منازل به جای کتاب پر از  ظروف که خاک گرفته اند و یکی از دل مشغولی بانوان، گرد گیری از آن ها است.

باید کتاب را در سبد روزانه خود قرار دهیم، همانگونه که برنج و گوشت و غلات و…را جزو آن میدانیم. باید بخشی از جهیزیه دختران را کتاب در نظر بگیریم، سوغاتی هایمان را از جنس کتاب کنیم. به کودکان برای تشویق کارهای خوبشان جایزه ای از جنس کتاب اهدا کنیم.بیایید با کتاب آشتی کنیم، و از گرسنگی و فقر فکری خود را نجات دهیم؛ آنگاه است که با خودمان آشتی کرده ایم.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-08-24] [ 06:37:00 ق.ظ ]

روز تبسم هستی ...

یا رسول الله مددی

آخرین پیامبر الهى حضرت محمد مصطفى(ص)، در۱۷ربیع‏ الاوّل از پدرى به نام «عبدالله بن عبدالمطلب» و مادرى به نام «آمنه بنت وهب» دیده به جهان گشود و با انوار و جمال منوّرش، جهان تیره و تاریك، به‏ ویژه عربستان فرو رفته در جاهلیت را روشن گردانید تا انوار قدسیه هدایت و سعادتش را بر بندگان خداوند پرتو افشاند و با اكمال عقل و اتمام مكارم اخلاق، بشریت را به مراتب عالى قرب الهى و بندگى به‏ عنوان اشرف مخلوقات كامیاب نماید.

این مولود مبارك در حالى قدم به این دنیا نهاد كه پدر بزرگوارش هفت ماه قبل از ولادت او از دنیا رفته بود. آمنه مادر گرامى رسول خدا(ص)، كه به تقوا، عفت و پاكیزگى در میان بانوان قریش معروف بود، نیز پس از تولد نور دیده‏ اش، چندان در این دنیاى فانى زندگى نكرد و دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال، پس از میلاد رسول خدا(ص)، در بازگشت از یثرب، در مكانى به نام «ابوا» بدرود حیات گفت و در همان مكان مدفون شد.

رسول خدا(ص) پس از تولد، در كفالت جدش عبدالمطلب، بزرگ و سید قریش مكه، قرار گرفت. عبدالمطلب جهت شیردادن محمد(ص)، در آغاز وى را به «ثویبه»، آزاد شده ابولهب سپرد ولى پس از مدتى وى را به «حلیمه» دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار كرد. حلیمه، در ظاهر اگرچه دایه وى بود، ولى در حقیقت به مدت پنج سال از او مراقبت و مادرى كرد.

پیامبر اسلام (ص) از دوران كودكى داراى دو نام بود. یكى «محمّد» كه جد بزرگوارش عبدالمطلب، براى وى برگزید و دیگرى «احمد» كه مادر ارجمندش آمنه، آن ‏را انتخاب كرده بود. عبدالمطلب نیز در ۸ سالگى وى درگذشت و سرپرستى محمد(ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد.

ابوطالب در سرپرستى برادرزاده ‏اش از هیچ كوششى فروگذار نكرد. در سفرى تجارتى به شام او را با خود همراه برد و هم در این سفر، راهبى بحیرا نام، نشانه ‏هاى پیامبرى را در او یافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت.

نوزادى كه تولدش با معجزات همراه بود

این مولود آسمانى كه قرار است مبعوث به امر رسالت الهى شود، اگرچه در آینده بزرگترین معجزه خود را آشكار خواهد نمود، اما از همان ابتداى تولد او، خداوند معجزاتى را بیشتر و عجیب ‏تر از اتفاقات رخ داده در زمان دیگر انبیا(ع) آشكار نمود، تا نشان از حادثه ‏اى عظیم در عالم خلقت باشد و این نشانه‏ ها مقدمه‏ اى براى پذیرش دعوت او گردد و مردم با این معجزات و امور خارق‏ العاده آماده پذیرش امانت مهم الهى شوند. به‏ همین ‏دلیل به این امور یعنى به معجزاتى كه قبل و هنگام تولد هر پیغمبرى اتفاق مى ‏افتد «اِرهاص» مى‏ گویند.

مهم‏ترین ارهاصاتى كه قبل از تولد و هم‏چنین هنگام تولد پیامبر عظیم-الشان اسلام(ص) اتفاق افتاد، در روایات اسلامى نقل شده است.

صبح روزى كه حضرت محمد مصطفى(ص) متولّد شد، همه بت ‏هاى عالم بر زمین افتادند. در آن روز ایوان كسرى یعنى پادشاه عجم لرزید و ۱۴كنگره آن افتاد؛ دریاچه ساوه كه سال‏ها آن‏را مى‏پرستیدند فرو رفت و خشك شد؛ وادى سماوه كه سال‏ها كسى آب در آن ندیده بود آب در آن‏جارى شد؛ آتشكده فارس كه هزارسال خاموش نشده بود در آن شب خاموش د شد؛ طاق كسرى از میانش شكست و دو قطعه شد؛ نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید تا این‏كه به مشرق رسید؛ در آن صبح، تخت همه پادشاهان وقت، سرنگون شده بود؛ همه پادشاهان وقت، لال شده بودند و نمى‏توانستند سخن بگویند. در آن روز، علم كاهنان از بین رفت و سِحر ساحران باطل شد.

از حضرت آمنه(ع) در مورد لحظات تولد فرزند خویش نقل است كه فرمود: «والله كه چون پسرم متولد شد، دست‏هایش را بر زمین گذاشت و سر به‏سوى آسمان بلند كرد و به اطراف نظر كرد پس از او نورى ساطع شد كه همه‏چیز را روشن كرد و به‏سبب آن نور، قصرهاى شام را دیدم و در میان آن روشنى، صدائى شنیدم كه مى ‏گفت: بهترین مردم را به دنیا آوردى، پس او را «محمّد» نام كن.»

از امام صادق(ع) در مورد اثرات این ولادت باشكوه نقل است كه فرمود: «ابلیس تا هفت آسمان بالا مى‏رفت و مسائل غیبى را گوش مى ‏داد و اخبار آسمان‏ ها را مى ‏شنید، وقتى حضرت عیسى(ع) متولد شد او را از سه آسمان منع كردند و (بعد از آن) تا چهار آسمان بالا مى‏رفت و چون حضرت رسول اكرم(ص) متولد شد او را از همه آسمان‏ها منع كردند و شیاطین را با تیرهاى شهاب از درهاى آسمان‏ها راندند.»

هم‏چنین از حضرت امیرالمؤمنین على(ع) روایت شده است كه فرمود: «چون آن حضرت متولّد شد بت‏ها كه بر كعبه گذاشته بودند همه بر رو افتادند و چون شام شد این ندا از آسمان رسید كه: «جاءَ الحق و زهق الباطل إنَّ الباطل كان زهوقا»؛ جمیع دنیا در آن شب روشن شد و هر سنگ و كلوخى و درختى خندید و آنچه در آسمان‏ها و زمین‏ها بود تسبیح خدا گفتند و شیطان گریخت و مى‏گفت: بهترین امّت‏ ها و بهترین خلایق و گرامى‏ترین بندگان و بزرگترین عالمیان محمّد(ص) است.»

با این معجزات الهى حقیقت این آیات قرآن كریم كه درباره دلیل ارسال آخرین فرستاده خداوند است از همان ابتدا آشكار مى‏شود: «وَ داعِیًا إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا.» (احزاب/۴۶)؛ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافّةً لِلنّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لكِنّ أَكْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (سبأ/۲۸)

تاریخ انبیا

 

موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-08-21] [ 10:11:00 ق.ظ ]

تعامل پیامبر با کودکان ...

بازی با کودکان

در کنار مسجد النبی نشسته ام، از بیرون به نزدیک ترین نقطه از پشت دیوار روضه، اذن دخول می خوانم، چون می دانم که در داخل مسجد به این زودی ها اجازه زیارت نمی دهند.چون آخرین گروهی که با اجاز ه سعودی ها می توانند به زیارت بروند ایرانی ها هستند. یعنی اگر از اول هم در صف منتظر باشی باید آخرین صف باشی!

هنوز هم پیامبر صلی اله علیه و آله غریب است در این شهر، در مکه غریب اینجا غریب. به آسمان ابری و غم گرفته نگاه می کنم، می گویم پروردگارا غربت تاکی، اینجا نشسته‌ام حدود کوچه های بنی هاشم است. پیش خودم تصویر کوچه ها را با دیوار های کوتاه گلی می بینم، پیامر مهربانی ها را می بینم که در میان چند کودک بازی گوش اسیر شده است. پیامبر اعظم به آن ها سواری می دهد، وقت اذان شده صدای بلال ‌از مناره مسجد بگوش می رسد، ولی بچه های بازیگوش حاضر نیستند چنین همبازی محترم و دوست داشتنی را رها کنند.

ابوذر را می بینم که با نگرانی از ته کوچه نمایان می شود، و بدنبال پیامبر می گردد که چرا به مسجد نیامده است.

با دیدن رسول خدا تعجب می کند، یا رسول الله مردم همه منتظر اقامه نماز هستند و شما اینجا مشغول….

حضرت دم گوش ابوذر آهسته نجوا کرد، ابوذر دست در جیبش کرد، چند تا گردو در آورد، گفت: بچه ها من این شتر شما را می خرم، می فروشید ، هواس بچه ها پرت شد و از تمرکز بر پیامبر منصرف شدند، چون ظهر شده بود گرسنه بودند، حاضر شدند معامله کنند. باصدای شرطه که حاجی پاشو برو، از کوچه بنی هاشم بیرون آمدم، و نقطه دیگری را انتخاب کردم و نشستم تا بقیه زیارت را بخوانم، صدای کودکانه حسن و حسین را شنیدم که با خوشحالی از مسجد دوان دوان به خانه برمی گشتند و هردو تلاش می کردند که زودتر به خانه برسند و موضوعاتی از دهان مبارک پیامبر شنیده بود برای مادر بگوید تا جایزه بگیرد.دوباره به زیارت مشغول می شوم .

دو رکعت نماز برای تحیت مسجد می خوانم، خدای من، پیامبر از خانه اش بیرون آمده به در خانه فاطمه می رسد، کنجکاو می شوم که با دخترش چکار دارد، پیامبر می ایستد، آیه تطهیر را می خواند و روانه مسجد می شود.

به در باب علی می رسم، عهد کرده ام فقط از باب علی وارد شوم، خانمی را می بینم که تلاش می کند از داخل صندوق امانات انارش را بردارد، نمی تواند، به کمکش می روم، می گوید نمی گذارند خوراکی به داخل ببرم، شب را در مسجد می مانم، با تلاشی کوچک انارش را به او می دهم، و بعد از بازرسی خانم شرطه وارد می شوم که پشت سرم خانم انار به دست وارد می شود، می گوید پشت شما پنهان شدم تا مرا نبیند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-08-20] [ 12:02:00 ب.ظ ]

نان مسلمانیمان از برکت دین محمد است ...

ربیع هفته وحدت ظهور زیست در  سایه ولایت فقیه

نق می زد انقلاب کردیم چه شد؟ فساد اقتصادی، تلاش برای بی حجابی، فقر و نداری یک عده، مرفه شدن طبقه دولتی ها با حقوق نجومی!

پرسیدم: این همه اعتراض به ولایت فقیه و ایراد به جمهوری اسلامی داری، چراهایی که در ذهنت شب و روز مشغول شخم زدن ذهنت شده است که چرا رهبر فلان شخص را عزل نمی کند و جلوی فلان فساد را نمی گیر؛ از تاریخ اسلام و زمان رسول الله و حکومت امیرالمومنین صلوات الله علیهما چقدر اطلاع داری؟

 از مقام حضرت ختمی مرتبت که این روزها در تبرک ولادت ایشان هستیم و نان مسلمانیمان را از برکت دینی است که برایمان آورده و ارتزاق می کنیم، مگر در زمان ولایتش همه چیز بر وفق مراد بود!

مگر نه اینکه سه تن از اصحابش فتنه شقه کردن مسلمانان را به عهده داشتند. بعد از90 روز از رحلت یا به نقلی شهادتش، پاره تنش را به شهادت رساندند.مگر در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله همه مرفه بودند!

و اما در حکومت مولای مظلوم، امیرالمومنین علیه السلام، مگر به زنا کار حد نمی زدند و دست دزد قطع نمی شد و استاندار تخلف نمی کرد، مگر حضرت برای فقرا در گوشه خرابه ها و خانه های یتیم نان و خرما نمی‌برد . اکنون در این دوره کمیته امداد و سایر مراکز خدماتی برای همین کار وضع شده است، چون دایره خدمات رسانی گسترده شده است فقط یک شهر نیست مانند کوفه یا مدینه.

و خود پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما اولا تر از دستوراتی بودند که از طرف خداوند بر مومنین صادر می کردند.

یک روز حکمی را که مناسب آن روز بود می فرمودند و روز دیگر حکم تغییر می کرد؛ که احکام ثانویه می شد. در تمامی احکام از جنگ گرفته تا صلح، شکست یا پیروزی، مذاکره یا ترک آن، سفر یا حضر همه و همه برای مومنین تکلیف آور بود.

نتیجه اینکه با وجود تخلفات مسلمین در حاکمیت معصوم، کسی حق نداشت بگوید پیامبر و یا امیرالمومنین صلوات الله علیهما نباید حکومت می کردند.

اکنون هم در زمان ولایت نائب امام عصر هستیم با همه تکالیفی که اگر در عصر پیامبر اعظم یا عصر حاکمیت مولا امیر المومنین علیه السلام بودیم بدون هیچ فرقی.امروز دستور ترک مذاکره است، فردا روز جنگ است، امروز باید برای افزایش جمعیت فرزند آوری داشت، واجب است و باید مطیع بود.

خداوند در دوره انتظار و غیبت امام عصر «عج»، بشریت را در آزمون بزرگ قرار داده است.که بشر اگر در این دوره و آزمون موفق عمل کند، یعنی که زمان کنار رفتن پرده غیبت رسیده است.

چون با ظهور حضرت ولی عصر دیگر حاکمیت این معصوم مانند حاکمیت اجداد طاهرینش نیست. چرا که آن بزرگواران با اینکه قدرت استفاده از علم لدنی را داشتند که باطن انسان‌ها را ببینند و آشکار کنند؛ ولی برای اینکه الگویی باشند تا مومنین بتوانند با پیروی از آن حکومت برای خود در زمان غیبت با سرپرستی ولایت فقیه در سایه او تمرین ولایت پذیری داشته باشند تا آمادگی برای حکومت پایانی عصر معصوم را در خود به منصه ظهور برسانند.

در عصر ظهور امام عصر از قدرتی که  خدا داده است باطن انسان را می بیند و آشکار می کند. لذا اجازه نمی دهد افرادی که دورو و منافق هستند بر سر کاره ها بمانند. و این گونه می شود که حکومت صالحین  بر روی زمین اجرا می شود. و همگان برای تهذیب نفس باید تلاش کنند تا بتوانند در آن روز با سپید رو یی و روشن ضمیر در حضورش حاضر شوند.

بنابر این امروز شرعا و عرفا و عقلا کسی حق ندارد بگوید نباید انقلاب می‌شد یا اینکه ولایت فقیه نباید چنین دستوری میداد!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:37:00 ق.ظ ]

موعظه با طعم خدا با پیامبر مهربان ...

 

پیامبر مهربانی ها از هر روشی برای آموختن دین و اخلاق استفاده می کرد تا این بندگان نا آگاه را آگاهی دهد،گاهی با عمل،گاهی و با زبان رفتار بیان می‌کرد و گاهی با لفظ می فرمود وگاهی عملا با  نشان دادن که چگونه گناهان کوچک وقتی بسیار می‌گردد، آتش بزرگی رابوجود می آورد.
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله در سفری تصمیم گرفت تا به یاران خود خطر انبوه شدن گناهان کوچک را نمایش دهد.لذا در بیابانی بدون آب و علفی اتراق کردند، دستور داد تا برای تهیه آتش همه هیزم جمع آوری نمایند .یاران گفتند در این بیابان هیزم وجود ندارد!حضرت فرمود بروید خارهای بیابان را جمع نمایید.در نهایت تل عظیمی از خارها درست شد، حضرت صلی الله علیه و آله دستور داد تا آتش بزنند، آتش شعله کشید؛ و حرارت سوزانی را بوجود آورد.آنگاه حضرت صلی الله علیه و آله فرمود:«تَجتَمِعُ الّذُنوُب!ثُمَّ قالَ:اِیاّکُم وَ المُحَرّات مِن الُّذنُوب»گناهان نیز این گونه جمع می‌شوند!بنابراین از گناهان صغیره نیز بپرهیزید. در سیره نبوی و معصومین علیهم السلام از این روش‌ها بسیار استفاده شده است.

و در سیره نبوی و معصومین علیهم السلام از این روش ها بسیار استفاده شده است،آنجا که حسنین علیها السلام نحوه وضوی صحیح را به مردی که وضویش اشتباه بود آموزش دادند. این بزرگوار به نزد شخصی که وضویش باطل بود رفتند و از او تقاضا کردند تا با توجه به وضوی آن دو بگوید ،وضوی کدام ی!ک صحیح است!

در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، عقیل از حضرت تقاضای دریافت بیشتری از بیت المال داشت که حضرت با چسباندن آهن داغ به دست او حرارت آتش سوزان جهنم را به تصویر کشید. این مثلها در وفهم بسیاری از مفاهیم را آسان می سازد ،اگر این مثلها با زبان موعظه بیان می شد اینگونه تاثیر نداشت که صورت عملی آن تاثیر گذار است ؛این گونه تصویر سازی عملی هم برای عقیل درس آموز شد وهم برای تمامی انسانها در همه عصرها آموزشی است.

(مکارم شیرازی، مثالهای زیبای قرآن، ص15-16)

.(نهج البلاغه، خطبه 224»

منبع از کتاب نقش هنر، نویسنده محمدی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-08-19] [ 05:10:00 ب.ظ ]

آماده برای ظهور ...

زندگی پس اظهور

 نکند یک وقت منتظر حضرت مهدی باشیم هی عجل لولیک الفرج بگوییم، وقتی فرج رسید و ظهور شد؛ ما نتوانیم عدالت امام زمان را تحمل کنیم.
امام که هدفش شایسته سالاریه بگوید آقا تو که تا حالا مدیرکل بودی باید بروی رفتگر خیابان شوی!
قبول داری ؟ این کار و انجام میدهی؟
عجله بی معرفت خطر ناک است، می شود عین همان بلایی که سر امام علی آوردند.
از فساد خلیفه به تنگ آمدند و کشتنش بعد آمدند دست علی را بزور گرفتند که باید تو خلیفه بشوی!
عدل علی را هم تحمل نکردند او را هم شهید کردند.
خدای نکرده ما هم ممکن است مرتکب همین مصیبت شویم منتها این بار بازمان مولا علی فرق دارد.
این بار شمشیر امام زمان آماده است دیگر مثل حضرت علی صبر نمی کند و یا مثل امام حسین قرار نیست بشود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-08-17] [ 08:07:00 ب.ظ ]

امام حسن عسکری موفق ترین امام ...

 

امام عسکری موفق ترین

امام حسن عسکری(ع)، خاتِمِ حرکت انسان ۲۵۰ ساله ویژگی‏‌های امام عسکری(ع) در ساحت نظریه انسان ۲۵۰ ساله*
ویژگی(۱): کوتاه‏ترین دوران امامت در ائمه اطهار(ع)دروان امامت شش‏ ساله ‌‏ی امام عسکری علیه ‏السلام با این‏که کوتاه‏ترین دوران‏ها بود ولی بسیار با مشقت و در عین‏ حال با برکت سپری گشت؛ به ویژه این‏که حضرت عسکری علیه ‏السلام خاتِم و پایان‏ دهنده ‏ی حرکت ۲۵۰ ساله ائمه اطهار(ع) بودند و «یك روزِ مجاهدت ائمه(ع) به قدر سال‏ها اثر می‏‌گذاشت؛ یك روز از زندگی مبارك ایشان مثل جماعتی كه سال‏ها كار كنند، در جامعه اثر می‏‌گذاشت. این بزرگواران، دین را همین‏طور حفظ كردند، و الّا دینی كه در رأسش متوكل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحیی‏ بن‏ اكثم كه با آن‏ كه عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یكِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها از بین می‌‏رفت و تمام می‌‏شد. این مجاهدت و تلاش ائمه(ع)، قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ كرد؛ این خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا است»(۳۰/ ۰۵/ ۱۳۸۳).*

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-08-15] [ 12:03:00 ب.ظ ]

وقتی مدیر سوراخ دعا را گم کند ...

 

مدیران به بصیرت

وقتی مدیر سوراخ دعا را گم می‌کند قورباغه ابوعطا می خواند. روز13 آبان طلاب در راهپیمایی شهر جلفا شرکت کردند. بعد از پایان راهپیمایی طلاب باید مسیر طولانی را پیاده طی می‌کردند تا به مدرسه برسند و به سرویس برسند ،.

از طرفی صدای سخنران، چون سیستم صدا رسانی هم خوب نبوده و به گوش نمی‌رسیده است. تازه وقت نماز شده بود، باید نماز اول وقت را اقامه می‌کردند.

خلاصه  بعد از ساعت اداری، مدیر استانی سراسیمه به مدیر زنگ می زند، که خبر رسیده که شما تا پایان سخنرانی آقای س. س در میدان نمانده‌اید!

وقتی مدیر مدرسه به من زنگ زد خیلی تاسف خوردم از اینکه چنین شخصی مدیر استان شده است. ایشان اصلا سوراخ دعا را گم کرده است!

صاحب نظران ادعا دارندکه چند احتمال وجود دارد:

یک_احتمالا آقای س .س  در حین سخنرانی با دوربین در میان جمعیت طلاب را زیر نظر داشته است!

دو_ آقای س. س جاسوسی  از جواسیس رجال یا از نسوان در میان جمعیت دارد که اخبار  راهپیمایی را به او می رسانند، که اگر این چنین باشد مخاطب فرمایش حضرت علی علیه السلام قرار می گیرند، که فرمود: یا اشباه الرجال و اگر از نسوان باشد مخاطب این فرمایش حضرت قرار می گیرند، که فرمود: به سخن عده‌ای از زنان که ناقص العقل عمل نکنید. یا اینکه ما چون در مرز هستیم از جواسیس ک گ ب اطلاعات دریافت کرده‌اند!!!!

باید به مدیر محترم عرض کنیم، اولا حق ندارد در راهپیمایی طلاب دخالت کند، هدف اصلی انزجار از آمریکا بوده است که انجام شده است نه تایید سخنران! اصلا فراموش کرده هدف مرگ بر آمریکا بوده است.

مشکلات از آن جا ناشی می‌شود که عده‌ای که نه انقلاب را دیده‌اند و نه جنگ را،  نه سختی‌های انقلاب و پیش از آن را؛ به همین راحتی بدون هیچ هزینه‌ای سر سفره انقلاب نشسته‌اند، کاری هم بلد نیستند، فقط بلدند به جان نهادهای ارزشی بیفتند  و چنگول بر ساحت نهاد های انقلابی بکشند!همان کاری را انجام دهند که پروژه دشمن است یعنی سرباز بی‌جیره مواجب دشمن هستند!!!

دوم این آقا که این همه دقت دارد چرا به وظیفه اصلی خودش که مدیریت کارهایی، است که مرکز به او سپرده  انجام وظیفه نمی‌کند، ولی مبصر آقای س. س شده است!!! یعنی این گروه از مسئولین به بیانیه گام دوم انقلاب برعکس عمل می‌کنند. بیانیه گام دوم یعنی مسئولین کاری نکنند که مردم از انقلاب دلزده شوند، و از گذشتگان عبرت بگیرند و تجربه بیاموزند. بعضی وقت ها بعضی ضرب المثلها مثل یک حدیث در ذهن انسان تداعی می‌شود. “مثل یس خواندن به …..”

سوم حقوقی که از بیت المال می‌گیرد، باز خوردش چیست؟

پیامبر اکرم(ص) فرمود :

کسی که متولی امور ده نفر شود، باید اندیشه چهل نفر را داشته باشد و کسی که مسئولیت اداره چهل نفر را بر عهده می‌گیرد، باید عقل و اندیشه چهارصد نفر را دارا باشد.

و جای تاسف است که نامبرده مسئولیت حوزه‌های علمیه خواهران استان آذربایجان شرقی را به عهده دارد، به نظر می‌رسد مدیر خوبی برای اجرای سوءنیت هاست.خدا به فریادش برسد در روز قیامت.این‌ها همان مدیرهایی هستند که در قیامت دست بسته وارد محشر می‌شوند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-08-14] [ 05:03:00 ب.ظ ]

عصرتربیت مرجعیت ...

امام عسکری

امام عسکری(ع)، خاتِم و پایان‏ دهنده‏‌ی حرکت انسان ۲۵۰ ساله است و می‌‏بایست جامعه‏‌ی اسلامی را برای شروع مرحله‌‏ی دوم عصر تأویل یعنی “عصر زعامت و مرجعیت” و مدیریت نواب عام بر جامعه‏‌ی اسلامی، آماده نمایند. از این رو امام عسکری(ع) برای استمرار و عدم وقفه در دوره‏‌ی چهارم انسان ۲۵۰ ساله(دوران تلاش سازنده‏ی بلند مدت برای ایجاد حکومت الهی)، برنامه‌‏ای راهبردی -که امروزه “مدیریتِ‌‏آینده” نامیده می‏‌شود و از پیشرفته‌‏ترین انواع مدیریت‏‌هاست-، را طراحی و اجرا فرمود؛ و آن “نظریه ولایت فقیه” بود.
الگوی زعامت، مرجعیت و مدیریت نواب عام بر جامعه‏‌ی اسلامی و به عبارتی دیگر پایه‏‌ ریزی نظریه‏‌ی ولایت فقیه، هرچند از زمان ائمه پیشین(ع) مطرح و جنبه‏‌ی علمی یافته بود- مثل مقبوله‏‌ی عمربن‏ حنظله از امام صادق(ع) - اما در زمانه‏‌ی امام عسکری(ع) هم جنبه‌‏ای عملی‏‌تر از قبل یافت(نک: به حدیث «فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ…»(الاحتجاج/ ج۱/ ص۴۵۸))؛ و شیعه به برکت این مدیریت ‏آینده‏‌ی حضرت عسکری(ع)، نه تنها توانست در عصر غیبت، از خطر سقوط و انحطاط نجات یابد بلکه روزبه‏‌روز به حیات بالنده و قدرت خود افزوده است و این مهم به برکت شبکه مدیریت نواب عام (فقهاء) بر جامعه‏‌ی اسلامی که امروز پیشینه‏‌ای یازده قرنی دارد و از جناب ابن‏‌قولویه قمّی – که به تعبیر شاخص‏‌ترین عالم رجالی (مرحوم نجاشی): «هر زیبایی و علم و فقهی که مردم با آن وصف گردند، ابن قولویه برتر و فوق آن است» (و كلُّ ما یوصف به الناس من جمیل و ثقة و فقه فهو فوقه(رجال النجاشی/ ص۱۲۳)- تا امام خامنه‌‏ای حفظه‌‏الله‌‏تعالی امتداد داشته است، میسر بوده است.

راهبرد خدمت برای تحقق قدرت اسلام کلان‏‌ترین راهبرد جمهوری اسلامی ایران•امام خمینی(ره) در آستانه‏‌ی اولین نیمه‏‌ی شعبانِ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۸ فرمودند: «ما همه انتظار فرج داریم، و باید در این انتظار خدمت بكنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است، و ما باید كوشش كنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا بكند، و مقدمات ظهور ان‏شاءالله تهیه بشود»(صحیفه امام/ ج۸/ ص۳۷۴).این فرمایش، حاوی گُزاره‏‌ی راهبردی (استراتژیک) «خدمت در انتظار» است که گویای رویکرد کلان انقلاب اسلامی و «آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی ارواحنافداه است»

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-08-13] [ 09:57:00 ب.ظ ]

مرگ آمریکا در ایران ...

 

روزی که آمرکا در ایران مرد

نقش ۱۳ آبان در تبدیل شعار مرگ بر آمریكا به شعور
۱- پیوند روز دانش آموز با روز ملى مبارزه با استكبار جهانى سبب پیشتازى جوانگرایى در عرصه آمریكا ستیزى و استكبار ستیزى شده است. جنایات آمریكا و استمرار آن تا ۱۳ آبان امسال كه از سوى رئیس جمهور این كشور موعد شروع دور جدید تحریم‏ هاى نفتى تعیین گردیده سبب شده تا شعار مرگ بر آمریكا به شعورى ضد آمریكایى نه در ایران بلكه سراسر جهان تبدیل شود.


۲- شعار مرگ بر آمریكا واكنش ملت ایران به رفتارهاى خصمانه این كشور در ایران باز مى‏ گردد كه با فلسفه انقلاب اسلامى نیز همخوانى داشت. لذا در بیان ریشه‏ هاى شكل‏ گیرى این شعار مى ‏توان به ماهیت سلطه ستیزى، استكبار ستیزى، برائت از مستكبران و مشركان، دشمن‏ شناسى و بصیرت ملت ایران، سابقه آمریكا در كودتاى ۲۸ مرداد ۳۲، حمایت از رژیم پهلوى، تلاش براى مقابله با قیام ملت ایران و تحمیل جنگ و تحریم ‏هاى اقتصادى اشاره كرد.


۳- شعار مرگ بر آمریكا از همان ابتداى طرح آن مخالفانى هم داشته است كه برخى با آن‏ها برداشت ‏هاى انحرافى از مباحث دینى و اخلاقى نظیر لزوم عدم تعیین مصداق براى استكبار و یا پرهیز مومنان از نفرین و لعن همراه بوده است اما تبارشناسى مخالفان نشان مى ‏دهد این مخالفت‏ هایى كه از سوى جبهه ملى، نهضت آزادى، برخى تكنوكرات ‏ها به بهانه تنش زدایى، و جریان تجدید نظر به ‏دلیل تسلیم پذیرى در مقابل قدرت آمریكا داراى پشتوانه اعتقادى و حتى برنامه ‏ریزى براى بازگرداندن آمریكا به كشور صورت ‏گرفته و مى ‏گیرد.


۴- شعار مرگ بر آمریكا بنابه دلایل عقلى و نقلى زیادى باید استمرار داشته باشد از جمله آن‏كه؛ كینه توزى آمریكا علیه كشورمان در قالب ‏هاى مختلف جنگ رسانه اى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى ادامه دارد، ایادى آمریكا در ایران و سراسر جهان براى كاهش نفرت عمومى از این كشور هزینه مى‏ كنند، این شعار به باور امام راحل(ره) داراى اثر وضعى و تأثیر عملى است، حذف شعار آمریكا با هدف دفاع از این كشور و وادار كردن مردم به توبه در نگاه به آمریكا باشد، امروز شعار مرگ بر آمریكا ملت ایران فراگیر و جهانى شده و تا تغییر راهبردها و سیاست‏ هاى غلط آمریكا باید ادامه یابد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ق.ظ ]

مرگ بر آمریکا در قرآن ...

مرگ بر آمریکا

جزءبیست ونهم سوره مدثرآیه19 -21

إنه فكر و قدر
فقتل كيف قدر
ثم قتل كيف قدر
- او (براى مبارزه با قرآن ) انديشه كرد و مطلب را آماده ساخت .
 مرگ بر او باد چگونه (براى مبارزه با حق ) مطلب را آماده كرد.
 - باز هم مرگ بر او چگونه مطلب (و نقشه شيطانى خود را) آماده نمود.

پ ن

چرا به دیگران توهین می کنیم؟!شما چه جور مسلمانی هستید و ادعای جهانی سازی با کلید واژه انتظار دارید؟!

پرسیدم کدام توهین؟

گفت: مرگ بر آمریکا!

گفتم :این سخن ما نیست بلکه سخن خداوند است!با تعجب گفت شما ادعا دارید که خدا گفته مرگ بر آمریکا بگویید!

گفتم بله! گفت:با کدام دلیل؟

گفتم:کلمه مرگ بر آمریکایی که امام خمینی (ره) در دوره معاصر در دائره المعارف جهان بوجود آورد ،ریشه قرآنی دارد که از سوره مدثر گرفته شده است.

 

موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-08-12] [ 08:39:00 ب.ظ ]

مرگ بر آمریکا ممنوعه ...

مرگ بر آمریکا شعار تاقیامت 

در دوران اصلاحات قرار بود روز راهپیمایی سیزده آبان طلاب حوزه ما پرچم آمریکا را آتش بزنند.
در حالیکه از طرف فرمانداری اطلاع رسانی کرده بودند، نباید شعار مرگ برآمریکا بگویید و سوزاندن پرچم هم ممنوع است.
طلبه مدرسه پرچم آمریکا را آماده کرده بود با گبریت و نفت در میدان شهر منتظر رسیدن جمعیت بود که معاون فرمانداری با ماشین مدل بالای فرمانداری رسید و گفت با اجازه چه کسی این کار را می کنی؟

طلبه انقلابی گفت ما برای آتش زدن پرچم آمریکا از رهبرمان اجازه گرفته ایم. معاون فرماندار سرافکنده بازگشت.

مرگ بر آمریکا جمله ای است که تقریبا عمری به اندازه انقلاب شکوه مند ایران دارد.
این واژه مقدس را امام خمینی «ره» وارد دائره المعارف جهان کرد.
مرگ بر آمریکا جمله جامع الاطراف است، که شامل همه کسانی که با انقلاب اسلامی، ولایت زاویه دارند می شود. این افراد زاویه دار در هر قشر و پوسته و لباس وجود دارند. مثل مراجع سکولار، نمایندگان و مسئولینی که چشمشان به غرب است.
خلاصه معانی بسیاری را در خود دارد.
واژه هایی چون مرگ بر منافق، مرگ برسازشکار، مرگ بر غربزده، مرگ بر لیبرال، مرگ بر فتنه گر، مرگ بر ضد انقلاب، برای همین در طول این چهل سال انقلاب ما با این گونه افراد بسیار روبرو شده ایم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:06:00 ب.ظ ]

گره کور گذرنامه قطع رحم بود ...

 

اربعین ورضایت پدر

قرار بود خانوادگی برای زیارت اربعین بروند. همه آماده بودند جز یک نفر، همگی منتظر آمدن پستچی و تحویل گذرنامه بودند ولی خبری نشد. وقت کم بود، همه فامیل از شهرستان آمده بودند قم و منتظر همین یک نفر مانده بودند. همه کوله پشتی ها آماده بود. آن شخص آمد جلوی همه کوله پشتیش را انداخت یک گوشه و با بغضی که در گلو داشت و با چشم‌های سرخ شده از گریه، گفت: شما بروید منتظر من نشوید.

کسی که مسئولیت گروه را به عهده داشت و قرار بود با همکاری او به زیارت اربعین بروند، بعد از نماز صبح با خود فکر کرد، خدایا مشکل این زائر چیست، که کارش برای رفتن درست نمی شود. این بنده خدا که هرماه در خانه اش روضه امام حسین می گیرد؛ اگر مشکل او با دست من حل می شود به من یک علامتی نشان دهید تا حل کنم که بتواند به زیارت برود.

بعد از صبحانه که روز جمعه بود، به همسرش گفت: برویم خانه پدرت خداحافظی کنیم، آن شخص بدون پاسپورت که خواهر همسرش می‌شد گفت: بسلامت .پرسید: مگر شما به خانه پدرت نمی آیی بیا باهم برویم. شوهرش پاسخ داد: نه او با پدرش قهر هست! گفتم: گره کارتو این بوده که زیارت قسمتت نمی شد. بیا بروم. او را هم به خانه پدرش بردم و دست پدر را بوسید، از خانه پدرخانم آمدیم بیرون. پرسیدم:پاسپورت را کجا داده ای برویم بگیریم گفت: امروز جمعه است و تعطیل. گفتم: باشد برویم. رفتیم به همانجایی که قرار بود پاسپورت را تحویل بگیرد با تعجب دیدیم که تعطیل نیست از مسئول مربوطه پرسیدم گذرنامه این خانم چرا نیامده است در لیست نگاه کرد گفت صادر شده است ولی دست ما نیست در اداره پست است. پرسیدم: اداره پست باز است؟ گفت: بله رفتم اداره پست، گفتم گذر نامه خانم ع.م را بدهید از روی میز برداشت و داد دستم بدون اینکه بگوید کارت شناسایی یا شناسنامه اش را نشان دهید، در حالیکه صفی از مردم بودند که باید کارت ملی را نشان می دادند تا گذرنامه را تحویل بگیرند.همگی باهم مسافر اربعین شدیم. گره گذرنامه او به خاطر قطع رحم با پدرش بود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-08-10] [ 10:27:00 ق.ظ ]

بهای یک باور ...

 

بهای یک باور

درحال نماز بود که همزمان با صدایی محکم و لرزش ساختمان را احساس کرد. سلام نماز را داد، دختر دوساله اش را دید که نقش زمین شده است. به همین راحتی در کنارش مشغول بازی بود که می خواست بپرد که خورد زمین، چه زمین خوردنی خانه لرزید.

دخترک نفس نمی کشید، خواست به او تنفس مصنوعی او را به هوش آورد، چون سرماخورده بود بینی اش پر بود و راهش بسته. از راه دهان خواست نفس بدهد دندانش کلید شده بود.

همینطور کودک در بغلش بود مانده بود حیران چه کند، یاد سخنرانی دیروزش افتاد که برای حاضران می گفت:« که مالک هیچ چیزمان نیستیم و تنها خداست که مالک هم چیز است

با خود فکر می کرد یعنی خدا می خواهد به من نشان دهد که حرفی که زدی به آن ایمان داشتی که می گفتی؟!

پسرش که تازه پیش دبستانی می رود با تعجب به خواهر بی جانش نگاه می کرد و هاج واج مانده بود.

در یک لحظه بچه با یک نفس عمیق بازگشت ولی بی رمق و رنگش همچون مهتاب  سفید شده بود. پلکهایش را بزحمت باز کرد و دوباره بست.بعد از لحظاتی کودک بلند شد و بازیگوشی خودش را شروع کرد.

و باور کرد که او مالک همه چیز است و انسان ملک خداست!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-08-06] [ 06:30:00 ب.ظ ]

زیارت حضرت از راه دور ...


 

مرحوم «علاّمه مجلسى» از «شیخ مفید» و «شهید اوّل» و «سیّد بن طاووس» نقل مى کند که روایت شده: امام صادق علیه السلام در روز میلاد رسول اکرم صلى الله علیه وآله امیرمؤمنان علیه السلام را به این زیارت، زیارت کرد و آن را به محمّد بن مسلم ثقفى تعلیم داد و فرمود: وقتى به محلّ دفن امیر مؤمنان علیه السلام رسیدى براى زیارت، غسل کن و پاکیزه ترین لباس خود را بپوش و با بوى خوش، خودت را معطّر ساز و با سکینه و وقار حرکت کن، وقتى به در حرم مطهّر رسیدى رو به قبله بایست و سى بار تکبیر بگو وزیارت را بخوان السلام علی رسول الله…..
ممکن است برخی برای این نکته پرسشی داشته باشند که چرا روز میلاد پیامبرصلی الله علی و آله زیارت امیرالمومنین علیه السلام سفارش شده است؟ نطیر همین سفارش در مبعث هم مطرح شده است.
اکنون پاسخ سوالها
الف)پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله خود فرمودند «انا مدینه العلم و علی بابها »این نکته را به به اذهان متبادر می کند که برای رسیدن به محضر رسول خدا صلى الله علیه وآله باید از دروازه توجه به مولا علی علیه السلام وارد شد
ب) ارتباط دوسویه این دو بزرگوار و اتحاد این دو نور چنان در هم آمیخته شده است که مانند یک روح و جان در دو بدن هستند،بر همین اساس در روز مباهله پیامبر بزرگوارصلى الله علیه وآله از علی علیه السلام با عبارت «انفسنا» یاد کرده است.لذا لازمه چنین اتحادی زیارت کردن یکی زیارت دیگری می باشد.
ج)وسومین نکته که از ذهن ناقص بنده تراوش کرده است ،این است که بدون شناخت علی علیه السلام، دین پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ناشناخته می ماند.بنابراین باید اول به زیارت او شتافت .
چطور که در زمان حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله ،عربی بادیه نشین از ندیدن رسول خدا صلى الله علیه و آله به ایشان گلایه کرد و گفت : مسیر طولانی مدینه را طی می کنم و از محضر علی علیه السلام استفاده می برم ولی از دیدن شما محروم هستم.رسول خداصلى الله علیه و آله فرمود: زیارت علی علیه السلام زیارت من است و هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس با علی دشمنی کند با من دشمنی کرده است. بعد فرمود: این مطلب را از طرف من به قومت برسان هرکس به زیارت علی آید به زیارت من آمده است و من و جبرئیل ومومنان صالح روز قیامت به او پاداش خواهیم داد
مفاتیح نوین ص301 -309

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-08-05] [ 02:40:00 ب.ظ ]

پیامبر متمدن و خوش پوش ...

 

در آن اوضاع و احوالی که خیلی‌ها رنگ آب را نمی‌دیدند لباسش همیشه سفید و تمیز بود.

ساده بود، حتی انگار چند جایش را هم وصله زده بود. ولی…همه می‌دانستند پیامبر صلی الله علیه و آله از هر چه بگذرد از عطر نمی‌گذرد.

حتی برخی می‌گفتند رسول خداصلی الله علیه و آله بیش از آنچه خرج نان خانه‌اش می‌کند عطر می‌خرد.

دوستان و نزدیکانش وقتی از سفر برمی‌گشتند برایش عطر می‌آوردند.

آخر از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده بودند که می‌گفت: من از عطر و نماز لذت می‌برم.


از هر کوچه‌ای رد می‌شد انگار بهار از آن عبور کرده بود. در و دیوار بوی گل می‌داد؛ عطر پیامبرصلی الله علیه و آله .


شمیم عطرش زودتر از خودش همه را از آمدنش با خبر می‌کرد. البته نه زودتر از سلامش.

از دور به همه سلام می‌کرد.ـ پیامبرصلی الله علیه و آله چه عطر خوبی دارد. عطر گل محمدی.مرتب موهایش را شانه می‌کرد.

کنار حوض آب ایستاده بود و گل روی خودش را مرتب می‌کرد. دست مبارکش را نم‌دار می‌کرد و به موهای نرمش می‌کشید و با انگشتانش شانه می‌کرد موهایش را.
یکی از اصحاب که انگار حوصله‌اش سر رفته بود گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چه قدر به ظاهر خودتان عنایت دارید؟ و او که مثل بهار لطیف و مهربان بود گفت: این حق برادران دینی توست که تو را آراسته ببینند.می‌خواست بگوید تو حق نداری برادر دینی‌ات را آزرده کنی. چه با حرف چه با رفتار و چه با ظاهر ژولیده‌ات.

به همه می‌گفت حتماً هفته‌ای یکبار خود را شستشو دهید و اگر با نیت غسل کنید برایتان عبادت هم حساب می‌شود. می‌گفت مؤمن نباید ژولیده و پریشان باشد. خودش هم هیچ‌گاه غسل جمعه را فراموش نمی‌کرد.

ناخن‌هایش همیشه کوتاه و سفید بود.کسی به حضرت عطر تعارف کرد. حضرت قبول کرد و خود را معطر ساخت و می‌فرمود: بویش خوش و حملش آسان است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله گاهی به موهایش روغن هم می‌زد. اول سر مبارکش و بعد محاسنش را با روغن تزئین می‌فرمود.
پیامبری که از همه شیک‌ پوش‌ های امروزی شیک‌پوش‌تر بود، حتی در جنگ لباس سفید و سبزی می‌پوشید که سبزی لباس بر سفیدی چهره رسول الله صلی الله علیه و آله غلبه می‌کرد. البته خیلی در قید قیمت لباسش نبود و گاهی عبا، گاهی جبه و گاهی پیراهن سفید می‌پوشید.اصلاً بیش‌تر لباس‌هایش سفید بود.


وقتی حرف می‌زند مبهوت می‌شوی به زیبایی کلمات و مهربانی صدایش دل بسپاری یا چهره نورانیش یا آن دندان‌ های مرواریدی سفید و مرتبی که چهره او را زیباتر کرده. شنیده‌ ام هر روز و موقع نماز دندان‌ هایش را مسواک می‌زند. می‌فرمود با دهان خوش‌بو با خدا صحبت کنید.

تا دستش را نمی‌شست، دست به غذا نمی‌زد. شب قبل از خواب چشمان زیبایش را سرمه می‌کشید. می‌فرمود سرمه نور دیده را افزون می‌کند.


وقتی می‌خواستند به مسافرت بروند همه وسائل‌ شان را کنترل می‌کردند. غذا، ظرف، آب کافی… زین اسب هم سالم باشد.
راستی، راه طولانی است نعل اسب هم باید عوض شود تا زبان‌بسته در بیابان‌ اذیت نشود.همه سر قرار آمدند و پیامبرصلی الله علیه و آله هم اسباب سفر را آماده کرده بود. با یک بسته اضافه:آینه، سرمه‌دان، شانه، مسواک و قیچی.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند، پیامبرصلی الله علیه و آله پس از نماز عشا، ظرف آب و مسواکش را طلب می‌کرد تا روی آن را بپوشانند و کنار بسترش بگذارند. مسواکش از چوب اراک بود.
حضرت صلی الله علیه و آله نیمه شب که برای نماز شب برمی‌خواست اول مسواک می‌زد و بعد وضو می‌گرفت.
فقط این‌ها نبود، با آن‌همه مقام، با بردگان و غلامان هم‌سفره می‌شد. حسرت پیش سلام شدن به دل دوستانش مانده بود.
اگر یکی از مسلمانان بیمار می‌شد به عیادتش می‌رفت.ناراحت هم که می‌شد، اخم نمی‌کرد بچه‌ها را دوست داشت. و دل نازک بود مثل…، مثل… مثل هیچ‌کس. او فقط مثل خودش بود.

او پیامبر همه خوب‌ها و خوبی‌ها و شیک‌پوش‌ها بود.
محمد بهمنی

www.Bahejab.com

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-08-03] [ 11:04:00 ب.ظ ]

زندگی به سبک امام رضا ...

.


معرفى و شناساندن جايگاه ارزشمند و متعالى علمى و اجتماعى امام به جامعه اسلامى‏ از جمله اقدامات مؤثر حضرت رضاعلیه السلام شناساندن حقيقت امامت و تبيين نيازمندى جامعه به‏ وجود مقدس علمى و معنوى او براى جامعه مسلمين است.
ايشان در برهه ‏هاى مختلف امامت خود با اقدامات مختلفى همچون مناظره و نيز در توصيه‏ ها و بيانات خود
همواره ابعاد مختلفى از امامت خويش و ثمرات وجودى آن براى جامعه اسلامى را نمايان مى نمودند.
آن حضرت در توصيف جايگاه امام معصوم و مقام والا و ملكوتى او به شيعيان خود درس معرفت و امام ‏شناسى را آموختند.
چنان‏ كه دراين ‏باره مى ‏فرمايند: «امامت منزلتش والاتر، شأنش بزرگ‏تر، مقامش عالى تر، مرتبه‏ اش بلندتر و ژرفايش عميق ‏تر از آن است كه عقل‏ ها به آن برسد و انديشه‏ ها آن ‏را دريابند. امام همانند خورشيد فروزانى است كه خود در كرانه افق و دور از دسترس و چشم ‏انداز است. و نورش سراسر هستى را فراگرفته است. امام همان ماه تابان چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره رهنما در ظلمت شب‏ها براى رهگذر شهرها و كويرها و گرداب بر تلاطم درياهاست.» (درحريم طوس، ص‏234)
علاوه بر اين در عرصه مبارزه با دستگاه تبليغاتى مأمون كه سعى داشت مقام علمى و معنوى امامت را با ترتيب دادن جلسات مناظره دچار خدشه كند، امام رضا علیه السلام از اين فرصت براى شناساندن جايگاه علمى خود به همگان بهترين بهره را بردند.
امام علیه السلام در اين جلسات با هر يك از دانشمندان، با زبان خود و از كتاب خود آنان، بر بطلان نظريه آن‏ها و حقانيت اسلام و صداقت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله استدلال نمود.
تا آن ‏جا كه همگان در برابر حضرت سر تعظيم فرود آورده، بر بطلان نظريه خويش و صحت سخنان امام رضا علیه السلام اعتراف نمودند و بعضى همانند عمران صائبى كه مشرك و در علم كلام و فن خطابه متبحّر و متخصّص بود به حقانيت اسلام اعتراف مى‏ كردند و در همان مجلس اسلام مى ‏آوردند. (در حريم طوس، ص‏206)
هم ‏چنين درزمينه پاسخ به شبهات در مسأله امامت، آن حضرت اقدامات اساسى انجام دادند كه گوياى علم
نامحدود ايشان بود.
در اين زمينه محمد بن عيسى يقطينى اظهار داشته است: «وقتى مردم، در مسأله امامت امام رضا علیه السلام اختلاف پيدا كردند من كه مسؤل جمع‏ آورى پرسش‏ هاى مردم و پاسخ ‏هاى آن حضرت بودم، پانزده هزار مسأله گرد آوردم كه از حضرت سؤال شده بود و وى به تك ‏تك آن‏ها پاسخ فرموده بودند.»
(سرچشمه ‏هاى نور امام رضا(ع)، ص‏92)
اين مرتبه علمى به‏ اندازه‏اى شهرت يافت كه لقب «عالم آل محمدصلی الله علیه و آله» را بر ايشان نهادند.
چنان ‏كه ابراهيم بن عباس در رابطه با گستردگى علم امام رضا علیه السلام نقل مى‏ كند كه: «هرگز نديدم از امام رضا علیه السلام چيزى را بپرسند كه آن حضرت نداند.

و عالم ‏تر از او نسبت به زمان خودش نديدم، و مأمون همواره آن حضرت را با سؤال‏ هاى مختلف امتحان مى‏ كرد و آن بزرگوار جواب مى‏ فرمود، در عين اين‏ كه جواب‏ هاى آن حضرت برگرفته از قرآن بود.

قرآن ‏را در هر سه روز يك ‏بار ختم مى‏ كرد، و مى‏ فرمود: اگر بخواهم كمتر از سه روز يك ختم قرآن بخوانم مى‏ توانم. لكن به هيچ آيه ‏اى مرور نمى‏ كنم مگر آن‏ كه در آن فكر مى‏ كنم و اين ‏كه چه وقت و درباره چه چيز نازل‏ شده است. لذا قرآن‏ را در سه روز ختم مى‏ كنم.» (بحارالانوار، ج 49، ص‏90)

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ب.ظ ]

رعایت شئونات موکب داران ...

شئونات وسنتهای موکبداری

قبل از سفر اربعین صدا سیما تبلیغات مفیدی برای شرکت کنندگان منتشر می کرد. یکی از نکته های مفید و مهم رعایت کردن شان موکب داران  و دومین نکته مجادله نکردن با موکب داران بود.

که نکته کارسازی بود، با توجه به این مطلب که مردم عراق به ایرانی به عنوان یک الگو نگاه می کنند.

ولی متاسفانه در مرز خسروی بسته های بهداشتی به مسافران اهدا می شد که در بروشوری مستحبات سفر اربعین را یاد آوشده بود، که یکی حنا گذاشتن بود.

در حالیکه مردم ایران هم در دوماه محرم و صفر به حرمت امام حسین حنا نمی گذارند. این از سنت های دیرین شیعان ایرانی است. با این تفاوت در  بین سایر شیعیان کشورهای دیگر، حنا گذاشتن را در این دوماه حرام می دانند.در حالیکه یکی از نکته های که در اصول فقه می خوانیم، برای استنباط احکام، سیره عقلا است. یعنی روش های که در میان مردم سنت شده است و ریشه آن در روش عقلا عمل می شده است باید حفظ شود.

وقتی می دیدند که ایرانی حنا گذاشته است به شدت تعجب می کردند و معترض بودند که ایرانی چرا این اشتباه را مرتکب شده است. خیلی بد می شد نه وقت داشتیم و نه زبان می دانستیم تا برای اثبات حرام نبودن آن را توضیح دهیم.

وقتی در یک موکب به علت همکاری با آنها صمیمیت زیبایی فراهم شد، زبان موکب دار به شکایت باز شد که شمای ایرانی که بسیار خوب هستید چرا اجازه داده اید همراهتان حنا بگذارد. یعنی ایرانی حرام را حلال می داند!

خلاصه این فتنه را ندانستیم که از کجا در فرهنگ ایرانی وارد کردند تا از زیبایی اربعین بکاهد و ایرانی را از چشم عراقی و سایر ملل بیندازد.گاه می گفتند طب سنتی این توصیه را کرده است، هر چه بود خیلی شرمندگی داشت.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ق.ظ ]

کربلا شهر عشق ...

زباله های زوار اربعین

کاش هر نفر زائر اربعین با این شعار که شهر ما خانه ماست، قدم در این سفر عاشقانه بگذارد؛ و شعاری این گونه( کربلا شهر عشق را تمیز نگه داریم) پشت کوله پشتی خود بنر کند. واقعا برای زوار اربعین شرم آور است که به زیارت سلطان عشاق می رود و به موکب، کوچه و خیابان و بیابان رحم نمی کند. و می شود کَلِ بر مردم که دین اسلام چنین افرادی را بسیار نکوهش کرده است. یعنی میزبان به او آب و نوشیدنی  می دهد و مهمان می خورد و می نوشد و زباله کنار رختخواب خود یا زیر پتو می گذارد و می رود! در خیابانهای شهر گروههای حشد شعبی و جوانان جهادی دائم زباله ها را جمع می کنند و چند دقیقه طول نمی کشد که انبوه زباله جای آن را می گیرد. شرم آور است در کنار کیسه زباله نشسته است ولی لیوان چای را به خیابان می اندازد. اگر از موکب دار، و مردم خوب عراق خجالت نمی کشیم از صاحبان اصلی شهر های زیارتی عراق که مرقد شش امام معصوم علیهم السلام هستند خجالت بکشیم. اگر عمری باشد و سال آینده اربعین قسمت شود بروم شعار (کربلا شهر عشق را تمیز نگه داریم )می نویسم و در مرز به کوله پشتی های زوار نصب می کنم.پیشنهاد شما کوثرنتی های عزیز در حل این معضل چیست؟

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-07-30] [ 11:23:00 ق.ظ ]

مزد سقا ...

مشک آب سقا

وقتی می رفتیم حرم امام علی علیه السلام، از کنار یک مغازه رد شدیم که چشمش به چند تا مشک افتاد که برای فروش روی ویترین بود؛ گفت: دیشب همسرم مشک بدوش سقا شده بود. از قیمت مشک پرسید: مغازه دار گفت: 250000هزار تومان.

برای شوهرش تعریف کرد، و تعبیرخوابش را خواست. شوهرش گفت: دیشب 250000 تومان به مرد موکب دار دادم تا برای زوار اربعین آب آشامیدنی بخرد. تعجب کردم که چقدر زود مزد سقایی زوار را گرفته است. و فهمیدم که چرا موکب داران عراقی با آن همه تنگ دستی این گونه به زوار اربعین رسیدگی می کنند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 10:41:00 ق.ظ ]

روز جهانی کودک مبارک ...

روز جهانی کودک

روز 16 مهر روز کودک است که برای  حمایت و تربیت کودکان معرفی شده‌ است. کشورها و سازمان‌های بین‌المللی،  یک روز را به‌ عنوان روز کودک اعلام کرده‌اند و آن روز را جشن می‌گیرند.
یونیسف اعلام کرده است که فقط با پرداخت پنج دلار برای هر کودک می‌توان جان ۹۰ درصد از کودکانی را که سالانه می‌میرند، نجات داد و برای بهبود زندگی کودکان جهان سوم، کافی است که فقط مبلغ ۶ هفته بودجهٔ تسلیحاتی جهان هزینه شود.
وظیفهٔ یونیسف، مراقبت از کودکان و آماده کردن نیازهای اولیهٔ آنان در سال‌های ابتدایی زندگی، و تشویق والدین به تعلیم فرزندان است.
در مقدمهٔ کنوانسیون حقوق کودک آمده‌ است: «کودک باید در فضایی سرشار از خوشبختی، محبت و تفاهم بزرگ شود.»

این مقدمه ای بود از تلاش جامعه بین الملل، حالا به هر اسم و نامی که معروف است. شاید بعضی ها بگویند در گذشته ای دور - و شاید همین حالا هم در میان فرقه های گمنام،- کودکان را در برابر بتهایشان قربانی می کردند؛ و یا در جاهلیت عربستان دختر کشی مرسوم بوده است، بنابراین لازم است جامعه بین الملل قانونی را برای کودکان تدوین کند.
  ولی اکنون وضعیت کودکان چگونه است؟ آیا کسانی که دم از تمدن و قانون  میزنند، روزی را به نام کودک در تقویم ها ثبت می کنند، برای بهبود زندکی کودکان چه می کنند؟
مثلا این گزارش سی‎ان‎ان است که در باره تجاوز مسئولان کلیسا که عهده دار نگهداری کودکان بی سرپرست هستند، داده است. «اسامی ۵۰ نفر از مقام‌های کلیسا از جمله کشیش‎هایی که متهم به آزار و اذیت جنسی کودکان در ماه ژوئن بودند، زمانی اسامی متهمان منتشر شد که کلیسای کاتولیک در راس رسوایی جنسی جهانی قرار داشت.»
در جنگهایی که آمریکا بر کشورها تحمیل می کند، بیشترین کشته ها کودکان هستند.کودکان فلسطین، یمن، ویتنام و… اینها کودک نیستند، شامل قوانین و کمک های یونیسف نمی شوند.
از خودمان بگوییم،  آنها که به دین ما نیستند، ما بیشترین سفارش را در باره کودکان در معارف اسلامی داریم.
امام صادق علیه السلام از قول رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «اکثروا الولد، أکاثر بکم الأمم غداً» فرزندان خود را زیاد کنید تا فردا به واسطه (کثرت) شما بر دیگر امم افتخار نمایم.»*
مادران شیعه ما را چه شده است که با یک اشاره مامای غربالگر تصمیم به ختم باداری می گیرد و فرزند بی نوا را تنها با یک فرضیه بی در و پیکر که همان رؤسای یونیسف چی ها تدوینش کرده اند به گور می فرستد!
مادرانی که گرفتار شخصیت کاذب شده اند، با اشتغال در ادارات، کارمندشدن و… غیره کودک را از همان نوزادی به آغوش دایه‌های نا مهربانتر از خود می سپارند، این کودکان در روز جهانی کودک؛ کجای این قانون هستند!؟

فقط به جشن تولدی با هزینه گزاف، که اصلا کودک در آن سهمی ندارد، دل خود را خوش می کند؛ که تجملات زندگیش را در تابلوی چشم و همچشمی  نمایش دهد.وقتی به فرزند آوری سفارش می کنی آه از نهادش بلند می شود که مخارج سنگین است از عهده آن بر نمی آییم.

در حالیکه این افراد از نظر قرآن بی خردند.قرآن در سوره انعام نیز به این مساله اشاره کرده و کشتن فرزندان را تقبیح نموده است.قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِرَاء عَلَى اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ﴿۱۴۰﴾كسانى كه از روى بى ‏خردى و نادانى فرزندان خود را كشته ‏اند و آنچه را خدا روزيشان كرده بود از راه افترا به خدا حرام شمرده‏ اند سخت زيان كردند آنان به راستى گمراه شده و هدايت نيافته‏ اند.

امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: “«یُرْخی الصّبیُّ سَبْعاً و یُؤَدَّبُ سبْعاً وَ یُسْتخدمُ سَبْعاً.» کودک در هفت سال اول زندگی آزاد گذارده می شود( آموزش نمی دهیم) و در هفت سال دوم به آن ادب آموزش داده می‌شود و در هفت سال سوم باید مطیع والدین باشد .

بهترین و کامل ترین قانون در قرآن و سیره معصومین علیهم السلام برای حمایت و تربیت کودک بیان شده است، حتی از جهت اقتصادی هم کودک مستقل است، طبق فتوای مراجع، پدر و مادر بدون اذن کودک نمی توانند در عیدی کودک تصرف کنند.*

 *اجوبة الاستفتائات، سؤال ۱۷۴۹
مالکیت هدایای تولد نوزاد

سؤال: آیا هدایایی‌که با متولّد شدن نوزاد، اقوام و خویشاوندان، جهت تبریک می‌آورند، پدر و مادر می توانند تصرف کنند، یا متعلّق به نوزاد است؟
جواب: تابع نیت اهداکننده است؛ اگر به والدین فرزند هدیه بدهند، متعلّق به آنان است؛ و اگر به فرزند اهداء نمایند، و تحویل ولیِّ او دهند، مِلک فرزند است.

با این اوضاع روز جهانی کودک را چگونه برای کودکان مبارک کنیم؟

البته شخصیت های بزرگی چون چمران، در لبنان مسئولیت ایتام آن خطه می شود.«  وقتی چمران یتیم‌خانه‌ای در لبنان دایر کرد به خانمش می‌گوید از این به بعد غذایی را می‌خوریم که این یتیم‌ها می‌خورند. همسر لبنانی شهید چمران تعریف می‌کند یک روز مادرم غذای گرم و لذیذی را برای من و مصطفی پخته بود. مصطفی آن شب دیر وقت به خانه آمد. وقتی به او گفتم بیا این غذا را بخور، همین که خواست بخورد از من پرسید آیا بچه‌ها هم از همین غذا خوردند؟ گفتم نه بچه‌ها غذای یتیم‌خانه را خوردند و این غذا را مادرم برای شما پخته، چمران با تمام گرسنگی و ولعی که برای خوردن غذا داشت، این غذا را کنار گذاشت و گفت ما قرار گذاشتیم فقط غذایی را بخوریم که بچّه‌ها بخورند. به او گفتم حالا که بچّه‌ها خوابند و شما هم که همیشه رعایت می‌کنید این دفعه این غذا را بخورید. دیدم چمران شروع کرد اشک ریختن و گفت بچّه‌ها خوابند، خدای بچه‌ها که بیدار است.»

چمران ویتیم نوازی

* من لا یحضر الفقیه

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-07-16] [ 05:53:00 ب.ظ ]

مادر بزرگ نامهربان ...

نوزاد بی گناه

پرستار کودک را آورد، از مادربزرگ زائو خواست تا کمک کند که نوزاد از سینه مادرش شیر بخورد. نوزاد که خیلی گرسنه بود، با ولع بسیار سینه مادر را می مکید. همین که پرستار از اتاق بیرون رفت، مادر بزرگ،  سینه مادر را از دهان کودک به زور بیرون کشید.

سینه خالی بدون شیر خود را به دهان کودک گذاشت! کودک با هر مک که به سینه مادر بزرگ نامهربان پیرش میزد، گریه می کرد و شاکی بود از سینه بی شیر  که عطر سینه مادرش را نداشت.شب تا صبح نوزاد گریه کرد، مادربزرگ اجازه شیر خوردن به نوه کوچولو نداد.و با هربار گریه نوزاد گفت: «غلط می کنی که شیر می خواهی، وقتی رسیدیم به ده تو را توی طویله می اندازم!»

آن شب را به تلخی گذراندیم، زائویی که من همراهش بودم با بغض در گلو گفت: «برو دختر کوچولو را بیار تا به او شیر بدهم.» مادربزرگ ها همیشه مهربان هستند. ولی او می خواست نوزاد را زنده زنده به گور کند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-07-12] [ 09:32:00 ق.ظ ]

حسین با این عمامه بسیار زیبا بود ...

عمامه امام حسین

مردک ملعون در جنگ با امام حسین علیه السلام شرکت کرده بود، هنگامه غارت عمامه مبارک امام را به غارت برد.

از جنگ که برگشت، به زن گفت: برایم آب گرم درست کن تا خودم را از گرد و غبار جنگ بشویم.

زن هم همه چیز را آماده کرد. مردک ملعون که نامش جابر ازدی بود؛ از حمام بیرون آمد لباس پوشید رفت جلوی آینه، با خودش فکر می کرد که حسین با این عمامه بسیار زیبا بود.

به زن گفت: بیا مرا با این عمامه تماشا کن، دیگر مرا نخواهی شناخت.زن با شنیدن نام حسین و عمامه او دلش هری ریخت. با خود گفت: عمامه حسین نزد تو چه می کند؟

زن منتظر عمامه گذاشتن شوهر بود، همینکه عمامه را بر سر گذاشت؛ نعره ای کشید، و آینه را بسوی زن پرتاب کرد.

زن سر را کنار نکشیده بود صورتش پاره شده بود،از ترس به حیاط دوید.ولی دیگر فایده ای نداشت، مردک ملعون دیوانه شده بود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-07-11] [ 09:56:00 ق.ظ ]

درهمهایی که سنگ شد ...

اسیران کربلا

در مسیر اسارت اهل بیت، بانوان بسیار زجر کشیدند.داغ از دست دادن مردان و فرزندان و برادران بس نبود، سر مقدس شهدا را بالای نیزه جلوی کجاوه بانوان حرکت می دادند. ام ‌کلثوم مبلغی به مامور حمل سر شهدا داد و التماس کرد که سر مطهر امام را جلو تر ببر تا نامحرمان کمتر زنان اهل بیت را ببینند. مامور درهم ها را گرفت و سر مقدس را جلوتر برد . فردای آن روز با خوشحالی به عیالش گفت: وعده ای که داده بودم، امروز انجام می دهم.بیا برویم بازار. زن با خوشحالی گفت: همان خلخالی که توی بازار نشان داده بودم؛ برایم می خری؟ به بازار رسیدند، خلخال ها را خرید، وقتی کیسه درهم ها را باز کرد، دستانش داخل کیسه دنبال درهم می گشت که متوجه شد همه درهم ها سنگ شده است! بروی یک طرف سنگ نوشته شده است، ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون مپندار که که خدا از کردار ستمکاران غافل است.( ابراهیم 42) و در طرف دیگر نوشته شده بود، و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون، ستمکاران بزودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می گردند»(شعرا 227)

منبع :مقتل جامع سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-07-10] [ 06:14:00 ب.ظ ]

زیر هر سنگی خون تازه بود ...

 

شهادت خون حسین

امام صادق علیه السلام می فرماید:هنگامیکه هشام بن عبد الملک امام باقر علیه السلام را به شام فراخوانده بود، روزی از ایشان پرسید که مردم نواحی مختلف، چگونه از قتل امیرالمومنین علیه السلام آگاه شدند. آن حضرت فرمود:

در شب شهادت علی علیه السلام تا طلوع فجر، هیچ سنگی از روی زمین برنداشتند، جز اینکه زیر آن خون تازه وجود داشت. این وضعیت در شب شهادت هارون برادر حضرت موسی علیه السلام و یوشع بن نون و شمعون بن حمون صفا ودر شب بالا رفتن حضرت عیسی علیه السلام به آسمان و شب پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام نیز اتفاق افتاده است.

با شنیدن این سخنان چهره هشام از خشم دگرگون شد و از امام پیمان گرفت که تا او زنده است، این روایت را برای کسی نگوید.

منبع: مقتل جامع سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-07-09] [ 02:17:00 ب.ظ ]

جوشش خون تازه زیر سنگ ...

 

جوشش خون زیر سنگ

مرد شامی با خانواده اش برای رسیدگی به مزرعه رفت، خودش مشغول آبیاری کرت هایش شد. متوجه شد که خون در کرت جاری شده است. با تعجب به سرچشمه رفت که ببیند حیوانی را ذبح کرده اند، چیزی نیافت.در  تلاطم این فکر بود که خون از کجا وارد آب شده است که صدا جیغ و فریاد دخترش را شنید؛ که دوان دوان بسوی پدر می آمد. در حال که ترسیده بود، گفت :پدر آنجا زیر سنگ خون بود، خون تازه!

پدر کرت را رها کرد. دوید به طرف جایی که دخترش نشان داد. خون تازه را دید که از زمین می جوشید.

وحشت تمام وجودش را فراگرفته بود. مزرعه را رها کرد، به شهر برگشت. از کنار بازار برده فروشان عبور می کرد، شنید که می گویند حسین بن علی را کشتند!

فهمید که لکه ننگ امام کشی بنامشان رقم خورد، و تا پایان تاریخ  ملعون هستند.

ابن قولویه در روایتی، سخن فردی از اهالی شام را گزارش کرده است:« به خدا سوگند ما اهالی بیت المقدس  واطراف و نواحی آن، شام قتل امام حسین علیه السلام را چنین شناختم که هر سنگ و کلوخی را برمی داشتیم، زیر آن خون تازه بود. منبع : مقتل جامع سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-07-07] [ 10:16:00 ق.ظ ]

اینروزها دلم کمی....کمی نه! ...

 

اینروزها دلم کمی….کمی نه!!

 بسیار زیاد…طوفان میخواهد!

طوفان با طعم منطق!

…بیاید و هرچه بی منطقست و بی منطقی…برچیند ببرد!?

…نمیدانم چرا بعضی ها با منطق مشکل دارن

.. تا اسمش میاید یاد افلاطون و ارسطو میافتند

یاد مسائلی خشک و بی روح!

….چه تهمت ناروایی

اصلا تو

تو که با منطق میانه نداری

میدانی منطق چیست!؟

د نمی دانی دیگر!

….میدانستی ک حال و روزت این نبود

منطق ینی بلد باشی فکر کنی

درست فکر کنی!!!

 
طعمی از این بهتر سراغ داری!؟

ح-ر

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-07-03] [ 03:06:00 ب.ظ ]

درخت ام معبد خون گریست ...

درخت خونبار

رسول خدا در مسیر سفر هجرت به مدینه، به خیمه ام معبد رسید.

ام معبد از رسول خدا پذیرایی کرد. چیزی نداشت جز یک بز لاغر بی شیر و یک درخت تمشک وحشی با تیغ های بسیار و بدون میوه.رسول صلی الله علیه و آله خدا هنگام وضو آب وضویش را پای آن درخت ریخت.

به برکت عبور حضرت از کنار خیمه ام معبد، بز ام معبد دارای شیر فراوانی شد.

که همه مهمانان ام معبد که در اطراف پیامبر بودند از شیر خوردند.

درخت خشکیده خارهایش ریخت، و ریشه اش قوی شد و برگ وبارش زیاد شد و میوه های خوشبویی به بار آورد.

درخت ام معبد در دل بیابان خشک، برای رهگذران مایه برکت  و شفای بیماران بود.حتی گوسفندان و شترانی که از برگ آن می خوردند، چاق و پرشیر می شدند.

کم کم اسم آن درخت شد “مبارکه". تا اینکه یک روز مردم آن ناحیه با تعجب متوجه شدند که میوه هایش ریخت و برگهایش زرد شد.مدتی بعد مردم شنیدند که  در همان روز رسول خدا رسول صلی الله علیه و آله رحلت کرده است.

از آن پس، درخت ام معبد کمتر بار داد ودیگر میوه هایش خوش طعمی قبل را نداشت.

درخت سی سال به همان وضع ماند، تا آنکه روزی دیدند، دوباره خارها روییده و می وهایش ریخته، زرد و افسرده شده است. به دنبال آن خبر شهادت امیرالمومنین علیه السلام را شنیدند.

سالها گذشت تا اینکه مردم دیدند از ساقه درخت، خون تازه جاری شده  و برگ های آن نیز، مثل گوشتی که از آن خونابه جاری باشد، خونین شده است. مردم متوجه اتفاق عظیمی شدند که رخ داده است.

ناگهان در اوایل شب، صدای ناله ای از درخت شنیدند که این بیت را زمزمه می کرد.«ای فرزند نبی و ای فرزند وصی. وای کسی که باقی مانده سروران بزرگواری بود!» رفته رفته صدای ناله نامفهوم شد. بعد از این قضیه خبر شهادن امام حسین علیه السلام به گوش مردم آن ناحیه رسید. و آن درخت کاملا خشکید و اثری از آن باقی نماند. منبع: مقتل جامع سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-07-02] [ 08:25:00 ب.ظ ]

دست موکب دار ببوس ...

بانوی موکب گردان اربعین

تجربه نگاری اربعین

به موکبی رسیدند، که کارگردانش خانم سالمندی بود، که همسر شهید بود. همسرش توسط داعشی های ملعون به شهادت رسیده بود.

این خانم با داشتن هشت تا فرزند، در خانه های مردم کلفتی می کرد، و هزینه خود و فرزندانش را تهیه می کرد.

او یک سوم درآمدش را برای زائران اربعین هزینه می کرد!

باید در سفر اربعین دست موکب گردان را بوسید، و به تغذیه ای که هدیه می کند به عنوان تبرکی نگاه کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-07-01] [ 10:06:00 ق.ظ ]

فرش جهیزه زیر قدم زائر ...

اربعین تجربه نگاری

تجربه نگاری اربعین

جسم ها از ایستادن توی صف خیلی خسته شده بودند ولی دلها شاد بود، که یک تریلی از راه رسید. انتظار شیرینی بود، وقتی بالا رفتند از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورند؛ تریلی مثل اتاق بود. فرش زیبایی کف تریلی انداخته بود. از راننده پرسیدند چرا این فرش نو را کف ماشین انداخته ‌ای ؟گفت: من سه روز است که داماد شده ‌ام، امروز اولین روز شروع کارم است. توی خانه دنبال یک چیزی برای کف ماشین می گشتم، همسرم این فرش جهیزیه اش را داد و گفت دوست دارم، اول زیر پای زائر اربعین امام حسین علیه السلام  متبرک باشد تا من بتوانم فرزندانم را روی آن بزرگ کنم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-06-31] [ 10:58:00 ب.ظ ]

ولادیمیر مسیحی از قرآن می گوید ...

قرآن هدیه پوتین به مقام رهبری 

*  روزی که امام خمینی «ره»  نامه معروف و تاریخی  به میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهور شوروی در زمینه مرگ کمونیسم و توجه  به پرهیز از تکیه به غرب هشدار داد .11 دی 1367 امام خمینی در شرایطی از صدای شکسته شدن استخوان‌های مارکسیسم سخن به میان آورد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز به عنوان یک مجموعه و یکی از قدرت‌های برتر جهان برقرار بود، جنگ سرد هنوز خاتمه نیافته بود، دیوار برلین به عنوان نماد جدائی شرق و غرب، فرو نریخته و حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسی شوروی و مقدرات مردم در جمهوری‌های این کشور، هنوز برقرار بود.

نامه تاریخی امام خمینی (س) توسط هیأت منتخب ایشان مرکب از آیت الله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و مرحوم خانم مرضیه حدیده چی دباغ، 13دی 1367در مسکو به گورباچف تحویل داده شد. هیچ کس باور نمی کرد که این نامه نتیجه بدهد! و چه زود پیشگویی آن امام بزرگ روشن شد. ما عوام و خواص همیشه عجول هستیم، منتظر نتایج وعده های خداوند نمی مانیم!

* وقتی که پوتین هدیه اش برای رهبری قرآن بود، شاید در نگاه اول تقدیم قرآن از طرف یک مقام مسیحی مذهب به یک مقام مسلمان جلب نظر کند و حداکثر نگاه توأم با احترام مقامات روسی به دین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران را به ذهن متبادر نماید؛ اما با یک تحلیل کوتاه می‌توانیم به جنبه‌های دیگری از هدیه مقام ارشد روسی به رهبر انقلاب پی ببریم.از جهاتی شاید هوشمندانه‌ترین انتخاب پوتین و یا مشاورانش برای دیدار با مقام معظم رهبری بوده است.وقتی ‌که غرب و غول‌های رسانه‌ای‌اش درصدد معرفی اسلام به‌عنوان یک دین خشن که خروجی کتاب مقدسش، گروه‌هایی مانند القاعده، داعش، طالبان، بوکو حرام و… هستند، رئیس‌جمهور روسیه با تقدیم قرآن درواقع نگاه غربی‌ها به دین اسلام و قرآن را به چالش کشیده است، صدالبته وجود جمعیت قابل‌توجه مسلمانان در فدراسیون روسیه و در جمهوری‌های خودمختار این فدراسیون شامل داغستان، تارتارستان، اینگوش، چچن و… در نگاه رئیس‌جمهور فدراسیون روسیه بی‌تأثیر نبوده است.

*  نتیجه این سوغاتی مقدس، در سخنان پوتین  در پنجمین نشست سه جانبه ایران – ترکیه – روسیه در آنکارا با صدور بیانیه‌‏ای مشترک از سوی روسای جمهور سه کشور مشخص می شود.  این نشست علاوه بر موضوع سوریه ، حاشیه هایی داشت که می‏‌توان حتی آن را پررنگ تر از متن دانست.

* ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در بخشی از کنفرانس مطبوعاتی مشترک خود با سران ایران و ترکیه با استناد به آیه‏‌ای از قرآن کریم، به تحولات یمن نیز پرداخت. «ولادیمیر پوتین» در نشست آنکارا بحران یمن را فاجعه انسانی توصیف کرد و حل آن را از طریق گفت ‏وگو معرفی کرد.

* ولادیمیر پوتین اظهار داشت:« از آنجا که در ترکیه کشوری با اکثریت مسلمان حضور دارم نمی توانم به آیه‌‏ای از قرآن کریم اشاره نکنم که در آن گفته شده است، رحمت خداوند را به یاد بیاورید، شما زمانی دشمن یکدیگر بودید». « خداوند قلوب شما را سازش داد و شما را برادر یکدیگر کرد.»* رئیس جمهور روسیه با بیان اینکه فکر می‏کنم با توجه به این(آیه) باید اقدام کرد، افزود:« در رابطه با عربستان باید گفت که در قرآن بر غیرقابل قبول بودن خشونت به غیر از دفاع از خاندان تاکید شده است.»

* کشورهایی مانند بحرین، امارات و عربستان دستورات قرآن کریم مبنی بر برادری و اخوت و عدم کشتن مسلمانان دیگر را نادیده گرفته اند و در حال به شهادت رساندن مسلمانانی از بحرین، سوریه و یمن هستند. عربستان و امارات تنها در یمن بیش از ۶۱ هزار غیر نظامی و ۸ هزار کودک را به شهادت رسانده اند.

* در واقع برخی از کشورهای اسلامی در حالی به دنبال کشتار دیگر مسلمان هستند که قرآن کریم به عنوان قانون اساسی برای همه مسلمانان، تکلیف همه مسلمانان را تعیین کرده و چارچوب‏‌های رفتاری را مشخص کرده است.

* در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) آمده است: الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لایَظْلِمُهُ، وَ لایَخْذُلُهُ، وَ لایُسَلِّمُهُ: «مسلمان، برادر مسلمان است، هرگز به او ستم نمی کند، دست از یاریش بر نمی دارد، و او را در برابر حوادث تنها نمی گذارد».

* با این همه تاکیدات اسلام بر برادری و اخوت بین مسلمانان و عدم ظلم به دیگر مسلمانان باز عربستان، امارات و بحرین باید این توصیه و دستورات قرآن کریم را از یک رئیس جمهور مسیحی بشنوند. این مسئله بسیار تاسف آور است.

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]

نردبانی از جنس نور ...

جنگ دفاع خود باوری دشمن ترسانی

* جنگ تحمیلی هشت ساله علیه مردم ایران، اگرچه هزینه‌‏های انسانی و مادی عظیمی را بر ملت ایران تحمیل كرد، اما بركات زیادی را نیز برای ملت ایران و جهان اسلام به همراه داشت كه گوشه‌ای از آن به شرح زیر است.
۱- دفاع مردم ما تنها دفاع از خاك نبود، بلكه دفاع از اصول و آرمان‌‏ها و ارزش‌‏های اسلام و انقلاب و در یك كلام انجام تكلیف الهی بود.

2- تأمین امنیت پایدار برای كشور ایران در برابر تهدیدات مختلف نظامی، امنیتی و حتی سیاسی و اقتصادی دشمنان ،یکی از دستاوردهای مهم مقاومت مردم ایران بود.


۳- قدرت و ظرفیت زایندگی مقاومت مردم ایران را این روزها در عرصه‏‌های مبارزه نیروهای جبهه مقاومت در میدان‏‌های عراق، لبنان، سوریه، یمن و … به روشنی می‏‌توان دید.


۴- اجماع جبهه استكبار علیه نظام اسلامی و تحریم ایران در همه ابعاد سبب شد از همان روزهای آغازین دفاع، تلاش برای خودكفایی و رفتن به سمت تولید تجهیزات مورد نیاز به بخشی از راهبرد نظام اسلامی تبدیل شود.


۶- دفاع مقدس ظرفیت و قابلیت عظیم مدیریت منحصر به فرد نظام دینی،یعنی «ولایت فقیه» را آشکار کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 08:42:00 ق.ظ ]

پله پله تا دوزخ ...

 امام نشناسی نمیر دوزخی

پله پله در سقوط تا دوزخ

پله اول-حصین بن نمیر کندی، در دوران خلیفه اول از طرف خلیفه وظیفه جمع‌آوری زکات قبایل جنوب عربستان را بر عهده گرفت.

پله دوم-وی در دوران خلیفه دوم در چندین نبرد از جمله قادسیه و جنگ با امپراطوری روم شرکت کرد. وی در نبرد قادسیه به فرماندهی سعد بن ابی وقاص، فرمانده سواره نظام مسلمانان بود و پس از پیروزی در آن جنگ و فتح عراق به دستور خلیفه همراه با چندین تن از فرماندهان دیگر مأمور پایگذاری یک پایگاه بزرگ نظامی در جنوب عراق شدند که پس از پایان جنگ آن پایگاه نظامی گسترش یافت و به یک شهر بزرگ تبدیل شد و کوفه نام گرفت.

پله سوم- او همچنین در فتح فلسطین و سوریه (که زیر نظر امپراطوری روم بودند) مشارکت داشت. نقل است که در جنگی در جنوب شام (فلسطین) رشادت‌های زیادی انجام داده و چندین تن از رومیان را در آن جنگ کشته و یکی از موثرترین فرماندهان در فتح فلسطین بوده. وی پس از انتخاب معاویه بن ابی سفیان به عنوان والی شام در شام ماندگار شد.تا اینجا اشتباه او این بود که از کسانی که غاصب حکومت امیرالمومنین بودند، پیروی می کرد.

پله چهارم-امیرالمومنین در روز های آخر عمرمبارکش، بر منبر رفت، از مستمعین خواست:«سلونی قبل اَن تفقدونی» بپرسید از من قبل از آنکه مرا از دست بدهید. که اگر مردم آن زمان درک حضور چنین ابر مردی را داشتند، می‌توانستند مجهولاتشان را تا زمان قیامت، معلوم کنند و از دایره زمان خارج شوند، درحوزه معلومات فرازمانی وارد گردند.برای ما هم ارثیه گرانبهایی از علم لدنی امام باقی بگذارند!کسی از میان جمعیت چیزی نپرسید، کاش به همین نپرسیدن ختم می شد. که ناگهان سکوت مسجد با صدای نکره و تمسخر آمیز یک ملعون شکسته شد. ملعون پرسید یا علی تعداد موهای سر و صورت من چند تا است؟! امیرالمومنین علیه السلام فرمود: علاوه بر تعداد، می دانم که در زیر هر دانه ریش تو چند شیطان آویزان است.

پله پنجم-او از سران اموی، از قبیله کنده بود، در جنگ صفین در سپاه معاویه و در ایام یزید فرماندهی عده ای از سپاه بود.

او برای دستگیری حضرت مسلم در کوفه، رئیس پلیس ابن زیاد بود و باعث شهادت مسلم بن عقیل شد.

پله ششم-او، مامور کشتن قیس بن مسهر بود.

پله هفتم- در حادثه عاشورا، از فرماندهان گروه تیرانداز بود که به سپاه امام حسین علیه السلام حمله کرد.

پله هشتم- پس از شهادت حبیب بن مظاهر، سر مقدس او را برگردن اسب خویش آویخته بود و در کوفه می گرداند تا بر افتخاراتش بیفزاید.

پله نهم- به دستور یزید مدینه را محاصره کرد و دستور داد به زنان و دخترانی که در مسجد النبی پناهنده شده بودند، سه روز تجاوز کردند؛ که به گواه تاریخ، بیشتر آن زنها باردار شدند و فرزندانی از گناه به دنیا آوردند.

پله دهم- همین ملعون در جنگ با عبدالله بن زبیر، برکوه ابوقبیس منجنیق گذاشت و کعبه را آتش باران کرد.

پله یازهم- به جنگ توابین رفت و سلیمان بن سرد خزاعی و گروه تواب را کشت.

پله دوازدهم- به جنگ مختار رفت و در نهایت به دست ابراهیم بن اشتر کشته شد ، او، حصین بن نمیر ملعون بود.

پ ن

نتیجه امام نشناسی این می شود، که پله تا جهنم میرود، و دیگرانی که ائمه علیهم السلام را تنها گذاشتند گرفتار چنین سفاکان بیرحمی شدند.

منبع: فرهنگ عاشورا

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-30] [ 05:27:00 ب.ظ ]

سنگر بانوان در جنگ ...

زنان مبارز نردبانی از جنس نور جنگ

آن روز‌ها که تازه انقلاب پیروز شده بود، ما خوشحال و مسرور که دعا هایمان مستجاب شده است. از اینکه زحمات و تلاش مجاهدان ثمر داد و به آرزویمان رسیده ‌ایم، سپاسگزار خدای شهیدان گلگون کفن بودیم؛ که دیدیم کشورمان از اجانب بی دین پاک شد. حاکمیت کشور بدست رهبری فرزانه و امامی که نیابتش از امام عصر (عج) بود، برخود می بالیدیم.

چه روزهای خوشی بود و تازه داشتیم لذت استقلال، و آزادی را در فضای جمهوری اسلامی مزمزه می کردیم، که صدای نفرین شده غرش بمب های صدام ملعون، شیرینی را در کام مان خشکاند.

همسرم دائما به جبهه می رفت و من با دوتا بچه در خانه می ماندم، در روزهایی که او نبود به آموختن کمک های اولیه و آشناشدن با انواع اسلحه و انواع تله ها و سنگر ها، مشغول بودم، هرچند جنگیدن برای زنان واجب نیست ولی دفاع از خود برهمگان واجب بود.

لذا احساس قدرت زیاد و اعتماد بنفس بالایی را در وجودم زبانه می کشید . با خود گفتم، این بار نوبت من است که بروم به جبهه برای تیمار مجروحان و کمک در پشت جبهه.این فکر حدیث نفسی شده بود که شب و روز مرا به خود مشغول می کرد.

وقتی همسرم آمد، بی رودربایستی گفتم: «نوبتی هم باشد، این بار نوبت من است که بروم.» خیلی با خونسردی بدون تعجب پذیرفت که برو. باورم نمی‌شد که اجازه داده است!

هر نهادی که در قم بود پرس و جو کردم، از ستاد ارتش گرفته تا سپاه پاسداران مراجعه کردم، گفتند: اعزام خانم نداریم، کار هر روزم شده بود، از صبح دست پسر چهارساله ام را می گرفتم، و به هر اداره ای که به جنگ و جبهه ارتباطی داشت سر زدم.

بلاخره یکی آدرس هلال اهمر را داد.« برو هلال احمر آنها اعزام دارند.» احساس می کردم بال درآورده ام و رفتم هلال احمر ی که در میدان آستانه قم مستقر بود، بعد از پر کردن برگه توانایی هایم؛ ثبت نامم کردند. مسؤل مربوطه گفت: بعد بیست روز اعزام خواهید شد.

 با خوشحالی آمدم و خبر ثبت نامم را به همسرم دادم، نزدیک روز های اعزام بود که متوجه شدم که باردار هستم و دکتر گفت: باید چهار ماه استراحت کنی و گرنه جنینت سقط می‌شود! آه از نهادم برآمد، دوستانم رفتند و من از قافله عشق عقب ماندم.

این اتفاق باعث شد که همیشه افسوس بخورم، که نتوانستم در دفاع مقدس و دفاع از حرم بوده و هست شرکت کنم.وقتی جنگ نرم را در فضای مجازی دیدم این جبهه را بسیار خطرناک تر از جنگ با توپ و تانگ دیدم. در جنگ سخت، شما می دانی خاکریز دشمن کجاست، پناهگاه و سنگر کجاست و در نهایت این جسم من و تو است که در میدان معرکه تکه تکه، یا مجروح می شود.

اما در فضای مجازی: نه از خاکریز و نه از پناهگاه و نه صدای آژیر قرمز هیچ خبری نیست. اما نارنجک ها و مین های ضد فرهنگی دشمن در زیر لاحاف حتی در آغوش مادران، فرزندان ما را در هر ثانیه بمب باران می کنند. فکر و ذهن و حتی جسم و روح خانواده و فرزندانمان را تکه تکه می کنند. اگر در جنگ مسلحانه، فقط دشمن ما را می کوبید، ولی اکنون کار به جایی رسیده که از طرف دوستان، ناآگاهانه با سخنان مسموم دشمن، افکار و اعتقاداتمان بمب باران می شود.

چطور در زمان دفاع مقدس هر کسی صلاحیت رفتن به جبهه را نداشت در این جبهه هم هرکسی صلاحیت ندارد وارد شود.مثل امر به معروف و نهی از منکر که از شرایط آمر، شناخت معروف و منکر است، وقتی کسی اطلاعات ضعیفی داره هر مطلبی را اعم از شایعه، دروغ، تهمت، افشای راز را در این فضا می بیند، باور می کند، نمی تواند دفاع کند و فورا در خاکریز دشمن وارد می شود، دچار خطر بزرگ نابودی اعتقاد می شود؛ که نابودی بنیان های فکری او است که منجر به کفر می شود.در مجلس زیارت عاشورا، خانمی اعتراض کرد، گفت: شما با چه حسابی به عمر سعد و شمر و ابن مرجانه لعنت می کنید. چون این لعنها به خودمان برمی گردد. زیرا خداوند مهربان است و اگر آنها را در قیامت بخشید، چه جوابی خواهید داشت!

وقتی از سند سخنش پرس و جو کردیم، معلوم شد در فضای مجازی به این باور رسیده است! زنی که شیعه و اهل زیارت عاشورا و گریه بر امام حسین علیه السلام بود اینگونه روح و فکرش فاسد شده بود.

بنابراین خدا را سپاس گفتم که اگر چه زن بودم و هستم و نتوانستم در دفاع مقدس و یا دفاع از حرم حضور داشته باشم، ولی همیشه همسرم را در رفتن، اطمینان و آرامش می دادم. اما می توانم در جبهه جنگ نرم در هر موقعیتی هرچند سرباز فوق العاده ای نیستم، اما اگر خداوند قبول کند انشاءالله می جنگم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-06-29] [ 11:49:00 ق.ظ ]

پسرت در آینده به مقام بزرگی میرسد ...

وقتی پسرم پنج ساله بود، اتفاقی با دعا نویسی روبرو شدم، گفت: «می خواهی از آینده پسرت برایت بگویم؟»

با خودم فکر کردم بگذار بگوید، ببینم چه می گوید؟

گفت:« پسرت در آینده به مقام بزرگی خواهد رسید و مسؤلیت چندین نفر را به عهده خواهد گرفت.» پرسیدم: مقامش خیلی بزرگ است یعنی پادشاه می شود؟ گفت: «بالاتر از پادشاه!»«پسرت مقامی والا نزد پروردگار خواهد یافت.»

پسرم روز به روز بزرگتر می شد، از نان حلالی که از دسترنج پدر کشاورزش، از زمین خودمان تهیه می شد، رشد کرد.

همیشه بعد از مدرسه و کمک به پدر در کار کشاورزی و کارهای خانه، به مسجد می رفت. نماز اول وقتش هرگز ترک نمی‌شد. حتی مرا هم موعظه می کرد، که در نماز و رفتارت مراقب باش، چشم خدا همه جا مارا می بیند. چه لذتی داشت که فرزندت تو را پند دهد.

روزی که قرار شد خبر شهادتش را از جبهه بیاورند، مثل هرروز تنهایی گوسفند را برای چرا به صحرا می بردم، آن روز گوسفند بدون شیطنت و فرار و از راه و بیراهه شدن، راهی بیابان شد! انگار که کسی جلوی گوسفند راه می رفت و حیوان هم بدنبالش می‌کشاند.

تازه به صحرا رسیده بودم که آمدند به دنبالم، برگرشتم به ده دیدم ساک وسایل پسرم را از جبهه آورده اند.

سید صالح حسینی شهید شده بود و به مقام بزرگی که در کودکی خبرش را داده بودند رسید.

موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-06-28] [ 11:24:00 ب.ظ ]

نوزادی که برای شهادت زنده شد ...

نوزادی که برای شهادت زنده شد

جنگ بود و دو گروه پشت سنگر ها بودند و به طرف هم تیر اندازی می کردند. شنیدم که یکی گفت واقعه کربلاست، ولی با سلاح امروزی می جنگیدند، از شمشیر و نیزه خبری نبود.
چون همیشه در روضه خوانی ها از حضرت زینب می شنیدم که چگونه در کربلا و در اسارت مقاومت کرده است، شخصیت او را دوست داشتم. برای همین آرزو کردم که کاش من هم مثل حضرت زینب باشم. در کشاکش جنگ از گوشه ‌ای میدان را نگاه می کردم، شنیدم که به من گفتند برادرت شهید کربلا خواهد شد! از خواب پریدم، هراس و ترس میدان کربلا را احساس می کردم، با خودم فکر کردم برادرم که چهار ساله است، چگونه در کربلا شهید خواهد شد، حادثه کربلا در گذشته ای دور، قرنها پیش اتفاق افتاده است، حتما در آینده برادرم به زیارت کربلا می رود و آنجا شهید می شود، ولی راه کربلا هم که بسته است، صدام اجازه زیارت نمی دهد. اینها تعبیر هایی بود که اطرافیانم حدس می زدند، اصلا هیچ کسی گمان هم نمی کرد که انقلابی می شود و حکومت اسلامی تشکیل می گردد و شخصی به نام صدام به ایران حمله می کند و ایران می‌شود،کل ارض کربلا، آن زمان هفت یا شش ساله بودم.
 مادرم در آخرین دوران باروریش در سال 1345 پسری بدنیا آورد، که زنده ماندن نوزاد هم بصورت معجزه بود.
مادرم در یک زمستان سخت وقتی برای قضای حاجت به حیاط رفته بود، همانجا روی برف، نوزادش بدنیا می آید، وقتی قابله می رسد که فقط بند ناف را با  قیچی  زنگ زده اش می برد. نوزاد که روی برف افتاده بود از سرما کبود شده بود، لای یک تشکچه ای که تکه پارچه ای مندرس دوخته شده بود می پیچند و در کنار اتاق می گذارند تا صبح برای دفن به قبرستان ببرند. صبح که طلوع می کند، قابله هم همانجا کنار مادرم خوابیده بود، آماده غسل نوزاد می شود، به خواهرانم می گوید آن دختر مرده را بیاورید تا غسل دهم،(  چون برق در روستا نبود با چراغ فانوس در تاریکی با ذهنیت قبلی که ربابه دخترا زا است) وقتی نوزاد را داخل تشت آب گرم قرار می دهد، انگار که یخ نوزاد آب می شود، حرکت می کند، قابله با یک جیغ که کودک پسر است و زنده به مادرم خبر میدهد، (بالا اوشاخ اوغلانده و دیریلده،) بچه پسر است و زنده شده، خلاصه برادرم شانزده ساله شده بود که جنگ تحمیلی شروع شد و او هم به کردستان اعزام شد و در پیرانشهر در 1361 به شهادت رسید. خوابی که در کودکی دیده بودم سرانجام بعد از گذر سالها تعبیر شد و خواهر شهید شدم.
شادی روح شهیدرمضان آقا علیزاده صلوات

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:14:00 ب.ظ ]

نذر زن برای شهادت شوهر ...

زنان پیشرو در دفاع نردبانی از جنس نور 

برادرزاده  همسرش با سن کمی که داشت جذب منافقین شده بود .هر روز با خوشحالی از انفجارها و کشته شدن مسئولین خبر می آورد به هیچ صراطی هم مستقیم نبود.شوهرش به ناچار او را به نیروهای دادگاه معرفی کرد، تا بلکه آنها او را هدایت کنند متاسفانه فایده ای نکرد!

نوجوان دوست داشتنی بود همه فامیل او را دوست داشتند. بعد از دستگیری او ، و بعد از اعدامش همه انگشتها به سوی زن و همسرش نشانه رفت که اینها او را لو داده اند.
از طرفی هر روز خبر شهادت دوستانش در جنگ به او می رسید و از سویی ننگ اعدام برادر زاده‌اش و نگاه های سرزنش بار پدر و مادر …باعث بیماری همسرش شد و تمام اعضای بدنش از کار افتاد و دکتر ها از معالجه‌اش نا امید شدند.

قبل از بیماریش شب های جمعه برای دعای کمیل به مسجد می رفتند. ولی مدتها می گذشت و زن، دیگر به مسجد نمی رفت، در کنار او پرستاری می کرد، و با گوش دادن به صدای دعای کمیل که از مسجد پخش می شد اکتفا می کرد؛ شوهر بیمار، همانطور که روی تخت افتاده بود، قطرات اشک از گوشه چشمانش سرازیر بود، گفت: «برو مسجد برای من دعا کن یا شفا یا مرگ»!

زن رفت مسجد، دلش خیلی گرفته بود، گفت: «خدایا دوست ندارم همسرم در رختخواب بمیره»، نذر کرد: «اگر شفایش بدهی او را به جبهه می فرستم تا شهید بشه»، چون قبلا هر وقت می خواست برود به جبهه با او مخالفت می کرد. از مسجد سراسیمه به خانه برگشت، چون اصلا حال شوهرش خوب نبود، آمد بالای سرش هیچ حرکتی نداشت؛ نگران شد و گوشش را گذاشت روی قلبش، شوهرش چشمهایش را باز کرد گفت: نترس زنده ام. وقتی  که زن صبح بیدار شد با کمال تعجب دید روی تخت نشسته است!زبان زن برای یک لحظه بند آمده بود، از او آب خواست تا وضو بگیرد.

 در حالی که چندین ماه بود که او در بستر افتاده بود. با کمک زن وضو می گرفت. اما آن روز  خودش وضو گرفت و نماز خواند، صبحانه اش را خودش خورد و برای ظهر به حمام رفت. تا یک هفته خوب شد و رفت اداره. همکارانش شگفت زده شدند که او چگونه شفا یافته است!
زن هم خوشحال بود از شفای یافتن او و هم نگران بود، که این روزها خیلی زود سپری می شود؛ و باید نذرش را را  ادا می کرد. بعد از چند روز دوست شوهرش از ادراره زنگ زد. و گفت: ما می خواهیم اعزام شویم به جبهه، شوهر شما می گوید: شما رضایت نمی دهی! قلبش هری ریخت، یاد  نذری که کرده بود افتاد.

زن گفت:« من من راضی هستم». شوهرش آمد خانه و باخوشحالی از زن تشکر کرد. زن گفت: «عباس من راضیم که بروی ولی ما در خانه پدرت زندگی می کنیم و نگاه سنگین و سرد آنها من را آزار می دهد.کاش مرا از این خانه بیرون می بردی بعد به جبهه می رفتی.» اتفاقا تا اعزام شود از طرف اداره یک قطعه زمین به همسرش دادند.مرد رفت جبهه، توی دل زن غمی بزرگ سنگینی کرد. باز رفت مسجد و باز دعای کمیل، گفت:« خدای درسته من نذر کردم همسرم خوب بشه بره جبهه شهید بشه ولی ما هنوز خانه نداریم و من با دوتا بچه آواره می شوم، به من مهلت بده تا یک سرپناهی بسازه بعد شهید بشه.»

مرد به سلامتی از جبهه آمد و شروع کرد به ساختن خانه و دوباره به جبهه اعزام شد . دوباره خوره غم و اندوه به دل زن افتاد که حتما این بار شهید می شود. شب جمعه بود رفت، دعای کمیل و باز التماس هایش شروع شد گفت: «خدایا من که هنوز اثاث کشی نکرده ام» گفتم:« خدایا این دفعه هم عباس برگردد تا من سروسامان بگیرم.» شوهر برگشت و آنها اثاث کشی کردند رفتند خانه خودشان هم خوشحال بود که صاحب خانه شده است هم غم بزرگی به قلبش چنگ می زد.

تا اینکه نوبت چهارم اعزام رسید و شوهر آماده شد، و سر رسیدش را خواست،  وصیت نامه نوشت، زن دیگر طاقت نیاورد و ماجرای نذری که کرده بود را تعریف کرد، شوهر باشنیدن نذر زن خیلی خوشحال شد و گله کرد چرا تا به حال به او نگفته است! شوهر رفت و دل زن را با خودش برد.زن می دانست که دیگر برگشتی نخواهد بود!

در زدند، زن رفت در را باز کرد، آقایی پشت در بود؛ زن پرسید:«چکار داری»؟ آقا گفت: آمده ام پرونده شهدا را بدهم که امضا کنند! زن پرسید: « ما پرونده نداریم» آقا گفت: برای شما هم پرونده دارم؛ چون شما که راضی نیستی، به شما نمی دهم! زن گفت:« راضی هستم»؟آقا گفت: شما زیاد گریه می کنی! زن گفت: «من گریه نمی کنم.»آقا پرونده سبز رنگ را به زن داد و زن امضا کرد. از خواب پرید.فهمید که عباس شهید شده است. رفت خانه پدرش  که برادرش از جبهه آمد، با لباس خاکی و خونی زن پرسید: عباس کو؟ گفت: مجروح شده و بیمارستان است.زن گفت:«راستش را بگو، طاقتش را دارم»؛ برادرش گفت عباس شهید شد.زن های های گریه کرد.فوری برگشت خانه و بساط چای را آماده کرد  و لباس سیاه پوشید و به خواهر شوهرش زنگ زد، گفت:« به مادرت بگو آرزویت برآورده شد، می گفتی الهی روسری سیاه سرت کنی، حالا بیا و عزادار  شدن مرا تماشا کن» زن در آن زمان 17 سال داشت با دو تا پسر کوچک که باید به آنها شهادت پدر را خبر می داد، اما چگونه؟

به بچه ها گفت: «میدونید بابا چی رو زیاد دوست داشت؟ پسرها که به چشمهای اشک آلود مادر نگاه می کردند»، مادر ادامه داد، «بابا دوست داشت بره بهشت، راه بهشت رفتن هم با شهید شدن است، بابا شهید شد رفت بهشت، چون بابا خوشحاله ما هم  باید خوشحال باشیم.» از آن روز به بعد بازی بچه ها شهید بازی شد، روی یک بالشت  پرچم می انداختند، می گذاشتند روی دوش و دور اتاق می گشتند شعار می دادند. شهیدان زنده اند الله اکبر…

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ب.ظ ]

تقاضای یار ی زنان ...

 

با طرح خلافت یزید، در اواخر عمر معاویه، امام حسین «علیه السلام »برای حج به مکه رفت و از مردان و زنان بنی هاشم و خدمتکاران آنان خواست تا با مهاجران و انصار تجمع کنند. 

امام در تجمع هفتصد تن از تابعان و دویست تن از صحابیان در منی سخنرانی کرد و جنایات حکومت بنی امیه و فضائل اهل بیت علیهم السلام یاد آور شد و دستور داد همه شنوندگان، سخنان او را به مسلمان مورد اعتماد برسانند.

در این واقعه ، آن حضرت از زنان نیز تقاضا نمودند تا روشنگر اذهان خفته امت گردند. بعد از مرگ معاویه و آغاز سلطنت یزید و بیعت نکردن امام حسین «علیه السلام» فعالیت بانوان شروع شد.

شیعیان در بصره در خانه بانویی از قبیله عبدالقیس به نام ماریه دختر سعد جمع می شدند.که امام باقر «علیه السلام» در حق این بانو فرمود:ماریه زنی شیعه بود و خانه اش محل اجتماع و مذاکرات شیعیان بود.

همین اجتماع درون این خانه بود که موجب شد یزید بن نبیط همراه دو پسرش به امام حسین«علیه السلام»به پیوندند و در کربلا به شهادت برسند.

عامر،سیف بن مالک، ادهم بن امیه نیز از خانه آن بانو عازم کربلا می شوند.(تاریخ طبریج 5 ص 353)

موضوعات: فرهنگی, آموزنده  لینک ثابت
 [ 03:39:00 ب.ظ ]

اربعین زنده و تسخیر قلوب ...

اربعین با شكوه‏تر از همیشه‏

۱. مراسم اربعین امسال با حضور بیش از ۲۰ میلیون نفر با شكوه‏تر و حماسى‏تر از سال‏هاى گذشته برگزار گردید و پیام هاى الهى، مذهبى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى بسیارى را براى دولت‏ها، ملت ها، جهان اسلام و شیعیان از خود بر جاى گذاشت.

۲. ازجمله دستاوردهاى حماسه اربعین مى‏توان به وحدت امت اسلام به‏ویژه جهان تشیع، ارادت مسلمین به ساحت سالار شهیدان، تبلور تفكر عاشورایى در خلق حماسه‏ هاى بزرگ، قدرت‏ سازى كربلا براى آزادى قدس، همدلى و هماهنگى دو كشور ایران و عراق، بى‏ تأثیر بودن تحریم ‏ها و مشكلات اقتصادى در اراده مردم ایران و… اشاره كرد.

۳. برگزارى با شكوه، امن و مقتدرانه حماسه اربعین و تجمع میلیون ها مومن عاشق آل الله ‏بى‏شك بدون برنامه‏ریزى و هماهنگى میان دستگاه‏هاى دولتى، زحمات شبانه روزى همه نهاد ها، تلاش ‏بى‏ شائبه و مستمر سربازان گمنام امام زمان(عج)، خدمات مستمر و بى ‏دریغ ارگان‏ ها، خدماتى، پزشكى، بهداشتى، امدادى و … دو كشور ایران و عراق ممكن نبود اما آنچه شایسته تقدیر و تشكر فراوان است، نقش دو ملت ایران و عراق در اكرام و تكریم زائران حسینى است كه جلوه‏ هاى زیبایى از ایثار، گذشت، مهمانوازى، انسان دوستى و… به نمایش گذاشتند.

۴.      در حالى كه رسانه‏ هاى وابسته به آمریكا و غرب چشمان خود را بر بزرگترین همایش فرهنگى جهان بسته بودند و اجازه انعكاس صحنه‏ هاى جذاب و زیبا آن‏را ندادند، ارتش نژاد پرست نیجریه با حمله به زائران حسینى و قتل عام بیش از ۵۰ تن از آن‏ها عمق كینه و وحشت استكبار جهانى و ایادى آن‏ها از شیعیان و پیام روشنگرانه عاشورا را نشان داد.

ولی اربعین زنده است همچنان در تسخیر قلوب آزادگان است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 03:23:00 ب.ظ ]

بی وفاتر از کوفی صفتان ...

کوفی صفت ashura

بی وفایی

از خصوصیات آشکار مردم کوفه بی وفایی بوده است. تا حدی که در زبان مردم کوچه و بازار مثل شده اند.

اهل کوفه  ازجهت اعتقادی دو گروه بودند، سخن ما سر آن گروه افراد است که به دوازده امامی مشهور بودند، از شیعیان بودند. کوفیان شیعه در دوره های گوناگون در امتحان شکست خوردند.

در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام، با ایشان بیعت کردند و بیوفایی کردند. در زمان امام حسن علیه السلام، ایشان را در جنگ با معاویه تنها گذاشتند.

با مسلم بن عقیل پیمان بستند و نامه های دعوت را برای امام حسین علیه السلام فرستادند، او را در کوفه تنها گذاشتند تا بوسیله گروهی که پیرو خلفا بودند به شهادت رسید.

وقتی امام حسین تصمیم گرفت که به کوفه برود، عده ای اورا از بیوفایی اهل کوفه برحذر داشتند. و امام حسین هم روز عاشورا عهد شکنی و بی وفایی آنها

را یاد آوری کرد. …« یا اَهل کُوفه! قُبحاً لکم و ترحاً، بُؤساً لکم و تَعساً، اِستصرختُمونا والهینَ…»البته از کوفیانی که پیرو خلفا بودند هم از امام دعوت کرده بودند؛ که در جنگ در مقابل حضرت در صف دشمنان بودند.

یعنی هم کسانی که حضرت  را امام خود می دانستند و هم کسانی که پیرو خلفا بودند، هردو گروه برای ایشان نامه دعوت فرستاده بودند. ولی در جنگ غیر شیعان بر او شمشیر کشیدند، و شیعیان او را تنها گذاشتند.

و حضرت زینب در خطبه اش در کوفه، کوفیان را به بی وفایی سرزنش می کند.:«یا اهل الکُوفه! یا اهل الخَتلِ و الغَدر» که اشاره ریا و تزویر، نفاق و بی وفایی آن مردم بود.

همین اهل کوفه با مختار بیعت کردند، و در هنگامه کارزار جنگ  با زبیریان او را تنها گذاشتند؛ نتیجه همان شد، که با اهلبیت کردند.

بر اساس این رفتارها، یکی از شعارهای مردم ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ودر زمان هشت سال دفاع مقدس، در حمایت از رهبری این بود که« ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند». «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند.»

پ ن

ماهم هم منتظر امام عصر «عج» هستیم، باید در پیمان با امام خامنه ای (مسلم) زمان و فاداری را تمرین کنیم.

بنابر این باید، پنج صفت زشت را که شاخصه های کوفی بودن است نداشته باشیم .

در پیروی از مقام ولایت تردید نداشته باشیم. معترض به دستورات ولایت نباشیم. از دستورات ولایت پیشی نگیریم. گرفتار توجیه اشتباهات خود نشویم. تماشاچی نباشیم، نگوییم زندگی من خوب باشد بقیه به من مربوط نیست، در مسایل فرهنگی و اقتصادی …غیره.

که مبادا در زمان ظهور گرفتار همان ویژگی های کوفیان شویم. اصولا در معارف دینی گفته اند، هرکسی در زندگی

هر گونه که باشد؛ با همان وضع از دنیا می رود. باز در قرآن خداوند فرموده: در قیامت هر کسی با همان چیزی که دوستر می دارد محشور می شود!

هرگز مباد! که ما با غیر از مقام رهبری و شهیدانمان محشور شویم.

 

منابع: فرهنگ عاشورا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 11:24:00 ق.ظ ]

حرم و بوی سیب ...

عاشورا کربلا حرم ASHURA

بوی سیب را در روضه خوانی های زائران کربلا می گفتند:« زتربت شهدا بوی سیب می آید» و معروف است، اگر صبح زود به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروید بوی سیب را استشمام خواهید کرد.این سخن ریشه حدیثی دارد. در بحار النوار روایتی مبنی بر این ماجرا دارد.روزی امام حسن و امام حسین علیهما السلام به نزد رسول خدا رفتند، جبرئیل هم آنجا بود. این دو عزیز دور جبرئیل می چرخیدند. جبرئیل در دستش یک انار و گلابی و سیب بود. آنها به حسنین داد. آن دو خوشحال نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند. پیامبر آنها را بویید فرمود: ببرید نزد پدر مادرتان. آندو نیز چنین کردند. میوه ها را نخوردند تا پیامبر صلی الله علیه و آله هم نزد آنها رفت و همگی میوه هارا خوردند ولی تمام نشد. میوه باقی ماند. تا اینکه پیامبر رحلت کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: در زمان حیات مادرمان علیها سلام میوه ها تغییری نکرد. تا آنکه مادرم از دنیا رفت، انار ناپدید شد. بعد از شهادت پدرم گلابی هم ناپدید شد. بعد از شهادت برادرم حسن سیب همچنان باقی بود. تا روزی که در کربلا هرگاه تشنه می شدم سیب را می بوئیدم، عطشم تسکین می یافت. چون تشنگیم شدت یافت و دیگر یقین به مرگ داشتم بر آن دندان زدم . امام سجاد علیه السلام می فرماید: این سخن را پدرم یک ساعت قبل از شهادتش فرمود. چون شهید شد، بوی سیب در قتلگاه منتشر شد. دنبال آن گشتیم اثری از سیب نیافتیم، ولی بوی آن پس از حسین از قبرش به مشام می رسید. پس هرکس از شیعیان، ما را زیارت کند، بخواهند بوی سیب را استشمام کنند هنگام سحر به زیارت بروند. منبع: فرهنگ عاشورا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-06-27] [ 01:05:00 ب.ظ ]

جاذبه عشق در اربعین ...

اربعین کربلا عاشورا

این فقط عشق است، که زائر را پیاده به کربلای حسین علیه السلام می کشاند و در این راه انواع خطر را به جان می خرد.

پیاده روی برای زیارت سیدالشهدا، ثواب بسیار دارد. امام صادق علیه السلام فرموده است هرکسی به قصد زیارت امام حسین علیه السلام، پیاده از خانه اش خارج شود، خداوند در مقابل هر قدم او برای او حسنه می نویسد.

معاویه بن وهب از یاران امام صادق وقتی به خدمت ایشان رسیدم، امام صادق علیه السلام در حالیکه درمصلی خود نشسته بود بعد از نماز دعا کرد و فرمود:« خداوندا زائران قبر حسین را بیامرز، اینان در این راه از مالشان هزینه می کنند، جانهایشان در معرض خطر قرار می دهند…خدایا رحمت کن بر چهره هایی که از آفتاب سوخته و تغییر کرده، و صورتهایی که متوجه قبر حسین است و چشمهایی که در محبت ما اشک میریزد… خدایا این جانها به تو می سپارم ،تا کنار حوض کوثر به هم برسیم….». این سنت زیارت پیاده، از زمان ائمه مرسوم بوده  و تا کنون ادامه دارد. فاضل دربندی می نویسد : این پیاده بودن ، یا به جهت فقر زائر بوده که نشان از عشق  لبریز اوست.یا زائر خود را در برابر عظمت شهادت امام ،کوچک می شمارد و در راه او رنج سفر را بر خود هموار می کند؛ که هردو ارزشمند است.  

 منبع:عاشورا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-06-26] [ 09:45:00 ق.ظ ]

مبادا کوفی شویم ...

کوفیان ترسو توجیه گر بی صبر

بیوگرافی مردم کوفه

مردم کوفه از جهت اعتقادی دو گونه بودند. عده‌ای پیرو امام حسین علیه السلام بودند و عده ای پیرو خلفا بودند، امام حسین را امام خود نمی دانستند.

در جریان دعوت امام حسین به کوفه هر دو گروه نامه داده بودند، ولی انگیزه اصلی کوفیان از دعوت امام حسین به کوفه حاکمیت حق و عدالت نبود؛ بلکه میخواستند کوفه از شام مستقل شود و اینها هم مانند آل زبیر و بنی امیه حکومت داشته باشند.

وقتی ابن زیاد کوفیان را تهدید کرد، شیعیان از ترس شمیشر ها را تحویل ابن زیاد دادند و خود را توجیه کردند که چون ابن زیاد راه خروج از کوفه بسته شده دیگر تکلیف از ما ساقط شده است.

گروه دوم که پیرو خلفا بودند، آماده جنگ با امام حسین شدند.

لذا در میان دشمنان امام حسین علیه السلام یک نفر شیعه هم وجود نداشت.

منتها ویژگی های منفی چهار گانه شیعیان کوفه باعث شهادت امام حسین گردید.

دعوت کردند ولی بی وفا بودند.

انگیزه و نیت اصلی شان حکومت خودمختار بود.

صبر بر سختی ها نداشتند.

عزم نداشتند.

منبع: متل جامع

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-06-24] [ 10:41:00 ق.ظ ]

میدونستید دختر سه ساله گم شده ...

دختر سه ساله

انگار که خورشید از شدت غم می خواست سر به زمین بگذارد، هرم آه سوزانش ته مانده آب مشکها را بخار کرد. دشمنان بی رحم برای خود خیمه ای زدند، ولی اهل بیت را در بیابان سوزان  بدون سایبان نگه داشتند.حضرت زینب سلام الله علیها از امام سجاد علیه السلام پرستاری می کرد؛ ایشان خیلی بدحال بود که نزدیک بود جان بدهد، عمه سادات به او فرمود:« ای برادرزاده بر من دشوار است که تو را در این حال بنگرم».

 این منزلگاه که قصر بنی مقاتل بود، حضرت سکینه از شدت تشنگی  و گرما، به دنبال سایه ای می گشت که درختی را دید؛ بطرف آن رفت از خاک برای خود بالشی درست کرد و سر گذاشت روی آن خوابید. هنگلم حرکت، فاطمه بنت الحسین که هم محمل او بود متوجه شد خواهرش نیست. فریاد زد بخدا قسم تا خواهرم را نیابید سوار نمی شوم.

ساربان فاطمه بزور سوار کرد و قافله حرکت کرد؛ تابش آفتاب سکینه را از خواب بیدار کرد، دید قافله رفته است.به دنبال قافله می دوید و می گفت: خواهرم چرا مرا تنها گذاشتی. فاطمه که نگران بدنبال سکینه در دور دست می‌گشت؛ سکینه را دید فریاد زد تا ساربان شتر را نگه دارد، گفت اگر شتر را نگه نداری از همین بالا خودم را به پایین می اندازم و در قیامت شکایت تو را به جدم رسول خدا خواهم گفت. ساربان ناچار توقف کرد  و سکینه را سوار شتر کرد. در طول مسیر در د و سوزش خار مغیلان هم بر مصیبت های دیگرش افزوده شد.

منبع: سوگنامه آل محمد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-23] [ 07:27:00 ب.ظ ]

این واقعه را می دانستید؟ ...

پیشینه نفوذ بنی امیه

 

بنی امیه معاویه

در زمان ابوبکر یزید بن ابوسفیان به حکمرانی شام  واردن منسوب شد.و در نیمه دوم خلافت عمر بر اثر طاعون درگذشت، عمر برادر او معاویه را به حکمرانی شام فرستاد. معاویه بعد از عمر در زمان عثمان که  خود از بنی امیه بود او را در حکومت ابقا کرد. وقتی امام علی علیه السلام به خلافت رسید؛ که معاویه هفده سال حکومت کرده بود. او در این مدت با اختیارات و آزادی عملی که دو خلیفه به او داده بودند، مردم دمشق را طبق گزارش قزوینی در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد چنین توصیف می کند:« اهل آن به کم فهمی  و زیرک نبودن مشهورند» معاویه از این ویژگی سوء استفاده کرد و طی این سالها فرهنگ سازی نمود و محبت بنی امیه را در دل آنها تثبیت نمود و بذر دشمنی با امیرالمومنین علی علیه السلام را در دل کودک و بزرگان شان نشاند.

بر همین اساس به یزید سفارش کرد« آنان را مانند دو چشم خود و از خواص قرار بده و ایشان را برای مدت طولانی از شام بیرون نبر؛ مبادا با افکار و عادات دیگران آشنا شوند.» با توجه به این خصوصیات ،امام علی بارها به اهل کوفه فرمود:« آنها در یاری کردن باطل، وحدت دارند؛ اما شما در دفاع از حق متفرقید. بخدا قسم دوست دارم معاویه در مقابل ده نفر از شما ، یک نفر از یارانش را به من بدهد»!

برای اینکه مردم آگاه نشوند، معاویه ابوذر را که عثمان به شام تبعید کرده بود؛ به مدینه باز گرداند، تا مردم با روشنگری های او مواجهه نشوند.  

پ ن

برای همین دشمنان دین چه در داخل چه در خارج از مرز هاتلاش می کنند که عموم مردم از واقعیت ها دور باشند و مشغول خورد و خوراک و زندگی حیوانی باشند و برای عقول انسانها تلاشی از سوی حکومت ها نمی شود. مثلا در کشور خودمان آقای رئیس جمهور می گوید ما نمی توانیم مردم را بزور به بهشت ببریم!

منبع: مقتل جامع سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 06:14:00 ب.ظ ]

از عمر سعد شدن می ترسم ...

 عمرسعد

وقتی بهم زنگ زد گفت: «یا حوزه را از این شهر می بری، به شهر دیگه یا مسؤلیت حوزه را می دهی به من!» از شنیدن این سخنان متعجب شده بودم، این عمرسعد است، که برای ریاست بر حوزه این چنین رفتار می کند! عمرسعد برای حکومت ری به جان حسین و خاندانش افتاد؛ چون هم پول و خراج ری را می طلبید. اما او برای چه حوزه را می طلبد، که جز زحمت پیامد دنیایی دیگری ندارد. وقتی این “سخن زور” را به هیئت امنا منتقل کردم، گفتند: او دنبال پست و نام است که در بیلان کاری خود ثبت کند که موسس حوزه شده است!

تازه کارش شروع شده بود، با تحریک چند طلبه حاشیه دار؛ کسانی که در قلبشان حب و بغض های دنیایی بود فریفت، برای رسیدن به مقاصد شیطانی، آبرو ریزی را در دستور کارش قرار داد، فراموش کرد که برای هدایت مردم به آن شهر آمده است! مثل عمر سعد از گندم ری نخورد، به حوزه دست نیافت و امثال خودش را هم از حوزه پاک کرد. باید مراقب عمر سعدهای درون باشیم، تا فریب گندم ری مشاممان را قلقلک ندهد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-06-22] [ 06:29:00 ب.ظ ]

سر مطهر مهمان راهب ...

عاشورا کربلا سر مطهر دیر راهب

 سلیمان بن مهران اعمش می گوید:زمان حج مشغول طواف بود که دعایی را شنید:

خدایا، مرا ببخش؛ میدانم نمی بخشی!

لرزیدم. به او گفتم: در حرم خدا و پیغمبر و ناامیدی؟! گفت: گناهم بسی بزرگ است.کنجکاو شدم، گفت:از افراد سپاه شوم عمر سعد ملعون بودم. بعد کشته شدن حسین و یارانش؛ من یکی ازچهار نفر بودیم که سر مطهر را نزد یزید بردند.

در مسیر شام در دیر مسیحیان اطراق کردیم، سر بر نیزه بود و نگهبانان همراهش بودند.هنگام غذا خوردن، ناگهان دستی بر دیوار نوشت، « آیا امتی که حسین را گشتند، روز قیامت امید شفاعت از جدش داردند؟» از این قضیه ترسیدیم. بعضی برخاستند تا دست را بگیرند ولی ناپدید شد و همراهان برگشتند. که دوباره دست و برگشت چنین نوشت:«نه به خدا سوگند! آنان شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود». همراهان دوباره به طرف دست رفتند که ناپدید شد. که بار سوم دست شروع به نوشتن کرد:« حسین را فرمانی ستمگرانه کشتند و فرمانشان مخالف  حکم قرآن بود». من دیگر اشتها نداشتم، راهب دیر که ما را نگاه می کرد، نوری که از ساطع بود را دید؛ رفت سوی نگهبانان گفت: از کجا آمده اید و این سر کیست؟! گفتند: این سرحسین است ، با او جنگیدیم. پرسید: حسین پسر فاطمه و پسر پیامبرتان؟! گفتند: آری،گفت: مرگتان باد! به خدا اگر عیسی بن مریم پسری داشت، او را بر چشم هایمان می گذاشتیم. من ده هزار دینار میدهم تا زمان کوچ، در اختیار من قرار دهید. عمرسعد فهمید، گفت: «پولهارا بگیرید و سر را به او بسپارید» پول را گرفتیم و سر به او سپردیم. پول هارا بعد بررسی به عمر سعد دادیم؛ او به کنیزش سپرد. راهب سر را با مشک و کافور شست و خوشبو کرد و در پارچه حریری پیچید تا صبح بر آن اشک ریخت. نگهبانان رفتند و سر را از او گرفتند. او به سر خطاب کرد گفت: من بر کسی سلطه ندارم. فردای قیامت نزد جدت گواه باش که من به خدا و پیامبری حضرت محمد شهادت می دهم. من به دست تو مسلمان شدم. بعد به عمر سعد گفت: با این سر آنگونه رفتار مکن و از صندوق بیرون نیاور. راهب به کوه زد و مشغول گریه وعبادت شد.عمر سعد وقتی به دمشق رسید. به کنیز گفت سکه هارا بیاور، وقتی مهر کیسه ها را باز کرد، دید سکه به سفال تبدیل شده است! در یک طرف نوشته است «ولا تحسبن الذین الله غافلا عما یعمل الظالمون و بر روی دیگرش نوشته است: وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.» عمر سعد گفت: «دنیا وآخرت را باختم» بعد سکه ها را در نهر آب ریخت. و روز بعد سرمطهر را نزد یزید برد.

منبع: مقتل جامع سیدالشهدا

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 05:44:00 ب.ظ ]

گریه امام حسین برای یاران ...

گریه تباکی ثواب بهشت

روز یازدهم عاشورا امام حسین علیه السلام، اشعاری را به سکینه آموخت که در مدینه برای شیعیان بخواند، و این گونه خواند: شیعتی مهما شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی، «شیعیان هر وقت آب گوارایی نوشیدید برای من ندبه کنید،» امام وقتی کنار هر شهیدی می رسید، از وصف او می گفت و گریه می کرد، امام حسین نگاهی به قتلگاه کرد دید پیکر بخون طپیده 72 نفر از اصحاب و هیجده نفر اهل بیتش به زمین افتاده و  در خون خود غلتان  و شهید شده اند، گفت: «ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب و ای ام کلثوم، اکنون آخرین دیدارم با شماست، و اندوه جانکاه به شما نزدیک است».امام در این حال می گریست، زینب (ع) عرض کرد: خدا چشمت را نگریاند چرا گریه می کنی؟ امام فرمود: «چکونه گریه نکنم با اینکه بزودی شما را به صورت اسیر در میان دشمنان حرکت می دهند، گریه ام برای خودم نیست، برای اسارت شما است.»  بانوان حرم با شنیدن سخن امام ، با صدای بلند گریه کردند و فریاد می زدند: « اکنون هنگام وداع و جدایی است» در این هنگام سکینه نزد پدر آمد و صدا زد: « ای بابا آیا تسلیم مرگ شده ای، بعد از تو به چه کسی پناه ببرم» امام حسین فرمود: «ای نور چشم من ،چگونه کسی که یار و یاور ندارد، تسلیم مرگ نشود، ولی بدان که رحمت و یاری خدا در دنیا و آخرت از شما جدا نگردد، دخترم بر قضای الهی صبر کن و شکایت نکن، دنیا محل گذر است ولی آخرت خانه ابدی است.»

منبع: سوگنامه آل محمد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-06-21] [ 05:41:00 ب.ظ ]

نگاه حسین به گریه کننده اش ...

اشک گریه تباکی

چقدر زیبا و باشکوه است، وقتی اشک میریزی برای عاشورا و مصیبت بر امام حسین و یارانش؛ از پشت پرده اشک، نگاه مهربان امام حسین علیه السلام را با چشم دل ببینی که تورا تسلا می دهد.

گریه

کدام کریه زیبا است ؟

1-گریه شوق

2-گریه دلسوزی و عاطفی

3-گریه تنفر از دشمن

همه اینها می تواند زمینه ای برای هدفی مقدس باشد که اگر برای امام حسین (ع) باشد ارزش پیدا می کند.

تنها گریه عجز و التماس که نشانه ذلت است ناپسند است.

یکی از دانشمندان می گوید:«همیشه زبان، ترجمان عقل بوده ولی ترجمان عشق، چشم است که اشکی را از روی احساس و درد و سوز می ریزد، نشانه حضور عشق است. و جایی که زبان گردش منظم خود، جمله های منطقی می سازد ، عقل حضور دارد.

بنابراین همانطور که استدلالات منطقی و کوبنده می تواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبر مکتب، آشکار کند، قطره اشکی نیز می تواند اعلان جنگ عاطفی بر ضد دشمنان مکتب حساب شود»

برای همین ائمه معصوم علیهم السلام به آنان که آمادگی گریه کردن ندارند، سفارش به «تباکی» کرده اند.تا حسین در تمامی قرون و اعصار زنده بماند.

امام صادق علیه السلام فرمود: هرکسی به شنیدن مصیبت حسین (ع) خود را به گریه زد، مستحق بهشت میشود.»امالی صدوق مجلس 29

نتیجه این که: گریه حضرت زینب (ع) واهل بیت(ع) گریه عاطفی و گریه پیام آمور و به نوعی نهی از منکر و شعار شور انگیز  و سوزاننده و رسواگر طاغوتیان و ستمگران بود، و ادامه این راه همواره «جنگ عواطف» بر ضد طاغوتیان و ستمگران است.

یکی از اساتید فرمود: وقتی کسی برای مصیبت امام حسین علیه السلام اشک می ریزد، در آن لحظه توجه امام حسین به او بوده است.

«خداوند درود می فرستد بر پیامبر و برگریه کننده حسین.»

«امام صادق علیه السلام می فرماید: گریه کننده بر حسین در زمان ظهور رجعت می کند.»

«پیامبر شفاعت می کند گریه کننده بر حسین را و از حوض کوثر می نشاند که مقدمه بهشت است.»

چرا یک قطره اشک گریه بر امام حسین (ع) مساوی ثواب صد شهید در معرکه جنگ است؟

چون این این برانگیزاننده بر ظلم است و مقدمه شورش علیه ظالم است.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ب.ظ ]