خبری خواندم، که ملایی از تبلیغ برمی گشت، در مسیر به چادر عشایر رسید. پیاده شد سری به آنها بزند. متوجه شد که پسر خان داماد شده است. پرسید عقدشان را چه کسی خوانده است؟ اظهار بیاطلاعی کردند! حالا آنها در بیابان دور از امکانات و محل پرسش بودند که بعد سی سال عقدخان خوانده شد. بیست سال پیش که برای تبلیغ به شهری که اکنون مشغول تدریس و تبلیغ هستم آمدیم. در جمع خانمها مسئله می گفتم، رسیدیم به بحث شیر دهی که به هرکسی حق نداریم شیر بدهیم. متعجب شده بودند، نمی دانستند یک مادر بزرگ نباید به نوه دختریش شیر دهد. یکی یکی پیداشدند که ما این کار را کرده ایم حالا تکلیف مان چیست؟
پ ن
این یعنی فاجعه در تبلیغ، کم کاری مبلغان، رها شدن مردم در جامعه . فقط بلدیم ناله سر دهیم که امام زمان چرا نمی آیی؟
روی تخت توی اتاق ریکاوری بود، درعالم بیهوشی مطالبی در باره حجابش گفته بود؛ و بیقراری کرده بود. خودش بیاد نمی آورد که چه گفته است. در آخرین لحظه که هوشیاریش کامل شد، شنید مرد پرستاری که بالاسرش بود گفت: ای بابا، انگاری باید این را با حجاب کامل اسلامی می بردیم اتاق عمل!
در حالیکه کلاه و لباس عمل برتنش بود.
باید ارزشهای دینی برای فرد ملکه شده باشد، تا در هر موقعیتی از آن محافظت کند و اجازه ندهد به ان ارزش خدشه ای وارد شود.
رهنمودهاى مقام معظم رهبرى در ابتداى درس خارج مقام معظم رهبرى در ابتداى درس خارج فقه (سه شنبه۲۷ آذرماه) با اشاره به حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(ص) دربارهى «اثرات و تبعات اخروى ریاست» فرمودند: «هیچكس نیست كه بر ده نفر یا بیشتر ریاست و امارت داشته باشد هر كسى كه بر ده نفر، نه حالا بر هشتاد میلیون نفر امارت و ریاست داشته باشد؛ [مگر اینكه] این آدمِ رئیس را كه اینقدر در دنیا محترم است و رئیس است و مدیر است، چنین آدمى را در روز قیامت وقتى كه مىآورند، دست او را به گردنش بستهاند؛ یعنى دست بسته او را وارد محشر مىكنند، آن هم به این شكل كه دستش به گردنش بسته است. نفْس این مسؤولیّت و آمریّت و ریاست، یك تبعاتى دارد كه ایجاب مىكند این را.» رهبر معظم انقلاب در خصوص آثار عدم توجه به این حدیث نبوى در پذیرش مسؤولیتهاى دنیوى فرمودند: «اینها را باید ما بفهمیم؛ اینها را باید بفهمیم. دنبال كرسىهاى ریاست [بودن] چه ریاست اجرائى، چه ریاست تقنینى؛ مىبینید براى نمایندگى مجلس بعضى خودشان را مىكُشند، اگر چنانچه راه پیدا نكنند به هر دلیلى یا مثلاً فرض كنید صلاحیّتش را تأیید نكنند یا رأى نیاورد و غیره، خودش را به آب و آتش و در و دیوار مىزند كه چرا نشد؟
عقل نیست، تدبیر نیست. ملاحظه كردید؟ اگر چنانچه این ریاست، مایهى یك چنین دغدغهاى است، خب انسان رها كند؛ مگر اینكه واقعاً متوجّه انسان بشود و واجب باشد براى انسان؛ آن [جا] بله [لازم است].» به امور اخروى باشد، آثار و بركات زیادى براى جامعه اسلامى دارد كه ازجمله آنها مىتوان به موارد زیر اشاره كرد: ۱- شایسته سالارى و قرار گرفتن افراد لایق در مناصب و مسؤولیتها،
۲- حل سریعتر مشكلات جامعه
۳- عدم كوتاهى و قصور مدیران در همه سطوح،
۴- افزایش ضریب امنیت ملى كشور
۵- كاهش بداخلاقى سیاسى و تخریب دیگران،
۶- كاهش هزینههاى ناشى از رقابتهاى انتخاباتى،
۷- توجه به شاخصههاى اسلامى در سپردن مناصب مدیریتى.
پ ن آنچه موجب نقد و هشدار رهبرى انقلاب در مسابقه براى كسب مسؤولیتها در بخشهاى مختلف نظام قرار گرفته، رفتارهایى است كه بعضاً توسط برخى افراد براى رسیدن به پست و مقام بدون توجه به بار سنگین اخروى مسؤولیت ها صورت مىگیرد.چراكه، همانطور كه پذیرش مسؤولیت با نگاه به تبعات اخروى و تكلیف گرایى، موجب قوام و رشد جامعه مىشود، پذیرش بدون ملاحظه مسؤولیت اخروى، موجب عقب ماندگى جامعه و رشد پدیدههاى زشت و ناپسند در جامعه خواهد شد.
در علوم سیاسی بحث بر سر این است که چه چیزی قدرت می آورد؟
علمای علم سیاست، گزینههایی مثل پول، زور و… را نام برده اند.
اما خداوند در قرآن سفارش می کند “وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُم وَآخَرينَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ يَعلَمُهُم ۚ وَما تُنفِقوا مِن شَيءٍ في سَبيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيكُم وَأَنتُم لا تُظلَمونَ” سوره مبارکه الأنفال آیه ۶۰
هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [= دشمنان]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمیشناسید و خدا آنها را میشناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده میشود، و به شما ستم نخواهد شد! که قدرتمند باشید.
این آیه دستور می دهد، که از جهت نظامی تا آنجا که می توانید خود را قوی کنید تا دشمنان از ضربه زدن به شما مایوس شوند.
آیا قدرت نظامی به تنهایی ضامن پیروزی انسان می شود؟
این به آن می ماند که یک خانواده همه برای تهیه نان به نانوایی بروند. یا همه برای پختن غذا به آشپزخانه بروند. و به همین منوال همه با هم به یک کار مشغول گردند کارهای خانواده لنگ می ماند.
باید مادر خانه غذا بپزد و پدر خانه برای درآمد خانه کار کند.
اگر قدرت سیاسی نباشد، با قوی ترین سلاحها هم نمی توان پیروز شد، زیرا بدون فکر هر روز به یک نقطه حمله میکنند و این باعث شکستشان می شود.
نتیجه می گیریم که افراد جامعه باید هر گروهی بخشی از جامعه را تقویت کنند.
گروها باید تقسیم شوند برای تولید علم، مثل پزشکی، مهندسی، علوم انسانی…..
این قدرت جز با پژوهش بدست نمیآید. این طلاب محترم هستند که وظیفه دارند پژوهش را در برنامه خود قرار دهند.
شاید بعضی بگویند ما نمی توانیم پژوهش کنیم.. قال علیٌ علیه السلام :ِان لَم تَکُن حَلیماً فَتَحلَّم، فَاِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ اِلاّ اَوشَکَ اَن یَکُونَ مِنهُم.اگر حلیم و بردبار نیستی، خود را به بردباری و حلیمی بزن، چرا که هیچکس خود را شبیه کسی نمیسازد، مگر اینکه امید است از آنان باشد.وسائل الشیعه، ج11، ص212،
. یعنی اگر پژوهشگر نیستیم تظاهر به پژوهش کنیم.این از روشهای تحمیل ظاهر به باطن است.
با توجه به اینکه اگرآب در کنار مواد دیگر قرار بگیرد بوی آن را جذب می کند. وقتی آب را در یخچال می گذاریم بوی ترشی و سایر مواد غذایی را جذب می کند. دوسوم بدن ما را آب تشکیل می دهد.
بنابراین اگر به هر کاری زیاد توجه کنیم، روی ما تاثیر می کند. اگر زیاد به موسیقی علاقه نشان بدهیم، مهارتمان در موسیقی زیاد خواهد شد. اگر به شعر علاقه داشته باشیم، شاعر می شویم. بنابراین باید برای پژوهش تلاش کنیم.
برای تولید علم باید با قرآن مانوس باشیم و از دریای بیکران قرآن، علوم را استخراج کنیم.
این وسوسه نباید ما را دچار رکود کند که همه چیز را مفسرین از قرآن کشف کرده اند؛ زیرا چنین تفکری منجر به این نتیجه می شود که سخن خداوند نامحدود توسط مفسرین محدود شده است. درحالیکه خداوند نامحدود و سخنش هم نامحدود است.
وقتی او را در صحن حضرت معصومه (س)دیدم، فقط دوتا شاخ در نیاوردم؛ عمامه بزرگ، عبا و لباده زیبا بر قامتش خودنمایی می کرد. چشمانم سر خورد به نعلین زرد تا جوراب سفیدش رسید. چه کسی باور می کرد این سید خوشقد بالا همان طلبهای است، که از در بیرونش میکردی از پنجره وارد میشد! کمی به حافظهام فشار آوردم تا نامش را بیاد بیاورم، زمان به سرعت گذشته بود. بعد 40 سال خیلی تغییر کرده بود. خلاصه از میان سلولهای خاکستری نامش جلوی چشمانم حاضر شد، خیلی عجیب بود. هنوز هم نامش برایم غریب بود. باز هم نتواستم مثل همان وقتها بین او ودوستش، اسمشان را تفکیک کنم که کدام “عجیب” بود، و کدام “غریب". خودش ابراز کرد استاد من عجیب هستم. دیدی استاد می گفتید که من هرگز آدم بشو نیستم. از مقاماتش می گفت: باید بیایی و از نزدیک تماشا کنی و ببینی چه بیا و برویی دارم. از مسجد و مریدانش می گفت. خاطراتم مرا به کنار صحن امام رضا(ع) برد، او و دوستش تا مرا دیدند، آمدن جلو و گفتند استاد ما را ببین، مرد کوری که گدایی می کرد نشان دادند، همینکه دهانش را باز کرد تا با مدحی از امام رضا(ع) پولی از زوار بگیرد؛عجیب، مشتی خاک از روی زمین برداشت و داخل دهان فقیر بیچاره ریخت. دوتایی خنده کنان فرار کردند. حالا او مقاماتش را شماره میکرد. من بازهم اسم واقعیش را نپرسیدم که چیست. به خاطر رفتار بدشان، به عجیب و غریب معروف بودند. در درس من شرکت میکردند، آن دو را بیرون میکردم از پنجره وارد میشدند.
پ ن ته قلبم خوشحال بودم که جامعه به روحانیت اعتماد و نیاز مبرم دارد. متاسف بودم که کمبود روحانی داریم، و میدان برای نخاله های این چنینی باز شده است.
خیلی مطالعه را دوست داشتم، اما افسوس که کتاب یا مجله برای خواندن یافت نمی شد. دهه چهل بود. فقط” کیهان بچهها” وجود داشت، آنهم مجاز نبودم بخوانم. پدر با خواندن این گونه مطالب مخالف بود. عقیده داشت، مطلبی که نه برای دنیای انسان فایده دارد نه برای آخرت چرا بخوانیم.
برادرم که دوسال از من بزرگتر بود، پنهانی کیهان بچه ها می خرید و میخواند، برای اینکه فقط یک گناه مرتکب شده باشد، که بدون اذن پدر مجله را خواندهاست، مجله ها را در یک جعبه ای که خودش با تخته به شکل صندوق ساخته بود پنهان می کرد و درش را قفل می کرد. او فکر می کرد که فقط خودش خلاق است نمی دانست که من هم خواهر او هستم خلاقیت دارم. من هم پنهانی لولاهای صندوق را باز می کردم و چندین جلد مجله را بر می داشتم و تا مدتها می خواندم. کیهان بچه ها داستانهای تخیلی به صورت دنباله دار می نوشت. از جمله داستانهای تخیلی، داستان آدم آهنیها بود که ابزار های ساخت دست انسانها بود. این آدم آهنی ها یک روز علیه سازندگان خود قیام کردند و سرنوشت آنها را بدست گرفتند!
این روزها بنا به امر ولایت فقیه در فضای مجازی فعالیت می کنم، متوجه هستم باید مطلبی را بنویسم که قدمی در راه پیشرفت دین و انقلاب باشد.یعنی مطلبی که به درد دنیا و آخرت بازدید کنندگان بخورد. درست همان چیزی که پدر «روحش شاد» در کودکیم از من می خواست.
و داستان آدم آهنی قصه من به این ماجرا چه ربطی دارد؟
آنوقت ما قصه را خواندیم ولی حالا آدم آهنی ها را می بینیم که برای ما رتبه بندی می کنند و به مطالب ما ارزش می دهند در حالیکه محتوای مطلبی که نوشته ایم نه فایده دنیایی دارد و نه اُخروی! وقتی مطالب را می خوانم، میگویم:پدر آن روز که کیهان بچهها منتشر می شد، در زمان طاغوت بود. و اکنون بعد از چهل سال از انقلاب می گذرد و به خاطر به ثمر رسیدن این انقلاب چه بسیار خونهای پاک ریخته شد، رهبر و مولایم سفارش پشت سفارش که طلاب در فضای مجازی فعال باشند و شبهههای جوان فریب را پاسخ دهند . متاسفانه آدم آهنی های فضای مجازی فرصت نمی دهند تا طلاب متوجه شوند که کدام گزاره به سود دین و اخلاق است. وبلاگها مملو از گزارههای خنثی می باشد، درست عین کیهان بچههای دهه چهل که تیراژی میلیونی داشت.
درسهایى از سیره فرهنگى و اقتصادى امام عسكرى(ع) براى جامعه امروز با نگاهى به مواعظ و توصیهها و نیز شیوه عملى و رفتارى امام عسكرى(ع)، مىتوان سیره عملى و الگویى مبتنى بر مبانى فرهنگى و ارزشى براى جامعه امروز اتخاذ و بهصورتى برنامهریزى شده و مدون آنرا عملى و اجرایى نمود؛ چراكه آن حضرت توانست با وجود فشارها و مشكلات طاقت فرسا در مدت امامت خود، فرهنگ دینى را تبلیغ و از حیث اقتصادى شیعیان را یارى كند. در این رابطه مىتوان به موارد ذیل به عنوان نمونه اشاره نمود: ۱. عمل به اصل امر به معروف و نهى از منكر امام عسكرى(ع) در سیره عملى خود به اجراى این اصل متعالى قرآنى پایبند بودند و در موارد لزوم به شكل صحیحى از آن بهره مىبردند. ازجمله این موارد نامهاى است كه آن حضرت به «اسحاق بن اسماعیل نیشابورى» مرقوم فرمودند و او و دیگران را هشدار داده و با صراحت آنان را درباره عواقب سخت كارشان بیدار نمودند. در متن این نامه آمده است: «پس از درگذشت امام پیشین(ع) و بعد از فرستاده دوم من و آنچه از شما به او رسید، خداوند به سبب آمدنش پیش شما، وى را كرامت و عزت عطا كرد و پس از آنكه «ابراهیم بن عبده» را بر شما گماردم و نامهاى هم بهوسیله محمد بن موسى نیشابورى براى شما نوشتم، راه غفلت را پیمودید. در هر حال، باید از خداوند كمك خواست. مبادا درباره خدا كوتاهى كنید و از زیانكاران باشید! از رحمت خدا به دور باد كسىكه از اطاعت خدا رو گرداند و پندها و موعظههاى اولیاى خدا را نپذیرد. به راستى خداوند شما را به اطاعت خود و اطاعت پیامبر و اطاعت اولوالامر فرمان داده است.اى اسحاق! خداوند تو و خاندانت را مشمول رحمتش كند اگر سنگهاى سخت و استوار برخى از محتواى این نامه را مىفهمیدند، از ترس و بیم خداوند متلاشى مىشدند و به طاعت خدا در مىآمدند و هرچه مىخواهید بكنید، به زودى خدا و پیامبر و مؤمنان عمل شما را خواهند دید و آنگاه سر و كارتان با خداى داناى نهان و آشكار است.» (تحف العقول، ص۴۸۵) همچنین آن حضرت به رعایت حقوق برادران دینى و فروتنى در برابر آنان توجه داشته و مىفرمایند: «كسىكه به حقوق برادران خود آشناتر باشد، براى اداى آن حقوق بیشتر تلاش مىكند و منزلتش نزد خدا بالاتر است. هركه در دنیا براى برادران خود فروتنى كند، در پیشگاه خداوند از صدیقان محسوب مىشود.» ۲. ترویج فرهنگ صرفه جویى و پرهیز از اسراف ترویج فرهنگ صرفه جویى یكى از نمودارهاى اقتصادى سیره امام است كه ایشان اعتقاد داشتند برنامه ریزى درست در زندگى موجب رشد اقتصادى بوده و از زیرساختهاى توسعه اجتماعى و بالندگى اقتصادى یك جامعه محسوب مىشود. در سیره امام حسن عسكرى(ع) در این باره نكات قابل توجهى وجود دارد كه نمونهاى از آن ماجرایى است كه «محمد بن حمزه سرورى» آنرا نقل مىكند و مىگوید: توسط ابوهاشم جعفرى نامهاى به محضر امام عسكرى(ع) نوشته و درخواست كردم كه آن حضرت دعا كند تا خداوند متعال در زندگى من گشایشى ایجاد بفرماید. هنگامى جواب را توسط ابوهاشم دریافت كردم، آن حضرت نوشته بود: «پسر عمویت یحیى بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقى گذاشت و این درهمها به ارث به تو مىرسد، پس خدا را سپاسگزارى كن و بر تو باد به میانهروى؛ از اسراف بپرهیز كه اسراف از رفتارهاى شیطانى است». بعد از چند روزى، پیكى از شهر حران آمده و اسنادى را مربوط به دارایى پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامهاى كه بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم كه پسرعمویم یحیى بن حمزه همان روزى فوت كرده است كه امام آن خبر را به من داد. به این ترتیب از تنگدستى و فقر رهایى یافته و بعد از اداى حقوق الهى و احسان به برادرهاى دینىام، طبق دستور امام زندگى خود را بر اساس میانه روى تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجى پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگىام سامان یافت. درحالیكه در گذشته فردى مبذّر و اسراف كار بودم.» (كشف الغمه فى معرفه الأئمه، ج۲، ص۴۲۴) ۳. برنامه ریزى صحیح در جهت حفظ بیت المال و كنترل امور اقتصادى از دیگر درسهاى سیره عملى امام عسكرى(ع) در بحث اقتصادى، توجه به حفظ و نگهدارى اموال مسلمانان و بیم از تباه شدن و از بین رفتن آنها و هزینه كرد آن در مسیر درست و مناسب است. آن حضرت به دلیل توجهى كه به این موضوع داشتند، باوجود شرایط سخت سیاسى و اجتماعى، در بیشتر مناطق شیعه نشین، براى دریافت حقوق شرعى از مردم و صرف آنها در مسیر درست خود، نمایندگان و وكلایى تعیین فرموده بودند تا شیعیان براى حلّ مشكلات شرعى و اجتماعى خود به آنها مراجعه كنند. آن بزرگوار به كارها و امور آنها رسیدگى كرده و آنان را زیرنظر داشتند و با مكاتبه آنها را حمایت و هدایت مىكردند. علاوه بر این نیز خود با پیشه نمودن زندگى زاهدانه كه مىتوان آن حضرت را زاهدترین فرد زمان خود یافت، همگان را به عدم تبعیت از الگوهاى رفتارى نادرست تشویق نمو و حتى با كار و تلاش بسیار، عموم را به اهمیت كار و تلاش و فعالیت اقتصادى آگاهى مىدادند چنانكه به نقل تاریخ مىتوان آن حضرت را از فعّالترین افراد جامعه خود عنوان كرد. (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج۴، ۳۲۸)
وارد اتوبوس شد، همه بهش نگاه میکردند. احساس خوبی داشت، فخر، غرور، بزرگی. دیگر نمیتوانست تحمل کند. او پیش خود فکر می کرد که همه میدانند همسر امام عصر هستم! به من زنگ زد، گفت: دیشب خواب دیدم و ماجرای خوابش را گفت: و تعبیرش را می خواست بداند. گفتم: شما باید در باره امام زمان(عج) بیشتر مطالعه کنی تا گرفتار این کابوسهای شیطانی نشوی. با تعجب پرسید: این یک کابوس بوده است؟ گفتم: کابوس بدی هم هست. اگر شما به این کابوسهایتان دلبسته شوید، کم کم باورتان میشود که همسر امام عصر هستی، بعد نوبت ادعایتان میشود. در نهایت یا سر از تیمارستان در میآورید یا زندان! برای همین به شما توصیه میکنم اطلاعاتتان را دراحوالات امام عصر بیشتر کنید. پ ن بنده خدا گرفتار همسر بد اخلاقی شده بود، با خودش فکر می کرده اگر همسر امام زمان بود، این بدبختی ها به سراغش نمیآمد. شیطان هم منتظر بود تا درخواب به او تلقین کند که توهمسر امام زمانت هستی!
وارد خانه شد، در را باز کرد، با شگفتی دید که یک نفر توی هالشان نشسته است! یکه خورد این چه کسی است و چگونه وارد منزل شده است؟! هنوز در فکر و تحلیل حادثه بود که مهمان ناخوانده سلام کرد، و در ادامه خودش را معرفی کرد که من مهدی هستم!
هاج و واج شده بودم، دست و پایم را گم کردم، فرصت فکر کردن برایم نگذاشت، امر کرد که مبلغ یک میلیون تومان ببر به فلان شخص بده، بسیار نیازمند است!
رفته بود اتاق طبقه بالا را تمیز کند، صدای شبیه جیرجیر شنیده بود. دوباره در را باز و بسته کرد دید صدا از در نبود. موهاش سیخ سیخ شد، احساس کرد بدنش یخ زده.یاد حرف دخترش افتاد. چندماه پیش دخترش تو این اتاق درس می خواند. آمد پایین گفت: من دیگه اتاق بالا درس نمی خوانم. مادر پرسید: چرا؟ گفت اینجا یک صداهایی می شنوم. برای همین به من زنگ زد، این چه صدایی که توی اتاق هست؟ پرسیدم دخترت داستان اجنه نمی خواند؟ گفت :چرا اتفاقا توی کانال تلگرام گوشیش داستان جن و روح داره و می خوانده. بهش گفتم اول از آن کانال خارج بشه، بعد معوذتین را بخوانید و به آب بدمید و به چهار گوشه اتاق بریزید. بعد از یک هفته زنگ زد و تشکر کرد و گفت دیگه هیچ صدایی از اتاق شنیده نمی شود.
تنها بودم، به دیوار اُپن تکیه داده بودم و کتاب جن را می خواندم صدای چرخوندن چیزی شبیه فرفره را روی آن شنیدم، بلند شدم روی اُپِن نگاه کردم ، هیچ چیزی ندیدم دوباره مشغول خواندن کتاب شدم،«حجت الاسلام آقای اعتمادی می گفت: در ایام جوانی برای تبلیغ ماه محرم به روستا اعزام شده بودم، و قرار بود بعد از سخنرانی و روضه بروم روستای مجاور که سه کیلومتر فاصله داشت. غروب بود که در مسیر بودم، هوا تاریک شده بود، که دیدم یک نفر از راهی که تقاطع بود آمد پیش من و گفت حاج آقا خواهشی داریم، گفتم :بفرمایید گفت: بیایید برای مراسم ما روضه امام حسین بخوانید. نگاه کردم دیدم فقط نیم تنه دارد از پا ها خبری نیست!
موهای تنم سیخ شد، فهمیدم که یارو جن است. گفتم : در روستا منتظر من هستند ، باید بروم چون قول داده ام.بعد ها که به استادم گفتم: گفت باید می رفتی در جمعشان روضه می خواندی ، حتما چیزهای برایت مکشوف می شد». دوباره همون صدا شروع شد، صدای چرخوندن فرفره؛ گفتم ای بابا انگار که وِل کُن ماجرا نیستید ها. سوره معوذتین را خواندم.دیدم وقتی موجودی را نمیبینی ولی صدایش را می شنوی اصلا برایت مطلوب نیست.دانستم که اگر ما صدای موجودات را می شنیدیم و معنای سخنانشان را درک می کردیم، زندگی برایمان بسیار سخت می شد.
مثلا در بستر خوابیدیم و صدای مورچه و موریانه و سایر حشرات اطرافمان را بفهیم، تا طلوع صبح باید به نقشه هایی که برای وسایل زندگی ما می کشیدند فکر می کردیم.
قبلا دخترم مشتاق این کتاب شده بود، و بهش نصیحت کرده بودم که نخوان ولی اصرار داشت که بخواند و میگفت: میخواهم جن را بشناسم و تسخیرش کنم و از او کار بکشم.
مثلا موقع امتحانات بیاد و برام پاسخ سؤالات را بگه. خلاصه هرچه بهش نصیحت کردم فایده نکرد، تا اینکه مزاحمت دوستان ناپیدا شروع شد. که با دعاهای خاص نجات پیدا کرد. این همان کتابی بود که شروع به خواندش کرده بودم، کتاب را بستم، گفتم نخواستیم در باره جن اطلاعاتی بدانیم. این هم از اصرار طلاب بود که در باره جن برامون بگو، و گرنه ما را چه بکار از ما بهترون!
با بسته شدن کتاب، اجنه هم در آن فرو رفتند، درست عین کتاب جُمانجی!
خدایا مرا با «لقد کرمنا بنی آدم» برجسته کردی و جسمم را در کمال «تبارک الله احسن الخالقين »14 مومن، به نمایش گذاردی. از روح خودت در وجودم دمیدی و مفتخرم کردی به «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی »، 29 حجر.الهی می دانم که مرا با فطرت پاک آفریدی. برنامهای که برایم تنظیم کرده بودی، هرچه جسمم رشد می کرد، باید روحم رشد می کرد و جای خالی در قالب تنم باقی نمی ماند. خوب می دانم که اگر فقط به جسمم رسیدگی شود، خیلی هم رشد کنم، شاید در حد یک فیل، یا یک گاو برسم. اما رشد من با دو بعد جسم و روح است، که اگر درست تربیت شود از فرشته افضل تر می شوم و خدای نکرده اگر ذرهای غافل شوم، در گروه أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ وارد خواهم شد.179 اعراف اما اکنون که این قالب تنم بزرگ شده است متاسفانه خلاهایی را در عقل، درک و قلبم احساس میکنم. نمی دانم بخشی از تربیتم اجباری بوده است، طبق فرمول « وَ الْبَلَدُ الطّیبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بأذنِ ربّهِ والّذی خَبُثَ لَایخْرُجَ اِلّا نَکداً 58» اعراف قرار بود که با این ابزار، فطرت پاک، و راهنمایانی مقدس از اولین پیامبر گرفته تا زمان غیبت امام معصوم(عج) که سایه ولایت برسر ما ریزش رحمت دارد راه بندگی و فلاح را بپویم، اما نمی دانم چه شد که مسیرم به کجراهه منجر شد؟ نمیدانم شاید باید پدر و مادرم به اصل « فلینظر الانسان الی طعامه» توجه می کردند. 24 عبس
شاید و حتما توجه داشته اند پس باید مراقب مربیانم می بودند که چه غذای روحی برایم تهیه می کردند. و صد البته باید مراقب دوستانم می شدند که با چه کسانی همنشین هستم. ورودیهای عقلم را کنترل می کردند، چشمم، گوشم، دهانم را با تقوا واگسینه میکردند، تا هر تصویر و سخن و خوراکی آلوده را پس بزنم. خدایا دستم را بگیر
ما گاهی آنقدر به خودمان اطمینان داریم که گمان می کنیم در مسیر درستی قرار داریم.این حس خودخواهی باعث می شود، که خویشتن را هدایت گری مصلح بپنداریم.در حالی که نگاهمان به بیرون از یک روزنه تنگ است.
یعنی فقط عبور یک سلسله را می بینیم، بدون توجه به ابتدا و انتهای آن، عجولانه حکم صادر می کنیم.
وقتی هم متوجه قضاوت نادرست خود می شویم، جرات پوزش خواهی نداریم.مجموعه این برخوردها از تاثیر گذاری افراد می کاهد.
فرقی نمی کند چه برچسب زننده باشی و یا برچسب گیرننده، نتیجه بی خاصیت شدن هردو گروه است. شاید در گذشتههایی که خیلی نزدیک است، تهمت افراد در بین چند نفر مطرح می شد. اما در این دوره پسا مدرن تهمتها جهانی می شود،چون در کوچه محله مجازی این اتفاق میفتد.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس به برادر دینی خود تهمت بزند حرمتی میان آن دو به جا نمیماند.
برهمین اساس تهمت زدن گناه بزرگی محسوب می شود.چون حرف چه حق باشد چه باطل اثر خود را بر روی سلولهای خاکستری میگذارد.
رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند :هر كس به مرد يا زن مؤمن بهتان بزند يا درباره او چيزي بگويد كه از آن پاک است، پروردگار در روز قیامت او را بر تلّي از آتش نگه می دارد تا از سخن خود درباره آن مومن برگردد.
هی تلاش میکردم تا خودم را بشناسم، که نتیجهاش شناخت پروردگارم شود. نشد نشد که نشد. جلوی آیینه ایستادم به خودم زل زدم و به همه زوایای چهرهام نگاه کردم. از پدر و مادرم در باره پدران و مادرانشان پرسیدم، فقط پدر بزرگ و مادر بزرگشون را دیده بودند؛ آنهم در کودکی. از بزرگی شنیدم باید خودم را بشناسم یعنی: اینکه بدانم چه کسی مرا آفریده است؟ «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بله اقرار می کنم که همه چیز در ید قدرت پروردگارم می باشد. ولی باز دلم بیقرار شناخت مولایم بیقراری می کرد. تا اینکه به این آیه رسیدم: «خداى متعال در آیه29 سوره«الرحمن» به دائمى بودن خلقت و آفرینش اشاره نموده مى فرماید: (خداوند هر روز در شان و کارى است)؛ «کُلَّ یَوْم هُوَ فِى شَاْن».» مولای من هر روز و هر لحظه و آن به آن در وجود من دست به کار است. اگر یک آن بخواهد سرنوشتم را که نتیجه رفتارهای خودم میباشد تغییر دهد و امر کند، «کن فیکون» من در تقدیر “اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم“. سوره رعد، آیه11
قرار می گیرم.و اینگونه شد که به مقدار ارزنی توانستم به شناخت برسم.
تاثیر پذیری نوجوانان دشوارترین دوران حیات انسان از جهت تربیتی، دوره نوجوانی است. این دوره که حدود سنی 18-12 سال را در بر میگیرد منطبق بر دوره راهنمایی و دبیرستان است.بیشترین مشکلات تربیتی در این دوره پیش میآید و اغلب در همین دوره است که فرزندان یا از دست می روند یا در مسیر سعادت گام بر میدارند. این دوره مرحله انتقال از کودکی به دوران جوانی و بزرگسالی است. نوجوان از یک سو در حال هجرت از وابستگیهای دوران کودکی است؛ از سوی دیگر توانایی لازم را برای حل بسیاری از مسائل زندگی ندارد و همین نوسان فکری و روانی درماندگی، تزلزل و گاه پریشانی و ابهام را در او ایجاد میکند و آرامش روحی او را میگیرد. در این دوره اگر والدین نتوانند از نوجوان حمایت کنند، فرزندان از حوزه جاذبه خانواده خارج میشوند و در معرض جذب و انجذاب عوامل محیطی قرار میگیرند.
ساده کردن مفاهیم قرآنی برای انتقال مفهوم ولایت فقیه به جوانان، مردم عادی و حتی فرهنگیان، با این سؤال که فقیه چه کسی است ؟ و توضیح این مطلب که فقیه کسی است که از مسایل و احکام دینی آگاهی دارد و مرگ بر ضد ولایت فقیه یعنی چه؟.در ادامه توضیح داد، من طلبه فقیه تر هستم یا امام جمعه شهرستان، امام جمعه شهرستان فقیه تر است یا رهبر، رهبر فقیه تر است یا امام زمان(عج)، امام زمان(عج) فقیه تر است یا پیامبر(ص)؛ پیامبر(ص) فقیه تر است یا خداوند ؟ با این بیان که اگر سؤال دینی داشته باشید از چه کسی می پرسید.؟در پاسخ گفتند: از علما می پرسیم. مبلغ در جواب آن ها گفت :اگر از من طلبه بپرسید و قانع نشوید از امام جمعه شهرستان سؤال می کنید و اگر مطمئن نشدید از نماینده ولی فقیه در استان سؤال می کنید و در ادامه اگر اطمینان پیدا نکردید از مقام رهبری می پرسید و اگر باز هم به جواب نرسیدید آرزو می کنید کاش امام زمان (عج)ظهور کرده بود و از او می پرسیدید؛ و در نهایت برای اطمینان دوست دارید که از پیامبر(ص) بپرسید و اگر برای شما ابهامی باقی ماند دوست دارید تا از خداوند بپرسید، چون اوست که تمامی مصالح و مفاسد احکام را برای بشر وضع نموده است؛ و مرگ بر ضد ولایت فقیه یعنی مرگ بر ضد خدا!
قابل توجه است که در پایان بحث، فرهنگیان از تفهیم مطلب تشکر کردند . در قطار با یک نفر از اهل سنت همسفر شد، همسفر گفت شما با استفاده از مهر در سجده گرفتار بت پرستی می شوید!! در پاسخ به او گفت: اول؛ که ما این کار را از خلفای شما آموخته ایم؟! همسفرش با تعجب پرسید؟ چگونه به این امر رسیدید؟در پاسخ گفت: از وصیت خلفای شما که خواستند در کنار تربت پیامبر (ص)مدفون شوند تا از خاک قبر پیامبر (ص)تبرک بجویند!! ماهم می خواهیم از تربت فرزندش تبرک بجوییم!! دوم؛ اگر سجده بر خاک بت پرستی است، شما که روی سجاده پشمی یا نخی و پلاستیکی سجده می کنید پس سجاده پرستی می کنید!! اگر سجده برغیر خاک و سنگ مجاز بود؛ ثروتمندان -پیشانی را که جایگاه غرور انسان است -بر خاک نمی ساییدند بلکه مهر های زرین و جواهر نشان انتخاب می کردند!! برای کسی که نماز نمی خواند با این دلیل چون از نماز خواندن لذت نمی برم!!! از او پرسید: زمانی که شما بیمار می شوی و به پژشک مراجعه می کنی، پزشک برای شما نسخه می نویسد و دارو می دهد، و او از یک سری خوردنی ها شما را منع می کند شما با یک بار خوردن سالم می شوی یا این که همه داروها را استفاده می کنی تا حالت خوب شود؟! بنابراین شما باید خواندن نماز را ادامه دهی و از سایر حرام ها دوری کنی تا لذت نماز را بچشی!!!
هنر دینی کشف رابطه تبلیغ دین با هنر و تأثیر هنر و کارآیی آن در تبلیغ دینی منوط به تعریف و فهم هنر دینی یا به عبارت دیگر هنر اسلامی ست.هنر اسلامی آن هنری است که تجلی معنویت و تعهد انسان باشد و در خدمت تعالی اندیشه و عمل انسان قرار گرفته و موجب سستی و انحراف در فکر و عمل او نشود. هنری که تنها در خدمت غرائز مادی و پست بوده و تنها خدمت گزار جنبههای مادی بشر و احیاناً در خدمت طاغوتها و انسانهای پست اندیشه و سست عنصر باشد، هنری مبتذل و غیردینی محسوب میشود.با توجه به تحقیق های انجام شده بعضی از شاخصهای هنر دینی عبارتند از: ـ باورهای اسلامی (اعتقاد، ایمان و یقین به فرامین و دستورهای اسلام، قرآن و اهل بیت علیهم السلام)؛. مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ1 ـ ایجاد کننده روح تعهد و مسئولیت پذیری و امیدواری به خداوند؛ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ .2 ـ اعتقاد به ولایت و تأسی به اهل بیت ؛ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ 3 ـ داشتن بینش سیاسی و اعتقاد به مبارزه و ستیزه جویی با کفار و منافقین؛ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ 4 ـ داشتن روحیه امر به معروف و نهی از منکر (دعوت به خوبیها و نهی از زشتیها)؛ . كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ5 ـ اعتقاد به جاودانگی دین اسلام؛ وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِْسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الآْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ6 ـ اعتقاد به جاودانگی انسان بعد از مرگ (نمایش بعد جاودانی انسان)؛ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ7 ـ تقویت روحیه ایثارگری در جامعه (روح حماسی)؛ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ8 ـ ایجاد روحیه شهادت طلبی (تصویرپردازی از شهادت و شهید)؛ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ9 ـ مبارزه با اسراف و مصرف گرایی؛ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ 10 ـ مبارزه با فقر و فساد و تبعیض؛ وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الأَْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ 11 ـ زنده نگه داشتن یاد شهدا؛ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ 12 ـ نمایانگر وحدت و هماهنگی خدا؛ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ـ دعوت انسان به فطرت؛ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ 13 ـ نمایانگر بندگی خدا و آزاد کردن انسان از بندگی غیر خدا؛ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ14 ـ داشتن زبان مردمی؛ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ15 ـ درهم شکستن آداب و رسوم و سنتهایی که برخلاف تعلیم اسلام و سد راه گسترش اسلام است و جانشین کردن آداب و رسوم اسلامی.
تشبیههای قرآن، تابلویی زنده قرآن در تشبیههای خود برخی حقایق و مفاهیم را چنان دقیق توصیف کرده است که میتوان تصاویر کامل و دقیق و گویای آن را همچون تابلویی زنده و جذاب در پیش روی خود مشاهده نمود. قرآن در صحنه ای حالت کفار را در روی گردانیدن از مواعظ و آیات روح پرور قرآن به گورخرانی وحشی و رمیده تشبیه نموده که از برابر شیری بگریزند: «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ؛ گویى گورخرانى رمیده اند* كه از مقابل شیرى فرار كرده اند.» در صحنه ای دیگر عالمان یهود را بخاطر سرپیچی از فرامین تورات به الاغی تشبیه نموده که باری از کتاب بر دوش میکشند: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گردیدند] آنگاه آن را به كار نبستند همچون مثل خرى است كه كتاب هایى را برپشت مى كشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى نماید.» هرچند تشبیه چنین جماعتی به الاغی که فاقد عقل و شعور است، در بدو امر کافی به نظر میرسید، اما توصیف آنان به الاغی که باری از کتاب بر دوش میکشد و از کتاب چیزی جز سنگینی آن عایدش نمیشود، تصویر دقیقی از عالم نمایان یهود ارائه میدهد که با وجود در اختیار داشتن کتابی آسمانی، حظ و بهره ای از معارف آن نبردند و به تعالیم آن بی اعتنایی نمودند.
نقش هنر در انتقال مفاهیم اخلاقی :نویسنده نرجس خاتون محمدی
بدون خدا نگاه کردن برای ما عادی شده است. اگر نگاه خدایی باشد هرگز گرفتار گرههای کوردر زندگی نمی شدیم.
خیلی ساده با ارتکاب رفتارهای ظالمانه، راه آینده را برای خودمان پر از سنگلاخ و چاه و چاله می کنیم.
گره کور در زندگی، مانند طناب هزار گره، پیچ می خورد، فریاد واسفا سر می دهیم و به زمین و زمان ناسزا
می گوییم.
بدون اینکه در تونل اعمال گذشته جستجو کنیم، بین افراد همجوارمان با بدگمانی رمل و اسطراب می اندازیم و قرعه را به نام بی گناهان میزنیم، خصوصا اگر کف بین یا فال قهوه ای را هم به آن ضمیمه کنیم.
در حالیکه همه حوادث ناراحت کننده ما روی طنابی بوده است که در طی زمان روی آن آویخته بودیم، و زمان برداشتن آنها یکی یکی میرسد؛ و این همان بِماکَسبت اَیدیهِم است، که خداوند هشدارش را از قبل به ما داده است.
اگر فتنهای که ما مدیریت کردیم، در گذشته آتش کوچکتری را تولید کرده باشد؛ شاید امروز یا فردا و فرداهای نزدیک پیش نیاید ولی در آیندهایی که دیر نیست با آتش چند برابر بزرگتر در زندگی ما رخ خواهد داد.
پس مراقب رفتار و عمل کرد خود باشیم، و عالم را محضر خدا بدانیم و در محضر خدا معصیت نکنیم.
در میان آیات قرآن به شیوههایی برمی خوریم که در تصویرگری مفاهیم و مجسم نمودن معانی، نقشی شگرف و سحر آمیز ایفا مینمایند. در این جا به برخی از آنها به همراه نمونههایی از صحنههای بدیعشان میپردازیم:
الف) تشبیه
شاید بتوان گفت که در میان فنون بلاغت هیچ یک در مجسم نمودن معانی و تصویرگری مفاهیم، به پای تشبیه نمیرسند. تشبیه معنا را آنگونه آشکار میسازد که گویی آن را میتوان با چشم خود دید و با انگشتان خود آن را لمس نمود.آن چه تشبیه ها را از میان همنوعانشان برتری بخشیده، آن است که تشبیه با ایجاد مشابهت میان معنایی معقول با امری محسوس به خوبی معنا را در قالبی مجسم، آن هم در جامهای زیبا در پیش روی مخاطب میگذارد. اهل ادب به این حقیقت معترف هستند که قرآن زیباترین، جامع ترین و دقیق ترین تشبیه ها را برای بشریت ارزانی داشته و با تشبیهات خود نقشی سحر آمیز در پرده برداری از معانی و حقایق ایفا نموده است. تشبیه در قرآن تنها یک آرایش کلامی و زیبایی لفظی نیست که هدف از آن تنها ایجاد مشابهت میان اشیا باشد و بس، بلکه قرآن به کمک تشبیه، روح و حیات و نشاط به کالبد الفاظ میدمد و معانی ذهنی رابه صورتهایی مجسم و زنده در قالب تصاویری بدیع به نمایش میگذارد و البته در این میان از عنصر هنر، زیبایی، نظم و موسیقای کلام غافل نمیشود و همه را در کنار هم، در نهایت هماهنگی و زیبایی مورد استفاده قرار میدهد.
تمام گرفتاریهای ما و ملت های مسلمان به علت دوری ازقرآن است.
هرچه میکشیم و بلاهایی که بسرمان میآید، همه وهمه در ترک قرآن وعمل نکردن به دستورات روشن خداوند است.
از زندگی فردی گرفته تا اجتماعی،فرقی ندارد،زیرا این افراد هستند که اجتماع را می سازند.
زمانی که این فرد در زندگی فردی خود به دستورات قرآن اعتقاد ندارد و عمل نمی کند، او را در یک پست اداری شاغل کردید؛ در همان مقام هم او به دستورات قرآن عامل نخواهد بود.
این سلسله همچنان تا ثریا همچنان کج خواهد رفت.
فرقی ندارد، هر پستی باشد، مدیریت در رده های کلان کشوری باشد یا مدیریت در یک پست کوچک روستایی.
وقتی برخی دردمندانه از دور شدن مسؤلین می نالند و نگران گم شدن اهداف شهدا و مقام رهبری هستند، باید بگوییم: همه دودی است که از دوری قرآن نصیبمان می شود.
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً
پس در (تبلیغ و اجراى) حکم پروردگارت شکیبا (و با استقامت) باش، و از هیچ گنهکار یا کافرى از آنان اطاعت مکن!24 انسان
با این پیام ما هرگز مجاز نیستیم سند 2030 و یا FATF را بپذیریم، چون صراحتا دستور خداوند است که از گنهکار و کافر اطاعت نکن!
رابطه انسان و هنر از آنجایى كه سعادت انسان و هدایت وى موضوع اصلى دین بوده و هنر نیز توسط انسان پدید مىآید، در گذشته رابطه ی جامعه و هنر همچون رابطه ی جامعه با دین بود. اگر دین، دینى الهى، تكریم كننده انسان بوده و آورندهی دین نیز با جامعه قرابت و همزیستى داشت، هنر نیز چنین بود. به این معنا همان طور كه دین قصد هدایت انسان به سمت رستگارى و فلاح و در واقع راهنمایى براى رجعت او به اصل خویش را دارد، هنر نیز باید بتواند انسان را به اصل خویش، متذكر سازد. از طرفی دین هم دارای ویژگی هایى است که هنر باید بتواند پاسخ گوى مناسبى براى این ویژگیها باشد. در واقع رابطه ی هنر با انسان از طریق همین ارتباط برقرار مىشود به این ترتیب كه:هنر باید بتواند فضاى مناسبى را براى رشد و كمال انسان فراهم كند و خود واجد معنایى باشد كه معنویت دینى را به ذهن متبادر نماید. هنر باید معنادار بودن حیات را متذكر شود. در واقع به آگاهى، علم و معرفت منجر شود.
هنر باید مبدأ و به خصوص مقصد نهایى حیات انسان را به او متذكرشود. هنر باید چگونگى زیستن را نیز به انسان تعلیم دهد. هنر باید زیبایى و حسن و تعادل و سایر قوانین حاكم بر عالم وجود كه مخلوق خداوند هستند و از طریق علم شناخته مىشوند را در تولیدات انسانى به كار بندد. هنر باید جاودانهها و جاودانگىها را تذكّر دهد. هنر باید از ایجاد غفلت و بىخبرى در انسان جلوگیرى كند. در هنر باید به دنبال ساختن انسان و اثرات دایمى بود و نه اثرات موقّت كه به محض قطع ارتباط با هنر، اثرات مثبت و سازنده آن نیز از بین برود.هنر باید بتواند روح ناآرام انسان را كه مدام در پى اصل خویش است آرام نماید و در واقع باید با زیبایى خود بتواند روح انسان را به ماندن در كالبد مادى، تشویق و ترغیب و راضى نماید. بنابراین تغییری که هنر بر روح انسان میگذارد تغییری عمیق، ماندگار و طولانیتر است.این هدف را قرآن تضمین کرده است.
.تشبیههای قرآن تابلویی زنده قرآن در تشبیههای خود برخی حقایق و مفاهیم را چنان دقیق توصیف کرده است که میتوان تصاویر کامل و دقیق و گویای آن را همچون تابلویی زنده و جذاب در پیش روی خود مشاهده نمود. قرآن در صحنه ای حالت کفار را در روی گردانیدن از مواعظ و آیات روح پرور قرآن به گورخرانی وحشی و رمیده تشبیه نموده که از برابر شیری بگریزند: كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ : گویى گورخرانى رمیده اند* كه از مقابل شیرى فرار كرده اند ( در صحنه ای دیگر عالمان یهود را بخاطر سرپیچی از فرامین تورات به الاغی تشبیه نموده که باری از کتاب بر دوش میکشند: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» : مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گردیدند] آنگاه آن را به كار نبستند همچون مثل خرى است كه كتاب هایى را برپشت مى كشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى نماید هرچند تشبیه چنین جماعتی به الاغی که فاقد عقل و شعور است، در بدو امر کافی به نظر میرسید، اما توصیف آنان به الاغی که باری از کتاب بر دوش میکشد و از کتاب چیزی جز سنگینی آن عایدش نمیشود، تصویر دقیقی از عالم نمایان یهود ارائه میدهد که با وجود در اختیار داشتن کتابی آسمانی، حظ و بهره ای از معارف آن نبردند و به تعالیم آن بی اعتنایی نمودند.
. دریافت مفاهیم قرآن با تدبر نقش رسانگی تصویر در یک متن از دیگر عناصر بیشتر است و کارکرد تصویر در متن، مفهوم ساختن معناست. تصویر در حقیقت شکل هنری ای است که الفاظ آن را بر میگیرند. در آیات قرآنی به استماع آیات و تدبر در آنها تاكید شده است. این بدان معناست كه شخص، هنگام خواندن آیات به گونهای باشد كه بتواند خود را در آن محیط احساس كند. بارها دیده شده است كه خواننده رمان، تحت تاثیر مطالعه آن، واكنشهای عصبی و عاطفی نشان میدهد. توصیف و تصویر رمان نویس از صحنه، چنان واقعی و زیباست كه خواننده به گریه میافتد و همراه قهرمان داستان خشمگین میشود و یا خوشحال میگردد و از شادی فریاد بر میآورد. این همانند كسی است كه به شكلی خود را با داستان و قهرمانان آن همراه كرده است. كسانی كه به هم پنداری میرسند خود را بیرون از داستان و رمان نمیبینند و واكنشهایی همچون قهرمان نشان میدهند. در صحنههای فیلمهای سینمایی نیز این وضعیت بارها برای شما و دیگران اتفاق افتاده است كه شخص، خود را همراه داستان میكند و با قهرمان و یا ضد قهرمان، همذات پنداری كرده و با او همراه میشود. با وی میاندیشد و با وی حركت میكند و واكنشهای عاطفی نشان میدهد. در آیات قرآنی و نیز روایات توصیه شده كه قرآن را به گونهای بخوانند كه گویی كه مخاطب آن خودشان هستند و قرآن بر خود آنان نازل شده است. در داستانهایی كه درباره قاریان قرآن نوشته شده گاه این هم پنداری به تصویر كشیده شده است. در احوالات امام سجاد(ع) نقل شده است، هنگامی كه قرآن میخواند در آیات بشارتش، شاد میشد و در آیات انذارش میلرزید.
استفاده از هنر در تبلیغ دین در هرگونه گفتار، نوشتار و یا حتی رفتار، دوانگیزهی توامان وجود دارد: مفهوم آفرینی حس انگیزی سیل معانی و مفاهیم، خود آگاه مخاطبان را هدف میگیرد؛ اما گفته و نوشته ای که در شنونده و یا خوانندهی خود، حس را بر میانگیزد، بیشتر در ضمیر ناخودآگاه او مینشیند.خود آگاه آدمیان، هماره در معرض آفتها و آسیب هایی است که هجوم مفاهیم مشابه و نوآیین و دگردیسیهای بر آمده از عوامل شنیداری و دیداری، بر او تحمیل میکند؛ اما آنچه به بال حس در آشیانهی بلند جان انسانها مینشیند، کمتر در دسترس تغییر و تحول قرار میگیرد.شاید به همین دلیل باشد که آن چه ما در کودکی میآموزیم، استحکام و بقای بیشتری دارد؛ زیرا دریافتهای کودکانه، بیشتر از دهلیز حس است تا رهگذر عقل، از این رو، گویندگان و نویسندگان و یا شاعرانی که آماج کلمات و لحن آنان، ناخود آگاه حس آشنای مخاطبان است، توفیق بیشتری در تاثیر گذاری هدفمند دارند. افزون براین، زبان عاطفه و خیال انگیز، ظرفیتی فراختر از عادات و آداب معمول در زندگی مخاطبان پدید میآورد و آنان را برای پذیرندگی و پاسخهای مثبت، آماده تر میکند. به همین سائقه است که عروس قرآن قرن هاست که در حجلهی تذهیب نشسته و شاهد نیایش در سراپردهی محراب هایی روی مینماید که هر گوشهی آن به هزارذوق و سلیقه آراسته است؛ و باز به همین حجت موجه است که کارکردهای تبلیغی، از هرچه گریز داشته باشند، از هنر و هنروری ناگزیر است. تبلیغ دینی، بی چاشنی هنر و بی هنر آراستگی به ذوق، محرابی را میماند که از بر هم نهادن خشت و گل بالا رفته است یا دست نوشت قرآنی را شبیه و مانند است که نازیبا نویسی، آن را بر کاغذی نامرغوب، سیاه و سفید کرده است. چنین آفرینش هایی، نه چشمی را مینوازد و نه دلی را میربایند و ناگزیر به کمترین حضور در چشم و دل بیننده، باید که رضایت دهند.از دیگر سوی، در تبلیغ آن چه قرار است از زبانی و یا قلمی در دلی بنشید، قدسی ترین مفاهیم لامکانی است.چنین آموزههای مقدسی، قالبی در خور خود میخواهند و اگر در جامهی فاخر در نیاید، سر از پردهی غیرت و غیبت بیرون نمی آورند .نقش و نگاری سزاوار این تشریف شاهانه است که خود بهرهها از عالم قدس و رشحهها از دریای ذوق، که خود پروردهی رب جمیل اند داشته باشد. یکی از کارهای بشر تبلیغ دین است. به این معنا که مجموعه آموزههای وحیانی اسلام را از طریق تمامی اشکال هنر به دیگران برساند. از آن جایی که خداوند خود در همه سازه و کارهایش جنبههای زیباشناختی و هنری را ملاحظه و به کار گرفته، بر مبلغان دین است که از همه حوزههای هنری از هنر نخستین یا هشتمین هنر شناخته شده استفاده کنند. چرا که هرگز هیچ کار و سازه ای را نمیتوان یافت که دارای هدف و پیامی نباشد حتی اگر گفته شود که هنر برای هنر؛ چرا که در این گزاره نیز هدف به خوبی تعریف شده و دارای پیامی خاص با اهداف خاص است. از نظر قرآن، اگر کاری فاقد هنر و پیام باشد اصولا شکل نمیگیرد بلکه هر کاری با میزانی از هنر و پیام شکل میگیرد و تحقق مییابد. اما اگر میزان هنر و پیام در آن بسیار کم باشد، این کار از مصادیق لهو و لعب خواهد بود؛ چرا که این میزان از بی هنری و بی پیامی، از دایره سلامت و صحت خارج شده و به بطلان و فساد متمایل خواهد بود.
کسی که اهل معنا است، می داند که هستی صاحبی دارد و هر لحظه کُلُّ یَوم هُوَ فِى شَأن است. بنابراین هرچه بخواهد شدنی است و هرچه بخواهد نشدنی است. آنگاه با آگاهی از فقر ذاتی خود، که اَنتم الفُقراء است، و اذعان دارد که او هُوکُل شَی قَدیر است. در سخت ترین شرایط، دستان خود را می گشاید و به ضریح دعا گره می زند،در آغوش امن توکل آرام می گیرد. شبنم توکل روی ژنهایش می نشینند، و قطره های رحمت در رگهایش جاری می گردد. سلولهای افسرده اش قدرت می گیرند و در برابر سختی ها قیام می کنند، به گروه وَ مَن یَتوکَل عَلی الله فَهُوَ حَسبُه در می آید و به حصار آرامش می رسد.
اصولا خداوند در قرآن برای جذب انسانها در عمل به واجبات(معروف ها) ریباییهای بهشت را تصویر میکشد، و برای تنفر از حرام ها(منکرات) خطر زشتیهای آن از عذاب جهنم، تصویر سازی مینماید. همان گونه که پیروان نظریه گشتالت، یادگیری را عبارت از کسب بینش دانسته و عقیده دارند اگر افراد آن چه را که میآموزند واقعا بفهمند و نسبت به آن بصیرت حاصل کنند به آسانی میتوانند به موقعیتهای جدید انتقال دهند، صاحب نظران تعلیم و تربیت اسلامی نیز به آموزش براساس فهم و آگاهی بخشی تأکید میکنند، بلکه برخی با تمایز بین مفهوم فهم و بصیرت با حفظ کردن و به خاطر سپردن، معتقدند فهم یا بصیرت پایه و اساس یاد گیری را تشکیل میدهد. ازدیدگاه شهید مطهری، هدف در تعلیم و تربیت اسلامی باید دادن رشد فکری به افراد باشد. بنابراین، آن چه باید درجریان انتقال مفاهیم اخلاقی و دینی به افراد، مورد توجه قرارگیرد، تأکید بردرک و آگاهی مفاهیم است، ضمن این که حفظ و تکرار و تلقین شرط لازم آموزش در سنین کودکی است ولی کافی نیست.
این حقیقت را میتوان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام یافت که میفرماید: «فَضْلُ فِکْروَتَفَهّم اَنْجَعُ مِنْ فَضْلِ تِکْراروَدِراسَة»؛ یادگیری ای که براساس تفکّرو فعالیت فکری مخاطبان باشد، به مراتب مفید تر از تکرار و مرور آن است.
با کمی چاشنی گذشت، می توان افراد را به سفره اخلاق جذب کرد، البته به غیر از افراد لجوج که به هیچ لطایف الحیلی رام نمی شوند. در سیره معصومین علیهم السلام بسیار سفارش شده است، که اگر با زبان نمی توانید همسایه یا فامیل بد خُلق را بر سر سفره محبت بنشانید؛ با هدیه، افسار محبت را بر گردنش بیاویزید و او را رام کنید. انسبنمالک مى گوید: روزی عربی وارد مسجد شد، یکراست رفت سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله و شروع کرد به کشیدن ردای حضرت، به حدی فشار آورد که رنگ چهره حضرت کبود شد. اطرافیان به طرف مرد عرب هجوم بردند تا ایشان را از دست او نجات دهند. رسول خدا با اشاره آنها را منع کرد. مرد عرب عقب نشست و پیامبر خدا را رها کرد. رسول خدا دست او را گرفت با خودش به خانه برد به او غذا داد، و مقداری آذوقه هم در خانه بود همراه او کرد . فرمود: همین مقدار داشتم. مرد عرب عذر خواهی کرد و رفت. حضرت به مسجد بازگشت، اصحاب عرض کردند، چرا اجاز ندادید ما او را تنبیه کنیم؟ فرمود: وقتی شتر رم می کند، صاحبش او را رها می کند، وقتی آرام شد افسارش را می گیرد. این مرد مانند شتر رم کرده بود.
مدرس الگوى واقعی نماینده مردم ایران * شنبه دهم آذر ماه مصادف است با سالروز شهادت شهید سیدحسن مدرس كه در سال ۱۳۱۶ بدست عمال رضاخان در سن ۶۷ سالگى به شهادت رسید.شهید مدرس یكى از پنج مجتهد طراز اول ناظر مجلس دوم مشروطه بود و پس از آن نیز ۵ دوره به عنوان نماینده در مجلس شوراى ملى آن دوران حضور داشت.
هرچند مدرس در مجلس همفكر و همراه نداشت و در غربت بود، اما ویژگى هاى فردى خاص این شهید بزرگ و مجموعه فعالیت هاى برجسته وى طوری بود كه در تاریخ ایران ماندگار شد و به همین دلیل روز دهم آذر ماه به نام «روز مجلس» نامگذارى شده است. * آیت الله مدرس، مردانه در مقابل ستم و ظلم ایستاد و در راه دفاع از اسلام به شهادت رسید تا سمبلی براى تمامى مبارزان تاریخ باشد كه در عرصه سیاست فعالیت دارند و می خواهند به عنوان نماینده ملت و در مجلس جمهورى اسلامى خدمت كنند. * مهمترین ترین اندیشه سیاسى شهید مدرس یعنی «عدم جدایى دین از سیاست» بهترین راهکار برای سیاستمداران است. او معتقد بود كه وقتى دینداران متفکر از سیاست فاصله گرفتند، تفكر جدایى دین از سیاست رواج یافت.
بنابراین تنها راه نجات از این مشكل، اعتقاد نظرى و عملى دین و سیاست و حضور فقها و علمای مسلمان در صحنه سیاسى است؛ اندیشهای كه خود بر آن معتقد بود و در راستاى عملى نمودن آن «سیاست سلبى و موازنه عدمى» را مطرح كرد. * یكى از ویژگىهای مهم و كلیدى شهید مدرس كه باعث مى شد با صداى بلند حرف حق خود را بیان و در عمل دنبال كند، شجاعت وى بود. نماینده مطلوب، مرعوب نیست. فضاى سیاسى، رسانه اى، تهدید، هجمه و فشار روى وى تأثیرى ندارد و باعث عقب نشینى وى از موضع برحق خود نمى شود. این ویژگى در حیات و سیره سیاسى شهید مدرس بسیار برجسته بود. * امروزه لازم است نمایندگان ملت همچون شهید مدرس با بصیرت و شناخت برنامههاى دشمنان نظام اسلامى در راستاى تعالی ارزشهاى اسلامى و انقلابى گام برداشته و با توجه به مصالح كشور و ملت، از معامله با استعمارگران و دشمنان اسلام و ملت بپرهیزند. خوش بینى و سازش با غرب از بزرگترین خطرهایى است كه راه سلطه و نفوذ دشمن را فراهم مى سازد.
محور بحث در امنیت خانواده بود، که چرخ زیرین محور خانم خانه است. یک خانم باید هوشیار، خلاق و موقعیت شناس باشد. با توجه به کلی نگری مردان که از ویژگی روحی آنها است، با جزئی نگری بانوان کامل می شود. از این رو بانوان باید مراقب خود و اطرافیانشان باشند. با مثال موضوع را توضیح دادیم، تا کاملا جا بیفتد. گفتیم:از اول به فرزندان دختر آموزش مراقبت بدهید. شب ها موقع خواب، حتی در منزل خودتان بگویید پشت در اتاق مانعی بگذارند یا با کلید در را قفل کنند. وعلت آن را اینگونه توضیح دهید، مهمان یا هر مردی که در خانه ما استراحت می کند، به چند علت ممکن است که اشتباهی به اتاق شما وارد شود. خصوصا که توالت های این دوره در کنار اتاق ها قرار دارد، واحتمال ورود اشتباهی مهمان را زیاد می کند. علت دیگر، ممکن است مهمان مشکل خوابگردی داشته باشد، در این خوابگردی وارد اتاق شما شود و در رختخوابتان بخوابد. و علت سوم که ممکن است شیطان اورا فریب دهد و وارد اتاق شما شود. اینجا بود که یکی از خانم ها گفت: این قسمت سومی را دوستم تجربه کرده است. اتاقشان با یک پرده تقسیم شده بود. همسرش هم کنار دوستان و با مهمانان خوابیده بود، که نیمه شب می بیند مردی در کنار او خوابیده است، اعتراض می کند؛ مهمان با غلتیدن از زیر پرده به اتاق مردان می رود!
فردا ماجرا را به همسرش توضیح داد، او باور نکرد. آموزش این رفتار ها در احادیث معصومین سفارش شده است. امام علی علیه السلام می فرماید: سه صفت است که بر مردان زشت و برزنان حسن است، که ترس از آن اوصاف است.
ترسی که امیرالمومنین برای زنان بهترین صفت معرفی می کند؛ ترس از سوسک و موش …نیست، بلکه همان بدبینی زن نسبت به نامحرمان و مکانهای غریبه است.
به خانمها هشدار می دادم که در سفر ها، هر جایی را برای استراحت انتخاب نکنید. مراقب فرزندان دختر و پسرتان باشید.
مثلا اگر مسافرخانه یا هتل می روید، مراقب پنجره و سوراخ کلید در و دوربین ها، خصوصا کلیدهای قدیمی که گشاد است باشید.
در یک اردویی که طلاب را برده بودم قم، در نزدیکی حرم زائرسرایی بود که رایگان اسکان دوروزه می داد.
وقتی از اطاق مان بیرون آمدم دیدم که خدمتکار زائرسرا خم شده و از سوراخ کلید داخل اتاقی را نگاه می کند، بنده خدا آنقدر محو تماشای منظره داخل اتاق بود که صدای سرفه من را نشنید.
یکی از خانمها حادثه خطرناکی را تعریف کرد. گفت:در سفر کنار میدان شهر چادر زدیم و داخل چادر خوابیدیم. برای اینکه طلا و جواهراتم را دزد نبرد گذاشتم توی کیفم، کیف را هم محکم در دستم گرفتم. صبح که بیدار شدم دیدم کیفم نیست و پنجره چادرهم باز است .با شگفتی نگاه کردم دیدم پنجره نیست بلکه به اندازه یک برگ A4 بریده شده است.
با این خاطره ترسناک یاد عموی خدابیامرزم افتادم که در گذشتههای دور، رفته بود مشهد چون شناسنامه همراهش نبود، کنار صحن خوابیده بود و برای اینکه کفشهایش درامان بماند، از آنها به جای بالشت استفاده کرده بود. وقتی صبح که بیدار شده بود از کفشها خبری نبود!
عبدالله بن عمر بن خطاب یا ابنعمر(۳ بعثت- ۷۳ق) از صحابه پیامبر(ص) و فرزند خلیفه دوم. عبدالله عمر با امام علی (ع) بیعت نکرد، با اینکه از فضیلت امام علی بسیار می گفت. حتی امام حسین (ع) را از رفتن به کوفه منع کرد.
بعدها درباره بیعت عبدالله بن عمر با حجاج نوشته اند، او شبانه برای اینکه مردم او را نبینند به خانه حجاج برای بیعت میرود و حجاج هم به همین دلیل پایش را از زیر تشک بیرون میآورد و به او میگوید که با پایش بیعت کند.[1] منابع اهل سنت او را شخصیتی ضعیف و ساده معرفی کردهاند که اعتراض علیه حاکم فاجر را جایز نمیدانست. او با سه خلیفه اول بعد از پیامبر(ص) بیعت کرد. عمر او را به عنوان مشاور برای تعیین خلیفه بعد از خود مشخص کرد. عثمان به او قضاوت را پیشنهاد داد اما نپذیرفت. [2] پ ن اینگونه بیعتها را در روزگار خود می بینیم، و سرنوشت شومشان را هم تماشا می کنیم. وقتی شیخ نمر با شمشیر قساوت قصابان سعودی مانند امام و مقتدایش به عند ملیک مقتدر رسید، جمال خاشقچی روزنامه نگار عربستانی؛ کلمه ای از مظلومیت او ننوشت؟
همیشه این گونه معروف بوده است که خبرنگاران و روز نامهنگاران باید آزاداندیش باشند و واقعیتها را به قلم بیاورند. و اخیرا یکی از مسؤللان انصارالله یمن، فاش کرد که خاشقچی گفته بود باید یمن را تکه تکه کنیم تا پیرزو شویم. ولی خداوندی که خیرالماکرین است، خاشقچی را به دست دوستانش تکه تکه کرد.
از مراقبت هایی که برای حیثیت یک خانم لازم است، سفارش می کردم. اگر به منزلی برای میهمانی می روید؛ بالای مجلس را برای نشستن انتخاب نکنید، جایی بنشیند که پشت تان به در باشد. با تعجب پرسیدند: چرا؟ گفتم: در اتاق که دائما باز است و میزبان در حال رفت و آمد، و شما هم که برای راحتی چادر از سر برمی دارید. خانه میزبان هم مرد دارد که نامحرم است و هر از چند گاهی از جلوی در گذر می کند و شما با دستپاچگی باید چادر به سر کنید که دیگر یک نظر که سهل است چندین نظر دیده می شوید.
بعد یک تجربه را برایشان گفتم: همسایه غریبی داشتم که به خانه ما رفت و آمد داشت. اغلب برای حل مشکلاتی که از جانب همسرش پیش میآمد.
و اصرار زیادی داشت که من هم به خانه اش بروم، با شناختی که از همسرش داشتم از رفتن امتناع می کردم.
تا اینکه از همسایگی ما رفتند، بعد از مدتها مرا دید و فهمیدم که بچه دارشده است . طبق معمول باز اصرار کرد که بیا، و گفت: من میدانم شما به شوهرم اعتماد نداری نمی آیی!
باز التماس کرد که حتما بیا و صبح تا ظهر شوهرم خانه نیست.
من هم به خاطر غربتش کادو برداشتم و رفتم هرچه اصرار کرد بالای اتاق بنشین که روبروی در بود ننشستم، پشت در اتاق نشستم.
دائما هم یاداوری می کرد که شوهرم تا ظهر کلاس دارد .هنوز 10 دقیقه نشده بود که ناگهان در اتاق باز شد، و شوهرش وارد اتاق شد تا به ما خوشامد بگوید!
رویدادهای عجیبی در زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله رخداده، وقتی حضرت عبدالله و آمنه سلام الله علیها زندگی مشترک خود را شروع کردند آمنه سلام الله علیها پس ازمدتی باردار شد آن موقع حضرت عبدالله برای تجارت به شام رفته بود که موقع بازگشت درمدینه بیمار شد از دنیا رفت.
زندگی برای آمنه سلام الله علیها بسیار سخت گذشت تنها امیدش در زندگی کودکی بود که در رحم داشت، در دوران بارداری بارها بشارت آسمانی می شنید و به او می گفت ای آمنه فرزندی که در شکم داری که بهترین خلق خداوند و اخرین پیامبر خداست. در سحرگاه جمعه هفدهم ربیع الاول عام الفیل پس از طلوع فجر پس از طلوع خورشید محمد در مکه در منزلی نزدیک خانه خدا چشم به جهان گشود موقع که پیامبر به دنیا آمد همه بت ها از جا کنده شدن و سرنگون شدند و آب دریاچه ساوه در زمین فرو ریخت و خشک شد .هنگام ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله نور سبز رنگی تمام وجود آمنه سلام الله علیها را فرا گرفت و فروغی درخشنده از بالای سرش تا آسمان بالا رفت و در ان نور افشانی آمنه کاح بصری را در شام دید هنگام تولد محمد ندای از طرف خداوند به آمنه سلام الله علیها آمد که می گفت نام او را محمد بگذارید و گفت: بگو پناه می برم به خدای یکتا از گزند و آسیب هرکسی که حسادت می کند.
ابن عباس گفته است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله برروی زمین چهار خط كشید و فرمود آیا میدانید این چیست؟گفتند: خدا و رسولش دانا ترند.پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران وآسیه دختر مزاحم زن فرعون. بِسَنَدَینِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ خَطَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرْبَعَ خُطَطٍ فِی الْأَرْضِ وَقَالَ أَتَدْرُونَ مَاهَذَا قُلْنَااللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَفْضَلُ نِسَاءِالْجَنَّةِأَرْبَعٌ خَدِیجَةُبِنْتُ خُوَیلِدٍوَفَاطِمَةُبِنْتُ مُحَمَّدٍصلی الله علیه و آله وَمَرْیم ُبِنْتُ عِمْرَانَ وَآسِیةُبِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَة ُفِرْعَوْنَ.» این روایات شاهد بر این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیه السلام برای انتقال مفاهیم دینی به دیگران از روش طراحی استفاده کردهاند.ارزان ترین و سهل ترین نوع محسوس کردن مفاهیم، روش طراحی است که در هر موقعیتی میتوان در قطار یا ماشین و… در کنار همسفر خود، با یک برگه کاغذ از این روش استفاده کرد.
ناراحت بود، می گفت: هم از نداشتن فرزند اندوهگین هستم هم این حدیث مرا افسرده می کند! ادامه داد، وقتی حدیث می فرماید: از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است فرمود: آیا خبر ندهم شما را به بدترین زنها، و آن زنی است که.بداخلاق.و عقیم .و مهر او سنگین باشد و در روايات اسلامي، زن نازا را مذمت كرده اند، در حالي كه گناهي از من سر نزده است تا اين گونه مورد مذمت واقع گردم. گفتم: عزیزم این بدی شامل زنانی می شود که با توجه با زایا بودن از بدنیا آوردن فرزند خود داری می کنند. گفتم: سرنوشت این گونه خانوادهها مثل قوم نوح است، حضرت نوح علیه السلام، وقتی از هدایت امتش مایوس شد، از خداوند خواست تا آن ها را عقیم کند؛ تا در زمان نزول بلا فرزندان کفار وجود نداشته باشند. در حدیث آمده است که وقتی خداوند خواست قوم نوح را عذاب کند، تا چهل سال زنان را عقیم کرد تا فرزندی تولّد پیدا نکند.
ما بعد از سال ها نذر و نیاز و توسل به حضرت ابالفضل، با لطف خداوند صاحب پسری شدیم . امسال تصمیم گرفتیم به سفر اربعین برویم . در راه با چند نفر از اهالی کرمان دوست شدیم ؛ یک جمع کوچک و صمیمی . همگی سبکبار بودیم به سرعت حرکت می کردیم و عمودها را پشت سر می گذاشتیم . در قسمتی از مسیر به مادری برخوردیم که بر روی ویلچر بود و دختر نوجوانش به سختی او را هل می داد و هر از چند گاهی می ایستاد و کمرش را می گرفت و دوباره حرکت می کرد . دلمان برایش سوخت .کمی عربی دست و پا شکسته بلدم ، تعارف کردیم که کمکشان کنیم . البته تعارفمان حسابی گرفت و من و دوستانم مجبور شدیم تا خود کربلا آن ویلچر را ببریم . ان شااللّه که خدا قبول کند . ☺ در طول مسیر بقیه ی اعضای خانواده ی آنها نیز به ما پیوستند ولی همه شان زن بودند و هیچ مردی نداشتند که ویلچر را به او بسپاریم . آنها که دیده بودند من کمی عربی بلدم از من سوالاتی در مورد فرهنگ مردم ایران می پرسیدند . از سخنانشان فهمیدم که خیلی به ایران علاقه دارند . همان دختر نوجوان با تعجب از من پرسید چرا مردان ایرانی یک زن می گیرند ولی در عراق مردان بیش از یک زن دارند ؟
او می گفت که در عراق زن اول خود اقدام به زن گرفتن برای شوهرش می کند تا مقام اجتماعیش بالاتر برود و بتواند در خانه سروری کند و به طور مثال در صندلی جلوی ماشین بنشیند و در خانه کمتر کار کند .
من که عربی زیادی بلد نبودم که بتوانم برایش توضیح بدهم که ای بابا در ایران زنها همینطوری هم در خانه سروری می کنند و نیازی ندارند که برای اثبات این موضوع ، برای خودشان هوو بیاورند و خودشان را از هستی ساقط کنند؛ برای همین با عربی دست و پا شکسته گفتم : اللّه واحد، زوجه واحد .?
دشمنان وحدت نگاهى به دشمنان وحدت در میان مسلمانان نیز خود آموزنده و روشنكننده حقایق فراوانى است. دشمنان وحدت مشخصا كسانى هستند که در جهت نابودی اسلام و صدمه به اصل آن حركت مى كنند. در حال حاضر دشمنان جهان اسلام از جمله رژیم صهیونیستى، آمریكا و انگلیس در راس دشمنان وحدت نیز قرار دارند و بسیارى از دیگر حركتهاى ضد وحدت در داخل و خارج از كشورهاى اسلامى را اینان رهبرى و مدیریت مى كنند. حركتى ضد وحدت و به نفع ایجاد خون ریزى میان مسلمانان را نمى توان یافت مگر آن كه مورد حمایت همین سران استكبار و شرك عالمى قرار دارند و مستكبران عالم به طرق مختلف در جهت تقویت آنها مى كوشند. حتى گروهك هاى تروریستى ضد وحدتى مانند داعش نیز مورد حمایت آمریكا و رژیم صهیونیستى و دیگر كشورهاى ضد اسلامى بودند. دشمنان جهان اسلام و اندیشه ى دینى از آن جهت بر طبل تفرقه و دشمنى با وحدت مى كوبند كه شكل گیرى هر مرتبه و سطحى از وحدت منافع و خواسته هاى آنها در جهان اسلام را تهدید مى كند و اصولا با جلوگیرى از وحدت است كه آنها مى توانند منافع و خواسته هاى خود را در كشورهاى اسلامى و در منطقه دنبال كنند. تلاش این كشورها در مقابله با وحدت را به خوبى مى توان از طریق رسانه هاى وابسته به آنها در نقاط مختلف جهان اسلام مشاهده كرد. رسانه هاى وابسته به آمریكا و انگلیس و اسرائیل تلاش مى كنند ازهر مسأله اى براى ایجاد اختلاف و درگیرى و كشتار میان مسلمانان استفاده كنند و از سوى دیگر هر نقطه ى وحدت و اشتراكى را در میان مسلمانان مورد هجمه قرار دهند. در میان دشمنان وحدت در رتبه ى بعدى دست نشاندگان و حاكمان وابسته در منطقه قرار دارند كه از اربابان خارجى خود خط مى گیرند و وحدت اسلامى به معنى ریشه كن شدن آنها و از میان رفتن منافع اربابانى است كه آنها را در جهان اسلام حاكم قرار دادهاند. آل سعود و برخى دیگر از خاندان هاى فاسد و وابسته حاكم در منطقه نمونه هایى مشخص از این دشمنان وحدت هستند كه خون مسلمانان در كشورهاى مختلف ازجمله یمن و سوریه و عراق از چنگال سفاك آنها مى چكد. علت اصلى دشمنى این خاندان هاى فاسد با وحدت آن است كه بقاى خویش را در حمایت آمریكا و انگلیس مى بینند و مى دانند كه متحد شدن مسلمانان و تضعیف سلطه ى آمریكا و غرب به معنى سرنگونى آنها خواهد بود.
پ ن
فتنه گرانی مثل مفتی های قمه گردانی، و خلق دهه های محسنیه … همه ریشه اش خواسته یا ناخواسته ضد وحدت است.
بعد گذشت حدود 2000 سال، از طی طریق سلمان که توفیق «سلمان منا» از قول پیامبراعظم یافت، دوباره در عصر سقوط انسانیت جوانی از جنس سلمان را به نظاره می نشینیم. زندگی شگفت بعضی از آقازاده ها انسان را متحیر می کند. یکی چون سلمان فارسی که با داشتن ثروت و رفاه برای یافتن حقیقت، همه گونه فشار، تهدید و زندان را به جان می خرد. تا سرانجام به معشوقش می رسد. و این دیگری ادواردو آنیلی تک پسر ثروتمندترین کارخانه دار ایتالیا است. ادواردو آنیلی زمانی که فقط بیست سال بیشتر نداشت، با مطالعه قرآن، آنهم در آمریکا، کشوری با منحط ترین فرهنگ، عاشق خدای شیعیان می شود . و در این راه روشن زندان و تهدید و فشارهای روحی و روانی را تحمل می کند. شهید آنیلی بعد از انقلاب موفق به دیدار امام خمینی و مفتخر به بوسه ایشان بر پیشانیش می شود. و سرانجام بدست یهودیان به شهادت می رسد.
همیشه می شنیدیم که پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد! و با کمال تاسف اکنون فرزندان بزرگان و به قولی آقازادگانی را می بینیم که هیچ شباهتی با پدران بزرگوار خود ندارند.این خانواده ها به کدام یک از آیات دستوری پروردگار عمل نکردند و یا از آن غافل شدند؟
تربیت مذهبی ارسال رسل و انبیا امکان اصلاح انسان را نوید میدهد. اصولا باید و نبایدها، اوامر و نواهی دینی، سفارش به توبه، همه نشاندهنده امکان تربیت انسان و مطلوبیت اصلاح است. و سفارش قرآن به خانوادهها با این بیان است که «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ نارا ا » اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگهاست حفظ كنيد: بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده] اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مامورند انجام مى دهند. پیامبران میآیند تا نشانههای خدا و راه خوشبختی را به مردم نشان بدهند؛ این یعنی که انسان اصلاح شدنی است و درآیه دیگر میفرماید:« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»، كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد. خداوند برای تربیت و اصلاح به پیامبرش دستور میدهد که اول از خانواده شروع کن «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» كسان خود را به نماز فرمان ده و خود در آن كار پافشاری کن. و بعد دستور میدهد که فامیل و اقوامت را تربیت نما«وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين َ خويشاوندان نزديكت را بترسان، در نهایت به او فرمان میدهدکه به هدایت و تربیت مردم اقدام نما«وَ أَنْذِرِ النَّاسَ » مردم را از آن روز كه عذاب فرا مى رسد بترسان. متاسفانه در جامعه ما بر خلاف این دستور عمل شده است، یعنی اول از مردم شروع شده است؛ در این مسیر هم دام ها ی شیطان فراهم بوده است که حتی مربیان را هم از خودشان غافل نموده .1
در قرآن برای ایام الله سفارش بسیاری شده است. و ایام الله را روزهایی معرفی می کند که در آن روزها انسان های بزرگ کارهای بزرگی برای نجات بشر انجام داده اند. و تاکید فراوان شده است که چنین روز ها را یاد کنید و زنده نگه دارید.
معمولا ما دچار افراط و تفریط می شویم، به قول معروف یا از این ور بام میافتیم، یا از آن ور بام. زنده نگه داشتن یاد و خاطره حوادث تاریخ اهل بیت زیبا است. اما نباید این حفظ و حراست ها را شبیه ماه محرم نمایش دهیم. بگذاریم دهه محرم، اربعین همانطور که از گذشته های دور حرکتی عظیم، و دشمن شکن بوده است، هر سال پر شکوه تر ادامه یابد.
مراسم عزاداری سالار شهیدان، امام حسین (علیه السلام) در روایت متواتر آمده است که باید زنده نگه داشته شود. یک وقت طوری نباشد، محبت بی شائبه شیعیان باعث شود که عظمت عزادری ماه محرم تحت شعاع عزاداری های دیگر قرار بگیرد و زمینهساز به حاشیه رفتن مراسم عظیم عاشورای حسینی و موجب رویگردانی جامعه از بزرگداشت مناسبتهایی شود که اساس دین و اسلام ناب است. خصوصا باید ظرفیت عوام را هم تخمین زد، این چنین کارها باعث می شود که دشمنان برای شبهه افکنی دست بکار شوند،آهای مردم برای شماها زمان شادی نگذاشته اند، کی می توانید مراسم جشن و عروسی هایتان را برگزار کنید. و کمترین اثر این گونه دهه ها باعث می شود که متدینین در سختی بیفتند، اگر جشن بگیرند دچار وجدان درد می شوند که ما در ایام محسنیه گناه کردیم.
####
«استاد ازغدی: مراجع گفتند کل سال را عزاداری نکنید، هی ایام خلق نکنید، کاری نکنید که عزادری برای مردم عادی شود. اگر نصف سال را عزداری کنیم قداست زدایی از اهل بیت می کند باید کاری کنیم که وقتی ایام عزاداری می شود مردم با شور و رغبت در عزاداری شرکت کنند. نباید طوری شود که وقتی شنیدند که عزاداری شروع شده است، بگویند ای بابا بازهم که عزاداری شروع شد. آن روز دیدم یک کتاب قطور برای حضرت محسن نوشتهاند، کسی که به دنیا نیامده است. امام صادق(ع) فرمود مرد مسلمان همسایه مسیحی را می خواست مسلمان کند. برای نماز صبح او را به مسجد برد، مسیحی بلند شد که برود؛ دستش را گرفت و گفت: الآن ظهر می شود، نماز ظهر را بخوانیم . بعد از ظهر او را برای نماز مغرب و عشا نگه داشت. فردا صبح وقتی رفت سراغش، گفت:معلوم است که مسلمان ها بیکار هستند .»
به تازگی استفتائی از آیتالله مکارم شیرازی صورت گرفته و از این مرجع تقلید پرسیده شده: نظر حضرتعالی در مورد برگزاری مراسم ایام محسنیه چیست؟ آیتالله مکارم شیرازی در پاسخ نوشته است: «توسل به ذیل عنایت معصومین (علیهمالسلام) و فرزندان آنها کار بسیار خوبی است ولی بهتر این است که برنامههای جدیدی که در میان شیعه سابقه نداشته است ترتیب داده نشود.»
پیامبران هم از هنر برای تبلیغ دین خدا استفاده میکردند. به طور نمونه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از هنرهای سمعی و بصری استفاده میکردند. نقل شده که روزی پیامبرصلی الله علیه و آله از خانه خارج شد در حالی که در یک دست طلا و در دست دیگر ابریشم داشت و میفرمودند:«این دو بر مردان امت حرام و برزنان آنان حلال است»أَنَّهُ خَرَجَ وَفِی إِحْدَى یدَیهِ ذَهَبٌ وَالْأُخْرَى حَرِیرٌوَقَال َإِنَّ هَذَینِ مُحَرَّمَانِ عَلَى ذُكُورِأُمَّتِی حِلٌّ لِإِنَاثِهَا یا برای آموزش نماز میفرمودند:«به نماز من بنگرید وهمان گونه که من نماز میخوانم نمازبخوانید ، صَلُّواكَمَا رَأَیتُمُونِی أُصَلِّی
گاهی برای تفهیم یک موضوع و القاء یک ایده، مؤثرترین راه، «نمایش» است و ایجاد صحنه ای که آن محتوا به عینیت بنشیند.در قرآن کریم نیز از این گونه تمثیلها و نمایشها و بیان قصههای عبرت آموز، فراوان یاد شده است. خمیرمایۀ نمایش، در قالب بیان غیر مستقیم، یا باید تربیتی و آموزشی باشد یا به تفکر وادارد و یا بینش و بصیرتی بدهد
از مدرسه آمد با خوشحالی گفت: مامان سلام! یه خبر خوب! از آشپز خانه بهش نگاه کردم،
_سلام عزیزم، چه خبر خوبیه که آنقدر تورا خوشحال کرده؟
_ مامان قراره بریم تماشای کنسرت.
_کنسرت!
_کجا؟!
_سالن اداره ارشاد.
_کنسرت، اداره ارشاد!
_چیه مامان چرا این جوری جواب میدی؟!
_مگر چه جوری جواب دادم؟
_آخه خوشحال نشدی!
_دخترم باید باهم درباره کنسرت حرف بزنیم!
_مگه کنسرت عیبی داره؟
_گفتم که باید با هم حرف بزنیم!
_کی حرف میزنیم، من عصری باید برم مدرسه تا با دوستانم برم کنسرت.
_ عزیزم اول باید غذا بخوریم بعدش که غبراق و سرحال شدیم و فکرمون کار افتاد برایت توضیح می دهم.
بعد از غذا؛
_ گفتم عزیزم من با کنسرت رفتن تو مخالف نیستم، ولی راضی نیستم در هر کنسرتی شرکت کنی!
مثلا کنسرت حماسی که اشعار و معانی آن انقلابی و استکبار ستیز باشد را دوست دارم چون انسان را به حرکت و تلاش وامیدارد!
اما این کنسرت هایی که ارشاد مجوز می دهد موسیقی آن رقص آور است، تا حدی که مرد و زنی که تماشا می کنند، بی اختیار به هیجان می آیند و همانجا رقاصی می کنند.
_ مامان پس چرا اداره ارشاد جمهوری اسلامی این کنسرت را اجرا می کنند.
_ گفتم مشکل اینجاست که ما چهار چوب حکومت اسلامی را تشکیل داده ایم ولی افرادی که این ادارات را به عهده گرفته اند تربیت انقلابی نشده اند.
_بلند شد رفت جلوی تابلوی عکس بابا ایستاد گفت: بابا اگر تو شهید نشده بودی، وزیر ارشاد می شدی و دستور می دادی تا کنسرت های حماسی اجرا کنند، آنوقت من هم می تونستم برم تماشا کنم.
اربعین باید سبک زندگی باشد . اربعین پاسخ به هل من ناصر حسین برای همیشه تاریخ است، هل من ناصری که امام حسین برای امام زمان یاور می طلبد. زائر اربعین کسی است که به این فریاد پاسخ مثبت داده است. اربعین یعنی تا قیامت باید با ظلم مبارزه کرد. اربعین یعنی که امام حسین پیروزاست و با شهادتش فرج را نزدیک کرده است. زائر اربعین باید همان سبک زندگی را در برگشت به وطنش ادامه دهد. دوست دار و غم خوار مردم باشد، باید تلاش کند همان سبک و روش را در میان کوچه و محله خود جاری سازد. باید موانع زمینه ساز ظهور را برطرف کند؛ و شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را ورد زبان خود سازد.
اربعین تمدن سازی می کند، تمدنی علیه تمدن منفعت طلبی مادی غرب. اگر این تمدن اربعینی به جهان برسد، تمدن های مادی غربی که صفر تا صدش بر اساس منفعت است را زیر رو می کند.
وقتی که فرمانده اربعین یاور جذب می کند از میان کسانی که شمشیر به فرزندانش کشیده بودند، پس آماده باش تویی که شمشیر نکشیده ای حتما جذبت خواهد کرد.
پس آماده باش تا در این فراخوان تاریخی ثبت نام کنی.
چگونه بنویسم ! و چقدر سخت است نوشتن! می خواهم با اخلاص بنویسم! اما چگونه! نوشتن در این زمانه سخت شده است! می خواهی توجه دیگران را نبینی! می خواهی لایک شدن ها را نبینی! چگونه تقوای رسانه را حفظ کنم! و چگونه گرفتار شرک رسانه نشوم! می ترسم، نگرانم، انگار که همه کس و همه چیز در پی آن هستند تا اخلاص تو را محک بزنند! اگر کسی هم تورا لایک نکند، ابزار وسایل رسانه تو را شمارش و جزء اولین های تولید محتوا می نگارد؛ و نا خود آگاه شیطان را به مخیله تو نفوذ می دهد. کم کم به این خطر فکر می کنم که مبادا در این مسیر علاوه بر این که ثوابی برایم حاصل نشود، باید پاسخ گو هم باشم. خدایا به اخلاص بندگان پاکت قسم ما را از کید پنهان شیطان محفوظ بدار.
1- راهپيمايى عاشقان حسينى در اربعين سرور و سالار شهيدان يك حركت فرهنگى بزرگ، يكى از شعائر الهى، رمز جاوادنگى نهضت حسينى، پيام رسان كربلا و نماد وحدت مسلمين مى باشد لذا برگزارى با شكوه، امن و آرام اين مراسم خوشايند دشمنان اسلام نبوده و به هر طريقى سعى مى كنند از انعكاس رسانه اى آن خوددارى كنند. ۲- حماسه اربعين امسال در حالى با حضور ميليون ها زائر عاشق از بيش از ۴۰ كشور جهان با شكوه هرچه بيشتر در حال برگزارى است كه رسانه هاى وابسته به استكبار جهانى براى ديده نشدن آن دست به سانسور شديدى زده اند. اين در حاليست كه راهييمايى اربعين بزرگترين رويداد فرهنگى جهان از نظر ارزش خبرى و جذابيت هاى تصويرى به شدت مورد استقبال افكار عمومى جهان قرار داشته و دارد. ۳- اربعين بهترين صحنه و بهترين پديده براى حركت به سمت تمدن نوين اسلامى است. پديده اربعين مى تواند پيام انقلاب اسلامى، پيام تشيع و مكتب اهلبيت علیهم السلام را به اقصى نقاط جهان منتقل كند.
اربعين با نگاه تمدنى، نمايشگاهى از مجموعه ارزش هاى الهى و انسانى است كه مكتب اهلبيت علیهم السلام را به مثابه يك مكتب جهانى و نجات بخش معرفى كند تا زمينه هاى فكرى و رفتارى لازم براى ظهور منجى بشريت را فراهم سازد.
و اين نگاهى است كه ما بايد آن را تبليغ كنيم و امام حسين علیه السلام را به عنوان الگوى انسان هاى آزاده به جهان تشنه حقايق معرفى نماييم. ۴- زيارت اربعين به دليل تأثيرى كه در زنده نگهداشتن قيام عاشورا و ادامه حيات اسلام دارد همواره مورد عنايت و تأكيد امامان معصوم علیهم السلام قرار داشته تا جايى كه امام عسكرى علیه السلام اين زيارت را يكى از نشانه هاى پنجگانه مومنان در كنار نمازهاى هاى واجب و مستحب، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى برخاك نهادن و آشكارا گفتن بسم الله برشمرده اند. ۵- اربعين هر سال؛ جريان مكرر پيام رسانى عاشورا و استمرار ماموريت بازماندگان نهضت حسينى در طول تاريخ است تا زمانى كه فرزند آن حضرت و منتقم خون شهيدان ظهور نمايد. اربعين؛ تداوم فرهنگ عاشورايى در گستره تاريخ تا آخرالزمان و زنده نگه داشتن پيام خون خدا براى تمام بشريت است كه هر انسان مومنى بايد در آن ايفاى نقش كند و فرهنگ و تفكر عاشورايى را به تمامى جهانيان معرفى نمايد. ۶- قطعاً تلاش دستگاه رسانه اى غرب در سانسور اين حماسه بزرگ بى نتيجه مانده و افكار عمومى تشنه دنيا به ابعاد اين حركت مسلمانان، ريشه هاى آن در كربلا و عاشورا و علل علاقه و دلدادگى شيعيان به مولايشان اباعبدالله الحسين علیه السلام توجه خواهند نمود.
خون از گلویش شتک می زد، توان سخن گفتن نداشت؛ دکتر می خواست با قیچی لباس رزمش را پاره کند تا بتواند او را از مرگ نجات دهد.
که با دستش به لباسش چنگ زد و با اشاره فهماند که نباید لباسم را که متعلق به بیت المال است پاره کنید!
دکتر ناچار شد لباس او را سالم از تن خونینش خارج کند!
به نقل از مادر شهید
پ ن
اینگونه شهیدان از بیت المال مراقبت کردند، و جنگ را در سخت ترین روز های بی کسی ایران در جنگ احزاب به پیروزی رساندند.
این یعنی اسراف نکردن، یعنی حمایت از کالای ایرانی و تولید ملی.
در همین راستا هشت سال در پشت جبهه، کار مادران شهیدان و بانوان بسیجی ابتکار و خلاقیت در بازسازی و مرمت لباس های پاره شده و سوراخ شده رزمندگان و شهیدان بود تا دوباره مورد استفاده قرار گیرد.
حال ما را چه شده است که گمان می کنیم و یا دچار توهم شده ایم که هر روز در بازار های شهر ها دنبال شخصیت و یا هویت جدیدی می گردیم؟!
چرا از شهیدان که بهترین چراغ راه هستند پیروی نمی کنیم؟!
دیگر چه بهانه ای داریم؟!
وقتی از لباس ساده و پاکیزه پیامبر و مولایمان امیرالمومنین و سیده بانوان دوجهان می شنویم ، می گویم که آنها را با چشمان سر ندیدیم تا رفتارشان برایمان یقین بیاورد.
شهیدان را که دیدیم و می بینیم که نزدیک ترین افراد بوده اند، چه جوابی خواهیم داشت؟!
قسمت اعظم یادگیریهایی که شخصیت افراد را تحت تأثیر قرار میدهد نه در فضای معمولی محیطهای طبیعی، بلکه در محیط بسیار پیچیده که به وسیله رفتار افراد دیگر خلق و ایجاد شده است، انجام میپذیرد.
منظور از محیط پیچیده اجتماعی یعنی الگوهای فرهنگی، طبقه اجتماعی، ساختار خانواده، سیستمهای تعلیم و تربیت و الگوهای استخدامی است.
هر کدام از اینها به نوعی تأثیرات خود را روی شخصیت افراد نشان دادهاند. اعضای یک طبقه اجتماعی بر روی نحوه گفتار، نوع پوشش، امکان بازآفرینی فعالیتها، نحوه تلقی از استعدادها و اهداف زندگی تأثیر میگذارد.
آنچه که افراد در دوران کودکی خویش تجربه میکنند، مانند تنبیههای انضباطی والدین، الگوهای غذایی، شیوه بروز احساسات و عواطف، ممانعتها و انتظارات غالبا پایه و اساس شخصیت افراد در سنین بزرگسالی است.
در ارتباط با این موضوع ساختار خانواده هم دخیل است. یعنی تعداد خواهران و برادران، تعداد افراد خانواده، وجود پدر یا مادر، تماما نشان دادهاند که نقش عمدهای در تحول شخصیت کودک به عهده دارند.
در خارج از محیط خانه، شخصیت به وسیله مشخصههای محیط اجتماعی مثل مدرسه، میزان تحصیلات، شغل و محل کار تأثیر میپذیرد.
مشکلی که امروز دنیا از آن ضرر میبیند نبود امکانات نیست، بلکه نبود تربیت صحیح و تأثیرگیری کودک و نوجوان ما از افراد تربیت ناشده است. طبق دستور قرآن، انسان حامل دو بعد منفی و مثبت است.خداجو …و هلوع منوع …است. انسانی که ظرفیتی این گونه دارد و با فطرتی پاک آفریده شده است؛ در اختیار خانواده و تحت امر مربیان قرار میگیرد و چنانچه همه در صراط مستقیم باشند میتواند بهترین نتیجه را بدهد. ولی برعکس اگر از یک سو خانواده مؤدب به آداب نباشد و از سوی دیگر مربیانی که از میان همین خانوادههای بیمبالات، مسؤولیت مهم تربیت و مراکز فرهنگی و رسانه را به عهده دارند، اگر کودک و نوجوانی توانست از این هفت خوانهای ویرانگر به سلامت عبور کند نیاز به معجزه دارد؟!
برگرفته از کتابچه قرآنی: تاثیر محیط اجتماع بر تربیت
به قلم نرجس خاتون محمدی
پ ن
بیایید به فکر کودکان و نوجوانان باشیم، نتیجه رها شدن کودک و نوجوان، ریزش ها است که دودش به چشم همه خواهد رفت.
دشمن بیکار ننشسته، هر روز تربیت می کند؛ یکی را مثل ریگی جلاد جانها تربیت می کند یکی دیگر را دزد افکار دختران و پسران مثل مسیح علینژاد.
اینها همه در این کشور متولد شدند، رشد کردند و دست آخر هم سقوط کردند!
مقام معظم رهبری :آنچه باید دیده شود آنچه باید دیده شود چگونگى بزرگداشت مراسم عزادارى ها به لحاظ كمى و كیفى است. آمار شركت كنندگان در مجالس عزادارى ها و دستجات سینه زنى و زنجیر زنى به اندازهاى متفاوت و با عظمت گزارش گردید كه از سوى دشمنان نظام اسلامى قابل كتمان نبود.
صداى آمریكا اذعان كرد عزادارى حسینى در شهرهایى مانند كابل كه امنیت لازم را هم نداشتند با هجوم مردم به مساجد برگزار شد. این رسانه حضور عزاداران در لندن را به رغم حادثهاى كه افراطیون با زیر گرفتن حاضران انجام دادند، ده ها هزار نفرى ذكر كرد و گفت در سیدنى استرالیا بیش از ۵ هزار نفر به خیابان ها آمده بودند.
كثرت جمعیت در شهرهایى مانند اردبیل، زنجان، بم، یزد، بندرعباس و… كه همه ساله با شكوه فراوان برگزار مىشد، امسال با چنان گستره و رشد فزایندهاى برگزار شد كه به تصویر كشیدن آن از توان قلم، بیان و دوربین هاى خبرنگاران داخلى و خارجى خارج بود.
آنچه به طور مشترك مورد اذعان همه ناظران مراسم هاى كوچك و بزرگ قرار گرفت این بود كه در گذشته هرگز شاهد چنین هجمى از حضور مردمى نبوده اند. جمله ثابت گزارشگران تأكید بر متفاوت بودن محرم امسال بود.
تمایز عزادارى محرم امسال منحصر به داخل كشور ایران نبود. این مراسم در سراسر جهان هم به لحاظ گستره و تعداد شهرها و هم به لحاظ حضور بیشتر عزاداران متفاوت از گذشته برگزار شد. محرم امسال حتى در برخى شهرهایى كه برگزارى چنین مراسماتى ممنوع اعلام شده بود نیز در اشكال متختلف برگزار گردید و چهره شهر در ماتم آل الله مشكى پوش شد.
در این رابطه مىتوان به شهر القطیف در شرق عربستان و برخى از شهرهاى كشمیر و پاكستان اشاره كرد. در سایر كشورها نیز از عراق و لبنان تا هند و پاكستان، كشورهاى آسیاى میانه تا سراسر آفریقا، از قلب اروپا تا جنوب آسیا، از انگلیس و آلمان تا كانادا و آمریكا و بسیارى از نقاط جهان و هر كجا كه مراسمى بر پا شد با حضور چشمگیر عزاداران حسینى مواجه بود. گویى كه هرچه بر ظلمت و تاریكى جهان افزوده مى شود، مصباح هدایت حسین علیه السلام پرفروغتر از قبل نمایان گردیده و انسان هاى زیادى را از منجلاب فساد فراگیر كنونى نجات مى بخشد.
علاوه بر كمیت و میزان جمعیت معزا، تفاوت در محرم امسال از لحاظ كیفى نیز كاملا مشهود بود. یكى از وجوه بارز این تفاوت به حضور پرشور و با شعور جوانان مربوط مىشد كه عاشقانه در سوگ مولایشان اشك ماتم مى ریختند.
وجه دیگر این تفاوت به مشاركت برادران و خواهران اهل سنت در مجالس و هیئات سیدالشهداء باز مى گردد. حضور اهل تسنن در مراسمات كشورهاى مختلف به ویژه استان هاى سیستان و بلوچستان، كردستان، كرمانشاه، هرمزگان، آذر بایجان ها، خراسانات، گلستان و دیگر نقاط سنى نشین در حالى با شور و شعور وصف ناپذیرى صورت میگرفت كه دشمنان اسلام سعى زیادى داشتند تا از این مراسم به عنوان نقطه اختلاف شیعه و سنى استفاده كنند.
لكن اراده الهى بر این بود كه مراسم امسال در كشورهایى مثل پاكستان و افغانستان كه معمولاً با حمله متعصبین به خاك و خون كشیده مىشد، امسال با آرامش برگزار گردد.
روز اول مدرسه اش بود، نیمه شب با صدای شیر آب روشویی بیدار شدم؛ به ساعت نگاه کردم چهار نیمه شب بود.
کنجکاو شدم که چه کسی است، همسرم را در رخت خوابش دیدم، فکر کردم که کدام یک از دخترانم هست، به طرف روشویی رفتم دیدم ، زینب است.
پرسیدم چکار می کنی؟ گفت وضو می گیرم تا نماز بخوانم.
گفتم برو بخواب ساعت هفت باید بیدار شوی بروی مدرسه.
گفت نه باید نماز بخوانم و بعد درس هایم را تمرین کنم.
خلاصه حریفش نشدم، که بخوابد.
اول وضو گرفت بعد رفت دستشویی و بعد نمازش را خواند، رفت سراغ کتاب هایش از میان کتاب هایش کتاب قرآن و دینی اول را باز کرد و شروع به خواندن کرد.
دیدم چون در کلاس حفظ قرآن شرکت می کرده، بنابر این از میان کتاب هایش آن را انتخاب کرده است.
به نکته مهمی پی بردم که در سفارش معصومین تاکید شده است، قبل از آموختن علم به کودکانتان قرآن را بیاموزید.
در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که می فرماید: “فرزندانتان را بر سه ویژگی تربیت کنید: محبت پیامبرتان، محبت اهل بیت علیهم السلام و قرآن".(کنز العمال، ج 16، ص 456)
خیلی غمگین شدم، از اینکه می دیدم جوان چهار شانه با هیکلی 80 کیلویی، شلواری پوشیده که چند جایش پاره و نخ نما شده بود.
جوانی که باید به فکر آینده روشن خودش و جامعه اش باشد، و همیشه می گویند جوانان آینده سازان جامعه هستند.
از خصلت جوان نو و زیبا پوشی است، چه شده که جوان مسلمان هویت خود را از دست داده است؟!
کمبود و خلا او چیست؟!
چه به سر جوان ما آمده است که اینگونه مبتذل شده است؟!
اگر جوان ایمانش به خدا تقویت شود و رنگ الهی بگیرد، هرگز گرفتار چنین پوشش هایی نمی شود.
این جوان از این طرف دنیا از جوان اروپایی و آمریکایی که به علت محرومیت مالی در تنگنا قرار دارد و قدرت خرید شلوار نو ندارد و بناچار از لباس پاره و مندرس استفاده می کند، تقلید می کند. چون از نزدیک او را نمی بیند و از محرومیت او بی خبر است؛ گمان می کند که کار او مد روز است، شاید فردا روز او چهار دست و پا روی زمین بخزد، این جوان هم خزنده خواهد شد!
یک لحظه فکر ی مثل برق از ذهنم گذشت، که چرا بدبینی شاید برای همدردی با جوان فقیر اروپایی خود را به این روز انداخته است، با خودم گفتم این حدس و گمانت را جایی نگو که مرغ پخته هم خنده اش می گیرد!
چه خوب قرآن فرموده است، ان الله لا یغیر مابقوم حتی یغیر ما بانفسهم.
آینده و سرنوشت افراد تغییر نمی کند مگر اینکه خودشان تغییر کنند.
تا زمانی که بانوان ما مجذوب رنگ موی سر زنان اروپایی هستند و فرزندانشان هم مجذوب شلوار جین پاره هستند؛ سرنوشت ما تغییر نخواهد کرد.
تا به حال دیده اید یا شنیده اید که زنهای اروپایی رنگ مویشان مانند زنان ایرانی کنند؟!
یا از لباس ایرانی ها تقلید کنند؟!
این یک غصه بزرگ است که ما ایرانی ها گرفتار آن هستیم.
واقعا امام خمینی همه این روز ها را می دیده است، سخنانی که در باره هر موضوعی فرموده اند امروز ما با آن درگیر هستیم. یکی از آن موضوعات مسئله عزادری برای امام حسین علیه السلام که باید زنده کننده روح اسلام باشد.
گریه ای که روح شهامت و مبارزه با ظلم را در خرد ها متبلور سازد، و انسان را به حرکت در آورد. ‘گریه بر عزای حسین باید پیوسته رویش داشته باشد که دارد. این همه مدافع حرم همه از گریه سیاسی بر عاشورا است.
اگر اندکی ریزش داریم اینها از اول مشکل اعتقادی داشته اند که می توانستند در روز تاسوعا به خوش گذرانی بپردازند.
امام خمینی در لزوم تلاش سیاسى در مجالس مذهبى و عزادارى تأكید داشتند: «مجلس عزا نه براى این است كه گریه بكنند براى سید الشهداء اجر ببرند، البته براى این هم هست…بلكه مهم آن جنبه سیاسى است كه ائمه ما در صدر اسلام نقشه اش را كشیده اند كه تا آخر باشد» (صحیفه امام، جلد ۱۶ صفحه ۳۴۶)
امام گریه ى بر سید الشهداء را نیز گریه سیاسى مى دانستند و خاطرنشان كردند: «مسأله، مسأله گریه نیست، مسأله، مسأله تباكى نیست، مسأله، مسأله سیاسى است كه ائمه ما با همان دید الهى كه داشتند مى خواستند كه این ملت ها را با هم بسیج كنند» (صحیفه نور، جلد ۱۳، صفحه ۱۵۳)
ایشان همواره بر حفظ جنبه هاى سیاسى آموزه هاى اهل بیت تأكید داشتند و خاطرنشان مى كردند: «امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر احتیاج داریم از سابق. این اجتماع سرتاسرى كشور، این دسته جات سرتاسرى كشور، امروز دیگر یك رنگ سیاسى پیدا كرده است و حق هم همین است… اگر ۳۵ میلیون جمعیت در این ماه محرّم، در این دهه محرّم، اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برایشان بگویند و تعزیه بگویند و گریه بكنند براى سیدالشهدا، این یك شعارى است؛ یك شعار الهى است. «امروز دیگر ما انقلاب كرده ایم، روضه دیگر لازم نیست» از غلط هایى است كه تو دهن ها انداخته اند؛ مثل این است كه بگوییم امروز ما انقلاب كرده ایم، دیگر لازم نیست كه نماز بخوانیم.
انقلاب براى این است. انقلاب كردیم كه شعائر اسلام را زنده كنیم، نه انقلاب كردیم كه شعایر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یك مسأله بسیار مهم سیاسى - عبادى است. عزادارى كردن براى شهیدى كه همهچیز را در راه اسلام داده یك مسأله سیاسى است؛ یك مسألهاى است كه در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد.ما ملت گریه سیاسى هستیم، ما ملتى هستیم كه با همین اشك ها سیل جریان مى دهیم و خرد مى كنیم سدهایى را كه در مقابل اسلام ایستاده است.» (صحیفه امام، جلد ۱۳، صفحه ۳۲۷)
اگر هزار سال هم عزاداری کنیم و اشک بریزیم، اما جهت گیری نداشته باشیم؛ و اهداف امام حسین را دنبال نکنیم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. هیچ مشکلی از جامعه حل نخواهد شد، ربا خوار، شراب خوار، قاچاقچی، اختلاسگر، ظالم در کار خودشان خواهند بود.
اگر در زمان جنگ رزمندگان ما توانستند با قلت نفر و نبود ادوات جنگی و عدم آمادگی پیروز شوند، به خاطر پیروی از امام حسین علیه السلام بود.
واگر الآن مسئولان دولتی نمی توانند مشکلات کشور را حل کنند چون از روش امام حسین علیه السلام دور شده اند و به روش فراعنه عمل می کنند.
وقتی مسئول اداره به کارمندش می گوید حق نداری در نماز جماعت که در مسجد جنب اداره است شرکت کنی، وقتی شهردار شهر در مراسم پارتی مختلط دستگیر می شود، خب با این وضع چهار شنبه سفید شکل می گیرد.
سخن معصوم که از روی هوا نیست وقتی فرمودند الناس علی دین ملوکهم.
روش امام حسین علیه السلام نیز سیاسى بود امام حسین علیه السلام اصلاح امت و جلوگیرى از انحراف در اسلام را از یك طریق كاملا غیر سیاسى و یا با كار فرهنگى و عبادى صرف دنبال نكرد، صرفا به دعا و عبادت و یا مسجد و موعظه اكتفا نكرد، بلكه حركتى كاملا سیاسى ایجاد كرد، به مبارزه حكومت جور رفت در برابر طاغوت ایستاد، انقلاب و قیامى برپا كرد كه حركتى كاملا سیاسى اجتماعى و هماهنگ با روح تعالیم اسلامى بود. اگر حضرت امام حسین علیه السلام فقط در مسجد و مدرسه به سر مى بردند و قیام نكرده بودند شاید براى عده اى این شبهه مى شد كه آیا حضرت به سیاست التفات داشتند یا خیر.
آن وقت این شبهه شاید جاى طرح داشت كه آیا اسلام امام حسین سیاسى بوده است یا خیر. البته در آن صورت هم باید مى دانستیم كه مصالحى حضرت را مجبور كرده است كه آشكارا علیه حكومت جور قیام نكند همین مسجد و مدرسه هم سیاسى است؛ اما حال كه امام حسین قیامى تمام عیار كرده است و به صراحت كار خود را قیام معرفى كرده است و فرموده است: (انما خرجت لطلب الاصلاح) یعنى قیام كردم تا امت جدم را اصلاح كنم؛ آیا در چنین شرایطى اصلا جاى شك و شبهه هست كه آیا كار امام حسین سیاسى بوده است یا خیر.
امام به موعظه و توصیه و دعا و خطبه اكتفا نكردند. خون خود را براى اثبات حقانیت و در راه هدفى كه داشتند سرمایه كردند. امام حسین علیه حكومت جنگیدند. خون ایشان و اصحابشان در این راه ریخته شد. با این احوال دیگر سخن از شك و شبهه در سیاسى بودن حركت حضرت مثل انكار روشنایى روز است.
پیام قیام امام حسین در نفى هیأت و عزادارى سكولار •امام حسین علیه السلام در یك حادثه بى هدف و تصادف ناگهانى به شهادت نرسید، بلكه یك قیام كاملا طراحى شده و هدفمند بود كه عاشورا را رقم زد.
امام حسین علیه السلام در یك انفجار كور و بى هدف به شهادت نرسید، بلكه از قبل در نامه هاى متعدد و در پیام ها و سخنرانى هاى مكرر اهداف قیام خود را كه اصلاح امت اسلامى و جلوگیرى از انحراف در دین بود مطرح كرده بود. امام حسین علیه السلام اصلاح امت و جلوگیرى از انحراف در اسلام را از یك طریق كاملا غیر سیاسى و یا با كار فرهنگى و عبادى صرف دنبال نكرد، صرفا به دعا و عبادت و یا مسجد و موعظه اكتفا نكرد، بلكه حركتى كاملا سیاسى ایجاد كرد، به مبارزه حكومت جور رفت در برابر طاغوت ایستاد، انقلاب و قیامى برپا كرد كه حركتى كاملا سیاسى اجتماعى و هماهنگ با روح تعالیم اسلامى بود. از این جهت است كه در طول تاریخ زیارت امام حسین و عزادارى بر او نیز همیشه سیاسى بوده است. بنى امیه و بنى عباس از عزادارى و زیارت امام حسین مى ترسیدند زیرا این عزادارى ها جنبه ى سیاسى و اجتماعى داشت.
عزادارى اى نبود كه صرفا بر سر زدن باشد و بر سر ظالم زدن را ترغیب نكند. عزادارىاى نبود كه صرفا گریه باشد ولى ایستادن در برابر دشمن را موجب نشود.
اكنون نیز هیأت ها و عزادارى ها باید سیاسى باشند. سیاسى بودن جداى از سیاست زده بودن است. سیاست اسلامى را در پیش گرفتن غیر از جناح بازى و سوء استفاده از منبر براى مقاصد گروهى و گروهكى است.
هیأت سكولار و عزادارى فارغ از سیاست و اجتماعى از مسیر امام حسین علیه السلام منحرف شده است و از این جهت است كه رهبر معظم انقلاب تأكید مى كنند كه هیأت سكولار و عزادارى سكولار نداریم.
همانطور كه حوزه ى سكولار و دین سكولار نداریم و نباید داشته باشیم، زیرا هیأت و حوزه و عزادارى و دین سكولار خلاف آنچیزى است كه اولیاء دین ایجاد كردند.
جلوه هاى شكوهمند واقعه عاشورا عاشورا اوج فداكارى و ایثار است. همه تاریخ، همه عالم، مسأله عاشورا و حسین بن على علیه السلام و اصحاب وفادار او را با این خصوصیت شناخته اند؛ فداكارى، ایثار در راه خدا و در راه تحقق اهداف الهى، لیكن مسأله عاشورا فقط این نیست. برجسته ترین و نمایانترین خصوصیت عاشورا، همین فداكارى و شهادت است، ولى در ماجراى عاشورا، حقایق دیگرى هم وجود دارد.
از آغاز حركت از مدینه، بذر معرفت پاشیده شد -این یكى از خصوصیات حادثه عاشورا است- بذر بصیرت پاشیده شد. اگر مردمى، امتى از بصیرت برخوردار نباشند، حقایق گوناگون، كار آنها را اصلاح نخواهد كرد؛ گره از مشكلات آنها گشوده نخواهد شد. بنابراین اخلاص، موقع شناسى، پاشیدن بذر یك حركت فزاینده تاریخى، از خصوصیات مهم عاشورا است. ماجرا فقط در ظهر عاشورا تمام نشد؛ در واقع از ظهر عاشورا یك جریانى در تاریخ شروع شد كه همچنان رو به افزایش و گسترش است. (۶/۹/۱۳۹۰) مقام معظم رهبری
هدف قیام عاشورا؛ شكست تفكر طاغوتى بنى امیه یعنى بنى امیه را تا ابد شكست داد.
یعنى این اسلامى كه بنى امیه مى خواست بد نمایش بدهد و با ادعاى خلافت برخلاف موازین انسانى عمل بكند، آن را سیدالشهداعلیه السلام با نثار خون خودشان آن رژیم را، رژیم فاسد را شكست داد. (صحیفه نور، ج۷، ص۲۵۱)
بساط معاویه را كه مى خواست اسلام را به صورت یك امپراطورى در آورد، برگرداند به زمان جاهلیت و آن اوضاع جاهلیت، شكستش دادند.
یزید و اتباع یزید دفن شدند تا ابد و لعن مردم برآنهاست تا ابد لعن خدا هم بر آنهاست. (صحیفه نور، ج۱، ص۱۵۳)
مقام معظم رهبری(مدظله العالی): حادثه عاشورا باعث حفظ حقیقت و نورانیت اسلام شد
نهضت عاشورا؛ رمز جاودانگى اسلام ناب محمدى صلی الله علیه و آله هیچوقت نباید امت اسلامى و جامعه اسلامى، ماجراى عاشورا را به عنوان یك درس، به عنوان یك عبرت، به عنوان یك پرچم هدایت از نظر دور بدارد.
قطعاً اسلام، زنده به عاشورا و به حسین بن على علیه السلام است. همانطور كه فرمود: «و انا من حسین»؛ بنابراین معنا، یعنى دین من، ادامه راه من، به وسیله حسین علیه السلام است.
اگر حادثه عاشورا نبود، اگر این فداكارى عظیم در تاریخ اسلام پیش نمى آمد، این تجربه، این درس عملى به امت اسلامى داده نمى شد و یقیناً اسلام دچار انحرافى مى شد، از قبیل آنچه كه ادیان قبل از اسلام دچار آن شدند و چیزى از حقیقت اسلام، از نورانیت اسلام باقى نمى ماند. عظمت عاشورا به این است.
حضرت امام خمینی(ره): كُلُّ یَوْمٍ عَاشوُرا یعنى مقابله همیشگى با ابرقدرتها
حكومت طاغوتى بنى امیه؛ تهدیدى براى اساس اسلام
گاهى كه وقایع روز عاشورا را از نظر مى گذرانم، این سؤال برایم پیش مى آید كه اگر بنى امیه و دستگاه یزیدبن معاویه تنها با حسین علیه السلام سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانى چه بود كه در روز عاشورا با زنهاى بى پناه و اطفال بى گناه مرتكب شدند؟
بچه خردسال چه تقصیر داشت؟
زنها چه تقصیر داشتند؟
نظرم این است آنها با اساسْ سر و كار داشتند، بنى هاشم را نمى خواستند، بنى امیه با بنى هاشم مخالفت داشتند، نمى خواستند شجره طیبه باشد. (صحیفه امام، ج۱، ص۲۴۳)
مبارزه با طاغوت هاى زمانه گریه كردن بر عزاى امام حسین علیه السلام، زنده نگهداشتن نهضت (است؛) زنده نگهداشتن همین معنا (است) كه یك جمعیت كمى در مقابل یك امپراتورى بزرگ ایستاد؛ دستور است؛ آن دستور عمل امام حسین علیه السلام؛ دستور است براى همه؛ «كُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا وَ كُلُّ أَرْضٍ كَرْبَلاء»؛ دستور است به اینكه هر روز و در هرجا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را.
امام حسین علیه السلام با عده كم، همه چیزش را فداى اسلام كرد؛ مقابل یك امپراتورى بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هرجا این «نه» محفوظ بماند. (صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۱۵)
عاشورا با «نه» خود، یزیدیان را در طول تاریخ نفى كرد و به گورستان فرستاد. (صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۰۵) «كُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا»؛ یعنى مقابله همیشگى با ظلم تا سرحد شهادت عاشورا را زنده نگه دارید كه با نگهداشتن عاشورا كشور شما آسیب نخواهد دید. (صحیفه امام، ج۱۵، ص۳۳۳)
«كُلُّ یَوْمٍ عَاشوُرا وَ كُلُّ أَرْضٍ كَرْبَلا»؛این یك عبارت آموزنده است، نه معنایش این است كه هر روز كربلا است، هر روز بنشینید گریه بكنید؛ ببینید چه كرده، كربلا چه صحنه اى بوده، هر روز این صحنه باید باشد؛ مقابله اسلام با كفر؛ مقابله عدل با ظلم؛ مقابله عدد كم با ایمان زیاد؛ در مقابل عدد زیاد با بى ایمانى.
نه از جمعیت كم بترسید و نه از شكست بترسید؛ شكستى در كار نیست. وقتى كار براى خدا باشد، شكست تویش نیست. كشته بشوید، بهشتى هستید؛ بكشید هم بهشتى هستید. (صحیفه امام، ج۱۰، ص۸)
برگزارى مجالس عزادارى و اهتمام به آن، فوائد، آثار و بركات فردى فراوانى دارد كه به برخى از آن آثار اشاره مى شود.
اوّل: آمرزش گناهان
طبق روایات، اگر كسى وارد جلسه عزاى امام حسین علیه السلام شود و عزادارى كند، گناهان او آمرزیده مى شود. چنانكه از پیامبرصلی الله علیه و آله و ائمّه طاهرین علیهم السلام روایاتى در اهمیّت عزادارى و اینكه گریه بر مصائب اهل بیتعلیهم السلام بهشت را واجب گرداند، وارد شده است.
بحمدالله همیشه جلسات عزادارى رونق داشته و سزاوار نیست كسى خود را از فیض آن و نتایج مفید آن محروم سازد.
دوّم: ثواب فراوان
در روایات معصومین علیهم السلام براى عزادارى و زیارت امام حسین علیه السلام ، ثواب حج و عمره بیان شده است. حتّى در روایات آمده است كه افضل از همه اعمال است.
سوّم: حسن عاقبت
دست عنایت امام حسین علیه السلام روى سر عزاداران قرار مى گیرد و به این واسطه، از عاقبت سوء و سرنوشت بد، مصون و در امان خواهند ماند. حسن عاقبت سه معنا دارد: اوّل اینكه ذلت بعد از عزت پیدا نمى كند. دوّم اینكه تا آخر عمر، حالت انحراف براى او پدید نمى آید و سوّم اینكه هنگام مرگ، اهل بیت علیه السلام به فریاد او مى رسند و او نزد ایشان سربلند است. جلسات عزادارى، هر سه معناى حسن عاقبت را براى عزاداران پدیدار مى سازد.
چهارم: استجابت دعا
از دیگر فوائد عزادارى، استحابت دعا است. استجابت دعا در جلسات عزادارى، مصادیق فراوانى دارد و همواره بسیارى از نیازمندان، حاجات خود را در عزادارى امام حسین علیه السلام گرفته اند و مى گیرند.
همچنین از منابع روایى برمى آید هر كس بر مصایب ائمه اطهار خصوصاً امام حسین علیه السلام بگرید و از این بابت محزون گردد:
۱. در روز جزاء با ائمه هدى علیهم السلام محشور خواهد بود.
۲. حضرت سیدالشهداءعلیه السلام براى سوگوار خود از خداوند طلب آمرزش مى كند.
۳. عزادار اباعبداللّه علیه السلام مصداق كسى است كه در شادى اهل عترت شادمان و در حزن آنان اندوهناك و محزون است.
۴. در هنگام احتضار سوگوار اباعبداللّه علیه السلام ، ائمه هدى علیهم السلام حاضر مى شوند و عزرائیل را به مراعات حال وى توصیه می كنند به حدى كه ملك الموت از مادر نسبت به او رؤوفتر است.
۵. سوگوار حماسه ساز عاشورا، از آب گواراى كوثر جرعه هایى مى نوشد و به میوه هاى جنّت متنعم مى شود.
۶. شفاعت رسول خداصلی الله علیه و آله شامل عزاداران امام حسین علیه السلام مى شود.
۷. قبر ماتم دار كربلا نورانى است و از عذاب برزخى مصون مى باشد.
۸. خداوند از اینكه عزادار امام حسین علیه السلام را عذاب كند، پروا مى كند.
۹. سوگواران و زائران در پرتو عرش الهى در مجلس منوّر در محضر اباعبداللّه هستند.
آثار روانى و تربیتى عزادارى سید الشهداعلیه السلام
مسأله گریه و عزادارى بر حضرت سید الشهداعلیه السلام آثار سازنده و تربیتى متعددى دارد ازجمله:
۱- زنده داشتن یاد و تاریخ پرشكوه قهرمانان نهضت حسینى.
۲- الهام روح آزادگى، شهادت طلبى، ایثار و حقیقت جویى.
۳- پیوند عمیق عاطفى بین امت و الگوهاى راستین.
۴ - اقامه مجالس دینى در سطح وسیع و آشنا شدن توده ها با معارف دینى.
۵ - پالایش روح و تزكیه نفس.
۶ - اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم و…
برای مراسم عروسی دعوتم کرده بود، نرفتم، گله کرد چرا نیامدی اگر مرده بودم حتما برای عزا می آمدی؟
گفتم: عزیز دلم، بیام توی عروسیی که پر از گناهه چکار کنم؟
گفت: دوماهه محرم و صفر سیاه پوشیدم و گریه کردم، برای دسته عزاداری گوسفند قربانی کردم،
خب برای ازدواجم شادی کردیم، کی گفته شادی گناهه؟!
در حالیکه چشمم به تابلوی زیبای « کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا »که بالای سرش خودنمایی میکرد نگاه می کردم،
گفتم :پس معنای کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا که بالای سرت به دیوار کوبیده ای چی می شه؟!
گفت: تو میگی که همیشه سیاه بپوشیم و گریه کنیم؟!
گفتم: من کی چنین حرفی زدم؟!فدات بشم، چون به معنای عاشورا و کربلا توجه نکردی؛.ازش پرسیدم
امام حسین علیه السلام برای چی از مدینه خارج شد و به طرف کربلا رفت ؟
گفت : برای اینکه با یزید بیعت نکنه.
گفتم : چرا نخواست با یزید بیعت کنه؟
گفت:چون یزید اهل گناه و ظلم بود و خودش را جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله می دانست.
گفتم: یعنی امام حسین علیه السلام برای دوماه محرم و صفر با یزید بیعت نکرد؟!
گفت: چرا مسخره می کنی؟!
گفتم تو خودت این حرف را زدی، دوماه گریه کردم وسیاه پوشیدم کافیه،.
در حالیکه امام حسین علیه السلام با قیامش تا قیامت به همه مردم پیام داد که زندگی شون بدون ظلم باشه.
و حالا تو می گی که ما تو عروسی کدام ظلم را انجام دادیم .
در حالیکه گناه یعنی ظلم، یعنی ضد عدالت.
و عدالت یعنی قرار دادن هر چیزی سر جای خودش،.گناه کردن و انجام ندادن واجب، یعنی قرار ندادن کار در جای خودش، می شه ظلم، وقتی در عروسی شما رن و مرد نامحرم درهم می شوند و با آهنگ نامشروع مجلس آلوده می شه.
و انجام گناهان دیگر مثل اسراف در خوردنی ها و …، این یعنی بر خلاف کل یوم عاشورا….،
من همین طور پشت سرهم از تخلفاتشان در سایر کارهایشان می گفتم که دیدم با دهان باز و چشم های
گرد شده به من نگاه می کنه!
گفت: اینها رو که گفتی همه کارهای گناه و حرام و ظلم بود!
گفتم: بله پس خیال کردی ثواب می کنی!
گفت: پس چطور شادی کنیم و عروسی و جشن بگیریم؟!اصلا چطوری زندگی کنیم؟!
گفتم: آفرین حالا شدی مثل یه آدم عاقل و بالغ.
.کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا به ما می گه در تمام زندگی با ظلم مبارزه کن.
یعنی، این ظلم چه از طرف دوست تو باشه یا از طرف همسایه ات باشه و یا از طرف هر کسی دیگری باشه.
حتی خودت!
گفت: خودم!
گفتم بله خودت، اگر سرکار میری نباید کم کاری کنی، باز تعجب کرد این دیگه کجاش ظلمه؟!
گفتم باز که رفتی سر خونه اول، مگر نگفتم: عدالت یعنی قرار دادن هرچیزی سر جای خودش، کم کاری هم،
از مصادیق ظلمه مثلا شما باید در یک روز به 10 تا پرونده رسیدگی کنی ولی با دیر رفتن و سر کار؛ چرت زدن
و غیره…، و در نتیجه رسیدگی نکردن به پرونده ها، این یعنی ظلم و به شعار کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا عمل نکرده ای!
اگر در تمامی ابعاد زندگی این شعار مقدس ساری و جاری باشه .
از درونش اقتصاد مقاومتی، انقلابی عمل کردن و جهادی عمل کردن، حفظ کانون خانواده متولد می شه.
کارگر با تولید کیفیت دار و تاجر در واردات و صادرات حلال، پزشک در معالجه، دانشجو در آموختن،
استاد در آموزش دادن، معلم در تربیت کودک و نوجوان و همینطور از پایین ترین رده
تارده بالای مسئولین کشوری در معاهدات و مذاکرات با کفار و خارجی و غیر خارجیتحت تاثیر قرار می گیرند.
اینها رو که گفتم:عمل به تکالیف بود، در حالیکه عاشورا و کربلا درس های مهمتری هم داشته از جهت انسانیت،
آزادگی، ایثار، فداکاری و رسیدگی به محرومان، گذشت، دلسوزی و هدایت گمراهان، همه و همه روش
زندگی عاشورایی است.
زمانی که به سبک زندگی عاشورایی عمل کردیم یعنی در لبیک گویی به هل من ناصر حسینیصادق بوده ایم،
در غیر این صورت خودمان و دیگران را فریب داده ایم وخدای ناکرده به روش یزیدیان عمل کرده ایم.
در آخر گفت: متاسفم برای خودم، فکر می کردم هم در عاشورا خیلی ثواب کرده ام و همینطور در عروسیم؛
در حالیکه با جهالتم ثواب عاشورا را در عروسی پر از گناه سوزاندم، و کارهای اشتباه دیگرم سر جای خودش!!
باز جای شکرش باقیه که تا دیر نشده سبک زندگیم را عوض کنم، و ممنونم که بهم تذکر دادی!
مراسم حج؛ تجلى بخش وحدت امت اسلامى «حج تجلّى و تكرار همه صحنه هاى عشق آفرین زندگى یك انسان و یك جامعه متكامل در دنیا است و مناسك حج مناسك زندگى است، و از آنجا كه امت اسلامى از هر نژاد و ملتى باید ابراهیمى شود تا به خیل امت محمدصلی الله علیه وآله پیوند بخورد و یكى گردد و ید واحد شود، حج تنظیم و تمرین و تشكیل این زندگانى توحیدى است.» (صحیفه امام، ج 21، ص 77)
توجه به پیام رهایى بخش حج «گردش به دور خانه خدا نشان دهنده این است كه به غیر از خدا، گرد دیگرى نگردید و رجم عقبات رجم شیاطین انس و جنّ است، شما با رجم، با خداى خود عهد كنید تا شیاطین انس و ابرقدرتها را از كشورهاى اسلامى عزیز برانید.
امروز جهان اسلام به دست آمریكا گرفتار است، شما براى مسلمانان قاره هاى مختلف جهان پیامى از خداوند ببرید؛ پیامى كه به غیر از خدا بردگى و بندگى هیچكس را نداشته باشید.» (صحیفه امام؛ ج10، ص160)
حج و برائت از مشركان و كافران «سنت پیامبر(ص) و اعلان برائت كهنه شدنى نیست و نه تنها اعلان برائت به ایام و مراسم حج منحصر نشود كه باید مسلمانان فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبریز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات تردید آفرینان و متحجرین و منحرفین گوش فرا ندهند و لحظه اى از این آهنگ مقدس توحیدى و جهان شمول اسلام غفلت نكنند. (صحیفه نور، ج 20، ص 112)
مراسم حج ابراهیمى؛ اجتماعى براى حل معضلات جوامع اسلامى «در حج…. باید بررسى از اوضاع مسلمین در هر سال بشود كه مسلمین در چه حال هستند. این سفر حج براى این مسائل بوده است، براى «قیام ناس» بوده است، براى این بوده است كه مسلمین مشكلات مسلمین را درك كنند و در رفعش كوشش كنند.» (صحیفه امام، ج18، ص52) توجه به ابعاد سیاسى و اجتماعى حج ابراهیمى «فریضه حج در میان فرایض، از ویژگى خاصى برخوردار است و شاید جنبه سیاسى و اجتماعى آن بر جنبه هاى دیگرش غلبه داشته باشد، با آن كه جنبه عبادى اش نیز ویژگى خاصى دارد.» (صحیفه امام؛ ج15، ص168) مشكل جوامع اسلامى؛ عدم درك فلسفه سیاسى اجتماعى حج ابراهیمى «بزرگترین درد جوامع اسلامى این است كه هنوز فلسفه واقعى بسیارى از احكام الهى را درك نكرده و حج با آن همه راز و عظمتى كه دارد، هنوز به صورت یك عبادت خشك و یك حركت بى حاصل و بى ثمر باقى مانده است.» (صحیفه نور، ج 9، ص 176) «میلیونها مسلمان هر سال به مكه مىروند و پا جاى پاى ابراهیم واسماعیل وهاجر مىگذارند ولى هیچكس نیست ازخود بپرسد ابراهیم علیه السلام و محمدصلی الله علیه و آله كه بودند و چه كردند و چه هدفشان بود، از ما چه خواستند.
گویى به تنها چیزى كه فكر نمى شود همین است مسلّم حج بى روح وبى تحرّك و قیام، حج بى برائت، حج بى وحدت و حجى كه از آن هدم كفر و شرك برنیاید حج نیست.» (صحیفه نور، ج 2، ص 229)
دخترم مهریه برای معامله نیست! بلکه هدیه ای از طرف همسر است که خداوند قرار داده است! از قرآن برایت شواهدی می اورم که بیشتر بدانی و فکر نکنی که اگر زیاد باشد بیشتر خوشبخت خواهی شد!
دخترم از مهریه حضرت زهرا علیهالسلام خبر داری ؟! مهریه اش را آمرزش امت پدرش قرار داد!
دخترم فکر نکنی مهریه زیاد برات شخصیت می اره و از اینکه مهریه ات 14 سکه است شرمنده دوستانت بشی! اولین صفت مهریه قرآنی بر طرف کننده ی مشکل اشتغال داماد است آن هم به صورت دراز مدت. زمانی که شعیب علیه السلام به موسی علیه السلام پیشنهاد دامادی دادند، ایشان فاقد شغل بودند.اما نوع مهریه مشکل موسی علیه السلام را حل کرد.
دلیل مطلب این آیه است:« قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ وَمَا أُرِيدُ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ:شعيب گفت من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را كه مشاهده مى كنى به نكاح تو در آورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است و نمى خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهى يافت »25/قصص
همانطوری که ملاحظه می شود شعیب علیه السلام پیشنهاد می کند موسی علیه السلام هشت سال اجیر او باشد و این به معنی حل شدن مشکل اشتغال موسی علیه السلام است.
صفت دوم مهریه قرآنی این است که حل کننده مشکل مسکن داماد است.زمانی که کسی را به عنوان اجیر استخدام می کنند برعهده کارفرماست که مسکن اجیر شده را تامین کند.این رسم الان هم در مناطق روستایی حاکم است.طبق این رسم شعیب علیه السلام مسکن موسی علیه السلام را تامین کردند.چون مهریه او را هشت سال چوپانی قرار داده بود.
صفت سوم عدم تحمیل مهریه بر داماد است.شعیب علیه السلام داماد خودش را در انتخاب مدت هشت سال و یا ده سال آزاد گذاشت.«.. تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ...: … به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است و نمى خواهم بر تو سخت گيرم..»
صفت چهارم مهریه قرآنی متناسب بودن آن با شرایط داماد است.زمانی که موسی علیه السلام وارد مدین شدند از جهت مادی در حد صفر بودند ولی از جهت توانایی جسمی و اخلاقی شرایط فوق العاده ی داشتند.«القوی الامین» بودند.مهریه ی تعیین شده با شرایط گفته شده دارای سنخیت بود.لذا امکان پرداخت آن برای ایشان فراهم بود.
صفت پنجم مهریه قرآنی این است که داماد برای پرداخت کردنش هم حال دارد ،هم توان دارد و هم وقت دارد.توانش را دارد چون «القوی الامین» است. وقتش را دارد چون جوان است.حالش را دارد چون مهریه زنش حل کننده مشکلات اوست.
موارد مذکور گوشه ی از معارف قرآن بود که اگر این ها در جامعه ما اجرا شود، قطعا بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.این اوصاف مهریه ی قرانی بود که اصلا قابل قیاس با مهریه ی ایرانی نیست.
اگر برای هر لحظه از زندگی روی کره خاکی بخواهیم برنامه و دستورالعمل داشته باشیم، که در وانفسای روزگار گرفتار نشویم، باید به بهترین الگویی که خداوند از زندگی بهترین بشر برایمان اهدا کرده به چسبیم.
اگر می خواهیم در ازدواجمان بعد اندک زمان کوتاه که هنوز نقل و آثار تزیینات شب عروسی به در و دیوار اتاقمان باقی مانده، به طلاق فکر نکنیم، بیایید قبل از ازدواج یک دوره برنامه از خواستگاری تا ازدواج بهترین گزینه های عالم را مرور کنیم.
اول ذى الحجه؛ سالروز ازدواج امام على علیه السلام و حضرت فاطمه ى زهراسلام الله علیها(2 ق)؛ روز ازدواج ازدواج آسمانى حضرت زهراسلام الله علیها و حضرت على علیه السلام ؛ الگویى براى جوانان در اولین روز آخرین ماه قمرى حضرت على بن ابى طالب علیه السلام پیشواى پارسایان با حضرت فاطمه سلام الله علیها برترین بانوى جهان پیمان عشق بست و خدا، والاترین فرستاده خویش را بر این پیمان گواه گرفت. این ازدواج، عمرى به گستردگى آفتاب و حیات عالم یافت و یاد و نام این واقعه شورانگیز، شادى بخش تمامى تاریخ شد تا آنكه امروز نیز دلدادگان ذریه آن كانون عشق و مودت، از پرتو انوار رحمت و عنایت تنها باقیمانده از دامان حضرت زهراسلام الله علیها و امید به نجات بخشى او زندگى خود را آغاز مى كنند.
فاطمه زهراسلام الله علیها دختر پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و از دوشیزگان ممتاز عصر خویش بود و انتساب آن حضرت به مقام رفیع پدرى چون پیامبر خاتم و مادرى چون حضرت خدیجه، بزرگانى از صحابه و مهاجرین را راغب به ازدواج با آن بانوى بى همتا نمود و یا حتى پیشنهاد پرداخت مهریه اى سنگین براى دریافت پاسخى مثبت دادند، اما از آنجاكه آن حضرت برخوردار از مقام عصمت و طهارت خاندان رسالت و والاترین كمالات معنوى، دینى و اخلاقى و برترى بر تمامى بانوان عالم بودند و مقدر بر این بود كه از دامان آن حضرت شجره طیبه ولایت رشد و نمو یابد، براى ایشان كفو و همتایى غیر از برادر و وصى رسول خاتم، حضرت على علیه السلام كه همچو فاطمه زهراسلام الله علیها پرورش یافته دامان پیامبر و آراسته به والاترین صفات دینى و الهى و مقام عصمت و امامت بود، وجود نداشت. به همین دلیل بود كه رسول خدا درباره ازدواج حضرت زهراسلام الله علیها منتظر وحى الهى بود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبرصلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: «اى محمد! خدا بر تو سلام مى رساند و مى فرماید فاطمه را به عقد على درآور، خداوند على را براى فاطمه و فاطمه را براى على پسندیده است.»
با ابلاغ این دستور بود كه زیباترین كانون عشق و مودت و خانواده نمونه تمامى اعصار شكل گرفت، خانواده اى كه مكرراً از سوى حضرت رسول صلی الله علیه و آله موردستایش قرار مى گرفت و آن حضرت از آن در واقعه هاى مهمى همچون مباهله و حدیث آل عبا، به عنوان اهلبیت یاد مى فرمودند و در قرآن نیز در موارد متعددى مانند آیه تطهیر، از اهلبیت به بزرگى یادشده است. این خانواده الگویى شد براى پیروان حق و حقیقت و سعادت تا با دنباله روى از سیره آن همسران آسمانى، كانون خانواده خویش را بر مبناى ارزش هاى الهى و انسانى و عشق و محبت بنا نهند و شیوه رفتارى و سبك زندگى آن بزرگواران در اقدام به امر ازدواج و تشكیل خانواده و نیز همسردارى و تربیت فرزندان را كه تا آخرین لحظات زندگى زناشویى خود سراسر از مهر و محبت و دلدادگى و همراهى بود را الگوى خود قرار دهند. * معیارهاى دینى و الهى انتخاب همسر
بسیار افسرده و اندوهگین بود، دائما نگران دخترش که مبادا در مدرسه غش کند. می گفت من باعث مشکلات این بچه بی گناه شده ام! باز گفت: وقتی باردار شدم، چون ناخواسته بود، تلاش کردم که سقط شود، هرچه که لازم بود خوردم و هر وزنه سنگینی را بلند کردم، انگار که کودکم با دست های کوچکش به من چسبیده بود و التماس می کرد که من حق زندگی دارم، به چه جرمی مرا از این حق نا امید می کنی، خلاصه سقط نشد که نشد! با تعجب پرسیدم یعنی شمای طلبه هم از این کارها کردی؟! گفت: آن زمان دائما تبلیغ می کردند فقط دوتا فرزند کافیه، من هم که دوتا داشتم یک دختر و یک پسر؛ از طرفی دبیر بودم و مشغول کار در بیرون از منزل. و حالا این بچه هر روز دچار یک مشکلی می شود، معده اش قدرت جذب غذا ندارد، و در مدرسه غش می کند. دائما در حال مداوا بودند، تا زمانی که به سن بلوغ رسید؛ صورت و سرش رشد کرد ولی بقیه اندامش کوچک ماند. دختری سرشار از هوش و استعداد! مادر با دیدن فرزندی که خود را باعث بیماری او می دانست روز به روز افسرده تر می شد!
گفتم: مگر شما خودت خواسته بودی که بدنیا بیایی، از فرزندت توقع داشتی که از تو اجازه بگیرد!؟
مگر قرآن را نخوانده ای که سفارش می کند، اگر ایمان دارید؛ نباید علاوه گناهان زیر فرزندان خود را بکشید!
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴿۱۲﴾ممتحنه اى پيامبر چون زنان باايمان نزد تو آيند كه [با اين شرط] با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان [و حيله] به شوهر نبندند و در [كار] نيك از تو نافرمانى نكنند با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه زيرا خداوند آمرزنده مهربان است .
وقتی از حرام بودن موسیقی مطرب می گفتی، او را معیار حلال بودن معرفی می کردند. وقتی از رقاصی نهی می کردی باز هم انگشت ها بسوی او نشانه می رفت. چرا ؟! چون خواهر شهید بود! چون خواهر طلبه بود! چون شوهر خواهرش سپاهی بود! نسبت های خوشنام مقدسی که در نظام اسلامی جایگاه داشت، را با خود یدک می کشید. و اصلا حرمت این نسبت ها را رعایت نمی کرد، در عروسی فامیل و دوست، یک ضبط کوچک را به گردنش می آویخت و رقاص میدان بود، در زمانه ای که خانواده ها امکانات پخش موسیقی را نداشتند! تا اینکه در یک تصادف که به هیچ یک از مسافران صدمه ای نرسید حتی به کوچک ترین عضو که کودک چند ماهه ای بود! اما متاسفانه این رقاص جاهل مقصر یا قاصر، از دوپا فلج شد و برای همیشه ویلچر نشین شد. زیرا این پاها، طلبه، شهید و پاسدار را بدنام می کرد! اگر ما از نعمت هایی که خداوند به رایگان در اختیارمان قرار داده شاکر نباشیم، علاوه که آن نعمت افزایش نخواهد یافت بلکه گرفتار عذابی شدید خواهیم شد.
از سوی دیگر خداوندمهربان است و دوست ندارد پرونده بندگان خوبش بیش از این آلوده شود، بنابراین نعمت را می گیرد. وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ، ابراهیم7و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
خیلی برام جذاب بود، وقتی می دیدم که بیشتر همکلاسی هایم یا دکتر جراح قلب است یا عضو هیئت علمی دانشگاه است یا دبیر دبیرستان است! یک روز که با دخترخانم جوانی، کنار هم در اتوبوس هم سفر شدیم. برای شرکت در امتحانات غیر حضوری به قم می رفتم، متوجه شدم که هم سفر جوانم کتابی را مطالعه می کند که همان کتابی است که من می خوانم! برایم سوال شد، پرسیدم، شما هم در این درس امتحان دارید؟! باب آشنایی ما شروع شود. گفت: همزمان با شرکت در آزمون پزشکی در آزمون حوزه هم شرکت کردم، چون علاقه دارم به دروس حوزوی و معتقدم هرکسی در هر رشته ای لازم است که این دروس را بخواند؛ چون سایر علوم برای ظواهر زندگی و مادیات است، اما این درس برای جلای روح است! و اکنون هم تصمیم دارم دروس حوزه را تا آخرش ادامه بدهم. و گفت: ما خانوادگی در حال تحصیل حوزه هستیم، مادرم، خوهرانم، هر کدام هم از تحصیلات کلاسیک بهرمند هستند ولی این دروس را برای آدم شدن و تربیت دلمان می خوانیم نه برای اشتغال! آن زمان در دوره سطح یک جامعه الزهرا مشغول بودیم، به او پیشنهاد دادم، این دوره ما در حال اتمام است و برای غیر حضوری ها ادامه تحصیل ندارند؛ بیا برویم پیش مدیر آموزش و بخواهیم که برای ما سطح دو بگذارند. او هم پذیرفت باهم نامه ای تنظیم کردیم و به بخش آموزش دادیم و اینگونه شد که همچنان در حوزه ادامه تحصیل دادیم!
در سطح سه با همکلاسی که جراح قلب بود و خیلی هم موفق، می گفت: بعد از کار مطب ساعت 9 تا 10 شب کلاس تفسیر دارم!
این آشنایی ها مرا به یاد میرزا جهانگیر خان قشقایی انداخت، خانی که وقتی سیم تارش شکست، از پیرمردی که کنار در حوزه ای نشسته بود، آدرس تعمیر تار را خواست. پیرمرد گفت: برو داخل حوزه تار دلت را تعمیر کن. ومیرزا جهانگیر خان شد استاد علوم حوزوی!
دیدم چه زیبا به آیه لولا نفر من کل فرقه عمل می کنند. این خانم جوان آدرس بیمارستان محل کارش را داد که هر وقت نیاز داشتم سری بهش بزنم.
خاله داماد به عروس گفت: باید برقصی، عروس حیا کرد گفت: بلد نیستم برقصم . خاله که دلخور بود چرا داماد که پسر خواهرش بود، دختر او را نگرفته است، با تمسخر گفت: مادرت اشتباه کرده است دختر بی عرضه اش را فروخته است! خانم طلبه ای که حضور داشت، رو کرد به خاله گفت: عروس حیا کرد به شما که بزرگتری نگفت رقصش مخصوص است! همه مهمانان و خاله چشمشان گرد شده بود، رقصش مخصوص است، یعنی چی؟ خانم طلبه گفت: عروس فقط برای آقای داماد می رقصد و فقط مجاز است که برای شوهرش برقصد نه شماها! فتوای مراجع برای رقص زن http://www.shia-news.com/fa/news/
در این کلیپ طلاب در نقش حضرت ابراهیم و همسرانش و اسمائیل نمایشی را اجرا کردند، و در سفر هجرت هاجر و تا ذبح حضرت اسمائیل ادامه دارد. تماشای این نمایش زیبا که توسط چهار نفر و یک کودک اجرا شده است جذاب و خالی از لطف نیست.
شما با تماشای این نماهنگ به سعی صفا و مروه می روید و از چشمه سار زمزم سیراب می شوید، و بر یکتا پرستی هاجر غبطه می خورید؛ و اذعان می کنید که خداوند چه به جا نماز طواف نسا را برای بزرگداشت هاجر، بر همه مردان و زنان واجب کرده است.
از دست دادن با مهمانان مرد نامحرم امتناع کرد، همه هاج و واج مانده بودند که چرا بی حرمتی کرده است! گفت: شما نامحرم هستید و طبق فرمان خداوند حق ندارم با شما دست بدهم، و اگر این کار را انجام دهم به خدا و رسولش بی احترامی کرده ام، یک طلبه هرگز این اشتباه را مرتکب نمی شود! احترام من به شما در حد خوش آمد گویی و پذیرایی گرم و با کرامت است. بعضی ها متوجه شدند که کار درستی است، یکی از مردان نامرد گفت حالا که قرار است شما به من دست ندهی، من هم اجازه نمی دهم همسرم با شوهر شما دست بدهد؛ گفتم آفرین بر شما تازه شما داری به آیه قوا انفسکم و اهلیکم نارا عمل می کنی!
سطح سه فلسفه را گرفت، بسیار توانمند در تدریس، وضع مالی زندگی زیر متوسط، با همسری طلبه، خانه استیجاری.
مدرسه هم به استاد فلسفه و منطق به شدت نیازمند، پیشنهاد استادی را نپذیرفت، پرسیدم چرا!
گفت: اگر می بینی حجابم و رفتارم مطابق شرع است، همه به خاطر این است که در تمام دوران کودکی و نوجوانی خودت تربیت ما را به عهده گرفتی، به دست مربی مهد کودک و غیره نسپردی و لجظه به لجظه رشدمان را درصد کرده ای.
اکنون من هم از مادری چون تو آموخته ام که مهمترین وظیفه ام تربیت است، در مرحله بعد اگر فرصتی بود برای دیگران وقت خواهم گذاشت.
ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود را با خانواده خویش از آتش دوزخ نگاه دارید چنان آتشی که مردم (دلسخت کافر) و سنگ (خارا) آتشافروز اوست و بر آن دوزخ فرشتگانی بسیار درشتخو و دلسخت مأمورند که هرگز نافرمانی خدا را (در اجرای قهر و غضب حق) نخواهند کرد و آنچه به آنها حکم شود انجام دهند.
و بعد از آن«وَاَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَقرَبينَ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤمِنينَ» 214 شعرا، [خويشاوندان نزديكت را انذار كن و بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي ميكنند بگستران] را فرموده است . بعد از آن مرحله الناس می رسد.
وقتی در حفظ ارز ش های دینی به حد اقل راضی می شویم، افسرده بود، از من راه کار می خواست! اجازه دادم هرچه در دلش هست بازگو کند تا تخلیه شود، گفت و گفت و گفت:حرف آخرش این بود چرا خدا سرنوشت مرا اینگونه رقم زد!؟ شکایت از همسرش داشت، که از روزی که ازدواج کرده ایم دائما با یک زنی در ارتباط است! پرسیدم موقع خواستگاری با هم حرف زدید؟ از چه معیارهایی باهم سخن گفتید؟ پوشش تو آن زمان چگونه بود؟ گفت درسته الآن چادری هستم و لی زمانی که به خواستگاریم آمد، چادری نبودم! و موقع آشنایی پرسیدم نماز می خوانی گفت، بعضی وقت ها می خوانم، من هم گفتم نماز های صبحم قضا می شود! در پاسخ به او: سرنوشت را خودت رقم زده ای، به گردن خدا می اندازی! اولا پوشش و آرایش تو، مردانی شبیه خودت را جذب می کند، که اهل نماز نباشد و به ارزش های دین پایبند نباشد، ارتباط با دیگران بدون معیار داشته باشد!دوم از او پرسیدی نمازش را و فهمیدی که بی توجه به نماز است! در حالیکه پیامبر فرموده وقتی خواستگار آمد از اهل مسجد بپرسید اگر او را شناختند دختر بدهید.
کجای این سرنوشت را خداوند رقم زده است؟! یک سری راهکار برای جذب شوهرش به او نشان دادم، بلکه همسرش از آن ارتباط دست بکشد، که یک شب گوشی هسرش زنگ می زند و خانم برداشته و صدای زن با عتاب به او گفته گوشی را بده سیامک، خانم تازه عروس با دلخوری از سیامک که تو تاکی می خواهی این ارتباط را ادامه دهی، با قهر رفت خانه پدرش. فردا صبح همه خبر کشته شدن سیامک را شنید، معلوم شد که زن شوهر دار بوده و شوهرش به قضیه شک داشته که زن به دروغ گفته که سیامک مزاحم من است. باهم نقشه می کشند که او را دعوت به خانه کند، وقتی همسر سیامک قهر کرد و رفت او هم با خوشحالی به خانه زن رفت، و با نقشه شوهرش او را کشتند و جنازه را در حیاط بیمارستان انداختند .
خداوند چه زیبا در قران معیار معرفی کرده است،
الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات و الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات 26 نور
زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نيز به زنان ناپاک تعلّق دارند؛ و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند!
موضوع هم کفو بودن در تدین و تقوا است که متاسفانه به مسائل مادی منطبق کرده اند، و این باعث بسیاری از مشکلات خانواده ها ر ا بوجود می آورد و زیر ساخت طلاق ها همین مسئله است.
متاسفانه امروزه مشکل ما مسلمانان شناسنامه ای و جغرافیایی به همین مبنا بر می گردد، که دستورات دین را سلیقه ای عمل می کنیم، بعد معتقد می شویم که دین و خدا من رادچار مشکل کرده است!
يُريدونَ أَن يُفَرِّقوا بَينَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَكفُرُ بِبَعضٍ وَيُريدونَ أَن يَتَّخِذوا بَينَ ذٰلِكَ سَبيلًا﴿۱۵۰﴾ میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم، و بعضی را انکار می کنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند…
وقتی پیشنهاد ورود به حوزه را به دختر دادم،گفت: من رشته ام ریاضی است و طرح های زیادی برای جشنواره خوارزمی دارم؛ اگر بیام حوزه آن فرمول هایی که کشف کردم، عبث می شود!
گفتم: افراد زیادی هستند که از این فرمول ها کشف می کنند، اما این طلبگی است که در غربت مانده است.
اولا، خداوند در قرآن به طلبگی سفارش کرده است، و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین .1122 توبه، شما را چه شده که برای کار های فرهنگی بسیج نمی شوید از هر گروهی یک نفر باید به این مهم بپردازد.
دوم، در هیچ جای قرآن به پزشکی و مهندسی سفارش نکرده است.
چون از خلقت بشر، انسان ها به صورت خود جوش پزشکی و مهندسی را پیگیر بوده است.
وقتی بقایای انسان های شهر سوخته که سابقه چندین هزار ساله دارد، روی چشم و کاسه سرشان اثر جراحی وجود دارد و یا اهرام مصر از مهندسی عجیبی برخوردار است؛ معلوم می شود که این حرفه ها و مهارت را خداوند در انسان به ودیعه قرار داده است.
سوم، خصوصا اگر در کشور دکتر و مهندس کم باشد می توان از خارج استخدام کرد، ولی برای حفظ ارزش های دین و انتشار آن نمی توان از خارج طلبه استخدام کنیم!
چهارم، با توجه به روحیه شما، اگر دانشگاه بروی هر استادی که خلاف شرع حرفی بگوید، تو ساکت نمی مانی؛ و آن ها هم حتما در برابر اعتراض تو عکس العمل نشان خوهند داد!
پنجم، اگر می خواهی با دانشجویان در ارتباط باشی و هدایت گری کنی، با تحصیلات حوزه وارد دانشگاه شو و به عنوان استاد کار کن و دانشجویان را هدایت کن.
اتفاقا بعد سطح سه در رشته فلسفه از دانشگاه برای تدریس دعوت شد، نپذیرفت؛ گفت: اگر کلاس خصوص دانشجویان دختر باشد حاضرم اما در کلاس مختلط معذورم.
پرسیدم چرا گفت: باید در حین تدریس با چهره ای گشاده و گاهی لبخند تدریس کنم، اگر مردان باشند جایز نیست که لبخند بزنم!
با شنیدن خبر ازدواجش خیلی خوشحال شدم، خصوصا وقتی شنیدم که با طلبه ازدواج کرده است. خوشحالیم چندان نپایید که برای مشاوره کمک فکری خواست، بشدت ناراحت شدم. گفتم مگر تحقیق نکرده بودی؟
گفت: چون روابط عمومی بالایی دارد، از هرکسی پرسیدیم تعریف کردند! اما بعد از جاری شدن عقد به مرور متوجه ضعف اعتقاد و بی اخلاقی ها و مشکلات رفتاری داماد شدم.
علاوه بر این در خانواده شان 15 نفر روحانی دارند که اعتماد من را جلب کرد، من در حوزه با اساتید پاک طینتی که داشتم به روحانیت بسیار خوشبین بودم.
گفت: طلبه پایه پنجی که قراره بازپذیری شرکت کنه، نماز نمی خوانه، روزه نمی گیره، رفتاری به شدت ضد اخلاقی داره، خواهرانش می گویند دوستان دختر زیادی داشته است.
یکی از روحانیونشان که عقد ما را جاری کرد، وقتی وارد اطاق زن ها شد با همه زن های نامحرم دست داد، از ترس پشت مهمان ها پنهان شدم که با من دست ندهد! آقای داماد از من خواست تا با دایی او دست بدهم، گفتم نامحرم است، گفت: اشکال ندارد، زن برادرم من را می بوسد، هیچ اتفاقی نیفتاده است!
از مدرسه اش پرسیدیم گفتند: هرسال در یک مدرسه درس خوانده و اخراجش کرده اند.
گفت: تعجب می کنم که طلبه این رفتار را داشته است، گفتم مگر نمی گویی که اخراجی بوده، شما را فریب داده است؛ و آنهایی که در فامیلشان با آن رفتار وجود دارند هم نمی توانند خیلی در جامعه فعال شوند.
مردم ما فهیم هستند طلبه جاهل را از غیر جاهل تشخیص می دهد، اگر بر خلاف آن باشد تحمل نمی کنند. تو این وضع و حال جامعه این جور افراد فکر می کنند که چون یک عده به پست های بالایی رسیدند؛ حتما اینها هم موفق می شوند!
گفتم: چون جامعه گسترده شده است و شما با افرادی از غیر محل خود ازدواج کرده ای، باید با مشاوره انتخاب می کردی، هرچند بسیار اتفاق افتاده که از میان فامیل هم افرادی پیدا می شود که آنچه ظاهرشان نشان می داده، نبوده اند گفتم اگر قبل از ازدواج با من مشاوره می کردی، راهنمایی ات می کردم که به مرکز مشاوره قم زیر نظر حوزه علمیه برادران مراجعه کنی و از هر دوی شما تستpmc رایگان می گرفتند؛ از هرچه دروغ در پس ذهنش پنهان بود با خبر می شدی!
دلداریش دادم که خدا را شکر که قبل از رفتن به خانه داماد متوجه خباثتش شدی. این تستpmc در قم و مشهد وجود دارد و برای طلاب رایگان است.
آمد بهم گفت: دنبال کار هستم، اگر شما قبول کنی بروم سر کار، حس می کنم که کارم اشتباه نیست. پرسیدم چه کاری؟ گفت: منشی یک مطب می شوم. پرسیدم: دکتر مرد است یا خانم؟ -دکتر مرد است. -فردا بیا باهم برویم یک جایی! -رفتیم مطب دکتر چشم، یک شماره گرفتم و منتظر نشستیم. منشی با آرایش غلیظ نشسته بود، بعد از هر سه مریض، یک سینی چای و بیسکوییت می برد به اتاق دکتر و در را هم می بست! بعد از اینکه از اطاق بیرون می آمد، و پشت میزش می نشست؛دائما با انگشت هایش بازی می کرد، و بی اختیار ادا اطوار در می آورد، همه مریض ها مرد و زن متوجه رفتار عجیب منشی شده بودند. نوبت ماشد، داخل شدیم، یک اتاق نیمه تاریک، که چراغ کم نوری کنار دکتر روشن بود، بعد از معاینه چشم خارج شدیم. - دیدی این یک منشی بود، تو به عنوان یک طلبه می خواهی در چنین فضایی منشیگری کنی! اگر این آقای دکتر از جهت دینی مسلمان واقعی بود، یک مرد را استخدام می کرد! ولی او یک دختر را استخدام کرده که هم برای خودش جاذبه جنسی دارد و هم برای مشتری هایش و علاوه بر این حقوق کمتری به او می دهد! و این یعنی بردگی جنسی
بعد از اتمام درسم وقتی مدرکم را گرفتم، خانواده فشار روی فشار که باید بروی سرکار.
این هم زحمت کشیدی برای چی، خلاصه وسوسه ها کار خودش را کرد، و من طلبه دست به کمر یا علی گفتم؛ و رفتم و رفتم تا کار پیدا کنم!
خلاصه یک کار بدون دردسر پیدا کردم، روز اول آقای رئیس صندلی و میز و تلفنم را نشان داد.
نشستم روی صندلی پشت میز و شاد از اینکه بلاخره پیش خانواده روسفید شدم، بعد فکر کردم الان که کسی غیر از من و آقای رئیس اینجا نیست و شیطان قسم خورده که هر وقت دونفر نامحرم یک جا باشند، نفر سوم من هستم، خودم را توجیه کردم این جا اداره است و منظور حدیث جای خلوتی مثل خانه و یا مکان دیگری است.
بعد از نیم ساعتی که گذشت، بوی ادکلن مردانه به مشامم خورد؛ در فکر بودم این بو از کجاست و اینقدر نزدیک است!؟
چشمتون روز بد نبینه؛ که ناگهان صدای رئیس را از پشت سرم شنیدم، برگشتم دیدم دستش را روی لبه صندلیم گذاشته است و به من گفت: به نظرم بهتر است با روسری و کمی آرایش اینجا باشی!
صدای ضربان قلبم را می شنیدم، نزذیک بود از سینه ام بیرون بزند، احساس می کردم که رئیس می شنود!
بلافاصله از جایم بلند شدم، و وسایلم را برداشتم، گفتم آقا شما اشتباه گرفته اید قبل از هر چیزی من یک طلبه هستم!
با سرعت از اداره بیرون آمدم و تا خانه دویدم، تا چند وقت شب ها کابوس رئیس را می دیدم!
برای سر کار رفتن خانم تازه عروس حرفشون شد عروس که دانشجوی رشته شیمی محض بود می گفت پس برای چه درس می خونم وقتی نباید سرکار برم.
همسر گفت : من نمی گویم شاغل نباش! شغلی انتخاب کن که باعث بالا رفتن سن ازدواج جوانان نشود!
خانم که چشم هایش گردشده گفت: سرکار رفتن من باعث بالا رفتن سن ازدواج دیگران می شود!؟
گفت: شما جای یک مرد را اشغال می کنی که نتیجه آن خانه نشینی یک مرد و بی شوهری یک دخترمی باشد.
خانم:پس به نظر شما هیچ خانمی شاغل نشود؟
منظورم هر شغلی را اشغال نکند، شغل های را انتخاب کند که در ارتباط مستقیم باخدمات دهی به خانم ها باشد .
اگر شما که تخصص شیمی داری در یک کارخانه استخدام شوی جای یک مرد را می گیری در نتیجه او بیکارمی شود.
و برای ازدواج باید صبر کند تا روزی که شاغل شود و دختری که می خواهد با او ازدواج کند او هم باید صبر کند! به همین سادگی سن ازدواج بالا می رود!
شغل شما خدمت دهی به بانوان هم نیست. مثل معلمی، پزشکی… اگر دنبال پول هستی، خداوند برمن واجب کرده که زحمت بکشم و عرق بریزم تا نان حلال و امنیت زندگی را تامین کنم و از این کار لذت ببرم و آن را عبادت بدانم !
و برای نگهداری فرزند مان هم باید یک نفر را استخدام کنیم و برای پخت غذا و رسیدگی به نظم خانه هم باید یک نفر را استخدام کنیم،برای ایاب ذهاب شما به کارخانه باید یک نفر را استخدام کنیم.
باید حساب کنیم حقوق دریافتی شما کفاف استخدام سه نفر را می دهد و در نهایت برای خودت چی می ماند؟
با توجه آرامش یک مادر که نیاز همه اهل خانواده است که باید از این نعمت سیراب شوند؛ چقدر از این سهم برای ما می ماند؟!
برای تغذیه آرامش که نمی توانیم کسی را جایگزین کنیم!
روایت مهمی است که در رابطه با جهاد زن صحبت می کند.
«جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل»1
جهاد زن، حسن شوهرداری است.
(روایت را ترجمه می کنند به، جهاد زن خوب شوهرداری کردن است، ترجمه اشتباه نیست، اما معنای حسن بسیار عمیق و وسیع است.
امام خامنه ای در توضیح این روایت فرموده اند: «هر تلاشی که یک مرد در میدان های مختلف انجام می دهد، به میزان زیادی مرهون همکاری، همراهی، صبر و سازگاری همسر اوست؛ همیشه همین طور بوده است. فرموده اند: «و جهاد المرأة حسن التبعل». حسن التبعل یعنی چه؟ عده ای خیال می کنند جهاد زن این است که فقط وسایل راحتی مرد را فراهم کند. حسن تبعل فقط این نیست؛ این جهاد نیست؛ جهاد این است که زنان مبارز، مؤمن و فداکار وقتی شوهرهایشان مسئولیت های سنگینی دارند، بار آن سنگینی به میزان زیادی روی دوش آن ها می افتد. شماها مأموریت دارید. خدمات شما همین طور است. وقتی مرد خسته می شود، اثر خستگی او در خانه ظاهر می شود. وقتی به خانه می آید، خسته، کوفته و گاهی بد اخلاق است و این بداخلاقی و خستگی و بی حوصلگی ناشی از محیط کار، به داخل خانه منعکس می شود. حالا این خانم اگر بخواهد جهاد بکند، جهاد او این است که با این زحمت ها بسازد و آن ها را برای خدا تحمل کند؛ این می شود حسن التبعل.»
خانم تسلیم منطق شرعی، عقلی آقا شد ، خیالش راحت شد و خدا را سپاس گفت که می تواند به مسئولیت
یعنی چی خودم را بشناسم، من که مشخصات شناسنامه ام را حفظم!
منظور شناسایی عارفانه است، من باید خودم عارفانه بشناسم.
از کجا آمده ام، چه کسی مرا آورده است!؟ به کجا خواهم رفت؟!
خب اینکه کاری نداره، بخواهی برایش دنبال علم بروی؟!
همه میدونن که از طریق پدر مادرشون بدنیا آمده اند و یک روز هم بعد از صد و بیست سال می میریم!
گفتم نشد نمی خواهی با ما راه بیایی، چرا مثل بچه تنبل ها زیر آبی جواب می دهی.
اینکه باید اول خودمان را بشناسیم تا بتونیم خدا را بشناسیم، یعنی بدانیم که وجود من در هستی نبود، خداوند مرا آفرید؛ بماند که مراحل آفرینشم ،وارد آن مقوله نمی شوم.
و اکنون هم هر لحظه و آنی در حال آفرینش من هست!
باز هم که حرف های فلسفی زدی، یعنی چه که در حال آفرینش توست!؟
مگر چند بار خلقت می کند؟!
با قرآن جوابم را دادم، «کُلُّ یَوم هُوَ فِى شَأن» الرحمن؛ در هر لحظه در کاری است .من از لحظه کودکی تا این سن چه تغییراتی داشته ام، و هر لحظه و ثانیه نفس می کشم، و تمام سلول های بدنم در فعل و انفعال است!
من در آفرینش مستمر پروردگارم دائما و آن به آن با خدا هستم، پس چگونه او را فراموش کنم که خودش گفته نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد16 ق، از رگ گردن به من نزدیکتر است.
اینگونه نیست و نبوده که خداوند یک روزی مرا آفریده باشد و بعد در گوشه ای تماشا کند!
وقتی دانستم که همه چیز من در ید قدرت لایزال اوست، بنابراین او را کمی شناخته ام!
یه فامیل بهم ریخته بودند، همه با هم قهر کرده بودند.
سرموضوعات بی اهمیت دنیایی، حالا اگر موضوع اعتقادی بود، ارزش داشت که بگویند نتونستیم با هم کنار بیاییم!
اما مسائلی مثل اینکه تو نیامدی دیدن من که بیمار بودم یا عید را تبریک نگفتی و از از این حرف و نقلها؛
که از طرف خانم ها به آقایون هم منتقل می شود و کم کم یک گلاف صد تا گره را می بافند که هیچ رمال
و حکیمی هم قدرت باز کردن ندارد.
همه این مشکلات به خاطر دوری از قرآن و اهل بیت است.
خداوند می فرماید: وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ آل عمران 134
در این آیه به کسی که از طرف فامیل و همسایه دینی دچار ظلم شده است سه دستور می دهد که بدهکارتر
می شوی و مسئولیت بیشتری پیدا می کنی.
اول اینکه چون به تو ظلم شده باید الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ کنی غضبت را کنترل کنی، با تغییر محل و
نوشیدن آب خنک و یاد خدا کردن مثل ذکر و نشستن روی زمین، اگر فامیل محرم است لمس کردن
و بغل کردن.
دوم باید او را ببخشی و کینه ای از او در دلت نگه نداری، الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ باشی با دعا در حق او
که خدایا اورا ببخش.
سوم باید به او احسان کنی، با هدیه ای و یا دعوت از او به خانه ات. وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
یه روز همسایه با من برخورد بدی کرد و در ادامه قهر کرد، پدر شوهرم از ولایت آمده بود با سوغات فراوان.
از سوغاتی ها توی یه سینی بزرگ گذاشتم از همه چیز ،کره محلی و کشک و ماست کیسه ای و نان تنوری…. غیره
بردم در خانه همسایه، وقتی من را با سینی سوغاتی دید خیلی خوشحال شد و از آن تاریخ به بعد دوستی و
همسایگی مان تداوم پیدا کرد.
اتحاد بین فامیل و همسایگان یکی از نعمت های الهی می باشد که در فرهنگ دین اسلام بسیار سفارش شده است، از امام حسن علیه السلام روایت داریم که مادرم زهرا شب تا صبح برای همسایگان دعا کرد، پرسیدم مادر پس خودمان را کی دعا می کنی ؟فرمود فرزندم اول جار ثم الدار.
هر روز همه را در حیاط جمع می کرد، و با هیجان تعریف می کرد، از همسرش که چقدر خوش تیپ است و دو تا پسرش که چقدر باهوش هستند. و ماشین مدل بالایی که دارند، ویلاهایی که در شمال دارند و هر سال چند سفر اروپایی می روند! رئیس تیمارستان از کار تکراری زن جوان تعجب کرده بود! علت این تکرا ها و سخن ها چیست؟
تشخیص سونوگرافی دختر بود، خانواده شوهر عزادار شدند؛ سفارش پشت سفارش و نصیحت پشت نصیحت که بچه را سقط کن! مادر حاضر نشد، برای بار دوم رفتند سونگرافی، این بار چشم هاشون روشن شد؛ وای خدایا بچه پسره! مادر باردار این بار عزیز شده بود، بچه که بدنیا آمد، ناقص بود، لب شکری و بدون کام! دوباره شروع شد، بچه را گرسنه نگه دارید تا تمام کنه! عروس بعدی خانواده بار دار شد، سر سفره نشستند؛ مادر شوهر خواهر شوهرها می پرسند؟
زن داداش نتیجه سونگرافی چی بود؟
عروس باردار با ناز، چی می خواد باشه؛ مادر سالم، بچه طبیعی سالم پسر! تا زمان بدنیا آمدن کودک این حرف نقل ها ادامه داشت. بچه بدنیا آمد، درست عین پسر عمویش ناقص با شکاف دهان و بدون کام! مادر شوهر این بار به عروس دوم زورش رسید کودک را گرسنه نگاه داشتند تا تلف شد. در حالیکه این گونه نقص ها درمان دارد.
آزار مومن در اسلام گناه است و به طور کلی شکستن دل انسان مومن که به تعبیر روایات، احترام او از کعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی که شکست به سادگی التیام نمی یابد و جبران آن دشوار است،
در حدیث آمده است که خداوند می فرماید:(” انا عند المنکسره قلوبهم"؛ من همدم قلب های شکسته هستم)، یعنی انسان دل شکسته در پیشگاه خداوند دارای جایگاه ویژه ای است و مورد توجه خداوند می باشد و دعا و نفرین انسان دل شکسته خیلی زود اثر می بخشد.
شکستن دل انسان و ناراحت کردن او از گناهانی است که دارای عواقب بدی است و باید خیلی سریع از آن توبه کرد و در این مورد فقط پشیمان شدن و طلب آمرزش از خداوند کافی نیست بلکه باید به نحوی دل آن فرد را به دست آورد و او را از خود راضی و خشنود نمود و با عذرخواهی و جبران کردن به وسیله ی احسان و یا هدیه ای و یا کلمات دلنشیتی اندوه و گرفتگی را از آن فرد برطرف نمود چون دل شکستن آثار بدی به دنبال دارد و شکستگی او در اعمال و زندگی و آسایش ما تاثیر منفی دارد و ار جبران نشود، علاوه بر ناخشنودی الهی، عذاب اخروی را در پی دارد.
دیگر اینکه خلقت انسان ها در دست خداوند است، و سالم و یا ناقص بودن و پسر یا دختر بودن بدست افراد نیست که دیگران آن را امتیازی برای خود بدانند!
خودش را سرزنش می کرد، می گفت کاش پسرم شهید شده بود. کمتر غصه می خوردم، دلم خوش می شد که پیش خدا اجری دارم، این جور مردن، نفله شدنه. قرار بود پسرش بره سربازی، تو بحران جنگ بود، به هر دری زد که معافیت بگیره نشد، آخرین تیرش را توی ترکش گذاشت و این دفعه حقه اش گرفت. جوون بیچاره دهانش عین پیرمردها شده بود، یه دونه هم دندون توی دهنش نبود. برده بود پیش دندان پزشک، دکتر هم نامردی نکرده بود همه را از دم کشیده بود. وقتی برگه معافیتش را گرفتند خوشحال شدند و خواستند یه جشن و سوری بگیرند. توی باغشون درخت گردوی بزرگی بود، جوون بیچاره که از مرگ گریزان بود، رفت بالای درخت تا چند تا گردو برای مهمونا بچینه؛ که ناگهان خودش چیده شد و با سر از درخت افتاد و در دم جان سپرد. مهمانی تبدیل به عزا شد، و حالا پدر و مادرش افسوس می خوردند که کاش پسرشان شهید شده بود. در حالیکه شهادت یک انتخاب است نه اتفاق!
ترجمه هر جا باشد، مرگ شما را در می یابد، هر چند در برجه ای محکم باشید.
از مرگ فرار می کنیم منتها فرار رو به جلو، یعنی خود را به سوی مرگ می بریم آنهم با سرعت، گاهی شاید حضرت عزرائیل هم تعجب می کند!
عین داستانی که حضرت عزرائیل مردی را با تعجب نگریست، آن مرد به حضرت سلیمان پناه برد و تقاضا کرد او را به مصر بفرستد، بعد فرستادن تاجر به مصر حضرت سلیمان از عزرائیل پرسید چرا به او بد جور نگاه کردی؟
وقتی توی عزای پدر و مادرشون که در یک تصادف جانشان را است داده بودند، دیدمشون، که با همه فامیل صمیمی شده بودن، و توی همه برنامه ها و جمع های فامیلی شرکت می کردند؛ تعجب کردم.
انگار تا اون زمان زندانی بودند و زنجیر به دست وپاشون بسته بودند! چون توی هیچ کدام از مناسبت های فامیلی حضور نداشتند. و اگر کسی به خونه آنها می رفت پشت در بسته می ماند.
و حالا همه با خودشون می گفتند، این بچه ها تا حالا کجا بودند، چرا سال ها بود با کسی رفت و آمد نداشتن، و حالا افسوس که دیگر دیر شده بود؛ البته برای پدر و مادری که نتوانستند و یا نخواستند با صله رحم، عمری با برکت را میان فرزندان خود روزگار را به خوشی بگذرانند.
از مصلحت عمر افراد بی خبریم، و شاید پیمانه عمرشان به سر رسیده بوده؛ ولی میدانیم که قطع رحم عمر را کوتاه می کند و بلعکس صله رحم عمر را طولانی می کند.
برای اگثر فامیل سخت و غم انگیز بود که به خانه ای قدم بگذارند و سرسفره ماتم آن ها بنشینند، در حالیکه در زمان شادی های اون خونه جایشان خالی بوده است!
امام باقر علیه السلام :هر كس داراى سه خصلت باشد تا سزاى آنها را نبيند هرگز نخواهد مرد
ثَلَاثُ خِصَالٍ لَا يَمُوتُ صَاحِبُهُنَّ أَبَداً حَتَّى يَرَى وَبَالَهُنَّ الْبَغْيُ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْيَمِينُ الْكَاذِبَةُ هر كس داراى سه خصلت باشد تا سزاى آن ها را نبيند هرگز نخواهد مرد: ستم و از خويشاوندان بريدن و قسم دروغ خوردن .
« خصال شیخ صدوق»
یعنی بخشی از کیفر این گناهان دامن افراد را در دنیا می گیرد.
از سفر عمره مفرده برمی گشتیم، زمان نماز صبح را در هواپیما بودیم؛ به علت انتظار در فرودگاه، خستگی چیره شد تا در حال پرواز چرتی بزنیم. برای اینکه نمازمان قضا نشود، خواستیم نمازمان را در حال پرواز اقامه کنیم، برای وضو تعدادی حاجی پشت در روشویی جمع شده بودند؛ دیدم به من فرصت نخواهد رسید و دیگر اینکه در یک روشویی تنگ که با توالتش یکی بود و سنگ توالت تقریبا به کنار روشویی چسبیده بود، امکان نجس شدن چادر و لباس زیاد بود،
گفتم بهتر است که ما همین جا بیرون از روشویی وضو بگیریم. آخر هواپیما که دیگر صندلیی برای نشستن نبود، یک فضای کوچک خالی وجود داشت؛ از مهماندار یک لیوان آب گرفتم رو به پنجره و پشت به مسافران کف هواپیما نشستم، یه چفیه که در طول حج همراهم بود، روی پاهایم ولو کردم. یه وضو دلچسب گرفتم، وقتی تمام شد، می خواستم بقیه لیوان را بنوشم؛ که یه خانمی که بالای سرم ایستاده بود تماشا می کرد، گفت: بقیه آب را بده من وضو بگیرم! یعنی با یک لیوان آب دو نفر وضو گرفتیم آن هم وضوی شاداب!
نماز را هم بین صندلی های هواپیما که محل عبور افراد هست، روی یک روزنامه با مهر همراهمان اقامه کردیم، خیلی شیرین بود، بالای ابرها باشی و روحت هم بپرواز در آید به روحمان چسبید.
امام رضا علیه السلام گروهی از اهل خراسان را که خود را از شیعیان می دانستند در مرو نپذیرفتند تا پس از گذشت مدت دوماه که گروه خراسانی متوجه شدند که در شیعگی واقعی نیستند. و سر انجام با توبه آنها امام رضا علیه السلام به دیدارشان رضایت داد.