مدتی بود که دلم هوایی حرمش شده بود .اما دیسک کمرم اجازه نمیداد به زیارت بروم.

اولا باید نزدیک ترین هتل به حرم می شد تا بتوانم به حرم بروم.

سال قبلش هم بخاطر دوری هتل مشهد نرفته بودم.

این بار گفتم هتل نزدیک هم نباشد می‌رم و  حرم می‌مونم. گفت: کجا استراحت می‌کنی؟ گفتم یک گوشه‌ای پیدا می‌کنم.

هتلی که قرار بود همسرم برای اجلاس ساکن باشه که از حرم دور بود.

قرار شد من در حرم بمونم و او در هتل . وقتی از فرودگاه مشهد خارج می‌شدیم یکی از مسئولین آماده سازی اجلاس آمد و نامه‌ای را به همسرم داد.

سفارش اتاق همان هتل ولایت که نزدیک حرم بود که مدتها برای رزرو آن تلاش کرده و موفق نشده بودیم.

روز تولد امام رضا علیه السلام مهمانش بودیم.با هر مشقتی بود از هتلی که فاصله پنج دقیقه‌ای با حرم داشت را طی می‌کردم چندین جا روی زمین می‌نشستم تا به حرم می‌رسیدم.

در حرم برای خواندن زیارت نامه از پا می‌افتادم.

خادمین حرم مرا از افتادن هشدار می‌دادن و باورشان نمی‌شد که من حالم خرابه!


موقع وداع با امام صحبت کردم گفتم آقا جان اگر خوب نشم دیگر قدرت زیارت آمدن را ندارم.

به امام گفتم مگر شما ضامن آهو نشدی یعنی من از آهو کمترم?!

همین که از مشهد برگشتیم دکتری را معرفی کردند که دیسک مصنوعی را برایم تجویز کرد، جراحی کمرم انجام

شد، رفت و برگشت و هزینه هتل و هزینه بیمارستان همه رایگان بود، دیدم امام مهربان ضامن ما هم شد!

____________________

بابی انت و امی یا علی بن موسی الرضا

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت