حججی,حججی نبود…اگرکربلانبود…
یااباعبدالله الحسین روحی لک الفداه
توچه سرّی هستی هرکه تورا دارد خدادارد.
توکدامین نقطه ی وصلی که درامتدادعشقی.
توکدامین بزرگراه شهادتی.
محسن ‘وحسین’
باتفاوت “م “و “ی”
اوسرجدا امامش سرجدا هردو حسن را دارند هردومظلومند.
خودمانیم محسن چه شوقی داشته به شهیدکربلا چه شوقی داشته به اسارت دریک زمین شبیه عاشورا.
اوبه اسارت کشید دلبستگی هایش را تابرسد به حقیقت ومقام والای شهادت.
چقدرلحظه ی اسارتش برایم آشناست چقدراین صحنه خلاصه شده ی عصرعاشوراست…امام سرجدا رامیبینم باآغوشی بازبه استقبال یکی ازیارانش امده.میگویم محسن چرا انقدرباصلابت مینگرد وغمی نداارد..خم به ابراونش هم نمی آید میدانی چرا؟چون امامش راباور داردباعلم یقین.
چه صحنه ی ناگریزوماندگاری شد.. “حق"درمقابل باطل,!
توچه بودی محسن.که اینچنین یادوخاطره عاشورا رادرقلبها زنده کردی و"هیهات من الذلّه"را به یزیدیان زمان تفسیرنمودی.
درودبربصیرتت.
یادت فراموش نمی شود تاعاشورا عاشوراست.
(کدام مرد اسیرچنین به بنددشمن اینچنین نگاه باصلابتی دارد؟/غلامی حسین وزینب به مادادند.خوشاهرآنکه به ایشان ارادتی دارد )
زهرامحمدی 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...