این الطالب بدم المقتول بکربلا

و محرم می آید تا حرمت ها شکسته  نشوند

سپاه نور با پرچم توحید رهسپار می شود ، کاروانی

سرشار از اطاعت و لبریز از ارادت بر قلب سیاه تاریخ می تازد، چاره چیست؟

وقتی که از معروف نهی می کنند و به منکر دستور می رانند

کاروان سبز  امامت به راه می افتد ، از مدینه تا مکه،

 از مکه تا منی و از منی تا کربلا، او همه را با خود می برد،

هم مکه را و هم منی را، آسمان تاریک است، نه ماهی ،

نه ستاره ای، پشت کوههای  سلما، شبح مرگ سایه به سایه

 این کاروان به کمین نشسته است


و ناگهان این  کربلاست باید

ایستاده فرود آمد،باید ماند و جاودانه شد،

 اینجا باید آب را آموزد اینجاست که آب باید آبرو داری کند.

 اینجا باید پیاده نمود بیت و عتیق را ،سعی و صفا را ، حل و حرم را،

اینجا باید احرام بست ، اینجا باید گذاشت و گذشت،

اینجا میقات خداست، اینجا باید برای قربانی شدن

سبقت گرفت، اینجا معراج خداست. اینجا آغاز و پایان،

نه اینجا هست پایا ن و آغاز. اینجا باید سر نیزه ها

 را بلند کرد و بند ها را در بند نمود. اینجا باید دید

 آنچه را باید دید، دیدنی ها را باید به چشم زینب دید،

اینجاست که باید ابدی شد و آن زمان عید اضحای آل هاشم

فرا خواهد رسید، دل آسمان خواهد تپید. و

زمین بر خود خواهد  لرزید و ناگاه این کشته ی فتاده به هامون حسین توست.

موضوعات: نوروز  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...