مسابقه خاطره نویسی من و پژوهش | ... |
اکنون که واژهها را با قلم موس روی صفحه مانیتور ثبت میکنم، با کمک خداوند پنجمین کتابم است. از روزی که عاشق پژوهش و قلم زدن شدم و ترس از پژوهش تبدیل به عشق به پژوهش شد، شاید بیست سال میگذرد. دیگر روی کاغذ نمینویسم، حتی چرک نویسها و فیشهایم را در مانیتور یادداشت میکنم.
روزهایی که تازه مدیر شده بودم، از معاون پژوهش هم خبری نبود. خودم باید به همه کارهای حوزه رسیدگی میکردم.بعد از تدریس به طلاب اصرار میکردم مطالعه کنید و در موضوعی که مطرح میکردم مقاله میخواستم.
پاسخی که شنیدم، کوکتاب؟ کجاست؟ به 80 تا انتشارات نامه نوشتم، تا برای کتابخانه حوزه کتاب بفرستند.چون هزینه خرید کتاب نداشتم. کتابها سرازیر شد و در قفسه ها چیده شد. کتابخانهای با 10000 جلد کتاب آماده شد.
مطالعه کردن و نوشتن را مطالبه کردم. پاسخم بلد نیستیم بنویسیم بود! گفتم از روی کتابها رونویسی، چکیده، خلاصه کنید. پله پله شروع کردند و نوشتند. کارگاه نویسندگی گذاشتم با استاد نخبه بسیجی که نه هزینه میگرفت و علاوه بر آن کمبود کتابخانه را هم تکمیل میکرد.
در تمامی این دورهها خودم با طلاب پا به پا شرکت کردم.تا جایکه وقتی سطح دو را در جامعه الزهرا به اتمام رساندم، مخیرشدم که یک تحقیق پایانی بنویسم یا حلقه ثالثه را امتحان بدهم! تحقیق پایانی را انتخاب کردم تا راه تحقیق کردن را یاد بگیرم، و بتوانم طلاب را راهنمایی کنم.
این روزها گذشت رسیدیم به زمانی که وقت چیدن ثمره علمی طلاب رسید.
از مرکز پروژهای را برای نویسندگی ارسال کردند که یکی از طلاب حوزه که در رشته فقه و اصول مشغول تحصیل بود، انتخاب شد. بعد از نگارش 10 صحفه از کتاب، به علت مادرشدن انصراف داد.
از سوی مرکز اصرار بر تدوین کتاب بود. به هرکسی تحویل دادم نپذیرفتند. آخر به دخترم که در سطح سه رشته فلسفه مشغول بود سپردم. بعد از مدتی با نگارش 10 صفحه او هم مادرشد!
باز هم کتاب به من بازگشت. این بار دیگر کسی را نیافتم. پاسخشان این بود که ما از ابتدا در تدوین پروژه نبودیم و موضوع آن دغدغه ذهنی ما نیست. میگفتند آن دونفر هم لطف کردند، چون رشته آنها هم با این موضوع همخوانی ندارد. موضوع این “کتاب نقش هنر در انتقال مفاهیم اخلاقی قرآن است”
با توجه به اینکه رشته تحصیلیام تفسیر بود، ناچار خودم شروع کردم. اتفاقا آن زمان به علت عمل دیسک کمر دوره نقاهت را میگذراندم، در بستر با گذاشتن لبتاب روی خودم و بصورت نیمه دراز کشیده پژوهش را ادامه دادم. قرار بود فقط پنجاه صفحه باشد که 184 صفحه رسید.
الحمدالله در جشنواره علامه حلی استانی رتبه کسب کرد. چون نام هر سه نفر را روی کتاب درج شده بود. جوایز به هردو طلبه اهدا شد. تا برای پژوهش تشویق شوند.
کتاب دوبار تجدید چاپ شد.
از آن به بعد دیگر پژوهش شده رزق من.بعد از آن کتاب “تاثیر محیط اجتماعی برتربیت ازمنظر قرآن“به چاپ رسید.
این باعث تشویق طلاب شد. برای تحقیقات پایانی موضوعاتشان را به نشر هاجر بفرستند تا تکراری نباشد و در نهایت تبدیل به کتاب شود.
اکنون یکی از همان نویسندگان نقش هنر، در حال تدوین کتابی باعنوان “فلسفه های آبدار” است. و یکی دیگر از طلاب در حال تدوین کتابش است.
الحمدالله سه عنوان جدید برای چاپ آماده شده است. کتاب “توکی هستی” در کرامات شهدای گمنام، کتاب”زنان جمهوری آذربایجان امروز، دیروز، فردا “و کتاب “خاطرات تلخ وشیرین طلبگی“.
همیشه این آیه کریمه در ذهنم تداعیگر آن روزهایی میشود که برای اتمام کار تدوین کتاب به هر کسی التماس کردم که آن را تحویل بگیرند و کسی نپذیرفت. با حال بیماری روی بستر، کار را تمام کردم. شاید از سختی کار و زحمت بیماری رنج می بردم.عسی عن تکرهوا شیئا هوخیر لکم، واقعا خیر بزرگی بود در زندگیم.
بسیار عالی، خداقوت
با تمام وجود دغدغه های شما عزیز رو درک می کنم….
ان شاءالله بتونیم طلبه های پژوهشگر و خلاق در این زمینه تربیت کنیم.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-09-28] [ 07:55:00 ب.ظ ]
|