عصریک جمعه ی دلگیردلم گفت ... | ... |
چراعشق به انسان نرسیدست
چراآب به گلدان نرسیدست
هنوزم که هنوزاست غم عشق به پایان نرسیدست
بگویدبنویسد که هنوزم که هنوزاست
چرایوسف گمگشته به کنعان نرسیدست
وچراکلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصراین جمعه ی دلگیر
وجودتوکناردل هربی دل آشفته شودحس
توکجایی گل نرگس
طلبه
گذشته آب در این روزگار از سر من
حلال کن که رسیده است روز آخر من
مرا ببخش که افتاده ام در این بستر
نمانده است توانی به جسم لاغر من
قد خمیده و موی سفید زهرایت
برای خانه نشینی توست همسر من
به جان دختر شیرین زبانمان زینب
نپرس از چه شده غرق خاک معجر من
ز شرم بستن دستت هنوز می لرزم
چه کرد با تو مدینه امیر خیبر من؟!
بس است گریه و شیون برای عمر کمم
بقای عمر تو باشد غریب رهبر من
سلام خانم جان بعد مدتا باز امروز قلبم درد میکند
خدا از من پرسيد: « دوست داري با من صحبت كني؟»
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشيد»
خدا لبخندي زد و پاسخ داد:
« زمان من ابديت است… چه سؤالاتي در ذهن داري كه دوست داري از من بپرسي؟»
من سؤال كردم: « چه چيزي درآدمها شما را بيشتر متعجب مي كند؟»
خدا جواب داد….
« اينكه از دوران كودكي خود خسته مي شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند…و دوباره آرزوي اين را دارند كه روزي بچه شوند»
«اينكه سلامتي خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست مي دهند و سپس پول خود را خرج مي كنند تا سلامتي از دست رفته را دوباره باز يابند»
«اينكه با نگراني به آينده فكر مي كنند و حال خود را فراموش مي كنند به گونه اي كه نه در حال و نه در آينده زندگي مي كنند»
«اينكه به گونه اي زندگي مي كنند كه گويي هرگز نخواهند مرد و به گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز نزيسته اند»
سپس من سؤال كردم:
«خدایا، دوست داري كه بندگانت چه درسهايي در زندگي بياموزند؟»
خدا پاسخ داد:
« اينكه ياد بگيرند نمي توانند كسي را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاري كه مي توانند انجام دهند اين است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزيدن واقع شوند»
« اينكه ياد بگيرند كه خوب نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند»
«اينكه بخشش را با تمرين بخشيدن ياد بگيرند»
« اينكه رنجش خاطر عزيزانشان تنها چند لحظه زمان مي برد ولي ممكن است ساليان سال زمان لازم باشد تا اين زخمها التيام يابند»
« ياد بگيرند كه فرد غني كسي نيست كه بيشترين ها را دارد بلكه كسي است كه نيازمند كمترين ها است»
« اينكه ياد بگيرند كساني هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمي دانند كه چگونه احساساتشان را بيان كنند يا نشان دهند»
« اينكه ياد بگيرند دو نفر مي توانند به يك چيز نگاه كنند و آن را متفاوت ببينند»
« اينكه ياد بگيرند كافي نيست همديگر را ببخشند بلكه بايد خود را نيز ببخشند»
باافتادگي خطاب به خدا گفتم:
«خدایا از تو سپاسگذارم»
و پرسیدم: « خدایا چيز ديگري هم هست كه دوست داشته باشي بندگانت بدانند؟»
خدا لبخندي زد و گفت…
«فقط اينكه بدانند من اينجا هستم»
سلام عالی بود منتظر حضور پر مهرتون هستم
سلام دوست عزیزم
زیبا بود.
خدا هر چه زودتر آرامش دلهای ما را برساند…
سلام خانم محمدی،خوبین انشاالله؟
ممنون که به وب حقیرانه این حقیر تشریف آوردین
خواهشا این حقیر و از دعای خیرتون بی نصیب نگذارین
یاعلی
____________________
حرم میری برای ما دعا کن
موفق باشی
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1394-12-20] [ 03:26:00 ب.ظ ]
|