کاش میشد زندگی
تکرار داشت . . .
لااقل تکرار را یکبار داشت . .
ساعتم برعکس
میچرخید و من . . .
برتنم میشد گشاد این
پیرهن . . .
آن دبستان ، کودکی ، سرمشق
آب . . .
پای #مادر هم برایم جای *
خواب . . .
#خود را برون میکردم
از دلواپسی . . .
دل نمیدادم به دست
هر کسی . . .
عمر هستی ، خوب و بد
بسیار نیست . . .

حبیبی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
نظر از: الهام محمدنژاد [بازدید کننده]

به عقیده ی من ما پرندگانی در قفس هستیم،قفسی دلربا و مجلل،بزرگ از دیده ی سر،اما فریبنده.قفسی که هر پرنده ی کوردلی را مجذوب خود می کند وگرنه کدامین پرنده است که قفس را دوست داشته باشد؟ هر ‍پرنده ای که مجذوب زیبایی دروغین قفس شود و حیاتش را در آن ببیند دیگر توانایی دیدن حقیقت واقعی خلقتش را ندارد حقیقتی آشکار که از لابلای میله های قفس هم می توان دید ولی او چنان غرق در دنیای پوچ و موهوم خود شده که حقیقت بیرون را نمی بیند او غافل می شود از پرنده بودنش از اینکه در قفس ماندن بال زدن را از او می گیرد .اما پرنده ای که فریبندگی قفس را با چشم سر و دل و جان می بیند،حقیقت پرنده بودنش را می فهمد،درک می کند و این درک آرام و قرار را از او می گیرد هیچ چیزی او را آرام نمی کند او دنبال خود واقعیش است ، دنبال اصل خویش با تمام وجود ، دنبال پرواز ، پروازی بلند به دنیایی که او را به اصل خویش میرساند ‍پس می پرد و قفس را می شکند و رهس‍پار حیات ابدی خود می شود و آن پرنده همان شهید است.
___________________
موفق باشی
ممنونم

1394/09/27 @ 22:54


فرم در حال بارگذاری ...