مرگ نزدیک است

اصبغ بن نباته از یاران علی (علیه السلام): سلمان استاندار مدائن بیمار شد، به عیادتش رفتم. گفت: پیامبر به من خبر داد که زمان مرگم برسد، مردگان با من سخن می گویند؛ مرا ببر قبرستان.او را بردم، سلمان صدا کرد سلام گفت: ای کسانی که در خانه خاک هستید، کسی پاسخ نداد.بار دوم صدا کرد، از قبری صدا آمد،گفت سلام بر شما صاحب خانه های فانی و سرگرم شدگان به دنیا، بپرس.
سلمان گفت: آیا اهل بهشتی یا جهنم؟
-مورد رحمت خدا هستم در بهشت برزخی.
سلمان گفت: مرگ را تعریف کن، چه دیدی، با تو چه کردند؟
مرده: اگر مرا با قیچی ریز می کردند، آسان تر بود. من در دنیا اهل خیر و نیکی بودم، واجبات را انجام می دادم و به کسی ظلم نمی کردم، در کسب روزی حلال تلاش می کردم، در خدمت پدر و مادرم بودم، در بهترین نعمتها غرق بودم، که بیمار شدم، لحظه مرگ شخص بد قیافه و تنومندی آمد و با اشاره او کور و کر و لال شدم، ولی صدای شیون خانواده را شنیدم، دو شخص زیبارو آمدند و گفتند: ما همان دوفرشته‌ایم که اعمال تورا می نوشتیم . گفتند: بخوان. نامه اعمال صالح را خواندم، خوشحال شدم. اما نامه گناهان را خواندم و گریه کردم، اما به من نوید دادند که آینده ات خوب است .
عزرائیل آمد و روحم را جدا کرد.خانواده‌ام شیون کردند.عزرائیل آنها را دلداری می داد بعد روحم را باخود پیش خدا برد، از من راجع به اعمال کوچک و بزرگ پرسیدند از نماز و روزه و حج و قرآن و زکات و صدقه و اطاعت از پدر و مادر ، آدم کشی، مال یتیم، شب زنده داری و…
بعد روحم را به جسمم برگرداند و مرا غسل دادند و هرچه به غسال می گفتم بدنم خورد شده است نمی شنید.

مرا در قبر گذاشتند، انگار از آسمان پرتاب شده بودم ، وقتی همه رفتند، گفتم کاش، مرا باخود می بردید.
صدایی گفت: دیگر برگشتی در کار نیست . پرسیدم ،  کیستی؟گفت: فرشته بیدار گر. گفت: مامورم نامه اعمالت را به تو خبر دهم .مرا نشاند.
گفت: بنویس، گفتم کاغذ ندارم، گفت کفنت کاغذ تواست، گفتم قلم ندارم گفت با انگشت سبابه بنویس. گفتم مرکب ندارم ،گفت از آب دهانت استفاده کن. بعد نامه را مهر کرد و به گردنم آویخت، مانند کوه سنگین بود.
بعد فرشته نکیر و منکر آمد و به لطف خدا همه را پاسخ گفتم. بعد مرا بشارت دادند، دری از بهشت در بالای قبرم گشودند، سپس مرده بعد از شهادتین، به سلمان گفت: مواظب اعمال خود باش که خیلی سخت است.

پ ن

همیشه گمان می کنیم که ازواجبات پرسش خواهد شد، نمیدانستیم که از مستحبات هم می پرسند!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت