امیه بن علی قیسی از یاران امام جواد علیه السلام می‌گوید:

با حماد بن عیسی می‌خواستیم از مدینه خارج شویم و برای خداحافظی به محضر امام جواد علیه السلام رفتیم.

امام به ما فرمود:«تا فردا صبح از شهر خارج نشوید.»

اما وقتی از منزل امام خارج شدیم، حمّاد به من گفت:« من امشب راه می‌افتم چون بارم از شهر خارج شده است.»من گفتم من امشب را خواهم ماند.حمادهمان شب حرکت کرد و رفت، در راه، سیل آمد و حمّاد غرق شد.

پ ن

___________________________________

همیشه کتک بی بصیرتی را می خوریم ولی باز هم عبرت نمی گیریم. وقتی شناخت مان نسبت به اولیا خدا کمرنگ است، علم آنها را با اندک الف بایی که آموخته ایم مقایسه می کنیم؛ فکر می کنیم که خودمان بیشتر می دانیم، وقتی دچار حادثه می شویم که دیگر وقت گذشته است و فرصت افسوس خوردن هم نداریم.

و چه خوب فرموده خداوند:ان الانسان لفی خسر. در حالیکه خداوند براساس لطف انسان را رها نکرده است و در هر زمانی حجت را برایش معرفی کرده است.

 

 

بحار الانوار ج 50 ص43

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت