محرم در راه است، آه ای دلم آماده ای؟

 

از چشم ابر آسمان، خون می چکد چشم ترم آماده ای؟

 

زینب به میدان خلافت می رود، پای دلم آماده ای؟

 

آه زینب برده هوش آسمان، بهر همراهی دخت بوتراب آماده ای؟

 

ظرف آب خالی اندر دست زهرای سه ساله است، پر آبش کنید.

 

چشم او اندر غم عمش ابوالفضل اشکبار است، پاکش کنید.

 

آه ای علی اکبر، کجایی، خواهرت غمگین شده است. ضربه ی دست زمان، بر صورتش سنگین شده است. یاد تو بر سینه اش، زخمی شده است. ناز تو بر گونه اش اشکی شده است.

 

پس کجایی ای عموی قافله؟ قوت قلب حسین و فاطمه. خیمه ها در انتظار مشک توست.

 

با خبر باش، بال ملائک فرش پای اسب توست. ریشه قلب حسین، قامت رعنای توست.

 

پس بیا ای منجی شهر بلا، با آب نه، با دست و با پایت بیا.

 

اکنون دگر، خون خدا بر صحنه ی خون می رود. دخترش بر پای اسبش با چشم پرخون می رود.

 

خیمه ها بر دست و بر پا می زنند. زان خبر دارند بر خیمه آتش می زنند.

 

یا حسین، اندکی صبر کن، من هم بیایم سوی تو.

 

بار سفر را بسته ام تا پا نهم بر کوی تو.

 

جان پاک فاطمه درکم بکن، در نخستین شام قبرم ترکم مکن.

 

أدرکنی یا ثار الله

به قلم مصطفی زاده

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت