نفر هفتاد وسوم | ... |
هفتادوسومومین تن
دوستان صمیمی بودند، خیلی صمیمی دوستانی که هیچ وقت همدیگرراندیدند،هیچ وقت صدای یکدیگررانشنیدند،فقط می شودگفت همدیگرراحس کردند.
دوستانی که هزاران سال بایکدیگرفاصله داشتند،یکی دردنیاصدایش می کرد،یکی درفردوس…
کسی بودکه شبیه هیچ کس نبود،اماخودش بود،کسی که آخربه حضرت زینب سلام الله علیهالبیک کفت:آخه عمه سادات داشت دوباره به اسارت درمی آمد،امارفت،رفت تاکربلایی دیگربیافریند،رفت که از ناموس دینش دفاع کند،تا بود فدای فرزندحسین (امام خامنه ای) رفت تامدافع حرم خواهرحسین علیه السلام باشد.
اما آخرهم فرزندحسین (امام زمان (عج)) انتقامش را از خبیثان شیطان صفت مسلمان کش خواهدگرفت.
مانند وهب رفت آخر سالها بودکه از کاروان حسین بازمانده بود .
و باحسین بیعت کرد،بیعتش راهم باسرش تضمین کرد،حسین علیه السلام هم بیعتش را پذیرفت .
مانندبانوی کربلا به اسارت درآمد!با لبی تشنه و مقتدر وعزتمند!مانندقمربنی هاشم،بدون این که بتواندبادست ازخوددفاع کند.مانندحضرت علی اکبرجوان! ومانندسرورشهیدان تنها،درحالی که شمرزمان برروی سینه ستبرپربارجهادگرانه اش نشسته و باخنجری ازجنس سفیانی که ازشمرملعون به ارث داشت، برگلوی مردی زدکه فریاد یا امام مظلوم سرمی داد.
چون بردن نام حسین علیه السلام وقت عطش و اسارت ودادن سرمی چسبد!شایدکه امام علیه السلام خودآنجاحضورداشت و شهیدا او رامی دید،شایدشهدای کربلابربالین اوحاضرشده بودند.حتماشمر زمان ندای درون خبیثش را سرمیداد و می گفت:سربی تنت را چه کسی خواهدگریست …
امانه تنهاملت ایران،بلکه جهان از شنیدن، نه تنها اشک بلکه اشک داغ خونین سرازیرمی کردند.صحنه ی عجیب آشنایی بود،شمرباخنجری،لبی خشکیده،خنجرخونین دخترسه ساله چشم انتظارپدر،کربلای فرزندان خامنه ای است…..
معصومه نوری زاده
[یکشنبه 1396-07-02] [ 09:01:00 ق.ظ ]
|