تابوتش را بوسیدم | ... |
از خبر شهادتش که ذلت دشمن را به دنیا اعلام کرد، دچار شوک عجیبی شدم. بارش اشک بیوقفه از چشمانم جاری شد و همچنان ادامه دارد. احساسم میگوید که هرگز این اشک تمامی نخواهد داشت.سوزش این داغ همیشه در قلبم باقی خواهد ماند.با دلم در تشیع پیکرش همراهی داشتم. به دوستان کرمانیم سفارش کردم که بر سر مزار حاج قاسم، مرد میدان برو از جانب من به روح بزرگش سلام بفرست.یکی از آرزوهایم زیارت مزارش شد.
دیدم تابوت حاج قاسم را آوردند توی حیاط حوزه گذاشتند، مردانی که تابوت را حمل میکردند کنار رفتند، مشغول سینهزنی و عزادری شدند من بودم پیکر سردار دلها.تابوتش را بوسیدم، کنارش های های گریستم، روی پیکر سردار باز بود با همان لباس سرداری، دست مجروحش روی سینهاش بود. دستش حرکت کرد، … از صدای گریهام بیدار شدم، بالشتم از اشک خیس بود!
[شنبه 1400-10-11] [ 05:10:00 ب.ظ ]
|