مرقد بی مزار | ... |
حیران و سرگردان به طرف بقیع میروم تا بلکه از پشت نردها در پهنهی بقیع مرقد امام حسن را جستجو کنم.
اینجا بقیع است مزار چهار امام معصوم بدون سنگ قبر، تنها با پاره سنگی که بر بالای قبر گذاشتند، زنان حق ورود به بقیع را ندارند، طبق احکام وهابیت اگر زنی سر قبر مردان برود، مرد مرده میتواند اندام او را عریان ببیند، از پشت نردهها به دور دست نگاه میکنم تا مزار غریب چهار امام غریب را در زادگاهشان نظاره کنم، از همان جا به امام رضای غریب خودمان سلام میکنم می گویم آقاجان شما غریب هستید یا اجداد مطهرتان در وطن خود چنین غریب هستند. در مدینه یک بغض گلوگیر دائمی در گلو داری و اشکی که بهانه میخواهد تا ببارد.
زیارت جامعه را شروع میکنم، فاصله بقیع تا مسجد النبی را میبینم، کوچهی بنی هاشم شلوغ است تعدادی اندک، تابوت را بر دوش دارند و تصمیم دارند تا کنار مدفن پیامبر دفن کنند، اجازه نمیدهند، این نوه پیامبر امام حسن علیه السلام است، چه کسی اولی تر از او که در کنار جد بزرگوارش باشد.
تیر ها در کمان میرود، شروع به تیر باران کردن تابوت میکنند، امام حسین علیه السلام دستور میدهد برویم بقیع، از این همه غربت اشک بر پهنای صورتم جاری میشود، صفحه دعا را با دستمال خشک میکنم، همان جا دورکعکت نماز زیارت میخوانم، ایستاده بدون رکوع و تشهد که مبادا شرطه ها بفهمند وبجار نرده های مشبک دیوار سیمانی بکشند!
[پنجشنبه 1399-07-24] [ 03:01:00 ب.ظ ]
|