Ashura عاشورا

بنام خالق پیدا و پنهان که پیدا و نهان داند به یکسان

اربعین حسینی در ره یارم ولی قافله ی عشق کجاست

در پی زلف توام صبر و قرارم کجاست

کاروان گم کرده ام باید کجا جویم تورا

به هوای بوی تو باید کجا بویم تورا

باز این دل تنگم غصه و غم هادارد

اربعین آمد ز راه و شوق رفتن دارد

قلم عشق باز شوق نوشتن دارد

اربعین آمد ز راه وشوق رفتن دارد

من زماندن بیزارم یاحسین

دریاب مرا یاری ام کن

دل به سویت دل به سوی کربلا

چشم بر هم زدیم و اربعین از راه رسید، چهل روز عاشقانه را عارفانه گذراندیم باقافله سالارکربلا،در دل خویش همصدا شدیم و یازینب نغمه سر دادیم باناله های سکینه و رقیه.

چه غوغایی برپاست در دشت بلا رقیه ناله میزند پدرم کجاست؟

زینب ندا سر میدهدبرادر سرت را چه کردند، صورت ماهت چه شددست و پایت خونین است چرا؟

زمین و آسمان باز گریه در سر دارد،ملائک غوغا میکنند از داغ یارشان ،کافران دست میزنند بر حالشان،چه غم ها کشیدید ای قافله ی عشق.

همه رفتند زینب ماند و گریه هایش با اسیران کربلا اشک ریختند و خون گریستند ولی دشت بلا را دشت صفا کر دند چون کربلا در آغوش خود زینب داشت،

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود. امید اسیران و صفای کربلا بود چه خوش گفت در جواب کافرانش “مارایت الا جمیلا”براستی که هرچه بود زیبا بود آنان نیز به قافله ی عشق پیوستند،

ولی من هنوز در پی کاروان گم کرده سرگردان یارم . دلم خوش بود این سال کربلا باشم اما نشد،به هوای کوی تو در حرمت باشم نشد،گریه و ناله کنم بر خواهرت زینب نشد،بر بی کسی هایش بر چشمان پر از اشک و خونینش ولی نشد،بر علی اصغر و اکبرت ناله کنم بر گریه های بی امان رقیه ولی باز نشد،سال بعد را آرزو دارم در حرمت باشم،آخر به مهربانی ات امید دارم وبه خوبی ات یقین…

محبوبه نوروزی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت