درخت خونبار

رسول خدا در مسیر سفر هجرت به مدینه، به خیمه ام معبد رسید.

ام معبد از رسول خدا پذیرایی کرد. چیزی نداشت جز یک بز لاغر بی شیر و یک درخت تمشک وحشی با تیغ های بسیار و بدون میوه.رسول صلی الله علیه و آله خدا هنگام وضو آب وضویش را پای آن درخت ریخت.

به برکت عبور حضرت از کنار خیمه ام معبد، بز ام معبد دارای شیر فراوانی شد.

که همه مهمانان ام معبد که در اطراف پیامبر بودند از شیر خوردند.

درخت خشکیده خارهایش ریخت، و ریشه اش قوی شد و برگ وبارش زیاد شد و میوه های خوشبویی به بار آورد.

درخت ام معبد در دل بیابان خشک، برای رهگذران مایه برکت  و شفای بیماران بود.حتی گوسفندان و شترانی که از برگ آن می خوردند، چاق و پرشیر می شدند.

کم کم اسم آن درخت شد “مبارکه". تا اینکه یک روز مردم آن ناحیه با تعجب متوجه شدند که میوه هایش ریخت و برگهایش زرد شد.مدتی بعد مردم شنیدند که  در همان روز رسول خدا رسول صلی الله علیه و آله رحلت کرده است.

از آن پس، درخت ام معبد کمتر بار داد ودیگر میوه هایش خوش طعمی قبل را نداشت.

درخت سی سال به همان وضع ماند، تا آنکه روزی دیدند، دوباره خارها روییده و می وهایش ریخته، زرد و افسرده شده است. به دنبال آن خبر شهادت امیرالمومنین علیه السلام را شنیدند.

سالها گذشت تا اینکه مردم دیدند از ساقه درخت، خون تازه جاری شده  و برگ های آن نیز، مثل گوشتی که از آن خونابه جاری باشد، خونین شده است. مردم متوجه اتفاق عظیمی شدند که رخ داده است.

ناگهان در اوایل شب، صدای ناله ای از درخت شنیدند که این بیت را زمزمه می کرد.«ای فرزند نبی و ای فرزند وصی. وای کسی که باقی مانده سروران بزرگواری بود!» رفته رفته صدای ناله نامفهوم شد. بعد از این قضیه خبر شهادن امام حسین علیه السلام به گوش مردم آن ناحیه رسید. و آن درخت کاملا خشکید و اثری از آن باقی نماند. منبع: مقتل جامع سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت