ای آب... | ... |
آب
آیا آن روز تشنگان را دیدی؟
لب های تفتدیده وصورت های خاکی را مشاهده کردی؟
آیا آن سقا را دیدی؟
با این که از تشنگی می سوخت، چگونه از میان انگشتانش لغزیدی و فریب جلوه زیبایت را نخورد !
دیدی که دیو صفتان چگونه جگر مشکش را دریدند و دستان علمدارش را از قامت رعنایش جدا کردند.
دیدی که چگونه مظلومانه با صورت از روی اسب به خاک افتاد؟
ودیگر دستی نداشت!!
ادامه مطلب :
نیزه ها چگونه خون می گریستند و آن شیطان صفتان بی اعتنا، نیزه هارا بر تن فرشتگان فرود می آوردند!!
دیدی چگونه هیولای سه سر، حنجره ی کوچکی را بر دستان پدر درید؟
می دانی اژدهای سه سر زهرآگین چقدر هولناک است؟
می تواند کار یک پهلوان را بسازد.!
و با گلوی طفل شش ماهه چه خواهد کرد؟
و سر بر روی چه بند خواهد شد!
آیا خون طفل را دیدی که پدرش به آسمان پاشید وقطره ای از آن به زمین باز نگشت!
وزمین از شدت اندوه نتوانست حذب کند.!
آیا دیدی که چگونه خورشید از آسمان به زمین افتاد!
وخط خونی را در آسمان کشید!
دیدی که اهریمنان می پنداشتند اگر نور نباشد کسی گناهشان را نخواهد دید!
آن کور دلان نمی دانستند که قدم در ظلمات گذاشته اند.
پس لعنت جهان آفرین تا همیشه بر آنان سایه افکند.
م.حاجی سلطانی
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1392-09-21] [ 09:13:00 ق.ظ ]
|