آمده بود عروسی بهش گفتم کی آستین بالا میزنی و ما را به عروسی دعوت می کنی؟! گفت : داماد مومن که در شان طلبه باشد

معرفی کن برروی چشم.گفتم چرا سراغ شهدای گمنام نمی روی؟ آنها که زنده اند و عند ربهم یرزقون هستند و برای مادرانشان هم حرمت

زیادی قائل هستند؛

ادامه مطلب :

همین فردا برو سر مزار شهدای گمنام شهرمون بهشون بگو با غیرتها، شماهایی که بخاطر ناموس این مرزو بوم رفتید جنگیدید و به

شهادت رسیدید من هم ناموس شما هستم. شما را قسم می دهم به دل سوخته  و  چشم بارانی و منتظر مادرانتان؛ همسری در شان

و قیاس خودتان برای من و امثال من بفرستید. بعد برای مادر شان یک سوره یسن بخوان.

____________________________________________________________
چهار ماه نگذشته بود که برای عروسیش دعوتمان کرد و گفت بعداز آن توسل به شهدا 30 نفر از دختران فامیل ازدواج کردند!!!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام
کاربر گرامی ضمن تشکر مطلب پیشنهادی شما در منتخب ها درج گردید.
موفق باشید.

http://support.kowsarblog.ir/montakhab
_____________________
سلام ممنونم

1394/10/15 @ 21:44
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 

ممنونم

1394/10/15 @ 17:19


فرم در حال بارگذاری ...