ان الانسان لفی خسر
دیر برای همه چیز
در سراسیمه ی گردونه مرگ
در عجل گاه زمان
در غروب گل پژمرده عمر
در سقوط دل نیلوفر روح
من عجولانه می گردم
نیمه راهیست گنگ و بی مفهوم
دره هایی مبهم تا صعود پر پرواز کلاغ
راه هایی بی راه سر هر راه سنجاقک خوف
دشت هایی پر از آواز غبار
وصنم های خیال
من در این بهبوههبی سر وته
وبه دنبال گران گمشده ام
بی دلیل پای می کوبم
رقص بایک جام، پر از افسانهی ابلیس غرور
وکمر بسته به شال شب عمر
همچنان می گردم زیرخرطوم عبور
روی هفت تاقچه ارض و سماء
بیخ دیوار کج قوم یهود
باز می گردم، از پس بی راهی دستهایم خالیست
خالی از فرصت یک لحظه حضور
وچه دیر است برای همه چیز
حتی برای آه کشیده به حال خویش
مهجده انتظاری

موضوعات: سروده های طلاب  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...