تجربه نگاری مدیر | ... |
وقتی موسس که همسرم بود پیشنهاد داد که مدیر حوزه شوم گفت :«حقوقت هم هر ماه بیست و پنج هزارتومان میشه،» سال 1378 بود.پذیرفتم.در ضمن تعدادی از درس ها را تدریس می کردم. بعد از اینکه دوهفته ای از حقوق گرفتنم گذشت، وقتی لیست ارزاق منزل را دید گفت:« کمی پول بده تا برم خرید! »این قضیه گذشت تا ماه بعد همین اتفاق تکرار شد! و ماه سوم رسید، و باز همین صحنه و تقاضای پول! دیگر نتواستم خودم را کنترل کنم، گفتم : این کار شما مرا به یاد شکایت خانم هایی که به شما مراجعه می کنند و از گرفتن حقوقشان، توسط شوهران گله دارند، می اندازه!و شما به آنها توصیه می کنید ، نفقه خانم هر چند که خودش مالی داشته باشد؛ به عهده شوهر است. حالا شماهم!!! فقط خندید، وقتی اصرار کردم گفت: حقوقِ منِ امام جمعه پنجاه هزار تومانه که نصف آن را به شما حقوق دادم تا تشویق بشی!!!
گفتم این که شد از این دیگ به آن دیگ. کی از شما حقوق خواسته .
با سلام و احترام خوب بود موفق باشید . به وبلاگ من هم نگاهی بیندازید پیشنهادات و انتقادات شما را می پذیرم.
عالی بود و مفرح!
انشاالله خدا برکت به زندگیتون داده به عوضش:)
باسلام وب زيبايي داريد اگه مايل به تبادل لينک ولوگو هستين حتما بهم خبر بدين ./
راستي همسنگر وب معبر شهدا درنظر داره براي همسنگراش با کمترين هزينه لوگو و هدر و بنر اينا طراحي کنه اگه مايل هستين توي وب به قسمت طراحي سر بزنيد ممنون
اجرتون با شهدا[گل]
برا شما لازم تره برادر
____________________
سلام ممنونم از نظر لطفتون
سلام
کاربر گرامی ضمن تشکر از اهتمام شما به انتشارمطالب دست نویس، نوشته شما در وبلاگ طلبه نوشت درج گردید.
موفق باشید.
خییییییییییلی جالب بود باورم نمیشد که خاطره از خودتون باشه
واقعا تاثیر گذار بود !!
در مورد شعری که در پست بالا گذاشته بودید
واقعا زیبا و پر محتوا بود فقط مثل اینکه شاعر زیاد به وزن اعتقادی نداشته :))
شوخی کردم اگر ایرادات وزنی درست بشه شعر از لحاظ محتوا خیلی خوب بود
__________________________________-
ممممننننووووونم خاطره خودم بود.
سلام خیلی قشنگ بود. خدا به خودتون و حاج آقا انشالله عمر باعزت و طولانی عطا کنه.التماس دعا
___________________________________
سلام خدا شما رو موفق کنه
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1398-06-06] [ 08:55:00 ب.ظ ]
|