ناموس غیرت شرف وجدان سرمایه یک مرد است

از بنیاد شهید دعوت کردند برای راهنمایی فرزند شهید به منزلشان بروم، بامسئول بسیج خواهران که اوهم خواهر شهید بود رفتیم .

همسر شهید از اتفاقی که برای دخترش افتاده بود حرف زد.

گفت: دخترم که فوق لیسانس دارد با اجازه مشاورین دانشگاه برای آشنایی قبل از ازدواج، با جوانی که دکتری می خواند، ارتباط برقرار می کند.

منتها زمان این آشنایی و ارتباط طولانی شد و من به دخترم اعتراض کردم، یا بیاد خواستگاری یا قطع کن.

دخترم پیام من را به آقای دانشجو رساند، در پاسخ گفت من هنوز آمادگی ازدواج ندارم!

وقتی دخترم این حرف را زد گفتم معلومه که لات و اوباش است.

دخترم این حرف من را به پسره خبر داد.

حالا پسره از من شاکی شده و دخترم هم بسیار ناراحت است که تو باعث شدی که او از ازدواج با من منصرف

شود.

در همان لحظه که ما آنجا حضور داشتیم، آن آقای دانشجو زنگ زد و هرچه دلش می خواست به همسر شهید

گفت : مسئول بسیج خواهران گوشی را از همسر شهید گرفت گفت همین الآن بیا بنیاد شهید ماهم میاییم.

چهار نفری رفتیم بنیاد شهید، مشاور و رئیس بنیاد وما دورهم نشستیم.

آقای باصطلاح دانشجوی دکتری شروع کرد، این خانم باید ثابت کند که من لات و اوباش هستم!

همسر شهید و دخترش هم آرام آرام گریه می کردند.

مشاور بنیاد هم التماس حقیرانه می کرد، خانمها احساساتی هستند و این خانم طی دوسال به شما وابسته شده

است و از این حرف های ذلیلانه آور که در شان یک خانم نیست.

بنده هم ساکت نشسته ام و با این حرف ها ضربان قلبم تند شد و از این همه بی غیرتی عصبانی شدم.

گفتم: آقای محترم من ثابت می کنم که شما طبق دستور خدا و ائمه معصومین و عقلا، لات هستید.

در کجای دین اسلام چنین مجوزی داده شده است که یک مرد نامحرم با یک خانم مدت دوسال ارتباط داشته 

باشد تا ازدواج کنند!

شما اگر خواهری داشتید و پسری با او دوسال ارتباط داشت و همگان هم متوجه ارتباط آن دو باشند و بعد

بگوید من قصد ازدواج ندارم، شما چه می کردی، اگر بی تفات باشی، شما بی ناموس هستی!

اگر شما پدر باشی و پسری این رفتار را به سر دختر شما بیاورد، و شما بی تفاوت باشی، شما بیشرف هستی!

و اکنون که بعد از دوسال آشنایی می گویی آمادگی ازدواج نداری شما بی غیرت هستی.

همه این صفات که شمردم در فرهنگ اسلامی معرف خصوصیات یک لات و اوباش است.

من متاسفم از اینکه آینده سازان کشورم، در حد دکتری هستند؛ و به قصد  ازدواج ارتباط برقرار می کند و بعد از

دوسال می گوید که قصد ازدواج ندارم!

کسی که شرم نمی کند از خون پدر این دختر که برای حفظ ناموس ای مملکت، که دیگر سایه اش روی سر

خانواده اش نیست تا در لحظات این چنینی از خانواده محافظت کند، شما خودت بگو چه نامی بهتر از لات

شایسته اوست.

سکوتی سنگین بر افراد حاضر در جلسه حاکم شد.

 رئیس راننده را صدا کرد گفت: بیا حاج خانم را برسان منزل.

بعد از دوماه مادر دختر از من تشکر کرد که دخترم نجات دادی و او با فرزند شهیدی که دکتر بود ازدواج کرد.

موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: تســـنیم [عضو] 
5 stars

سلام
مطلبتون را خوندم دلم خنک شد ، برای آدم هایی که فقط صرف لذت همچین کارهایی می کنند این جواب شما بهترین جواب بوده ، آفرین .

یاد یکی از سخنرانی های آقای رحیم پور ازغدی افتادم که در مورد حجاب و … بود ایشون می گفتند مردها همیشه میخوان بدن زن را تصاحب کنند ولی زن ها به دنبال تسخیر قلب مردها هستند .
برای همینه که تو اینجور موارد زن ها بیشتر آسیب می بینند .
خدا آخر و عاقبت هممون را ختم به خیر بکنه .

1397/04/09 @ 09:37
پاسخ از: محمدی [عضو] 

ممنونم از هم فکریتون

1397/04/09 @ 11:32
نظر از: ... [عضو] 
5 stars

سلام ،جوابتون دندنون شکنانه بود به اون آقا
اما باید می گفتین دختری که حرمت خون پدر شهیدش نگه نمیداره و میره با نامحرم طرح دوستی میریزه،اونم دست کمی از اون پسر بیشرف نداره
(خوبه، اجازه مشاور دانشگاه هم مجوز شرعی کار خودشون کردند تا همه جوره حق به خودشون بدن)
همسر شهید هم مقصره که نتونسته دختر درست و حسابی که باعث سربلندی پدرش باشه رو تربیت کنه
فقط این وسط حق اون پسر بیچاره ای که اومده و با این دختر ازدواج کرده،به امید اینکه داره با یک دختر نجیب ازدواج میکنه،پایمال شده

1397/04/06 @ 18:26
پاسخ از: محمدی [عضو] 

سلام این دیگه دست پخت دانشگاه بود و من را برای حل این مشکل دعوت کرده بودند چون دختره ادعا کرده بود که خودش را می کشه و پسره هم اون روز که ما خونه دختره بودیم زنگ زد گفت اگر خودش را بکشه به من مربوط نیست. و قرار بود من دختر را متوجه کنم که پسره به دردش نمی خوره که انجام دادم وحالا مادرش نتواسته و دختر اشتباه کرده جای حرف نداشت چون دختره حاضر نبود با من حرف بزنه و حرف زدن مرا در بنیاد دید که حساب پسره را گذاشتم کف دستش.

1397/04/07 @ 09:12
نظر از: اله صوفی [بازدید کننده]
5 stars

سلام بعد اون پسره چی شد؟؟؟ خواستگاری اومد یا نه ؟؟؟

1397/04/06 @ 15:33
پاسخ از: محمدی [عضو] 

سلام عزیزم قواله اون پسره را همون جا پیچیدیم برای همه معلوم شد که یه حقه بازه ودختره از دلبستگیش به اون پشیمون شد دختره با یک دانشجوی دکتری که فرزند شهید بود ازدواج کرد

1397/04/06 @ 16:48


فرم در حال بارگذاری ...