ماجرای احیای نیمه شعبان | ... |
اوایل تاسیس حوزه بود که در خانهای کنار مصلی دو کلاس داشتیم.با آن وضع کم امکانات میخواستیم مردم شهر را با حوزه آشنا کنیم.
قرار شد شب نیمه شعبان را احیا بگیریم و مهمانان را هم دعوت کردیم. شام و سحری هم آماده کردیم منتها خودمان امکانات آشپزی نداشتیم و حوزه هم روزانه بود. طلاب سبزی قرمهسبزی را خوردکردند فرستادند به آشپز حوزه برادران تا خورشت را آمادهکند.
هنگام خوردن شام متوجه مشکلی در خورشت نشدیم، اما خدا روز بد نشونتون نده وقت سحری خوردن بود که موقع خوردن غذا دیدم شن زیر دندانهایم خش خش میکنه؛ ناچار شدم غذا را خوردم؛ در طول عمرم اونقدر گل وشن نخورده بودم! نگاهی به بشقابهای مهمانها انداختم دیدم خورش هایشان را کنارزدهاند و فقط برنج خالی می خورند، اما من تا دوماه درد معده گرفتم!
معلوم شد که آشپز حوزه برادران سبزی های خوردشده را شسته فرض کرده و توی خورش ریخته بود. موقع شام شن ها تهنشین شده بوده و معلوم نشد اما وقت سحری خورش به ته دیک رسیده بود آمد رو و آبروی مان را برد.
ای خدااااا(خنده)
ولی راست میگن که یک روز آدم به خاطرات بدش هم میخنده.
اینطور نیست؟
خنددددددددده که چی بگم تو عمرم آونقدر گل وشن نخورده بودم!
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-01-20] [ 09:42:00 ب.ظ ]
|