کجایی؟
کجایی که در این دنیای تاریک به ناله های بی صدایم گوش دهی؟
کجایی؟
کجایی که دلم سخت گرفته است؟
قلبم خشک شده است
می ترسم عاقبت روزی سنگ شود
کجایی که ببینی حتی سرود باران هم
نمی تواند

ادامه مطلب :


این دل سخت را زندگی ببخشد
ای موعود
می بینی مرا
که ملخ های گناه
چه زرد می جوند ریشه ی قلبم را
فصل دلم
پاییزی شده
دلم در زیر بارش سرد و وحشیانه‏ی پاییزی سیاه می شود
دلم بهار می خواهد
ای منجی
بهارتویی،شکوفه تویی،نغمه‏ی بلبل تویی
ولی من روسیاه در این شب سرد پاییزی
اسیر شده ام
مرا از یاد مبر
دلم از سرما خشک شده
آقاجان
می ترسم زمستان برود و روسیاهی برای من بماند
ای منتَظَر
مرا از یاد مبر
شب در وجودم رخنه کرده
ولی گه گاه
شهاب روشنی از آسمان این شب سیاه عبور می کند
مرا از یاد مبر
شاخه های وجودم خشکیده
برگ های سبزم زرد شده
اما بعضی اوقات
روی این برگ های زرد
قطره‏ای شبنم می نشیند
ای درخشنده تر از آفتاب
به این شب سیاه نظری کن
با نظرت
این آسمان قیراندود را ستاره باران کن
ای بأبی أنتَ و اُمّی
مرا از یاد مبر

 

حاجی سلطانی

موضوعات: متن ادبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...