من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 1
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

درد و دل قلم ...

 

 اولین شبی بود که می‌خواستم حرف دلم را بنویسم، اولین خواسته‌ای بود که می‌خواستم به قلم آورم …

وقتی قلم را روی کاغذ گذاشتم و شروع به سلام دادن کردم، قلم فهمید که می‌خواهم چه بنویسم، دیدم که جوهر قلم در حین نوشتن قطره قطره میریزد…

بهش گفتم که چرا برای نوشتن این خواسته‌ی من،که اولین بار است می‌خواهم به قلم بیاورم، بهانه می‌آوری و از نوشتن آن سرباز می‌زنی؟!

ناگهان قلم شروع به سخن گفتن کرد و گفت که وقتی تو در اول نامه به آن بزرگوار سلام دادی فهمیدم که می‌خواهی چه بنویسی!

چون من سال‌هاست که در دستان مختلفی این نوشته را تکرار می‌کنم ولی چون این نویسندگان جوابی از یار نمی‌شنوند و احساس می‌کنند که من در نوشتن آن جمله و کلمه کوتاهی کردم و آن حضرت را ناراحت کردم که جواب آن‌ها را نداده است ،ولی می‌خواهم بگویم که این بار نوبت من است که حرف دلم را با آخرین جوهری که در تن دارم، بنویسم تا به همه ثابت شود که من جوهرم را در راه انتظار و نوشتن نامه‌های آن حضرت به پایان رساندم و اینک حرف دل من این است که: خدایا مهدی ما کجاست؟!

علیزاده

موضوعات: متن ادبی, دلنوشته  لینک ثابت
[شنبه 1399-03-17] [ 06:19:00 ب.ظ ]

من، تو و او ... ...

من در اتوبوس به کودکی که گریه می کند شکلات می دهم

تو با اخم و تندی می گویی: این بچه مادر ندارد؟!

او اجازه نمی دهد نوزادی را که در آغوشش ادرار کرد، دعوا کنند…

 

من زیر بازوی پیرمرد را می گیرم و آرام از خیابان رد می کنم؛ پیرمرد دعا می کند که خدا موسی مرا عوض دهد

تو غیرخودت را نمی بینی

او جویای حال همسایه یهودی اش می شود، همسایه ای که هر روز مایه ی آزارش می شد…

 

من در قنوت وتر نیمه شبم احساس می کنم به خدا بسیار نزدیک شدم

تو «ترن یو» را بر «ترن هوایی» ترجیح می دهی

او شبی به معراج رفت…

 

من مراقبم آدرس را گم نکنم

تو فقط به لذت راه می اندیشی

او راه درست را به من و تو نشان داد…

 

من آه می کشم و بغضم را برای چندمین بار فرو می دهم

تو از سطح پایین فیلم خنده ات می گیرد

او نگران من و توست…

 

من یک مسلمانم

تو شاید به خدا هم اعتقادی نداشته باشی

او برگزیده خدا در آسمانها و زمین است…

                                                           مهجده انتظاری

 

 

موضوعات: فرهنگی, متن ادبی  لینک ثابت
[شنبه 1398-02-07] [ 08:29:00 ب.ظ ]

فاطمه سلام الله علیها عشق خدا ...

میلاد فرخنده وبا سعادت اسوه دو عالم صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)
و هفته بزرگ داشت مقام زن و روز مادر را به همه مادران و همسران دلسوز شیعیان دتیا تبریک و تهنیت عرض می کنم.
در صفحه ای از دفتر تاریخ روز 20جمادی الثانی آسمان و زمین باهرآنچه که دارند سجده می کنند بر دختر بهشتی.
درشهر پیمبر درآن خانه عشق بانوی پاک مکه می آورد به دنیا یک حوری ازحور ان بهشت. درآن شب تاریک خورشید در خانه محمد صلی الله علیه و آله طلوع کرد.
خدا کوثر نازل کرد و آمد به قرآن سوره ای این چنین( انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وا نحر ان شانک هو الابتر) و زمین را سراسر القاب این نوزاد نورانی با این اسم ها طاهره و صدیقه و طوبی و کوثر و… فرا گرفت.
آمد از آسمان نور نبی و یار وصال علی
آمده بر قرآن خدا دختری فرشته بال و آسمانی
زمین دامن گستردتاکه بروید گل قرآن خدا
ابرها سخت در آغوش کشیدند آب دریا ها تا که آب دهند گل های زمین را
این فاطمه بنت پیمبر والاست آنقدر که زبان از گفتش عاجز و گوش برشنیدنش تشنه است. پس من ناتوان ازگفتنش عاجزم.
*( بانو حلالم کن)*
به امید مطلبی دیگر
تولیدی : زهرانعمت الهی

موضوعات: متن ادبی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-12-16] [ 08:10:00 ب.ظ ]

امام میدانست... ...

امام میدانست…

من مستاجر نیستم…
خانه ام بیت رهبری ست و ماه ایستاده دم در خانه من !
عشق به امام خامنه ای ،عشق به همه خوبی ها نیست؟!خوب ترین عشق عالم ،عشق به امام خامنه ای ست…
از تو می پرسم…. هست یا نیست؟؟؟؟

بابای ما نیست که هست…
نائب خورشید نیست که هست…
حضرت ماه نیست که هست…
علمدار انقلاب نیست که هست…
ضربان قلب ما با عشق به رهبر تنظیم می شود….
ماه تویی- اخترشناسان دنبال چه می گردنند من نمی دانم ؟
اگر دیدن نباشد…
اگر دیدن ماه نباشد به چه کار آید چشم…
شنیدن نور نباشد به چه کار آید گوش…

مدح ماه نباشد به چه کار آید قلم…
راه سید علی نباشد به چه کار آید قدم…
روی زیبای ماه نباشد به چه کار آید نگاه؟!؟!
بشکند…
بشکند دست مسئولینی که اوقات شما را تلخ میکنند….قدر شما را مادران شهدا می دانند…
اگر شما نبودی دلتنگی غروب آدینه می کشت ما را…
درب خانه ات چقدر ساده است…
مثل خانه آن شهید روستایی…
پلاک خانه شما همین چفیه ای است که روی دوش می اندازی…
امام….
امام می دانست که شما می شوی ناخدای باخدای کشتی انقلاب والا با دلی آرام و قلبی مطمئن نمی رفت…
اساسی ترین قانون ما دستخط توست…
ما شما را فقط وقت فتنه یاد نمی کنیم…
در روز هم قدر ماه را باید دانست وما ثانیه شماری میکنیم که شما باز هم در
مقابل این در آفتابی شوی و بیایی برای ما نماز عید بخوانی…
آسمان،قلب ماست و زمام قلب ما دست امام خامنه ای ست…
من مستاجر نیستم…
خانه ام بیت رهبری ست…
خانه ای ساده،صمیمی،با باغچه ای کوچک و چند عدد گل پیچک و صاحبخانه ای که رهبر یک مملکت است اما ویلا ندارد!
و هنوز باشکوهترین جای خانه اش کتابخانه اش است…
قربان تو ای عزیز فاطمه
!…روحی فداک…!

استفاده از وب شهید گمنام

موضوعات: متن ادبی, دلنوشته  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-03-04] [ 06:30:00 ب.ظ ]

انتظار... ...

تمام نمی شود
تمام نمی شود روزهای سخت انتظار
هر روز طولانی تر از دیروز
چشیده ام طعم تلخ انتظار را
ولی منتظر تو بودن
شیرین تر از شیرین است
اما حیف که دشت دلم
پامال سواران خزان است
ربیعی می باید
تا این دل خون دیده را
از این خریف سرد نجات بخشد
ای آفتاب پشت ابر
تا کی پنهان خواهی ماند
سایه ها
با آواز های خاموشی
پیش می آیند
هراسانم
پیش از این که دیده ام
روشنی را ببیند
خاک دیده ام را بنگرد
ای روشنی بخش ظلمت
با تمام وجود
منتظر آفتابم

م-حاجی سلطانی

موضوعات: متن ادبی, سروده های طلاب  لینک ثابت
[شنبه 1393-01-02] [ 07:57:00 ب.ظ ]

موعود ...


کجایی؟
کجایی که در این دنیای تاریک به ناله های بی صدایم گوش دهی؟
کجایی؟
کجایی که دلم سخت گرفته است؟
قلبم خشک شده است
می ترسم عاقبت روزی سنگ شود
کجایی که ببینی حتی سرود باران هم
نمی تواند

ادامه »

موضوعات: متن ادبی  لینک ثابت
[یکشنبه 1392-11-13] [ 02:51:00 ب.ظ ]

«صبح نزدیک است» ...

«صبح نزدیک است»
شب زخم عمیقی است بر جگر لحظه هایمان
ولی صبح نزدیک است
آسمان سیاه درصدد فریب دادن ماست
ولی صبح نزدیک است
لبخندهای ماه نور امیدی در دلمان روشن می‏کند
چشمک های ستارگان نشانه‏های خوبی‏ است
با این که شب درصدد خاموشی آن‏هاست
صبح نزدیک است
این درست که ابرهای سیاه در همه جا پراکنده شده‏اند
اما هنوز ابر سفیدی هم وجود دارد
صبح نزدیک است
این درست که ما جهانیان در ظلمات مانده‏ایم
ولی بی‏یاور نیستیم
نوری از افق به چشم می‏خورد
این شب طولانی به سحر ختم خواهد شد
صبح خیلی نزدیک است
باید دست های روشنمان را به سمت آسمان بگیریم
شب ذره ذره ذوب خواهد شد
تلألؤی از سمت افق خواهد درخشید
جهان زیبا خواهد شد
تاریکی از بین خواهد رفت
بی‏گمان ریشه‏ی ظلمت خواهد خشکید
جهان زیبا خواهد گشت
بلاخره خورشید پدیدار خواهد گشت
صبح نزدیک
است

م حاجی سلطانی

موضوعات: متن ادبی  لینک ثابت
[شنبه 1392-11-05] [ 09:51:00 ب.ظ ]

حکمت... ...

شیخ بهایی می گوید:

عارفی پارچه‌ای بافت و در بافت آن دقت و کوشش بسیار به کار گرفت آن را فروخت.

اما مشتری به علت عیب‌هایی که در پارچه دید آن را باز گرداند،عارف در این حال گریست مشتری چون عارف را گریان دید دلش سوخت و گفت: من به این عیب راضی ام وپارچه را میخرم.

عارف گفت: گریه‌ی من بابت پارچه نیست از ان گریه میکنم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و اکنون به خاطر عبی‌های پنهانی که متوجه آن نبودم به من بازگردانده شد می ترسم اعمالم را که نیز چهل سال در ان کوشیده ام از من نپذیرند……………

موضوعات: فرهنگی, متن ادبی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1391-08-17] [ 05:40:00 ب.ظ ]

تنها ترین ستاره اقبال من تویی» (به مناسبت بعثت پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله) ...

تنها ترین ستاره اقبال من تویی»

(به مناسبت بعثت پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله)

ای منتهای عالَمِ امکان مُمکِنات
ای پنجمین طپشِ نبض هر سرشت
تومرد عقل وعمل ، فخرِ کائنات
ای بیکرانه ترین رازِ سرنوشت               
بر سیل آبِ وحشی وبی ر حم روزگار
آن تکیه گاهِ امین، نوحِ من تویی
در فصلها ی بی بهارِ زندگی
رنگین ترین ترانۀ آفاق من تویی
با هجمه های این شیاطینِ حق ستیز
بنّای کعبه معبودِ من تویی
وزداغ سیلِ «ism»*های گُنگِ قرن
آن صاحبِ ید بیَضایِ من تویی
در بین این سرابِ بزرگِ مُردگان
آن خوش ترین دَمِ مسیحایِ من تویی
در آسمانِ جهالتِ مُدرنِ ما
تنها ترین ستاره اِقبالِ من تویی

————————– 
*ایسم؛مانند:فمنیسم،کمونیسم                                   مهجده انتظاری

موضوعات: شعر, متن ادبی  لینک ثابت
[دوشنبه 1391-03-29] [ 10:59:15 ق.ظ ]

رحــمــة لــلــعــالــمــیــن ...

 

سلام پدر امت … سلام آقای رحمت

سلام بر توئی که سه هنگامه بیشتر خدمتت نمی رسیم: ولادت، شهادت، بعثت

و دیگر هیچ …


تو بالاترینی و بی مانند

اما غربتت را افزون می کند اینکه

همه در عشق حُسین ت می گویند و می سرایند و می خوانند

اما ذهن ِ دنیایی ِ ما ندید که: حُسین منی و ” أنا ” من حُسین …


ختم ِ رُسُل

خاکروبه های گناهان ما هر روز روی سر مبارک تان فرود می آیند؛ داغ ِ داغ

ببخش ولی باز اگر نگاه تان نباشد …


❤ و بـــک الـــدخــیــل یــا رحــمــة لــلــعــالــمــیــن یــا ابــالــزهــرا ❤

زیبا مطلبی بود که به دلم نشست

موضوعات: متن ادبی  لینک ثابت
 [ 10:46:33 ق.ظ ]

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ ...

بسم الله الرحمن الرحیم

یک سال سیاه

یک سال صورتی

یک سال آبی

یک سال سبز

یک سال قهوه ای

یک سال …

سالها میگذرد و رنگین کمانی از رنگ ها به صف می شود.

چه نشسته و چه ایستاده؛

منتظرم تا «صبغة الله* » رنگ سال شود؛

وقتی منشور رنگها؛

صبغه الله شود؛

تمامی رنگ ها بعد آن معنا میشوند؛

آبی با رنگ الهی!

صورتی با رنگ الهی!

و…

خدایا!

وقت آن نرسیده که بقیة الله پرده را کنار زنند؛

و منشور رنگ های دنیا را به دست گیرند؛

تاجهان نفسی تازه کند؟

وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ: سوگند به صبح هنگامى که نقاب از چهره بر گیرد؛

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ : و قسم به صبح چون پدید آید.

**صِبغَةَ اللّهِ وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَةً:رنگ خدا! و هيچ رنگي زيباتر از رنگ خدا نيست:بقره-138

موضوعات: متن ادبی  لینک ثابت
[یکشنبه 1391-03-28] [ 12:43:35 ب.ظ ]

پنهان پیدا ...

نامه ای از یک سرباز به قطب عالم امکان امام زمان (عج)

گیرنده: حضرت بقیه الله الأعظم، حجه بن الحسن العسگری علیه السلام

فرستنده: گم گشته راه دوست      که نگاهش همیشه در پی اوست

السّلام علیک یا ابا صالح المهدی

مولای خوبان، سلام.

عمری ست به امید شنیدن ندایی که پاسخگوی سلامم باشد، نفس می کشم. امید زندگیم جوابم نمی دهی؟

کوله باری از گله بر دوش گرفته ام و راهی کویت شده ام.

آرامش دو عالم، آرامشم ببخش از این همه دل آشوبی. دریای گناهانم تلاطم گرفته است و طوفان چتر نجاتم را دریده است. جان رسیدن به ساحل را ندارم. منجی دو عالم، کشتی نجاتم باش و با نگاهت مرا به ساحل آرامشم هدایت کن.

خود، آگاهم که لایق نگاهت نیستم، ولی صد شکر که اسم سربازیت را به جان خریده ام.

و تو ای هستی دو عالم، خود برگه عبورم داده ای و در خیمه ات را به رویم گشوده ای. پس منت گذار و نگاهم را پاسخگو باش.

سرور خوبان! وجدانم را بیدار کن تا دریابم که تویی تنها امیدم.

و دریابم که در این دنیای بی کسی، تنها کسم تویی و روشنایی راهم از آفتاب وجود تو سرچشمه می گیرد.

یوسف زهرا! گله دارم از دل بیمارم. دلی که هزاران بار با یاد تو تقدسش بخشیده ام. اما، چه کنم که باز به خانه نخستین باز گشته است. شیطان درونم امانم را بریده است، تو را به جان مادرت زهرا، با نگاهت چشمانم را ایمن بساز و با دعایت زنجیر دنیا از پایم باز کن.

و تو ای پنهان پیدا! کاش می دانستم پرتو نگاهت را از کدامین روزنه می توانم دریابم. دیرگاهی ست، ندبه را شفیع آدینه قرار داده ایم، تا شاید برسد آنروزی که شنوای ندای دلنشین «أنا المهدی» باشیم.

جلا و نور بقیع! بیا و خورشید دل ما باش.

تنها ندای درونم «اللهم عجّل لِوَلِیّکَ الفرج» است و تنها آرزویم دیدار روی تو.

گل نرگس! بیا و با آمدنت قرار دل بی قرارم باش، غم هجرانت امیدم بریده است، بیا و امید دل ناامیدم باش.

                                                                                                  مصطفی زاده

موضوعات: متن ادبی  لینک ثابت
[یکشنبه 1390-08-08] [ 08:20:55 ب.ظ ]