شیخ بهایی می گوید:

عارفی پارچه‌ای بافت و در بافت آن دقت و کوشش بسیار به کار گرفت آن را فروخت.

اما مشتری به علت عیب‌هایی که در پارچه دید آن را باز گرداند،عارف در این حال گریست مشتری چون عارف را گریان دید دلش سوخت و گفت: من به این عیب راضی ام وپارچه را میخرم.

عارف گفت: گریه‌ی من بابت پارچه نیست از ان گریه میکنم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و اکنون به خاطر عبی‌های پنهانی که متوجه آن نبودم به من بازگردانده شد می ترسم اعمالم را که نیز چهل سال در ان کوشیده ام از من نپذیرند……………

موضوعات: فرهنگی, متن ادبی  لینک ثابت
نظر از: زهرا [بازدید کننده]

خد ایا من این دنیارانمیخواهم ولی بااین اعمال کم چگونه دیدارت راارزوکنم.
________________________________
خدا کمکت کنه تا خودت رو آماده دیدارش کنی.

1392/09/21 @ 15:46
نظر از: محب اهل بیت [بازدید کننده]

خدایااین عارف بزرگ چنین نگران است ماهاچیکارکنیم!خدایا ببخش همه روکه تو کریمی…..
______________________
آمین

1392/06/04 @ 19:25
نظر از: behnaz [بازدید کننده]

سلام خیلی خوب بود بهتره متالبتون رو افزایش بدین

1391/08/27 @ 19:14
نظر از: sarab [بازدید کننده]

ممنون.

1391/08/17 @ 23:29


فرم در حال بارگذاری ...